چه کسانی در روزهای پایانی عمر پیامبر خاتم حضور داشتند؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۳۰
، ۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲جایگزینی متن - 'رازی' به 'رازی'
جز (جایگزینی متن - '{{پرسش غیرنهایی}} {{جعبه اطلاعات پرسش' به '{{جعبه اطلاعات پرسش') |
جز (جایگزینی متن - 'رازی' به 'رازی') |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
اما سیاستبازان، با درنگی که بیش از پانزده روز طول کشید، عملًا از اعزام [[سپاه]]، جلوگیری کردند. [[پیامبر خدا]] که آخرین لحظات زندگانی را میگذرانْد، [[زره]] و [[پرچم]] خود را به [[علی]] {{ع}} بخشید و او را [[وصی]] خود قرار داد و در ضمنِ نجوایی طولانی، [[علوم]] بیشماری را به [[امیر مؤمنان]] انتقال داد و در حالی که آخرین جمله را بر زبان میراند که: "لا، مع الرفیق الأعلی"<ref>این جمله بدین معناست که پیامبر {{صل}}، خواستار خروج از دنیا و رفتن به پیشگاه الهی است.</ref> در آغوش [[علی]] {{ع}}، [[زندگی]] را بدرود گفت و [[روح]] مطهرش از روی سینه همبَر و همراهش، همگام و مدافع بیبدیل و رازدار بینظیرش [[علی]] {{ع}} به سوی "رفیق اعلی" پر کشید. اکنون [[علی]] {{ع}} است و انبوه غمِ نشسته بر [[دل]]. [[علی]] {{ع}}، [[پیامبر خدا]] را با چشمانی اشکبار و قلبی آکنده از [[غم]] با [[یاری]] [[فرشتگان]] و [[فضل بن عباس]]، [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد. سپس چهره [[پیامبر خدا]] را گشود و در حالی که سرشک از دیده جاری داشت، با صدایی شکسته در گلو که انبوه انبوه، [[اندوه]] و درد و [[رنج]] را فریاد میکرد، گفت: [[پدر]] و مادرم فدایت باد! [[پاک]] زیستی و [[پاکیزه]] رفتی ...<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref>. و بر آن [[پیکر مطهر]]، [[نماز]] گزارد و سپس [[اصحاب]]، دسته دسته، بر آن پیکر [[پاک]]، [[نماز]] گزاردند. [[امام علی]] {{ع}} با [[همکاری]] [[اوس]] بن خولی و [[فضل بن عباس]]، [[پیکر مطهر]] [[پیامبر خدا]] را در همان جا که [[روح]] شریفش پر کشیده بود، به [[خاک]] سپرد. | اما سیاستبازان، با درنگی که بیش از پانزده روز طول کشید، عملًا از اعزام [[سپاه]]، جلوگیری کردند. [[پیامبر خدا]] که آخرین لحظات زندگانی را میگذرانْد، [[زره]] و [[پرچم]] خود را به [[علی]] {{ع}} بخشید و او را [[وصی]] خود قرار داد و در ضمنِ نجوایی طولانی، [[علوم]] بیشماری را به [[امیر مؤمنان]] انتقال داد و در حالی که آخرین جمله را بر زبان میراند که: "لا، مع الرفیق الأعلی"<ref>این جمله بدین معناست که پیامبر {{صل}}، خواستار خروج از دنیا و رفتن به پیشگاه الهی است.</ref> در آغوش [[علی]] {{ع}}، [[زندگی]] را بدرود گفت و [[روح]] مطهرش از روی سینه همبَر و همراهش، همگام و مدافع بیبدیل و رازدار بینظیرش [[علی]] {{ع}} به سوی "رفیق اعلی" پر کشید. اکنون [[علی]] {{ع}} است و انبوه غمِ نشسته بر [[دل]]. [[علی]] {{ع}}، [[پیامبر خدا]] را با چشمانی اشکبار و قلبی آکنده از [[غم]] با [[یاری]] [[فرشتگان]] و [[فضل بن عباس]]، [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد. سپس چهره [[پیامبر خدا]] را گشود و در حالی که سرشک از دیده جاری داشت، با صدایی شکسته در گلو که انبوه انبوه، [[اندوه]] و درد و [[رنج]] را فریاد میکرد، گفت: [[پدر]] و مادرم فدایت باد! [[پاک]] زیستی و [[پاکیزه]] رفتی ...<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref>. و بر آن [[پیکر مطهر]]، [[نماز]] گزارد و سپس [[اصحاب]]، دسته دسته، بر آن پیکر [[پاک]]، [[نماز]] گزاردند. [[امام علی]] {{ع}} با [[همکاری]] [[اوس]] بن خولی و [[فضل بن عباس]]، [[پیکر مطهر]] [[پیامبر خدا]] را در همان جا که [[روح]] شریفش پر کشیده بود، به [[خاک]] سپرد. | ||
:::::[[امیر مؤمنان]]، در [[بیماری پیامبر]] {{صل}} هیچ گاه از او جدا نمیشد، جز به [[ضرورت]]. یک بار چون برای کاری بیرون رفت، [[پیامبر]] {{صل}} اندکی بهبود یافت و [[علی]] {{ع}} را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بیحال گشته، ساکت شد. [[عایشه]] گفت: [[ابو بکر]] را نزدش بیاورید. او فرا خوانده شد و به نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و بالای سر ایشان نشست. چون [[پیامبر]] {{صل}} چشمانش را گشود و او را دید، از او رو گردانید. [[ابو بکر]] برخاست و گفت: اگر با من کاری داشت، مرا از آن [[آگاه]] میکرد. هنگام بیرون رفتن [[ابو بکر]]، [[پیامبر]] {{صل}} سخنش را تکرار کرد و فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[حفصه]] گفت: [[عمر]] را برایش فرا بخوانید. او را فرا خواندند. چون حاضر شد و [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت. سپس [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[ام سلمه]] گفت: [[علی]] را برایش بیاورید که جز او را نمیخواهد. [[امیر مؤمنان]]، فرا خوانده شد و چون به او نزدیک شد، [[پیامبر]] {{صل}}، اشارهای به او کرد. [[علی]] {{ع}} [[خم]] شد و [[پیامبر]] {{صل}} مدت زیادی با او [[نجوا]] کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا [[پیامبر]] {{صل}} به [[خواب]] رفت. [[مردم]] به او گفتند: ای [[ابو الحسن]]! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "[[هزار باب علم]] به من آموخت که هر کدامش [[هزار باب]] را بر من گشود و مرا به چیزی [[وصیت]] کرد که اگر [[خدا]] بخواهد، بدان [[اقدام]] میکنم". سپس [[پیامبر]] {{صل}} سنگین شد و به حال [[احتضار]] افتاد و [[امیر مؤمنان]]، نزدش بود. چون زمان آن رسید که [[جان]] از کالبدش به در رود، به [[علی]] {{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! سرم را بر دامنت بگذار که [[امر الهی]] رسید و پس از بیرون رفتن جانم، آن را به دست گیر و به صورتت بکش. سپس مرا رو به [[قبله]] کن<ref>محتضر باید پیش از مرگ، رو به قبله باشد. از این رو محتمل است در عبارت، تصحیفی رخ داده باشدو یا عبارت، تأکید باشد. (م)</ref> و کار [[غسل]] و کفن مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه [[مردم]] بر من [[نماز]] بگزار و از من جدا مشو تا مرا در [[گور]] [[نهی]] و از خدای متعال [[یاری]] بخواه". [[علی]] {{ع}}، سرِ [[پیامبر]] {{صل}} را به دامن گرفت و ایشان از حال رفت. پس [[فاطمه]] {{س}} خود را بر او افکند و به صورتش مینگریست و ناله میزد و میگریست و میگفت: سپیدرویی که از ابرها با روی او [[باران]] میطلبند، [[فریادرس]] [[یتیمان]]، [[پناه]] بیوهزنان. پس [[پیامبر]] {{صل}} چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: "دخترم! این گفته عمویت [[ابوطالب]] است. آن را مگو، بلکه بگو: "و [[محمد]]، جز [[پیامبری]] نیست که پیش از او هم پیامبرانی بودهاند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از [[عقیده]] خود باز میگردید؟""<ref>آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>. [[فاطمه]] {{س}} زمانی دراز گریست و [[پیامبر]] {{صل}} به او اشاره کرد که نزدیک آید. [[فاطمه]] {{س}} نزدیک شد و [[پیامبر]] {{صل}} | :::::[[امیر مؤمنان]]، در [[بیماری پیامبر]] {{صل}} هیچ گاه از او جدا نمیشد، جز به [[ضرورت]]. یک بار چون برای کاری بیرون رفت، [[پیامبر]] {{صل}} اندکی بهبود یافت و [[علی]] {{ع}} را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بیحال گشته، ساکت شد. [[عایشه]] گفت: [[ابو بکر]] را نزدش بیاورید. او فرا خوانده شد و به نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و بالای سر ایشان نشست. چون [[پیامبر]] {{صل}} چشمانش را گشود و او را دید، از او رو گردانید. [[ابو بکر]] برخاست و گفت: اگر با من کاری داشت، مرا از آن [[آگاه]] میکرد. هنگام بیرون رفتن [[ابو بکر]]، [[پیامبر]] {{صل}} سخنش را تکرار کرد و فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[حفصه]] گفت: [[عمر]] را برایش فرا بخوانید. او را فرا خواندند. چون حاضر شد و [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت. سپس [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[ام سلمه]] گفت: [[علی]] را برایش بیاورید که جز او را نمیخواهد. [[امیر مؤمنان]]، فرا خوانده شد و چون به او نزدیک شد، [[پیامبر]] {{صل}}، اشارهای به او کرد. [[علی]] {{ع}} [[خم]] شد و [[پیامبر]] {{صل}} مدت زیادی با او [[نجوا]] کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا [[پیامبر]] {{صل}} به [[خواب]] رفت. [[مردم]] به او گفتند: ای [[ابو الحسن]]! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "[[هزار باب علم]] به من آموخت که هر کدامش [[هزار باب]] را بر من گشود و مرا به چیزی [[وصیت]] کرد که اگر [[خدا]] بخواهد، بدان [[اقدام]] میکنم". سپس [[پیامبر]] {{صل}} سنگین شد و به حال [[احتضار]] افتاد و [[امیر مؤمنان]]، نزدش بود. چون زمان آن رسید که [[جان]] از کالبدش به در رود، به [[علی]] {{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! سرم را بر دامنت بگذار که [[امر الهی]] رسید و پس از بیرون رفتن جانم، آن را به دست گیر و به صورتت بکش. سپس مرا رو به [[قبله]] کن<ref>محتضر باید پیش از مرگ، رو به قبله باشد. از این رو محتمل است در عبارت، تصحیفی رخ داده باشدو یا عبارت، تأکید باشد. (م)</ref> و کار [[غسل]] و کفن مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه [[مردم]] بر من [[نماز]] بگزار و از من جدا مشو تا مرا در [[گور]] [[نهی]] و از خدای متعال [[یاری]] بخواه". [[علی]] {{ع}}، سرِ [[پیامبر]] {{صل}} را به دامن گرفت و ایشان از حال رفت. پس [[فاطمه]] {{س}} خود را بر او افکند و به صورتش مینگریست و ناله میزد و میگریست و میگفت: سپیدرویی که از ابرها با روی او [[باران]] میطلبند، [[فریادرس]] [[یتیمان]]، [[پناه]] بیوهزنان. پس [[پیامبر]] {{صل}} چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: "دخترم! این گفته عمویت [[ابوطالب]] است. آن را مگو، بلکه بگو: "و [[محمد]]، جز [[پیامبری]] نیست که پیش از او هم پیامبرانی بودهاند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از [[عقیده]] خود باز میگردید؟""<ref>آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>. [[فاطمه]] {{س}} زمانی دراز گریست و [[پیامبر]] {{صل}} به او اشاره کرد که نزدیک آید. [[فاطمه]] {{س}} نزدیک شد و [[پیامبر]] {{صل}} رازی را به او گفت که چهرهاش شکفت. سپس در حالیکه دست راست [[امیر مؤمنان]] در زیر چانه [[پیامبر خدا]] بود، روحش پَر کشید. پس آن (دست) را بالا آورد و بر صورت خود کشید. سپس، او را رو به [[قبله]] نمود و چشمانش را بست و جامهاش را به رویش کشید و به [[تدبیر امور]] [[پیامبر]] {{صل}} پرداخت<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۵.</ref>. | ||
:::::به [[نقل]] از [[حذیفة بن یمان]]: در [[بیماری]] منجر به فوت [[پیامبر خدا]] به نزدش رفتم. او را دیدم که به [[علی]] {{ع}} تکیه زده بود. خواستم [[علی]] {{ع}} را دور کنم و خود بهجایش بنشینم. پس گفتم: ای [[ابوالحسن]]! میبینم که امشب خسته شدهای. کاش کنار میرفتی تا یاریات میکردم! [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "او را واگذار. او از تو به جایش سزاوارتر است"<ref>کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۲۸، ح ۴۴۲۶۶.</ref>. [[امام علی]] {{ع}}: [[پیامبر خدا]]، [[قبض روح]] شد، در حالی که سرش بر سینه من بود و جانش در کف دستم روان شد و آن را بر صورتم کشیدم و [[غسل]] او را عهدهدار شدم و [[فرشتگان]]، یاورم بودند. در و دیوار خانه [[ضجه]] میزدند، فرشتگانی فرود میآمدند و گروهی دیگر به [[آسمان]] میرفتند. صدای همهمه آنان [لحظهای] از گوشم قطع نشد که بر او [[درود]] میفرستادند تا آن که او را در آرامگاهش به [[خاک]] سپردیم<ref>الإمام علی {{ع}}: {{متن حدیث|لَقَد قُبِضَ رَسولُ اللهِ {{صل}} وإن رَأسَهُ لَعَلی صَدری، ولَقَد سالَت نَفسُهُ فی کفی فَأَمرَرتُها عَلی وَجهی. ولَقَد وُلیتُ غُسلَهُ {{صل}} وَالمَلائِکةُ أعوانی، فَضَجتِ الدارُ وَالأَفنِیةُ؛ مَلَأٌ یهبِطُ، ومَلَأٌ یعرُجُ، وما فارَقَت سَمعی هَینَمَةٌ مِنهُم، یصَلونَ عَلَیهِ حَتی وارَیناهُ فی ضَریحِهِ}} (نهج البلاغة، خطبه ۱۹۷).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۹۱-۹۴.</ref>. | :::::به [[نقل]] از [[حذیفة بن یمان]]: در [[بیماری]] منجر به فوت [[پیامبر خدا]] به نزدش رفتم. او را دیدم که به [[علی]] {{ع}} تکیه زده بود. خواستم [[علی]] {{ع}} را دور کنم و خود بهجایش بنشینم. پس گفتم: ای [[ابوالحسن]]! میبینم که امشب خسته شدهای. کاش کنار میرفتی تا یاریات میکردم! [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "او را واگذار. او از تو به جایش سزاوارتر است"<ref>کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۲۸، ح ۴۴۲۶۶.</ref>. [[امام علی]] {{ع}}: [[پیامبر خدا]]، [[قبض روح]] شد، در حالی که سرش بر سینه من بود و جانش در کف دستم روان شد و آن را بر صورتم کشیدم و [[غسل]] او را عهدهدار شدم و [[فرشتگان]]، یاورم بودند. در و دیوار خانه [[ضجه]] میزدند، فرشتگانی فرود میآمدند و گروهی دیگر به [[آسمان]] میرفتند. صدای همهمه آنان [لحظهای] از گوشم قطع نشد که بر او [[درود]] میفرستادند تا آن که او را در آرامگاهش به [[خاک]] سپردیم<ref>الإمام علی {{ع}}: {{متن حدیث|لَقَد قُبِضَ رَسولُ اللهِ {{صل}} وإن رَأسَهُ لَعَلی صَدری، ولَقَد سالَت نَفسُهُ فی کفی فَأَمرَرتُها عَلی وَجهی. ولَقَد وُلیتُ غُسلَهُ {{صل}} وَالمَلائِکةُ أعوانی، فَضَجتِ الدارُ وَالأَفنِیةُ؛ مَلَأٌ یهبِطُ، ومَلَأٌ یعرُجُ، وما فارَقَت سَمعی هَینَمَةٌ مِنهُم، یصَلونَ عَلَیهِ حَتی وارَیناهُ فی ضَریحِهِ}} (نهج البلاغة، خطبه ۱۹۷).</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۹۱-۹۴.</ref>. | ||