خطبه فدکیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[فدک]]''' است. "'''[[خطبه فدک]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[فدک]]''' است. "'''[[خطبه فدک]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[خطبه فدکیه در حدیث]] - [[خطبه فدکیه در کلام اسلامی]] - [[خطبه فدکیه در تاریخ اسلامی]] - [[خطبه فدکیه در فقه سیاسی]] - [[خطبه فدکیه در معارف و سیره فاطمی]]</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[خطبه فدکیه در حدیث]] - [[خطبه فدکیه در کلام اسلامی]] - [[خطبه فدکیه در تاریخ اسلامی]] - [[خطبه فدکیه در فقه سیاسی]] - [[خطبه فدکیه در معارف و سیره فاطمی]]</div>
'''خطبه فدکیه''' سخنرانی طولانی [[فاطمه زهرا]] در [[مسجد النبی|مسجد پیامبر]]، جهت بازپس گرفتن [[فدک]] است.  پس از آنکه ابوبکر چند روز پس از واقعه [[سقیفه]] اعلام کرد، [[فدک]] ملک شخصی نیست و نباید در نزد دختر پیامبر بماند و به همین جهت عاملان فاطمه زهرا را از فدک بیرون کرد، [[فاطمه زهرا]] این خطبه را جهت بازپس گرفتن [[فدک]] ایراد کرد. در این خطبه، فاطمه ضمن تصریح بر مالکیت خود بر فدک حق خود را از [[ابوبکر]] طلب می‌کند که متن این خطبه در منابع [[شیعه]] و [[اهل سنت]] یافت می‌شود.
==مقدمه==
خطبه فدکیه: خطبه‌ای که [[حضرت فاطمه زهرا]]{{عم}} در [[مسجد]] [[مدینه]] در حضور [[ابوبکر]] و جمعی از [[مهاجران]] و [[انصار]] ایراد کرد. از آنجا که آن [[سخنرانی]] در پی [[غصب فدک]] از [[حضرت زهرا]]{{عم}} توسّط [[خلیفه]] انجام گرفت و وی به عنوان [[اعتراض]] و [[دادخواهی]] سخنرانی کرد و در ضمن آن به مسألۀ [[فدک]] که [[میراث]] او از پدرش بود پرداخت، به "خطبۀ فدکیّه" معروف شده است. این [[خطبۀ غرّاء]] و عمیق که سرشار از [[فصاحت]] و [[بلاغت]] و از ذخائر [[عظیم]] [[فکری]] و [[فرهنگی]] [[شیعه]] و یادگار ماندگار دختر [[پیامبر]] است، نوعی استیضاح [[حکومت]] وقت است و در ضمن آنکه به مباحث [[توحیدی]] و معارفی و [[بعثت]] پیامبر و جایگاه [[قرآن]] و [[احکام]] آن می‌پردازد، از زیرپا گذاشتن [[وصیت]] پیامبر و [[غصب]] [[خلافت]] و [[سستی]] مهاجران و انصار در [[دفاع از حق]] و [[ولایت]] و ممانعت خلیفه از فدک و علل بروز آن [[رجعت سیاسی]] و احیای تفکّرات [[جاهلی]] به شدّت [[انتقاد]] می‌کند و سرشار از استدلال‌های [[قرآنی]] است و از منابع و مستندات [[حقانیّت]] [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} و خلافت بر [[حقّ]] اوست. [[عالمان]] برجسته شرح‌های متعدّدی بر این [[خطبه]] نوشته و دقایق و ظرایف آن را تشریح کرده‌اند<ref>از جمله: "ملکۀ اسلام" میرزا خلیل کمره‌ای، "شرح خطبۀ حضرت زهرا" عز الدین حسینی زنجانی، "سوگنامۀ فدک" سید محمّد تقی نقوی، "شرح خطبه حضرت فاطمه" احمد مدرسی وحید تبریزی، "شرح خطبة الصدیقه فاطمة الزهراء" محمّد طاهر آل شبیز خاقانی، "سخنرانی حضرت فاطمه در مسجد پیامبر" علی رضا اللهیاری، "اللّمعه البیضاء" محمّد علی انصاری قراچه داغی</ref> و در منابع فراوانی نقل شده است<ref>از جمله: «مناقب ابن شهر آشوب»، ج ۲ ص۲۰۸، «کشف الغمه»، ج ۲ ص۱۰۵، «بحار الأنوار»، ج ۲۹ ص۲۱۵، «العوالم»، ج ۱۱ ص۴۶۷، «شرح ابن ابی الحدید»، ج ۱۶ ص۲۱۲، «بلاغات النساء»، ص۲۳ و...</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۴۷.</ref>
==خطبه [[حضرت فاطمه]] در [[مسجد پیامبر]]{{صل}}‌==
زمانی که [[حکومت]] غاصب [[تصمیم]] گرفت [[فاطمه]] را از [[فدک]] [[محروم]] سازد و این خبر به گوش زهرای [[مرضیه]]{{س}} رسید، تصمیم گرفت رهسپار [[مسجد پیامبر]] شده و با ایراد خطابه‌ای مهم در جمع [[مردم]]، [[مظلومیت]] خویش را [[اعلان]] دارد، این خبر در [[مدینه]] پیچید که پاره تن و گل رخشنده [[نبیّ اکرم]]{{صل}} قصد دارد در مسجد [[پدر]] در جمع مردم، سخن بگوید مدینه از شنیدن این خبر به خود لرزید و مردم در مسجد گرد آمدند تا به سخنان مهم [[زهرا]] گوش بسپارند.
"عبد الله بن حسن"، از پدران بزرگوارش{{عم}} نمایی از این [[خطابه]] را [[روایت]] کرده و می‌گوید: هنگامی که [[ابوبکر]] و [[عمر]] با [[هماهنگی]] تصمیم گرفتند فاطمه{{س}} را از فدک محروم سازند و این خبر به آن مخدّره رسید، روسری بر سر افکند و چادر به تن نمود و به اتفاق جمعی از خدمتگزاران خود و [[زنان]] [[بنی هاشم]] رهسپار مسجد شد، از فرط [[ناراحتی]] دامن چادرش به پای مبارکش می‌پیچید، به گونه‌ای راه می‌رفت که گویی [[رسول خدا]]{{صل}} گام بر می‌دارد و بر ابوبکر که در جمع عدّه‌ای از [[مهاجر]] و [[انصار]] و دیگر [[مسلمانان]] قرار داشت، وارد شد. به [[احترام]] فاطمه{{س}} پرده‌ای میان زنان و مردان در مسجد کشیده شد و آن بزرگ بانو پشت پرده قرار گرفت وقتی نشست آهی سوزان از ژرفای [[دل]] دردمندش برکشید که همه به [[گریه]] افتادند و مجلس به لرزه درآمد، دخت گرامی [[رسول اکرم]]{{صل}} لحظه‌ای درنگ کرد تا گریه و [[شیون]] و [[جوش]] و [[خروش]] مردم فرونشست، سپس با [[حمد]] و [[ستایش خدا]] و نثار [[درود]] و [[سلام]] به روان [[پاک]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} آغاز سخن کرد، بار دیگر مردم به گریه درآمدند، پس از آنکه آرام گرفتند، مجدّدا سخن خویش را آغاز نمود و فرمود:
#"[[خدا]] را بر [[نعمت‌ها]] و توفیقاتش [[شکر]] و [[سپاس]] گفته و او را بر مواهبی که به ما ارزانی داشته و نعمت‌های گسترده‌ای که در آغاز، به ما [[عنایت]] و [[احسان]] نموده و از شمارش بیرون است، می‌ستایم"<ref>{{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا وَ سُبُوغِ آلَاءٍ أَسْدَاهَا وَ تَمَامِ مِنَنٍ أَوْلَاهَا}}</ref>.
#"گستردگی نعمت‌هایش قابل جبران نیست و پایان آنها از [[درک]] [[آدمی]] فراتر است، بندگانش را برای افزایش این نعمت‌ها به شکر و سپاس خویش فراخوانده است و [[آفریدگان]] را برای فزونی آنها به [[ستایش]] خود، [[دعوت]] کرده و آنان را برای دست‌یابی به نظایر آن [[تشویق]] فرموده است"<ref>{{متن حدیث|جَمَّ عَنِ الْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا وَ نَأَى عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُهَا وَ تَفَاوَتَ عَنِ الْإِدْرَاكِ أَبَدُهَا وَ نَدَبَهُمْ لِاسْتِزَادَتِهَا بِالشُّكْرِ لِاتِّصَالِهَا وَ اسْتَحْمَدَ إِلَى الْخَلَائِقِ بِإِجْزَالِهَا وَ ثَنَّى بِالنَّدْبِ إِلَى أَمْثَالِهَا}}</ref>.
#"[[گواهی]] می‌دهم که معبودی جز [[خدای یکتا]] نیست و [[شریک]] و همتایی ندارد، سخنی است برخاسته از [[روح]] [[اخلاص]] و دل‌های علاقه‌مندان، با آن پیوند خورده و آثارش در [[اندیشه‌ها]] پرتوافکن گشته است"<ref>{{متن حدیث|وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَلِمَةٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِيلَهَا وَ ضُمِّنَ الْقُلُوبُ مَوْصُولَهَا وَ أَنَارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعْقُولُهَا}}</ref>.
#"خدایی که [[چشم‌ها]] از دیدنش عاجز و [[ناتوان]] و بیان اوصافش با زبان، محال است و درک ذات مقدسش [[برتر]] از [[عقل]] و اندیشه‌هاست، آفریدگان را [[ابداع]] فرمود بی‌آنکه پیش از آن چیزی وجود داشته باشد و همه را به عرصه ایجاد درآورد بی‌آنکه [[الگو]] و مانندی از پیش برایشان وجود داشته باشد"<ref>{{متن حدیث|الْمُمْتَنِعُ مِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْيَتُهُ‌، وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْأَوْهَامِ كَيْفِيَّتُهُ، ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْ‌ءٍ كَانَ قَبْلَهَا، وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا}}</ref>.
#"آنها را با [[قدرت]] خویش ایجاد و با اراده‌اش آفرید بی‌آنکه به [[آفرینش]] آنها نیازی داشته باشد و یا از صورت‌بندی آنها سودی عایدش گردد، تنها برای آشکار ساختن [[حکمت]] خویش دست، به چنین کاری زد، تا [[مردم]] را به اطاعتش [[دعوت]] کند و [[قدرت]] خویش را به منصّه [[ظهور]] گذاشته و [[آفریدگان]] را به [[پرستش]] خود رهنمون شود. و دعوت [[پیامبران]] خود را توان و قدرت بخشد"<ref>{{متن حدیث|كَوَّنَهَا بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَهَا بِمَشِيَّتِهِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى تَكْوِينِهَا وَ لَا فَائِدَةٍ لَهُ فِي تَصْوِيرِهَا إِلَّا تَثْبِيتاً لِحِكْمَتِهِ وَ تَنْبِيهاً عَلَى طَاعَتِهِ وَ إِظْهَاراً لِقُدْرَتِهِ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ وَ إِعْزَازاً لِدَعْوَتِهِ}}</ref>.
#"آن‌گاه برای [[اطاعت]] خویش مزد و [[پاداش]] و بر [[معصیت]] و نافرمانی‌اش [[کیفر]] قرار داد، تا بدین‌وسیله [[بندگان]] خود را از [[خشم]] و [[انتقام]] [[عذاب]] خویش [[رهایی]] و به [[بهشت]] برین رهنمون شود"<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ جَعَلَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ ذِيَادَةً لِعِبَادِهِ مِنْ نَقِمَتِه وَ حِيَاشَةً لَهُمْ إِلَى جَنَّتِهِ‌}}</ref>.
#"[[گواهی]] می‌دهم پدرم محمد{{صل}} [[بنده]] و فرستاده خداست. قبل از آنکه وی را به [[پیامبری]] بفرستد، برگزید و پیش از آفرینش وی، او را نامزد این [[مقام]] گرداند و قبل از بعثتش او را [[انتخاب]] نمود چه اینکه در آن [[روز]] آفریدگان، در [[جهان غیب]] [[نهان]] بودند و در آن سوی پرده‌های هراس‌انگیز نیستی پوشیده و به آخرین مرز عدم نزدیک بودند. این انتخاب بدین جهت صورت گرفت که [[خداوند]] از [[آینده]] [[آگاه]] بود و بر رخدادهای [[جهان]] احاطه و بر مقدّرات [[گیتی]] به خوبی [[آگاهی]] داشت"<ref>{{متن حدیث|وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِي مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اخْتَارَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ وَ سَمَّاهُ قَبْلَ أَنِ اجْتَبَاهُ وَ اصْطَفَاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ إِذِ الْخَلَائِقُ بِالْغَيْبِ مَكْنُونَةٌ وَ بِسَتْرِ الْأَهَاوِيلِ مَصُونَةