جعفر بن علی الهادی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:


==مقدمه==
==مقدمه==
[[جعفر]]، یکی از [[فرزندان]] [[امام هادی|حضرت هادی]]{{ع}} است که پس از شهادت‏ برادرش [[امام حسن عسکری]]{{ع}}، ضمن ادعاهای باطلی چند، ادعای [[امامت]] کرد و از این‌‏رو به [[کذّاب]] "بسیار [[دروغگو]]" شهرت یافت.
جعفر، یکی از [[فرزندان]] [[امام هادی|حضرت هادی]]{{ع}} است که پس از شهادت‏ برادرش [[امام حسن عسکری]]{{ع}}، ضمن ادعاهای باطلی چند، ادعای [[امامت]] کرد و از این‌‏رو به [[کذّاب]] "بسیار [[دروغگو]]" شهرت یافت.


این شهرت و نیز ادعای او، پیش‏تر در کلمات [[معصومان]]{{عم}} [[پیشگویی]] شده بود. [[امام سجاد]]{{ع}} به [[نقل]] از [[پیامبر]]{{صل}} فرموده است: "آن‏گاه که فرزندم [[جعفر بن محمد]] بن [[علی]] بن [[حسین بن]] [[علی بن ابی طالب]] متولد شد، نامش را [[صادق]] بگذارید که پنجمین [[فرزند]] از سلاله او، نامش [[جعفر]] است که از روی تجرّی بر [[خدای تعالی]] و [[دروغ]] بستن بر او، ادعای [[امامت]] می‌‏کند! او نزد [[خدا]] [[جعفر]] [[کذّاب]] و مفتری بر [[خدا]] و مدعی مقامی است که اهل آن نیست. وی، مخالف پدر خویش و حسود بر برادر خود و کسی است که می‌‏خواهد در هنگام [[غیبت]] [[ولی خدا]] او را برملا سازد.
این شهرت و نیز ادعای او، پیش‏تر در کلمات [[معصومان]]{{عم}} [[پیشگویی]] شده بود. [[امام سجاد]]{{ع}} به [[نقل]] از [[پیامبر]]{{صل}} فرموده است: "آن‏گاه که فرزندم [[جعفر بن محمد]] بن [[علی]] بن [[حسین بن]] [[علی بن ابی طالب]] متولد شد، نامش را [[صادق]] بگذارید که پنجمین [[فرزند]] از سلاله او، نامش جعفر است که از روی تجرّی بر [[خدای تعالی]] و [[دروغ]] بستن بر او، ادعای [[امامت]] می‌‏کند! او نزد [[خدا]] جعفر [[کذّاب]] و مفتری بر [[خدا]] و مدعی مقامی است که اهل آن نیست. وی، مخالف پدر خویش و حسود بر برادر خود و کسی است که می‌‏خواهد در هنگام [[غیبت]] [[ولی خدا]] او را برملا سازد.


[[امام سجاد]]{{ع}} پس از [[نقل]] فرمایش [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بسیار گریسته و فرمود: گویا [[جعفر]] [[کذّاب]] را می‌‏بینم که طاغی زمانش را وادار می‌‏کند، تا در امر ولی اللّه و غایب در حفظ الهی و موکل بر [[حرم]] پدرش، تفتیش کند؛ به سبب جهلی که بر ولادت او و حرصی که بر قتل او دارد؛ اگر به او دسترسی یابد، و طمعی که در [[میراث]] او دارد، تا آن را به ناحق غصب کند<ref> {{عربی|" كَأَنِّي‏ بِجَعْفَرٍ الْكَذَّابِ‏ وَ قَدْ حَمَلَ‏ طَاغِيَةَ زَمَانِهِ‏ عَلَى‏ تَفْتِيشِ‏ أَمْرِ وَلِيِ‏ اللَّهِ‏ وَ الْمُغَيَّبِ‏ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَ التَّوْكِيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَ حِرْصاً مِنْهُ عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ وَ طَمَعاً فِي مِيرَاثِهِ حَتَّى يَأْخُذَهُ بِغَيْرِ حَقِّه‏‏‏‏‏‏‏‏"}}، [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، ص ۳۲۰، ح ۲</ref>.  
[[امام سجاد]]{{ع}} پس از [[نقل]] فرمایش [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بسیار گریسته و فرمود: گویا جعفر [[کذّاب]] را می‌‏بینم که طاغی زمانش را وادار می‌‏کند، تا در امر ولی اللّه و غایب در حفظ الهی و موکل بر [[حرم]] پدرش، تفتیش کند؛ به سبب جهلی که بر ولادت او و حرصی که بر قتل او دارد؛ اگر به او دسترسی یابد، و طمعی که در [[میراث]] او دارد، تا آن را به ناحق غصب کند<ref> {{عربی|" كَأَنِّي‏ بِجَعْفَرٍ الْكَذَّابِ‏ وَ قَدْ حَمَلَ‏ طَاغِيَةَ زَمَانِهِ‏ عَلَى‏ تَفْتِيشِ‏ أَمْرِ وَلِيِ‏ اللَّهِ‏ وَ الْمُغَيَّبِ‏ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَ التَّوْكِيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَ حِرْصاً مِنْهُ عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ وَ طَمَعاً فِي مِيرَاثِهِ حَتَّى يَأْخُذَهُ بِغَيْرِ حَقِّه‏‏‏‏‏‏‏‏"}}، [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، ص ۳۲۰، ح ۲</ref>.  


بدون [[شک]] [[انحراف]] [[جعفر]] از خط پدران معصومش، نه به علت کوتاهی و سستی پدر در [[تربیت]] وی بود و نه به سبب محیطی که در آن می‌‏زیست. این [[انحراف]] به علت همنشینی با بدکاران و [[منحرفان]] برای وی پدید آمد و شکی نیست همنشین در [[انسان]] تأثیر فراوانی دارد. همان‏گونه که [[قرآن کریم]] از ماجرای [[نافرمانی]] همسر [[حضرت لوط]]{{ع}} سخن می‌‏گوید. [[فاطمه]]، دختر [[محمد بن هیثم]] معروف به [[ابن سیابه]] گوید: هنگام ولادت [[جعفر]]، من در خانه [[امام هادی]]{{ع}} بودم و اهل خانه به این ولادت شادمان شدند. نزد [[امام‏ هادی]]{{ع}} رفتم و او را شاد نیافتم. گفتم: ای سرورم! چرا شما را به واسطه این مولود شادان نمی‌‏بینم؟ فرمود: این امر بر تو آسان خواهد شد؛ زیرا به زودی او گروه پرشماری را [[گمراه]] می‏‌سازد<ref> {{عربی|" يَهُونُ‏ عَلَيْكَ‏ أَمْرُهُ‏ فَإِنَّهُ‏ سَيُضِلُ‏ خَلْقاً كَبِيراً‏‏‏‏‏‏‏‏"}}، [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، ص ۳۲۱</ref>.  
بدون [[شک]] [[انحراف]] جعفر از خط پدران معصومش، نه به علت کوتاهی و سستی پدر در [[تربیت]] وی بود و نه به سبب محیطی که در آن می‌‏زیست. این [[انحراف]] به علت همنشینی با بدکاران و [[منحرفان]] برای وی پدید آمد و شکی نیست همنشین در [[انسان]] تأثیر فراوانی دارد. همان‏گونه که [[قرآن کریم]] از ماجرای [[نافرمانی]] همسر [[حضرت لوط]]{{ع}} سخن می‌‏گوید. [[فاطمه]]، دختر [[محمد بن هیثم]] معروف به [[ابن سیابه]] گوید: هنگام ولادت جعفر، من در خانه [[امام هادی]]{{ع}} بودم و اهل خانه به این ولادت شادمان شدند. نزد [[امام‏ هادی]]{{ع}} رفتم و او را شاد نیافتم. گفتم: ای سرورم! چرا شما را به واسطه این مولود شادان نمی‌‏بینم؟ فرمود: این امر بر تو آسان خواهد شد؛ زیرا به زودی او گروه پرشماری را [[گمراه]] می‏‌سازد<ref> {{عربی|" يَهُونُ‏ عَلَيْكَ‏ أَمْرُهُ‏ فَإِنَّهُ‏ سَيُضِلُ‏ خَلْقاً كَبِيراً‏‏‏‏‏‏‏‏"}}، [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، ص ۳۲۱</ref>.  


اوج کژی [[جعفر]] پس از [[شهادت]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} صورت گرفت. وی، با این‏که اهل [[فسق]] و [[فجور]] و [[گناهان]] بزرگ بود، خود را [[جانشین]] آن حضرت معرفی کرد<ref>  [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۲، باب ۴۳، ح ۲۶</ref>.  
اوج کژی جعفر پس از [[شهادت]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} صورت گرفت. وی، با این‏که اهل [[فسق]] و [[فجور]] و [[گناهان]] بزرگ بود، خود را [[جانشین]] آن حضرت معرفی کرد<ref>  [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۲، باب ۴۳، ح ۲۶</ref>.  


عملکرد [[جعفر]] [[کذّاب]] در مقابل روش [[امامان]]{{عم}} در موارد ذیل قابل بررسی است:
عملکرد جعفر [[کذّاب]] در مقابل روش [[امامان]]{{عم}} در موارد ذیل قابل بررسی است:
#'''ادعای [[امامت]]:''' وی پس از برادر خود [[امام حسن عسکری]]{{ع}}، ادعای [[امامت]] کرد و برای رسیدن به این [[هدف]] خود، نقشه‌‏هایی کشید. اوّل خود، را در معرض تسلیت‌‏گویی [[مردم]] و تبریک بر [[امامت]] خود قرار داد؛ دوم خود را آماده [[اقامه نماز]] بر جنازه برادرش کرد، تا بلکه از این راه [[منصب]] رسمی [[امامت]] را به چنگ آورد. نقشه دیگر این بود که دست به دامن [[دولت]] شد تا [[دولت]]، او را به جای برادرش گذاشته و [[زعامت]] [[شیعیان]] را به وی واگذار نماید؛ اما در تمام این نقشه‌‏ها [[شکست]] خورد و جز رسوایی، چیزی به دست نیاورد.
#'''ادعای [[امامت]]:''' وی پس از برادر خود [[امام حسن عسکری]]{{ع}}، ادعای [[امامت]] کرد و برای رسیدن به این [[هدف]] خود، نقشه‌‏هایی کشید. اوّل خود، را در معرض تسلیت‌‏گویی [[مردم]] و تبریک بر [[امامت]] خود قرار داد؛ دوم خود را آماده [[اقامه نماز]] بر جنازه برادرش کرد، تا بلکه از این راه [[منصب]] رسمی [[امامت]] را به چنگ آورد. نقشه دیگر این بود که دست به دامن [[دولت]] شد تا [[دولت]]، او را به جای برادرش گذاشته و [[زعامت]] [[شیعیان]] را به وی واگذار نماید؛ اما در تمام این نقشه‌‏ها [[شکست]] خورد و جز رسوایی، چیزی به دست نیاورد.
#'''[[انکار]] [[وارث]] [[امام عسکری]]{{ع}}‏:''' [[جعفر]] [[کذّاب]]، منکر [[وارث]] شرعی [[امام عسکری]]{{ع}} و [[امامت]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}}‏ شد. به همین [[دلیل]] مدعی شد [[وارث]] منحصر به ‏فرد [[امام عسکری]]{{ع}} است و به کمک [[دولت]]، توانست [[اموال]] [[امام عسکری]]{{ع}} را [[تصرف]] کند.
#'''[[انکار]] [[وارث]] [[امام عسکری]]{{ع}}‏:''' جعفر [[کذّاب]]، منکر [[وارث]] شرعی [[امام عسکری]]{{ع}} و [[امامت]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}}‏ شد. به همین [[دلیل]] مدعی شد [[وارث]] منحصر به ‏فرد [[امام عسکری]]{{ع}} است و به کمک [[دولت]]، توانست [[اموال]] [[امام عسکری]]{{ع}} را [[تصرف]] کند.
#'''تحریک دولت‌مردان بر ضد [[امام مهدی]]{{ع}}:''' وی وقتی دید [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}}‏ در جریان [[نماز]]، بر او [[احتجاج]] کرده و رسوایش کرد، [[دولت]] [[حاکم]] را بر ضد آن حضرت و وجود او تحریک کرد و در نتیجه [[حاکمان جور]]، دوباره به خانه [[امام عسکری]]{{ع}} یورش بردند و برای یافتن [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}}‏ تلاش‌‏های مذبوحانه‌‏ای انجام دادند؛ ولی [[خواست الهی]] بر آن تعلق گرفت که آن حضرت از گزند بدخواهان در [[امان]] بماند<ref>  سیّد محمد صدر، پژوهشی در زندگی امام مهدی{{ع}}، ص ۲۴۷.</ref>.
#'''تحریک دولت‌مردان بر ضد [[امام مهدی]]{{ع}}:''' وی وقتی دید [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}}‏ در جریان [[نماز]]، بر او [[احتجاج]] کرده و رسوایش کرد، [[دولت]] [[حاکم]] را بر ضد آن حضرت و وجود او تحریک کرد و در نتیجه [[حاکمان جور]]، دوباره به خانه [[امام عسکری]]{{ع}} یورش بردند و برای یافتن [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}}‏ تلاش‌‏های مذبوحانه‌‏ای انجام دادند؛ ولی [[خواست الهی]] بر آن تعلق گرفت که آن حضرت از گزند بدخواهان در [[امان]] بماند<ref>  سیّد محمد صدر، پژوهشی در زندگی امام مهدی{{ع}}، ص ۲۴۷.</ref>.


