دعوت عباسی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ق.)' به 'ق)'
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{امامت}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل...» ایجاد کرد)
 
جز (جایگزینی متن - ' ق.)' به 'ق)')
خط ۵: خط ۵:
==خاندان عباسی==
==خاندان عباسی==
{{اصلی|عباسیان}}
{{اصلی|عباسیان}}
عباسیان از [[فرزندان]] [[عباس بن عبدالمطلب]] (د. ۳۲ ق.) عم [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بودند. عباس و فرزندش، عبدالله، (د. ۶۸ ق.) خود چندان [[دلبستگی]] به [[امور سیاسی]] نداشتند؛ تا آنجا که عباس در [[جریانات سیاسی]] پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} شرکت چشمگیر نداشت و عبدالله بیش از آنکه شخصیتی [[سیاسی]] باشد، شخصیتی [[علمی]] بود<ref>یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۵- ۱۲۶؛ ذهبی، شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات‌المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص۸۹- ۹۰.</ref>.
عباسیان از [[فرزندان]] [[عباس بن عبدالمطلب]] (د. ۳۲ق) عم [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بودند. عباس و فرزندش، عبدالله، (د. ۶۸ق) خود چندان [[دلبستگی]] به [[امور سیاسی]] نداشتند؛ تا آنجا که عباس در [[جریانات سیاسی]] پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} شرکت چشمگیر نداشت و عبدالله بیش از آنکه شخصیتی [[سیاسی]] باشد، شخصیتی [[علمی]] بود<ref>یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۵- ۱۲۶؛ ذهبی، شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات‌المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص۸۹- ۹۰.</ref>.
[[ستاره]] اقبال این [[خاندان]] در [[زندگی]] [[علی بن عبدالله بن عباس]] (د. ۱۱۸ ق.) درخشیدن گرفت. وی دوبار [[محنت]] [[زندان]] [[ولید بن عبدالملک]](۸۶- ۹۶ ق.) را کشید که البته بنا بر آنچه از منابع برمی‌آید، نمی‌توان آن را معلول [[فعالیت‌های سیاسی]] مشکوک یا تحریکات سیاسی - نظامی او بر [[ضد]] [[دستگاه خلافت]] [[اموی]] دانست؛ بلکه احتمالاً در نتیجه [[اختلافات]] [[خانوادگی]] و [[شکایت]] برادرش نزد ولید مورد [[غضب]] او واقع شد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹۰.</ref>. وی پس از [[رهایی]] از زندان در حمیمه - روستایی در جنوب بحرالمیت<ref>درباره حمیمه، نک: یاقوت، شهاب‌الدین، معجم‌البلدان، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوالفداء، تقویم البلدان ص۲۲۸؛ مقدسی، ابوعبدالله، احسن التقاسیم، ص۲۶۳.</ref> - اقامت گزید. این دهکده گمنام بر سر راه کاروانرو جنوب به شمال و در مسیر کاروان‌های [[حج]] قرار داشت و از [[عراق]]، مرکز تحرکات [[شیعه]] و [[مخالفان]] [[خلافت]]، دور بود؛ از این‌رو عباسیان توانستند در [[پناه]] [[امنیت]] و با بهره‌گیری از موقعیت ارتباطی حمیمه با [[شرق]] و [[غرب]] [[جهان اسلام]]، زمینه‌های یکی از مهمترین تحولات سیاسی را در [[تاریخ اسلام]] فراهم آورند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵.</ref>.
[[ستاره]] اقبال این [[خاندان]] در [[زندگی]] [[علی بن عبدالله بن عباس]] (د. ۱۱۸ق) درخشیدن گرفت. وی دوبار [[محنت]] [[زندان]] [[ولید بن عبدالملک]](۸۶- ۹۶ق) را کشید که البته بنا بر آنچه از منابع برمی‌آید، نمی‌توان آن را معلول [[فعالیت‌های سیاسی]] مشکوک یا تحریکات سیاسی - نظامی او بر [[ضد]] [[دستگاه خلافت]] [[اموی]] دانست؛ بلکه احتمالاً در نتیجه [[اختلافات]] [[خانوادگی]] و [[شکایت]] برادرش نزد ولید مورد [[غضب]] او واقع شد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹۰.</ref>. وی پس از [[رهایی]] از زندان در حمیمه - روستایی در جنوب بحرالمیت<ref>درباره حمیمه، نک: یاقوت، شهاب‌الدین، معجم‌البلدان، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوالفداء، تقویم البلدان ص۲۲۸؛ مقدسی، ابوعبدالله، احسن التقاسیم، ص۲۶۳.</ref> - اقامت گزید. این دهکده گمنام بر سر راه کاروانرو جنوب به شمال و در مسیر کاروان‌های [[حج]] قرار داشت و از [[عراق]]، مرکز تحرکات [[شیعه]] و [[مخالفان]] [[خلافت]]، دور بود؛ از این‌رو عباسیان توانستند در [[پناه]] [[امنیت]] و با بهره‌گیری از موقعیت ارتباطی حمیمه با [[شرق]] و [[غرب]] [[جهان اسلام]]، زمینه‌های یکی از مهمترین تحولات سیاسی را در [[تاریخ اسلام]] فراهم آورند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵.</ref>.


==[[دعوت عباسی]]==
==[[دعوت عباسی]]==
[[اختلاف]] [[اخبار]] درباره چگونگی آغاز دعوت عباسی و [[تصمیم]] محمد بن علی بر [[دعوی امامت]] تا آنجاست که تشخیص [[روایت]] صحیح از میان آنها مشکل می‌نماید؛ اما از بررسی منابع برمی‌آید که عباسیان در توجیه [[استحقاق]] خویش برای خلافت، مدعی شدند که آن را از طریق [[محمد بن حنفیه]]<ref>مراد محمد بن علی بن ابی‌طالب است؛ وی به سبب انتساب به مادرش (خولة) که از قبیله بنی‌حنیفه بود به محمد بن حنفیه شهرت یافت.</ref> به [[ارث]] برده‌اند. این ادعا مبتنی بر [[روایت]] مشهوری است که اکثر [[مورخان]] آن را آورده‌اند. بر پایه این روایت، [[پیروان]] [[شیعه]] [[کیسانی]]<ref>نک.: اشعری القمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص۱۶۳ – ۱۶۵؛ بغدادی، ابومنصور، الفرق بین الفرق، ص۲۶ و ۳۴؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص۲۳.</ref> معتقدند که [[امامت]] پس از علی و فرزندانش، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}}، حتی [[محمد حنفیه]] است و این [[حق]] پس از وی به فرزندش، [[ابوهاشم]] عبدالله، رسیده است<ref>ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۴، ص۱۵۹؛ الفرق بین الفرق، ص۲۸- ۵۲.</ref>. ابوهاشم برای به دست آوردن [[خلافت]] فعالیت‌هایی در [[عراق]] انجام داد و به همین سبب در [[سال ۹۸ ق]]. به دربار [[اموی]] فراخوانده شد و در بازگشت، به دست عاملان [[سلیمان بن عبدالملک]](۹۶- ۹۹ ق.) [[مسموم]] شد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹۷. فعالیت و کوشش ابوهاشم را برای به دست آوردن خلافت می‌توان از منابع دریافت (نک: المقالات و الفرق، ص۶۵، و تعلیقات مصحح آن، ص۱۶۷؛ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل‌الطالبیین، ص۹۱).</ref>. بنا بر همین [[اخبار]]، وی هنگامی که [[مرگ]] خویش را نزدیک دید، نزد [[محمد بن علی بن عبدالله بن عباس]] به دهکده حمیمه رفت و [[حق امامت]] خویش را بدو [[تفویض]] کرد و رموز [[دعوت]] و اسامی [[مبلغان]] و داعیان خویش را در [[اختیار]] او نهاد و یارانش را به [[پیروی]] از این [[امام]] جدید سفارش کرد<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۱۶۵ - ۱۷۲؛ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۵۸.</ref>. با آنکه این روایت - اگر درست باشد – در بسیاری از منابع آمده است، باید توجه داشت که [[ابو هاشم]] تنها یکی از [[علویان]] و آن هم از [[فرقه]] [[کیسانیه]] بود و نمی‌توان [[رأی]] و عمل او را در واگذاری حق خلافت به [[عباسیان]] – منشأ این حق هر چه باشد - به منزله رأی و عمل همه [[شیعیان]] از جمله [[امامیه]] دانست. از این‌رو، نظر مورخانی چون صاحب اخبارالدولة العباسیة<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۱۶۵- ۱۷۳.</ref> که این عمل [[ابوهاشم]] را به منزله انتقال [[حق امامت]] از [[خاندان]] [[علوی]] به [[خاندان عباسی]] می‌شمارند، مردود است و به نظر می‌رسد که [[عباسیان]] پس از دستیابی به [[خلافت]]، این داستان را بزرگ جلوه دادند تا برای دور ساختن [[علویان]] از خلافت و تقویت پایه‌های [[حکومت]] خویش حجتی [[استوار]] داشته باشند.
[[اختلاف]] [[اخبار]] درباره چگونگی آغاز دعوت عباسی و [[تصمیم]] محمد بن علی بر [[دعوی امامت]] تا آنجاست که تشخیص [[روایت]] صحیح از میان آنها مشکل می‌نماید؛ اما از بررسی منابع برمی‌آید که عباسیان در توجیه [[استحقاق]] خویش برای خلافت، مدعی شدند که آن را از طریق [[محمد بن حنفیه]]<ref>مراد محمد بن علی بن ابی‌طالب است؛ وی به سبب انتساب به مادرش (خولة) که از قبیله بنی‌حنیفه بود به محمد بن حنفیه شهرت یافت.</ref> به [[ارث]] برده‌اند. این ادعا مبتنی بر [[روایت]] مشهوری است که اکثر [[مورخان]] آن را آورده‌اند. بر پایه این روایت، [[پیروان]] [[شیعه]] [[کیسانی]]<ref>نک.: اشعری القمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص۱۶۳ – ۱۶۵؛ بغدادی، ابومنصور، الفرق بین الفرق، ص۲۶ و ۳۴؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص۲۳.</ref> معتقدند که [[امامت]] پس از علی و فرزندانش، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}}، حتی [[محمد حنفیه]] است و این [[حق]] پس از وی به فرزندش، [[ابوهاشم]] عبدالله، رسیده است<ref>ابن اثیر، عزالدین، الکامل، ج۴، ص۱۵۹؛ الفرق بین الفرق، ص۲۸- ۵۲.</ref>. ابوهاشم برای به دست آوردن [[خلافت]] فعالیت‌هایی در [[عراق]] انجام داد و به همین سبب در [[سال ۹۸ ق]]. به دربار [[اموی]] فراخوانده شد و در بازگشت، به دست عاملان [[سلیمان بن عبدالملک]](۹۶- ۹۹ق) [[مسموم]] شد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۹۷. فعالیت و کوشش ابوهاشم را برای به دست آوردن خلافت می‌توان از منابع دریافت (نک: المقالات و الفرق، ص۶۵، و تعلیقات مصحح آن، ص۱۶۷؛ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل‌الطالبیین، ص۹۱).</ref>. بنا بر همین [[اخبار]]، وی هنگامی که [[مرگ]] خویش را نزدیک دید، نزد [[محمد بن علی بن عبدالله بن عباس]] به دهکده حمیمه رفت و [[حق امامت]] خویش را بدو [[تفویض]] کرد و رموز [[دعوت]] و اسامی [[مبلغان]] و داعیان خویش را در [[اختیار]] او نهاد و یارانش را به [[پیروی]] از این [[امام]] جدید سفارش کرد<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۱۶۵ - ۱۷۲؛ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۵۸.</ref>. با آنکه این روایت - اگر درست باشد – در بسیاری از منابع آمده است، باید توجه داشت که [[ابو هاشم]] تنها یکی از [[علویان]] و آن هم از [[فرقه]] [[کیسانیه]] بود و نمی‌توان [[رأی]] و عمل او را در واگذاری حق خلافت به [[عباسیان]] – منشأ این حق هر چه باشد - به منزله رأی و عمل همه [[شیعیان]] از جمله [[امامیه]] دانست. از این‌رو، نظر مورخانی چون صاحب اخبارالدولة العباسیة<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۱۶۵- ۱۷۳.</ref> که این عمل [[ابوهاشم]] را به منزله انتقال [[حق امامت]] از [[خاندان]] [[علوی]] به [[خاندان عباسی]] می‌شمارند، مردود است و به نظر می‌رسد که [[عباسیان]] پس از دستیابی به [[خلافت]]، این داستان را بزرگ جلوه دادند تا برای دور ساختن [[علویان]] از خلافت و تقویت پایه‌های [[حکومت]] خویش حجتی [[استوار]] داشته باشند.


بنا بر همین [[روایات]]، پس از [[ملاقات]] [[ابو هاشم]] و [[محمد بن عبدالله]] به [[سال ۹۸ ق]]<ref>یعقوبی این واقعه را به سال ۹۷ می‌داند (ج ۲، ص۲۹۸).</ref>. مقدمات [[دعوت عباسی]] فراهم گردید و [[دعوت]] رسماً در [[سال ۱۰۰ق]]، آغاز شد<ref>دینوری، ابوحنیفه، الاخبارالطوال، ص۳۳۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲ ص۲۹۸؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۶.</ref> و پس از ۳۲ سال [[تبلیغ]] و [[کوشش]] مستمر و [[منظم]] [[رهبران]] و داعیان [[عباسی]] به [[پیروزی]] رسید.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۶.</ref>.
بنا بر همین [[روایات]]، پس از [[ملاقات]] [[ابو هاشم]] و [[محمد بن عبدالله]] به [[سال ۹۸ ق]]<ref>یعقوبی این واقعه را به سال ۹۷ می‌داند (ج ۲، ص۲۹۸).</ref>. مقدمات [[دعوت عباسی]] فراهم گردید و [[دعوت]] رسماً در [[سال ۱۰۰ق]]، آغاز شد<ref>دینوری، ابوحنیفه، الاخبارالطوال، ص۳۳۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲ ص۲۹۸؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۶.</ref> و پس از ۳۲ سال [[تبلیغ]] و [[کوشش]] مستمر و [[منظم]] [[رهبران]] و داعیان [[عباسی]] به [[پیروزی]] رسید.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۶.</ref>.
خط ۱۹: خط ۱۹:
اولاً، [[سیاست]] [[دولت اموی]] بر [[سیادت]] [[قوم عرب]] و [[تحقیر]] [[ملل]] دیگر نظیر [[ایرانیان]] که [[موالی]] خوانده می‌شدند مبتنی بود؛ خصوصاً در خراسان [[خشونت]] و [[قساوت]] [[امویان]] نسبت به مغلوب‌شدگان بیشتر بود، به گونه‌ای که موالی از تمام [[حقوق]] و [[شئون]] [[مدنی]] و [[اجتماعی]] [[محروم]] بودند و حتی [[حق]] ساختن [[سلاح]] و بر اسب نشستن را نداشتند؛ از این‌رو خراسان به یکی از مراکز مهم [[مخالفت]] با آنان تبدیل شده بود.
اولاً، [[سیاست]] [[دولت اموی]] بر [[سیادت]] [[قوم عرب]] و [[تحقیر]] [[ملل]] دیگر نظیر [[ایرانیان]] که [[موالی]] خوانده می‌شدند مبتنی بود؛ خصوصاً در خراسان [[خشونت]] و [[قساوت]] [[امویان]] نسبت به مغلوب‌شدگان بیشتر بود، به گونه‌ای که موالی از تمام [[حقوق]] و [[شئون]] [[مدنی]] و [[اجتماعی]] [[محروم]] بودند و حتی [[حق]] ساختن [[سلاح]] و بر اسب نشستن را نداشتند؛ از این‌رو خراسان به یکی از مراکز مهم [[مخالفت]] با آنان تبدیل شده بود.


ثانیاً، بیشتر ساکنان خراسان از علاقه‌مندان [[خاندان پیامبر]]{{صل}} و متمایل به [[عقاید]] [[شیعیان]] بودند و هم بدین سبب بود که [[قیام زید بن علی]] (د. ۱۲۲ ق.) و یحیی‌بن زید (د. ۱۲۵ ق.) از [[حمایت]] موالی و ایرانیان برخوردار شد؛ از این‌رو [[عباسیان]] می‌توانستند از گرایش‌های [[شیعی]] و نیروی جنبش‌های مذکور بهره گیرند، بی‌آنکه عملاً از آنان حمایت کرده باشند؛ مثلاً [[هنگام قیام]] زید، بسیاری از هواداران [[آل عباس]] آشکارا از زید طرفداری می‌کردند؛ اما [[محمد بن علی]] با [[احتیاط]] بسیار به سران دعوت [[فرمان]] داد که از خانه‌های خود بیرون نیایند که هنگام قیام فرا نرسیده است<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۳۳۱.</ref>.
ثانیاً، بیشتر ساکنان خراسان از علاقه‌مندان [[خاندان پیامبر]]{{صل}} و متمایل به [[عقاید]] [[شیعیان]] بودند و هم بدین سبب بود که [[قیام زید بن علی]] (د. ۱۲۲ق) و یحیی‌بن زید (د. ۱۲۵ق) از [[حمایت]] موالی و ایرانیان برخوردار شد؛ از این‌رو [[عباسیان]] می‌توانستند از گرایش‌های [[شیعی]] و نیروی جنبش‌های مذکور بهره گیرند، بی‌آنکه عملاً از آنان حمایت کرده باشند؛ مثلاً [[هنگام قیام]] زید، بسیاری از هواداران [[آل عباس]] آشکارا از زید طرفداری می‌کردند؛ اما [[محمد بن علی]] با [[احتیاط]] بسیار به سران دعوت [[فرمان]] داد که از خانه‌های خود بیرون نیایند که هنگام قیام فرا نرسیده است<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۳۳۱.</ref>.


ثالثاً، آل عباس برای عمومی کردن دعوت و پیشبرد آن به افراد بانفوذ و [[مدبر]] و [[قدرتمند]] [[ایرانی]] که عموماً در خراسان جمع بودند نیاز داشتند. این همان چیزی است که محمد بن علی از آن به «[[سرزمین]] مردان نیرومند» تعبیر کرده است<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۲۰۶- ۲۰۷.</ref>؛ با این همه، باید توجه داشت که دلایل مذکور بدان معنی نیست که ایرانیان بتنهایی در [[پیروزی]] [[دعوت عباسی]] نقش داشته و [[اعراب]] سهمی در آن نداشته‌اند؛ چه این که برای تشخیص این مهم، متأسفانه، منابع و مآخذ در بسیاری موارد نارسا یا ساکتند. با این [[وصف]]، تردیدی نیست که [[ایرانیان]]، [[خاصه]] [[اهل]] [[خراسان]]، بیش از دیگران در برابر [[دعوت عباسی]] [[گشاده‌رویی]] نشان داده‌اند و این [[حقیقت]] نشان می‌دهد که [[دعوت]] آنان با خواسته‌های ایرانیان [[هماهنگی]] و مطابقت داشته است؛ زیرا [[پیروزی]] آن [[نهضت]] ظاهراً اهداف طبقات مختلف [[جامعه]] رنجیده و [[تحقیر]] شده [[ایرانی]] را برآورده می‌ساخت. از سوی دیگر، علت و [[انگیزه]] علاقه‌مندی ایرانیان به [[خاندان پیامبر]]{{صل}} و [[تمایل]] آنان را به [[شیعه]] نمی‌توان خالصانه دانست؛ زیرا این [[تمایلات]] با اغراض و انگیزه‌هایی، چون [[رهایی]] از [[سلطه]] [[قوم عرب]] و سیاست‌های تفاخر‌طلبی و بیدادگرانه [[امویان]] آمیخته بود. به‎علاوه، ایرانیان که خواهان بازیابی [[استقلال سیاسی]] خود بودند، برای [[رویارویی]] با امویان ناگزیر بودند از دستاویز مذهبی شیعه و [[رهبری]] [[علویان]] بهره گیرند و آن را بهانه‌ای برای وصول به اندیشه‌های پنهانی خود قرار دهند؛ چه آنان [[دشمن]] مشترکی به نام امویان داشتند. این همکاری‌ها به‌سرعت ایرانیان و [[شیعیان]] را به هم نزدیک کرد و ایرانیانی که در آغاز با انگیزه‌های [[سیاسی]] به [[مذهب شیعه]] [[گرایش]] یافته بودند، رفته رفته به آن پیوستند و پس از آنکه [[شناخت]] و [[آگاهی]] آنان از آن [[مذهب]] بیشتر شد، خالصانه بدان گرویدند.
ثالثاً، آل عباس برای عمومی کردن دعوت و پیشبرد آن به افراد بانفوذ و [[مدبر]] و [[قدرتمند]] [[ایرانی]] که عموماً در خراسان جمع بودند نیاز داشتند. این همان چیزی است که محمد بن علی از آن به «[[سرزمین]] مردان نیرومند» تعبیر کرده است<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۲۰۶- ۲۰۷.</ref>؛ با این همه، باید توجه داشت که دلایل مذکور بدان معنی نیست که ایرانیان بتنهایی در [[پیروزی]] [[دعوت عباسی]] نقش داشته و [[اعراب]] سهمی در آن نداشته‌اند؛ چه این که برای تشخیص این مهم، متأسفانه، منابع و مآخذ در بسیاری موارد نارسا یا ساکتند. با این [[وصف]]، تردیدی نیست که [[ایرانیان]]، [[خاصه]] [[اهل]] [[خراسان]]، بیش از دیگران در برابر [[دعوت عباسی]] [[گشاده‌رویی]] نشان داده‌اند و این [[حقیقت]] نشان می‌دهد که [[دعوت]] آنان با خواسته‌های ایرانیان [[هماهنگی]] و مطابقت داشته است؛ زیرا [[پیروزی]] آن [[نهضت]] ظاهراً اهداف طبقات مختلف [[جامعه]] رنجیده و [[تحقیر]] شده [[ایرانی]] را برآورده می‌ساخت. از سوی دیگر، علت و [[انگیزه]] علاقه‌مندی ایرانیان به [[خاندان پیامبر]]{{صل}} و [[تمایل]] آنان را به [[شیعه]] نمی‌توان خالصانه دانست؛ زیرا این [[تمایلات]] با اغراض و انگیزه‌هایی، چون [[رهایی]] از [[سلطه]] [[قوم عرب]] و سیاست‌های تفاخر‌طلبی و بیدادگرانه [[امویان]] آمیخته بود. به‎علاوه، ایرانیان که خواهان بازیابی [[استقلال سیاسی]] خود بودند، برای [[رویارویی]] با امویان ناگزیر بودند از دستاویز مذهبی شیعه و [[رهبری]] [[علویان]] بهره گیرند و آن را بهانه‌ای برای وصول به اندیشه‌های پنهانی خود قرار دهند؛ چه آنان [[دشمن]] مشترکی به نام امویان داشتند. این همکاری‌ها به‌سرعت ایرانیان و [[شیعیان]] را به هم نزدیک کرد و ایرانیانی که در آغاز با انگیزه‌های [[سیاسی]] به [[مذهب شیعه]] [[گرایش]] یافته بودند، رفته رفته به آن پیوستند و پس از آنکه [[شناخت]] و [[آگاهی]] آنان از آن [[مذهب]] بیشتر شد، خالصانه بدان گرویدند.
خط ۳۴: خط ۳۴:
دوم، [[قیام]] [[عبدالله بن معاویه]]، نواده [[جعفر بن ابی طالب]]، در [[محرم]] ۱۲۷ ق. در [[شهر کوفه]] بود. به دنبال [[شکست]] سخت عبدالله از [[سپاهیان]] اموی در [[کوفه]]، وی به جانب ایران عقب نشست و پس از [[تصرف]] [[همدان]]، [[قم]]، [[ری]]، [[قومس]]، [[اصفهان]]، [[فارس]] و کرمان، ارتباط امویان را با نواحی [[شرق]] [[خلافت]] قطع کرد و با [[نصب]] کارگزارانی بر آن نواحی<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۱۵.</ref> و ضرب سکه به نام خود عملاً مدعی خلافت گردید<ref>ابن حبیب، أسماء المغتالین، ص۱۸۹.</ref>. بدین ترتیب دامنه قیام عبدالله خیلی زود [[مدائن]] و جبال و فارس را فراگرفت و گروه‌های ناراضی که به دنبال راهی برای پیروزی بر امویان بودند، زیر درفش وی فراهم آمدند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۵؛ الکامل، ج۴، ص۲۸۴ - ۲۸۵.</ref>؛ به گونه‌ای که دسته‌های ناهمگونی چون [[شیعیان]]، خوارج، بزرگان [[بنی‌امیه]] و حتی [[سفاح]] و [[منصور]] به وی پیوستند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۱۵ قس: اخبار الدولة العباسیة که در این زمینه خاموش است (ص ۳۰۶) در حالی که دیگران نیز روایت ابوالفرج را تأیید می‌کنند (الکامل، ج۵، ص۳۷۰- ۳۷۲). البته، با توجه به این که عبدالله مدعی خلافت بوده، در واقع رقیبی برای آل عباس شمرده می‌شده است؛ خصوصاً که قیام او در آستانه پیروزی عباسیان نزدیک بود که راز و رمز دعوت عباسی را آشکار کند. بنابراین، بعید نمی‌نماید که آل عباس برای اطلاع از اوضاع و احوال و پیوند دادن دعوت عبدالله به کار خویش به وی پیوسته باشند.</ref>؛ اما [[سپاه اموی]] به [[فرماندهی]] [[عامر بن ضَبّاره]] سرانجام [[عبدالله‌بن معاویه]] را [[شکست]] داد. عبدالله به سوی ابومسلم در [[خراسان]] گریخت و به دست او به [[قتل]] رسید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۱۶.</ref>. در واقع [[قیام]] عبدالله برای [[عباسیان]] مانند یک [[امتحان]] بود؛ زیرا همزمان با تلاش سخت [[امویان]] برای [[سرکوب]] وی، عباسیان با [[نظارت]] دقیق، هم تجربه آموختند و هم در [[رهبری]] داعیان خراسان تغییراتی ایجاد کردند که در [[پیروزی]] آنان تأثیر بسیار داشت و هم توانستند در [[پناه]] قیام [[عبدالله بن معاویه]]- که در ناحیه جبال [[سدی]] میان خراسان و [[شام]] به وجود آورده بود - کار [[دعوت]] را در خراسان به سامان آورند.
دوم، [[قیام]] [[عبدالله بن معاویه]]، نواده [[جعفر بن ابی طالب]]، در [[محرم]] ۱۲۷ ق. در [[شهر کوفه]] بود. به دنبال [[شکست]] سخت عبدالله از [[سپاهیان]] اموی در [[کوفه]]، وی به جانب ایران عقب نشست و پس از [[تصرف]] [[همدان]]، [[قم]]، [[ری]]، [[قومس]]، [[اصفهان]]، [[فارس]] و کرمان، ارتباط امویان را با نواحی [[شرق]] [[خلافت]] قطع کرد و با [[نصب]] کارگزارانی بر آن نواحی<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۱۵.</ref> و ضرب سکه به نام خود عملاً مدعی خلافت گردید<ref>ابن حبیب، أسماء المغتالین، ص۱۸۹.</ref>. بدین ترتیب دامنه قیام عبدالله خیلی زود [[مدائن]] و جبال و فارس را فراگرفت و گروه‌های ناراضی که به دنبال راهی برای پیروزی بر امویان بودند، زیر درفش وی فراهم آمدند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۵؛ الکامل، ج۴، ص۲۸۴ - ۲۸۵.</ref>؛ به گونه‌ای که دسته‌های ناهمگونی چون [[شیعیان]]، خوارج، بزرگان [[بنی‌امیه]] و حتی [[سفاح]] و [[منصور]] به وی پیوستند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۱۵ قس: اخبار الدولة العباسیة که در این زمینه خاموش است (ص ۳۰۶) در حالی که دیگران نیز روایت ابوالفرج را تأیید می‌کنند (الکامل، ج۵، ص۳۷۰- ۳۷۲). البته، با توجه به این که عبدالله مدعی خلافت بوده، در واقع رقیبی برای آل عباس شمرده می‌شده است؛ خصوصاً که قیام او در آستانه پیروزی عباسیان نزدیک بود که راز و رمز دعوت عباسی را آشکار کند. بنابراین، بعید نمی‌نماید که آل عباس برای اطلاع از اوضاع و احوال و پیوند دادن دعوت عبدالله به کار خویش به وی پیوسته باشند.</ref>؛ اما [[سپاه اموی]] به [[فرماندهی]] [[عامر بن ضَبّاره]] سرانجام [[عبدالله‌بن معاویه]] را [[شکست]] داد. عبدالله به سوی ابومسلم در [[خراسان]] گریخت و به دست او به [[قتل]] رسید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۱۱۶.</ref>. در واقع [[قیام]] عبدالله برای [[عباسیان]] مانند یک [[امتحان]] بود؛ زیرا همزمان با تلاش سخت [[امویان]] برای [[سرکوب]] وی، عباسیان با [[نظارت]] دقیق، هم تجربه آموختند و هم در [[رهبری]] داعیان خراسان تغییراتی ایجاد کردند که در [[پیروزی]] آنان تأثیر بسیار داشت و هم توانستند در [[پناه]] قیام [[عبدالله بن معاویه]]- که در ناحیه جبال [[سدی]] میان خراسان و [[شام]] به وجود آورده بود - کار [[دعوت]] را در خراسان به سامان آورند.


و همزمان با این ناکامی‌ها و دشواری‌های گوناگون، [[سازمان]] [[حکومتی]] امویان گرفتار [[آتش]] [[جنگ‌های داخلی]] و [[تعصبات]] سخت قبیله‌ای شد، برخوردهایی که شعله‌های خانمانسوز آن، خیلی زود سراسر [[ممالک اسلامی]] از جمله خراسان را فراگرفت. این تعصبات و [[درگیری‌ها]] که در بسیاری از وقایع مهم [[تاریخ]] [[عرب]] و [[اسلام]] مؤثر بود، میان [[عدنانیان]] (مضری‌ها یا شمالی‌ها) و [[قحطانیان]] ([[یمانی‌ها]] یا جنوبی‌ها) از صدها سال [[قبل از ظهور اسلام]] و تا مدت‌ها پس از اسلام همواره برای به دست آوردن [[مناصب]] مهم [[اجتماعی]] - [[سیاسی]] برقرار بود<ref>مثلاً نک: تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۱۴ و ۲۶۵. این درگیری‌ها در رویدادهای پیش از اسلام (ایام العرب)، بیشتر به صورت تفاخر‌طلبی و رقابت‌های سیاسی و اجتماعی و پس از اسلام به صورت درگیری‌های نظامی نظیر نبردهای ردّه، پیامبران دروغین و واقعه مَرج راهط تأثیر بسیار داشته است (حتی، فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ص۳۵۳ - ۳۵۵). آشکار‌ترین نمودار این رقابت، درگیری میان سران عرب قبیله‌های مزبور، بر سر دستیابی بر دیوان‎های حکومتی نواحی شرقی خلافت اموی است که همزمان با آغاز دعوت عباسی، میان حارث بن سریج و جدیع بن علی کرمانی و عامل هشتاد ساله خراسان، نصر بن سیار، درگرفت.</ref> و پس از [[فتح]] [[سرزمین]] [[ایران]] و سکونت [[طوایف]] [[عرب]] در آن دیار، دامنه این [[تعصبات]] و [[اختلافات]] به آنجا نیز کشیده شد<ref>گفتنی است که عصبیت و اختلاف اعراب، همزمان با شکل‌گیری قیام عباسی در شام و عراق شدت یافته بود و خلفای دمشق هم خود درگیر این تنازعات بودند؛ از جمله یزید سوم (د. ۱۲۶ ق.) برای دستیابی به خلافت و غلبه بر ولید دوم از نیروی یمنیان بر ضد مضریان سود جست و مروان‌بن محمد بن مروان نیز برای پیروزی بر رقبای خود، اعراب مضری را بر کشید و با استفاده از پشتیبانی آنان در صدد تجدید عظمت گذشته خلافت اموی افتاد.</ref>؛ از این‌رو [[بنی تمیم]] که از طوایف مضری بودند و از آغاز [[تصرف]] ایران به [[خراسان]] آمده بودند، همواره با ازدیها که [[یمانی]] بودند و دیرتر آمده بودند، [[جنگ]] و [[ستیز]] داشتند. همزمان با [[حکومت]] [[مهلب بن ابی صفره]] و فرزندانش در خراسان، [[یمانی‌ها]] در اوج [[قدرت]] بودند، اما هنگامی که قتیبة بن مسلم و [[نصر بن سیار]] به [[فرمانروایی]] رسیدند، مضری‌ها تفوق یافتند. در همین حال [[آتش]] برخوردهای قبیله‌ای را مردی به نام [[جدیع بن علی کرمانی]] که [[رهبری]] [[اعراب]] [[یمنی]] را بر عهده داشت دامن زد. او بر [[ضد]] نصر - که [[رهبر]] اعراب مضری بود - [[قیام]] کرد<ref>درباره قیام کرمانی نک: گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، ص۲۶۲- ۲۶۳؛ الاخبار الطوال، ص۳۵۱؛ اخبار الدولة العباسیة، ص۲۸۹؛ الکامل، ج۵، ص۳۰۴.</ref> و چنان مایه [[نگرانی]] وی را فراهم ساخت که نصر از جریانات مخفی که به [[سود]] [[عباسیان]] در حال [[تکوین]] بود، کاملاً [[غافل]] ماند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۳۳.</ref>.
و همزمان با این ناکامی‌ها و دشواری‌های گوناگون، [[سازمان]] [[حکومتی]] امویان گرفتار [[آتش]] [[جنگ‌های داخلی]] و [[تعصبات]] سخت قبیله‌ای شد، برخوردهایی که شعله‌های خانمانسوز آن، خیلی زود سراسر [[ممالک اسلامی]] از جمله خراسان را فراگرفت. این تعصبات و [[درگیری‌ها]] که در بسیاری از وقایع مهم [[تاریخ]] [[عرب]] و [[اسلام]] مؤثر بود، میان [[عدنانیان]] (مضری‌ها یا شمالی‌ها) و [[قحطانیان]] ([[یمانی‌ها]] یا جنوبی‌ها) از صدها سال [[قبل از ظهور اسلام]] و تا مدت‌ها پس از اسلام همواره برای به دست آوردن [[مناصب]] مهم [[اجتماعی]] - [[سیاسی]] برقرار بود<ref>مثلاً نک: تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۱۴ و ۲۶۵. این درگیری‌ها در رویدادهای پیش از اسلام (ایام العرب)، بیشتر به صورت تفاخر‌طلبی و رقابت‌های سیاسی و اجتماعی و پس از اسلام به صورت درگیری‌های نظامی نظیر نبردهای ردّه، پیامبران دروغین و واقعه مَرج راهط تأثیر بسیار داشته است (حتی، فیلیپ خلیل، تاریخ عرب، ص۳۵۳ - ۳۵۵). آشکار‌ترین نمودار این رقابت، درگیری میان سران عرب قبیله‌های مزبور، بر سر دستیابی بر دیوان‎های حکومتی نواحی شرقی خلافت اموی است که همزمان با آغاز دعوت عباسی، میان حارث بن سریج و جدیع بن علی کرمانی و عامل هشتاد ساله خراسان، نصر بن سیار، درگرفت.</ref> و پس از [[فتح]] [[سرزمین]] [[ایران]] و سکونت [[طوایف]] [[عرب]] در آن دیار، دامنه این [[تعصبات]] و [[اختلافات]] به آنجا نیز کشیده شد<ref>گفتنی است که عصبیت و اختلاف اعراب، همزمان با شکل‌گیری قیام عباسی در شام و عراق شدت یافته بود و خلفای دمشق هم خود درگیر این تنازعات بودند؛ از جمله یزید سوم (د. ۱۲۶ق) برای دستیابی به خلافت و غلبه بر ولید دوم از نیروی یمنیان بر ضد مضریان سود جست و مروان‌بن محمد بن مروان نیز برای پیروزی بر رقبای خود، اعراب مضری را بر کشید و با استفاده از پشتیبانی آنان در صدد تجدید عظمت گذشته خلافت اموی افتاد.</ref>؛ از این‌رو [[بنی تمیم]] که از طوایف مضری بودند و از آغاز [[تصرف]] ایران به [[خراسان]] آمده بودند، همواره با ازدیها که [[یمانی]] بودند و دیرتر آمده بودند، [[جنگ]] و [[ستیز]] داشتند. همزمان با [[حکومت]] [[مهلب بن ابی صفره]] و فرزندانش در خراسان، [[یمانی‌ها]] در اوج [[قدرت]] بودند، اما هنگامی که قتیبة بن مسلم و [[نصر بن سیار]] به [[فرمانروایی]] رسیدند، مضری‌ها تفوق یافتند. در همین حال [[آتش]] برخوردهای قبیله‌ای را مردی به نام [[جدیع بن علی کرمانی]] که [[رهبری]] [[اعراب]] [[یمنی]] را بر عهده داشت دامن زد. او بر [[ضد]] نصر - که [[رهبر]] اعراب مضری بود - [[قیام]] کرد<ref>درباره قیام کرمانی نک: گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، ص۲۶۲- ۲۶۳؛ الاخبار الطوال، ص۳۵۱؛ اخبار الدولة العباسیة، ص۲۸۹؛ الکامل، ج۵، ص۳۰۴.</ref> و چنان مایه [[نگرانی]] وی را فراهم ساخت که نصر از جریانات مخفی که به [[سود]] [[عباسیان]] در حال [[تکوین]] بود، کاملاً [[غافل]] ماند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۳۳.</ref>.


مقارن این اوضاع (۱۲۷ هـ.)، ابومسلم<ref>درباره ابومسلم، نک: ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۴، ص۷۱-۷۳؛ الکامل، ج۵، ص۱۴ و ۹۳- ۹۵؛ بهرامیان، علی و صادق سجادی، «ابومسلم» دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۶.</ref> برای نشر [[دعوت عباسی]] به [[مرو]] آمد. تبار و [[نسب]] این مبلغ و [[سیاستمدار]]، مانند بسیاری از قهرمانان [[تاریخ]]، در هاله‌ای از [[افسانه‌ها]] و اوهام فرو رفته است. عده‌ای وی را [[ایرانی]] و از [[فرزندان]] بزرگمهر و عده‌ای دیگر وی را برده و از [[موالی]] یک [[قبیله عرب]] می‌دانند<ref>مسعودی، ابوالحسن، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۴.</ref>. [[عقیده]] مشهور آن است که در [[اصفهان]] زاده شد، در [[کوفه]] نشو و نما یافت و در [[زندان]] با داعیان [[عباسی]] آشنا شد و در سلک [[پیروان]] این [[نهضت]] درآمد<ref>الکامل، ج۴، ص۲۹۱؛ و قس: الاخبار الطوال که گفته است: {{عربی|ويد بماء البصرة}} (ص ۳۳۷).</ref>؛ سپس به [[ابراهیم امام]] پیوست و نامش به [[عبدالرحمن]] و کنیه‌اش به ابومسلم [[تغییر]] یافت<ref>الکامل، ج۲، ص۲۹۵.</ref>.
مقارن این اوضاع (۱۲۷ هـ.)، ابومسلم<ref>درباره ابومسلم، نک: ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۴، ص۷۱-۷۳؛ الکامل، ج۵، ص۱۴ و ۹۳- ۹۵؛ بهرامیان، علی و صادق سجادی، «ابومسلم» دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۶.</ref> برای نشر [[دعوت عباسی]] به [[مرو]] آمد. تبار و [[نسب]] این مبلغ و [[سیاستمدار]]، مانند بسیاری از قهرمانان [[تاریخ]]، در هاله‌ای از [[افسانه‌ها]] و اوهام فرو رفته است. عده‌ای وی را [[ایرانی]] و از [[فرزندان]] بزرگمهر و عده‌ای دیگر وی را برده و از [[موالی]] یک [[قبیله عرب]] می‌دانند<ref>مسعودی، ابوالحسن، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۲۵۴.</ref>. [[عقیده]] مشهور آن است که در [[اصفهان]] زاده شد، در [[کوفه]] نشو و نما یافت و در [[زندان]] با داعیان [[عباسی]] آشنا شد و در سلک [[پیروان]] این [[نهضت]] درآمد<ref>الکامل، ج۴، ص۲۹۱؛ و قس: الاخبار الطوال که گفته است: {{عربی|ويد بماء البصرة}} (ص ۳۳۷).</ref>؛ سپس به [[ابراهیم امام]] پیوست و نامش به [[عبدالرحمن]] و کنیه‌اش به ابومسلم [[تغییر]] یافت<ref>الکامل، ج۲، ص۲۹۵.</ref>.
خط ۴۸: خط ۴۸:
ترجمه: (من درخشش گلگون [[آتش]] را در میان خاکستر می‌بینم و چیزی نمانده است که شعله‌ور شود. چنان که هر آتش با چوب‌های آتشزنه افروخته می‌شود، سرآغاز هر نبرد نیز سخنان آتشگون است. اگر [[خردمندان]] [[قوم]] در خاموش ساختن این آتش نکوشند، به‌زودی پیکرها و جمجمه‌ها هیزم این آتش فروزان خواهند شد. و من با [[شگفتی]] و بهت می‌گویم: ای کاش می‌دانستم آیا امویان خوابند یا بیدار؟!)
ترجمه: (من درخشش گلگون [[آتش]] را در میان خاکستر می‌بینم و چیزی نمانده است که شعله‌ور شود. چنان که هر آتش با چوب‌های آتشزنه افروخته می‌شود، سرآغاز هر نبرد نیز سخنان آتشگون است. اگر [[خردمندان]] [[قوم]] در خاموش ساختن این آتش نکوشند، به‌زودی پیکرها و جمجمه‌ها هیزم این آتش فروزان خواهند شد. و من با [[شگفتی]] و بهت می‌گویم: ای کاش می‌دانستم آیا امویان خوابند یا بیدار؟!)


نصر پی در پی به [[مروان]] و [[ابن هبیره]]، عامل [[عراق]]، [[نامه]] می‌فرستاد و درخواست کمک می‌کرد، اما سودی نمی‌برد؛ زیرا [[ابن هبیره]] از وضع نامطلوب نصر [[خشنود]] بود<ref>به گفته یعقوبی هنگامی که نامه به مروان رسید، وی نامه‌ای به ابن هبیره والی عراق نوشت و فرمان داد که نصر را یاری کند؛ اما ابن هبیره از این کار سر باز زد تا آنکه مروان وی را توبیخ و تهدید کرد (ج ۲، ص۳۴۱).</ref> و [[مروان]] دوم، [[خلیفه]] دلیر و پرتلاش [[اموی]]، چنان درگیر شورش‌های عراق و مناطق شمالی شبه‌جزیره بود که به ارسال پیامی متضمن این سخن که {{عربی|خسم الثؤلول من قبلك}} اکتفا کرد<ref>فیاض، علی‌اکبر، تاریخ اسلام، ص۲۰۱.</ref>. ابومسلم در هفتم [[ربیع‌الثانی]] [[سال ۱۳۰ ق]]. [[شهر]] [[مرو]]، مقر [[حکمرانان]] [[خراسان]] را [[فتح]] کرد<ref>کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ص۱۳۹.</ref> و به دنبال آن، شهرهای بلخ و توس و [[نیشابور]] وری به [[تصرف]] یکی از عاملان وی به نام [[قحطبة بن شبیب]] درآمد. [[نصر بن سیار]] ناگزیر به [[گرگان]] و سپس به [[ساوه]] گریخت و در همان جا درگذشت ([[ربیع‌الاول]] ۱۳۱ ق.)<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۵- ۳۴۶؛ کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ص۱۶۱.</ref>.
نصر پی در پی به [[مروان]] و [[ابن هبیره]]، عامل [[عراق]]، [[نامه]] می‌فرستاد و درخواست کمک می‌کرد، اما سودی نمی‌برد؛ زیرا [[ابن هبیره]] از وضع نامطلوب نصر [[خشنود]] بود<ref>به گفته یعقوبی هنگامی که نامه به مروان رسید، وی نامه‌ای به ابن هبیره والی عراق نوشت و فرمان داد که نصر را یاری کند؛ اما ابن هبیره از این کار سر باز زد تا آنکه مروان وی را توبیخ و تهدید کرد (ج ۲، ص۳۴۱).</ref> و [[مروان]] دوم، [[خلیفه]] دلیر و پرتلاش [[اموی]]، چنان درگیر شورش‌های عراق و مناطق شمالی شبه‌جزیره بود که به ارسال پیامی متضمن این سخن که {{عربی|خسم الثؤلول من قبلك}} اکتفا کرد<ref>فیاض، علی‌اکبر، تاریخ اسلام، ص۲۰۱.</ref>. ابومسلم در هفتم [[ربیع‌الثانی]] [[سال ۱۳۰ ق]]. [[شهر]] [[مرو]]، مقر [[حکمرانان]] [[خراسان]] را [[فتح]] کرد<ref>کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ص۱۳۹.</ref> و به دنبال آن، شهرهای بلخ و توس و [[نیشابور]] وری به [[تصرف]] یکی از عاملان وی به نام [[قحطبة بن شبیب]] درآمد. [[نصر بن سیار]] ناگزیر به [[گرگان]] و سپس به [[ساوه]] گریخت و در همان جا درگذشت ([[ربیع‌الاول]] ۱۳۱ق)<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۵- ۳۴۶؛ کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، ص۱۶۱.</ref>.


با [[مرگ]] نصر، [[شیراز]]، امور از هم گسیخت: [[حسن بن قحطبه]] به [[همدان]] تاخت و [[نهاوند]] را به محاصره درآورد؛ قحطبه نیز پس از گشودن [[اصفهان]] در نهاوند به پسر پیوست و پس از سه ماه درگیری، [[مقاومت]] سرسختانه [[اعراب]] را در آن شهر درهم [[شکست]]؛ آنگاه دسته‌هایی از [[سپاهیان]] خود را به جانب شهرزور و [[حلوان]] و جَلولاء فرستاد و خود از راه [[کرمانشاه]] و [[حُلوان]] و خانقین به سوی عراق رفت<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۳۵۳- ۳۵۴.</ref> و از دجله و [[فرات]] گذشت، ولی به گونه‌ای مرموز نابود شد. از پسِ وی، حسن بن قحطبه کار [[پدر]] را دنبال کرد و سیاه‌جامگان را به سوی [[کوفه]] [[هدایت]] کرد.
با [[مرگ]] نصر، [[شیراز]]، امور از هم گسیخت: [[حسن بن قحطبه]] به [[همدان]] تاخت و [[نهاوند]] را به محاصره درآورد؛ قحطبه نیز پس از گشودن [[اصفهان]] در نهاوند به پسر پیوست و پس از سه ماه درگیری، [[مقاومت]] سرسختانه [[اعراب]] را در آن شهر درهم [[شکست]]؛ آنگاه دسته‌هایی از [[سپاهیان]] خود را به جانب شهرزور و [[حلوان]] و جَلولاء فرستاد و خود از راه [[کرمانشاه]] و [[حُلوان]] و خانقین به سوی عراق رفت<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۳۵۳- ۳۵۴.</ref> و از دجله و [[فرات]] گذشت، ولی به گونه‌ای مرموز نابود شد. از پسِ وی، حسن بن قحطبه کار [[پدر]] را دنبال کرد و سیاه‌جامگان را به سوی [[کوفه]] [[هدایت]] کرد.
خط ۵۶: خط ۵۶:
باری، کار [[عباسیان]] در این [[زمان]] [[پیشرفت]] بسیار کرد تا آنکه [[نامه]] [[ابراهیم امام]] به ابومسلم، به دست [[مروان بن محمد]] افتاد؛ پس [[ابراهیم]] به [[سال ۱۳۱ ق]]. دستگیر و در حرّان [[محبوس]] شد. ابراهیم چون دریافت که از [[حبس]] [[امویان]] [[رهایی]] نخواهد یافت، کار [[دعوت]] را به [[برادر]] خود، عبدالله‌بن محمد، سپرد و به او سفارش کرد که در گسترش دعوت بکوشد و به [[کوفه]] برود. ابراهیم در [[سال ۱۳۲ ق]]. به [[قتل]] رسید و عبدالله‌بن محمد و دیگر بزرگان [[خاندان عباسی]] در [[محرم]] همان سال وارد کوفه شدند. ابوسلمه خلال ورود ایشان را مخفی نگاه داشت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۵؛ ابن طقطقی، محمدبن علی بن طباطبا، الفخری فی آداب السلطانیة والدول الاسلامیة، ص۱۴۶.</ref> و آنان را در [[خانه]] ولید بن سعد پنهان ساخت.
باری، کار [[عباسیان]] در این [[زمان]] [[پیشرفت]] بسیار کرد تا آنکه [[نامه]] [[ابراهیم امام]] به ابومسلم، به دست [[مروان بن محمد]] افتاد؛ پس [[ابراهیم]] به [[سال ۱۳۱ ق]]. دستگیر و در حرّان [[محبوس]] شد. ابراهیم چون دریافت که از [[حبس]] [[امویان]] [[رهایی]] نخواهد یافت، کار [[دعوت]] را به [[برادر]] خود، عبدالله‌بن محمد، سپرد و به او سفارش کرد که در گسترش دعوت بکوشد و به [[کوفه]] برود. ابراهیم در [[سال ۱۳۲ ق]]. به [[قتل]] رسید و عبدالله‌بن محمد و دیگر بزرگان [[خاندان عباسی]] در [[محرم]] همان سال وارد کوفه شدند. ابوسلمه خلال ورود ایشان را مخفی نگاه داشت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۵؛ ابن طقطقی، محمدبن علی بن طباطبا، الفخری فی آداب السلطانیة والدول الاسلامیة، ص۱۴۶.</ref> و آنان را در [[خانه]] ولید بن سعد پنهان ساخت.


هنگامی که [[سپاه]] ابومسلم به [[فرماندهی]] حسن‌بن قحطبه به دروازه کوفه رسید، هواداران [[آل عباس]] به [[رهبری]] ابوسلمه خلال [[پرچم سیاه]] [[عباسی]] را برافراشتند و عامل [[اموی]] کوفه را بیرون راندند و پس از اندکی تردید و [[تزلزل]]<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۴۴- ۳۴۶.</ref> [[ابوالعباس عبدالله‌بن محمد‎بن علی بن عبدالله عباس]] را که بعدها [[لقب]] [[سفاح]] یافت به عنوان نخستین [[خلیفه عباسی]] برگزیدند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲۹.</ref>. سفاح خطبه‌ای - که به دلیل وعد و وعیدهای بسیار سخت معروف است - ایراد کرد و سپس عم خویش، عبدالله‌بن علی، را با سپاهی [[عظیم]] از سیاه‌جامگان [[مأمور]] [[جنگ]] با [[مروان]] کرد<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۶۶- ۲۷۰.</ref>. مروان نیز با [[لشکریان]] بسیار که از قشون مقیم [[شام]] و جزیره فراهم کرده بود، از حران آهنگ [[عراق]] کرد. دو سپاه در کنار رود زاب با هم درگیر شدند<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۵۰ - ۳۵۲.</ref>. در این [[نبرد]] سرنوشت‌ساز مروان به‌سختی [[شکست]] خورد و از طریق نصیبین و [[دمشق]] به [[مصر]] گریخت<ref>الفخری، ص۱۹۷.</ref>. آخرین برخورد میان سیاه‌جامگان و [[سپاه اموی]] در دهکده بوصیر مصر رخ داد؛ در این [[نبرد]] [[مروان]] کشته (۱۳۲ ق.) و سرش برای [[سفاح]] فرستاده شد<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۶۱ - ۲۷۱.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۷.</ref>.
هنگامی که [[سپاه]] ابومسلم به [[فرماندهی]] حسن‌بن قحطبه به دروازه کوفه رسید، هواداران [[آل عباس]] به [[رهبری]] ابوسلمه خلال [[پرچم سیاه]] [[عباسی]] را برافراشتند و عامل [[اموی]] کوفه را بیرون راندند و پس از اندکی تردید و [[تزلزل]]<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۴۴- ۳۴۶.</ref> [[ابوالعباس عبدالله‌بن محمد‎بن علی بن عبدالله عباس]] را که بعدها [[لقب]] [[سفاح]] یافت به عنوان نخستین [[خلیفه عباسی]] برگزیدند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۲۹.</ref>. سفاح خطبه‌ای - که به دلیل وعد و وعیدهای بسیار سخت معروف است - ایراد کرد و سپس عم خویش، عبدالله‌بن علی، را با سپاهی [[عظیم]] از سیاه‌جامگان [[مأمور]] [[جنگ]] با [[مروان]] کرد<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۶۶- ۲۷۰.</ref>. مروان نیز با [[لشکریان]] بسیار که از قشون مقیم [[شام]] و جزیره فراهم کرده بود، از حران آهنگ [[عراق]] کرد. دو سپاه در کنار رود زاب با هم درگیر شدند<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۵۰ - ۳۵۲.</ref>. در این [[نبرد]] سرنوشت‌ساز مروان به‌سختی [[شکست]] خورد و از طریق نصیبین و [[دمشق]] به [[مصر]] گریخت<ref>الفخری، ص۱۹۷.</ref>. آخرین برخورد میان سیاه‌جامگان و [[سپاه اموی]] در دهکده بوصیر مصر رخ داد؛ در این [[نبرد]] [[مروان]] کشته (۱۳۲ق) و سرش برای [[سفاح]] فرستاده شد<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۶۱ - ۲۷۱.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۷.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش