فرقه‌های انحرافی مهدویت کدامند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 '
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-آقای تونه‌ای (پژوهشگر معارف مهدویت)؛ +مجتبی تونه‌ای؛))
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
خط ۱۹: خط ۱۹:
::::::[[حجت الاسلام و المسلمین]] '''[[عبدالمجید زهادت]]'''، در کتاب  ''«[[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::[[حجت الاسلام و المسلمین]] '''[[عبدالمجید زهادت]]'''، در کتاب  ''«[[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«[[فرقه‌های انحرافی]] که در [[اسلام]] به وجود آمده‌اند، بسیارند؛ ولی در میان فرق انحرافی که به موضوع [[مهدویت]] ارتباط دارند، سه [[فرقه]] در [[ایران]] شهرت دارند که عبارت‌اند از [[شیخیه]]، [[بابیت]] و [[بهائیت]]. [[شیخیه]] با [[انحراف]] در بعضی از امور اعتقادی زمینه‌ساز [[بابیت]] و [[بهائیت]] شد و موسّسان این دو [[فرقه]]، براساس بعضی از [[عقاید]] غلط [[شیخیه]] به ادّعاهای [[باطل]] روی آوردند. [[علی محمد باب شیرازی]] خود از [[پیروان]] و شاگردان [[سید کاظم رشتی]] بود و [[میرزا حسین علی نوری]]، بزرگان [[شیخیه]] را مبشران [[ظهور]] خود می‌دانست<ref>[[میرزا حسین علی نوری]] (بهاء الله) از [[شیخ احمد احسائی]] و [[کاظم رشتی]] با لقب "نورین نیّرین" یاد کرده و آنها را مبشران ظهور خود و باب می‌خواند. (ایقان، ص ۳ و ۴).</ref> [[شیخیه]] مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات [[شیخ احمد احسائی]] پایه‌گذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، پایه‌گذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، از [[شیعه|تشیع]] فاصله گرفت. [[شیخ احمد احسائی]] و پیروانش بر این باورند که [[امام]] [[غایب]] در عالم دیگری به نام هورقلیا<ref>هورقلیا از نظر احمد به معنای عالمی غیر از عالم دنیا (عالم مادّه) و بالاتر از آن است. به عبارت روشن‌تر، هورقلیا حد وسط بین عالم دنیا و عالم ملکوت و از جنس عالم مثال است. این ملک محله‌های متعددی دارد که تنها در دو مجلۀ جابرسا و جابلقا میلیون‌ها امت با زبان‌های متفاوت و با بدن مثالی و جسم لطیف به سر می‌برند. جسم لطیف، همان سرشت آدمی است که از آن آفریده شده و همان بدنی است که در قیامت مردگان با آن زنده خواهند شد. (فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۷۰ با تلخیص و تصرّف).</ref> زندگی می‌کنند و [[راز]] [[عمر طولانی]] او در همین است که با بدنی هورقلیایی و غیرمادی در آن عالم به سر می‌برد و هرگاه بخواهد به این دنیای مادّی پا گذارد، صورتی از صورت‌های اهل [[زمین]] را می‌پوشد و کسی او را نمی‌شناسد<ref>جوامع الکلم، ج ۲، قسمت دوم، ص ۱۰۳.</ref>.
::::::«[[فرقه‌های انحرافی]] که در [[اسلام]] به وجود آمده‌اند، بسیارند؛ ولی در میان فرق انحرافی که به موضوع [[مهدویت]] ارتباط دارند، سه [[فرقه]] در [[ایران]] شهرت دارند که عبارت‌اند از [[شیخیه]]، [[بابیت]] و [[بهائیت]]. [[شیخیه]] با [[انحراف]] در بعضی از امور اعتقادی زمینه‌ساز [[بابیت]] و [[بهائیت]] شد و موسّسان این دو [[فرقه]]، براساس بعضی از [[عقاید]] غلط [[شیخیه]] به ادّعاهای [[باطل]] روی آوردند. [[علی محمد باب شیرازی]] خود از [[پیروان]] و شاگردان [[سید کاظم رشتی]] بود و [[میرزا حسین علی نوری]]، بزرگان [[شیخیه]] را مبشران [[ظهور]] خود می‌دانست<ref>[[میرزا حسین علی نوری]] (بهاء الله) از [[شیخ احمد احسائی]] و [[کاظم رشتی]] با لقب "نورین نیّرین" یاد کرده و آنها را مبشران ظهور خود و باب می‌خواند. (ایقان، ص ۳ و ۴).</ref> [[شیخیه]] مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات [[شیخ احمد احسائی]] پایه‌گذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، پایه‌گذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، از [[شیعه|تشیع]] فاصله گرفت. [[شیخ احمد احسائی]] و پیروانش بر این باورند که [[امام]] [[غایب]] در عالم دیگری به نام هورقلیا<ref>هورقلیا از نظر احمد به معنای عالمی غیر از عالم دنیا (عالم مادّه) و بالاتر از آن است. به عبارت روشن‌تر، هورقلیا حد وسط بین عالم دنیا و عالم ملکوت و از جنس عالم مثال است. این ملک محله‌های متعددی دارد که تنها در دو مجلۀ جابرسا و جابلقا میلیون‌ها امت با زبان‌های متفاوت و با بدن مثالی و جسم لطیف به سر می‌برند. جسم لطیف، همان سرشت آدمی است که از آن آفریده شده و همان بدنی است که در قیامت مردگان با آن زنده خواهند شد. (فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۷۰ با تلخیص و تصرّف).</ref> زندگی می‌کنند و [[راز]] [[عمر طولانی]] او در همین است که با بدنی هورقلیایی و غیرمادی در آن عالم به سر می‌برد و هرگاه بخواهد به این دنیای مادّی پا گذارد، صورتی از صورت‌های اهل [[زمین]] را می‌پوشد و کسی او را نمی‌شناسد<ref>جوامع الکلم، ج ۲، قسمت دوم، ص ۱۰۳.</ref>.
::::::گروهی از [[شیخیه]] معتقدند که اصول [[دین]]، [[ایمان]] به چهار اصل است: [[توحید]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و پس از آن، رکن چهارم [[ایمان]]، یعنی [[شناخت]] [[شیعه]] کامل است که در [[زمان غیبت]]، [[واسطه فیض]] میان [[امام]] [[غایب]] و [[مردم]] است. او [[احکام]] را بی‌واسطه از [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} می‌گیرد و به دیگران می‌رساند.<ref>فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۶۹.</ref> به [[اعتقاد]] اینان [[پیشوایان]] [[شیخیه]] یعنی احسائی و [[جانشینان]] او، مصداق [[شیعه]] کامل و رکن رابع هستند و تنها کسانی هستند که می‌توانند [[احکام]] فقهی را برای دیگران بیان کنند. به همین [[دلیل]]، این گروه از [[شیخیه]] به [[اجتهاد]] و [[تقلید]] عقیده‌ای ندارند<ref>ر.ک: احقاق الحق، ص ۳۵۶ (ص ۲۸۳، ۳۶۳) و بهائیان، ص ۱۱۰، ۱۵۲.</ref>.
 
::::::پس از [[وفات]] [[احسائی]]، [[پیروان]] او، [[کاظم رشتی]] را پیشوای خوی دانستند. کاظم از [[جوانی]] در مجلس درس احسائی شرکت می‌کرد و بسیار مورد [[احترام]] استاد بود. او شانزده سال، طایفه [[شیخیه]] را [[رهبری]] کرد و با بیان و قلم، افکار [[شیخ]] و نظریات خود را نشر داد. بسیاری از آرای [[باطل]] [[شیخیه]] به [[کاظم رشتی]] نسبت داده شده و ربطی به [[شیخ احمد احسائی]] ندارد، به همین سبب علمای بزرگ معاصرِ رشتی، در [[انحراف]] اعتقادی او تردیدی نداشتند.
گروهی از [[شیخیه]] معتقدند که اصول [[دین]]، [[ایمان]] به چهار اصل است: [[توحید]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و پس از آن، رکن چهارم [[ایمان]]، یعنی [[شناخت]] [[شیعه]] کامل است که در [[زمان غیبت]]، [[واسطه فیض]] میان [[امام]] [[غایب]] و [[مردم]] است. او [[احکام]] را بی‌واسطه از [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} می‌گیرد و به دیگران می‌رساند.<ref>فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۶۹.</ref> به [[اعتقاد]] اینان [[پیشوایان]] [[شیخیه]] یعنی احسائی و [[جانشینان]] او، مصداق [[شیعه]] کامل و رکن رابع هستند و تنها کسانی هستند که می‌توانند [[احکام]] فقهی را برای دیگران بیان کنند. به همین [[دلیل]]، این گروه از [[شیخیه]] به [[اجتهاد]] و [[تقلید]] عقیده‌ای ندارند<ref>ر.ک: احقاق الحق، ص ۳۵۶ (ص ۲۸۳، ۳۶۳) و بهائیان، ص ۱۱۰، ۱۵۲.</ref>.
::::::پس از درگذشت [[کاظم رشتی]]، یکی از شاگردان او به نام [[علی محمد شیرازی]]، مدعی [[جانشینی]] او شد که با [[حمایت]] جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحله‌ای جدید و حساس در شکل‌گیری [[فرقه‌های انحرافی]] پدید آمد. سرانجام فرقه‌ای به نام [[بابیت]] شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحرافی بزرگ‌تر به نام [[بهائیت]] شد.
 
::::::پس از انتشار خبر [[جانشینی]] [[علی محمد شیرازی]]، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از [[جانشینی]] استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت<ref>به معنای مفسر [[قرآن]] بودن است. او بخش‌هایی از [[قرآن]] کریم را با روشی که از مکتب [[شیخیه]] آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که [[امام]] دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را "ذکر" نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref> کرد، سپس با ادعای [[بابیت]]، خود را باب [[امام]] دوازدهم [[شیعیان]] -یعنی واسطه میان [[مردم]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}}- معرفی نمود. و او بر این [[اعتقاد]] اصرار داشت که برای پی‌بردن به [[اسرار]] و حقایق بزرگ و [[مقدس]]، باید [[مردم]] به ناچار از «در» بگذرند و به [[حقیقت]] برسند؛ لذا می‌گفت: [[مردم]]، باید به من [[ایمان]] آورند، تا به کمک من –که واقف به [[اسرار]] هستم- بر آن [[اسرار]] دست یابند. او آشکارا می‌گفت: {{عربی|«يا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب»}}؛ ای [[بندگان خدا]]! صدای [[حجت خدا]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} را از طرف باب بشنوید.
پس از [[وفات]] [[احسائی]]، [[پیروان]] او، [[کاظم رشتی]] را پیشوای خوی دانستند. کاظم از [[جوانی]] در مجلس درس احسائی شرکت می‌کرد و بسیار مورد [[احترام]] استاد بود. او شانزده سال، طایفه [[شیخیه]] را [[رهبری]] کرد و با بیان و قلم، افکار [[شیخ]] و نظریات خود را نشر داد. بسیاری از آرای [[باطل]] [[شیخیه]] به [[کاظم رشتی]] نسبت داده شده و ربطی به [[شیخ احمد احسائی]] ندارد، به همین سبب علمای بزرگ معاصرِ رشتی، در [[انحراف]] اعتقادی او تردیدی نداشتند.
::::::[[علی محمد شیرازی]]، پیش از رفتن به [[مکه]]، خود را باب [[امام مهدی|امام زمان]]می‌خواند و [[دعوت]] خود را هم پنهانی انجام می‌داد؛ ولی پس از آنکه از [[مکه]] به [[شیراز]] بازگشت، هم عنوان خود را عوض کرد و خود را [[امام مهدی|مهدی موعود]]{{ع}} و همان [[امام]] [[غایب]] خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا می‌گفت که من همان [[مهدی]] موعودم که هزاران سال است در [[انتظار ظهور]] و بوده‌اند. مریدان او و به ویژه شاگردان [[کاظم رشتی]] این ادعای [[باطل]] او را نیز تأیید کرده، به او [[ایمان]] آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، [[کاظم رشتی]] بودند که پیش از [[وفات]] خود [[بشارت]] داده بود: زود است که پس از من، [[امام]] [[غایب]]، آشکار شود و شاید [[امام]] [[غایب]] در میان شما باشد. او به پیروانش تأکید می‌کرد که بر یک یک شما لازم است که در [[شهرها]] بگردید و ندای [[امام]] [[غایب]] را [[اجابت]] کنید<ref>شیخی‌گری، بابی‌گری، ص۷۹.</ref>.
 
::::::[[علی محمد شیرازی]]، به ادعای [[بابیت]] و [[مهدویت]] اکتفا نکرد و [[انحراف]] و [[گمراهی]] را به حدی رساند که مدعی [[نزول]] کتاب و [[دین جدید]] شد و به گمان خود، [[احکام]] جاودانه [[اسلام]] را با نوشتن کتاب "بیان" [[نسخ]] کرد. وی، در ابتدای کتاب "بیان" خود را [[برتر]] از همه [[انبیای الهی]] و مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] معرفی کرد و [[عقیده]] داشت که با ظهورش [[آیین]] [[اسلام]]، منسوخ و [[قیامت]] [[موعود]] در [[قرآن]]، به پا شده است<ref>تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰، ۱۷۰.</ref>.
پس از درگذشت [[کاظم رشتی]]، یکی از شاگردان او به نام [[علی محمد شیرازی]]، مدعی [[جانشینی]] او شد که با [[حمایت]] جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحله‌ای جدید و حساس در شکل‌گیری [[فرقه‌های انحرافی]] پدید آمد. سرانجام فرقه‌ای به نام [[بابیت]] شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحرافی بزرگ‌تر به نام [[بهائیت]] شد.
::::::پس از اعدام باب، عموم [[بابیان]] به [[جانشینی]] [[میرزا یحیی نوری]] معروف به "[[صبح ازل]]" [[معتقد]] شدند و برادر بزرگترش [[حسین علی نوری]] [[حدود]] هیجده سال از [[دستورات]] [[میرزا یحیی]] در ظاهر [[اطاعت]] می‌کرد؛ اما در تمام این مدت با زیرکی و [[سیاست]] به تحکیم [[جایگاه]] خود و تضعیف موقعیت [[میرزا یحیی]] [[همت]] گماشت. [[اختلاف]] جدی میان دو برادر وقتی بود که [[حسین علی نوری]] خود را "من یظهره [[الله]]" یعنی همان موعودی خواند که باب به [[ظهور]] او [[بشارت]] داده است.
 
::::::[[علی محمد شیرازی|باب]]، در چند جای کتاب بیان، [[ظهور]] شخص بزرگی در آینده بسیار دور را [[پیش‌گویی]] کرده، با عبارت "من یظهره [[الله]]" یعنی کسی که [[خدا]] او را آشکار خواهد ساخت از او خبر داده و با بیان را به [[اطاعت]] از او [[دعوت]] کرده بود. با اینکه این [[بشارت]] در بیانِ باب به [[حدود]] ۲۰۰۰ سالپس از [[آیین]] باب مربوط می‌شد، [[حسین]] [[علی]] نوری پس از [[حدود]] ۱۸ سال مدعی [[مقام]] "من یظهره [[الله]]" شد و کتاب اقدس<ref>این کتاب شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیان است.</ref> را نگاشت.
پس از انتشار خبر [[جانشینی]] [[علی محمد شیرازی]]، وی فرصت را غنیمت شمرده، پای را از [[جانشینی]] استادش فراتر نهاد و در ابتدای کار، ادعای ذِکریّت<ref>به معنای مفسر [[قرآن]] بودن است. او بخش‌هایی از [[قرآن]] کریم را با روشی که از مکتب [[شیخیه]] آموخته بود تأویل کرده، مدعی شد که [[امام]] دوازدهم شیعیان، او را مأمور کرده است تا جهانیان را ارشاد کند و همزمان خود را "ذکر" نامید. تلخیص تاریخ نبیل، ص ۱۲۷.</ref> کرد، سپس با ادعای [[بابیت]]، خود را باب [[امام]] دوازدهم [[شیعیان]] -یعنی واسطه میان [[مردم]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}}- معرفی نمود. و او بر این [[اعتقاد]] اصرار داشت که برای پی‌بردن به [[اسرار]] و حقایق بزرگ و [[مقدس]]، باید [[مردم]] به ناچار از «در» بگذرند و به [[حقیقت]] برسند؛ لذا می‌گفت: [[مردم]]، باید به من [[ایمان]] آورند، تا به کمک من –که واقف به [[اسرار]] هستم- بر آن [[اسرار]] دست یابند. او آشکارا می‌گفت: {{عربی|«يا عبادالله! اسمعوا نداء الحجة من حول الباب»}}؛ ای [[بندگان خدا]]! صدای [[حجت خدا]] و [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} را از طرف باب بشنوید.
::::::[[میرزا حسین علی نوری|بهاء الله]] مدعی شد که [[پیامبری]] است که [[پس از ظهور]] [[علی محمد شیرازی|باب]]و [[دین]] او، بار دیگر [[آیین]] جدیدی به نام [[بهائیت]] آورده و [[دین]] بیان را [[نسخ]] کرده است. ولی او به [[ادعای پیامبری]] اکتفا نکرد و ادعا کرد که [[خدا]] در او تجسم یافته است. او شهر [[عکّا]] را زندان و خود را خدای زندانی شمرده و نوشته است: {{عربی|«لا اله الا أنا المسجون الفريد»}}؛ یعنی هیچ خدایی جز من که [در [[عکّا]]] زندانی شده و یگانه هستم وجود ندارد. در حال حاضر [[بهائیت]] زیر نظر "[[بیت العدل]]" که در [[اسرائیل]] و شهر [[حیفا]] قرار دارد، اداره می‌شود و هر چند سال یک‌بار، اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر می‌کنند<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: بهائیان نوشته سید محمد باقر نجفی.</ref>»<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]، ص۳۰۹، ۳۱۱.</ref>.
 
[[علی محمد شیرازی]]، پیش از رفتن به [[مکه]]، خود را باب [[امام مهدی|امام زمان]]می‌خواند و [[دعوت]] خود را هم پنهانی انجام می‌داد؛ ولی پس از آنکه از [[مکه]] به [[شیراز]] بازگشت، هم عنوان خود را عوض کرد و خود را [[امام مهدی|مهدی موعود]]{{ع}} و همان [[امام]] [[غایب]] خواند و هم دعوتش را علنی کرد. او آشکارا می‌گفت که من همان [[مهدی]] موعودم که هزاران سال است در [[انتظار ظهور]] و بوده‌اند. مریدان او و به ویژه شاگردان [[کاظم رشتی]] این ادعای [[باطل]] او را نیز تأیید کرده، به او [[ایمان]] آوردند؛ چرا که تحت تأثیر سخنان استاد خود، [[کاظم رشتی]] بودند که پیش از [[وفات]] خود [[بشارت]] داده بود: زود است که پس از من، [[امام]] [[غایب]]، آشکار شود و شاید [[امام]] [[غایب]] در میان شما باشد. او به پیروانش تأکید می‌کرد که بر یک یک شما لازم است که در [[شهرها]] بگردید و ندای [[امام]] [[غایب]] را [[اجابت]] کنید<ref>شیخی‌گری، بابی‌گری، ص۷۹.</ref>.
 
[[علی محمد شیرازی]]، به ادعای [[بابیت]] و [[مهدویت]] اکتفا نکرد و [[انحراف]] و [[گمراهی]] را به حدی رساند که مدعی [[نزول]] کتاب و [[دین جدید]] شد و به گمان خود، [[احکام]] جاودانه [[اسلام]] را با نوشتن کتاب "بیان" [[نسخ]] کرد. وی، در ابتدای کتاب "بیان" خود را [[برتر]] از همه [[انبیای الهی]] و مظهر [[نفس]] [[پروردگار]] معرفی کرد و [[عقیده]] داشت که با ظهورش [[آیین]] [[اسلام]]، منسوخ و [[قیامت]] [[موعود]] در [[قرآن]]، به پا شده است<ref>تلخیص تاریخ نبیل، صص ۱۳۰، ۱۷۰.</ref>.
 
پس از اعدام باب، عموم [[بابیان]] به [[جانشینی]] [[میرزا یحیی نوری]] معروف به "[[صبح ازل]]" [[معتقد]] شدند و برادر بزرگترش [[حسین علی نوری]] [[حدود]] هیجده سال از [[دستورات]] [[میرزا یحیی]] در ظاهر [[اطاعت]] می‌کرد؛ اما در تمام این مدت با زیرکی و [[سیاست]] به تحکیم [[جایگاه]] خود و تضعیف موقعیت [[میرزا یحیی]] [[همت]] گماشت. [[اختلاف]] جدی میان دو برادر وقتی بود که [[حسین علی نوری]] خود را "من یظهره [[الله]]" یعنی همان موعودی خواند که باب به [[ظهور]] او [[بشارت]] داده است.
 
[[علی محمد شیرازی|باب]]، در چند جای کتاب بیان، [[ظهور]] شخص بزرگی در آینده بسیار دور را [[پیش‌گویی]] کرده، با عبارت "من یظهره [[الله]]" یعنی کسی که [[خدا]] او را آشکار خواهد ساخت از او خبر داده و با بیان را به [[اطاعت]] از او [[دعوت]] کرده بود. با اینکه این [[بشارت]] در بیانِ باب به [[حدود]] ۲۰۰۰ سالپس از [[آیین]] باب مربوط می‌شد، [[حسین]] [[علی]] نوری پس از [[حدود]] ۱۸ سال مدعی [[مقام]] "من یظهره [[الله]]" شد و کتاب اقدس<ref>این کتاب شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیان است.</ref> را نگاشت.
 
[[میرزا حسین علی نوری|بهاء الله]] مدعی شد که [[پیامبری]] است که [[پس از ظهور]] [[علی محمد شیرازی|باب]]و [[دین]] او، بار دیگر [[آیین]] جدیدی به نام [[بهائیت]] آورده و [[دین]] بیان را [[نسخ]] کرده است. ولی او به [[ادعای پیامبری]] اکتفا نکرد و ادعا کرد که [[خدا]] در او تجسم یافته است. او شهر [[عکّا]] را زندان و خود را خدای زندانی شمرده و نوشته است: {{عربی|«لا اله الا أنا المسجون الفريد»}}؛ یعنی هیچ خدایی جز من که [در [[عکّا]]] زندانی شده و یگانه هستم وجود ندارد. در حال حاضر [[بهائیت]] زیر نظر "[[بیت العدل]]" که در [[اسرائیل]] و شهر [[حیفا]] قرار دارد، اداره می‌شود و هر چند سال یک‌بار، اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر می‌کنند<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: بهائیان نوشته سید محمد باقر نجفی.</ref>»<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۲ (کتاب)|معارف و عقاید ۵ ج۲]]، ص۳۰۹، ۳۱۱.</ref>.


==پاسخ‌های دیگر==
==پاسخ‌های دیگر==
خط ۳۷: خط ۴۶:
| پاسخ = [[حجت الاسلام و المسلمین]] '''[[خدامراد سلیمیان]]'''، در کتاب ''«[[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]»'' در این‌باره گفته است:
| پاسخ = [[حجت الاسلام و المسلمین]] '''[[خدامراد سلیمیان]]'''، در کتاب ''«[[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]»'' در این‌باره گفته است:
:::::*«از فرقه‌‏هایی که [[انحراف]] آن‏ها، به نوعی با بحث [[مهدویت]] مرتبط است، [[مغیریه]] یا [[محمدیه]] است<ref>ر. ک: نعمت اللّه صفری فروشانی، غالیان، ص ۹۳</ref>. این [[فرقه]]، از [[پیروان]] [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]]{{عم}} هستند.
:::::*«از فرقه‌‏هایی که [[انحراف]] آن‏ها، به نوعی با بحث [[مهدویت]] مرتبط است، [[مغیریه]] یا [[محمدیه]] است<ref>ر. ک: نعمت اللّه صفری فروشانی، غالیان، ص ۹۳</ref>. این [[فرقه]]، از [[پیروان]] [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]]{{عم}} هستند.
::::::که ملقب به "[[نفس زکیه]]" و "[[امام مهدی|مهدی]]" و "ارقط" "دارای لکه سپید و سیاه در صورت" بود. آنان، کشته شدن او را باور ندارند و می‌‏گویند: وی در کوه حاجر در نجد پنهان است و تا [[فرمان خدا]] به وی نرسد، از آن‏جا بیرون نمی‌‏آید۵<ref>ر. ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۹۴</ref>.  
 
که ملقب به "[[نفس زکیه]]" و "[[امام مهدی|مهدی]]" و "ارقط" "دارای لکه سپید و سیاه در صورت" بود. آنان، کشته شدن او را باور ندارند و می‌‏گویند: وی در کوه حاجر در نجد پنهان است و تا [[فرمان خدا]] به وی نرسد، از آن‏جا بیرون نمی‌‏آید۵<ref>ر. ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۹۴</ref>.  
::::::[[مغیرة بن سعید عجلی]] به [[یاران]] خویش می‌‏گفت: [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی مهدی]]{{عم}} آینده است؛ زیرا وی هم‏نام [[رسول خدا]]{{صل}} و پدرش نیز هم‏نام پدر [[پیامبر]]{{صل}} بود. آن‏ها گمان کرده‏‌اند در حدیثی از [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که درباره [[امام مهدی|مهدی]] فرموده است: "[[امام مهدی|مهدی]] هم‏نام من و پدرش هم‏نام پدر من است".
::::::[[مغیرة بن سعید عجلی]] به [[یاران]] خویش می‌‏گفت: [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی مهدی]]{{عم}} آینده است؛ زیرا وی هم‏نام [[رسول خدا]]{{صل}} و پدرش نیز هم‏نام پدر [[پیامبر]]{{صل}} بود. آن‏ها گمان کرده‏‌اند در حدیثی از [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که درباره [[امام مهدی|مهدی]] فرموده است: "[[امام مهدی|مهدی]] هم‏نام من و پدرش هم‏نام پدر من است".
::::::[[محمد بن عبد اللّه بن حسن]] در [[مدینه]] [[دعوت]] خویش را آشکار کرد و بر [[مکه]] و [[مدینه]] چیره شد. برادرش [[ابراهیم بن عبد اللّه]] [[بصره]] را گرفت و برادر دیگرش [[ادریس بن عبد اللّه]] به برخی شهرهای [[مغرب]] دست یافت؛ پس [[ابو جعفر منصور]] [[خلیفه عباسی]]، [[عیسی بن موسی]] را با سپاهی انبوه به [[جنگ]] او فرستاد. در [[مدینه]] نبردی روی داد و [[محمد]] در آن [[جنگ]] کشته شد. پس از آن [[منصور عیسی بن موسی]] را به [[جنگ]] [[ابراهیم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن]]{{عم}} گسیل داشت".
 
::::::گروهی کشته شدن او را راست دانستند و از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، بیزاری جستند. گروهی دیگر در [[دوستی]] و [[پیروی]] از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، استوار مانده، گفتند: [[محمد بن عبد اللّه]] هرگز کشته نشده و او [[مهدی]] آینده است<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۹۳</ref><ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۰۵ - ۴۰۶.</ref>.
[[محمد بن عبد اللّه بن حسن]] در [[مدینه]] [[دعوت]] خویش را آشکار کرد و بر [[مکه]] و [[مدینه]] چیره شد. برادرش [[ابراهیم بن عبد اللّه]] [[بصره]] را گرفت و برادر دیگرش [[ادریس بن عبد اللّه]] به برخی شهرهای [[مغرب]] دست یافت؛ پس [[ابو جعفر منصور]] [[خلیفه عباسی]]، [[عیسی بن موسی]] را با سپاهی انبوه به [[جنگ]] او فرستاد. در [[مدینه]] نبردی روی داد و [[محمد]] در آن [[جنگ]] کشته شد. پس از آن [[منصور عیسی بن موسی]] را به [[جنگ]] [[ابراهیم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن]]{{عم}} گسیل داشت".
 
گروهی کشته شدن او را راست دانستند و از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، بیزاری جستند. گروهی دیگر در [[دوستی]] و [[پیروی]] از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، استوار مانده، گفتند: [[محمد بن عبد اللّه]] هرگز کشته نشده و او [[مهدی]] آینده است<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۹۳</ref><ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۰۵ - ۴۰۶.</ref>.
:::::*«[[ناووسیه]] برگرفته از اسم شخصی با نام ناووس از اهالی [[بصره]] است<ref>  شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۸۴</ref>.
:::::*«[[ناووسیه]] برگرفته از اسم شخصی با نام ناووس از اهالی [[بصره]] است<ref>  شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۸۴</ref>.
::::::برخی گفتند: او [[عبد اللّه بن ناووس]] یا [[عجلان بن ناووس]] نام داشت. وی می‌‏گفت: "[[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} [[برترین]] فرد [[امت اسلام]] بود و هرکس او را تفضیل ندهد، [[کافر]] است".
 
::::::[[ناووسیه]] [[عقیده]] داشتند [[جعفر بن محمّد]]{{ع}} زنده است و نمی‌‏میرد. او [[مهدی]] [[آخر الزمان]] است. آشکار می‌‏شود و بر مردمان [[فرمانروایی]] می‏‌کند. آنان می‌‏پنداشتند از وی [[روایت]] شده است: "اگر کسی بر شما فراز آید و بگوید مرا [[بیمار]] یافته و مرده مرا شسته است، باور نکنید و بدانید من سرور شما و دارنده [[شمشیر]] هستم" به سبب کلمه [[شمشیر]]، این طایفه را صارمیه نیز خوانده‏‌اند"<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۳۶</ref>.
برخی گفتند: او [[عبد اللّه بن ناووس]] یا [[عجلان بن ناووس]] نام داشت. وی می‌‏گفت: "[[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} [[برترین]] فرد [[امت اسلام]] بود و هرکس او را تفضیل ندهد، [[کافر]] است".
::::::روشن است این ادعا درباره [[امام صادق]]{{ع}} درست نیست و طبق [[شهادت]] مسلّم [[تاریخ]] آن حضرت به [[شهادت]] رسیده است<ref>ر. ک: [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، مقدمه</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} خود فرمود: "هنگامی که سه اسم محمّد، [[علی]] و [[حسن]]، به طور متوالی در [[امامان]]{{عم}} جمع شد، چهارمین آنان [[قائم]] است".
 
::::::[[مفضل بن عمر]] گوید: بر [[امام صادق]]{{ع}} وارد شدم و عرض کردم: "ای آقای من! کاش [[جانشین]] خودت را به ما معرفی می‌‏کردی. فرمود: ای مفضّل! [[امام]] بعد از من فرزندم [[موسی]] است و [[امام]] [[خلف]] و [[موعود منتظر]] "[[محمد]]"، [[فرزند]] [[حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی]]{{عم}} است<ref>  [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، ص ۳۳۴، ح ۴</ref>.  
[[ناووسیه]] [[عقیده]] داشتند [[جعفر بن محمّد]]{{ع}} زنده است و نمی‌‏میرد. او [[مهدی]] [[آخر الزمان]] است. آشکار می‌‏شود و بر مردمان [[فرمانروایی]] می‏‌کند. آنان می‌‏پنداشتند از وی [[روایت]] شده است: "اگر کسی بر شما فراز آید و بگوید مرا [[بیمار]] یافته و مرده مرا شسته است، باور نکنید و بدانید من سرور شما و دارنده [[شمشیر]] هستم" به سبب کلمه [[شمشیر]]، این طایفه را صارمیه نیز خوانده‏‌اند"<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۴۳۶</ref>.
 
روشن است این ادعا درباره [[امام صادق]]{{ع}} درست نیست و طبق [[شهادت]] مسلّم [[تاریخ]] آن حضرت به [[شهادت]] رسیده است<ref>ر. ک: [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، مقدمه</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} خود فرمود: "هنگامی که سه اسم محمّد، [[علی]] و [[حسن]]، به طور متوالی در [[امامان]]{{عم}} جمع شد، چهارمین آنان [[قائم]] است".
 
[[مفضل بن عمر]] گوید: بر [[امام صادق]]{{ع}} وارد شدم و عرض کردم: "ای آقای من! کاش [[جانشین]] خودت را به ما معرفی می‌‏کردی. فرمود: ای مفضّل! [[امام]] بعد از من فرزندم [[موسی]] است و [[امام]] [[خلف]] و [[موعود منتظر]] "[[محمد]]"، [[فرزند]] [[حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی]]{{عم}} است<ref>  [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، ص ۳۳۴، ح ۴</ref>.  
::::::این گروه، پس از چندی از بین رفتند<ref>ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، فصل ۱، الدلیل علی فساد قول الناووسیه</ref>»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۴۰ - ۴۴۱.</ref>.
::::::این گروه، پس از چندی از بین رفتند<ref>ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، فصل ۱، الدلیل علی فساد قول الناووسیه</ref>»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۴۰ - ۴۴۱.</ref>.
:::::*«[[عسکریه]] فرقه‌‏ای از [[شیعیان]] [[امامیه]] بودند که حضرت [[امام حسن عسکری]]{{ع}} را [[امام مهدی|مهدی موعود]] پنداشته، به [[غیبت]] او قائل شدند. [[شیخ صدوق]]، آنان را با عنوان واقفیه یاد کرده، می‌‏نویسد: "[[واقفیه]] ادعا کردند [[امام حسن عسکری]]{{ع}} [[غیبت]] [[اختیار]] کرده است. ایشان نیز امر [[غیبت]] را صحیح می‌دانستند؛ اما در وقوع آن در [[امام عسکری|حضرت عسکری]]{{ع}} اشتباه نموده، گمان کردند [[قائم]] [[مهدی]]، [[امام عسکری|امام یازدهم]] است؛ اما چون [[وفات]] آن حضرت ثابت شده، گفتار ایشان در این باب [[باطل]] است<ref> [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، مقدمه</ref>»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص۳۰۷ - ۳۰۸.</ref>.
:::::*«[[عسکریه]] فرقه‌‏ای از [[شیعیان]] [[امامیه]] بودند که حضرت [[امام حسن عسکری]]{{ع}} را [[امام مهدی|مهدی موعود]] پنداشته، به [[غیبت]] او قائل شدند. [[شیخ صدوق]]، آنان را با عنوان واقفیه یاد کرده، می‌‏نویسد: "[[واقفیه]] ادعا کردند [[امام حسن عسکری]]{{ع}} [[غیبت]] [[اختیار]] کرده است. ایشان نیز امر [[غیبت]] را صحیح می‌دانستند؛ اما در وقوع آن در [[امام عسکری|حضرت عسکری]]{{ع}} اشتباه نموده، گمان کردند [[قائم]] [[مهدی]]، [[امام عسکری|امام یازدهم]] است؛ اما چون [[وفات]] آن حضرت ثابت شده، گفتار ایشان در این باب [[باطل]] است<ref> [[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۱، مقدمه</ref>»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص۳۰۷ - ۳۰۸.</ref>.
:::::*«از فرقه‌‏هایی که [[انحراف]] آن‏ها، به نوعی با بحث [[مهدویت]] مرتبط است، [[مغیریه]] یا [[محمدیه]] است<ref>ر. ک: نعمت اللّه صفری فروشانی، غالیان، ص ۹۳</ref>. این [[فرقه]]، از [[پیروان]] [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]]{{عم}} هستند. که ملقب به "[[نفس زکیه]]" و "[[امام مهدی|مهدی]]" و "ارقط" "دارای لکه سپید و سیاه در صورت" بود. آنان، کشته شدن او را باور ندارند و می‌‏گویند: وی در کوه حاجر در نجد پنهان است و تا [[فرمان خدا]] به وی نرسد، از آن‏جا بیرون نمی‌‏آید۵<ref>ر. ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۹۴</ref>. [[مغیرة بن سعید عجلی]] به [[یاران]] خویش می‌‏گفت: [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی مهدی]]{{عم}} آینده است؛ زیرا وی هم‏نام [[رسول خدا]]{{صل}} و پدرش نیز هم‏نام پدر [[پیامبر]]{{صل}} بود. آن‏ها گمان کرده‏‌اند در حدیثی از [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که درباره [[امام مهدی|مهدی]] فرموده است: "[[امام مهدی|مهدی]] هم‏نام من و پدرش هم‏نام پدر من است".
:::::*«از فرقه‌‏هایی که [[انحراف]] آن‏ها، به نوعی با بحث [[مهدویت]] مرتبط است، [[مغیریه]] یا [[محمدیه]] است<ref>ر. ک: نعمت اللّه صفری فروشانی، غالیان، ص ۹۳</ref>. این [[فرقه]]، از [[پیروان]] [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]]{{عم}} هستند. که ملقب به "[[نفس زکیه]]" و "[[امام مهدی|مهدی]]" و "ارقط" "دارای لکه سپید و سیاه در صورت" بود. آنان، کشته شدن او را باور ندارند و می‌‏گویند: وی در کوه حاجر در نجد پنهان است و تا [[فرمان خدا]] به وی نرسد، از آن‏جا بیرون نمی‌‏آید۵<ref>ر. ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۹۴</ref>. [[مغیرة بن سعید عجلی]] به [[یاران]] خویش می‌‏گفت: [[محمد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی مهدی]]{{عم}} آینده است؛ زیرا وی هم‏نام [[رسول خدا]]{{صل}} و پدرش نیز هم‏نام پدر [[پیامبر]]{{صل}} بود. آن‏ها گمان کرده‏‌اند در حدیثی از [[پیامبر|پیغمبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که درباره [[امام مهدی|مهدی]] فرموده است: "[[امام مهدی|مهدی]] هم‏نام من و پدرش هم‏نام پدر من است".
::::::[[محمد بن عبد اللّه بن حسن]] در [[مدینه]] [[دعوت]] خویش را آشکار کرد و بر [[مکه]] و [[مدینه]] چیره شد. برادرش [[ابراهیم بن عبد اللّه]] [[بصره]] را گرفت و برادر دیگرش [[ادریس بن عبد اللّه]] به برخی شهرهای [[مغرب]] دست یافت؛ پس [[ابو جعفر منصور]] [[خلیفه عباسی]]، [[عیسی بن موسی]] را با سپاهی انبوه به [[جنگ]] او فرستاد. در [[مدینه]] نبردی روی داد و [[محمد]] در آن [[جنگ]] کشته شد. پس از آن [[منصور عیسی بن موسی]] را به [[جنگ]] [[ابراهیم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن]]{{عم}} گسیل داشت".
 
::::::گروهی کشته شدن او را راست دانستند و از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، بیزاری جستند. گروهی دیگر در [[دوستی]] و [[پیروی]] از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، استوار مانده، گفتند: [[محمد بن عبد اللّه]] هرگز کشته نشده و او [[مهدی]] آینده است<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۹۳</ref>»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۰۵ - ۴۰۶.</ref>.
[[محمد بن عبد اللّه بن حسن]] در [[مدینه]] [[دعوت]] خویش را آشکار کرد و بر [[مکه]] و [[مدینه]] چیره شد. برادرش [[ابراهیم بن عبد اللّه]] [[بصره]] را گرفت و برادر دیگرش [[ادریس بن عبد اللّه]] به برخی شهرهای [[مغرب]] دست یافت؛ پس [[ابو جعفر منصور]] [[خلیفه عباسی]]، [[عیسی بن موسی]] را با سپاهی انبوه به [[جنگ]] او فرستاد. در [[مدینه]] نبردی روی داد و [[محمد]] در آن [[جنگ]] کشته شد. پس از آن [[منصور عیسی بن موسی]] را به [[جنگ]] [[ابراهیم بن عبد اللّه بن حسن بن حسن]]{{عم}} گسیل داشت".
 
گروهی کشته شدن او را راست دانستند و از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، بیزاری جستند. گروهی دیگر در [[دوستی]] و [[پیروی]] از [[مغیرة بن سعید عجلی]]، استوار مانده، گفتند: [[محمد بن عبد اللّه]] هرگز کشته نشده و او [[مهدی]] آینده است<ref>  ر. ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۳۹۳</ref>»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگ‌نامه مهدویت (کتاب)|فرهنگ‌نامه مهدویت]]، ص ۴۰۵ - ۴۰۶.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۶۰: خط ۷۸:
  ایقان، ص ۳ و ۴)</ref>
  ایقان، ص ۳ و ۴)</ref>
::::::*'''[[فرقه]] [[شیخیه]]:''' شیخیّه مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات [[شیخ]] [[احمد احسائی]] پایه‌گذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، از تشیّع فاصله گرفت.
::::::*'''[[فرقه]] [[شیخیه]]:''' شیخیّه مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات [[شیخ]] [[احمد احسائی]] پایه‌گذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از [[عقاید]]، از تشیّع فاصله گرفت.
::::::*'''[[شیخ احمد احسایی]]:''' [[احمد بن زین الدین]] معروف به [[شیخ احمد احسایی]] که در [[شیخیه]] به "[[شیخ]] جلیل" معروف است، در روستای "مطیرفی" از استان "احساء" در [[عربستان]] به [[دنیا]] آمد. او، [[قرآن]] و [[علوم]] متداول را نزد پدرش فرا گرفت و برای ادامه تحصیل به [[کربلا]] و [[نجف]] [[هجرت]] کرد و در درس [[عالمان]] بزرگ آنجا شرکت نمود. او علاوه بر [[فقه]] و اصول در [[علوم]] مختلف مانند طب و نجوم و [[علم]] حروف و اعداد مطالعاتی داشت. [[شیخ احمد احسایی]] پس از مدتی راهی [[ایران]] و [[خراسان]] شد و پس از [[زیارت]] [[امام رضا]]{{ع}} به [[دلیل]] استقبال [[مردم]] یزد از وی، مدتی آن شهر را مسکن خود قرار داد و شهرت بسیاری کسب کرد. چندی بعد [[فتحعلی شاه قاجار]] او را به [[تهران]] [[دعوت]] کرد. شاه در [[حق]] او نهایت [[احترام]] را به جای آورد و از [[شیخ]] خواست تا در [[تهران]] بماند؛ ولی او نپذیرفت و به یزد بازگشت. در سال ۱۲۲۹ ق در مسیر [[زیارت]] عتبات، با استقبال [[مردم]] و [[حاکم]] [[کرمانشاه]] در آن شهر اقامت کرد و در سال ۱۲۳۷ ق در مسیر مشهد، مدتی را در [[قزوین]] ماند. در همین زمان بود که به [[دلیل]] برخی دیدگاه‌های انحرافی و غلوآمیز با [[مخالفت]] بعضی از [[علما]] روبرو شد، تا آنجا که از سوی ملا [[محمد تقی برغانی]] معروف به [[شهید]] ثالث از علمای با نفوذ [[قزوین]]، [[تکفیر]] شد. انتشار این خبر، سبب تضعیف پایگاه مردمی [[شیخ احمد احسایی]] و نیز صدور فتاوایی مشابه از سوی علمای [[کربلا]] و [[نجف]] شد.<ref> عالمانی مانند آخوند ملا آقا دربندی، مرحوم شریف العلماء، شیخ محمد حسین صاحب فصول و شیخ محمد حسن (صاحب جواهر) نیز به تکفیر احسائی حکم کردند (بهائیان، ص ۴۹).</ref> در نهایت عرصه بر [[شیخ احمد احسایی]] تنگ شد و پس از سفر به [[کربلا]] عازم وطن خود گردید؛ ولی در نزدیکی [[مدینه]] و در سال ۱۲۴۱ ق درگذشت و در قبرستان [[بقیع]] به [[خاک]] سپرده شد.<ref> قصص العلماء، تنکابنی، ص ۱۹ – ۲۰.</ref> پس از [[وفات]] [[احمد احسایی]]، [[پیروان]] او، [[سید کاظم رشتی]] را پیشوای خویش دانستند. [[سید کاظم رشتی]] از [[جوانی]] در مجلس درس [[احمد احسایی]] شرکت می‌کرد و بسیار مورد [[احترام]] استاد بود. او شانزده سال، طایفه [[شیخیه]] را [[رهبری]] کرد و با بیان و قلم، افکار [[شیخ]] و نظریات خود را نشر داد. بسیاری از آرای [[باطل]] [[شیخیه]] به [[سید کاظم رشتی]] نسبت داده شده و ربطی به [[شیخ]] [[احمد احسائی]] ندارد؛ به همین سبب علمای بزرگ معاصرِ [[سید رشتی]]، در [[انحراف]] اعتقادی او تردیدی نداشتند.
 
::::::*'''انشعابات [[شیخیه]]:''' [[سید کاظم رشتی]] بدون اینکه [[جانشینی]] برای خود تعیین کند از [[دنیا]] رفت؛ زیرا [[ظهور]] [[امام غایب]] را بسیار نزدیک می‌دانست. پس از او در میان [[شیخیه]]، بسیاری ادعای [[جانشینی]] کردند که البته در [[عقاید]] و افکار، اختلافاتی داشتند. مدعیان [[جانشینی]] [[سید کاظم رشتی]]، عبارت بودند از:  
*'''[[شیخ احمد احسایی]]:''' [[احمد بن زین الدین]] معروف به [[شیخ احمد احسایی]] که در [[شیخیه]] به "[[شیخ]] جلیل" معروف است، در روستای "مطیرفی" از استان "احساء" در [[عربستان]] به [[دنیا]] آمد. او، [[قرآن]] و [[علوم]] متداول را نزد پدرش فرا گرفت و برای ادامه تحصیل به [[کربلا]] و [[نجف]] [[هجرت]] کرد و در درس [[عالمان]] بزرگ آنجا شرکت نمود. او علاوه بر [[فقه]] و اصول در [[علوم]] مختلف مانند طب و نجوم و [[علم]] حروف و اعداد مطالعاتی داشت. [[شیخ احمد احسایی]] پس از مدتی راهی [[ایران]] و [[خراسان]] شد و پس از [[زیارت]] [[امام رضا]]{{ع}} به [[دلیل]] استقبال [[مردم]] یزد از وی، مدتی آن شهر را مسکن خود قرار داد و شهرت بسیاری کسب کرد. چندی بعد [[فتحعلی شاه قاجار]] او را به [[تهران]] [[دعوت]] کرد. شاه در [[حق]] او نهایت [[احترام]] را به جای آورد و از [[شیخ]] خواست تا در [[تهران]] بماند؛ ولی او نپذیرفت و به یزد بازگشت. در سال ۱۲۲۹ ق در مسیر [[زیارت]] عتبات، با استقبال [[مردم]] و [[حاکم]] [[کرمانشاه]] در آن شهر اقامت کرد و در سال ۱۲۳۷ ق در مسیر مشهد، مدتی را در [[قزوین]] ماند. در همین زمان بود که به [[دلیل]] برخی دیدگاه‌های انحرافی و غلوآمیز با [[مخالفت]] بعضی از [[علما]] روبرو شد، تا آنجا که از سوی ملا [[محمد تقی برغانی]] معروف به [[شهید]] ثالث از علمای با نفوذ [[قزوین]]، [[تکفیر]] شد. انتشار این خبر، سبب تضعیف پایگاه مردمی [[شیخ احمد احسایی]] و نیز صدور فتاوایی مشابه از سوی علمای [[کربلا]] و [[نجف]] شد.<ref> عالمانی مانند آخوند ملا آقا دربندی، مرحوم شریف العلماء، شیخ محمد حسین صاحب فصول و شیخ محمد حسن (صاحب جواهر) نیز به تکفیر احسائی حکم کردند (بهائیان، ص ۴۹).</ref> در نهایت عرصه بر [[شیخ احمد احسایی]] تنگ شد و پس از سفر به [[کربلا]] عازم وطن خود گردید؛ ولی در نزدیکی [[مدینه]] و در سال ۱۲۴۱ ق درگذشت و در قبرستان [[بقیع]] به [[خاک]] سپرده شد.<ref> قصص العلماء، تنکابنی، ص ۱۹ – ۲۰.</ref> پس از [[وفات]] [[احمد احسایی]]، [[پیروان]] او، [[سید کاظم رشتی]] را پیشوای خویش دانستند. [[سید کاظم رشتی]] از [[جوانی]] در مجلس درس [[احمد احسایی]] شرکت می‌کرد و بسیار مورد [[احترام]] استاد بود. او شانزده سال، طایفه [[شیخیه]] را [[رهبری]] کرد و با بیان و قلم، افکار [[شیخ]] و نظریات خود را نشر داد. بسیاری از آرای [[باطل]] [[شیخیه]] به [[سید کاظم رشتی]] نسبت داده شده و ربطی به [[شیخ]] [[احمد احسائی]] ندارد؛ به همین سبب علمای بزرگ معاصرِ [[سید رشتی]]، در [[انحراف]] اعتقادی او تردیدی نداشتند.
 
*'''انشعابات [[شیخیه]]:''' [[سید کاظم رشتی]] بدون اینکه [[جانشینی]] برای خود تعیین کند از [[دنیا]] رفت؛ زیرا [[ظهور]] [[امام غایب]] را بسیار نزدیک می‌دانست. پس از او در میان [[شیخیه]]، بسیاری ادعای [[جانشینی]] کردند که البته در [[عقاید]] و افکار، اختلافاتی داشتند. مدعیان [[جانشینی]] [[سید کاظم رشتی]]، عبارت بودند از:  
:::::#[[سید علی محمد شیرازی|علی محمد باب شیرازی]].
:::::#[[سید علی محمد شیرازی|علی محمد باب شیرازی]].
:::::#یکی از شاگردان رشتی به نام حاج [[محمد کریم خان کرمانی]] که با توجه به موقعیت ویژه نزد استاد و نیز نزدیکی به دربار قاجار، توانست [[رهبری]] اکثیریت [[شیخیه]] را برعهده گیرد؛ ولی پس از [[مرگ]] وی، بر سر [[جانشینی]] او نیز [[اختلاف]] شد و انشعابات جدیدی رخ داد. طرفداران کرمانی را "[[شیخیه]] کرمانیه و کریمخانیه" می‌گویند؛ پیش‌تر مرکز آن‌ها کرمان بوده سپس به [[بصره]] [[عراق]] منتقل شدند.<ref> ر.ک: فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۶۶ – ۲۶۸؛ دائرة المعارف تشیع، ج ۱۰، ص ۱۹۱.</ref>
:::::#یکی از شاگردان رشتی به نام حاج [[محمد کریم خان کرمانی]] که با توجه به موقعیت ویژه نزد استاد و نیز نزدیکی به دربار قاجار، توانست [[رهبری]] اکثیریت [[شیخیه]] را برعهده گیرد؛ ولی پس از [[مرگ]] وی، بر سر [[جانشینی]] او نیز [[اختلاف]] شد و انشعابات جدیدی رخ داد. طرفداران کرمانی را "[[شیخیه]] کرمانیه و کریمخانیه" می‌گویند؛ پیش‌تر مرکز آن‌ها کرمان بوده سپس به [[بصره]] [[عراق]] منتقل شدند.<ref> ر.ک: فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۶۶ – ۲۶۸؛ دائرة المعارف تشیع، ج ۱۰، ص ۱۹۱.</ref>
خط ۶۷: خط ۸۷:
::::::*'''مبنای فکری [[عقاید]] [[احمد احسائی]]:''' بدیهی است که در [[مذهب]] [[شیعه]]، منابع اصلی [[معارف]] و [[عقاید اسلامی]]، [[قرآن]]، سنّت [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} می‌باشد. نیز راه‌دست‌یابی به سنّت و سیرۀ [[معصومان]] {{عم}} منحصر در روایاتی است که در کتب روایی معتبر، بیان شده و [[عالمان شیعه]] با دقّت نظر و ریزبینی و بر پایۀ [[استدلال]] از این مجموعه گران‌سنگ، [[معارف]] فراوانی را استخراج کرده‌اند. این، مسیر روشنی است که [[عقل]] و عقلا و نیز [[سیره]] [[علما]] آن را تأیید می‌کند. [[شیخ احمد احسائی]] گرچه عنایت ویژه‌ای به [[روایات]] [[معصومان]] {{عم}} داشت؛ ولی درباره دست‌یابی به [[کلام]] [[معصوم]] {{ع}} شیوه جدیدی را ابداع کرد. او مدعی شد که از راه [[مکاشفه]] و ارتباط با [[ائمه]]{{عم}} در عالم [[خواب]]، حقایقی را بی‌واسطه از ایشان می‌گیرد. وی از رؤیایی در دوران تحصیل خود یاد کرده که ضمن آن، شخصی دو [[آیه]] [[قرآن]] را برای او [[تفسیر]] می‌کند و سرآغاز تحّولی شگرف در زندگی او می‌شود. پس از آن، او از یک سلسله از رؤیاها به فرزندش خبر داده که در ضمن آن‌ها پاسخ مسائل خود را از [[ائمه]]{{عم}} می‌گرفته و در [[بیداری]] به درستی و مطابقت آن‌ها با [[احادیث]] پی می‌برده است. احسائی با این دیدگاه، پای [[استدلال]] را در مطالب علمی بست و بدون اقامه [[دلیل]]، ادعاهای خود را نشر داد. وقتی در مباحث علمی به آرای وی ایرادی وارد می‌شد می‌گفت: "در طریق من [[مکاشفه]] و [[شهود]] است، نه [[برهان]] و [[استدلال]]"<ref> بهائی چه می‌گوید؟، ج ۱، ص ۱۰۹؛ العلامۀ الجلیل احمد بن زین الدین الاحسایی فی دائرة الضوء، ص ۱۶ – ۳۳؛ شیخی‌گری بابی‌گری، ص ۱۵؛ فصلنامه علمی – ترویجی انتظار موعود، مهدویت و فرقه‌های انحرافی، ش ۲.</ref> بدیهی است که چنین شیوه‌ای در مباحثات علمی، جایگاهی ندارد و از نظر [[عقل]] و [[نقل]] مردود و موجب [[انحراف]] و سقوط است و چه بسا سر از [[شرک]] و [[کفر]] در آورد!!
::::::*'''مبنای فکری [[عقاید]] [[احمد احسائی]]:''' بدیهی است که در [[مذهب]] [[شیعه]]، منابع اصلی [[معارف]] و [[عقاید اسلامی]]، [[قرآن]]، سنّت [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} می‌باشد. نیز راه‌دست‌یابی به سنّت و سیرۀ [[معصومان]] {{عم}} منحصر در روایاتی است که در کتب روایی معتبر، بیان شده و [[عالمان شیعه]] با دقّت نظر و ریزبینی و بر پایۀ [[استدلال]] از این مجموعه گران‌سنگ، [[معارف]] فراوانی را استخراج کرده‌اند. این، مسیر روشنی است که [[عقل]] و عقلا و نیز [[سیره]] [[علما]] آن را تأیید می‌کند. [[شیخ احمد احسائی]] گرچه عنایت ویژه‌ای به [[روایات]] [[معصومان]] {{عم}} داشت؛ ولی درباره دست‌یابی به [[کلام]] [[معصوم]] {{ع}} شیوه جدیدی را ابداع کرد. او مدعی شد که از راه [[مکاشفه]] و ارتباط با [[ائمه]]{{عم}} در عالم [[خواب]]، حقایقی را بی‌واسطه از ایشان می‌گیرد. وی از رؤیایی در دوران تحصیل خود یاد کرده که ضمن آن، شخصی دو [[آیه]] [[قرآن]] را برای او [[تفسیر]] می‌کند و سرآغاز تحّولی شگرف در زندگی او می‌شود. پس از آن، او از یک سلسله از رؤیاها به فرزندش خبر داده که در ضمن آن‌ها پاسخ مسائل خود را از [[ائمه]]{{عم}} می‌گرفته و در [[بیداری]] به درستی و مطابقت آن‌ها با [[احادیث]] پی می‌برده است. احسائی با این دیدگاه، پای [[استدلال]] را در مطالب علمی بست و بدون اقامه [[دلیل]]، ادعاهای خود را نشر داد. وقتی در مباحث علمی به آرای وی ایرادی وارد می‌شد می‌گفت: "در طریق من [[مکاشفه]] و [[شهود]] است، نه [[برهان]] و [[استدلال]]"<ref> بهائی چه می‌گوید؟، ج ۱، ص ۱۰۹؛ العلامۀ الجلیل احمد بن زین الدین الاحسایی فی دائرة الضوء، ص ۱۶ – ۳۳؛ شیخی‌گری بابی‌گری، ص ۱۵؛ فصلنامه علمی – ترویجی انتظار موعود، مهدویت و فرقه‌های انحرافی، ش ۲.</ref> بدیهی است که چنین شیوه‌ای در مباحثات علمی، جایگاهی ندارد و از نظر [[عقل]] و [[نقل]] مردود و موجب [[انحراف]] و سقوط است و چه بسا سر از [[شرک]] و [[کفر]] در آورد!!
::::::*'''[[عقائد]] [[شیخیه]]:''' [[شیخ]] [[احمد احسائی]] و شاگردان او درباره [[معاد]] جسمانی و [[معراج]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[مقامات]] [[ائمه]]{{عم}} و نیز حیات [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} و چگونگی ارتباط با آن حضرت، نظرات خاصی دارند که با [[عقاید اسلامی]]، تفاوت دارد.
::::::*'''[[عقائد]] [[شیخیه]]:''' [[شیخ]] [[احمد احسائی]] و شاگردان او درباره [[معاد]] جسمانی و [[معراج]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[مقامات]] [[ائمه]]{{عم}} و نیز حیات [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} و چگونگی ارتباط با آن حضرت، نظرات خاصی دارند که با [[عقاید اسلامی]]، تفاوت دارد.
::::::*'''دیدگاه [[شیخیه]] دربارۀ [[امام غایب]]:''' [[شیخ]] [[احمد احسائی]] و پیروانش بر این باورند که [[امام غایب]] در عالم دیگری به نام هورقلیا<ref> هورقلیا از نظر شیخ احمد به معنای عالمی غیر از عالم دنیا (عالم مادّه) و بالاتر از آن است. به عبارت روشن‌تر، هورقلیا حد وسط بین عالم دنیا و عالم ملکوت و از جنس عالم مثال است. این ملک محله‌های متعددی دارد که تنها در دو مجلۀ جابرسا و جابلقا میلیون‌ها امّت با زبان‌های متفاوت و با بدن مثالی و جسم لطیف به سر می‌برند. جسم لطیف، همان سرشت آدمی است که از آن آفریده شده و همان بدنی است که در قیامت مردگان با آن زنده خواهند شد. (فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۷۰ با تلخیص و تصرّف)</ref> زندگی می‌کند و [[راز]] [[عمر طولانی]] او در همین است که با بدنی هورقلیایی و غیرمادّی در آن عالم به سر می‌برد و هرگاه بخواهد به این دنیای مادّی پا گذارد، صورتی از صورت‌های اهل [[زمین]] را می‌پوشد و کسی او را نمی‌شناسد.<ref> جوامع الکلم، ج ۲، قسمت، ص ۱۰۳.</ref> این نظریه، مخالف با [[اعتقاد]] [[شیعه]] بوده و به [[دلایل]] زیر مردود می‌باشد:
 
*'''دیدگاه [[شیخیه]] دربارۀ [[امام غایب]]:''' [[شیخ]] [[احمد احسائی]] و پیروانش بر این باورند که [[امام غایب]] در عالم دیگری به نام هورقلیا<ref> هورقلیا از نظر شیخ احمد به معنای عالمی غیر از عالم دنیا (عالم مادّه) و بالاتر از آن است. به عبارت روشن‌تر، هورقلیا حد وسط بین عالم دنیا و عالم ملکوت و از جنس عالم مثال است. این ملک محله‌های متعددی دارد که تنها در دو مجلۀ جابرسا و جابلقا میلیون‌ها امّت با زبان‌های متفاوت و با بدن مثالی و جسم لطیف به سر می‌برند. جسم لطیف، همان سرشت آدمی است که از آن آفریده شده و همان بدنی است که در قیامت مردگان با آن زنده خواهند شد. (فرهنگ فرق اسلامی، ص ۲۷۰ با تلخیص و تصرّف)</ref> زندگی می‌کند و [[راز]] [[عمر طولانی]] او در همین است که با بدنی هورقلیایی و غیرمادّی در آن عالم به سر می‌برد و هرگاه بخواهد به این دنیای مادّی پا گذارد، صورتی از صورت‌های اهل [[زمین]] را می‌پوشد و کسی او را نمی‌شناسد.<ref> جوامع الکلم، ج ۲، قسمت، ص ۱۰۳.</ref> این نظریه، مخالف با [[اعتقاد]] [[شیعه]] بوده و به [[دلایل]] زیر مردود می‌باشد:
:::::#ادّعای احسائی مبنی بر زندگی [[امام]]{{ع}} با [[بدن]] هورقلیایی و در عالم هورقلیا بدون پشتوانه عقلی و نقلی است و [[عمر طولانی]] [[امام مهدی|امام زمان]] با [[بدن]] مادّی و در همین [[دنیا]] نیز قابل توجیه است.
:::::#ادّعای احسائی مبنی بر زندگی [[امام]]{{ع}} با [[بدن]] هورقلیایی و در عالم هورقلیا بدون پشتوانه عقلی و نقلی است و [[عمر طولانی]] [[امام مهدی|امام زمان]] با [[بدن]] مادّی و در همین [[دنیا]] نیز قابل توجیه است.
:::::#بازگشت سخن [[شیخ]] [[احمد احسائی]] به [[انکار]] حیات مادی [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} است و در این صورت بین [[امام]] حیّ و [[امامان]] گذشته تفاوتی نخواهد بود؛<ref> زیرا طبق عقیدۀ احسائی، امامان گذشته در عالم بزرخ با همین بدن هورقلیایی حیات دارند.</ref> چون هیچ‌یک [[بدن]] مادی ندارند و با جسم لطیف زندگی می‌کنند.
:::::#بازگشت سخن [[شیخ]] [[احمد احسائی]] به [[انکار]] حیات مادی [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} است و در این صورت بین [[امام]] حیّ و [[امامان]] گذشته تفاوتی نخواهد بود؛<ref> زیرا طبق عقیدۀ احسائی، امامان گذشته در عالم بزرخ با همین بدن هورقلیایی حیات دارند.</ref> چون هیچ‌یک [[بدن]] مادی ندارند و با جسم لطیف زندگی می‌کنند.
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش