←جستارهای وابسته
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
[[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] راههای [[تجارت]] [[قریش]] به [[شام]] را [[ناامن]] کردند. آنها مجبور شدند مسیر تجارت خود را عوض کنند و لذا ابوسفیان به همراه کاروان [[تجاری]] به [[ارزش]] صد هزار درهم به سوی شام حرکت کرد. وقتی خبر صادرات [[مشرکین قریش]] به [[پیامبر اکرم]] رسید، [[حضرت]]، [[زید بن حارثه]] را با صد نیروی مسلح [[مأموریت]] داد تا بر کاروان [[هجوم]] برند و اموالشان را [[مصادره]] نماید. عملیات با [[موفقیت]] [[اجرا]] شد و به کاروان تجاری [[حمله]] آغاز گردید و شتران و [[اموال]] آنها مصادره شد و ابوسفیان و همراهانش در پی عملیات شکننده مجبور به فرار شدند. این حادثه و زخم [[جنگ بدر]]، [[کفار]] قریش را به [[انتقام]] گرفتن مصمم کرد و مقدمات یک [[جنگ]] خونین و حمله به [[مدینه]] را [[تدارک]] دیدند.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۵۵.</ref>. | [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] راههای [[تجارت]] [[قریش]] به [[شام]] را [[ناامن]] کردند. آنها مجبور شدند مسیر تجارت خود را عوض کنند و لذا ابوسفیان به همراه کاروان [[تجاری]] به [[ارزش]] صد هزار درهم به سوی شام حرکت کرد. وقتی خبر صادرات [[مشرکین قریش]] به [[پیامبر اکرم]] رسید، [[حضرت]]، [[زید بن حارثه]] را با صد نیروی مسلح [[مأموریت]] داد تا بر کاروان [[هجوم]] برند و اموالشان را [[مصادره]] نماید. عملیات با [[موفقیت]] [[اجرا]] شد و به کاروان تجاری [[حمله]] آغاز گردید و شتران و [[اموال]] آنها مصادره شد و ابوسفیان و همراهانش در پی عملیات شکننده مجبور به فرار شدند. این حادثه و زخم [[جنگ بدر]]، [[کفار]] قریش را به [[انتقام]] گرفتن مصمم کرد و مقدمات یک [[جنگ]] خونین و حمله به [[مدینه]] را [[تدارک]] دیدند.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۵۵.</ref>. | ||
==[[مظلومیت]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[جنگ احد]]== | |||
[[قریش]] سرانجام با تمام قوا و ساز و برگ نظامی و با [[سربازان]] [[جنگی]] و با کمک گرفتن از [[قبایل]] اطراف [[مکه]] مثل [[بنیکنانه]] و تهامه، جنگی را [[سازماندهی]] کردند. آنها با سه هزار [[مرد]] [[شمشیر]] [[زن]] و دویست اسب و سه هزار شتر و هفتصد [[زره]] به سوی [[مدینه]] رهسپار شدند. | |||
شگردهای [[روانی]] [[کفار]] قریش: کفار قریش برای تهییج [[احساسات]] و ایجاد [[روح]] حماسی در بین سربازان خود از سه اهرم کمک گرفتند: | |||
#[[زنان]]: آنها گروهی از زنان را با خود همراه آوردند، زنان به [[حماسه]] سرایی و سرودهای جنگی با آهنگ خاصی که داشتند در [[جنگ]] باعث تقویت [[روحیه]] سربازان شدند و حدود پانزده زن در کاروان حضور پیدا کرد که در رأس آنها [[هند همسر ابوسفیان]] که بیش از دیگران [[تشنه]] [[انتقامجویی]] بود. | |||
#شعرا: آنها افرادی مثل ابوغره شاعر را گرچه در [[جنگ بدر]] [[اسیر]] شده بود و بر ترک ضدیت با [[اسلام]] [[متعهد]] شده بود؛ ولی قریش او را با خود همراه کردند و با اشعار حماسی [[مردم]] را به جنگ تحریک میکرد. | |||
#[[همراهی]] [[بت]] [[هبل]]: که [[الهام]] بخش [[اعتقادی]] و پایگاه [[فکری]] [[مشرکین]] بود. | |||
پیامبر{{صل}} از طریق نامهای که از [[عباس بن عبدالمطلب]] عموی [[حضرت]] به دست او رسید از [[هجوم]] قریش باخبر شد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیروهای اطلاعاتی خود را جهت تخمین [[استعداد]] [[دشمن]] [[مأموریت]] داد. گزارش نیروها با مفاد [[نامه]] عباس مطابق بود. | |||
پیامبر{{صل}} مردم را در [[مسجد]] جمع کرد و به نظرخواهی از آنها پرداخت. در میان آراء متفاوت [[تصمیم]] نهایی بر این شد که جنگ به خارج [[شهر]] کشیده شود و لذا پیامبر اکرم به [[خانه]] آمد و زره جنگ به تن کرده از شهر خارج شد و هزار نفر مرد جنگی حضرت را همراهی کردند. گرچه سیصد نفر آنها به تحریک [[عبدالله بن ابی]]، [[منافق]] معروف به بهانه اینکه با نظر او [[مخالفت]] شده از بین راه برگشتند. | |||
به هر حال در [[روز]] [[شنبه]] نیمه [[شوال]] دو [[سپاه]] در برابر هم صف آرایی کردند. [[پیامبر]]{{صل}} به سپاه [[آرایش]] نظامی داد. [[عبدالله بن جبیر]] را با ۵۰ نفر تیرانداز به جایی که امکان [[نفوذ]] [[دشمن]] از آن وجود داشت [[مأمور]] کرد و دستور اکید داد که از آنجا [[نگهبانی]] و [[مراقبت]] کنند و به آنها فرمود: اگر دیدید دشمن [[شکست]] خورده و تا [[مکه]] عقبنشینی کردند، شما از جای خود حرکت نکنید. [[شیخ مفید]] این [[روایت]] را نقل میکند که پیامبر{{صل}} فرمود: اگر دیدید همگی ما کشته شدیم شما از جای خود حرکت نکنید! زیرا شکست ما از همین جا شروع خواهد شد. | |||
[[ابوسفیان]] هم ضمن صف آرایی سپاه [[کفر]]، [[خالد بن ولید]] را با دویست نفر مأمور کرد تا در کمین آن ۵۰ نفر باشند و به او دستور داد برای رخنه در آن موضع [[استراتژی]] از [[غفلت]] نیروهای تحت امر عبدالله بن جبیر استفاده کن. | |||
[[مشرکان قریش]] صفوف خود را [[منظم]] کردند و به همان آرایشی که از مکه خارج شده بودند، باقی ماندند؛ یعنی خالد بن ولید، [[فرماندهی]] جناح راست، [[عکرمه بن ابی جهل]]، فرماندهی [[جناح چپ]] و [[عبدالعزی طلحه بن طلحه]]، پرچمداری سپاه را بر عهده داشتند. سپس [[مشرکان]] به سمت دشتی که در کنار تپه قرار داشت، پیشروی کردند و سپاه [[قدرتمند]] آنها با سواران یکه تاز و کسانی که به یاریشان شتافتند بودند و نیز همراه بردههایشان در آنجا مستقر شدند. [[عکرمه]] با گردان تحت [[فرمان]] خود [[جنگ]] را آغاز کرد و میخواست با یک [[حمله]] برق آسا جناح مقابل خود از [[سپاه اسلام]] را از کار بیاندازد؛ اما با سیلی از [[باران]] تیر مواجه شد و از پیشروی باز ماند. | |||
خالد بن ولید نیز بر آن شد تا با سواران خود از سمت راست، سپاه اسلام را مورد تعرض قرار دهد؛ اما رگبار تیر سپاه اسلام آنان را وادار به عقبنشینی کرد. شدت تیر باران به حدی بود که نزدیک بود اسبها سواران خود را از [[ترس]] بر [[زمین]] بزنند. برخی از [[قریش]] [[تصور]] میکردند آن قدر [[قدرت]] و [[شجاعت]] دارند که در [[جنگ]] تن به تن بر [[سپاهیان]] [[اسلام]] [[غلبه]] خواهند کرد! لذا عدهای از آنها به وسط میدان رفتند و هماوردطلبیدند. اولین کسی که با صدای بلند از [[سپاه اسلام]] حریفطلبید، [[طلحه بن طلحه]]، [[پرچمدار]] [[مشرکان]] بود که [[حضرت علی]]{{ع}} به سوی او شتافت و در اولین برخورد با یک ضربت فرق او شکافت و به [[خاک]] ذلتش افکند. | |||
با این [[پیروزی]] صدای [[تکبیر]] [[مسلمانان]] در فضا طنینانداز شد و نخستین کسی که تکبیر گفت، [[رسول خدا]] بود. علی{{ع}} پس از کشتن طلحه در میدان باقی ماند و [[منتظر]] حریف شد تا اینکه [[اجل]]، [[عثمان بن ابی]] طلحه را به جنگ وی فرستاد؛ اما او نیز اقبالی بهتر از برادرش نداشت و بلافاصله به دست علی{{ع}} کشته شد. با کشته شدن طلحه و عثمان، برادرشان سعد برای گرفتن [[انتقام]] [[خون]] آنها وارد میدان شد. آنها دو ضربه را رد و بدل کردند. ضربه سعد کلاهخود علی{{ع}} را شکافت؛ اما به وی آسیبی نرساند، لکن ضربه علی{{ع}} بیدرنگ سعد را بر زمین انداخت. حاضران با [[تعجب]] دیدند که آن [[حضرت]] بدون آنکه وی را به [[قتل]] برساند، از آنجا دور شد و چون [[دوستان امام]] علت را از ایشان جویا شدند، فرمود: او با عورت مکشوف خود به سوی من آمد و دانستم که [[خداوند]] او را کشته است. | |||
با کشتن سه تن از [[فرماندهان]] و نیروهای کلیدی [[سپاه]] [[کفر]] به دست [[امیرالمؤمنین]]، نگاه [[کلاب بن طلحه]] به سر [[بریده]] پدرش افتاد و نتوانست خود را کنترل کند؛ لذا با [[شتاب]] به علی{{ع}} [[حمله]] برد تا وی را به قتل برساند. علی{{ع}} وی را [[شناخت]] و با کنار رفتن از مسیر حرکتش از قتل او صرف نظر کرد؛ زیرا نمیخواست او هم به [[سرنوشت]] [[پدر]] و عموهایش گرفتار شود؛ لذا [[زبیر بن عوام]] چون شیری از بند رسته به شکار او رفت و در یک چشم به هم زدن چندین زخم به وی وارد ساخت و در نهایت، کشته شد. | |||
[[ابوسفیان]] [[فرمانده سپاه]] [[مشرکان]] با [[وحشت]] [[فرمان]] [[حمله]] را به [[سپاهیان]] خود صادر کرد، [[سپاه قریش]] حمله بیامان و ویرانگر خود را آغاز کردند تا همه [[مسلمانان]] را به یکباره از دم تیغ بگذرانند؛ اما [[سپاه اسلام]] با دلهایی آکنده از [[ایمان]] و [[حقجویی]] به مقابله برخاستند و این حمله هولناک را دفع کردند. [[جمعیت]] دو [[سپاه]] به یکباره درهم آمیختند. دیگر چیزی جز صدای چکاچک شمشیرها به گوش نمیرسید و سرها بود که از تن و دستها بود که از [[بدن]] جدا میشد. پیش از آنکه [[آفتاب]] به میانه [[آسمان]] برسد، [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمین]] به [[پیروزی]] [[معجز]] آسایی دست یافتند. | |||
نیروی مشرکان خیلی زود تحلیل رفته و سواره و پیاده پا به فرار گذاشتند تا از ضربات کوبنده مسلمانان [[جان]] به در ببرند. آنها با بر جای گذاشتن [[سلاح]] و بار و بنه و [[ارزاق]] بسیاری که از [[مکه]] آورده بودند، پشت به مسلمانان و رو به [[کوه]] و دشت گریختند و مهمتر از این، [[زنان]] خود را نیز رها ساختند تا از [[ترس]] [[اسیر]] نشدن به کوهها و درهها [[پناه]] ببرند. حتی [[بت]] [[هبل]] را بر [[زمین]] رها کردند. مسلمانان نیز مشرکان را تعقیب کردند تا اینکه آنان کاملاً از میدان [[جنگ]] دور شدند و آن گاه برگشتند تا [[غنایم]] را جمع کنند. | |||
تیراندازان زبدهای که هنوز بر بالای تپه عینین قرار داشتند، با دیدن [[شکست]] مشرکان و انبوه [[غنایم جنگی]]، شادمانه به همدیگر گفتند: غنیمتها را ببینید! غنیمتها! [[دوستان]] شما [[پیروز]] شدند! چرا اینجا ایستادهاید؟ [[منتظر]] چه هستید؟ [[عبدالله بن جبیر]] فریاد زد: شما را چه شده است؟ آیا دستور اکید پیامبرتان را فراموش کردهاید که به هیچ وجه نباید موضعتان را ترک کنید؟ اما گویی که آن همه [[غنیمت]]، هوش از سر آنها ربوده بود. [[خالد بن ولید]] که برای فرا رسیدن چنین فرصتی لحظه شماری میکرد، به سواران تحت امر خود دستور داد تا از پشت سر به [[مسلمانان]] [[حمله]] برند بدین ترتیب [[پیروزی]] درخشان و شادمان [[مسلمین]] به [[اندوه]] بسیار مبدل شد. | |||
[[عبدالله جبیر]] با نیروهایش با [[عشق]] به [[هدف]] [[مقدس]] خود جنگیدند و همه به [[شهادت]] رسیدند و با شهادت آنها [[دشمن]] صحنه عملیات را دور زد و در محاصره گرفت و با [[شمشیر]] در بین مسلمانان که به جمعآوری [[غنایم]] خم شده بودند راندند. صحنه [[جنگ]] به نفع [[کفر]] رقم خورد. دشمن فراری برگشت، اینجا بود که کابوس [[شکست]] و [[وحشت]]، چشمان مسلمین را تیره و تار کرد. جمعی به شهادت رسیدند و جمعی صحنه معرکه را ترک کرده و [[جان]] خود را [[نجات]] دادند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. | |||
[[هند]] و سایر زنانی که برای [[تشویق]] [[سپاه]] کفر همراه [[لشکر]] آمده بودند در حالی که دف میزدند، [[سربازان]] را با خواندن اشعار به جنگ [[تحریض]] مینمودند. هند چنین میسرود: | |||
{{عربی|نحن بنات طارق أن تقبلوا لغافق و نفرش النمارق او تدبروا نفارق}} | |||
به پیش، [[فرزندان]] عبدالدار، بکوشید ای محافظان وای عقبداران لشکر، با شمشیرهای بران خویش ضربت بزنید، ما [[دختران]] [[ستاره]] صبحگاهیم. اگر پیروزمندانه پیشروی کنید، آغوش میگشاییم و بسترها میگسترانیم. اگر به میدان [[نبرد]] پشت کنید و شکست را پذیرا شوید ما نیز از شما روی میگردانیم و دوری میکنیم. آنگاه به فراقی [[مبتلا]] میشوید که در آن اثری از مهر و [[وفا]] دیده نشود<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۵.</ref>. | |||
[[پیامبر]]{{صل}} که میدید مسلمانان دچار چه مصیبتی شدهاند و از دم تیغ دشمن میگذرند، بدون آنکه گامی پس و پیش نهد، تا زمانی که تیری در ترکش داشت به [[تیراندازی]] مشغول شد. در همین حال، مردی از [[مشرکان]] به نام ابن قمیئه لیثی، سنگی به سوی آن [[حضرت]] پرتاب کرد که موجب شکسته شدن دندان پیش و شکاف لب و صورت [[مبارک]] آن [[حضرت]] شد و دو دندان از دندانهای کلاهخودی که بر سر ایشان بود، در گونه مبارکش فرو رفت. سپس ابن قمیئه به قصد [[کشتن پیامبر]]{{صل}} پیش آمد؛ اما [[مصعب بن عمیر]] که حامل [[پرچم]] [[سپاه اسلام]] بود، مانع او شد و نگذاشت که به [[رسول خدا]] آسیبی برساند. [[مصعب]] همچنان در مقابل تهاجم دیگر [[مشرکان]] به رسول خدا خود را سپر کرد و آن قدر زخم برداشت و [[خون]] از بدنش رفت که تمام توان خود را از دست داد و بر [[زمین]] افتاد. | |||
[[حضرت علی]]{{ع}} برای متفرق کردن مشرکان از پیرامون مصعب به آنان [[حمله]] برد و پرچم مصعب را بر بالای سر گرفت تا [[مسلمانان]] با دیدن آن متفرق و [[مأیوس]] نشوند، لکن دیگر کار از کار گذشته بود و مسلمانان به صورت پراکنده و فقط برای [[حفظ جان]] خود میجنگیدند. | |||
ابن قمیئه پس از کشتن مصعب در حالی که [[گمان]] میکرد [[پیامبر]]{{صل}} را به [[قتل]] رسانده، به عقب برگشت و خطاب به [[قریش]] فریاد زد: من محمد را کشتم! این خبر، برای اردوگاه مشرکان [[شادی]] را به همراه آورد. خبر کشته شدن پیامبر{{صل}} باعث شد که مسلمانان خود را [[شکست]] خورده بدانند و به سوی ارتفاعات [[احد]] پا به فرار بگذارند و هر کس دنبال [[جان]] پناهی باشد که در آن [[پناه]] گیرد، مگر کسانی چون علی{{ع}} و [[ابودجانه]] و [[ام عماره]] که [[اعتقادی]] راسختر داشتند، در صحنه [[جنگ]] باقی ماندند و در راه [[دفاع]] از پیامبرشان جانفشانیهای بیبدیل از خود نشان دادند. | |||
ام عماره از صبح و در حالی که [[مشک]] آبی را حمل میکرد در سراسر میدان جنگ رفت و آمد میکرد و تشنگان را [[سیراب]] میساخت. چون مسلمانان شکست خورده و پا به فرار گذاشتند، او مشک آب را به زمین گذاشت، شمشیری به دست گرفت و با [[شجاعت]] هر چه تمامتر و جسارتی بیمانند به دفاع از رسول خدا{{صل}} پرداخت. [[شجاعت]] [[ام عماره]] چنان [[مشرکان]] را به [[شگفتی]] واداشت که دسته جمعی به وی [[هجوم]] بردند تا او را به [[قتل]] برسانند، [[ابودجانه]] نیز همین راه را برگزید و از [[پیامبر]]{{صل}} [[دفاع]] میکرد. [[مسلمانان]] به جستجوی پاران پراکنده خود پرداختند تا دوباره جمع متفرق آنان را گرد آورند و این در حالی بود که اکثر آنها از [[سرنوشت]] پیامبر{{صل}} بیاطلاع بودند؛ زیرا کسانی که پیامبر{{صل}} را مییافتند به دستور آن [[حضرت]] خبر قتل وی را [[تکذیب]] نمیکردند تا مانع حملات [[مجدد]] [[قریش]] به مسلمانان شود. | |||
وقتی [[کعب بن مالک]] جماعتی از مسلمانان را در کنار هم دید به آنان نزدیک شد، ناگهان [[رسول خدا]] را دید و آن حضرت را از چشمانش که از زیر کلاهخود میدرخشید [[شناخت]]؛ لذا با [[شور]] و حرارت فریاد زد: ای [[جماعت]] مسلمانان بر شما مژده باد که رسول خدا زنده است. پیامبر{{صل}} به وی اشاره فرمود که [[سکوت]] کند. سپس مسلمانان همراه پیامبر{{صل}} به سمت دره [[احد]] حرکت کردند تا به دور از قریش به استراحت بپردازند. مشرکان توانسته بودند [[پیروز]] شوند و [[انتقام]] [[کشتگان جنگ بدر]] را بگیرند. آنها [[گمان]] میکردند که با قتل محمد و گروهی از یارانش تشفی خاطر یافتهاند، پس باید [[شادی]] کنند و [[شکرگزار]] [[بت]] [[هبل]] باشند که وعدههای خود را تحقق بخشیده و آنان را به [[پیروزی]] رسانده است. | |||
عدهای از آنها به همراه [[هند دختر عتبه]] راهی میدان [[جنگ]] شدند تا کشتگان مسلمانان را [[مثله]] کنند. این گروه از [[زنان]] چون به میدان جنگ رسیدند، مشغول بریدن گوش و بینی شهدای [[مسلمان]] شدند تا برای خود گردنبند و گوشواره درست کنند. [[هند]] بر بالای سر [[حمزه سیدالشهداء]] ایستاد. او مجلس [[جشن]] و [[سرور]] را فقط برای یافتن [[حمزه]] ترک کرده بود. او با دیدن پیکر [[غرقه]] به [[خون]] حمزه، مستانه قهقهه سر داد، اما چند لحظه بعد، چون جانوری [[وحشی]] و درنده با چاقویی که به همین منظور از [[مکه]] با خود آورده بود، به وی [[حمله]] کرد و گوش و بینی آن [[حضرت]] را [[برید]]؛ اما این کار برای فرو نشاندن [[آتش]] درونش کافی نبود؛ لذا با ناخن مشغول خراشیدن صورت آن [[شهید]] شد. اما این کار را هم کافی ندید؛ لذا چاقو را برداشت و شکم [[حمزه]] را پاره کرد و جگر وی را بیرون آورد و به دندان گرفت و مشغول جویدن شد، اما هر چه سعی کرد نتوانست مقداری را که جویده بود ببلعد؛ لذا آن را به [[زمین]] انداخت. | |||
[[ابوسفیان]] که خود را [[پیروز]] [[جنگ]] دید چون نمیخواست این اندازه از [[پیروزی]] به دست آمده را به خطر بیاندازد ادامه جنگ را [[صلاح]] ندیدند، جنگ را متوقف کردند و [[تصمیم]] به ترک منطقه عملیاتی گرفتند. آنها با اینکه حدود سی نفر از دلاوران خود را از دست داده بودند به [[شادی]] و هلهله پرداختند. | |||
در شعارهای خود ابوسفیان اعلام کرد {{متن حدیث|لَنَا عُزَّى وَ لَا عُزَّى لَكُمْ}} [[پیامبر]]{{صل}} در جوابش فرمود: {{متن حدیث|لَنَا عُزَّى وَ لَا عُزَّى لَكُم}} در [[شعار]] دوم شان در حال هلهله میگفتند: {{متن حدیث|اعْلُ هُبَلُ}} [[هبل]] بزرگ و پیروز است. پیامبر{{صل}} به همراهان فرمود: پاسخش را بدهید و بگویید: {{متن حدیث|اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ}} یعنی [[خدا]] [[برتر]] و والاتر است. [[قریش]] به سوی مکه حرکت کرد. | |||
[[مشرکان]] با شعف و شادی و سرمست از پیروزی، [[احد]] را ترک کردند. گرچه [[مسلمانان]] [[شاهد]] رفتن آنها بودند، لکن نمیتوانستند از [[غدر]] و ناجوانمردیشان ایمن باشند. به همین دلیل پیامبر{{صل}}، [[حضرت علی]]{{ع}} را به دنبال آنها فرستاد و به وی فرمود: پشت سر آنها حرکت کن و مراقب باش چه میکنند و قصد رفتن به کجا را دارند، اگر آنها اسبانشان را رها کرده و بر پشت شتران نشسته بودند قصد رفتن به مکه را دارند و چنانچه بر اسبها سوار بودند و شتران را در پیش میراندند [[عزم]] رفتن به [[مدینه]] را دارند. [[حضرت علی]]{{ع}} به تعقیب [[مشرکان]] پرداخت و [[مشاهده]] کرد که آنها اسبها را رها کرده و بر شتران سوار شدهاند؛ لذا به سرعت این خبر را به [[رسول خدا]] رساند. | |||
[[پیامبر]]{{صل}} با شنیدن این خبر آسوده خاطر شد که آنان به [[مدینه]] [[حمله]] نمیکنند. پیامبر{{صل}} بر سر [[پیکر مطهر]] یکایک [[شهدا]] حاضر میشد و چون به عموی خویش [[حمزه]] رسید و وی را [[مثله]] یافت، چنان به [[خشم]] آمد که فرمود: تاکنون صحنهای به این دردناکی مشاهده نکردهام. آنگاه سیل [[اشک]] از چشمان گهربارش جاری شد و به تبع وی، [[مسلمانان]] حاضر نیز بر حمزه، [[دلاوری]] که در [[خون]] خویش غلطیده بود به [[سختی]] گریستند. | |||
آنگاه پیامبر{{صل}} به شمارش شهدا پرداخت و چون به پیکر [[مصعب بن عمیر]] رسید که بردهای بر تن داشت، [[مرگ]] وی را به حاضران [[تسلیت]] گفت و خطاب به [[جسد]] او فرمود: در [[مکه]] هیچ کس خوش لباستر و آراستهتر از تو نبود، اما اینک با موهای ژولیده و جامهای از بُرد در اینجا افتادهای. پیامبر{{صل}} چون به جنازه عمروبن جموح رسید فرمود: گویی هم اکنون تو را در [[بهشت]] میبینم که با همین پا، اما سالم، قدم میزنی. سپس امر فرمود تا او و [[برادر]] زادهاش و غلامی را که به ایشان تعلق داشت در یک [[قبر]] [[دفن]] شوند. | |||
سپس پیامبر{{صل}} در ادامه سخنانش فرمود: [[شهادت]] میدهم که اینان در [[روز قیامت]] نزد [[خداوند]] شهیدند. پس نزد آنان بیایید و زیارتشان کنید. قسم به آنکه جانم در دست اوست، تا [[قیام قیامت]] هر که بر آنان [[سلام]] کند، سلام او را پاسخ خواهند گفت. تعداد شهدای [[احد]] نزدیک به ۷۰ نفر بود که چهار تن آنها از [[مهاجران]] و بقیه از [[انصار]] بودند، در حالی که تعداد کشتههای مشرکان فقط ۲۴ نفر بودند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۶، ص۳۴.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |