واکنش موجودات نسبت به عرضه امانت چه بود؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 '
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پرسش‌های وابسته== +== پرسش‌های وابسته ==))
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
خط ۱۹: خط ۱۹:
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[مهدی مقامی]]'''، در کتاب ''«[[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[مهدی مقامی]]'''، در کتاب ''«[[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«هنگامی که [[خدای متعال]] [[ولایت]] را بر موجودات عرضه نمود، همه مخلوقات جز [[انسان]] از [[پذیرش]] آن ابا کردند و تنها [[انسان]] آن را متحمل شد.
::::::«هنگامی که [[خدای متعال]] [[ولایت]] را بر موجودات عرضه نمود، همه مخلوقات جز [[انسان]] از [[پذیرش]] آن ابا کردند و تنها [[انسان]] آن را متحمل شد.
::::::"اباء" دو نوع دارد: اشفاقی و استکباری. این دو از جهاتی با یکدیگر تفاوت دارند:
 
"اباء" دو نوع دارد: اشفاقی و استکباری. این دو از جهاتی با یکدیگر تفاوت دارند:
:::::#در ابا اشفاقی، ابا کننده از [[تحمل]] یک [[تکلیف]] [[ناتوان]] است: {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}} ولی در ابای استکباری، ابا کننده از انجام [[تکلیف]] [[ناتوان]] نیست، ولی عمداً سر باز میزند، مانند ابا [[شیطان]] از [[سجده]] [[آدم]]<ref>زن در آینه جلال و جمال، ص۱۱۹.</ref>: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref>.
:::::#در ابا اشفاقی، ابا کننده از [[تحمل]] یک [[تکلیف]] [[ناتوان]] است: {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}} ولی در ابای استکباری، ابا کننده از انجام [[تکلیف]] [[ناتوان]] نیست، ولی عمداً سر باز میزند، مانند ابا [[شیطان]] از [[سجده]] [[آدم]]<ref>زن در آینه جلال و جمال، ص۱۱۹.</ref>: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref>.
:::::#ابای استکباری، باعث تنزّل از [[مقام]] رفیع می‌شود، بر خلاف اباء اشفاقی<ref>تسنیم، ج۳، ص۲۸۰.</ref>.
:::::#ابای استکباری، باعث تنزّل از [[مقام]] رفیع می‌شود، بر خلاف اباء اشفاقی<ref>تسنیم، ج۳، ص۲۸۰.</ref>.
خط ۲۵: خط ۲۶:
:::::#در ابای استکباری، عدم [[پذیرش]] به خاطر یک نوع ادّعای [[استقلال]] در برابر [[خدا]] است، ولی در ابای اشفاقی عدم [[پذیرش]]، به خاطر [[ترس]] و عدم استعداد لازم است.
:::::#در ابای استکباری، عدم [[پذیرش]] به خاطر یک نوع ادّعای [[استقلال]] در برابر [[خدا]] است، ولی در ابای اشفاقی عدم [[پذیرش]]، به خاطر [[ترس]] و عدم استعداد لازم است.
:::::#در ابای استکباری، [[قدرت]] بر فعل هست، ولی عمداً سر باز می‌زند؛ از این‌رو، تعبیر [[قرآن]] از ابای [[شیطان]]، با [[استکبار]] آمیخته است: {{متن قرآن|أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}}. ولی در ابای اشفاقی قدرتی بر [[پذیرش]] نیست.
:::::#در ابای استکباری، [[قدرت]] بر فعل هست، ولی عمداً سر باز می‌زند؛ از این‌رو، تعبیر [[قرآن]] از ابای [[شیطان]]، با [[استکبار]] آمیخته است: {{متن قرآن|أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}}. ولی در ابای اشفاقی قدرتی بر [[پذیرش]] نیست.
::::::اگر گفته شود حالا که هیچ مخلوقی به خود اجازه نداده و جرأت نکرده است که این [[امانت]] را به دوش بگیرد و تنها در میان صف مخلوقات، [[انسان]] قدم جلو گذاشته و گفته من حاضرم بپذیرم چرا [[قرآن]] او را [[ظلوم]] و جهول خوانده است؟ به دیگر سخن، [[خدا]] با اینکه [[حکیم]] و علیم است، چرا چنین بار سنگینی را که حملش از [[قدرت]] [[آسمان‌ها]] و[[زمین]] بیرون است، بر [[انسان]] [[ظلوم]] و جهول حمل کرد؟
 
اگر گفته شود حالا که هیچ مخلوقی به خود اجازه نداده و جرأت نکرده است که این [[امانت]] را به دوش بگیرد و تنها در میان صف مخلوقات، [[انسان]] قدم جلو گذاشته و گفته من حاضرم بپذیرم چرا [[قرآن]] او را [[ظلوم]] و جهول خوانده است؟ به دیگر سخن، [[خدا]] با اینکه [[حکیم]] و علیم است، چرا چنین بار سنگینی را که حملش از [[قدرت]] [[آسمان‌ها]] و[[زمین]] بیرون است، بر [[انسان]] [[ظلوم]] و جهول حمل کرد؟
::::::در پاسخ می‌گوییم: [[ظلوم]] و جهول بودن [[انسان]]، هرچند که از یک نگاه [[عیب]] و ملاک ملامت و [[عتاب]] و خرده‌گیری است، همین [[ظلم]] و [[جهل]] [[انسان]]، مصحح حمل [[امانت]] و [[ولایت الهی]] است؛ زیرا کسی به [[ظلم]] و [[جهل]] متصف می‌شود که شأنش اتصاف به [[عدل]] و [[علم]] باشد. به کوه [[ظالم]] و [[جاهل]] نمی‌گویند؛ زیرا متصف به [[عدالت]] و [[علم]] نمی‌شود. همچنین [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] [[جهل]] و [[ظلم]] را حمل نمی‌کنند، به خاطر اینکه متصف به [[عدل]] و [[علم]] نمی‌شوند، به خلاف [[انسان]] که [[شأن]] و استعداد [[علم]] و [[عدالت]] را دارد، [[ظلوم]] و جهول نیز هست <ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۵۱.</ref>. از این رو دو کلمه "[[ظلوم]]" و "جهول" دو [[وصف]] از [[ظلم]] و جهل‌اند و کسی را [[ظلوم]] و جهول گویند که [[ظلم]] و [[جهل]] در او امکان داشته باشد، هم‌چنان که به قول [[فخر رازی]] اسب چموش و چارپای چموش، آب طهور، اوصافی‌اند، برای حیوانی که امکان چموشی، آبی که امکان طهور بودن را داشته باشد. پس به سنگ و کلوخ، چموش نمی‌گویند<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۵۱.</ref>»<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص۵۰-۵۲.</ref>.
::::::در پاسخ می‌گوییم: [[ظلوم]] و جهول بودن [[انسان]]، هرچند که از یک نگاه [[عیب]] و ملاک ملامت و [[عتاب]] و خرده‌گیری است، همین [[ظلم]] و [[جهل]] [[انسان]]، مصحح حمل [[امانت]] و [[ولایت الهی]] است؛ زیرا کسی به [[ظلم]] و [[جهل]] متصف می‌شود که شأنش اتصاف به [[عدل]] و [[علم]] باشد. به کوه [[ظالم]] و [[جاهل]] نمی‌گویند؛ زیرا متصف به [[عدالت]] و [[علم]] نمی‌شود. همچنین [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] [[جهل]] و [[ظلم]] را حمل نمی‌کنند، به خاطر اینکه متصف به [[عدل]] و [[علم]] نمی‌شوند، به خلاف [[انسان]] که [[شأن]] و استعداد [[علم]] و [[عدالت]] را دارد، [[ظلوم]] و جهول نیز هست <ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۵۱.</ref>. از این رو دو کلمه "[[ظلوم]]" و "جهول" دو [[وصف]] از [[ظلم]] و جهل‌اند و کسی را [[ظلوم]] و جهول گویند که [[ظلم]] و [[جهل]] در او امکان داشته باشد، هم‌چنان که به قول [[فخر رازی]] اسب چموش و چارپای چموش، آب طهور، اوصافی‌اند، برای حیوانی که امکان چموشی، آبی که امکان طهور بودن را داشته باشد. پس به سنگ و کلوخ، چموش نمی‌گویند<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۵۱.</ref>»<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص۵۰-۵۲.</ref>.


۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش