پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
[[مردم عرب]]، بالأخص [[عرب]] [[حجاز]]، در آن عصر و [[عهد]] به طور کلی مردمی بی‌سواد بودند. افرادی از آنها که می‌توانستند بخوانند و بنویسند، انگشت شمار و انگشت نما بودند. عادتا ممکن نیست که شخصی در آن [[محیط]]، این فن را بیاموزد و در میان [[مردم]] به این صفت معروف نشود.
[[مردم عرب]]، بالأخص [[عرب]] [[حجاز]]، در آن عصر و [[عهد]] به طور کلی مردمی بی‌سواد بودند. افرادی از آنها که می‌توانستند بخوانند و بنویسند، انگشت شمار و انگشت نما بودند. عادتا ممکن نیست که شخصی در آن [[محیط]]، این فن را بیاموزد و در میان [[مردم]] به این صفت معروف نشود.
چنان که می‌دانیم، [[مخالفان]] [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} در آن [[تاریخ]]، او را به اخذ مطالب از افواه دیگران متهم کردند، ولی به این جهت متهم نکردند که چون باسواد است و [[خواندن و نوشتن]] می‌داند، کتاب‌هایی نزد خود دارد و مطالبی که می‌آورد از آن کتاب‌ها استفاده کرده است. اگر [[پیغمبر]] کوچک‌ترین آشنایی با خواندن و نوشتن می‌داشت، قطعاً مورد این [[اتهام]] واقع می‌شد»<ref>مرتضی مطهری، پیامبر امّی، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[[حسن اردشیری لاجیمی|اردشیری لاجیمی، حسن]]، [[سیره نبوی از نگاه استاد مطهری (کتاب)|سیره نبوی از نگاه استاد مطهری]] ص۳۰.</ref>.
چنان که می‌دانیم، [[مخالفان]] [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} در آن [[تاریخ]]، او را به اخذ مطالب از افواه دیگران متهم کردند، ولی به این جهت متهم نکردند که چون باسواد است و [[خواندن و نوشتن]] می‌داند، کتاب‌هایی نزد خود دارد و مطالبی که می‌آورد از آن کتاب‌ها استفاده کرده است. اگر [[پیغمبر]] کوچک‌ترین آشنایی با خواندن و نوشتن می‌داشت، قطعاً مورد این [[اتهام]] واقع می‌شد»<ref>مرتضی مطهری، پیامبر امّی، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[[حسن اردشیری لاجیمی|اردشیری لاجیمی، حسن]]، [[سیره نبوی از نگاه استاد مطهری (کتاب)|سیره نبوی از نگاه استاد مطهری]] ص۳۰.</ref>.
==[[ایمان]] [[پدران]] [[پیامبر]]==
(([[شیعیان]] امامی [[مذهب]] اتّفاق نظر دارند که پدران پیامبر{{صل}} از عبدالله تا [[آدم]]{{ع}} همه [[مؤمن]] و [[موحّد]] بوده‌اند<ref>بنگرید: اوائل المقالات، ص۱۲؛ تصحیح الاعتقاد، ص۶۷؛ تفسیر رازی، ج۲۴، ص۱۷۳.</ref>. علّامه [[مجلسی]] بر این سخن افزوده، می‌گوید:... همه آنان از صدیقان بوده‌اند: یا از [[پیامبران مرسل]] یا از اوصیای [[معصوم]].
اگر برخی [[اظهار اسلام]] نکرده‌اند، شاید از روی [[تقیه]] بوده یا برای یک [[مصلحت دینی]]<ref>بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۱۷.</ref>.
[[شیخ صدوق]] می‌فزاید: [[مادر پیامبر]]{{صل}}، [[آمنه دختر وهب]] نیز [[مسلمان]] بود<ref>بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۱۷.</ref>.
این بدان معنی است که در پدران [[رسول خدا]]{{صل}} جز خیر و [[برکت]] نبوده، آن [[حضرت]] همه را از آنان به [[ارث]] برده است. [[طهارت]] [[رسول]] از [[پلیدی]] و [[ناپاکی]] نیز این نکته را تأکید و [[تأیید]] می‌کند. [[علم]] جدید هم این را ثابت کرده که عامل [[وراثت]] نقش مهمّی در [[تکوین]] [[شخصیت]]، [[خصلت‌ها]] و ویژگی‌های [[انسان]] دارد.
[[ابوحیان]] اندلسی می‌گوید: رافضیان [[عقیده]] دارند که پدران پیامبر{{صل}} مؤمن بوده‌اند<ref>تفسیر البحر المحیط، ج۷، ص۴۷.</ref>. سایر [[فرقه‌های اسلامی]] [[پدر]] و مادر پیامبر{{صل}} و اجداد آن حضرت را [[کافر]] می‌دانند. البته برخی هم به ایمان آنان عقیده دارند. از جمله کسانی که به ایمان [[ابوطالب]] و پدران پیامبر{{صل}} تصریح کرده‌اند، می‌توان از اینان نام برد؛
[[مسعودی]]، [[یعقوبی]]، ماوردی، [[رازی]] در کتاب: [[اسرار]] التنزیل، [[سنوسی]]، تلمسانی در حاشیه [[شفاء]] و [[سیوطی]] که چندین رساله در این باره نوشته است<ref>از جمله رسائل سیوطی است: مسالک الحنفاء الدرج المنیفه، المقامة السندسیه، السبل الجلیه.</ref>.
در مقابل کسانی هم رساله‌هایی در [[اثبات]] [[کفر]] آنان نوشته‌اند: مثل: ابراهیم‌ [[حلبی]] و علی [[قاری]] که در شرح الفقه الاکبر، به تفصیل در این باره سخن گفته است. آنان سیوطی را به [[تساهل]] متهم کرده و گفته‌اند: هرگاه سخنان او موافق سخن [[پیشوایان]] نقّاد نباشد، اعتباری ندارد.
علاوه بر [[اجماع]]، [[امامیه]] [[معتقد]] است که [[روایات]] فراوانی بر ایمان پدران رسول خدا{{صل}} دلالت دارد. اجماع [[شیعه]] مستند به [[اخبار]] و روایات است.
علاوه بر این، دلائل شیعه به شرح زیر است؛
# [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: پیوسته [[خداوند]] مرا از صلب‌های [[پاک]] به رحم‌های پاک منتقل کرد تا آنکه مرا به این [[جهان]] شما آورد و به [[پلیدی]] [[جاهلیت]]، آلوده‌ام نساخت<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۳۲۲؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۱۷- ۱۱۸؛ تفسیر رازی، ج۲۴، ص۱۷۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۱۳۰؛ سیره دحلان، ج۱، ص۱۸.</ref>. اگر در میان پدرانش کافری وجود داشت، [[پیامبر]]{{صل}} همه را به [[طهارت]] توصیف نمی‌کرد؛ زیرا خداوند فرموده است: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ}}<ref>«ای مؤمنان! مشرکان پلیدند» سوره توبه، آیه ۲۸.</ref>. مگر این که بگوییم: منظور [[پاکی]] از [[زنا]]، و یا [[پلیدی‌ها]] و رذالت‌ها است که ملازم [[کفر]] نمی‌باشد.
# خداوند خطاب به پیامبر{{صل}} فرمود: {{متن قرآن|الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ * وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ}}<ref>«همان که چون (به نماز) برخیزی تو را می‌نگرد * و گردش تو را در میان سجده‌گزاران (می‌بیند)» سوره شعراء، آیه ۲۱۸-۲۱۹.</ref> از [[امام باقر]]، [[امام صادق]]{{ع}} و [[ابن عبّاس]] [[روایت]] شده که همواره پیامبر{{صل}} از صلب [[پیغمبری]] به صلب پیغمبری دیگر منتقل می‌شد. ممکن است، در این [[استدلال]] مناقشه شود که [[آیه]] می‌گوید: خداوند او را در حال [[عبادت]] و [[سجده]] می‌بیند، نه اینکه نقل او از صلب [[پیامبری]] به صلب پیامبر دیگر. اگر این روایت ثابت شود، می‌توان گفت که همه [[پدران]] او را در برمی‌گیرد. شاید منظور این باشد که او را در حال انتقال در صلب [[پیامبران]] دیده است. چنان که در حال انتقال در صلب دیگران هم [[مشاهده]] نموده است. از سوی دیگر [[اثبات]] [[نبوّت]] همه پدران رسول خدا{{صل}} کار بسیار مشکلی است.
#می‌توان در اثبات [[ایمان]] پدران پیامبر{{صل}} تا ابراهیم{{ع}} به این آیه استدلال کرد که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ}}<ref>«پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور) و شیوه‌های پرستشمان را به ما بنما و توبه ما را بپذیر بی‌گمان تویی که توبه‌پذیر مهربانی» سوره بقره، آیه ۱۲۸.</ref>.
و یا این [[آیه]]: {{متن قرآن|وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ}}<ref>«و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۸.</ref>.
یعنی کلمه [[خداوند]] بایستی در نژاد و [[ذریه ابراهیم]] باقی مانده باشد و همواره گروهی از آنان بر [[فطرت]] خویش، خداوند را [[پرستش]] کنند. شاید همین [[اجابت]] دعای ابراهیم{{ع}} باشد که گفت: {{متن قرآن|وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بت‌ها دور بدار» سوره ابراهیم، آیه ۳۵.</ref>.
{{متن قرآن|رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي}}<ref>«پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۴۰.</ref>.
روشن است که اگر خداوند دعای ابراهیم{{ع}} را درباره همه فرزندانش اجابت نموده باشد، نباید [[ابولهب]] بزرگ‌ترین [[مشرکین]] و شدیدترین [[دشمن]] [[رسول خدا]]{{صل}} باشد. این می‌رساند که واژه «من» برای [[تبعیض]] است.
*'''[[پدر]] ابراهیم‌''': [[معتقدان]] به [[ایمان]] [[پدران]] [[پیامبر]]{{صل}} تا [[آدم]] با این [[اعتراض]] رو به رو هستند که [[قرآن]] بر [[کفر]] [[آزر]] پدر ابراهیم تأکید نموده است؛ {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ}}<ref>«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.</ref>.
به این اشکال چنین پاسخ داده‌اند:
# [[ابن حجر]] مدعی است که مطابق [[اجماع]] مورّخان، آزر پدر ابراهیم{{ع}} نبوده است. او عمو یا جدّ [[مادری]] ابراهیم بود<ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۳۵- ۲۳۶.</ref>. پدرش [[تارخ]] نام داشت. از سوی دیگر به کار بردن واژه «[[اب]]» برای آزر مجازی است. همانند قول خداوند که می‌فرماید: {{متن قرآن|أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ}}<ref>«مگر هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید گواه بودید، آنگاه که از پسران خود پرسید: پس از من چه می‌پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم که خدایی یگانه است و ما فرمانبردار اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۳.</ref>. [[اسماعیل]] از [[پدران]] [[یعقوب]] نبود، بلکه عموی اوست.
# [[استغفار]] ابراهیم برای [[پدر]]، در ابتدای [[جوانی]] بود. در حالی که وقتی به سن [[پیری]] رسید و صاحب فرزند شد، چنین برای پدر و مادرش استغفار کرد؛
{{متن قرآن|...رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ}}<ref>«پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب برپا می‌شود بیامرز!» سوره ابراهیم، آیه ۴۱.</ref> روشن است که «والد» و «[[اب]]» با هم تفاوت معنی دارد. واژه «اب» را بر [[مربّی]]، عمو و جدّ هم به کار می‌برند. در حالی که واژه نخست، اختصاص به پدر بی‌واسطه فرد دارد. بنابراین استغفار دوم برای پدر حقیقی‌اش بوده، در حالی که استغفار نخست به عمو یا جدّش اختصاص داشت.
#شاید بتوان گفت: کسی که ابراهیم{{ع}} برایش [[آمرزش]] خواست و سپس از او [[بیزاری]] جست؛ [[ایمان]] آورده باشد. از این‌رو دوباره برای او آمرزش خواست. از سوی دیگر برخی از بزرگان معتقدند که منشأ [[اجماع]] مورّخان در این که [[آزر]] پدر ابراهیم نیست، [[تورات]] است. در این کتاب، پدر ابراهیم، [[تارخ]] نامیده شده است. در هر حال راهی نداریم، جز اینکه [[معتقد]] شویم منظور از «اب» عمو و مربّی است نه پدر [[حقیقی]]. از سوی دیگر قبول نداریم که استعمال این واژه مجاز باشد.
مسلم و دیگران [[روایت]] کرده‌اند که مردی از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید: پدرم کجاست؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: در [[آتش]] جای دارد. وقتی مرد خواست برود، [[حضرت]] او را خواست و فرمود: پدر من و پدر تو، هر دو در آتش هستند<ref>بنگرید: صحیح مسلم؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۱۷۲؛ الاصابه، ج۱، ص۳۳۷؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۳۲.</ref>. از نظر ما این سخن درست نیست؛ زیرا:
# گذشت که همه [[پدران]] [[پیامبر]]{{صل}} [[مؤمن]] بوده‌اند.
#این [[روایت]] را [[حماد بن سلمه]] از ثابت از انس نقل کرده است. معمّر هم همین روایت را از ثابت از انس نقل کرده است، امّا به گونه‌ای که بر [[کفر]] [[پدر]] آن [[حضرت]] دلالت نمی‌کند. در روایت [[معمر]]، پیامبر{{صل}} به مرد فرمود: هرگاه از [[قبر]] کافری گذر کردی، او را به [[آتش جهنم]] [[بشارت]] ده<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۵۰؛ مسالک الحنفاء، ص۵۴.</ref>. علمای [[حدیث]] [[جرح و تعدیل]] تأکید کرده‌اند که معمّر از حمّاد دقیق‌تر است. [[مردم]] درباره [[حافظه]] حمّاد سخن گفته‌اند و [[روایات]] [[زشتی]] از طریق او رسیده و [[ربیعه]] آنها را در کتاب‌های خود آورده است. حمّاد نمی‌توانست [[حفظ]] کند و آن را به عنوان حدیث روایت کرد و...<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۵۱؛ فتح الباری، ج۱، ص۳۹۷؛ تهذیب التهذیب؛ ج۳، ص۱۲.</ref>.
#این روایت به [[سند صحیح]] به شرط [[بخاری]] و مسلم، از طریق [[سعد بن ابی وقاص]] نقل شده است. در این نقل آمده: هرگاه از قبر کافری گذر کردی، او را به آتش جهنم بشارت ده<ref>سیره حلبی، ج۱، ص۵۱؛ المصنّف، ج۱۰، ص۴۵۴.</ref>.
#چگونه مطابق [[اصرار]] اینان، پدر و [[مادر پیامبر]]{{صل}}، [[ابوطالب]] و [[عبد المطلب]]، در آتش جهنم جای دارند، امّا [[ورقة بن نوفل]] که پیامبر{{صل}} را [[درک]] کرد، امّا [[ایمان]] نیاورد، با [[لباس]] سندس در [[بهشت]] باشد؟!<ref>سیره دحلان، ج۱، ص۳۹؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۳۷.</ref> همین طور [[زید بن عمرو بن نفیل]] عموزاده [[عمر بن خطّاب]] متکبّرانه در بهشت قدم می‌زند<ref>الاغانی، ج۳، ص۱۹۰.</ref>.چنین است، در مورد [[امیة بن ابی الصلت]] که نزدیک بود در شعرش [[اسلام]] آورد!<ref>عون المعبود، ج۱۲، ص۴۹۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۵۱.</ref>. به نظر شما چگونه می‌توان [[احادیث متواتر]] و [[تواریخ]] پشت در پشت دالّ بر ایمان پدران [[رسول خدا]]{{صل}} را دور ریخت، امّا در [[اثبات]] ایمان گروه دوم، به یک [[بیت]] [[شعر]] یا سخنی گذرا چنگ زد؟!
شگفت‌آور است که برخی [[روایت]] مذکور را چنین توجیه کرده‌اند که منظور از «[[اب]]» عموی او ابوطالب است؛ زیرا [[مردم عرب]]، عمو را نیز [[پدر]] می‌خوانند و [[پیامبر]]{{صل}} به [[فرزندی]] ابوطالب منسوب بود. ما نمی‌دانیم چرا این توجیه‌گر، عموی او ابولهب را رها کرده و به سراغ ابوطالب آمده است، در حالی که [[کفر]] [[ابولهب]] مسلّم و [[قطعی]] است؟! عظیم‌آبادی در اینجا نیز تصریح کرده که این سخن هم [[ضعیف]] و [[باطل]] است<ref>عون المعبود، ج۱۲، ص۴۹۵. </ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۱۸۲.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۲۸۴

ویرایش