آیا محمد بن عبدالله بن تومرت علوی حسنی مدعی مهدویت بود؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۳۱
، ۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲جایگزینی متن - 'رازی' به 'رازی'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان منبعشناسی جامع}} +{{پایان منبع جامع}})) |
جز (جایگزینی متن - 'رازی' به 'رازی') |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در اینباره گفته است: | حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در اینباره گفته است: | ||
«'''[[محمد بن تومرت]]''' [[ابو عبدالله محمد بن عبدالله تومرت مغربی حسنی]] در عاشورای ۴۸۵ قمری متولد شد و در ۵۸۰ قمری درگذشت. او سلسله "الموحدین" را در آفریقا و اسپانیا بنیان نهاد. ابوعبدالله از [[قبیله]] "مصامد" مراکش به شمار میآمد و در آغاز کار، [[مردم]] را به نزدیک بودن [[ظهور مهدی]] [[بشارت]] میداد. در سال ۵۱۴ قمری خود را [[مهدی]] خواند و گروهی را پیرامون خویش گرد آورد. او را "[[مهدی]] هرغی" و نیز "[[صاحب]] [[دعوت]] [[عبد]] المؤمن" میخوانند. ابوعبدالله مدتی در [[عراق]] درس خواند و مدتی نیز مجنون شمرده شد. [[محمد بن تومرت]] در کتاب الجفر چنان خواند که مردی در سوس [[مغرب]] [[ظهور]] میکند و به وسیله شخصی به نام "[[عبد]] [[مؤمن]]" تأیید میشود. آنگاه خود را [[مهدی]] و [[قائم]] به امر [[خداوند]] پنداشت و در پی عبدالمؤمن گشت، تا از تأییدش بهرهمند شود. روزی [[جوانی]] دید و نامش را پرسید. [[جوان]] [[پاسخ]] داد: "عبدالمؤمن" هستم. [[محمد بن تومرت]] گفت: [[الله]] اكبر. آن گاه مقصدش را پرسید. [[جوان]] گفت: در پی دانشم. ابن تومرت گفت: آنچه میخواهی به دست من است. سپس [[هدف]] نهاییاش را چون | «'''[[محمد بن تومرت]]''' [[ابو عبدالله محمد بن عبدالله تومرت مغربی حسنی]] در عاشورای ۴۸۵ قمری متولد شد و در ۵۸۰ قمری درگذشت. او سلسله "الموحدین" را در آفریقا و اسپانیا بنیان نهاد. ابوعبدالله از [[قبیله]] "مصامد" مراکش به شمار میآمد و در آغاز کار، [[مردم]] را به نزدیک بودن [[ظهور مهدی]] [[بشارت]] میداد. در سال ۵۱۴ قمری خود را [[مهدی]] خواند و گروهی را پیرامون خویش گرد آورد. او را "[[مهدی]] هرغی" و نیز "[[صاحب]] [[دعوت]] [[عبد]] المؤمن" میخوانند. ابوعبدالله مدتی در [[عراق]] درس خواند و مدتی نیز مجنون شمرده شد. [[محمد بن تومرت]] در کتاب الجفر چنان خواند که مردی در سوس [[مغرب]] [[ظهور]] میکند و به وسیله شخصی به نام "[[عبد]] [[مؤمن]]" تأیید میشود. آنگاه خود را [[مهدی]] و [[قائم]] به امر [[خداوند]] پنداشت و در پی عبدالمؤمن گشت، تا از تأییدش بهرهمند شود. روزی [[جوانی]] دید و نامش را پرسید. [[جوان]] [[پاسخ]] داد: "عبدالمؤمن" هستم. [[محمد بن تومرت]] گفت: [[الله]] اكبر. آن گاه مقصدش را پرسید. [[جوان]] گفت: در پی دانشم. ابن تومرت گفت: آنچه میخواهی به دست من است. سپس [[هدف]] نهاییاش را چون رازی سترگ نزد وی به ودیعت نهاد. آن گاه با [[عبدالله]] ونشريسی آشنا شد. [[عبدالله]] بسیار یاریاش کرد و او را به پنهان ساختن ادعایش فرا خواند. پس از مدتی [[عبدالله]] گفت: اکنون زمان آشکار ساختن [[دعوت]] من است؛ بامداد فردا پس از [[نماز]] چنان ادعا میکنم که دیشب دو [[فرشته]] نازل شدند و مرا از [[علم]] [[حکمت]] و [[قرآن]] برخوردار ساختند... [[عبدالله]] چنان کرد. بر اساس نقشه پیشین، [[محمد بن تومرت]] از میان [[مردم]] برخاست و پرسید: ما را چگونه میبینی ؟ [[عبدالله]] [[پاسخ]] داد: تو [[مهدی]] [[قائم]] بامرالله هستی، هر که پیرو تو باشد، [[سعادتمند]] است و هر کس با تو [[مخالفت]] ورزد، هلاک می گردد. اصحابت را بیاور، تا بگویم کدام بهشتی و کدام دوزخی است. با این [[نیرنگ]]، [[مخالفان]] [[محمد بن تومرت]] را دوزخی کرد و به هلاکشان [[فرمان]] داد. سپس با حدود ده هزار تن لشکری فراهم آورد، چند [[جنگ]] انجام داد و با پیروانش به اسپانیا رفت.<ref> ر.ک: ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۵، ص ۴۴ -۵۵.</ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۴۱۴ - ۴۲۶.</ref>. | ||
== پاسخها و دیدگاههای متفرقه == | == پاسخها و دیدگاههای متفرقه == |