[[احمد بن اسحاق]] گوید: از [[جعفر بن علی]] نامه‏‌ای به دست من رسید و طی آن ادعا کرده بود به [[علم]] [[دین]] "[[حلال]] و [[حرام]]" و نیز کلیه [[علوم]] و آنچه که [[مردم]] بدان نیازمندند، [[آگاهی]] دارد. پس از این‏که [[نامه]] را خواندم، عریضه‌‏ای به پیشگاه [[مقدس]] [[امام مهدی|حضرت امام عصر]]{{ع}} نگاشتم و [[نامه]] [[جعفر]] را نیز به پیوست آن قرار دادم. به دنبال آن، از [[ناحیه مقدسه]] پاسخی بدین شرح صادر شد: به نام [[خداوند]] بخشاینده مهربان؛ [[خداوند]] سبحانه و تعالی تو را پایدار بدارد! [[نامه]] تو و ضمیمه آن [[نامه]] [[جعفر]] به من رسید و از مضمون آن - که با [[اختلاف]] الفاظ و اشتباهات بسیار توأم بود- [[آگاه]] شدم. اگر شما هم دقّت کرده بودید، به برخی از آن‏ها [[آگاه]] می‏‌شدید. آن‏گاه [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}} در ادامه با ذکر [[حمد]] و ثنای [[پروردگار]] سبحانه و تعالی، مطالبی در ردّ [[جعفر]] بیان فرمود: "... این پیرو [[باطل]] و [[دروغگو]]، بر [[خداوند]] افترا بسته است. این شخص با [[امید]] به چه چیز می‌‏خواهد این ادعای عاری از [[حقیقت]] خود را ثابت کند؟ آیا با اطلاعاتی که در [[احکام الهی]] دارد؟ به [[خدا]] قسم! این فرد آن [[قدر]] بی‏‌اطلاع است که [[حلال]] و [[حرام]] را نمی‌‏شناسد و میان بد و خوب فرق نمی‏‌گذارد. آیا به [[دانش]] خود تکیه دارد؟ او به قدری تهیدست است که [[حق]] و [[باطل]] را نمی‏‌شناسد، [[محکم و متشابه]] را نمی‏‌داند و از [[احکام]] نماز- حتی وقت آن- [[آگاهی]] ندارد. آیا این مدعی فاقد صلاحیت، به ورع و [[پرهیزگاری]] خویش تکیه می‏کند؟ [[خداوند]] [[شاهد]] است که [[نماز]] [[واجب]] خویش را برای این‏که شعبده‌‏بازی یاد بگیرد، ترک کرده است. حتما از ظروف مشروب و آثار دیگری از [[گناهان]] او اطلاع دارید ... [[خداوند]] سبحانه و تعالی تو را [[توفیق]] دهد! آنچه برایت گفتم، از این [[ستمکار]] [[ستمگر]] بپرس و او را [[آزمایش]] کن. از یکی از [[آیات]] [[قرآن]] و [[تفسیر]] آن از وی بپرس یا از [[نماز]] و شرایط آن از او بپرس، تا به معایب و کمبودهای او پی ببری و حال او را بدانی. [[خداوند]] سبحانه و تعالی کفایت‌‏کننده است؛ او [[حق]] را برای اهلش حفظ می‌‏کند و آن را در جایگاهش قرار می‏‌دهد.  
[[احمد بن اسحاق]] گوید: از [[جعفر بن علی]] نامه‏‌ای به دست من رسید و طی آن ادعا کرده بود به [[علم]] [[دین]] "[[حلال]] و [[حرام]]" و نیز کلیه [[علوم]] و آنچه که [[مردم]] بدان نیازمندند، [[آگاهی]] دارد. پس از این‏که [[نامه]] را خواندم، عریضه‌‏ای به پیشگاه [[مقدس]] [[امام مهدی|حضرت امام عصر]]{{ع}} نگاشتم و [[نامه]] جعفر را نیز به پیوست آن قرار دادم. به دنبال آن، از [[ناحیه مقدسه]] پاسخی بدین شرح صادر شد: به نام [[خداوند]] بخشاینده مهربان؛ [[خداوند]] سبحانه و تعالی تو را پایدار بدارد! [[نامه]] تو و ضمیمه آن [[نامه]] جعفر به من رسید و از مضمون آن - که با [[اختلاف]] الفاظ و اشتباهات بسیار توأم بود- [[آگاه]] شدم. اگر شما هم دقّت کرده بودید، به برخی از آن‏ها [[آگاه]] می‏‌شدید. آن‏گاه [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}} در ادامه با ذکر [[حمد]] و ثنای [[پروردگار]] سبحانه و تعالی، مطالبی در ردّ جعفر بیان فرمود: "... این پیرو [[باطل]] و [[دروغگو]]، بر [[خداوند]] افترا بسته است. این شخص با [[امید]] به چه چیز می‌‏خواهد این ادعای عاری از [[حقیقت]] خود را ثابت کند؟ آیا با اطلاعاتی که در [[احکام الهی]] دارد؟ به [[خدا]] قسم! این فرد آن [[قدر]] بی‏‌اطلاع است که [[حلال]] و [[حرام]] را نمی‌‏شناسد و میان بد و خوب فرق نمی‏‌گذارد. آیا به [[دانش]] خود تکیه دارد؟ او به قدری تهیدست است که [[حق]] و [[باطل]] را نمی‏‌شناسد، [[محکم و متشابه]] را نمی‏‌داند و از [[احکام]] نماز- حتی وقت آن- [[آگاهی]] ندارد. آیا این مدعی فاقد صلاحیت، به ورع و [[پرهیزگاری]] خویش تکیه می‏کند؟ [[خداوند]] [[شاهد]] است که [[نماز]] [[واجب]] خویش را برای این‏که شعبده‌‏بازی یاد بگیرد، ترک کرده است. حتما از ظروف مشروب و آثار دیگری از [[گناهان]] او اطلاع دارید ... [[خداوند]] سبحانه و تعالی تو را [[توفیق]] دهد! آنچه برایت گفتم، از این [[ستمکار]] [[ستمگر]] بپرس و او را [[آزمایش]] کن. از یکی از [[آیات]] [[قرآن]] و [[تفسیر]] آن از وی بپرس یا از [[نماز]] و شرایط آن از او بپرس، تا به معایب و کمبودهای او پی ببری و حال او را بدانی. [[خداوند]] سبحانه و تعالی کفایت‌‏کننده است؛ او [[حق]] را برای اهلش حفظ می‌‏کند و آن را در جایگاهش قرار می‏‌دهد.  


'''منابع [[شیعه]] درباره پایان کار او دو دیدگاه دارند:'''
'''منابع [[شیعه]] درباره پایان کار او دو دیدگاه دارند:'''
#وی تا پایان زندگی بر ادعای دروغین خود پای فشرده، همچنان خود را [[امام]] می‌‏دانست.
#وی تا پایان زندگی بر ادعای دروغین خود پای فشرده، همچنان خود را [[امام]] می‌‏دانست.
#وی از دعوی دروغین خود دست برداشته، [[توبه]] کرد و [[شیعیان]] نیز نامش را از [[جعفر]] [[کذّاب]] به [[جعفر]] تائب برگرداندند.
#وی از دعوی دروغین خود دست برداشته، [[توبه]] کرد و [[شیعیان]] نیز نامش را از جعفر [[کذّاب]] به جعفر تائب برگرداندند.


[[شیخ کلینی]] به [[نقل]] از [[محمد بن عثمان عمری]] می‌‏گوید: [[امام مهدی|امام دوازدهم]]{{ع}} در توقیعی به [[توبه]] او تصریح کرده است: راه [[جعفر]]، راه برادران [[یوسف]] است‏  که سرانجام [[توبه]] کردند و گناه‏شان بخشوده شد.
[[شیخ کلینی]] به [[نقل]] از [[محمد بن عثمان عمری]] می‌‏گوید: [[امام مهدی|امام دوازدهم]]{{ع}} در توقیعی به [[توبه]] او تصریح کرده است: راه جعفر، راه برادران [[یوسف]] است‏  که سرانجام [[توبه]] کردند و گناه‏شان بخشوده شد.


وی با وجود زندگی کوتاه، دارای [[فرزندان]] بسیاری شد. نوادگان وی چون نسبت خود را به [[امام رضا]]{{ع}} می‌‏رساندند، به رضویان شهرت یافتند<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص۱۵۷ - ۱۶۱.</ref>.
وی با وجود زندگی کوتاه، دارای [[فرزندان]] بسیاری شد. نوادگان وی چون نسبت خود را به [[امام رضا]]{{ع}} می‌‏رساندند، به رضویان شهرت یافتند<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص۱۵۷ - ۱۶۱.</ref>.


==[[جعفر کذاب]] در موعودنامه==
==[[جعفر کذاب]] در موعودنامه==
پسر [[امام هادی]] و برادر [[امام حسن عسکری]] {{عم}} است. پس از [[شهادت]] [[امام عسکری]] {{ع}} با [[علم]] به این‌که [[امام عسکری]]{{ع}} فرزندی دارد و ایشان [[جانشین]] و [[امام]] بعد از او می‌باشد، به [[دروغ]] ادّعای [[امامت]] کرد. وی پس از [[شهادت]] حضرت، پیش از آن‌که [[مردم]] جنازه را از خانه بیرون ببرند، دَمِ در [[ایستاده]] و تسلیت نسبت به [[شهادت]] برادر و تبریک را نسبت به [[امامت]] خود، از [[مردم]] تحویل می‌گرفت. [[شیخ طوسی]]، در ضمن حدیثی که [[نقل]] می‌کند و از شرابخواری و مستی او حکایت می‌کند، می‌گوید: "کارهای زشت و گفتارهای ناهنجاری که از وی [[روایت]] شده، به قدری زیاد است که نمی‌توان احصاء نمود... [[جعفر]] بن [[علی]]، چون از طرف دستگاه [[بنی عباس]] تقویت می‌شد و آن عنصر فاسد را عامل خود دانسته و در مقابل [[امام حسن عسکری]] {{ع}} تقویت می‌کردند، پس از آن حضرت، او را واداشتند که خود را [[امام دوازدهم]] [[شیعه]] بداند تا بدان وسیله مسأله [[امامه]] [[غائب]] را لوث کنند، [[جعفر]] نیز دعوی [[امامت]] و [[جانشینی]] برادر کرد. [[امام زمان]] {{ع}} نیز طی توقیع‌هایی او را [[دروغ‌گو]] دانست؛ به همین جهت در میان [[شیعیان]] به "[[جعفر]] [[کذّاب]]" مشهور شد<ref>مفاخر اسلام، ج ۲، ص ۴۰.</ref>.
پسر [[امام هادی]] و برادر [[امام حسن عسکری]] {{عم}} است. پس از [[شهادت]] [[امام عسکری]] {{ع}} با [[علم]] به این‌که [[امام عسکری]]{{ع}} فرزندی دارد و ایشان [[جانشین]] و [[امام]] بعد از او می‌باشد، به [[دروغ]] ادّعای [[امامت]] کرد. وی پس از [[شهادت]] حضرت، پیش از آن‌که [[مردم]] جنازه را از خانه بیرون ببرند، دَمِ در [[ایستاده]] و تسلیت نسبت به [[شهادت]] برادر و تبریک را نسبت به [[امامت]] خود، از [[مردم]] تحویل می‌گرفت. [[شیخ طوسی]]، در ضمن حدیثی که [[نقل]] می‌کند و از شرابخواری و مستی او حکایت می‌کند، می‌گوید: "کارهای زشت و گفتارهای ناهنجاری که از وی [[روایت]] شده، به قدری زیاد است که نمی‌توان احصاء نمود... جعفر بن [[علی]]، چون از طرف دستگاه [[بنی عباس]] تقویت می‌شد و آن عنصر فاسد را عامل خود دانسته و در مقابل [[امام حسن عسکری]] {{ع}} تقویت می‌کردند، پس از آن حضرت، او را واداشتند که خود را [[امام دوازدهم]] [[شیعه]] بداند تا بدان وسیله مسأله [[امامه]] [[غائب]] را لوث کنند، جعفر نیز دعوی [[امامت]] و [[جانشینی]] برادر کرد. [[امام زمان]] {{ع}} نیز طی توقیع‌هایی او را [[دروغ‌گو]] دانست؛ به همین جهت در میان [[شیعیان]] به "جعفر [[کذّاب]]" مشهور شد<ref>مفاخر اسلام، ج ۲، ص ۴۰.</ref>.


[[امام هادی]] {{ع}} [[اصحاب]] خود را از معاشرت و ارتباط‍‌ با "[[جعفر]]" شدیدا منع کرده و می‌فرماید: "او از تعالیم [[دین]] خارج، و زیر بار [[فرمان]] من نیست"<ref>تاریخ سامرّا، ج ۲، ص ۲۵۱.</ref>.
[[امام هادی]] {{ع}} [[اصحاب]] خود را از معاشرت و ارتباط‍‌ با "جعفر" شدیدا منع کرده و می‌فرماید: "او از تعالیم [[دین]] خارج، و زیر بار [[فرمان]] من نیست"<ref>تاریخ سامرّا، ج ۲، ص ۲۵۱.</ref>.


وقتی که [[شیعیان]] دیدند "[[جعفر]] [[کذّاب]]" ادّعای [[امامت]] دروغین می‌کند و منکر [[وارث]] شرعی [[امام حسن عسکری]] {{ع}} است و ماتَرکِ [[امام]] را [[تصرف]] کرد و [[دولت]] [[عباسی]] هم از آن [[حمایت]] می‌کند، لذا بعضی از آن‌ها به [[عثمان بن سعید]] متوسّل شدند تا از طریق اخراج [[توقیع]] از طرف [[امام زمان]] {{ع}} جریان [[جعفر]] روشن شود و نتواند اذهان عامّه [[مردم]] را [[منحرف]] سازد و از این طریق رسوا گردد. جریان از این قرار است که: "[[جعفر]]" نامه‌ای می‌نویسد به یکی از [[دوستان]] و [[شیعیان]] [[امام مهدی]] {{ع}} و در آن [[نامه]] می‌نویسد که [[قیم]] و [[امام]] بعد از برادرم من هستم و [[علم]] [[حلال]] و [[حرام]] و تمام [[علوم]] در نزد من است. وقتی [[نامه]] به دست شخص می‌رسد، ناراحت شده و در مطالب آن مشکوک می‌شود. لذا [[نامه]] را برداشته پیش [[احمد بن اسحاق اشعری]] می‌رود که او از [[اصحاب خاص]] [[امام حسن عسکری]] {{ع}} و از مقرّبین پیش آن حضرت بوده و جریان را به او می‌گوید: [[احمد بن اسحاق]] هم نامه‌ای نوشته و [[نامه]] [[جعفر]] را هم در داخل آن می‌گذارد و به وسیله [[عثمان بن سعید]]، به خدمت [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} می‌فرستد. در پاسخ [[احمد بن اسحاق]] نامه‌ای از طرف [[امام مهدی]] {{ع}} می‌رسد؛ [[نامه]] بسیار تند و با عالی‌ترین [[برهان]] و [[دلیل]] و لحن بسیار شدید، [[امامت]] [[جعفر]] را رد فرموده است<ref>احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۶۸؛ تاریخ سامرّا، ج ۲، ص ۲۵۳.</ref>.
وقتی که [[شیعیان]] دیدند "جعفر [[کذّاب]]" ادّعای [[امامت]] دروغین می‌کند و منکر [[وارث]] شرعی [[امام حسن عسکری]] {{ع}} است و ماتَرکِ [[امام]] را [[تصرف]] کرد و [[دولت]] [[عباسی]] هم از آن [[حمایت]] می‌کند، لذا بعضی از آن‌ها به [[عثمان بن سعید]] متوسّل شدند تا از طریق اخراج [[توقیع]] از طرف [[امام زمان]] {{ع}} جریان جعفر روشن شود و نتواند اذهان عامّه [[مردم]] را [[منحرف]] سازد و از این طریق رسوا گردد. جریان از این قرار است که: "جعفر" نامه‌ای می‌نویسد به یکی از [[دوستان]] و [[شیعیان]] [[امام مهدی]] {{ع}} و در آن [[نامه]] می‌نویسد که [[قیم]] و [[امام]] بعد از برادرم من هستم و [[علم]] [[حلال]] و [[حرام]] و تمام [[علوم]] در نزد من است. وقتی [[نامه]] به دست شخص می‌رسد، ناراحت شده و در مطالب آن مشکوک می‌شود. لذا [[نامه]] را برداشته پیش [[احمد بن اسحاق اشعری]] می‌رود که او از [[اصحاب خاص]] [[امام حسن عسکری]] {{ع}} و از مقرّبین پیش آن حضرت بوده و جریان را به او می‌گوید: [[احمد بن اسحاق]] هم نامه‌ای نوشته و [[نامه]] جعفر را هم در داخل آن می‌گذارد و به وسیله [[عثمان بن سعید]]، به خدمت [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} می‌فرستد. در پاسخ [[احمد بن اسحاق]] نامه‌ای از طرف [[امام مهدی]] {{ع}} می‌رسد؛ [[نامه]] بسیار تند و با عالی‌ترین [[برهان]] و [[دلیل]] و لحن بسیار شدید، [[امامت]] جعفر را رد فرموده است<ref>احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۶۸؛ تاریخ سامرّا، ج ۲، ص ۲۵۳.</ref>.


ما قسمتی از آن [[نامه]] را از "[[احتجاج]]" [[نقل]] می‌کنیم: "... این مفسد ([[جعفر]] [[کذّاب]]) که بر [[خداوند]] [[دروغ]] بسته، و ادّعای [[امامت]] دارد، نمی‌دانم به چه چیز خود نظر داشته است‌؟ ... [[خداوند]] گواه است که او [[چهل]] روز [[نماز]] واجبش را ترک کرد، به این منظور که با ترک [[نماز]] بتواند شعبده‌بازی را یاد بگیرد! شاید خبر آن به شما هم رسیده باشد. ظرف‌های شراب او را همه دیده‌اند. علاوه بر این‌ها، آثار و علایم [[نافرمانی]] وی از [[امر و نهی]] الهی، مشهود و نزد همگان محقّق است. چنان‌چه ادعای وی مبتنی بر [[معجزه]] است، [[معجزه]] خود را بیاورد و نشان دهد؛ و اگر حجّتی دارد آن را اقامه نماید، و چنان‌چه دلیلی دارد ذکر کند<ref>احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۶۸.</ref>.
ما قسمتی از آن [[نامه]] را از "[[احتجاج]]" [[نقل]] می‌کنیم: "... این مفسد (جعفر [[کذّاب]]) که بر [[خداوند]] [[دروغ]] بسته، و ادّعای [[امامت]] دارد، نمی‌دانم به چه چیز خود نظر داشته است‌؟ ... [[خداوند]] گواه است که او [[چهل]] روز [[نماز]] واجبش را ترک کرد، به این منظور که با ترک [[نماز]] بتواند شعبده‌بازی را یاد بگیرد! شاید خبر آن به شما هم رسیده باشد. ظرف‌های شراب او را همه دیده‌اند. علاوه بر این‌ها، آثار و علایم [[نافرمانی]] وی از [[امر و نهی]] الهی، مشهود و نزد همگان محقّق است. چنان‌چه ادعای وی مبتنی بر [[معجزه]] است، [[معجزه]] خود را بیاورد و نشان دهد؛ و اگر حجّتی دارد آن را اقامه نماید، و چنان‌چه دلیلی دارد ذکر کند<ref>احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۴۶۸.</ref>.


و از این طریق است که [[عثمان بن سعید]]، [[جعفر کذاب]] را رسوا می‌کند. [[امام سجاد]] {{ع}} در پاسخ [[ابو خالد کابلی]] که از آن حضرت پرسید، چرا [[ششمین امام]] ملقب به [[صادق]] است، در حالی که همه شما [[صادق]] می‌باشید؟ فرمود: به جهت این‌که در نسل پنجم او، مردی باشد به نام [[جعفر]] که او به [[دروغ]]، [[دعوی امامت]] کند و او [[جعفر]] [[کذّاب]] است<ref>بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۲۷.</ref>. [[جعفر]] [[کذّاب]] در سال ٢٧١ به سن [[چهل]] و پنج سالگی در [[سامرا]] درگذشت<ref>معارف و معاریف، ج ۴، ص ۱۶۵.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص ۲۴۶.</ref>
و از این طریق است که [[عثمان بن سعید]]، [[جعفر کذاب]] را رسوا می‌کند. [[امام سجاد]] {{ع}} در پاسخ [[ابو خالد کابلی]] که از آن حضرت پرسید، چرا [[ششمین امام]] ملقب به [[صادق]] است، در حالی که همه شما [[صادق]] می‌باشید؟ فرمود: به جهت این‌که در نسل پنجم او، مردی باشد به نام جعفر که او به [[دروغ]]، [[دعوی امامت]] کند و او جعفر [[کذّاب]] است<ref>بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۲۲۷.</ref>. جعفر [[کذّاب]] در سال ٢٧١ به سن [[چهل]] و پنج سالگی در [[سامرا]] درگذشت<ref>معارف و معاریف، ج ۴، ص ۱۶۵.</ref>.<ref>[[مجتبی تونه‌ای|تونه‌ای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص ۲۴۶.</ref>


[[جعفر]] از پسران [[امام هادی]]{{ع}} بود و از خط پدران پاکش، [[منحرف]] گشته بود و راه [[خطا]] را پیش گرفته بود. [[انحراف]] [[جعفر]]، عجیب‌تر از [[انحراف]] پسر [[حضرت نوح|نوح نبی]]{{ع}} نبود، کسی که [[خداوند]] درباره‌‌اش می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ}}<ref> او فرزندت نیست؛ زیرا او عملی بسیار ناشایسته دارد؛ سوره هود، آیه ۴۶.</ref>. [[انحراف]] [[جعفر]] به سبب سهل انگاری پدرش در [[تربیت]] او نبوده است؛ بلکه به سبب همنشینی با [[فاسقان]] و [[منحرفان]] بود و روشن است که چنین رابطه‌ای، مؤثر بوده است. ما چگونگی ارتباط او با منحرفین را نمی‌دانیم؛ کسی که به رسوایی مبتلا شد و عار و ننگ را برای خود به ارمغان آورد. عجیب این است که [[امام عسکری]]{{ع}}، هنگامی که فرزندش [[امام زمان]] {{ع}} را به [[شیعیان]] مورد اعتمادش نشان داد و [[خواص]] را از ولادتش با خبر کرد، برادرش [[جعفر]] را به آن، [[آگاه]] نکرد و او نمی‌دانست که برادرش، فرزندی دارد و شاید می‌دانسته است و به سبب اهداف خود، [[سکوت]] کرده است. ۱۵ روز قبل از [[وفات]]، [[امام عسکری]]{{ع}} نامه‌های متعددی برای [[شیعیان]] خود در مداین نوشت و آنها را به خادمش "[[ابو الادیان]]" داد و به او فرمود: "[[نامه‌ها]] را به [[شهرها]] برسان که سفرت، ۱۵ روز طول می‌کشد و روز پانزدهم، داخل [[سامرا]] می‌شوی و صدای ناله و شیون از خانه‌ام می‌شنوی و مرا [[غسل]] داده شده، می‌یابی". ابولادیان می‌گوید عرض کردم:‌ای مولای من! [[امام]] بعد از شما کیست؟ فرمود: "آن که جواب [[نامه‌ها]] را از تو بخواهد، [[قائم]] بعد از من است". گفتم: "علایم بیشتری، برایم ذکر کن؟" فرمود: "هر کس که بر من [[نماز]] میت بخواند؛ او [[قائم]] بعد از من است". گفتم: بیشتر بفرما؟ فرمود: "هر کس که از همیان<ref>همیان، کیسه‌ای که آذوقه سفر را در آن می‌گذارند و دور کمر می‌بندند.</ref> خبر دهد؛ او [[قائم]] بعد از من است". سپس [[حیا]] و هیبت [[امام]]{{ع}}، مانع از آن شد که سؤال کنم در همیان چه چیز است. با [[نامه‌ها]] خارج شدم و به سوی مداین حرکت کردم؛ جواب‌های آنها را دریافت نمودم و در روز پانزدهم، داخل [[سامرا]] شدم (همان طور که [[امام]]{{ع}} گفته بود)،  صدای شیون و ناله از خانه‌‌اش شنیدم و دیدم که او [[غسل]] داده شده است و برادرش، [[جعفر]] جلوی درِ خانه بود و [[شیعیان]] به او تسلیت و تهنیت می‌گفتند (یعنی به [[خلافت]] و [[امامت]] تهنیت می‌گفتند). پس با خود گفتم: اگر این [[امام]] باشد، [[امامت]] [[باطل]] شده، به سبب اینکه او را می‌شناسم؛ شراب انگور می‌خورد، در قصر جوسق<ref>جوسق، قصر مقتدر عباسی است.</ref> قمار می‌کند و با طنبور<ref>طنبور، آلت لهو و غنا.</ref> می‌نوازد. پس جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم؛ ولی چیزی از من نپرسید؛ سپس [[عقید]]، (خادم [[امام عسکری]]{{ع}}) خارج شد و به او گفت:‌ای آقای من! برادرت [[کفن]] شده، پس بایست و بر او [[نماز]] گزار. [[جعفر]] و [[شیعیان]] اطرافش داخل شدند در حالی که جلوی آنها، [[سمان]]، [[حسن بن علی]] و دو جاسوس [[معتصم]] بودند؛ هنگامی که داخل خانه رفتیم، [[جعفر]] بن [[علی]] برای ادای [[نماز]] بر برادرش جلو رفت تا اینکه خواست، [[تکبیر]] بگوید، کودکی با صورت گندم گون، موهای پر پشت و دندان‌هایی باز و شمرده، جلو آمد و ردای [[جعفر]] را گرفت و گفت: "ای عمو! عقب برو که من به ادای [[نماز]] بر پدرم [[شایسته]] ترم". [[جعفر]] عقب رفت در حالی که صورت او زرد شده بود؛پس آن کودک جلو رفت و بر پدرش [[نماز]] گذارد و [[دفن]] کرد و در کنار [[قبر]] او به من فرمود: "ای بصری! جواب نامه‌ها- که با توست- کجایند؟" آنها را به او دادم و پیش خودم گفتم: این، دو علامت، فقط همیان باقی مانده است. از خانه خارج شدم و به سوی [[جعفر]] رفتم، نزد او بودم که [[حاجز]] وشاء گفت: ای آقای من! آن کودک کیست؟ گفت: به [[خدا]] قسم که تا به حال او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم! ما نشسته بودیم که در آن هنگام، عده‌ای از [[قم]] آمدند و سراغ [[امام عسکری]]{{ع}} گرفتند و بر [[شهادت]] او [[آگاه]] شدند. گفتند: پس [[امام]] بعد او کیست؟ [[مردم]] به [[جعفر]] اشاره کردند؛ پس آنها به او [[سلام]] کردند و تسلیت و تهنیت گفتند و عَرضه داشتند: نزد ما [[نامه‌ها]] و اموالی هست؛ پس ما را [[آگاه]] کن که [[نامه‌ها]] چه چیز است؟ و [[مال]]، چقدر است؟ [[جعفر]] ایستاد و لباس‌هایش را تکاند و گفت: از من می‌خواهید، [[علم غیب]] بگویم؟! در این هنگام، خادم [[امام مهدی]] {{ع}} از خانه خارج شد و گفت: همراه شما، فلان [[نامه]] و فلان است و همیانی دارید که در آن هزار [[دینار]] است که ده [[دینار]] آنها، تقلبی است. آنها، [[نامه‌ها]] و [[اموال]] را به او دادند و گفتند: کسی که تو را برای گرفتن اینها [[راهنمایی]] کرد، [[امام]] است <ref>کمال الدین؛ صدوق؛ ج ۲، صص ۴۷۵ - ۴۷۶، چاپ تهران، سال ۱۳۹۵ هجری.</ref>.
جعفر از پسران [[امام هادی]]{{ع}} بود و از خط پدران پاکش، [[منحرف]] گشته بود و راه [[خطا]] را پیش گرفته بود. [[انحراف]] جعفر، عجیب‌تر از [[انحراف]] پسر [[حضرت نوح|نوح نبی]]{{ع}} نبود، کسی که [[خداوند]] درباره‌‌اش می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ}}<ref> او فرزندت نیست؛ زیرا او عملی بسیار ناشایسته دارد؛ سوره هود، آیه ۴۶.</ref>. [[انحراف]] جعفر به سبب سهل انگاری پدرش در [[تربیت]] او نبوده است؛ بلکه به سبب همنشینی با [[فاسقان]] و [[منحرفان]] بود و روشن است که چنین رابطه‌ای، مؤثر بوده است. ما چگونگی ارتباط او با منحرفین را نمی‌دانیم؛ کسی که به رسوایی مبتلا شد و عار و ننگ را برای خود به ارمغان آورد. عجیب این است که [[امام عسکری]]{{ع}}، هنگامی که فرزندش [[امام زمان]] {{ع}} را به [[شیعیان]] مورد اعتمادش نشان داد و [[خواص]] را از ولادتش با خبر کرد، برادرش جعفر را به آن، [[آگاه]] نکرد و او نمی‌دانست که برادرش، فرزندی دارد و شاید می‌دانسته است و به سبب اهداف خود، [[سکوت]] کرده است. ۱۵ روز قبل از [[وفات]]، [[امام عسکری]]{{ع}} نامه‌های متعددی برای [[شیعیان]] خود در مداین نوشت و آنها را به خادمش "[[ابو الادیان]]" داد و به او فرمود: "[[نامه‌ها]] را به [[شهرها]] برسان که سفرت، ۱۵ روز طول می‌کشد و روز پانزدهم، داخل [[سامرا]] می‌شوی و صدای ناله و شیون از خانه‌ام می‌شنوی و مرا [[غسل]] داده شده، می‌یابی". ابولادیان می‌گوید عرض کردم:‌ای مولای من! [[امام]] بعد از شما کیست؟ فرمود: "آن که جواب [[نامه‌ها]] را از تو بخواهد، [[قائم]] بعد از من است". گفتم: "علایم بیشتری، برایم ذکر کن؟" فرمود: "هر کس که بر من [[نماز]] میت بخواند؛ او [[قائم]] بعد از من است". گفتم: بیشتر بفرما؟ فرمود: "هر کس که از همیان<ref>همیان، کیسه‌ای که آذوقه سفر را در آن می‌گذارند و دور کمر می‌بندند.</ref> خبر دهد؛ او [[قائم]] بعد از من است". سپس [[حیا]] و هیبت [[امام]]{{ع}}، مانع از آن شد که سؤال کنم در همیان چه چیز است. با [[نامه‌ها]] خارج شدم و به سوی مداین حرکت کردم؛ جواب‌های آنها را دریافت نمودم و در روز پانزدهم، داخل [[سامرا]] شدم (همان طور که [[امام]]{{ع}} گفته بود)،  صدای شیون و ناله از خانه‌‌اش شنیدم و دیدم که او [[غسل]] داده شده است و برادرش، جعفر جلوی درِ خانه بود و [[شیعیان]] به او تسلیت و تهنیت می‌گفتند (یعنی به [[خلافت]] و [[امامت]] تهنیت می‌گفتند). پس با خود گفتم: اگر این [[امام]] باشد، [[امامت]] [[باطل]] شده، به سبب اینکه او را می‌شناسم؛ شراب انگور می‌خورد، در قصر جوسق<ref>جوسق، قصر مقتدر عباسی است.</ref> قمار می‌کند و با طنبور<ref>طنبور، آلت لهو و غنا.</ref> می‌نوازد. پس جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم؛ ولی چیزی از من نپرسید؛ سپس [[عقید]]، (خادم [[امام عسکری]]{{ع}}) خارج شد و به او گفت:‌ای آقای من! برادرت [[کفن]] شده، پس بایست و بر او [[نماز]] گزار. جعفر و [[شیعیان]] اطرافش داخل شدند در حالی که جلوی آنها، [[سمان]]، [[حسن بن علی]] و دو جاسوس [[معتصم]] بودند؛ هنگامی که داخل خانه رفتیم، جعفر بن [[علی]] برای ادای [[نماز]] بر برادرش جلو رفت تا اینکه خواست، [[تکبیر]] بگوید، کودکی با صورت گندم گون، موهای پر پشت و دندان‌هایی باز و شمرده، جلو آمد و ردای جعفر را گرفت و گفت: "ای عمو! عقب برو که من به ادای [[نماز]] بر پدرم [[شایسته]] ترم". جعفر عقب رفت در حالی که صورت او زرد شده بود؛پس آن کودک جلو رفت و بر پدرش [[نماز]] گذارد و [[دفن]] کرد و در کنار [[قبر]] او به من فرمود: "ای بصری! جواب نامه‌ها- که با توست- کجایند؟" آنها را به او دادم و پیش خودم گفتم: این، دو علامت، فقط همیان باقی مانده است. از خانه خارج شدم و به سوی جعفر رفتم، نزد او بودم که [[حاجز]] وشاء گفت: ای آقای من! آن کودک کیست؟ گفت: به [[خدا]] قسم که تا به حال او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم! ما نشسته بودیم که در آن هنگام، عده‌ای از [[قم]] آمدند و سراغ [[امام عسکری]]{{ع}} گرفتند و بر [[شهادت]] او [[آگاه]] شدند. گفتند: پس [[امام]] بعد او کیست؟ [[مردم]] به جعفر اشاره کردند؛ پس آنها به او [[سلام]] کردند و تسلیت و تهنیت گفتند و عَرضه داشتند: نزد ما [[نامه‌ها]] و اموالی هست؛ پس ما را [[آگاه]] کن که [[نامه‌ها]] چه چیز است؟ و [[مال]]، چقدر است؟ جعفر ایستاد و لباس‌هایش را تکاند و گفت: از من می‌خواهید، [[علم غیب]] بگویم؟! در این هنگام، خادم [[امام مهدی]] {{ع}} از خانه خارج شد و گفت: همراه شما، فلان [[نامه]] و فلان است و همیانی دارید که در آن هزار [[دینار]] است که ده [[دینار]] آنها، تقلبی است. آنها، [[نامه‌ها]] و [[اموال]] را به او دادند و گفتند: کسی که تو را برای گرفتن اینها [[راهنمایی]] کرد، [[امام]] است <ref>کمال الدین؛ صدوق؛ ج ۲، صص ۴۷۵ - ۴۷۶، چاپ تهران، سال ۱۳۹۵ هجری.</ref>.


نکاتی درباره این [[روایت]]:  
نکاتی درباره این [[روایت]]:  
#[[جعفر کذاب]]، خودش را برای [[امامت کبری]] و [[خلافت]] عظمی آماده کرده بود در حالی که فاقد جمیع قابلیت‌های [[امامت]] بود و به [[مقام]] جنایات و فسوقش [[آگاه]] بود و این، نشانه عدم [[پرهیزکاری]] و بی مبالاتی‌‌اش نسبت به [[دین]] بود و اگر چنین نبود، باید خودش را از این [[مقام]] بلند، کنار می‌کشید و هنگامی که بعضی [[مردم]]، [[خلافت]] و [[امامت]] را به او تهنیت گفتند، او چیزی نگفت که نشانه این است که تهنیت [[مردم]] را قبول کرده است.
#[[جعفر کذاب]]، خودش را برای [[امامت کبری]] و [[خلافت]] عظمی آماده کرده بود در حالی که فاقد جمیع قابلیت‌های [[امامت]] بود و به [[مقام]] جنایات و فسوقش [[آگاه]] بود و این، نشانه عدم [[پرهیزکاری]] و بی مبالاتی‌‌اش نسبت به [[دین]] بود و اگر چنین نبود، باید خودش را از این [[مقام]] بلند، کنار می‌کشید و هنگامی که بعضی [[مردم]]، [[خلافت]] و [[امامت]] را به او تهنیت گفتند، او چیزی نگفت که نشانه این است که تهنیت [[مردم]] را قبول کرده است.
#بین [[شیعه]] مشهور است که بر [[امام]]، کسی جز [[امام]]، [[نماز]] نمی‌گذارد؛ چون [[نماز]] میت در واقع، دعایی از نمازگزار بر میت است؛ پس چه کسی جز [[امام]]، لیاقت خواندن این [[نماز]] را دارد؟ و هنگامی که [[جعفر]] برای [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} جلو رفت، [[خداوند]] خواست که پرده کنار رود و گروهی از مردم- که برای [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} جمع شده بودند- [[امام]] حقیقی را بشناسند که اتمام حجتی برای [[جعفر]] و [[امت اسلامی]] باشند. برای این بود که [[امام زمان]] {{ع}} خارج شد و ردای [[جعفر]] را گرفت که آماده [[تکبیر]] گفتن [[نماز]] بود، جمله‌ای را ایراد فرمود که در والاترین درجات [[فصاحت]] و [[بلاغت]] است: "ای عمو! عقب برو که من به ادای [[نماز]] بر پدرم [[شایسته]] ترم!!" [[امام]]{{ع}} به او فرمود: "تاخر" پس برای ادای [[نماز]]، اجازه نداد و فرمود: "یا عمّ" و با این کلمه، [[امام]]{{ع}} خبر داد که [[جعفر]]، عموی اوست؛ پس [[امام]]، پسر برادر [[جعفر]] است. بی‌شک [[امام زمان]] {{ع}} با این جمله، [[شایستگی]] خود به [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} را ثابت می‌کند و می‌فرماید: "[[علی]] ابی"، این کلمه، هم اثبات [[نسب]] و هم اثبات [[امامت]] اوست، به سبب اینکه کسی جز [[امام]] بر [[امام]] [[نماز]] نمی‌گذارد برای اینکه او ولی و [[وارث]] میت است. به این صورت روشن شد که [[جعفر]]، هیچ حقی ندارد و [[جعفر]] از نزد جنازه باز می‌گردد و هیچ گونه مقاومتی در مقابل این کودک نمی‌تواند، انجام دهد و به چه شکلی قدرتش را از دست می‌دهد؟! چگونه می‌شود که چنین مردی با چنین ادعایی، این گونه از کودکی بترسد؟! آیا این چیزی جز [[قدرت]] و هیبت [[امام]] است؟ که ذره‌ای از آن نزد [[جعفر]] و امثال او پیدا نمی‌شود برای چه رنگ [[جعفر]] زرد می‌گردد؟! و برای چه خجالت و سستی را جلوی مردمی که به سبب [[امامت]] به او تهنیت می‌گفتند، [[تحمل]] می‌کند؟ و برای چه خودش را [[تکذیب]] می‌کند به وسیله کلمه "تاخر یا عم" که از آن کودک شنید؟! نگاه کن به [[حق]] که چگونه ظاهر می‌شود! و به [[باطل]] که چگونه رانده شد! بعضی از شیعه‌های اهل [[بصره]] از او پرسیدند:‌ای آقای من! کودک کیست؟ سائل از آن کودک می‌پرسد تا [[جعفر]] را وادار به اعتراف به [[امام زمان]] {{ع}} کند و او قسم به [[خدا]] یاد می‌کند که او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم. ای [[جعفر]]! کار تو عجیب است!!چون [[احمد بن اسحاق قمی]]- که در [[قم]] زندگی می‌کرد- آن کودک را می‌شناخت؛ اما تو او را نمی‌شناسی؟! و بسیاری از شیعه‌های دور و نزدیک، [[امام زمان]] {{ع}} را در زمان پدرش [[امام عسکری]]{{ع}} دیدند. این در حالی است که اگر در قسم خوردن به [[خدای تعالی]] راست گفته باشی: ای کاش! [[جعفر]] به این [[جایگاه]] شرمگین و خجالت بار اکتفا می‌کرد و‌ای کاش برمی‌گشت! ای کاش! حاضران و [[شاهدان]] در مجلس [[دفن]] [[امام عسکری]]{{ع}}، نظرشان را برمی‌گرداندند و [[حق]] را از [[باطل]] تشخیص می‌دادند! ولی [[مردم]] به دنبال اهداف پست خود بودند و قلب‌هایشان مریض بود. ای کاش! هنگامی که فرستادگان اهل [[قم]] به شهر سامراء رسیدند به سوی [[جعفر]] کشیده نمی‌شدند! ای کاش! ادعای [[امامت]] نمی‌کرد که خجالت را بر خجالت نمی‌افزود و رسوایی دیگری پیش نمی‌آمد؛ ولی قمی‌های باهوش، عارف به نشانه‌های [[امامت]] بودند از او سؤالاتی پرسیدند تا اینکه آنها را از تمام آنچه همراهشان بوده، باخبر کند. تا صحت [[امامت]] دروغین [[جعفر]]، تأکید شود. در این جا [[جعفر]]، لب هایش را حرکت داد و گفت: از ما می‌خواهید که [[علم غیب]] بدانیم. ای کاش! فرق بین [[علم غیب]] و بین [[علم امام]]- که از سوی [[صاحب]] [[علم]] آموخته می‌شود- را می‌دانست! ای کاش! هزاران حدیثی را که از جدش [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} و از پدران پاکش {{عم}} درباره آینده و اتفاقات بزرگ آن [[روایت]] شده است را به یاد می‌آورد! ای کاش! [[کلام]] جدش [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} را می‌شناخت که در پاسخ یکی از یارانش که گفت:‌ای [[امام علی|امیرمومنان]]{{ع}}! آیا به شما [[علم غیب]]، عطا شده است؟ فرمود: "در سخنان من، [[علم غیب]] نیست و [[آموزش]] از سوی [[صاحب]] [[علم]] است و [[علم غیب]]، [[علم]] [[قیامت]] است و آنچه [[خداوند]]، آن را در [[قرآن]] برشمرده است: {{متن قرآن|إِنَ‏ اللَّهَ‏ عِنْدَهُ‏ عِلْمُ‏ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير‏‏‏ }}<ref> آگاهی از زمان قیامت، مخصوص خداست و اوست که باران را نازل می‌کند و می‌داند که در رحم‌ها چیست و کسی نمی‌داند، فردا چه چیزی فراهم می‌آورد و نمی‌داند در چه سرزمینی می‌میرد به راستی که خداوند دانا و آگاه است؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.</ref>. پس [[خداوند سبحان]] می‌داند در رحم چه است؛ پسر است یا دختر؛ زشت است یا زیبا؛ بدبخت است یا خوشبخت و چه کسی هیزم [[آتش]] است و چه کسی در [[بهشت]]، همراه [[پیامبران]] است؛ پس [[علم غیب]] است که آن را کسی جز [[خداوند]] نمی‌داند و غیر از آن، علمی است که [[خدا]] به پیامبرش یاد داد و او هم به من یاد داد در [[حق]] من [[دعا]] کرد تا اینکه سینه‌ام، آن را [[درک]] و دلم، کانون این [[اسرار]] باشد"<ref>{{عربی|" لَيْسَ‏ هُوَ بِعِلْمِ‏ غَيْبٍ‏ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ‏ مِنْ ذِي عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ‏  {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ‏}}  الآْيَةَ فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ لِلنَّارِ فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ نهج البلاغه؛ ص ۲۳۹، چاپ بیروت - شرح محمد عبده؛ سال ۱۳۸۲ و بحار؛ مجلسی؛ ج ۴۱، ص ۳۳۵.</ref>. [[جعفر]]، پیوسته [[مصر]] بر [[گمراهی]] و دشمنی‌‌اش بود؛ پس نزد [[معتمد]] رفت؛ او حاکمی بود که دیروز با سم، برادرش [[امام عسکری]]{{ع}} را [[مسموم]] و [[شهید]] کرده بود تا اینکه [[معتمد]] را از وجود [[امام زمان]] {{ع}} مطلع کند و گویی [[جعفر]]، جاسوسی به نفع [[معتمد]] و ضد [[اهل بیت]] {{عم}} بود؛ [[معتمد]] [[دستور]] داد، [[نرجس خاتون]] را بازداشت کنند. آنها [[دستور]] [[معتمد]] را انجام دادند و از [[نرجس خاتون]]، سراغ [[امام زمان]] {{ع}} را می‌گرفتند؛ ولی [[نرجس]] از روی [[تقیه]]، وجود [[امام مهدی]] {{ع}} را [[انکار]] کرد؛ [[خلیفه]]، [[انکار]] [[نرجس]] را قبول نکرد و [[دستور]] داد، [[نرجس]] را به [[قاضی]] [[سامرا]]، "[[ابن ابی شوارب]]" [[تسلیم]] کنند تا تحت نظر شدید باشد؛ ولی [[خداوند تعالی]]، او را بعد از مدت کمی [[نجات]] داد. [[خداوند]] لعنت کند، [[ریاست]] طلبانی که جنایتکارند در راه به دست آوردن مقاصد، [[دین]] و [[عقیده]] خود را نابود می‌کنند! و نفرین بر هر کسی که از هوای نفسش [[پیروی]] کند و هر چه که می‌خواهد، انجام می‌دهد و می‌گوید!.
#بین [[شیعه]] مشهور است که بر [[امام]]، کسی جز [[امام]]، [[نماز]] نمی‌گذارد؛ چون [[نماز]] میت در واقع، دعایی از نمازگزار بر میت است؛ پس چه کسی جز [[امام]]، لیاقت خواندن این [[نماز]] را دارد؟ و هنگامی که جعفر برای [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} جلو رفت، [[خداوند]] خواست که پرده کنار رود و گروهی از مردم- که برای [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} جمع شده بودند- [[امام]] حقیقی را بشناسند که اتمام حجتی برای جعفر و [[امت اسلامی]] باشند. برای این بود که [[امام زمان]] {{ع}} خارج شد و ردای جعفر را گرفت که آماده [[تکبیر]] گفتن [[نماز]] بود، جمله‌ای را ایراد فرمود که در والاترین درجات [[فصاحت]] و [[بلاغت]] است: "ای عمو! عقب برو که من به ادای [[نماز]] بر پدرم [[شایسته]] ترم!!" [[امام]]{{ع}} به او فرمود: "تاخر" پس برای ادای [[نماز]]، اجازه نداد و فرمود: "یا عمّ" و با این کلمه، [[امام]]{{ع}} خبر داد که جعفر، عموی اوست؛ پس [[امام]]، پسر برادر جعفر است. بی‌شک [[امام زمان]] {{ع}} با این جمله، [[شایستگی]] خود به [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} را ثابت می‌کند و می‌فرماید: "[[علی]] ابی"، این کلمه، هم اثبات [[نسب]] و هم اثبات [[امامت]] اوست، به سبب اینکه کسی جز [[امام]] بر [[امام]] [[نماز]] نمی‌گذارد برای اینکه او ولی و [[وارث]] میت است. به این صورت روشن شد که جعفر، هیچ حقی ندارد و جعفر از نزد جنازه باز می‌گردد و هیچ گونه مقاومتی در مقابل این کودک نمی‌تواند، انجام دهد و به چه شکلی قدرتش را از دست می‌دهد؟! چگونه می‌شود که چنین مردی با چنین ادعایی، این گونه از کودکی بترسد؟! آیا این چیزی جز [[قدرت]] و هیبت [[امام]] است؟ که ذره‌ای از آن نزد جعفر و امثال او پیدا نمی‌شود برای چه رنگ جعفر زرد می‌گردد؟! و برای چه خجالت و سستی را جلوی مردمی که به سبب [[امامت]] به او تهنیت می‌گفتند، [[تحمل]] می‌کند؟ و برای چه خودش را [[تکذیب]] می‌کند به وسیله کلمه "تاخر یا عم" که از آن کودک شنید؟! نگاه کن به [[حق]] که چگونه ظاهر می‌شود! و به [[باطل]] که چگونه رانده شد! بعضی از شیعه‌های اهل [[بصره]] از او پرسیدند:‌ای آقای من! کودک کیست؟ سائل از آن کودک می‌پرسد تا جعفر را وادار به اعتراف به [[امام زمان]] {{ع}} کند و او قسم به [[خدا]] یاد می‌کند که او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم. ای جعفر! کار تو عجیب است!!چون [[احمد بن اسحاق قمی]]- که در [[قم]] زندگی می‌کرد- آن کودک را می‌شناخت؛ اما تو او را نمی‌شناسی؟! و بسیاری از شیعه‌های دور و نزدیک، [[امام زمان]] {{ع}} را در زمان پدرش [[امام عسکری]]{{ع}} دیدند. این در حالی است که اگر در قسم خوردن به [[خدای تعالی]] راست گفته باشی: ای کاش! جعفر به این [[جایگاه]] شرمگین و خجالت بار اکتفا می‌کرد و‌ای کاش برمی‌گشت! ای کاش! حاضران و [[شاهدان]] در مجلس [[دفن]] [[امام عسکری]]{{ع}}، نظرشان را برمی‌گرداندند و [[حق]] را از [[باطل]] تشخیص می‌دادند! ولی [[مردم]] به دنبال اهداف پست خود بودند و قلب‌هایشان مریض بود. ای کاش! هنگامی که فرستادگان اهل [[قم]] به شهر سامراء رسیدند به سوی جعفر کشیده نمی‌شدند! ای کاش! ادعای [[امامت]] نمی‌کرد که خجالت را بر خجالت نمی‌افزود و رسوایی دیگری پیش نمی‌آمد؛ ولی قمی‌های باهوش، عارف به نشانه‌های [[امامت]] بودند از او سؤالاتی پرسیدند تا اینکه آنها را از تمام آنچه همراهشان بوده، باخبر کند. تا صحت [[امامت]] دروغین جعفر، تأکید شود. در این جا جعفر، لب هایش را حرکت داد و گفت: از ما می‌خواهید که [[علم غیب]] بدانیم. ای کاش! فرق بین [[علم غیب]] و بین [[علم امام]]- که از سوی [[صاحب]] [[علم]] آموخته می‌شود- را می‌دانست! ای کاش! هزاران حدیثی را که از جدش [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} و از پدران پاکش {{عم}} درباره آینده و اتفاقات بزرگ آن [[روایت]] شده است را به یاد می‌آورد! ای کاش! [[کلام]] جدش [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} را می‌شناخت که در پاسخ یکی از یارانش که گفت:‌ای [[امام علی|امیرمومنان]]{{ع}}! آیا به شما [[علم غیب]]، عطا شده است؟ فرمود: "در سخنان من، [[علم غیب]] نیست و [[آموزش]] از سوی [[صاحب]] [[علم]] است و [[علم غیب]]، [[علم]] [[قیامت]] است و آنچه [[خداوند]]، آن را در [[قرآن]] برشمرده است: {{متن قرآن|إِنَ‏ اللَّهَ‏ عِنْدَهُ‏ عِلْمُ‏ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير‏‏‏ }}<ref> آگاهی از زمان قیامت، مخصوص خداست و اوست که باران را نازل می‌کند و می‌داند که در رحم‌ها چیست و کسی نمی‌داند، فردا چه چیزی فراهم می‌آورد و نمی‌داند در چه سرزمینی می‌میرد به راستی که خداوند دانا و آگاه است؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.</ref>. پس [[خداوند سبحان]] می‌داند در رحم چه است؛ پسر است یا دختر؛ زشت است یا زیبا؛ بدبخت است یا خوشبخت و چه کسی هیزم [[آتش]] است و چه کسی در [[بهشت]]، همراه [[پیامبران]] است؛ پس [[علم غیب]] است که آن را کسی جز [[خداوند]] نمی‌داند و غیر از آن، علمی است که [[خدا]] به پیامبرش یاد داد و او هم به من یاد داد در [[حق]] من [[دعا]] کرد تا اینکه سینه‌ام، آن را [[درک]] و دلم، کانون این [[اسرار]] باشد"<ref>{{عربی|" لَيْسَ‏ هُوَ بِعِلْمِ‏ غَيْبٍ‏ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ‏ مِنْ ذِي عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ‏  {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ‏}}  الآْيَةَ فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ لِلنَّارِ فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ نهج البلاغه؛ ص ۲۳۹، چاپ بیروت - شرح محمد عبده؛ سال ۱۳۸۲ و بحار؛ مجلسی؛ ج ۴۱، ص ۳۳۵.</ref>. جعفر، پیوسته [[مصر]] بر [[گمراهی]] و دشمنی‌‌اش بود؛ پس نزد [[معتمد]] رفت؛ او حاکمی بود که دیروز با سم، برادرش [[امام عسکری]]{{ع}} را [[مسموم]] و [[شهید]] کرده بود تا اینکه [[معتمد]] را از وجود [[امام زمان]] {{ع}} مطلع کند و گویی جعفر، جاسوسی به نفع [[معتمد]] و ضد [[اهل بیت]] {{عم}} بود؛ [[معتمد]] [[دستور]] داد، [[نرجس خاتون]] را بازداشت کنند. آنها [[دستور]] [[معتمد]] را انجام دادند و از [[نرجس خاتون]]، سراغ [[امام زمان]] {{ع}} را می‌گرفتند؛ ولی [[نرجس]] از روی [[تقیه]]، وجود [[امام مهدی]] {{ع}} را [[انکار]] کرد؛ [[خلیفه]]، [[انکار]] [[نرجس]] را قبول نکرد و [[دستور]] داد، [[نرجس]] را به [[قاضی]] [[سامرا]]، "[[ابن ابی شوارب]]" [[تسلیم]] کنند تا تحت نظر شدید باشد؛ ولی [[خداوند تعالی]]، او را بعد از مدت کمی [[نجات]] داد. [[خداوند]] لعنت کند، [[ریاست]] طلبانی که جنایتکارند در راه به دست آوردن مقاصد، [[دین]] و [[عقیده]] خود را نابود می‌کنند! و نفرین بر هر کسی که از هوای نفسش [[پیروی]] کند و هر چه که می‌خواهد، انجام می‌دهد و می‌گوید!.


[[جعفر]] بر گمراهی‌‌اش اصرار می‌کرد و از مرکب باطلش پایین نمی‌آمد و کارهایش را تکرار می‌کرد؛ بنابراین [[گناه]] [[جعفر]] به همراه کارهایش زیاد می‌شد و آن زمانی بود که کاروان دیگری از [[قم]] به [[سامرا]] رسید. [[علی بن سنان موصلی]] از پدرش [[نقل]] می‌کند: زمانی که مولای ما، [[امام عسکری]]{{ع}} فوت کرد، کاروانی از [[قم]] به [[سامرا]] رسید در حالی که آنان از [[وفات]] [[امام عسکری]]{{ع}} خبر نداشتند و از دیگران سراغ [[امام عسکری]]{{ع}} را گرفتند که به آنها گفته شد: حضرت فوت کرده است. گفتند: وارثش کیست؟ گفتند: برادرش [[جعفر]]. پس سراغ [[جعفر]] را گرفتند به آنها گفته شد: او به تفریحگاه رفت و سوار کشتی شد در حالی که شراب می‌نوشید و همراه او خوانندگانی بودند.!! کاروانیان با یکدیگر [[مشورت]] کردند و گفتند: اینها [[اوصاف امام]] نمی‌باشد. بعضی از آنها گفتند: این [[اموال]] را به صاحبانشان برگردانیم. ولی [[محمد بن جعفر حمیری]] گفت: [[صبر]] کنید، [[جعفر]] برگردد تا به درستی از کارش خبردار شویم. وقتی که [[جعفر]] برگشت، نزد او رفتند و [[سلام]] کردند و گفتند:‌ای مولای ما! از اهل [[قم]] و [[شیعه]] هستیم برای مولایمان [[امام عسکری]]{{ع}}، اموالی را از [[قم]] آورده‌ایم. [[جعفر]] گفت: این [[اموال]] کجاست؟ گفتند: همراهمان است. [[جعفر]] گفت: [[اموال]] را به من بدهید. گفتند: خیر، چون این [[اموال]] را با شرایطی تحویل می‌دهیم. [[جعفر]] گفت: آن شرایط چیست؟ گفتند: در گذشته، [[اموال]] از تمام [[شیعیان]] جمع می‌شد و در بسته‌های کوچک قرار داده می‌شد؛ و سپس آنها را در کیسه‌ای بزرگ قرار می‌دادیم و آن کیسه را [[مهر]] و موم می‌کردیم و وقتی آن [[اموال]] را برای مولایمان [[امام عسکری]]{{ع}} می‌آوردیم، آن حضرت می‌گفتند که همه [[اموال]] فلان مقدار است و از فلانی، چه مقدار پول و از دیگری چه مقدار تا اینکه اسم همه [[مردم]] را می‌فرمود و حتی نقش انگشترها را نیز می‌گفت. [[جعفر]] گفت: شما [[دروغ]] می‌گویید!.... برادرم چنین کاری انجام نمی‌داد و این کار، [[علم غیب]] است و [[علم غیب]] را فقط [[خدا]] می‌داند. وقتی کاروانیان، سخنان [[جعفر]] را شنیدند همدیگر را نگاه کردند. [[جعفر]] به آنها گفت: این [[مال]] را به من می‌دهید؟ گفتند: گروهی هستیم که این [[اموال]]، نزد ما [[امانت]] است و آنها را فقط به کسی می‌دهیم که نشانه‌هایی را- که از مولایمان [[امام عسکری]]{{ع}} می‌شناسیم- داشته باشد؛ پس اگر تو [[امام]] هستی برای ما [[دلیل]] بیاور و الا [[اموال]] را به صاحبانشان بر می‌گردانیم. [[جعفر]]، نزد [[معتمد عباسی]] رفت (در حالی که [[معتمد عباسی]] در [[سامرا]] بود) و از آنها به [[معتمد]] شکایت کرد؛ آنها را احضار کردند. [[معتمد]] گفت: این [[اموال]] را به [[جعفر]] نمی‌دهید؟ گفتند: ما گروهی هستیم که این [[اموال]]، نزد ما [[امانت]] است که صاحبان آنها به ما امر کرده‌اند، این [[اموال]] را فقط به کسی بدهیم که علامت و نشانه‌ای از [[امامت]] را داشته باشد در حالی که [[امام عسکری]]{{ع}} چنین بود. [[حاکم]] گفت: علامتی که [[امام عسکری]]{{ع}} داشت، چه بود؟ گفتند: [[امام]]{{ع}} به ما تعداد دینارها، اسم‌های صاحبانش، نوع [[اموال]] و این که چه مقدار است را خبر می‌داد؛ پس اگر [[امام]]{{ع}}، این کار را می‌کرد، ما [[اموال]] را به او می‌دادیم و همیشه ما این گونه عمل می‌کردیم و حالا که [[امام]] فوت کرده، پس اگر این مرد، [[صاحب]] امر است، همان کاری که برادرش انجام می‌داد، انجام دهد والا ما [[اموال]] را به صاحبانشان برمی‌گردانیم. [[جعفر]] گفت:‌ ای [[امیرالمؤمنین]]! این عده [[دروغ]] می‌گویند و به برادرم نسبت [[دروغ]] می‌دهند؛ چون این کار، [[علم غیب]] است. [[حاکم]] [[عباسی]] گفت: این [[قوم]] پیک و [[پیام]] رسانند و پیک باید فقط، پیامش را برساند. [[راوی]] گفت: [[جعفر]]، مبهوت شده بود در حالی که جوابی نداشت. مسافران از [[حاکم]] [[عباسی]] خواستند، همراهشان سربازانی بفرستد تا از شهر خارج شوند؛ پس [[حاکم]] برای انجام این کار، [[دستور]] داد. هنگامی که از شهر خارج می‌شدند، پسری- که زیباترین [[مردم]] بود- به طرف آنها آمد و صدا زد:‌ای فلانی و‌ای فلانی! مولایتان شما را می‌خواهد، [[دعوت]] او را [[اجابت]] کنید. پرسیدند: تو مولای ما هستی؟ گفت: معاذالله! من [[بنده]] مولایتان هستم به طرف او حرکت کنید. حرکت کردند تا اینکه به درِ خانه [[امام عسکری]]{{ع}} رسیدند و [[فرزند]] او، [[حضرت قائم]]{{ع}} روی تختی نشسته بود، گویا تکه‌ای از ماه بود، [[لباس]] سبز رنگ بر تنش بود؛ [[سلام]] کردند، حضرت جواب [[سلام]] را داد و فرمود: "همه [[مال]]، فلان مقدار است که فلانی، این مقدار و فلانی، آن مقدار آورده است". حضرت، تمام اوصاف آنها را گفت برای [[خداوند عزوجل]] [[سجده]] کردیم و به سبب آنچه [[خداوند]] به ما معرفی نمود، [[زمین]] را بوسیدیم و [[خداوند]] را [[شکر]] کردیم. ما هر چه می‌خواستیم از حضرت {{ع}} می‌پرسیدیم و ایشان جواب می‌داد؛ پس ما [[اموال]] را به او دادیم و حضرت به ما امر فرمود بعد از این، دیگر هیچ مالی را به سامراء نیاورید؛ چون مردی را در [[بغداد]] مامور کرده، که باید [[اموال]] را به او بدهیم. به [[محمد بن جعفر قمی حمیری]]، مقداری [[حنوط]] و کفنی داد و به او فرمود: "[[خداوند]]، اجر تو را زیاد گرداند". [[محمد بن جعفر قمی]]، قبل از رسیدن به [[همدان]] فوت کرد- که [[خداوند]] او را بیامرزد- و بعد از آن، [[اموال]] را به [[بغداد]]، نزد [[مأمور]] [[امام]]{{ع}} می‌بردیم و او، نامه‌هایی از آن [[امام]] را به ما می‌داد.  
جعفر بر گمراهی‌‌اش اصرار می‌کرد و از مرکب باطلش پایین نمی‌آمد و کارهایش را تکرار می‌کرد؛ بنابراین [[گناه]] جعفر به همراه کارهایش زیاد می‌شد و آن زمانی بود که کاروان دیگری از [[قم]] به [[سامرا]] رسید. [[علی بن سنان موصلی]] از پدرش [[نقل]] می‌کند: زمانی که مولای ما، [[امام عسکری]]{{ع}} فوت کرد، کاروانی از [[قم]] به [[سامرا]] رسید در حالی که آنان از [[وفات]] [[امام عسکری]]{{ع}} خبر نداشتند و از دیگران سراغ [[امام عسکری]]{{ع}} را گرفتند که به آنها گفته شد: حضرت فوت کرده است. گفتند: وارثش کیست؟ گفتند: برادرش جعفر. پس سراغ جعفر را گرفتند به آنها گفته شد: او به تفریحگاه رفت و سوار کشتی شد در حالی که شراب می‌نوشید و همراه او خوانندگانی بودند.!! کاروانیان با یکدیگر [[مشورت]] کردند و گفتند: اینها [[اوصاف امام]] نمی‌باشد. بعضی از آنها گفتند: این [[اموال]] را به صاحبانشان برگردانیم. ولی [[محمد بن جعفر حمیری]] گفت: [[صبر]] کنید، جعفر برگردد تا به درستی از کارش خبردار شویم. وقتی که جعفر برگشت، نزد او رفتند و [[سلام]] کردند و گفتند:‌ای مولای ما! از اهل [[قم]] و [[شیعه]] هستیم برای مولایمان [[امام عسکری]]{{ع}}، اموالی را از [[قم]] آورده‌ایم. جعفر گفت: این [[اموال]] کجاست؟ گفتند: همراهمان است. جعفر گفت: [[اموال]] را به من بدهید. گفتند: خیر، چون این [[اموال]] را با شرایطی تحویل می‌دهیم. جعفر گفت: آن شرایط چیست؟ گفتند: در گذشته، [[اموال]] از تمام [[شیعیان]] جمع می‌شد و در بسته‌های کوچک قرار داده می‌شد؛ و سپس آنها را در کیسه‌ای بزرگ قرار می‌دادیم و آن کیسه را [[مهر]] و موم می‌کردیم و وقتی آن [[اموال]] را برای مولایمان [[امام عسکری]]{{ع}} می‌آوردیم، آن حضرت می‌گفتند که همه [[اموال]] فلان مقدار است و از فلانی، چه مقدار پول و از دیگری چه مقدار تا اینکه اسم همه [[مردم]] را می‌فرمود و حتی نقش انگشترها را نیز می‌گفت. جعفر گفت: شما [[دروغ]] می‌گویید!.... برادرم چنین کاری انجام نمی‌داد و این کار، [[علم غیب]] است و [[علم غیب]] را فقط [[خدا]] می‌داند. وقتی کاروانیان، سخنان جعفر را شنیدند همدیگر را نگاه کردند. جعفر به آنها گفت: این [[مال]] را به من می‌دهید؟ گفتند: گروهی هستیم که این [[اموال]]، نزد ما [[امانت]] است و آنها را فقط به کسی می‌دهیم که نشانه‌هایی را- که از مولایمان [[امام عسکری]]{{ع}} می‌شناسیم- داشته باشد؛ پس اگر تو [[امام]] هستی برای ما [[دلیل]] بیاور و الا [[اموال]] را به صاحبانشان بر می‌گردانیم. جعفر، نزد [[معتمد عباسی]] رفت (در حالی که [[معتمد عباسی]] در [[سامرا]] بود) و از آنها به [[معتمد]] شکایت کرد؛ آنها را احضار کردند. [[معتمد]] گفت: این [[اموال]] را به جعفر نمی‌دهید؟ گفتند: ما گروهی هستیم که این [[اموال]]، نزد ما [[امانت]] است که صاحبان آنها به ما امر کرده‌اند، این [[اموال]] را فقط به کسی بدهیم که علامت و نشانه‌ای از [[امامت]] را داشته باشد در حالی که [[امام عسکری]]{{ع}} چنین بود. [[حاکم]] گفت: علامتی که [[امام عسکری]]{{ع}} داشت، چه بود؟ گفتند: [[امام]]{{ع}} به ما تعداد دینارها، اسم‌های صاحبانش، نوع [[اموال]] و این که چه مقدار است را خبر می‌داد؛ پس اگر [[امام]]{{ع}}، این کار را می‌کرد، ما [[اموال]] را به او می‌دادیم و همیشه ما این گونه عمل می‌کردیم و حالا که [[امام]] فوت کرده، پس اگر این مرد، [[صاحب]] امر است، همان کاری که برادرش انجام می‌داد، انجام دهد والا ما [[اموال]] را به صاحبانشان برمی‌گردانیم. جعفر گفت:‌ ای [[امیرالمؤمنین]]! این عده [[دروغ]] می‌گویند و به برادرم نسبت [[دروغ]] می‌دهند؛ چون این کار، [[علم غیب]] است. [[حاکم]] [[عباسی]] گفت: این [[قوم]] پیک و [[پیام]] رسانند و پیک باید فقط، پیامش را برساند. [[راوی]] گفت: جعفر، مبهوت شده بود در حالی که جوابی نداشت. مسافران از [[حاکم]] [[عباسی]] خواستند، همراهشان سربازانی بفرستد تا از شهر خارج شوند؛ پس [[حاکم]] برای انجام این کار، [[دستور]] داد. هنگامی که از شهر خارج می‌شدند، پسری- که زیباترین [[مردم]] بود- به طرف آنها آمد و صدا زد:‌ای فلانی و‌ای فلانی! مولایتان شما را می‌خواهد، [[دعوت]] او را [[اجابت]] کنید. پرسیدند: تو مولای ما هستی؟ گفت: معاذالله! من [[بنده]] مولایتان هستم به طرف او حرکت کنید. حرکت کردند تا اینکه به درِ خانه [[امام عسکری]]{{ع}} رسیدند و [[فرزند]] او، [[حضرت قائم]]{{ع}} روی تختی نشسته بود، گویا تکه‌ای از ماه بود، [[لباس]] سبز رنگ بر تنش بود؛ [[سلام]] کردند، حضرت جواب [[سلام]] را داد و فرمود: "همه [[مال]]، فلان مقدار است که فلانی، این مقدار و فلانی، آن مقدار آورده است". حضرت، تمام اوصاف آنها را گفت برای [[خداوند عزوجل]] [[سجده]] کردیم و به سبب آنچه [[خداوند]] به ما معرفی نمود، [[زمین]] را بوسیدیم و [[خداوند]] را [[شکر]] کردیم. ما هر چه می‌خواستیم از حضرت {{ع}} می‌پرسیدیم و ایشان جواب می‌داد؛ پس ما [[اموال]] را به او دادیم و حضرت به ما امر فرمود بعد از این، دیگر هیچ مالی را به سامراء نیاورید؛ چون مردی را در [[بغداد]] مامور کرده، که باید [[اموال]] را به او بدهیم. به [[محمد بن جعفر قمی حمیری]]، مقداری [[حنوط]] و کفنی داد و به او فرمود: "[[خداوند]]، اجر تو را زیاد گرداند". [[محمد بن جعفر قمی]]، قبل از رسیدن به [[همدان]] فوت کرد- که [[خداوند]] او را بیامرزد- و بعد از آن، [[اموال]] را به [[بغداد]]، نزد [[مأمور]] [[امام]]{{ع}} می‌بردیم و او، نامه‌هایی از آن [[امام]] را به ما می‌داد.  


[[شیخ صدوق]] می‌گوید: این جریان، این مطلب را روشن می‌کند که [[خلیفه]] از امر [[امامت]] و [[مقام]] و [[منزلت]] آنها [[آگاهی]] داشته، بنابراین از آن گروه و اموالی که همراهشان بود، دست برداشته، [[اموال]] را تحویل [[جعفر کذاب]] نداده است تا اینکه امر [[امامت]] مخفی بماند و [[مردم]] به طرف آن [[هدایت]] نشوند و آن را بشناسند. از جمله اینکه روزی [[جعفر کذاب]] برای [[خلیفه]]، بیست هزار [[دینار]] [[رشوه]] برد تا [[خلیفه]] او را [[جانشین]] برادر فوت شده‌‌اش قرار دهد. [[خلیفه]] گفت: بدان که [[جایگاه]] و [[مقام]] برادرت به دست من نیست و فقط به دست [[خداوند عزوجل]] است و ما بسیار [[تلاش]] کردیم که [[مقام]] و [[منزلت]] او را پایین بیاوریم و در هم بشکنیم؛ ولی [[خداوند]] هر روز، رفعت و بلند مرتبگی او را زیاد کرد؛ پس اگر تو نزد [[شیعیان]] برادرت منزلتی داشته باشی، نیازی به ما نداری و اگر نزد آنها منزلتی نداشته باشی و در تو آنچه که در برادرت بود، نباشد، ما نمی‌توانیم، کاری برای تو انجام دهیم".
[[شیخ صدوق]] می‌گوید: این جریان، این مطلب را روشن می‌کند که [[خلیفه]] از امر [[امامت]] و [[مقام]] و [[منزلت]] آنها [[آگاهی]] داشته، بنابراین از آن گروه و اموالی که همراهشان بود، دست برداشته، [[اموال]] را تحویل [[جعفر کذاب]] نداده است تا اینکه امر [[امامت]] مخفی بماند و [[مردم]] به طرف آن [[هدایت]] نشوند و آن را بشناسند. از جمله اینکه روزی [[جعفر کذاب]] برای [[خلیفه]]، بیست هزار [[دینار]] [[رشوه]] برد تا [[خلیفه]] او را [[جانشین]] برادر فوت شده‌‌اش قرار دهد. [[خلیفه]] گفت: بدان که [[جایگاه]] و [[مقام]] برادرت به دست من نیست و فقط به دست [[خداوند عزوجل]] است و ما بسیار [[تلاش]] کردیم که [[مقام]] و [[منزلت]] او را پایین بیاوریم و در هم بشکنیم؛ ولی [[خداوند]] هر روز، رفعت و بلند مرتبگی او را زیاد کرد؛ پس اگر تو نزد [[شیعیان]] برادرت منزلتی داشته باشی، نیازی به ما نداری و اگر نزد آنها منزلتی نداشته باشی و در تو آنچه که در برادرت بود، نباشد، ما نمی‌توانیم، کاری برای تو انجام دهیم".
#کوشش عده‌ای از [[مردم]] برای تعیین [[جعفر]] برای [[امامت]] جای سؤال باقی می‌گذارد. چرا این عده گمان کرده بودند، [[جعفر]] را برای [[امامت]] [[انتخاب]] کرده‌اند در حالی که نشانه‌های [[امامت]] در او وجود نداشت؟ دیگر اینکه [[جعفر]] در تمام جاها، سستی کرده بود و در مقابل کاروان قمی‌ها، خوار و رسوا شده بود؛ پس چرا این عده بر ادعای خود پافشاری می‌کردند.
#کوشش عده‌ای از [[مردم]] برای تعیین جعفر برای [[امامت]] جای سؤال باقی می‌گذارد. چرا این عده گمان کرده بودند، جعفر را برای [[امامت]] [[انتخاب]] کرده‌اند در حالی که نشانه‌های [[امامت]] در او وجود نداشت؟ دیگر اینکه جعفر در تمام جاها، سستی کرده بود و در مقابل کاروان قمی‌ها، خوار و رسوا شده بود؛ پس چرا این عده بر ادعای خود پافشاری می‌کردند.
#[[جعفر]]، سخنان [[شیعیان]] قمی را- که درباره [[قدرت]] [[امام عسکری]]{{ع}} به خبر دادن از وسایل همراه آنها بود- [[دروغ]] دانست؛ پس اگر [[جعفر]]، فاقد صفات [[امامت]] بود، چرا آن را از برادرش [[امام عسکری]]{{ع}} نفی کرد و [[شیعیان]] را [[تکذیب]] نمود؟ آیا بهتر نبود که به [[نادانی]] و جهلش به این امور، اعتراف کند تا امری واقعی و حقیقی را [[تکذیب]] نکند؟
#جعفر، سخنان [[شیعیان]] قمی را- که درباره [[قدرت]] [[امام عسکری]]{{ع}} به خبر دادن از وسایل همراه آنها بود- [[دروغ]] دانست؛ پس اگر جعفر، فاقد صفات [[امامت]] بود، چرا آن را از برادرش [[امام عسکری]]{{ع}} نفی کرد و [[شیعیان]] را [[تکذیب]] نمود؟ آیا بهتر نبود که به [[نادانی]] و جهلش به این امور، اعتراف کند تا امری واقعی و حقیقی را [[تکذیب]] نکند؟
#[[جعفر]]، [[اموال]] را از قمی‌ها خواست در حالی که این [[ظلم]] و [[زور]] است، همچنین او مستحق دریافت آنها نبود و خودش نیز این را می‌دانست و این مطلب، نشان دهنده این است که [[جعفر]] از [[محرمات]] دوری نمی‌کرد و اگر [[اموال]] را از قمی‌ها می‌گرفت در می‌خوارگی و [[گناه]] صرف می‌کرد.
#جعفر، [[اموال]] را از قمی‌ها خواست در حالی که این [[ظلم]] و [[زور]] است، همچنین او مستحق دریافت آنها نبود و خودش نیز این را می‌دانست و این مطلب، نشان دهنده این است که جعفر از [[محرمات]] دوری نمی‌کرد و اگر [[اموال]] را از قمی‌ها می‌گرفت در می‌خوارگی و [[گناه]] صرف می‌کرد.
#کمک خواستن [[جعفر]] از آن [[حاکم]] [[ظالم]] و ضد [[شیعه]] و جواب [[حاکم]] که به قمی‌ها [[دستور]] داد، [[اموال]] را به [[جعفر]] بدهند؛ به سبب محبتی که به [[جعفر]] داشت، بوده است یا این کار [[حاکم]]، اعتراف ضمنی به [[امامت]] [[جعفر]] بوده، که می‌خواست [[جمال]] و [[قداست]] [[امامت]] زشت شود و معنویات [[امامت]]، خُرد شود و مفهوم [[امامت]] بین [[شیعه‌]]ها تغییر کند؟ ای کاش! فضاحت این کار به این جا، تمام می‌شد و‌ای کاش! [[جعفر]] به این مقدار اکتفا می کرد؛ ولی او نزد [[حاکم]] رفت تا به او بیست هزار [[دینار]] [[رشوه]] دهد تا اینکه به [[امامت]] [[جعفر]] اعتراف کند! به [[ناتوانی]] و [[ذلت]] این [[نادان]] نگاه کنید که چگونه به وسایلی سست و بی فایده چنگ زد تا مقامش را تثبیت و مکانش را تقویت کند؟! چگونه از [[گمراهان]] کمک می‌گرفت تا [[حق]] را از بین ببرد و چگونه وسایلش را آماده می‌کرد تا [[هدف]] شیطانی‌‌اش را محقق کند؟! من از [[جعفر]] و کارهایش تعجب نمی‌کنم؛ چون در زمان خودمان، امثال [[جعفر]] بسیار هستند که فاقد پایگاه مردمی و طرد شده از [[جامعه دینی]] می‌باشند و چگونه دست [[بیعت]] به [[حاکمان ظالم]] می‌دهند تا به امتیازی کوچک درباره آنها اعتراف کنند.
#کمک خواستن جعفر از آن [[حاکم]] [[ظالم]] و ضد [[شیعه]] و جواب [[حاکم]] که به قمی‌ها [[دستور]] داد، [[اموال]] را به جعفر بدهند؛ به سبب محبتی که به جعفر داشت، بوده است یا این کار [[حاکم]]، اعتراف ضمنی به [[امامت]] جعفر بوده، که می‌خواست [[جمال]] و [[قداست]] [[امامت]] زشت شود و معنویات [[امامت]]، خُرد شود و مفهوم [[امامت]] بین [[شیعه‌]]ها تغییر کند؟ ای کاش! فضاحت این کار به این جا، تمام می‌شد و‌ای کاش! جعفر به این مقدار اکتفا می کرد؛ ولی او نزد [[حاکم]] رفت تا به او بیست هزار [[دینار]] [[رشوه]] دهد تا اینکه به [[امامت]] جعفر اعتراف کند! به [[ناتوانی]] و [[ذلت]] این [[نادان]] نگاه کنید که چگونه به وسایلی سست و بی فایده چنگ زد تا مقامش را تثبیت و مکانش را تقویت کند؟! چگونه از [[گمراهان]] کمک می‌گرفت تا [[حق]] را از بین ببرد و چگونه وسایلش را آماده می‌کرد تا [[هدف]] شیطانی‌‌اش را محقق کند؟! من از جعفر و کارهایش تعجب نمی‌کنم؛ چون در زمان خودمان، امثال جعفر بسیار هستند که فاقد پایگاه مردمی و طرد شده از [[جامعه دینی]] می‌باشند و چگونه دست [[بیعت]] به [[حاکمان ظالم]] می‌دهند تا به امتیازی کوچک درباره آنها اعتراف کنند.
#[[حاکم]] [[عباسی]] فهمید که همراهی او با [[جعفر]]، نفع و فایده‌ای برای آنها ندارد؛ چون اصول عقیدتی [[امامت]] (نزد [[شیعه]])،  جوانب کامل دارد و از جمیع جهات مرتبط است و امکان بازی با آن نیست و امکان تغییر مفهومش نیز وجود ندارد؛ پس او را ببین که از نظر اولیه‌اش، تغییر جهت می‌دهد و [[حق]] را به مسافران قمی می‌دهد و می‌گوید: این عده، [[پیام]] رسان هستند و [[وظیفه]] [[پیام]] رسان، رساندن [[پیام]] است. با این جمله، راه‌ها را به روی [[جعفر]] بست و باعث [[ناامید]] شدن او و قطع آرزوهایش گردید! پس قمی‌ها از شر [[جعفر]] و اطرافیانش ترسیدند و از [[معتمد عباسی]] خواستند که آنها را با مراقبان امنیتی [[حمایت]] کند تا از شهر خارج شوند و [[حاکم]]، درخواستشان را قبول کرد و همراهشان سربازانی را فرستاد تا از شهر به [[سلامت]] خارج شوند. همچنین از سرگردانی و حیرتی که بر قمی‌ها قبل از رسیدن به شهرشان، مسلط شده بود- که [[جانشین]] [[امام عسکری]]{{ع}} را نشناخته‌اند- مپرس! این جا بود که [[لطف خداوند]]، شامل آنها شد و از این سرگردانی، [[نجات]] پیدا کردند؛ غلامی از نزد [[امام زمان]] {{ع}} آمد بود و آنها را به اسم هایشان صدا زد و به مکان [[امام زمان]] {{ع}} [[هدایت]] کرد و با این جریان، مشکلشان حل شد و امر پنهان، آشکار گردید و [[حیرت]] از بین رفت. بعد از همه اینها... [[جعفر]] ادعا کرد، تنها [[وارث]] [[امام عسکری]]{{ع}} خودش است در حالی که منکر وجود [[امام زمان]] {{ع}} و منکر برادرش [[امام عسکری]]{{ع}} بود و خودش را مستحق بر تمام اموالی که از [[امام عسکری]]{{ع}} باقی مانده بود، می‌دانست و [[کلام]] [[امام حسین]]{{ع}} را درباره خودش محقق می‌دانست: "[[قائم]] این [[امت]]، نهمین نواده من و او [[صاحب]] [[غیبت]] و زنده است که [[میراث]] او را تقسیم می‌کنند"<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۱۴۵-۱۵۷.</ref>.
#[[حاکم]] [[عباسی]] فهمید که همراهی او با جعفر، نفع و فایده‌ای برای آنها ندارد؛ چون اصول عقیدتی [[امامت]] (نزد [[شیعه]])،  جوانب کامل دارد و از جمیع جهات مرتبط است و امکان بازی با آن نیست و امکان تغییر مفهومش نیز وجود ندارد؛ پس او را ببین که از نظر اولیه‌اش، تغییر جهت می‌دهد و [[حق]] را به مسافران قمی می‌دهد و می‌گوید: این عده، [[پیام]] رسان هستند و [[وظیفه]] [[پیام]] رسان، رساندن [[پیام]] است. با این جمله، راه‌ها را به روی جعفر بست و باعث [[ناامید]] شدن او و قطع آرزوهایش گردید! پس قمی‌ها از شر جعفر و اطرافیانش ترسیدند و از [[معتمد عباسی]] خواستند که آنها را با مراقبان امنیتی [[حمایت]] کند تا از شهر خارج شوند و [[حاکم]]، درخواستشان را قبول کرد و همراهشان سربازانی را فرستاد تا از شهر به [[سلامت]] خارج شوند. همچنین از سرگردانی و حیرتی که بر قمی‌ها قبل از رسیدن به شهرشان، مسلط شده بود- که [[جانشین]] [[امام عسکری]]{{ع}} را نشناخته‌اند- مپرس! این جا بود که [[لطف خداوند]]، شامل آنها شد و از این سرگردانی، [[نجات]] پیدا کردند؛ غلامی از نزد [[امام زمان]] {{ع}} آمد بود و آنها را به اسم هایشان صدا زد و به مکان [[امام زمان]] {{ع}} [[هدایت]] کرد و با این جریان، مشکلشان حل شد و امر پنهان، آشکار گردید و [[حیرت]] از بین رفت. بعد از همه اینها... جعفر ادعا کرد، تنها [[وارث]] [[امام عسکری]]{{ع}} خودش است در حالی که منکر وجود [[امام زمان]] {{ع}} و منکر برادرش [[امام عسکری]]{{ع}} بود و خودش را مستحق بر تمام اموالی که از [[امام عسکری]]{{ع}} باقی مانده بود، می‌دانست و [[کلام]] [[امام حسین]]{{ع}} را درباره خودش محقق می‌دانست: "[[قائم]] این [[امت]]، نهمین نواده من و او [[صاحب]] [[غیبت]] و زنده است که [[میراث]] او را تقسیم می‌کنند"<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۱۴۵-۱۵۷.</ref>.


==پرسش مستقیم==
==پرسش مستقیم==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش