حضرت فاطمه بنت اسد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
[[مادر]] [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] که برای [[پیامبر]]{{صل}} نیز همچون مادر بودند و پیامبر{{صل}} در دامان این بانوی بزرگوار [[تربیت]] شد، از اولین کسانی است که به ایشان [[ایمان]] آورد و با آن [[حضرت]] به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. در [[وصف]] او گفته‌اند: او اولین [[زن]] [[هاشمی]] است که برای مردی هاشمی فرزند آورد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۱۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۷۸؛ البدء و التاریخ، بسوی، ج۵، ص۷۱؛ نسب قریش، زبیری، ص۴۰؛ نزهة المجالس، صفوری، ج۲، ص۱۶۵؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۵۵؛ سیرت جاودانه، محمد سپهری، ج۱، ص۲۳۴. برای آگاهی بیشتر از مقام ایمان و اخلاص فاطمه بنت اسد در منابع اهل سنت ر.ک: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹ (ت ۳۵۰۰)؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی؛ و نیز الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۲۱۸ - ۲۱۷ (ت ۷۱۷۶)؛ الثقات، ابن حبان، ج۳، ص۳۳۶؛ تلقیح فهوم أهل الأثر، ابن جوزی، ص۳۱۷؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۲۴ - ۷؛ شرح الشفاء، قاضی عیاض، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۱-۴۹۲؛ [[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲.</ref>
[[مادر]] [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] که برای [[پیامبر]]{{صل}} نیز همچون مادر بودند و پیامبر{{صل}} در دامان این بانوی بزرگوار [[تربیت]] شد، از اولین کسانی است که به ایشان [[ایمان]] آورد و با آن [[حضرت]] به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. در [[وصف]] او گفته‌اند: او اولین [[زن]] [[هاشمی]] است که برای مردی هاشمی فرزند آورد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۱۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۷۸؛ البدء و التاریخ، بسوی، ج۵، ص۷۱؛ نسب قریش، زبیری، ص۴۰؛ نزهة المجالس، صفوری، ج۲، ص۱۶۵؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۵۵؛ سیرت جاودانه، محمد سپهری، ج۱، ص۲۳۴. برای آگاهی بیشتر از مقام ایمان و اخلاص فاطمه بنت اسد در منابع اهل سنت ر.ک: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹ (ت ۳۵۰۰)؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی؛ و نیز الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۲۱۸ - ۲۱۷ (ت ۷۱۷۶)؛ الثقات، ابن حبان، ج۳، ص۳۳۶؛ تلقیح فهوم أهل الأثر، ابن جوزی، ص۳۱۷؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۲۴ - ۷؛ شرح الشفاء، قاضی عیاض، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۱-۴۹۲؛ [[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲.</ref>


درباره واژه "فطم" گفته شده: {{عربی|"فطمت الرضیع"}} از باب ضرب، یعنی او را از شیر گرفتم و جدا کردم. {{عربی|"فطم الولد"}} یعنی فرزند را از شیر گرفت؛ الفطیم بر وزن [[کریم]] به کسی گفته می‌شود که [[زمان]] شیرخوارگی او به پایان رسیده باشد. از این رو درباره [[دختر رسول خدا]]{{صل}} گفته شده است که ایشان را به [[فاطمه]] نام‌گذاری کرده‌اند، همان طوری که [[روایت]] شده: "ایشان را فاطمه نامیده‌اند چون شیعیانش از [[آتش جهنم]] گرفته می‌شوند و [[محبت]] او از دشمنانش گرفته می‌شود"<ref>{{متن حدیث| إِنَّهَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ شِيعَتُهَا مِنَ اَلنَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا }}</ref>. و نیز درباره [[فاطمه بنت اسد بن هاشم]]، [[مادر]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} گفته شده که [[خداوند متعال]] او را از [[دانش]] [[سیراب]] و از ناپاکی‌ها جدا ساخته است<ref>مجمع البحرین، طرحی، ج۶، ص۱۳۱-۱۳۲ (ذیل واژه فطم).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۱-۴۹۲؛ [[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲.</ref>
درباره واژه "فطم" گفته شده: {{عربی|"فطمت الرضیع"}} از باب ضرب، یعنی او را از شیر گرفتم و جدا کردم. {{عربی|"فطم الولد"}} یعنی فرزند را از شیر گرفت؛ الفطیم بر وزن [[کریم]] به کسی گفته می‌شود که [[زمان]] شیرخوارگی او به پایان رسیده باشد. از این رو درباره [[دختر رسول خدا]]{{صل}} گفته شده است که ایشان را به فاطمه نام‌گذاری کرده‌اند، همان طوری که [[روایت]] شده: "ایشان را فاطمه نامیده‌اند چون شیعیانش از [[آتش جهنم]] گرفته می‌شوند و [[محبت]] او از دشمنانش گرفته می‌شود"<ref>{{متن حدیث| إِنَّهَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ شِيعَتُهَا مِنَ اَلنَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا }}</ref>. و نیز درباره [[فاطمه بنت اسد بن هاشم]]، [[مادر]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} گفته شده که [[خداوند متعال]] او را از [[دانش]] [[سیراب]] و از ناپاکی‌ها جدا ساخته است<ref>مجمع البحرین، طرحی، ج۶، ص۱۳۱-۱۳۲ (ذیل واژه فطم).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۱-۴۹۲؛ [[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲.</ref>


==پیوند [[مبارک]]==
==پیوند [[مبارک]]==
[[ابوطالب]] که [[جوانی]] [[متدین]] و پیرو [[دین حنیف]] بود، به دنبال [[ازدواج]] با دختری بود که متدین و [[خداپرست]] باشد. ابوطالب، نزد عمویش، [[اسد]] رفت و دخترش، [[فاطمه]] را از او [[خواستگاری]] کرد. عمویش به او جواب مثبت داد. ابوطالب، فرزند [[عبدالمطلب]]، و [[فاطمه دختر اسد]]، نخستین هاشمیانی بودند که با هم ازدواج کردند<ref>فصول المهمة، ص۳۱.</ref>. در مجلس [[عقد]] آنان، ابوطالب در جمع [[اقوام]] و [[خویشان]] برخاست و [[خطبه]] عقد را چنین خواند:
[[ابوطالب]] که [[جوانی]] [[متدین]] و پیرو [[دین حنیف]] بود، به دنبال [[ازدواج]] با دختری بود که متدین و [[خداپرست]] باشد. ابوطالب، نزد عمویش، [[اسد]] رفت و دخترش، فاطمه را از او [[خواستگاری]] کرد. عمویش به او جواب مثبت داد. ابوطالب، فرزند [[عبدالمطلب]]، و [[فاطمه دختر اسد]]، نخستین هاشمیانی بودند که با هم ازدواج کردند<ref>فصول المهمة، ص۳۱.</ref>. در مجلس [[عقد]] آنان، ابوطالب در جمع [[اقوام]] و [[خویشان]] برخاست و [[خطبه]] عقد را چنین خواند:
[[ستایش]] ویژه [[خدا]] و [[پروردگار]] جهانیان است؛ پروردگار [[عرش]] بزرگ و [[مقام]] گرامی؛ خدایی که ما را به بزرگی و [[خدمت]] کاری [[خانه کعبه]] برگزید و سرشناسان با [[اخلاص]] و پرده‌دارانی بزرگ گردانید و از [[زشتی]]، [[شک]]، [[آزار]] و [[عیب]] [[پاک]] کرد و مشعر را برای ما بر پا داشت و بر [[قبایل]] دیگر [[برتری]] بخشید و [[برگزیده]] [[خاندان ابراهیم]] و از [[فرزندان]] [[اسماعیل]] قرار داد.
[[ستایش]] ویژه [[خدا]] و [[پروردگار]] جهانیان است؛ پروردگار [[عرش]] بزرگ و [[مقام]] گرامی؛ خدایی که ما را به بزرگی و [[خدمت]] کاری [[خانه کعبه]] برگزید و سرشناسان با [[اخلاص]] و پرده‌دارانی بزرگ گردانید و از [[زشتی]]، [[شک]]، [[آزار]] و [[عیب]] [[پاک]] کرد و مشعر را برای ما بر پا داشت و بر [[قبایل]] دیگر [[برتری]] بخشید و [[برگزیده]] [[خاندان ابراهیم]] و از [[فرزندان]] [[اسماعیل]] قرار داد.


خط ۲۳: خط ۲۳:
من با دیدن این صحنه، ناگهان از [[خواب]] بیدار شدم و به نزد «ابوکرز» [[کاهن]] رفتم؛ ولی «[[جمیل]]» نزد او نشسته بود که از [[قبیله]] [[بنی‌تمیم]] بود. [[صبر]] کردم تا برود تا من خواب خود را برای «ابوکرز» بیان کنم. «جمیل» کاهن متوجه من شد و به من نگریست و خندید و گفت: تو [[منتظر]] هستی که من بروم تا از «ابوکرز» تعبیر خوابت را بپرسی؟ گفتم: اگر راست می‌گویی، بگو بدانم من چه خوابی دیده‌ام؟ جمیل در جواب من ابیاتی خواند که من دریافتم از همه خواب من خبر دارد؛ پس به او گفتم: تو که خواب مرا می‌دانی، تعبیر آن را برای من بگو. گفت: چهار شمشیر، چهار پسر است که یکی به آسمان پرواز می‌کند - چه بسا طالب است که زود از [[دنیا]] رفت - و یکی در هوا می‌ماند - شاید [[عقیل]] باشد که [[عمر طولانی]] نمود و بعد از [[حضرت علی]]{{ع}} از دنیا رفت - و دیگری که شکسته شد - مراد جعفر است که در [[جنگ موته]] [[شهید]] شد - و دیگری به شکل شیر درآمد - که منظور امیرالؤمنین علی{{ع}} می‌باشد<ref>فاطمه بنت اسد، ص۳۱.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۳.</ref>.
من با دیدن این صحنه، ناگهان از [[خواب]] بیدار شدم و به نزد «ابوکرز» [[کاهن]] رفتم؛ ولی «[[جمیل]]» نزد او نشسته بود که از [[قبیله]] [[بنی‌تمیم]] بود. [[صبر]] کردم تا برود تا من خواب خود را برای «ابوکرز» بیان کنم. «جمیل» کاهن متوجه من شد و به من نگریست و خندید و گفت: تو [[منتظر]] هستی که من بروم تا از «ابوکرز» تعبیر خوابت را بپرسی؟ گفتم: اگر راست می‌گویی، بگو بدانم من چه خوابی دیده‌ام؟ جمیل در جواب من ابیاتی خواند که من دریافتم از همه خواب من خبر دارد؛ پس به او گفتم: تو که خواب مرا می‌دانی، تعبیر آن را برای من بگو. گفت: چهار شمشیر، چهار پسر است که یکی به آسمان پرواز می‌کند - چه بسا طالب است که زود از [[دنیا]] رفت - و یکی در هوا می‌ماند - شاید [[عقیل]] باشد که [[عمر طولانی]] نمود و بعد از [[حضرت علی]]{{ع}} از دنیا رفت - و دیگری که شکسته شد - مراد جعفر است که در [[جنگ موته]] [[شهید]] شد - و دیگری به شکل شیر درآمد - که منظور امیرالؤمنین علی{{ع}} می‌باشد<ref>فاطمه بنت اسد، ص۳۱.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۳.</ref>.


==[[فاطمه]] و [[عظمت]] حمل علی{{ع}}==
==فاطمه و [[عظمت]] حمل علی{{ع}}==
[[فاطمه بنت اسد]] در دهم ذی‌الحجة، آخرین فرزندش را حامله شد؛ در حالی که صورتش می‌درخشید. بین عده‌ای از [[زنان]] [[قبیله قریش]] که نام همه آنها فاطمه بود، تنها صورت او می‌درخشید<ref>اثبات الوصیة، ص۲۴۶.</ref>. فاطمه خود می‌گوید:
[[فاطمه بنت اسد]] در دهم ذی‌الحجة، آخرین فرزندش را حامله شد؛ در حالی که صورتش می‌درخشید. بین عده‌ای از [[زنان]] [[قبیله قریش]] که نام همه آنها فاطمه بود، تنها صورت او می‌درخشید<ref>اثبات الوصیة، ص۲۴۶.</ref>. فاطمه خود می‌گوید:
وقتی علی را حامله شدم، هرگاه نزدیک [[بت‌ها]] می‌شدم، فرزندم به شکمم فشار می‌آورد؛ گویا [[مأموریت]] داشت مرا هر چه زودتر از کنار آن بت‌ها دور کند<ref>نورالابصار، ص۷۶.</ref>.
وقتی علی را حامله شدم، هرگاه نزدیک [[بت‌ها]] می‌شدم، فرزندم به شکمم فشار می‌آورد؛ گویا [[مأموریت]] داشت مرا هر چه زودتر از کنار آن بت‌ها دور کند<ref>نورالابصار، ص۷۶.</ref>.
خط ۳۸: خط ۳۸:
[[حاکم نیشابوری]] و گروهی دیگر گفته‌اند [[اخبار متواتر]] است که [[فاطمه بنت اسد]]، [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} را در درون [[خانه کعبه]] به [[دنیا]] آورد.... شماری از [[دانشمندان]] و مورخان تصریح کرده‌اند احدی غیر از او در خانه کعبه متولد نشده است<ref>سیرت جاودانه، سپهری، ج۱، ص۲۳۵؛ همچنین بنگرید: المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۸۳؛ الفصول المهمه، سید شرف الدین، ص۱۲؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۷؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۱؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۱، ص۱۳۹؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص۱۰؛ الغدیر، علامه امینی، ج۶، ص۲۲ - ۴۸؛ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۲۵۳ - ۲۵۶.</ref>.
[[حاکم نیشابوری]] و گروهی دیگر گفته‌اند [[اخبار متواتر]] است که [[فاطمه بنت اسد]]، [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} را در درون [[خانه کعبه]] به [[دنیا]] آورد.... شماری از [[دانشمندان]] و مورخان تصریح کرده‌اند احدی غیر از او در خانه کعبه متولد نشده است<ref>سیرت جاودانه، سپهری، ج۱، ص۲۳۵؛ همچنین بنگرید: المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۸۳؛ الفصول المهمه، سید شرف الدین، ص۱۲؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۷؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۱؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۱، ص۱۳۹؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص۱۰؛ الغدیر، علامه امینی، ج۶، ص۲۲ - ۴۸؛ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۲۵۳ - ۲۵۶.</ref>.


مؤرخان، ماجرای [[ولادت امام علی]]{{ع}} را که در [[مکه]] و بنا به مشهورترین [[روایات]]، در [[روز جمعه]] سیزدهم [[ماه رجب]] اتفاق افتاد، چنین [[نقل]] کرده‌اند: فاطمه بنت اسد برای [[طواف]] خانه کعبه از [[خانه]] بیرون رفت و در حال طواف خانه بود که او را درد زایمان گرفت و آثار وضع حمل بر وی ظاهر شد (البته در برخی از منابع چنین آمده که چون وی را در خانه درد زایمان گرفت، به سوی [[خانه خدا]] روی آورد تا از [[قاضی]] الحاجات درخواست کمک کند که این درد برای او آسان گردد؛ با توجه به [[شخصیت فاطمه]] این به واقع نزدیک‌تر است)، پس سر به سوی [[آسمان]] بلند کرد و گفت: "ای قیّوم [[بی‌نیاز]] و ای [[خداوند]] چاره ساز! ای [[پناه]] [[بیچارگان]] و ای فریاد رس [[درماندگان]]! مرا در [[بیت الله]] [[راه]] ده و در ظلّ [[حمایت]] خود پناه ده". باب [[رحمت]] به روی او گشوده شد و از گره گشای هستی آنچه خواست به [[اجابت]] رسید. [[عباس بن عبدالمطلب]] که خود ناظر این ماجرا بود می‌گوید: "ما به همراه عده زیادی نزد خانه کعبه نشسته بودیم و با یکدیگر گفت و گو می‌کردیم که [[فاطمه بنت اسد]] پیدا شد و طولی نکشید که از دیدگان ما ناپدید گشت. به هر صورت به درون [[کعبه]] وارد شد". [[فاطمه]] می‌گوید: بعد از چند [[روز]]، آن [[حضرت]] را بیرون آوردم و چون به [[خانه]] رسیدم، [[ابوطالب]] بسیار [[شادی]] کرد و چون خبر [[ولادت امام علی]]{{ع}} و باقی حالات دیگر به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} رسید آن حضرت متبسّم شده، فرمود: "این مولود، [[مظهر]] العجایب و مظهر الغرایب خواهد بود؛ چون مرا ببیند، [[چشم]] بگشاید و چون لعاب دهن من تناول کند، شیر بنوشد". پس حضرت او را‌ طلبید و روی [[اطهر]] خود بر روی او مالید و سپس آن [[سرور]] با [[حضرت علی]] سخنانی گفت<ref>آثار احمدی، استر آبادی، ص۷۵ و ۴۶۶.</ref>.
مؤرخان، ماجرای [[ولادت امام علی]]{{ع}} را که در [[مکه]] و بنا به مشهورترین [[روایات]]، در [[روز جمعه]] سیزدهم [[ماه رجب]] اتفاق افتاد، چنین [[نقل]] کرده‌اند: فاطمه بنت اسد برای [[طواف]] خانه کعبه از [[خانه]] بیرون رفت و در حال طواف خانه بود که او را درد زایمان گرفت و آثار وضع حمل بر وی ظاهر شد (البته در برخی از منابع چنین آمده که چون وی را در خانه درد زایمان گرفت، به سوی [[خانه خدا]] روی آورد تا از [[قاضی]] الحاجات درخواست کمک کند که این درد برای او آسان گردد؛ با توجه به [[شخصیت فاطمه]] این به واقع نزدیک‌تر است)، پس سر به سوی [[آسمان]] بلند کرد و گفت: "ای قیّوم [[بی‌نیاز]] و ای [[خداوند]] چاره ساز! ای [[پناه]] [[بیچارگان]] و ای فریاد رس [[درماندگان]]! مرا در [[بیت الله]] [[راه]] ده و در ظلّ [[حمایت]] خود پناه ده". باب [[رحمت]] به روی او گشوده شد و از گره گشای هستی آنچه خواست به [[اجابت]] رسید. [[عباس بن عبدالمطلب]] که خود ناظر این ماجرا بود می‌گوید: "ما به همراه عده زیادی نزد خانه کعبه نشسته بودیم و با یکدیگر گفت و گو می‌کردیم که [[فاطمه بنت اسد]] پیدا شد و طولی نکشید که از دیدگان ما ناپدید گشت. به هر صورت به درون [[کعبه]] وارد شد". فاطمه می‌گوید: بعد از چند [[روز]]، آن [[حضرت]] را بیرون آوردم و چون به [[خانه]] رسیدم، [[ابوطالب]] بسیار [[شادی]] کرد و چون خبر [[ولادت امام علی]]{{ع}} و باقی حالات دیگر به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} رسید آن حضرت متبسّم شده، فرمود: "این مولود، [[مظهر]] العجایب و مظهر الغرایب خواهد بود؛ چون مرا ببیند، [[چشم]] بگشاید و چون لعاب دهن من تناول کند، شیر بنوشد". پس حضرت او را‌ طلبید و روی [[اطهر]] خود بر روی او مالید و سپس آن [[سرور]] با [[حضرت علی]] سخنانی گفت<ref>آثار احمدی، استر آبادی، ص۷۵ و ۴۶۶.</ref>.


[[عباس بن عبدالمطلب]] می‌گوید: بعد از آنکه فاطمه پس از سه روز از همان جایی که به کعبه وارد شده بود، خارج شد، در حالی که [[علی]]{{ع}} نیز در آغوشش بود، به [[مردم]] گفت: "ای مردم! به [[راستی]] [[خداوند متعال]] از میان بندگانش مرا برگزید و نسبت به برگزیدگان پیشین [[برتری]] بخشید. [[خداوند]] [[آسیه]] دختر مزاحم ([[همسر فرعون]]) را برگزید چرا که وی مخفیانه خداوند را در جایی [[عبادت]] می‌کرد که به جز در حال [[اضطرار]]، چنان عبادتی پذیرفته نمی‌شود، [[مریم دختر عمران]] را [[انتخاب]] کرد، چرا که [[ولادت حضرت عیسی]]{{ع}} را برای او آسان کرد و درخت خرمای خشکیده را با تکان دادن سبز کرد و خرمای تازه از آن می‌افتاد و او می‌خورد و این در حالی است که خداوند مرا بر آن دو و نیز سایر [[زنان]] عالم برتری بخشید و برگزیده‌تر ساخت، چرا که من فرزندم را داخل [[بیت]] [[عتیق]] و [[خانه کعبه]] به [[دنیا]] آوردم و در آنجا سه روز ماندم و از میوه‌های بهشتی و برگ‌های آن استفاده می‌کردم. هنگامی که خواستم از آنجا بیرون بیایم، ندایی شنیدم که می‌گفت: ای فاطمه، نام این طفل را [[علی]] بگذار که من علی اعلا و بلند مرتبه هستم. من این [[کودک]] را از [[قدرت]] و [[عزت]] و [[عدل و داد]] آفریدم و نام او را از نام خود برگرفته و او اول فردی است که بر بام [[خانه]] من [[اذان]] می‌گوید و [[بت‌ها]] را می‌شکند و آنها را به رو بر [[زمین]] می‌اندازد و کلمه [[توحید]] را برافراشته می‌کند و او بعد از [[حبیب]] و [[پیامبر]] و [[برگزیده]] از میان آفریده‌های من، [[محمد]]{{صل}} [[رسول]] من، [[امام]] و [[وصی]] اوست. خوشا به حال کسی که او را [[دوست]] داشته باشد و وای به حال کسی که از او [[نافرمانی]] و بر علیه او [[قیام]] کند و [[حقوق]] او را نادیده بگیرد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۷۰۸ - ۷۰۷.</ref>.  
[[عباس بن عبدالمطلب]] می‌گوید: بعد از آنکه فاطمه پس از سه روز از همان جایی که به کعبه وارد شده بود، خارج شد، در حالی که [[علی]]{{ع}} نیز در آغوشش بود، به [[مردم]] گفت: "ای مردم! به [[راستی]] [[خداوند متعال]] از میان بندگانش مرا برگزید و نسبت به برگزیدگان پیشین [[برتری]] بخشید. [[خداوند]] [[آسیه]] دختر مزاحم ([[همسر فرعون]]) را برگزید چرا که وی مخفیانه خداوند را در جایی [[عبادت]] می‌کرد که به جز در حال [[اضطرار]]، چنان عبادتی پذیرفته نمی‌شود، [[مریم دختر عمران]] را [[انتخاب]] کرد، چرا که [[ولادت حضرت عیسی]]{{ع}} را برای او آسان کرد و درخت خرمای خشکیده را با تکان دادن سبز کرد و خرمای تازه از آن می‌افتاد و او می‌خورد و این در حالی است که خداوند مرا بر آن دو و نیز سایر [[زنان]] عالم برتری بخشید و برگزیده‌تر ساخت، چرا که من فرزندم را داخل [[بیت]] [[عتیق]] و [[خانه کعبه]] به [[دنیا]] آوردم و در آنجا سه روز ماندم و از میوه‌های بهشتی و برگ‌های آن استفاده می‌کردم. هنگامی که خواستم از آنجا بیرون بیایم، ندایی شنیدم که می‌گفت: ای فاطمه، نام این طفل را [[علی]] بگذار که من علی اعلا و بلند مرتبه هستم. من این [[کودک]] را از [[قدرت]] و [[عزت]] و [[عدل و داد]] آفریدم و نام او را از نام خود برگرفته و او اول فردی است که بر بام [[خانه]] من [[اذان]] می‌گوید و [[بت‌ها]] را می‌شکند و آنها را به رو بر [[زمین]] می‌اندازد و کلمه [[توحید]] را برافراشته می‌کند و او بعد از [[حبیب]] و [[پیامبر]] و [[برگزیده]] از میان آفریده‌های من، [[محمد]]{{صل}} [[رسول]] من، [[امام]] و [[وصی]] اوست. خوشا به حال کسی که او را [[دوست]] داشته باشد و وای به حال کسی که از او [[نافرمانی]] و بر علیه او [[قیام]] کند و [[حقوق]] او را نادیده بگیرد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۷۰۸ - ۷۰۷.</ref>.  


در این زمینه از [[یزید]] بن قعنب [[روایت]] شده به همراه [[عباس بن عبدالمطلب]] و افراد دیگری روبه‌روی [[خانه خدا]] نشسته بودیم. [[فاطمه]] در حالی که نُه ماه از حملش می‌گذشت و درد حمل او را فراگرفته بود، نمایان شد. [[دست]] به [[دعا]] گشود و با ابراز [[اعتقاد]] به [[یگانگی خدا]] [[دعا]] کرد تا [[خدا]] وضع حمل او را بر او آسان گرداند. آنگاه دیدیم دیوار خانه شکافت، [[فاطمه]] داخل شد و سپس دیوار به حال اول بازگشت. ما نیز خواستیم برای ما هم چنین شود اما نشد، فهمیدیم این امر خدایی است. روز چهارم [[فاطمه]] از خانه خارج شد، در حالی که [[علی]]{{ع}} در آغوش او بود. او بر [[زنان]] عالم [[برتری]] یافته و در [[خانه خدا]] از روزی‌های خاص بهره برده بود. هنگام [[خروج]] صدایی بر گوش او خواند که این مولود را [[علی]] نام‌گذار که او بلندمرتبه است<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج٢، ص ۶۰۱-۶۰۳.</ref>. ایشان پس از [[خدیجه]]{{س}} دومین زنی است که [[اسلام]] آورد و نخستین زنی است که به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۸۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۷۴۸. </ref>
در این زمینه از [[یزید]] بن قعنب [[روایت]] شده به همراه [[عباس بن عبدالمطلب]] و افراد دیگری روبه‌روی [[خانه خدا]] نشسته بودیم. فاطمه در حالی که نُه ماه از حملش می‌گذشت و درد حمل او را فراگرفته بود، نمایان شد. [[دست]] به [[دعا]] گشود و با ابراز [[اعتقاد]] به [[یگانگی خدا]] [[دعا]] کرد تا [[خدا]] وضع حمل او را بر او آسان گرداند. آنگاه دیدیم دیوار خانه شکافت، فاطمه داخل شد و سپس دیوار به حال اول بازگشت. ما نیز خواستیم برای ما هم چنین شود اما نشد، فهمیدیم این امر خدایی است. روز چهارم فاطمه از خانه خارج شد، در حالی که [[علی]]{{ع}} در آغوش او بود. او بر [[زنان]] عالم [[برتری]] یافته و در [[خانه خدا]] از روزی‌های خاص بهره برده بود. هنگام [[خروج]] صدایی بر گوش او خواند که این مولود را [[علی]] نام‌گذار که او بلندمرتبه است<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج٢، ص ۶۰۱-۶۰۳.</ref>. ایشان پس از [[خدیجه]]{{س}} دومین زنی است که [[اسلام]] آورد و نخستین زنی است که به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۸۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۷۴۸. </ref>


[[فتال نیشابوری]] خبری را به صورت کوتاه از [[علی بن الحسین]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که ایشان فرمود: "فاطمه بنت اسد هنگامی که مشغول [[طواف]] کعبه بود، به درد زایمان [[مبتلا]] شد. پس داخل کعبه شد و [[امیرالمؤمنین]] را در آن به [[دنیا]] آورد"<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۰۰؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. و در روایتی از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} آمده است: "پس علی{{ع}} در کعبه متولد شد، در حالی که [[پاک]] و [[پاکیزه]] و بدون [[آلودگی]] بود. او [[ختنه]] شده به دنیا آمد و نافش هم بریده شده بود و صورتش همانند [[خورشید]] می‌درخشید. سپس [[ابوطالب]] او را علی نامید و [[پیامبر]]{{صل}} او را به سوی [[خانه]] آورد"<ref>الفصول المهمة، سید شرف الدین، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۲۶۲.</ref>.
[[فتال نیشابوری]] خبری را به صورت کوتاه از [[علی بن الحسین]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که ایشان فرمود: "فاطمه بنت اسد هنگامی که مشغول [[طواف]] کعبه بود، به درد زایمان [[مبتلا]] شد. پس داخل کعبه شد و [[امیرالمؤمنین]] را در آن به [[دنیا]] آورد"<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۰۰؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. و در روایتی از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} آمده است: "پس علی{{ع}} در کعبه متولد شد، در حالی که [[پاک]] و [[پاکیزه]] و بدون [[آلودگی]] بود. او [[ختنه]] شده به دنیا آمد و نافش هم بریده شده بود و صورتش همانند [[خورشید]] می‌درخشید. سپس [[ابوطالب]] او را علی نامید و [[پیامبر]]{{صل}} او را به سوی [[خانه]] آورد"<ref>الفصول المهمة، سید شرف الدین، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۲۶۲.</ref>.
خط ۶۳: خط ۶۳:
===شنیدن صدای [[ملکوتی]]===
===شنیدن صدای [[ملکوتی]]===
کعبه از این مولود به خود می‌بالید؛ زیرا می‌دانست روزی فرزند کعبه [[بت‌ها]] را از او دور و [[خداپرستان]] را به او رهنمون خواهد ساخت. فاطمه بنت اسد می‌گوید:
کعبه از این مولود به خود می‌بالید؛ زیرا می‌دانست روزی فرزند کعبه [[بت‌ها]] را از او دور و [[خداپرستان]] را به او رهنمون خواهد ساخت. فاطمه بنت اسد می‌گوید:
وقتی خواستم از کعبه خارج شوم، گوینده‌ای به من گفت: [[فاطمه]]! نام فرزندت را علی{{ع}} بگذار که [[خداوند]] علی [[اعلی]] است. من نام او را از نام خودم بر گرفتم و او را به [[آداب]] خودم [[ادب]] نمودم. او را دانا کردم به پیچیدگی‌های علومم. او کسی است که بت‌ها را در خانه من می‌شکند و بالای خانه من [[اذان]] می‌گوید و مرا [[تمجید]] می‌کند. خوشا به حال [[دوستان]] و [[پیروان]] او و وای به حال [[دشمنان]] او<ref>علل الشرایع، ص۱۳۰؛ امالی، ص۷۰۶؛ بشارة المصطفی، ص۷.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۶.</ref>.
وقتی خواستم از کعبه خارج شوم، گوینده‌ای به من گفت: فاطمه! نام فرزندت را علی{{ع}} بگذار که [[خداوند]] علی [[اعلی]] است. من نام او را از نام خودم بر گرفتم و او را به [[آداب]] خودم [[ادب]] نمودم. او را دانا کردم به پیچیدگی‌های علومم. او کسی است که بت‌ها را در خانه من می‌شکند و بالای خانه من [[اذان]] می‌گوید و مرا [[تمجید]] می‌کند. خوشا به حال [[دوستان]] و [[پیروان]] او و وای به حال [[دشمنان]] او<ref>علل الشرایع، ص۱۳۰؛ امالی، ص۷۰۶؛ بشارة المصطفی، ص۷.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۶.</ref>.


===اتفاقات ولادت===
===اتفاقات ولادت===
فاطمه، اولین و آخرین [[مادری]] است که نوزادش در کعبه به دنیا آمد. او برای به دنیا آوردن فرزندش، داخل بهترین مکان شد. به [[دستور خدا]]، [[دیوار کعبه]] شکافته شد و فاطمه به درون کعبه رفت و سه شبانه روز در آنجا ماند. بر او چه گذشت؟ غذایش از کجا تأمین می‌شد؟ دایه او چه کسی بود؟ فقط [[خدا]] می‌داند. فقط می‌توان گفت که همان میزبان [[کریم]] که [[فاطمه]] را [[دعوت]] نمود، [[غذا]] و دیگر نیازمندی‌های او را فراهم کرد و [[کارگزاران]] [[الهی]] از این [[مادر]] و فرزند [[پذیرایی]] کردند.
فاطمه، اولین و آخرین [[مادری]] است که نوزادش در کعبه به دنیا آمد. او برای به دنیا آوردن فرزندش، داخل بهترین مکان شد. به [[دستور خدا]]، [[دیوار کعبه]] شکافته شد و فاطمه به درون کعبه رفت و سه شبانه روز در آنجا ماند. بر او چه گذشت؟ غذایش از کجا تأمین می‌شد؟ دایه او چه کسی بود؟ فقط [[خدا]] می‌داند. فقط می‌توان گفت که همان میزبان [[کریم]] که فاطمه را [[دعوت]] نمود، [[غذا]] و دیگر نیازمندی‌های او را فراهم کرد و [[کارگزاران]] [[الهی]] از این [[مادر]] و فرزند [[پذیرایی]] کردند.


[[ابوطالب]] در بیرون [[کعبه]]، [[منتظر]] بود تا [[خورشید]] کعبه از درون آن طلوع کند. بعد از سه [[روز]]، فاطمه از کعبه خارج شد. ابوطالب به استقبال فاطمه و نوزادش رفت. وقتی چشم فاطمه به ابوطالب افتاد، گفت:
[[ابوطالب]] در بیرون [[کعبه]]، [[منتظر]] بود تا [[خورشید]] کعبه از درون آن طلوع کند. بعد از سه [[روز]]، فاطمه از کعبه خارج شد. ابوطالب به استقبال فاطمه و نوزادش رفت. وقتی چشم فاطمه به ابوطالب افتاد، گفت:
خط ۸۵: خط ۸۵:
[[ابن سعد]] از [[زبیر بن بکار]] نقل می‌کند که وی اول [[زن]] هاشمیه است که فرزندش [[خلیفه]] شده و بعد از او [[فاطمه زهراء]]، [[دختر رسول خدا]] چنین فضیلتی یافت<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۷۷ - ۳۷۶؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۵؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۳۰۷؛ التهذیب، طوسی، ج۶، ص۱۹؛ تاریخ الموالید، طبرسی، ص۸۸ و ۸۹؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۸۰؛ مناقب، ابن مغازلی، ج۶، ص۳ - ۲؛ المناقب، خوارزمی، ص۱۳ - ۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۱۷؛ الریاض النضرة، محب الطبری، ج۳، ص۱۰۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref>. [[شخصیت فاطمه]] چنان برجسته است که فرزندی این بانوی بزرگوار را از جمله [[افتخارات امام علی]]{{ع}} می‌دانند؛ از میان سروده‌های شعرا که [[شیخ مفید]] نیز آنها را در [[ارشاد]] آورده [[نقل]] می‌کنیم:
[[ابن سعد]] از [[زبیر بن بکار]] نقل می‌کند که وی اول [[زن]] هاشمیه است که فرزندش [[خلیفه]] شده و بعد از او [[فاطمه زهراء]]، [[دختر رسول خدا]] چنین فضیلتی یافت<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۷۷ - ۳۷۶؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۵؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۳۰۷؛ التهذیب، طوسی، ج۶، ص۱۹؛ تاریخ الموالید، طبرسی، ص۸۸ و ۸۹؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۸۰؛ مناقب، ابن مغازلی، ج۶، ص۳ - ۲؛ المناقب، خوارزمی، ص۱۳ - ۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۱۷؛ الریاض النضرة، محب الطبری، ج۳، ص۱۰۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref>. [[شخصیت فاطمه]] چنان برجسته است که فرزندی این بانوی بزرگوار را از جمله [[افتخارات امام علی]]{{ع}} می‌دانند؛ از میان سروده‌های شعرا که [[شیخ مفید]] نیز آنها را در [[ارشاد]] آورده [[نقل]] می‌کنیم:


ابیاتی که [[اسید بن ابی ایاس]] درباره [[جنگ بدر]] و [[شجاعت]] [[علی]]{{ع}} سروده است، در آن [[مشرکین قریش]] را بر علی می‌شوراند: (ای گروه [[قریش]]) در هر انجمنی که پرچمی برپا شد (یعنی در [[جنگ‌ها]]) شما را رسوا کرد [[نوجوانی]] نورس که بر [[پیران]] سالمند و قهرمانان نام‌آور [[پیروز]] شد. خدایتان خیر دهد آیا شما ([[کردار]] این [[جوان]] را) [[ناشایست]] نمی‌دانید و بد می‌پندارید؟ چیزی را که هر [[آزاد]] [[مرد]] [[بزرگواری]] از آن [[شرم]] دارد و بدش آید؟! این پسر [[فاطمه]] (بنت اسد) است که با سر بریدن و کشتن شما را نابود کرد (در حالی که نیازی به بریدن سر نداشت و با همان ضربت شما را از پا درآورد)<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۶۸.</ref>.
ابیاتی که [[اسید بن ابی ایاس]] درباره [[جنگ بدر]] و [[شجاعت]] [[علی]]{{ع}} سروده است، در آن [[مشرکین قریش]] را بر علی می‌شوراند: (ای گروه [[قریش]]) در هر انجمنی که پرچمی برپا شد (یعنی در [[جنگ‌ها]]) شما را رسوا کرد [[نوجوانی]] نورس که بر [[پیران]] سالمند و قهرمانان نام‌آور [[پیروز]] شد. خدایتان خیر دهد آیا شما ([[کردار]] این [[جوان]] را) [[ناشایست]] نمی‌دانید و بد می‌پندارید؟ چیزی را که هر [[آزاد]] [[مرد]] [[بزرگواری]] از آن [[شرم]] دارد و بدش آید؟! این پسر فاطمه (بنت اسد) است که با سر بریدن و کشتن شما را نابود کرد (در حالی که نیازی به بریدن سر نداشت و با همان ضربت شما را از پا درآورد)<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۶۸.</ref>.


[[حجاج بن علاط سلمی]] نیز اشعاری در این باره گفته که ترجمه‌اش این است: به [[راستی]] [[خداوند]] چه دفاع‌کننده‌ای دارد که از [[حزب]] او (آنان که [[خدا]] پرستند) [[دشمنان]] را دور کند! و منظور من پسر فاطمه (بنت اسد یعنی علی است) که عموها و دائی‌های او [[مردمان]] [[کریم]] و بزرگواری هستند<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۸۲ - ۸۱.</ref>.
[[حجاج بن علاط سلمی]] نیز اشعاری در این باره گفته که ترجمه‌اش این است: به [[راستی]] [[خداوند]] چه دفاع‌کننده‌ای دارد که از [[حزب]] او (آنان که [[خدا]] پرستند) [[دشمنان]] را دور کند! و منظور من پسر فاطمه (بنت اسد یعنی علی است) که عموها و دائی‌های او [[مردمان]] [[کریم]] و بزرگواری هستند<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۸۲ - ۸۱.</ref>.
خط ۹۸: خط ۹۸:
#[[ابن جوزی]]: [[فاطمه بنت اسد]] اولین زنی بود که پیاده از [[مکه]] به سوی مدینه هجرت کرد. اولین زنی بود که با [[پیغمبر]] [[بیعت]] نمود و اولین [[زن]] [[هاشمی]] بود که [[خلیفه]] هاشمی به [[دنیا]] آورد و خلیفه‌ای دیگر نیست که [[پدر]] و [[مادر]] او هاشمی باشد؛ مگر امیرالمؤمنین علی{{ع}}<ref>حاشیه فصول المهمة، ص۳۱.</ref>..<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۲.</ref>.
#[[ابن جوزی]]: [[فاطمه بنت اسد]] اولین زنی بود که پیاده از [[مکه]] به سوی مدینه هجرت کرد. اولین زنی بود که با [[پیغمبر]] [[بیعت]] نمود و اولین [[زن]] [[هاشمی]] بود که [[خلیفه]] هاشمی به [[دنیا]] آورد و خلیفه‌ای دیگر نیست که [[پدر]] و [[مادر]] او هاشمی باشد؛ مگر امیرالمؤمنین علی{{ع}}<ref>حاشیه فصول المهمة، ص۳۱.</ref>..<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۲.</ref>.


==پسر [[فاطمه]] [[جانشین پیامبر]]{{صل}}==
==پسر فاطمه [[جانشین پیامبر]]{{صل}}==
[[کلینی]] از [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که فرمود: "پس از [[تولد پیامبر]]{{صل}} فاطمه بنت اسد نزد همسرش [[ابوطالب]] آمد تا ولادت پیامبر{{صل}} را به او [[بشارت]] دهد. ابوطالب گفت: روزگاری [[صبر]] کن. تو را به [[فرزندی]] مانند وی بشارت می‌دهم، جز آنکه او پیامبر نیست" و در روایت دیگری نقل شده که گفت: "تو نیز [[وصی]] و [[یاور]] وی را به [[دنیا خواهی]] آورد"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۲.</ref>.
[[کلینی]] از [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که فرمود: "پس از [[تولد پیامبر]]{{صل}} فاطمه بنت اسد نزد همسرش [[ابوطالب]] آمد تا ولادت پیامبر{{صل}} را به او [[بشارت]] دهد. ابوطالب گفت: روزگاری [[صبر]] کن. تو را به [[فرزندی]] مانند وی بشارت می‌دهم، جز آنکه او پیامبر نیست" و در روایت دیگری نقل شده که گفت: "تو نیز [[وصی]] و [[یاور]] وی را به [[دنیا خواهی]] آورد"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۲.</ref>.


خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
[[عبدالمطلب]] زمانی که نشانه‌های [[مرگ]] خود را دید، همه [[فرزندان]] خود را جمع کرد و به آنان گفت: بعد از من، کدام یک از شما [[سرپرستی]] محمد{{صل}} را بر عهده می‌گیرد؟ [[فرزندان عبدالمطلب]] عرض کردند: محمد{{صل}} از ما زیرک‌تر و داناتر است. به او بگو خودش یکی از ما را [[انتخاب]] کند. عبدالمطلب به نوه‌اش فرمود: جدت در آستانه [[سفر آخرت]] است. کدام یک از عموها یا عمه‌هایت را انتخاب می‌کنی تا [[کفالت]] تو را بر عهده بگیرد. محمد{{صل}} به عموهایش نگریست و [[ابوطالب]] را برگزید. عبدالمطلب به ابوطالب گفت: من از [[دیانت]] و [[امانتداری]] تو آگاهم. برای فرزند برادرت، [[مهربان]] باش؛ آن چنان که من بودم. عبدالمطلب درگذشت و ابوطالب، محمد{{صل}} را به [[منزل]] ما آورد. من او را [[خدمت]] می‌کردم و او مرا [[مادر]] خطاب می‌نمود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷؛ الخرایج و الجرایح، ص۱۱۰؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۸۳.</ref>.
[[عبدالمطلب]] زمانی که نشانه‌های [[مرگ]] خود را دید، همه [[فرزندان]] خود را جمع کرد و به آنان گفت: بعد از من، کدام یک از شما [[سرپرستی]] محمد{{صل}} را بر عهده می‌گیرد؟ [[فرزندان عبدالمطلب]] عرض کردند: محمد{{صل}} از ما زیرک‌تر و داناتر است. به او بگو خودش یکی از ما را [[انتخاب]] کند. عبدالمطلب به نوه‌اش فرمود: جدت در آستانه [[سفر آخرت]] است. کدام یک از عموها یا عمه‌هایت را انتخاب می‌کنی تا [[کفالت]] تو را بر عهده بگیرد. محمد{{صل}} به عموهایش نگریست و [[ابوطالب]] را برگزید. عبدالمطلب به ابوطالب گفت: من از [[دیانت]] و [[امانتداری]] تو آگاهم. برای فرزند برادرت، [[مهربان]] باش؛ آن چنان که من بودم. عبدالمطلب درگذشت و ابوطالب، محمد{{صل}} را به [[منزل]] ما آورد. من او را [[خدمت]] می‌کردم و او مرا [[مادر]] خطاب می‌نمود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷؛ الخرایج و الجرایح، ص۱۱۰؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۸۳.</ref>.


بعد از [[رحلت]] عبدالمطلب، ابوطالب بنابر [[وصیت]] [[پدر]]، فرزند برادرش را به [[خانه]] خود آورد و به همسرش، فاطمه بنت اسد فرمود: می‌دانی این [[عزیز]]، یادگار برادرم است؟ او نزد من از [[جان]] خودم و مالم عزیزتر است. به تو سفارش می‌کنم که کسی او را [[اذیت]] نکند. خوب از او نگهداری کن. [[فاطمه]] خندید و گفت: سفارش فرزندم محمد{{صل}} را به خودم می‌کنی؟ من او را از خودم و فرزندانم بیشتر دوست دارم<ref>بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۸۳؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۲۱۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۸.</ref>.
بعد از [[رحلت]] عبدالمطلب، ابوطالب بنابر [[وصیت]] [[پدر]]، فرزند برادرش را به [[خانه]] خود آورد و به همسرش، فاطمه بنت اسد فرمود: می‌دانی این [[عزیز]]، یادگار برادرم است؟ او نزد من از [[جان]] خودم و مالم عزیزتر است. به تو سفارش می‌کنم که کسی او را [[اذیت]] نکند. خوب از او نگهداری کن. فاطمه خندید و گفت: سفارش فرزندم محمد{{صل}} را به خودم می‌کنی؟ من او را از خودم و فرزندانم بیشتر دوست دارم<ref>بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۸۳؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۲۱۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۸.</ref>.


==[[یار]] [[پیامبر]]{{صل}}==
==[[یار]] [[پیامبر]]{{صل}}==
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:
[[فاطمه دختر اسد بن هاشم]] که [[همسر]] ابوطالب و [[مادر]] همه [[فرزندان]] او بود، رسول خدا را در آن دوران همانند فرزندان خود، بلکه بهتر از آنها پرورش داد<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>.
[[فاطمه دختر اسد بن هاشم]] که [[همسر]] ابوطالب و [[مادر]] همه [[فرزندان]] او بود، رسول خدا را در آن دوران همانند فرزندان خود، بلکه بهتر از آنها پرورش داد<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>.


رسول خدا در [[دوران کودکی]] به جهت اکرام [[فاطمه]] و همسرش در میان فرزندان آنان [[احساس]] بیگانگی نداشت و تلخی فقدان [[پدر]] و ناداری را در نمی‌یافت و چنان [[مراقبت]] و تلاشی در نگهداریش از سوی آنان می‌دید که از آنچه [[انسان]] می‌تواند از [[رفتار]] پدر و [[مادری]] با یگانه فرزند دلبندشان [[تصور]] کند، فراتر می‌رفت. شدت علاقه فاطمه به او به حدی بود که در سال‌های بی‌آبی و [[قحطی]] که [[مردم]] از [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] می‌مردند، فرزندان خود را از [[خوراک]] ضروریشان [[محروم]] ساخته، تنها او را [[سیر]] می‌کرد و رفتارش تا آنگاه که آن [[حضرت]] بزرگ شد و به [[جوانی]] رسید، همین گونه بود. فاطمه و فرزندان او نیز به مانند شوهر، علاقه و توجه و [[ایمان]] و [[فداکاری]] خاصی در [[راه]] [[محمد]] و [[رسالت]] او از خود نشان دادند و از رسالتش، در همه مراحل و شرائط [[دفاع]] کردند. این [[خانواده]] از دیگران حتی از عموزادگان محمد و فرزندانشان که [[نزدیکان]] وی بودند و همه کسانی که از [[نسل]] آنان بودند، در همه مراحلی که محمد و دعوتش از آن گذر کردند، متمایز بودند<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۳-۵۰۴.</ref>
رسول خدا در [[دوران کودکی]] به جهت اکرام فاطمه و همسرش در میان فرزندان آنان [[احساس]] بیگانگی نداشت و تلخی فقدان [[پدر]] و ناداری را در نمی‌یافت و چنان [[مراقبت]] و تلاشی در نگهداریش از سوی آنان می‌دید که از آنچه [[انسان]] می‌تواند از [[رفتار]] پدر و [[مادری]] با یگانه فرزند دلبندشان [[تصور]] کند، فراتر می‌رفت. شدت علاقه فاطمه به او به حدی بود که در سال‌های بی‌آبی و [[قحطی]] که [[مردم]] از [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] می‌مردند، فرزندان خود را از [[خوراک]] ضروریشان [[محروم]] ساخته، تنها او را [[سیر]] می‌کرد و رفتارش تا آنگاه که آن [[حضرت]] بزرگ شد و به [[جوانی]] رسید، همین گونه بود. فاطمه و فرزندان او نیز به مانند شوهر، علاقه و توجه و [[ایمان]] و [[فداکاری]] خاصی در [[راه]] [[محمد]] و [[رسالت]] او از خود نشان دادند و از رسالتش، در همه مراحل و شرائط [[دفاع]] کردند. این [[خانواده]] از دیگران حتی از عموزادگان محمد و فرزندانشان که [[نزدیکان]] وی بودند و همه کسانی که از [[نسل]] آنان بودند، در همه مراحلی که محمد و دعوتش از آن گذر کردند، متمایز بودند<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۳-۵۰۴.</ref>


==فاطمه و [[نقل]] [[معجزات]] و [[کرامات]] [[دوران کودکی پیامبر]]{{صل}}==
==فاطمه و [[نقل]] [[معجزات]] و [[کرامات]] [[دوران کودکی پیامبر]]{{صل}}==
خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:
با دیدن این [[معجزه]]، [[ترس]] بر من [[غلبه]] کرد و نزد [[ابوطالب]] آمدم و ماجرا را به ایشان گفتم. ابوطالب گفت: آرام باش و این ماجرا را جایی نگو. شاید خوابی [[دروغین]] باشد. گفتم: نه، به [[خدا]] قسم! بلکه به [[یقین]] در حال [[بیداری]] بود؛ نه در حال خواب. من به خدا امیدوارم که این [[گمان]] مرا نسبت به محمد ثابت نماید و آن طور باشد که با [[خدمت]] به او، به من [[بشارت]] داده شده است و من به جهت [[کفالت]] آن بزرگوار، [[رستگار]] گردم<ref>الخرایج و الجرایح، ص۱۱۰؛ اثبات الوصیة، ص۲۴۴.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۹.</ref>.
با دیدن این [[معجزه]]، [[ترس]] بر من [[غلبه]] کرد و نزد [[ابوطالب]] آمدم و ماجرا را به ایشان گفتم. ابوطالب گفت: آرام باش و این ماجرا را جایی نگو. شاید خوابی [[دروغین]] باشد. گفتم: نه، به [[خدا]] قسم! بلکه به [[یقین]] در حال [[بیداری]] بود؛ نه در حال خواب. من به خدا امیدوارم که این [[گمان]] مرا نسبت به محمد ثابت نماید و آن طور باشد که با [[خدمت]] به او، به من [[بشارت]] داده شده است و من به جهت [[کفالت]] آن بزرگوار، [[رستگار]] گردم<ref>الخرایج و الجرایح، ص۱۱۰؛ اثبات الوصیة، ص۲۴۴.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۹.</ref>.


==[[اسلام آوردن]] [[فاطمه]]==
==[[اسلام آوردن]] فاطمه==
زمانی که [[فرستاده الهی]] [[مردم]] را به [[پرستش]] خدای واحد یگانه و سبک شمردن [[بت‌ها]] و تندیس‌هائی که مردم آنها را به جای [[خدا]]، [[پروردگار]] خویش گرفته بودند، دعوتش را آغاز کرد، فاطمه و شوهر و فرزندانش در [[پذیرفتن]] [[دعوت]] او و [[ایمان]] به رسالتش و [[اخلاص]] ورزیدن با وی در پنهان و آشکار پیشی گرفتند <ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۷ - ۵۶.</ref>.
زمانی که [[فرستاده الهی]] [[مردم]] را به [[پرستش]] خدای واحد یگانه و سبک شمردن [[بت‌ها]] و تندیس‌هائی که مردم آنها را به جای [[خدا]]، [[پروردگار]] خویش گرفته بودند، دعوتش را آغاز کرد، فاطمه و شوهر و فرزندانش در [[پذیرفتن]] [[دعوت]] او و [[ایمان]] به رسالتش و [[اخلاص]] ورزیدن با وی در پنهان و آشکار پیشی گرفتند <ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۷ - ۵۶.</ref>.


خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:


[[ابن ابی‌الحدید]] می‌گوید:
[[ابن ابی‌الحدید]] می‌گوید:
[[فاطمه]] یازدهمین نفری بود که اسلام آورد و بعد از [[خدیجه]]، اولین زنی بود که با پیامبر [[بیعت]] نمود<ref>شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص۵.</ref>.
فاطمه یازدهمین نفری بود که اسلام آورد و بعد از [[خدیجه]]، اولین زنی بود که با پیامبر [[بیعت]] نمود<ref>شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱، ص۵.</ref>.
[[زبیر]] می‌گوید:
[[زبیر]] می‌گوید:
فاطمه از اولین [[زنان]] [[بیعت‌کننده]] با پیامبر بود. وقتی [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ}}<ref>«ای پیامبر! چون زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند.».. سوره ممتحنه، آیه ۱۲.</ref> نازل شد و [[رخصت]] داد که زنان با پیامبر بیعت کنند، پیامبر زنان را برای بیعت دعوت کرد و فاطمه، دختر [[اسد]] اولین زنی بود که بیعت نمود<ref>کشف‌الغمه، ج۱، ص۸۹؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۲۲.</ref>.
فاطمه از اولین [[زنان]] [[بیعت‌کننده]] با پیامبر بود. وقتی [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ}}<ref>«ای پیامبر! چون زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند.».. سوره ممتحنه، آیه ۱۲.</ref> نازل شد و [[رخصت]] داد که زنان با پیامبر بیعت کنند، پیامبر زنان را برای بیعت دعوت کرد و فاطمه، دختر [[اسد]] اولین زنی بود که بیعت نمود<ref>کشف‌الغمه، ج۱، ص۸۹؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۲۲.</ref>.
خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:
بنابراین، [[فاطمه بنت اسد]] طبق مفاد [[آیه]] فوق از کسانی است که [[خدا]] از او [[راضی]] است و او نیز از [[خداوند]] [[رضایت]] دارد و در باغ‌های بهشتی متنعم به [[نعمت]] همیشگی خداوند است. [[وعده]] [[بهشت]] در بخشی از [[زیارت‌نامه]] آن بانوی ارجمند نیز ذکر شده است: {{متن حدیث|وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَأْوَاكِ‌}}<ref>مفاتیح الجنان.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۰.</ref>.
بنابراین، [[فاطمه بنت اسد]] طبق مفاد [[آیه]] فوق از کسانی است که [[خدا]] از او [[راضی]] است و او نیز از [[خداوند]] [[رضایت]] دارد و در باغ‌های بهشتی متنعم به [[نعمت]] همیشگی خداوند است. [[وعده]] [[بهشت]] در بخشی از [[زیارت‌نامه]] آن بانوی ارجمند نیز ذکر شده است: {{متن حدیث|وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَأْوَاكِ‌}}<ref>مفاتیح الجنان.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۰.</ref>.


==[[هجرت]] [[فاطمه]] به [[مدینه]]==
==[[هجرت]] فاطمه به [[مدینه]]==
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمؤمنین، اولین زنی بود که پیاده از [[مکه]] به سوی مدینه هجرت کرد<ref>این با آنچه که علی{{ع}}، مادرش فاطمه و سایر فاطمه‌های هاشمی را به مدینه برد، منافاتی ندارد و بعید نیست که وی ملازم با علی{{ع}} و پا برهنه به مدینه هجرت کرده باشد.</ref>. [[علامه امینی]] از [[سبط ابن جوزی]] نقل می‌کند بانوی گرانقدر فاطمه بنت اسد نه تنها پیاده بلکه با پای برهنه هجرت فرموده است<ref>الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان)، ج۱۱، ص۴۴.</ref>. برخی گفته‌اند، فاطمه پیش از هجرت از [[دنیا]] رفت ولی درست آن است که وی هجرت کرد و در مدینه از دنیا رفت و [[شعبی]] نیز به این نظر [[معتقد]] است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمؤمنین، اولین زنی بود که پیاده از [[مکه]] به سوی مدینه هجرت کرد<ref>این با آنچه که علی{{ع}}، مادرش فاطمه و سایر فاطمه‌های هاشمی را به مدینه برد، منافاتی ندارد و بعید نیست که وی ملازم با علی{{ع}} و پا برهنه به مدینه هجرت کرده باشد.</ref>. [[علامه امینی]] از [[سبط ابن جوزی]] نقل می‌کند بانوی گرانقدر فاطمه بنت اسد نه تنها پیاده بلکه با پای برهنه هجرت فرموده است<ref>الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان)، ج۱۱، ص۴۴.</ref>. برخی گفته‌اند، فاطمه پیش از هجرت از [[دنیا]] رفت ولی درست آن است که وی هجرت کرد و در مدینه از دنیا رفت و [[شعبی]] نیز به این نظر [[معتقد]] است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref>.


ماجرای هجرت فواطم به همراه [[امام علی]]{{ع}} بنا به گزارش کتاب‌های [[تاریخ]]، چنین است که امیرالمؤمنین{{ع}} به [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} در مکه ماند و اعلام کرد هر کس نزد [[محمد]]{{صل}} امانتی دارد، بیاید بگیرد. پس از سه شبانه [[روز]] توقف در مکه و سپردن [[امانت‌ها]] به صاحبانشان همراه [[زنان]] [[هاشمی]] و ایمن بن ام أیمن، [[غلام]] رسول خدا{{صل}}، [[ابو واقد]]، فرستاده رسول خدا{{صل}}، [[سوده]]، [[همسر رسول خدا]] و [[ام کلثوم]] دختر آن [[حضرت]] و مسلمانانی که تا آن روز هجرت نکرده بودند، به سوی مدینه حرکت کرد<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۷۴.</ref> و در [[دل]] [[شب]] از [[راه]] [[ذی طوی]] رهسپار یثرب شد. به [[روایت]] [[شیخ طوسی]] جاسوسان [[قریش]] از هجرت دسته جمعی [[علی آگاه]] شدند و به تعقیب آنان پرداختند و در منطقه ضجنان به کاروان [[علی]]{{ع}} رسیدند و از او خواستند کاروان را به [[مکه]] باز گرداند. سخنان زیادی میان آنان و علی{{ع}} رد و بدل شد. در این حال [[شیون]] [[زنان]] به [[آسمان]] بلند بود. علی{{ع}} دید که جز [[دفاع از حریم اسلام]] و [[مسلمانان]] چاره دیگری ندارد؛ از این رو [[حضرت]] قهرمانانه به [[دفاع]] برخاست و [[قریشیان]] را سخت [[تهدید]] کرد و فرمود: هر کس می‌خواهد بدنش قطعه قطعه و خونش ریخته شود نزدیک بیاید!" قریشیان چون با این پاسخ کوبنده روبرو شدند از درگیری با علی{{ع}} خودداری کرده به مکه بازگشتند. علی{{ع}} که [[جوانی]] بیست و سه ساله بود زنان را سوار بر مرکب‌ها کرد و خود پیاده [[راه]] پیمود و به سبب طولانی بودن مسافت، پاهای وی به [[سختی]] مجروح و از آنها [[خون]] جاری شد. او همراه کاروان کوچک خود شب‌ها راه می‌رفت و روزها پنهان می‌شد تا سرانجام [[روز]] پانزدهم [[ربیع الاول]] به دهکده [[قبا]] رسید<ref>الامالی، شیخ طوسی (جزء شانزدهم)، ص۶۸۶ - ۶۸۹.</ref>. [[ابن اثیر]]<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۷۵.</ref> و [[ابن شاکر]]<ref>عیون التواریخ، ابن شاکر، ج۱، ص۱۰۲.</ref> [[نقل]] کرده‌اند: هنگامی که علی{{ع}} با پاهای زخمی به قبا، وارد شد، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "علی را بگویید نزد من بیاید". گفتند: نمی‌تواند راه برود. پس خود حضرت نزد علی{{ع}} رفت و وی را در آغوش گرفت و چون ورم و زخم‌های پاهایش را دید، [[گریه]] کرد<ref>فروغ ابدیت، سبحانی، ص۴۳۴.</ref>.
ماجرای هجرت فواطم به همراه [[امام علی]]{{ع}} بنا به گزارش کتاب‌های [[تاریخ]]، چنین است که امیرالمؤمنین{{ع}} به [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} در مکه ماند و اعلام کرد هر کس نزد [[محمد]]{{صل}} امانتی دارد، بیاید بگیرد. پس از سه شبانه [[روز]] توقف در مکه و سپردن [[امانت‌ها]] به صاحبانشان همراه [[زنان]] [[هاشمی]] و ایمن بن ام أیمن، [[غلام]] رسول خدا{{صل}}، [[ابو واقد]]، فرستاده رسول خدا{{صل}}، [[سوده]]، [[همسر رسول خدا]] و [[ام کلثوم]] دختر آن [[حضرت]] و مسلمانانی که تا آن روز هجرت نکرده بودند، به سوی مدینه حرکت کرد<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۷۴.</ref> و در [[دل]] [[شب]] از [[راه]] [[ذی طوی]] رهسپار یثرب شد. به [[روایت]] [[شیخ طوسی]] جاسوسان [[قریش]] از هجرت دسته جمعی [[علی آگاه]] شدند و به تعقیب آنان پرداختند و در منطقه ضجنان به کاروان [[علی]]{{ع}} رسیدند و از او خواستند کاروان را به [[مکه]] باز گرداند. سخنان زیادی میان آنان و علی{{ع}} رد و بدل شد. در این حال [[شیون]] [[زنان]] به [[آسمان]] بلند بود. علی{{ع}} دید که جز [[دفاع از حریم اسلام]] و [[مسلمانان]] چاره دیگری ندارد؛ از این رو [[حضرت]] قهرمانانه به [[دفاع]] برخاست و [[قریشیان]] را سخت [[تهدید]] کرد و فرمود: هر کس می‌خواهد بدنش قطعه قطعه و خونش ریخته شود نزدیک بیاید!" قریشیان چون با این پاسخ کوبنده روبرو شدند از درگیری با علی{{ع}} خودداری کرده به مکه بازگشتند. علی{{ع}} که [[جوانی]] بیست و سه ساله بود زنان را سوار بر مرکب‌ها کرد و خود پیاده [[راه]] پیمود و به سبب طولانی بودن مسافت، پاهای وی به [[سختی]] مجروح و از آنها [[خون]] جاری شد. او همراه کاروان کوچک خود شب‌ها راه می‌رفت و روزها پنهان می‌شد تا سرانجام [[روز]] پانزدهم [[ربیع الاول]] به دهکده [[قبا]] رسید<ref>الامالی، شیخ طوسی (جزء شانزدهم)، ص۶۸۶ - ۶۸۹.</ref>. [[ابن اثیر]]<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۷۵.</ref> و [[ابن شاکر]]<ref>عیون التواریخ، ابن شاکر، ج۱، ص۱۰۲.</ref> [[نقل]] کرده‌اند: هنگامی که علی{{ع}} با پاهای زخمی به قبا، وارد شد، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "علی را بگویید نزد من بیاید". گفتند: نمی‌تواند راه برود. پس خود حضرت نزد علی{{ع}} رفت و وی را در آغوش گرفت و چون ورم و زخم‌های پاهایش را دید، [[گریه]] کرد<ref>فروغ ابدیت، سبحانی، ص۴۳۴.</ref>.


در برخی [[اخبار]] آمده است که پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} نامه‌ای نوشت و چون [[نامه]] پیامبر{{صل}} به آن حضرت رسید، برای زنان همراه خود شترانی خرید و آماده بیرون رفتن از مکه شد و به مستضعفانی که در مکه مانده بودند، فرمود: " شبانه و پنهانی به [[کوه ذی طوی]] بروند و خود به همراه فواطم و [[ام ایمن]]، خدمتکار پیامبر و [[ابو واقد لیثی]] از مکه بیرون آمده و به سوی [[مدینه]] به راه افتادند. چون [[ابو واقد]]، شتران را با شتاب می‌برد، [[علی]]{{ع}} به او فرمود: " [[ابو واقد]]، با [[زنان]] [[مدارا]] کن. "سپس خود زمام شتران را گرفته به [[راه]] افتاد<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۳۰۶.</ref>. سپس به مسیر خویش ادامه داد تا به ضجنان رسید و در آنجا یک شبانه [[روز]] توقف کرد و در این مدت، عده‌ای از [[مؤمنان]] [[ناتوان]] که در میان آنها [[ام ایمن]]، [[کنیز]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیز بود، به وی ملحق شدند. او آن [[شب]] را به همراه [[فاطمه بنت اسد]] و [[فاطمه دختر رسول الله]]{{صل}} و [[فاطمه]] دختر [[زبیر]] [[شب زنده‌داری]] کرده و [[نماز]] خواندند و [[خدا]] را در [[قیام]] و [[قعود]] و در همه حال یاد کردند و همین کار را ادامه دادند تا [[فجر]]، طلوع کرد و علی{{ع}} نماز را به [[جماعت]] برای آنها برگزار کرد. سپس حرکت خود را [[منزل]] به منزل ادامه دادند و آن [[حضرت]] هیچ‌گاه از [[یاد خدا]] [[غافل]] نشد و فواطم و دیگر همراهان نیز همین گونه بودند تا به [[مدینه]] رسیدند<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۳۰۶.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۷-۵۰۹.</ref>
در برخی [[اخبار]] آمده است که پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} نامه‌ای نوشت و چون [[نامه]] پیامبر{{صل}} به آن حضرت رسید، برای زنان همراه خود شترانی خرید و آماده بیرون رفتن از مکه شد و به مستضعفانی که در مکه مانده بودند، فرمود: " شبانه و پنهانی به [[کوه ذی طوی]] بروند و خود به همراه فواطم و [[ام ایمن]]، خدمتکار پیامبر و [[ابو واقد لیثی]] از مکه بیرون آمده و به سوی [[مدینه]] به راه افتادند. چون [[ابو واقد]]، شتران را با شتاب می‌برد، [[علی]]{{ع}} به او فرمود: " [[ابو واقد]]، با [[زنان]] [[مدارا]] کن. "سپس خود زمام شتران را گرفته به [[راه]] افتاد<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۳۰۶.</ref>. سپس به مسیر خویش ادامه داد تا به ضجنان رسید و در آنجا یک شبانه [[روز]] توقف کرد و در این مدت، عده‌ای از [[مؤمنان]] [[ناتوان]] که در میان آنها [[ام ایمن]]، [[کنیز]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیز بود، به وی ملحق شدند. او آن [[شب]] را به همراه [[فاطمه بنت اسد]] و [[فاطمه دختر رسول الله]]{{صل}} و فاطمه دختر [[زبیر]] [[شب زنده‌داری]] کرده و [[نماز]] خواندند و [[خدا]] را در [[قیام]] و [[قعود]] و در همه حال یاد کردند و همین کار را ادامه دادند تا [[فجر]]، طلوع کرد و علی{{ع}} نماز را به [[جماعت]] برای آنها برگزار کرد. سپس حرکت خود را [[منزل]] به منزل ادامه دادند و آن [[حضرت]] هیچ‌گاه از [[یاد خدا]] [[غافل]] نشد و فواطم و دیگر همراهان نیز همین گونه بودند تا به [[مدینه]] رسیدند<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۳۰۶.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۷-۵۰۹.</ref>
===[[نزول]] آیاتی در [[شأن]] علی{{ع}} و همراهان ایشان===
===[[نزول]] آیاتی در [[شأن]] علی{{ع}} و همراهان ایشان===
[[نقل]] شده قبل از ورود آنها به مدینه این [[آیات]] در شأن آنها نازل شد و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آنها را [[تلاوت]] فرمود<ref>الامالی، شیخ طوسی، الجزء السادس عشر، ص۶۸۶ - ۶۹۸؛ تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج۱، ص۴۲۳ - ۴۲۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۷۶.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الأَلْبَابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأَبْرَارِ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ }}<ref>بی‌گمان در آفرینش آسمان‌ها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانه‌هایی برای خردمندان است.(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار. پروردگارا! هر که را به آتش (دوزخ) درآوری، خوار کرده‌ای و ستمگران را یاوری نخواهد بود. پروردگارا! ما شنیدیم فرا خواننده‌ای به ایمان فرا می‌خواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم؛ پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و از بدی‌های ما چشم بپوش و ما را با نیکان بمیران. پروردگارا! و آنچه با پیامبرانت به ما وعده کردی عطا کن و روز رستخیز ما را خوار مگردان؛ بی‌گمان تو در وعده (خود) خلاف نمی‌ورزی. آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد  که: من پاداش انجام دهنده هیچ کاری را از شما چه مرد و چه زن- که همانند یکدیگرید- تباه نمی‌گردانم بنابراین بی‌گمان از گناه آنان که مهاجرت کردند و از دیار خود رانده شدند و در راه من آزار دیدند و کارزار کردند یا کشته شدند چشم می‌پوشم و آنان را به بوستان‌هایی در خواهم آورد که از بن آنها جویباران روان است، به پاداشی از نزد خداوند؛ و پاداش نیک (تنها) نزد خداوند است؛ آل عمران: ۱۹۱-۱۹۵.</ref>.
[[نقل]] شده قبل از ورود آنها به مدینه این [[آیات]] در شأن آنها نازل شد و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آنها را [[تلاوت]] فرمود<ref>الامالی، شیخ طوسی، الجزء السادس عشر، ص۶۸۶ - ۶۹۸؛ تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج۱، ص۴۲۳ - ۴۲۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۷۶.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الأَلْبَابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأَبْرَارِ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ }}<ref>بی‌گمان در آفرینش آسمان‌ها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانه‌هایی برای خردمندان است.(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار. پروردگارا! هر که را به آتش (دوزخ) درآوری، خوار کرده‌ای و ستمگران را یاوری نخواهد بود. پروردگارا! ما شنیدیم فرا خواننده‌ای به ایمان فرا می‌خواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم؛ پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و از بدی‌های ما چشم بپوش و ما را با نیکان بمیران. پروردگارا! و آنچه با پیامبرانت به ما وعده کردی عطا کن و روز رستخیز ما را خوار مگردان؛ بی‌گمان تو در وعده (خود) خلاف نمی‌ورزی. آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد  که: من پاداش انجام دهنده هیچ کاری را از شما چه مرد و چه زن- که همانند یکدیگرید- تباه نمی‌گردانم بنابراین بی‌گمان از گناه آنان که مهاجرت کردند و از دیار خود رانده شدند و در راه من آزار دیدند و کارزار کردند یا کشته شدند چشم می‌پوشم و آنان را به بوستان‌هایی در خواهم آورد که از بن آنها جویباران روان است، به پاداشی از نزد خداوند؛ و پاداش نیک (تنها) نزد خداوند است؛ آل عمران: ۱۹۱-۱۹۵.</ref>.
خط ۱۷۴: خط ۱۷۴:


==[[هدیه]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[فاطمه بنت اسد]]==
==[[هدیه]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[فاطمه بنت اسد]]==
از [[جعده بن هبیره مخزومی]] از علی{{ع}} [[نقل]] شده که فرمود: به رسول خدا{{صل}} پارچه راهراه و ابریشمی هدیه شد و ایشان آن را برای من فرستاد. از ایشان پرسیدم: با آن چه کنم؟ آیا آن را بپوشم؟ پیامبر فرمود: "آیا برای تو [[راضی]] می‌شوم به آنچه که برای خود نمی‌پسندم؟! آن را به روسری‌هایی تقسیم کن و به [[فاطمه]] (در برخی نقل‌ها فواطم)<ref>البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۴۵۸؛ سنن ابن ماجة، محمد بن یزید قزوینی، ج۲، ص۱۱۸۹؛ باب لبس الحریر والذهب للنساء شماره۳۵۹۶.</ref> هدیه کن "، لذا آن را به چهار قسمت تقسیم کردم و یک قسمت را به [[فاطمه دختر اسد]]، یک قسمت را به [[فاطمه دختر محمد]]{{صل}} و یک قسمت را به فاطمه دختر [[حمزه]] دادم. و فاطمه دیگری را نام برد که من نامش را فراموش کردم<ref>اسدالغابه، این اثیر، ج۵، ص۵۱۸؛ الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۱۶۱ به شماره ۸۳۲، چنان که در حاشیه أنساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۳۷ - ۳۶ از محقق محمودی آمده است. از این خبر به دست می‌آید که پوشیدن حریر برای مرد حرام، ولی برای زنان جایز بوده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۱.</ref>
از [[جعده بن هبیره مخزومی]] از علی{{ع}} [[نقل]] شده که فرمود: به رسول خدا{{صل}} پارچه راهراه و ابریشمی هدیه شد و ایشان آن را برای من فرستاد. از ایشان پرسیدم: با آن چه کنم؟ آیا آن را بپوشم؟ پیامبر فرمود: "آیا برای تو [[راضی]] می‌شوم به آنچه که برای خود نمی‌پسندم؟! آن را به روسری‌هایی تقسیم کن و به فاطمه (در برخی نقل‌ها فواطم)<ref>البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۴۵۸؛ سنن ابن ماجة، محمد بن یزید قزوینی، ج۲، ص۱۱۸۹؛ باب لبس الحریر والذهب للنساء شماره۳۵۹۶.</ref> هدیه کن "، لذا آن را به چهار قسمت تقسیم کردم و یک قسمت را به [[فاطمه دختر اسد]]، یک قسمت را به [[فاطمه دختر محمد]]{{صل}} و یک قسمت را به فاطمه دختر [[حمزه]] دادم. و فاطمه دیگری را نام برد که من نامش را فراموش کردم<ref>اسدالغابه، این اثیر، ج۵، ص۵۱۸؛ الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۱۶۱ به شماره ۸۳۲، چنان که در حاشیه أنساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۳۷ - ۳۶ از محقق محمودی آمده است. از این خبر به دست می‌آید که پوشیدن حریر برای مرد حرام، ولی برای زنان جایز بوده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۱.</ref>


==حضور در [[عروسی]] [[فاطمه]]{{ع}} و [[تولد]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}}==
==حضور در [[عروسی]] فاطمه{{ع}} و [[تولد]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}}==
از خبری که [[بلاذری]] درباره تقسیم [[کار در خانه]] میان فاطمه، [[دختر رسول خدا]] و [[فاطمه بنت اسد]] که [[علی]]{{ع}} انجام داد و مطلبی که [[ابن اثیر]] درباره [[هدیه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به علی{{ع}} [[نقل]] کرده، فهمیده می‌شود فاطمه بنت اسد هنگام [[ازدواج حضرت علی]] و زهرا{{عم}} زنده بوده و در [[مراسم]] حضور داشته است، اگر چه نامی از او در کتاب‌ها نیامده است. هم‌چنین از [[تاریخ]] [[وفات]] فاطمه به دست می‌آید او بعد از [[تولد امام حسن]]{{ع}} از [[دنیا]] رفته است؛ اما با این وجود از حضور وی در این دو مراسم مطلبی نقل نشده و به جای وی اسم [[اسماء بنت عمیس]]، تصحیف شده [[اسماء بنت یزید بن سکن انصاری]] که خواستگاری از [[زنان]] را انجام می‌داد، به چشم می‌خورد<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۲، ص۶۵.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۱.</ref>
از خبری که [[بلاذری]] درباره تقسیم [[کار در خانه]] میان فاطمه، [[دختر رسول خدا]] و [[فاطمه بنت اسد]] که [[علی]]{{ع}} انجام داد و مطلبی که [[ابن اثیر]] درباره [[هدیه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به علی{{ع}} [[نقل]] کرده، فهمیده می‌شود فاطمه بنت اسد هنگام [[ازدواج حضرت علی]] و زهرا{{عم}} زنده بوده و در [[مراسم]] حضور داشته است، اگر چه نامی از او در کتاب‌ها نیامده است. هم‌چنین از [[تاریخ]] [[وفات]] فاطمه به دست می‌آید او بعد از [[تولد امام حسن]]{{ع}} از [[دنیا]] رفته است؛ اما با این وجود از حضور وی در این دو مراسم مطلبی نقل نشده و به جای وی اسم [[اسماء بنت عمیس]]، تصحیف شده [[اسماء بنت یزید بن سکن انصاری]] که خواستگاری از [[زنان]] را انجام می‌داد، به چشم می‌خورد<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۲، ص۶۵.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۱.</ref>
===تقسیم کارِ [[خانه]] بین فاطمه بنت اسد و [[فاطمه زهرا]]{{س}}===
===تقسیم کارِ [[خانه]] بین فاطمه بنت اسد و [[فاطمه زهرا]]{{س}}===
[[بلاذری]] با [[سند]] خود از علی{{ع}} [[روایت]] می‌کند او بعد از [[ازدواج]] با فاطمه [[زهرا]] به مادرش فرمود: "فاطمه دختر رسول خدا{{صل}} را در کارهای خارج از خانه مانند آب آوردن و غیره [[یاری]] کن و او هم در کارهای داخلی خانه مانند [[آسیا]] کردن و خمیر کردن آرد و غیره به تو کمک می‌کند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۳۸ - ۳۷ و در الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۳-۱۸۹۴ ترجمه شماره (۴۰۵۷)؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۱۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۶۱ و ج۸، ص۲۶۹؛ این در حالی است که شیخ طوسی در امالی، از امام صادق{{ع}} روایت می‌کند که فرمود: حضرت علی{{ع}} هیزم و آب می‌آورد و منزل را جاروب می‌کرد و فاطمه{{س}} آرد آسیاب و خمیر می‌کرد و نان می‌پخت. شاید این کمک‌ها بعد از وفات مادرش فاطمه بنت اسد بوده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۲.</ref>
[[بلاذری]] با [[سند]] خود از علی{{ع}} [[روایت]] می‌کند او بعد از [[ازدواج]] با فاطمه [[زهرا]] به مادرش فرمود: "فاطمه دختر رسول خدا{{صل}} را در کارهای خارج از خانه مانند آب آوردن و غیره [[یاری]] کن و او هم در کارهای داخلی خانه مانند [[آسیا]] کردن و خمیر کردن آرد و غیره به تو کمک می‌کند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۳۸ - ۳۷ و در الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۳-۱۸۹۴ ترجمه شماره (۴۰۵۷)؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۱۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۶۱ و ج۸، ص۲۶۹؛ این در حالی است که شیخ طوسی در امالی، از امام صادق{{ع}} روایت می‌کند که فرمود: حضرت علی{{ع}} هیزم و آب می‌آورد و منزل را جاروب می‌کرد و فاطمه{{س}} آرد آسیاب و خمیر می‌کرد و نان می‌پخت. شاید این کمک‌ها بعد از وفات مادرش فاطمه بنت اسد بوده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۲.</ref>


==[[گریه]] [[فاطمه]]{{ع}} از فشار قبر و [[حشر]] [[قیامت]]==
==[[گریه]] فاطمه{{ع}} از فشار قبر و [[حشر]] [[قیامت]]==
یکی از علامات [[مؤمن]] این است که [[دل]] به دنیا نمی‌بندد؛ بلکه همیشه به [[فکر]] [[برزخ]] و قیامت است و سعی می‌کند تا برای [[آخرت]] خود توشه‌ای فراهم کند.
یکی از علامات [[مؤمن]] این است که [[دل]] به دنیا نمی‌بندد؛ بلکه همیشه به [[فکر]] [[برزخ]] و قیامت است و سعی می‌کند تا برای [[آخرت]] خود توشه‌ای فراهم کند.
علی{{ع}} می‌فرماید:
علی{{ع}} می‌فرماید:
خط ۱۹۲: خط ۱۹۲:
==[[وصیت]] فاطمه بنت اسد==
==[[وصیت]] فاطمه بنت اسد==
فاطمه بنت اسد ۶۰ یا ۶۵ سال با [[افتخار]] در این [[جهان]] زیست و به [[تربیت پیامبر]] و علی{{ع}} پرداخت و سرانجام در بستر [[بیماری]] افتاد. [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید:
فاطمه بنت اسد ۶۰ یا ۶۵ سال با [[افتخار]] در این [[جهان]] زیست و به [[تربیت پیامبر]] و علی{{ع}} پرداخت و سرانجام در بستر [[بیماری]] افتاد. [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید:
{{متن حدیث|إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ أَوْصَتْ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} فَقَبِلَ وَصِيَّتَهَا فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَرَدْتُ [أَنْ‌] أُعْتِقَ جَارِيَتِي هَذِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَا قَدَّمْتِ مِنْ خَيْرٍ فَسَتَجِدِينَهُ‌}}<ref>دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۶۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۳۷۴.</ref>؛ [[فاطمه دختر اسد]] برای [[پیامبر]] [[وصیت]] نمود و پیامبر هم وصیت او را پذیرفت. بعد [[فاطمه]] عرض نمود: یا [[رسول‌الله]]! می‌خواهم این [[کنیز]] خود را [[آزاد]] کنم. پیامبر فرمود: کار [[خیر و خوبی]] است؛ زود است که [[پاداش]] او را دریافت کنی.
{{متن حدیث|إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ أَوْصَتْ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} فَقَبِلَ وَصِيَّتَهَا فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَرَدْتُ [أَنْ‌] أُعْتِقَ جَارِيَتِي هَذِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَا قَدَّمْتِ مِنْ خَيْرٍ فَسَتَجِدِينَهُ‌}}<ref>دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۶۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۳۷۴.</ref>؛ [[فاطمه دختر اسد]] برای [[پیامبر]] [[وصیت]] نمود و پیامبر هم وصیت او را پذیرفت. بعد فاطمه عرض نمود: یا [[رسول‌الله]]! می‌خواهم این [[کنیز]] خود را [[آزاد]] کنم. پیامبر فرمود: کار [[خیر و خوبی]] است؛ زود است که [[پاداش]] او را دریافت کنی.
این که فاطمه با وجود فرزندش علی{{ع}}، به پیامبر وصیت می‌کند، نشانگر [[اعتقاد]] [[قوی]] و [[ایمان]] او به پیامبر است.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۴.</ref>.
این که فاطمه با وجود فرزندش علی{{ع}}، به پیامبر وصیت می‌کند، نشانگر [[اعتقاد]] [[قوی]] و [[ایمان]] او به پیامبر است.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۴.</ref>.


==[[رحلت]] [[فاطمه]] و [[ناراحتی]] [[رسول خدا]]{{صل}}==
==[[رحلت]] فاطمه و [[ناراحتی]] [[رسول خدا]]{{صل}}==
از جمله [[حوادث سال چهارم هجری]] [[وفات]] [[فاطمه بنت اسد]]، [[مادر]] [[علی]]{{ع}} بود<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۵ به نقل از المنتقی، ص۱۲۸؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۷۵ - ۱۷۳.</ref>.
از جمله [[حوادث سال چهارم هجری]] [[وفات]] [[فاطمه بنت اسد]]، [[مادر]] [[علی]]{{ع}} بود<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۵ به نقل از المنتقی، ص۱۲۸؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۷۵ - ۱۷۳.</ref>.


از رسول خدا{{صل}} [[روایت]] شده است پس از وفات فاطمه که زنی [[مسلمان]] و بزرگوار بود، فرمود: "امروز مادرم وفات کرد"<ref>{{متن حدیث| اَلْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي}}؛تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. [[رسول]] مهر و [[رحمت]]، آن با وفای [[بزرگواری]] که به [[مردم]]، [[وفا]] و [[نیکوکاری]] می‌آموخت، کسی نبود که همراهی‌های فاطمه را ـ که فقدان [[پدر]] و مادر و [[نیایش]] را از یاد او برده بود ـ فراموش کند. از این رو وقتی که فاطمه از [[دنیا]] رفت، بر او گریست و در حالی که اشک‌ها از دیدگانش فرو می‌بارید، گفت: "امروز مادرم [[مرد]]"، و او را با [[جامه]] خویش [[کفن]] کرد و در [[قبر]] وی رفته، در آن دراز کشید و چنان [[رفتاری]] کرد که برای هیچ [[مسلمانی]] پیش از او نکرده بود<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>.
از رسول خدا{{صل}} [[روایت]] شده است پس از وفات فاطمه که زنی [[مسلمان]] و بزرگوار بود، فرمود: "امروز مادرم وفات کرد"<ref>{{متن حدیث| اَلْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي}}؛تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. [[رسول]] مهر و [[رحمت]]، آن با وفای [[بزرگواری]] که به [[مردم]]، [[وفا]] و [[نیکوکاری]] می‌آموخت، کسی نبود که همراهی‌های فاطمه را ـ که فقدان [[پدر]] و مادر و [[نیایش]] را از یاد او برده بود ـ فراموش کند. از این رو وقتی که فاطمه از [[دنیا]] رفت، بر او گریست و در حالی که اشک‌ها از دیدگانش فرو می‌بارید، گفت: "امروز مادرم [[مرد]]"، و او را با [[جامه]] خویش [[کفن]] کرد و در [[قبر]] وی رفته، در آن دراز کشید و چنان [[رفتاری]] کرد که برای هیچ [[مسلمانی]] پیش از او نکرده بود<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>.


[[نقل]] شده روزی رسول خدا{{صل}} در جایی نشسته بود، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در حالی که [[گریه]] می‌کرد، به نزد آن حضرت آمد. رسول خدا{{صل}} به وی فرمود: " چرا گریه می‌کنی؟ " فرمود: "مادرم فاطمه از دنیا رفت". رسول خدا{{صل}} فرمود: "به [[خدا]] قسم که او مادر من هم بود". آنگاه به کنار جنازه‌اش آمد و بدان نگاه کرد و گریست. سپس به [[زنان]] [[دستور]] داد او را [[غسل]] دهند. پس از آنکه زنان او را [[غسل]] دادند، [[رسول خدا]]{{صل}} را باخبر کردند و [[حضرت]]{{صل}} یکی از لباس‌هایی را که بر تن داشت، درآورد و به آنها داد و فرمود با آن او را [[کفن]] کنند و پس از آنکه از غسل و کفن او فارغ شدند، آن حضرت به [[قبر]] وارد شد و در آن خوابید و سپس برخاست و جنازه [[فاطمه]] را در دست گرفت و داخل قبر گذاشت. و سپس بر روی او [[خم]] شد و با او به [[نجوا]] پرداخت... <ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۳. بنابراین آنچه را که ابوالفرج اصفهانی از علی{{ع}} نقل می‌کند، صحیح نیست، آنجا که می‌فرماید: رسول الله{{صل}} به من دستور داد که مادرم فاطمه بنت اسد را غسل بدهم (مقاتل الطالبین، ص۵) اگر چه این قبل از وجوب حجاب بوده است.</ref>.
[[نقل]] شده روزی رسول خدا{{صل}} در جایی نشسته بود، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در حالی که [[گریه]] می‌کرد، به نزد آن حضرت آمد. رسول خدا{{صل}} به وی فرمود: " چرا گریه می‌کنی؟ " فرمود: "مادرم فاطمه از دنیا رفت". رسول خدا{{صل}} فرمود: "به [[خدا]] قسم که او مادر من هم بود". آنگاه به کنار جنازه‌اش آمد و بدان نگاه کرد و گریست. سپس به [[زنان]] [[دستور]] داد او را [[غسل]] دهند. پس از آنکه زنان او را [[غسل]] دادند، [[رسول خدا]]{{صل}} را باخبر کردند و [[حضرت]]{{صل}} یکی از لباس‌هایی را که بر تن داشت، درآورد و به آنها داد و فرمود با آن او را [[کفن]] کنند و پس از آنکه از غسل و کفن او فارغ شدند، آن حضرت به [[قبر]] وارد شد و در آن خوابید و سپس برخاست و جنازه فاطمه را در دست گرفت و داخل قبر گذاشت. و سپس بر روی او [[خم]] شد و با او به [[نجوا]] پرداخت... <ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۳. بنابراین آنچه را که ابوالفرج اصفهانی از علی{{ع}} نقل می‌کند، صحیح نیست، آنجا که می‌فرماید: رسول الله{{صل}} به من دستور داد که مادرم فاطمه بنت اسد را غسل بدهم (مقاتل الطالبین، ص۵) اگر چه این قبل از وجوب حجاب بوده است.</ref>.


[[شیخ صدوق]] خبر درگذشت فاطمه و [[تجلیل]] رسول خدا{{صل}} از وی را چنین آورده است: روزی [[علی بن ابی طالب]] گریان نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و می‌گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ رسول خدا{{صل}} به او فرمود: "ای [[علی]] چرا [[گریه]] می‌کنی؟ گفت: "یا [[رسول الله]]، مادرم [[فاطمه بنت اسد]] از [[دنیا]] رفت". پیامبر{{صل}} گریست و فرمود: "اگر [[مادر]] تو بود، مادر من هم بود". این [[عمامه]] مرا با این پیراهنم بگیر و او را در آن کفن کن و به زن‌ها بگو خوب غسلش بدهند و از [[خانه]] بیرونش نبر تا من بیایم. پیامبر{{صل}} پس از ساعتی آمد و بر او نمازی خواند که مانند آن را بر دیگری نخوانده بود و [[چهل]] [[تکبیر]] بر او گفت و در قبر او بی‌ناله و حرکت خوابید و علی و [[حسن]]{{عم}} را با خود وارد قبر کرد و چون از کار خود فارغ شد، به علی و حسن{{عم}} فرمود تا از قبر بیرون روند و خود را به بالین فاطمه کشانید تا بالای سرش رسید و به او فرمود: ای [[فاطمه]]، من [[محمد]] [[سید]] [[اولاد]] آدمم و بر خود نبالم. اگر منکر و نکیر آمدند و از تو پرسیدند: پروردگارت کیست؟ بگو [[خدا]] [[پروردگار]] من است و محمد [[پیامبر]] من است و [[اسلام]] [[دین]] من است و [[قرآن]] کتاب من و پسرم [[امام]] و ولی من. سپس فرمود: خدایا فاطمه را به قول [[حق]] بر جا دار و از [[قبر]] او بیرون آمد و چند مشت [[خاک]] روی آن پاشید و دو دست بر هم زد و آن را تکانید و فرمود: به آنکه [[جان]] محمد به دست اوست فاطمه [[دست]] بر هم زدنم را شنید. [[عمار بن یاسر]] از جا برخاست و گفت: پدرم و مادرم قربانت یا [[رسول الله]]؛ نمازی بر او خواندی که بر احدی پیش او نخواندی. فرمود: ای ابویقظان، او لایق آن بود. [[ابوطالب]] [[فرزندان]] بسیار داشت و خیر آنان فراوان و خیر ما کم بود. این فاطمه مرا [[سیر]] می‌کرد و آنها را گرسنه می‌داشت... گفت: چرا [[چهل]] [[تکبیر]] بر او گفتی؟ فرمود: به راست خود نگریستم چهل صف [[فرشته]] حاضر بودند برای هر [[صفی]] تکبیری گفتم. گفت: بی‌ناله و حرکت در قبر دراز کشیدی! فرمود: [[مردم]] [[روز قیامت]] برهنه [[محشور]] می‌شوند و من از خدا به [[اصرار]] خواستم او را با ستر عورت محشور کند. به آنکه جان محمد در دست اوست، از قبرش بیرون نیامدم تا دیدم دو چراغ [[نور]] بالای سر اوست و دو چراغ نور برابر او و دو چراغ نور نزد پاهای او و دو فرشته بر قبر او موکلند که تا روز قیامت برایش [[آمرزش]] جویند<ref>الامالی، شیخ صدوق (ترجمه کمره‌ای - مجلس پنجاه و یکم)، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref>.
[[شیخ صدوق]] خبر درگذشت فاطمه و [[تجلیل]] رسول خدا{{صل}} از وی را چنین آورده است: روزی [[علی بن ابی طالب]] گریان نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و می‌گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ رسول خدا{{صل}} به او فرمود: "ای [[علی]] چرا [[گریه]] می‌کنی؟ گفت: "یا [[رسول الله]]، مادرم [[فاطمه بنت اسد]] از [[دنیا]] رفت". پیامبر{{صل}} گریست و فرمود: "اگر [[مادر]] تو بود، مادر من هم بود". این [[عمامه]] مرا با این پیراهنم بگیر و او را در آن کفن کن و به زن‌ها بگو خوب غسلش بدهند و از [[خانه]] بیرونش نبر تا من بیایم. پیامبر{{صل}} پس از ساعتی آمد و بر او نمازی خواند که مانند آن را بر دیگری نخوانده بود و [[چهل]] [[تکبیر]] بر او گفت و در قبر او بی‌ناله و حرکت خوابید و علی و [[حسن]]{{عم}} را با خود وارد قبر کرد و چون از کار خود فارغ شد، به علی و حسن{{عم}} فرمود تا از قبر بیرون روند و خود را به بالین فاطمه کشانید تا بالای سرش رسید و به او فرمود: ای فاطمه، من [[محمد]] [[سید]] [[اولاد]] آدمم و بر خود نبالم. اگر منکر و نکیر آمدند و از تو پرسیدند: پروردگارت کیست؟ بگو [[خدا]] [[پروردگار]] من است و محمد [[پیامبر]] من است و [[اسلام]] [[دین]] من است و [[قرآن]] کتاب من و پسرم [[امام]] و ولی من. سپس فرمود: خدایا فاطمه را به قول [[حق]] بر جا دار و از [[قبر]] او بیرون آمد و چند مشت [[خاک]] روی آن پاشید و دو دست بر هم زد و آن را تکانید و فرمود: به آنکه [[جان]] محمد به دست اوست فاطمه [[دست]] بر هم زدنم را شنید. [[عمار بن یاسر]] از جا برخاست و گفت: پدرم و مادرم قربانت یا [[رسول الله]]؛ نمازی بر او خواندی که بر احدی پیش او نخواندی. فرمود: ای ابویقظان، او لایق آن بود. [[ابوطالب]] [[فرزندان]] بسیار داشت و خیر آنان فراوان و خیر ما کم بود. این فاطمه مرا [[سیر]] می‌کرد و آنها را گرسنه می‌داشت... گفت: چرا [[چهل]] [[تکبیر]] بر او گفتی؟ فرمود: به راست خود نگریستم چهل صف [[فرشته]] حاضر بودند برای هر [[صفی]] تکبیری گفتم. گفت: بی‌ناله و حرکت در قبر دراز کشیدی! فرمود: [[مردم]] [[روز قیامت]] برهنه [[محشور]] می‌شوند و من از خدا به [[اصرار]] خواستم او را با ستر عورت محشور کند. به آنکه جان محمد در دست اوست، از قبرش بیرون نیامدم تا دیدم دو چراغ [[نور]] بالای سر اوست و دو چراغ نور برابر او و دو چراغ نور نزد پاهای او و دو فرشته بر قبر او موکلند که تا روز قیامت برایش [[آمرزش]] جویند<ref>الامالی، شیخ صدوق (ترجمه کمره‌ای - مجلس پنجاه و یکم)، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref>.


[[شیخ صدوق]] ذیل همین [[روایت]] می‌نویسد: کلینی در ضمن [[اخبار]] مولد [[امیرمؤمنان]]{{ع}} از [[امام ششم]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} روایت کرده که فرمود: به [[راستی]] [[فاطمه بنت اسد]] [[مادر امیرمؤمنان]] نخستین زنی بود که از [[مکه]] تا [[مدینه]] پیاده دنبال [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[مهاجرت]] کرد. [[احسان]] او نسبت به [[رسول خدا]]{{صل}} از همه [[مردم]] بیشتر بود یک بار شنید رسول خدا{{صل}} می‌فرماید: مردم [[روز قیامت]] برهنه [[محشور]] می‌شوند. فریاد زد: وای از این رسوایی!! [[پیامبر]]{{صل}} او را [[دلداری]] داد و فرمود: من از [[خدا]] خواهش می‌کنم تو را پوشیده محشور کند، یک بار دیگر شنید آن [[حضرت]]{{صل}} [[فشار قبر]] را [[یادآوری]] می‌کرد. فریاد زد: وای از [[ناتوانی]] من. رسول خدا{{صل}} او را دلداری داد و فرمود: من از خدا خواهش می‌کنم تو را کفایت کند و از فشار قبر معاف دارد. روزی به رسول خدا{{صل}} عرض کرد می‌خواهم این [[کنیز]] خود را [[آزاد]] کنم: فرمود اگر چنین کاری کنی در برابر هر عضو وی [[خداوند]] عضوی از تن تو را از [[دوزخ]] آزاد کند. چون [[بیمار]] شد پیامبر{{صل}} را [[وصی]] خود کرد و [[دستور]] داد خادمش را از جانب او آزاد کند. در این میان زبانش بند آمد و به رسول خدا{{صل}} اشاره می‌کرد. رسول خدا{{صل}} [[وصیت]] او را پذیرفت در این میان یک [[روز]] رسول خدا{{صل}} آسوده نشسته بود که [[امیرمؤمنان]] نزد او آمد و [[گریه]] می‌کرد. رسول خدا{{صل}} فرمود: برای چه گریه می‌کنی. عرض کرد مادرم [[فاطمه]] مرده است... . سپس می‌نویسد: این [[روایت]] سراسر [[فضائل]] بر جسته‌ای برای [[مادر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در بر دارد ولی در چند قسمت آن شاهکارهایی است که برای بزرگترین مردان [[اسلام]] کمتر [[نصب]] شده است.
[[شیخ صدوق]] ذیل همین [[روایت]] می‌نویسد: کلینی در ضمن [[اخبار]] مولد [[امیرمؤمنان]]{{ع}} از [[امام ششم]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} روایت کرده که فرمود: به [[راستی]] [[فاطمه بنت اسد]] [[مادر امیرمؤمنان]] نخستین زنی بود که از [[مکه]] تا [[مدینه]] پیاده دنبال [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[مهاجرت]] کرد. [[احسان]] او نسبت به [[رسول خدا]]{{صل}} از همه [[مردم]] بیشتر بود یک بار شنید رسول خدا{{صل}} می‌فرماید: مردم [[روز قیامت]] برهنه [[محشور]] می‌شوند. فریاد زد: وای از این رسوایی!! [[پیامبر]]{{صل}} او را [[دلداری]] داد و فرمود: من از [[خدا]] خواهش می‌کنم تو را پوشیده محشور کند، یک بار دیگر شنید آن [[حضرت]]{{صل}} [[فشار قبر]] را [[یادآوری]] می‌کرد. فریاد زد: وای از [[ناتوانی]] من. رسول خدا{{صل}} او را دلداری داد و فرمود: من از خدا خواهش می‌کنم تو را کفایت کند و از فشار قبر معاف دارد. روزی به رسول خدا{{صل}} عرض کرد می‌خواهم این [[کنیز]] خود را [[آزاد]] کنم: فرمود اگر چنین کاری کنی در برابر هر عضو وی [[خداوند]] عضوی از تن تو را از [[دوزخ]] آزاد کند. چون [[بیمار]] شد پیامبر{{صل}} را [[وصی]] خود کرد و [[دستور]] داد خادمش را از جانب او آزاد کند. در این میان زبانش بند آمد و به رسول خدا{{صل}} اشاره می‌کرد. رسول خدا{{صل}} [[وصیت]] او را پذیرفت در این میان یک [[روز]] رسول خدا{{صل}} آسوده نشسته بود که [[امیرمؤمنان]] نزد او آمد و [[گریه]] می‌کرد. رسول خدا{{صل}} فرمود: برای چه گریه می‌کنی. عرض کرد مادرم فاطمه مرده است... . سپس می‌نویسد: این [[روایت]] سراسر [[فضائل]] بر جسته‌ای برای [[مادر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در بر دارد ولی در چند قسمت آن شاهکارهایی است که برای بزرگترین مردان [[اسلام]] کمتر [[نصب]] شده است.
#موضوع سابقه [[هجرت]] بر همه [[زنان]] [[مهاجر]] آن هم با پای پیاده از [[مکه]] تا مدینه، پیش آمد. [[مسلمانان]] کسانی هستند که در مکه به پیامبر اسلام{{صل}} گرویدند و چون آن حضرت در سال ۱۱ [[بعثت]] به مدینه هجرت کرد، ترک [[وطن]] کردند و دنبال او آمدند، خداوند این [[فضیلت]] را در [[سوره توبه]] [[آیه]] ۱۰۰ یاد کرده و فرموده است: {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ}}<ref>«و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.</ref> این است همان کامیابی بزرگ. [[فاطمه]] [[مادر]] [[علی]]{{ع}} از دسته سابقه داران [[مهاجر]] [[اسلام]] است، آنهایی که پرتو اسلام تا عمق دلشان را روشن کرد و تار و پود هستی آنها را دربرگرفت و چنان شیفته خدا و [[پیامبر]]{{صل}} و [[دین]] گردیدند که از [[وطن]] و [[خویشان]] و [[مال]] و [[جان]] دست کشیده و چون پروانه دنبال [[پیامبر اسلام]]{{صل}} شتافتند، خار بیابان ترسناک [[عربستان]] در زیر پای آنها چون پرنیان بستر [[آسایش]] بود چه بزرگ ستایشی است این کلمه که فرمود: نخست [[زن]] [[مسلمانی]] است که به پای خود از [[مکه]] تا [[مدینه]] [[هجرت]] کرد.
#موضوع سابقه [[هجرت]] بر همه [[زنان]] [[مهاجر]] آن هم با پای پیاده از [[مکه]] تا مدینه، پیش آمد. [[مسلمانان]] کسانی هستند که در مکه به پیامبر اسلام{{صل}} گرویدند و چون آن حضرت در سال ۱۱ [[بعثت]] به مدینه هجرت کرد، ترک [[وطن]] کردند و دنبال او آمدند، خداوند این [[فضیلت]] را در [[سوره توبه]] [[آیه]] ۱۰۰ یاد کرده و فرموده است: {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ}}<ref>«و خداوند از نخستین پیش‌آهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کرده‌اند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستان‌هایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.</ref> این است همان کامیابی بزرگ. فاطمه [[مادر]] [[علی]]{{ع}} از دسته سابقه داران [[مهاجر]] [[اسلام]] است، آنهایی که پرتو اسلام تا عمق دلشان را روشن کرد و تار و پود هستی آنها را دربرگرفت و چنان شیفته خدا و [[پیامبر]]{{صل}} و [[دین]] گردیدند که از [[وطن]] و [[خویشان]] و [[مال]] و [[جان]] دست کشیده و چون پروانه دنبال [[پیامبر اسلام]]{{صل}} شتافتند، خار بیابان ترسناک [[عربستان]] در زیر پای آنها چون پرنیان بستر [[آسایش]] بود چه بزرگ ستایشی است این کلمه که فرمود: نخست [[زن]] [[مسلمانی]] است که به پای خود از [[مکه]] تا [[مدینه]] [[هجرت]] کرد.
#نسبت به [[رسول خدا]] از همه [[مردم]] خوشرفتارتر و مهربان‌تر بوده است، در [[خدمتگزاری]] و [[احسان]] به شخص پیامبر{{صل}} که بزرگترین [[رجال]] [[جهان]] و [[برگزیده]] عالمیان است از همه مردم بدون استثناء بیشتر [[خدمت]] و [[مهربانی]] کرده است. این کلمه اشعار به یک نحو [[منت]] پذیری از این بزرگ زن دارد چه مقامی بالاتر از این است که پیامبر اسلام{{صل}} منت پذیر کسی باشد با این تعبیر که او را اول شخص همه احسان‌کنندگان به خود قرار دهد چه [[روح]] بزرگی در وجود این زن بزرگ بود که [[شعور]] به [[مقام]] بزرگ [[نبوت]] خاتم پیامبر{{صل}} او را برانگیخت و این اندازه [[حسن]] خدمت انجام داد.
#نسبت به [[رسول خدا]] از همه [[مردم]] خوشرفتارتر و مهربان‌تر بوده است، در [[خدمتگزاری]] و [[احسان]] به شخص پیامبر{{صل}} که بزرگترین [[رجال]] [[جهان]] و [[برگزیده]] عالمیان است از همه مردم بدون استثناء بیشتر [[خدمت]] و [[مهربانی]] کرده است. این کلمه اشعار به یک نحو [[منت]] پذیری از این بزرگ زن دارد چه مقامی بالاتر از این است که پیامبر اسلام{{صل}} منت پذیر کسی باشد با این تعبیر که او را اول شخص همه احسان‌کنندگان به خود قرار دهد چه [[روح]] بزرگی در وجود این زن بزرگ بود که [[شعور]] به [[مقام]] بزرگ [[نبوت]] خاتم پیامبر{{صل}} او را برانگیخت و این اندازه [[حسن]] خدمت انجام داد.
#قوت [[ایمان]] و [[ترس از خدا]] و [[ملکه]] [[عفت]] که بزرگترین [[محاسن]] و امتیازات زن است، به مجرد اینکه از پیامبر{{صل}} می‌شنود مردم [[روز قیامت]] برهنه‌اند فریادش بلند می‌شود که وای از این رسوایی، به مجرد اینکه می‌شنود مرده‌ها [[فشار قبر]] دارند فریاد می‌کشد وای از [[سستی]] و [[ناتوانی]] در برابر این [[شکنجه]]، با زبانی گویا در پرتو [[سخن پیامبر]]{{صل}} همان [[آینده]] دور از [[باور]] مردان [[مؤمن]] [[جهان]] را در خود [[مشاهده]] می‌کند و از روی [[احساس]] [[ایمانی]] و [[وجدان]] [[دینی]] ناله می‌کشد و این همان [[مقام]] [[یقین]] است که بالاترین درجات [[سیر]] دینی است و یا به تعبیر عرفا مقام [[شهود]] است که در اثر نفس [[پیامبر]]{{صل}}، نفس آماده و [[پاک]] او تا اعماق جهان آینده پیش می‌رود و نادیده را می‌بیند و این [[احساس دینی]] را به فرزند خود از [[راه]] [[خون]] و شیر منتقل می‌کند که می‌فرماید {{عربی|لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا}}: اگر پرده از [[غیب]] برگیرند برای من [[علم]] جدیدی به دست نیاید زیرا من هر چه در پس پرده است دیده‌ام و دانسته‌ام.
#قوت [[ایمان]] و [[ترس از خدا]] و [[ملکه]] [[عفت]] که بزرگترین [[محاسن]] و امتیازات زن است، به مجرد اینکه از پیامبر{{صل}} می‌شنود مردم [[روز قیامت]] برهنه‌اند فریادش بلند می‌شود که وای از این رسوایی، به مجرد اینکه می‌شنود مرده‌ها [[فشار قبر]] دارند فریاد می‌کشد وای از [[سستی]] و [[ناتوانی]] در برابر این [[شکنجه]]، با زبانی گویا در پرتو [[سخن پیامبر]]{{صل}} همان [[آینده]] دور از [[باور]] مردان [[مؤمن]] [[جهان]] را در خود [[مشاهده]] می‌کند و از روی [[احساس]] [[ایمانی]] و [[وجدان]] [[دینی]] ناله می‌کشد و این همان [[مقام]] [[یقین]] است که بالاترین درجات [[سیر]] دینی است و یا به تعبیر عرفا مقام [[شهود]] است که در اثر نفس [[پیامبر]]{{صل}}، نفس آماده و [[پاک]] او تا اعماق جهان آینده پیش می‌رود و نادیده را می‌بیند و این [[احساس دینی]] را به فرزند خود از [[راه]] [[خون]] و شیر منتقل می‌کند که می‌فرماید {{عربی|لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا}}: اگر پرده از [[غیب]] برگیرند برای من [[علم]] جدیدی به دست نیاید زیرا من هر چه در پس پرده است دیده‌ام و دانسته‌ام.
#از همه اینها بالاتر اینکه چون [[علی]]{{ع}} خبر [[مرگ]] [[فاطمه]]{{س}} را به پیامبر{{صل}} داد و عرض کرد: مادرم مرده. پیامبر{{صل}} با [[گریه]] فرمود: [[مادر]] من بوده که مرده. در این موقع که پیامبر{{صل}} در [[مدینه]] به بلندترین [[مقام معنوی]] و مادی خود رسیده بود، فاطمه را مادر خود می‌دانست.
#از همه اینها بالاتر اینکه چون [[علی]]{{ع}} خبر [[مرگ]] فاطمه{{س}} را به پیامبر{{صل}} داد و عرض کرد: مادرم مرده. پیامبر{{صل}} با [[گریه]] فرمود: [[مادر]] من بوده که مرده. در این موقع که پیامبر{{صل}} در [[مدینه]] به بلندترین [[مقام معنوی]] و مادی خود رسیده بود، فاطمه را مادر خود می‌دانست.


از [[ابن عباس]] [[روایت]] شده: وقتی فاطمه، مادر علی{{ع}} فوت کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} [[لباس]] خود را بر وی پوشانیده و در [[قبر]] او خوابید. [[اصحاب]] آن [[حضرت]]{{صل}} گفتند: یا [[رسول الله]]، ندیده‌ایم چنین کاری را برای غیر فاطمه انجام دهید؟! فرمود: "به [[درستی]] که بعد از [[ابوطالب]] کسی از او بر من مهربان‌تر نبود و من لباس خود را بر او پوشانیدم تا [[خدا]] بر او از لباس‌های بهشتی بپوشاند و در قبر او خوابیدم تا [[فشار قبر]] او آسان شود!"<ref>مقاتل الطالبین، ابو الفرج اصفهانی، ص۵ - ۴ و از او در مقدمه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۱ و از او در بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref>
از [[ابن عباس]] [[روایت]] شده: وقتی فاطمه، مادر علی{{ع}} فوت کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} [[لباس]] خود را بر وی پوشانیده و در [[قبر]] او خوابید. [[اصحاب]] آن [[حضرت]]{{صل}} گفتند: یا [[رسول الله]]، ندیده‌ایم چنین کاری را برای غیر فاطمه انجام دهید؟! فرمود: "به [[درستی]] که بعد از [[ابوطالب]] کسی از او بر من مهربان‌تر نبود و من لباس خود را بر او پوشانیدم تا [[خدا]] بر او از لباس‌های بهشتی بپوشاند و در قبر او خوابیدم تا [[فشار قبر]] او آسان شود!"<ref>مقاتل الطالبین، ابو الفرج اصفهانی، ص۵ - ۴ و از او در مقدمه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۱ و از او در بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref>


[[ابن صباغ مالکی]] چنین می‌نویسد: وقتی [[فاطمه]] [[رحلت]] کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} او را در [[لباس]] خود [[کفن]] کرد و به [[ابوایوب انصاری]] و [[اسامة بن زید]] و [[عمر بن خطاب]] و [[غلام]] سیاهی [[دستور]] داد قبری برای وی آماده کنند و هنگامی که آنها به لحد [[قبر]] رسیدند، آن [[حضرت]]{{صل}} با دست خویش به حفر آن پرداخت و با دست خاک‌های آن را بیرون ریخت و سپس در قبر خوابیده و فرمود: "همانا [[خدا]] است که زنده می‌کند و می‌میراند و او [[جاودانی]] است که هیچ گاه نمی‌میرد. خدایا، مادرم، [[فاطمه بنت اسد]] را ببخش و [[حجت]] او را به او تلقین کن و قبرش را بر او فراخ کن، به [[حق]] پیامبرت [[محمد]] و پیامبرانی که قبل از من بوده‌اند؛ به [[درستی]] که تو ارحم الراحمین هستی". پس به آن حضرت{{صل}} گفته شد: ای رسول خدا، کارهایی درباره فاطمه انجام دادی که قبلاً برای کس دیگری انجام ندادی؟! آن حضرت{{صل}} در جواب فرمود: "او را با لباس خودم کفن کردم تا از لباس‌های بهشتی بر او بپوشانند و در قبر وی خوابیدم تا فشار قبر آسان شود، به درستی که او [[بهترین]] و نیکوکارترین [[فرد]] بر من پس از [[ابوطالب]] بود"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۳-۴۵۴؛ الفصول المهمة، سید شرف الدین، ص۱۳.</ref>. این خبر را صفار از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] کرده و در ادامه می‌نویسد: وقتی آن حضرت از قبر خارج شد، به وی گفته شد: ای رسول خدا، هر آینه با لباس خود او را کفن کردی و در قبر وی داخل شدی و [[نماز]] و [[مناجات]] او را طولانی کردی و چگونه است که چنین اقداماتی را نسبت به دیگران انجام ندادی؟! فرمود: "اما علت اینکه او را با [[لباس]] خود [[کفن]] کردم، این بود که روزی به وی گفتم: [[مردم]] در [[روز]] [[حشر]] برهنه از قبرهای خویش [[محشور]] می‌شوند. او با شنیدن این سخن، فریاد کشید که وای بر ما؛ لذا لباس خودم را بر او پوشاندم و در [[نماز]] خویش از [[خدا]] خواستم که کفن وی پوسیده نشود تا با همان وارد [[بهشت]] شود و [[خداوند]] نیز دعای مرا [[اجابت]] کرد و اما علت ورود من به [[قبر]] او این بوده است که روزی به وی گفتم: هنگامی که میّت را در قبر می‌گذارند و مردم به دنبال کار خویش می‌روند، دو [[فرشته]] بر میت وارد می‌شوند و از او سؤال‌هایی می‌کنند. در این حالت او فریاد زد: [[پناه]] بر خدا؛ لذا به داخل قبرش رفتم و از [[خدای متعال]] خواستم تا اینکه خداوند [[باغی]] از باغ‌های بهشت را بر قبر وی گشود و قبر وی یکی از باغ‌های بهشت است<ref>بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، ص۷۱؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۱۷۶.</ref>.
[[ابن صباغ مالکی]] چنین می‌نویسد: وقتی فاطمه [[رحلت]] کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} او را در [[لباس]] خود [[کفن]] کرد و به [[ابوایوب انصاری]] و [[اسامة بن زید]] و [[عمر بن خطاب]] و [[غلام]] سیاهی [[دستور]] داد قبری برای وی آماده کنند و هنگامی که آنها به لحد [[قبر]] رسیدند، آن [[حضرت]]{{صل}} با دست خویش به حفر آن پرداخت و با دست خاک‌های آن را بیرون ریخت و سپس در قبر خوابیده و فرمود: "همانا [[خدا]] است که زنده می‌کند و می‌میراند و او [[جاودانی]] است که هیچ گاه نمی‌میرد. خدایا، مادرم، [[فاطمه بنت اسد]] را ببخش و [[حجت]] او را به او تلقین کن و قبرش را بر او فراخ کن، به [[حق]] پیامبرت [[محمد]] و پیامبرانی که قبل از من بوده‌اند؛ به [[درستی]] که تو ارحم الراحمین هستی". پس به آن حضرت{{صل}} گفته شد: ای رسول خدا، کارهایی درباره فاطمه انجام دادی که قبلاً برای کس دیگری انجام ندادی؟! آن حضرت{{صل}} در جواب فرمود: "او را با لباس خودم کفن کردم تا از لباس‌های بهشتی بر او بپوشانند و در قبر وی خوابیدم تا فشار قبر آسان شود، به درستی که او [[بهترین]] و نیکوکارترین [[فرد]] بر من پس از [[ابوطالب]] بود"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۳-۴۵۴؛ الفصول المهمة، سید شرف الدین، ص۱۳.</ref>. این خبر را صفار از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] کرده و در ادامه می‌نویسد: وقتی آن حضرت از قبر خارج شد، به وی گفته شد: ای رسول خدا، هر آینه با لباس خود او را کفن کردی و در قبر وی داخل شدی و [[نماز]] و [[مناجات]] او را طولانی کردی و چگونه است که چنین اقداماتی را نسبت به دیگران انجام ندادی؟! فرمود: "اما علت اینکه او را با [[لباس]] خود [[کفن]] کردم، این بود که روزی به وی گفتم: [[مردم]] در [[روز]] [[حشر]] برهنه از قبرهای خویش [[محشور]] می‌شوند. او با شنیدن این سخن، فریاد کشید که وای بر ما؛ لذا لباس خودم را بر او پوشاندم و در [[نماز]] خویش از [[خدا]] خواستم که کفن وی پوسیده نشود تا با همان وارد [[بهشت]] شود و [[خداوند]] نیز دعای مرا [[اجابت]] کرد و اما علت ورود من به [[قبر]] او این بوده است که روزی به وی گفتم: هنگامی که میّت را در قبر می‌گذارند و مردم به دنبال کار خویش می‌روند، دو [[فرشته]] بر میت وارد می‌شوند و از او سؤال‌هایی می‌کنند. در این حالت او فریاد زد: [[پناه]] بر خدا؛ لذا به داخل قبرش رفتم و از [[خدای متعال]] خواستم تا اینکه خداوند [[باغی]] از باغ‌های بهشت را بر قبر وی گشود و قبر وی یکی از باغ‌های بهشت است<ref>بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، ص۷۱؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۱۷۶.</ref>.


[[راوندی]] در این باره می‌نویسد: پس از [[رحلت]] [[فاطمه]]، [[پیامبر]]{{صل}} درباره او فرمودند: "به خدا [[سوگند]] او به [[راستی]] [[مادر]] من نیز هست. هیچ مهر و محبتی از عمویم ندیدم، مگر آنکه بیشتر از آن را از او دیدم". سپس صدا زد. "ای [[ام سلمه]]! این بُردِ مرا به کمرش ببند و این پیراهنم را به بالاتنه‌اش بپوشان و این ردایم را بر او بپوشان و چون غسلش دادی، مرا خبر کن". امّ سلمه پیامبر{{صل}} را خبر کرد. ایشان، جنازه را بر [[تابوت]] نهاد و سپس بر او نماز گزارد و آنگاه وارد قبر شد، مدتی گذشت و جز زمزمه‌ای از ایشان شنیده نمی‌شد. سپس پیامبر{{صل}} رو به جنازه فاطمه کرده، صدا زد: "فاطمه!". او گفت: "بله، ای [[پیامبر خدا]]!" فرمود: "آیا آنچه را برایت ضمانت کرده بودم، دیدی؟". او گفت: "آری. [[خداوند]] از جانب من به تو، در [[حیات]] و مَمات، [[برترین]] [[پاداش]] را بدهد". وقتی [[پیامبر]]{{صل}} لحد را پوشاند و از [[قبر]] بیرون آمد، از وی درباره آنچه به جا آورد، سؤال کردند. فرمود: "روزی برای او این [[آیه]] را قرائت کردم: "و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم، اکنون نیز تنها به سوی ما آمده‌اید". گفت: ای [[پیامبر خدا]]! "تنها" یعنی چه؟ گفتم: یعنی عریان. گفت: چه [[شرم]] آور! و من از [[خدا]] خواستم که عورت او را آشکار نسازد. سپس از من درباره نَکیر و مُنکر پرسید و من از نحوه آمدن آن دو برایش گفتم. گفت: خدا به دادم برسد از دست آن دو. و من از خدا خواستم که آن دو را به او نشان ندهد و قبرش را برای او فراخ گرداند و وی را در همان کفنش [[محشور]] فرماید"<ref>الخرائج والجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۹۰ و ۱۵۰؛ تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج۱، ص۷۴۷ و ۱۸۸.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۲-۵۱۹؛ [[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۴.</ref>
[[راوندی]] در این باره می‌نویسد: پس از [[رحلت]] فاطمه، [[پیامبر]]{{صل}} درباره او فرمودند: "به خدا [[سوگند]] او به [[راستی]] [[مادر]] من نیز هست. هیچ مهر و محبتی از عمویم ندیدم، مگر آنکه بیشتر از آن را از او دیدم". سپس صدا زد. "ای [[ام سلمه]]! این بُردِ مرا به کمرش ببند و این پیراهنم را به بالاتنه‌اش بپوشان و این ردایم را بر او بپوشان و چون غسلش دادی، مرا خبر کن". امّ سلمه پیامبر{{صل}} را خبر کرد. ایشان، جنازه را بر [[تابوت]] نهاد و سپس بر او نماز گزارد و آنگاه وارد قبر شد، مدتی گذشت و جز زمزمه‌ای از ایشان شنیده نمی‌شد. سپس پیامبر{{صل}} رو به جنازه فاطمه کرده، صدا زد: "فاطمه!". او گفت: "بله، ای [[پیامبر خدا]]!" فرمود: "آیا آنچه را برایت ضمانت کرده بودم، دیدی؟". او گفت: "آری. [[خداوند]] از جانب من به تو، در [[حیات]] و مَمات، [[برترین]] [[پاداش]] را بدهد". وقتی [[پیامبر]]{{صل}} لحد را پوشاند و از [[قبر]] بیرون آمد، از وی درباره آنچه به جا آورد، سؤال کردند. فرمود: "روزی برای او این [[آیه]] را قرائت کردم: "و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم، اکنون نیز تنها به سوی ما آمده‌اید". گفت: ای [[پیامبر خدا]]! "تنها" یعنی چه؟ گفتم: یعنی عریان. گفت: چه [[شرم]] آور! و من از [[خدا]] خواستم که عورت او را آشکار نسازد. سپس از من درباره نَکیر و مُنکر پرسید و من از نحوه آمدن آن دو برایش گفتم. گفت: خدا به دادم برسد از دست آن دو. و من از خدا خواستم که آن دو را به او نشان ندهد و قبرش را برای او فراخ گرداند و وی را در همان کفنش [[محشور]] فرماید"<ref>الخرائج والجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۹۰ و ۱۵۰؛ تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج۱، ص۷۴۷ و ۱۸۸.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۲-۵۱۹؛ [[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲؛ [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۴.</ref>
===[[وفات]] فاطمه و [[گریه]] پیامبر{{صل}}===
===[[وفات]] فاطمه و [[گریه]] پیامبر{{صل}}===
[[حضرت]] [[فاطمه بنت اسد]] پس از سپری کردن عمری پربار و افتخارآمیز، در بستر بیماری افتاد. بنا بر نقل [[ابن اثیر]]، [[مادر]] گرامی [[امیرالمؤمنین]] در [[مدینه]] و بعد از [[ازدواج حضرت علی]]{{ع}} و فاطمه زهر{{س}} درگذشت؛ بنابراین، او در سال سوم یا چهارم [[هجری]] وفات کرده است<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۴۱۷.</ref>. در آن لحظات غم‌انگیز رنجوری و جدایی فاطمه بنت اسد، فرزند گرامی‌اش امیرالمؤمنین{{ع}} بر بالین مادر حاضر بود. وقتی مادر [[فداکار]] و ایثارگر امیرالمؤمنین{{ع}} وفات یافت، آن حضرت نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد تا این خبر حزن‌آور را به او بدهد. [[غم]] از دست دادن مادر چنان بر علی{{ع}} سنگین بود که با صدای بلند فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}.
[[حضرت]] [[فاطمه بنت اسد]] پس از سپری کردن عمری پربار و افتخارآمیز، در بستر بیماری افتاد. بنا بر نقل [[ابن اثیر]]، [[مادر]] گرامی [[امیرالمؤمنین]] در [[مدینه]] و بعد از [[ازدواج حضرت علی]]{{ع}} و فاطمه زهر{{س}} درگذشت؛ بنابراین، او در سال سوم یا چهارم [[هجری]] وفات کرده است<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۴۱۷.</ref>. در آن لحظات غم‌انگیز رنجوری و جدایی فاطمه بنت اسد، فرزند گرامی‌اش امیرالمؤمنین{{ع}} بر بالین مادر حاضر بود. وقتی مادر [[فداکار]] و ایثارگر امیرالمؤمنین{{ع}} وفات یافت، آن حضرت نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد تا این خبر حزن‌آور را به او بدهد. [[غم]] از دست دادن مادر چنان بر علی{{ع}} سنگین بود که با صدای بلند فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}.
خط ۲۲۱: خط ۲۲۱:


==تشییع و نماز میت==
==تشییع و نماز میت==
===[[فرشتگان]] در [[تشییع]] [[فاطمه]]===
===[[فرشتگان]] در [[تشییع]] فاطمه===
[[پیامبر]] و [[اصحاب]]، [[بدن]] فاطمه را تشییع کردند [[حضرت]] پابرهنه در [[تشییع جنازه]] [[فاطمه بنت اسد]]، یک قدم برمی‌داشت و گام دیگر را به آرامی برمی‌داشت. اصحاب علت را از او جویا شدند. حضرت فرمود: «این که در تشییع جنازه فاطمه بنت اسد قدم‌های خود را با [[احتیاط]] برمی‌داشتم، به سبب ازدحام فرشتگانی بود که در تشییع جنازه شرکت کرده بودند»<ref>بصائر الدرجات، ص۲۸۷؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۶.</ref>.
[[پیامبر]] و [[اصحاب]]، [[بدن]] فاطمه را تشییع کردند [[حضرت]] پابرهنه در [[تشییع جنازه]] [[فاطمه بنت اسد]]، یک قدم برمی‌داشت و گام دیگر را به آرامی برمی‌داشت. اصحاب علت را از او جویا شدند. حضرت فرمود: «این که در تشییع جنازه فاطمه بنت اسد قدم‌های خود را با [[احتیاط]] برمی‌داشتم، به سبب ازدحام فرشتگانی بود که در تشییع جنازه شرکت کرده بودند»<ref>بصائر الدرجات، ص۲۸۷؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۶.</ref>.
===نخستین [[نماز]] میت===
===نخستین [[نماز]] میت===
خط ۲۳۳: خط ۲۳۳:
وقتی [[پیامبر]] هفتاد [[تکبیر]] بر جنازه [[فاطمه بنت اسد]] گفت، [[عمر]] به پیامبر عرض کرد: یا [[رسول‌الله]]! چه شد که بر جنازه این [[زن]] هفتاد تکبیر گفتی؛ در حالی که قبل از این با دیگران چنین نمی‌کردی؟! پیامبر در جواب عمر فرمود: این بانو به منزله [[مادر]] من بود و [[جبرئیل]] از جانب [[پروردگار]] به من خبر داد که وی [[اهل بهشت]] است و [[خدای تبارک و تعالی]] به هفتاد هزار [[فرشته]] امر نمود تا بر جنازه او [[نماز]] بخوانند<ref>مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۶.</ref>.
وقتی [[پیامبر]] هفتاد [[تکبیر]] بر جنازه [[فاطمه بنت اسد]] گفت، [[عمر]] به پیامبر عرض کرد: یا [[رسول‌الله]]! چه شد که بر جنازه این [[زن]] هفتاد تکبیر گفتی؛ در حالی که قبل از این با دیگران چنین نمی‌کردی؟! پیامبر در جواب عمر فرمود: این بانو به منزله [[مادر]] من بود و [[جبرئیل]] از جانب [[پروردگار]] به من خبر داد که وی [[اهل بهشت]] است و [[خدای تبارک و تعالی]] به هفتاد هزار [[فرشته]] امر نمود تا بر جنازه او [[نماز]] بخوانند<ref>مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۶.</ref>.


==[[دفن]] [[فاطمه]]==
==[[دفن]] فاطمه==
پیامبر به [[اسامة بن زید]]، [[ابوایوب انصاری]]، عمر و یکی از [[غلامان]] دستور داد تا قبری برای فاطمه بنت اسد حفر کنند و چون به جای لحد رسید، خودش داخل [[قبر]] شد و بقیه قبر را با دست خود حفر کرد و خاک‌ها را بیرون آورد. پس از آماده شدن لحد، آن [[حضرت]] همراه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[بدن]] فاطمه را در قبر نهاد؛ و سپس بالای سر جنازه [[حضرت فاطمه]] ایستاد و فرمود:
پیامبر به [[اسامة بن زید]]، [[ابوایوب انصاری]]، عمر و یکی از [[غلامان]] دستور داد تا قبری برای فاطمه بنت اسد حفر کنند و چون به جای لحد رسید، خودش داخل [[قبر]] شد و بقیه قبر را با دست خود حفر کرد و خاک‌ها را بیرون آورد. پس از آماده شدن لحد، آن [[حضرت]] همراه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[بدن]] فاطمه را در قبر نهاد؛ و سپس بالای سر جنازه [[حضرت فاطمه]] ایستاد و فرمود:
فاطمه! منم محمد، [[سرور]] [[آدمیان]] که [[فخر]] نمی‌کنم. اگر [[فرشتگان]] از تو پرسیدند پروردگار تو کیست، بگو: [[خداوند یکتا]]. بعد بگو: محمد، پیامبرم؛ [[اسلام]]، دینم؛ [[قرآن]]، کتابم و پسرم [[علی بن ابی‌طالب]]، [[امام]] من است.
فاطمه! منم محمد، [[سرور]] [[آدمیان]] که [[فخر]] نمی‌کنم. اگر [[فرشتگان]] از تو پرسیدند پروردگار تو کیست، بگو: [[خداوند یکتا]]. بعد بگو: محمد، پیامبرم؛ [[اسلام]]، دینم؛ [[قرآن]]، کتابم و پسرم [[علی بن ابی‌طالب]]، [[امام]] من است.
خط ۲۴۴: خط ۲۴۴:


[[پیامبر]] بعد از [[دفن]] [[فاطمه بنت اسد]]، فرمود:
[[پیامبر]] بعد از [[دفن]] [[فاطمه بنت اسد]]، فرمود:
قسم به آن خدایی که [[جان]] من در دست اوست، پیش از آنکه از قبرش بیرون بیایم، دیدم دو چراغ از [[نور]] بالای سر اوست و دو چراغ از نور مقابل او و دو چراغ از نور پیش او و دو [[فرشته]] بر [[قبر]] او موکلند تا [[روز قیامت]] برایش [[آمرزش]] جویند. [[فرشتگان]] افق را پر کردند و در [[بهشت]] را برای [[فاطمه]] گشودند و فرش‌های بهشتی را برای او گستردند و او در [[روح]] و ریحان و [[نعمت]] بهشتی غوطه‌ور است و قبرش [[باغی]] است از باغ‌های بهشت<ref>امالی صدوق، ص۳۱۵؛ مقتل الحسین، ص۶۲؛ الخرایج و الجرایح، ص۷۱.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۸.</ref>.
قسم به آن خدایی که [[جان]] من در دست اوست، پیش از آنکه از قبرش بیرون بیایم، دیدم دو چراغ از [[نور]] بالای سر اوست و دو چراغ از نور مقابل او و دو چراغ از نور پیش او و دو [[فرشته]] بر [[قبر]] او موکلند تا [[روز قیامت]] برایش [[آمرزش]] جویند. [[فرشتگان]] افق را پر کردند و در [[بهشت]] را برای فاطمه گشودند و فرش‌های بهشتی را برای او گستردند و او در [[روح]] و ریحان و [[نعمت]] بهشتی غوطه‌ور است و قبرش [[باغی]] است از باغ‌های بهشت<ref>امالی صدوق، ص۳۱۵؛ مقتل الحسین، ص۶۲؛ الخرایج و الجرایح، ص۷۱.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۸.</ref>.


==[[مدفن]] [[فاطمه]]==
==[[مدفن]] فاطمه==
از [[علی]]{{ع}} [[نقل]] شده است که [[رسول خدا]]{{صل}} [[فاطمه بنت اسد]] را در الروحاء، مقابل حمام ابی قطیفه (قطیعه) به خاک سپرد<ref>مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۵ - ۴ و از او در مقدمه شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۱.</ref>.
از [[علی]]{{ع}} [[نقل]] شده است که [[رسول خدا]]{{صل}} [[فاطمه بنت اسد]] را در الروحاء، مقابل حمام ابی قطیفه (قطیعه) به خاک سپرد<ref>مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۵ - ۴ و از او در مقدمه شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۱.</ref>.


۲۱۷٬۶۲۶

ویرایش