جز
جایگزینی متن - 'رازی' به 'رازی'
جز (جایگزینی متن - 'رازی' به 'رازی') |
|||
خط ۱۴۸: | خط ۱۴۸: | ||
فاطمه زهرا{{س}} با شنیدن این [[آیات]] از فرط [[ناراحتی]] روی [[زمین]] افتاد و همواره میگفت: وای، وای بر کسانی که وارد [[آتش دوزخ]] شوند<ref>بحار الانوار، ج۸، ص۲۰۳.</ref>. | فاطمه زهرا{{س}} با شنیدن این [[آیات]] از فرط [[ناراحتی]] روی [[زمین]] افتاد و همواره میگفت: وای، وای بر کسانی که وارد [[آتش دوزخ]] شوند<ref>بحار الانوار، ج۸، ص۲۰۳.</ref>. | ||
۱۹. [[عروة بن زبیر]]، از [[عایشه]] نقل کرده گفت: رسول خدا که در بستر [[بیمار]] شد، دخترش [[فاطمه]] را خواست و به او | ۱۹. [[عروة بن زبیر]]، از [[عایشه]] نقل کرده گفت: رسول خدا که در بستر [[بیمار]] شد، دخترش [[فاطمه]] را خواست و به او رازی گفت، فاطمه به [[گریه]] افتاد، پس از آن مطلبی به او فرمود که اینبار فاطمه خندید سبب آن را از او پرسیدم، فرمود: زمانیکه گریستم رسول خدا{{صل}} خبر [[رحلت]] خود را به من داد و گریستم و آنگاه که به من اطلاع داد از [[اهل]] بیتش من نخستین کسی هستم که به وی میپیوندم، خندان گشتم<ref>مسند احمد، ج۶، ص۲۸۳.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۸۴.</ref>. | ||
===[[حکومت]]، [[سیاست]]، تاریخ=== | ===[[حکومت]]، [[سیاست]]، تاریخ=== | ||
#دو خطبهای که از وجود [[مقدس]] [[حضرت زهرا]]{{س}} نقل کردیم در راستای بیان [[انقلاب]] [[خجسته]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[آینده]] آن و [[جاهلیّت]] [[قبل از بعثت]] [[مبارک]] آن [[حضرت]] و پیآمدهای [[انحراف]] [[رهبری اسلامی]] از مسیر صحیح خود، بیانگر [[دوراندیشی]] و گستردگی افق [[اندیشه]] آن بزرگ بانوست. | #دو خطبهای که از وجود [[مقدس]] [[حضرت زهرا]]{{س}} نقل کردیم در راستای بیان [[انقلاب]] [[خجسته]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[آینده]] آن و [[جاهلیّت]] [[قبل از بعثت]] [[مبارک]] آن [[حضرت]] و پیآمدهای [[انحراف]] [[رهبری اسلامی]] از مسیر صحیح خود، بیانگر [[دوراندیشی]] و گستردگی افق [[اندیشه]] آن بزرگ بانوست. | ||
#در مورد [[اخبار غیبی]]، از [[فاطمه صغری]] دخت [[امام حسین]]{{ع}}، از پدر بزرگوارش، از جدّهاش [[فاطمه زهرا]]{{س}} دخت [[رسول اکرم]]{{صل}} [[روایت]] شده که فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} به من فرمود: هفت تن از فرزندانم در ساحل [[فرات]] به [[خاک]] سپرده میشوند که شهدای اوّلین و آخرین به پایه آنان نمیرسند<ref>بحار الانوار، ج۸، ص۱۳۱.</ref>. | #در مورد [[اخبار غیبی]]، از [[فاطمه صغری]] دخت [[امام حسین]]{{ع}}، از پدر بزرگوارش، از جدّهاش [[فاطمه زهرا]]{{س}} دخت [[رسول اکرم]]{{صل}} [[روایت]] شده که فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} به من فرمود: هفت تن از فرزندانم در ساحل [[فرات]] به [[خاک]] سپرده میشوند که شهدای اوّلین و آخرین به پایه آنان نمیرسند<ref>بحار الانوار، ج۸، ص۱۳۱.</ref>. | ||
#در مورد [[رازگویی]] رسول اکرم{{صل}} با [[فاطمه]]{{س}} از [[عایشه]] نقل شده که گفت: فاطمه که بسیار شبیه [[پدر]] راه میرفت روزی [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} آمد، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: دخترم! خوش آمدی. سپس او را سمت راست یا چپ خود نشانید و آنگاه | #در مورد [[رازگویی]] رسول اکرم{{صل}} با [[فاطمه]]{{س}} از [[عایشه]] نقل شده که گفت: فاطمه که بسیار شبیه [[پدر]] راه میرفت روزی [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} آمد، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: دخترم! خوش آمدی. سپس او را سمت راست یا چپ خود نشانید و آنگاه رازی را با او در میان گذاشت، فاطمه گریست. من به او گفتم: شگفتا! رسول خدا{{صل}} به ویژه خواسته با تو سخن بگوید و تو [[گریه]] میکنی؟ پس از آن [[پیامبر]] به او [[راز]] دیگری گفت و فاطمه خندید: من گفتم: گریه و اندوهی اینگونه نزدیک به هم ندیده بودم! از فاطمه پرسیدم رسول خدا به تو چه فرمود؟ [[دخت پیامبر]] فرمود: من راز رسول خدا را فاش نخواهم ساخت. | ||
پس از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} موضوع را از او جویا شدم، در پاسخ فرمود: رسول خدا{{صل}} رازی را با من در میان گذاشت و فرمود: [[جبرئیل]] هر سال یکبار [[قرآن]] را بر من عرضه میکرد، ولی امسال دوبار آن را بر من عرضه نموده است، به نظر میرسد پایان عمرم فرارسیده باشد، فاطمه [[جان]]! از [[اهل]] بیتم، تو نخستین کسی هستی که به من میپیوندی و من [[بهترین]] کسی هستم که بر تو پیشی گرفتهام، بدینجهت گریستم، سپس فرمود: فاطمه جان! آیا از این [[خرسند]] نیستی که [[بانوی بانوان]] [[امت اسلام]] - و یا [[بانوان]] [[مؤمنان]]<ref>به ظاهر، تردید از عایشه است.</ref>- باشی؟ و این سخن سبب لبخندم شد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۹۱.</ref>. | پس از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} موضوع را از او جویا شدم، در پاسخ فرمود: رسول خدا{{صل}} رازی را با من در میان گذاشت و فرمود: [[جبرئیل]] هر سال یکبار [[قرآن]] را بر من عرضه میکرد، ولی امسال دوبار آن را بر من عرضه نموده است، به نظر میرسد پایان عمرم فرارسیده باشد، فاطمه [[جان]]! از [[اهل]] بیتم، تو نخستین کسی هستی که به من میپیوندی و من [[بهترین]] کسی هستم که بر تو پیشی گرفتهام، بدینجهت گریستم، سپس فرمود: فاطمه جان! آیا از این [[خرسند]] نیستی که [[بانوی بانوان]] [[امت اسلام]] - و یا [[بانوان]] [[مؤمنان]]<ref>به ظاهر، تردید از عایشه است.</ref>- باشی؟ و این سخن سبب لبخندم شد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۹۱.</ref>. |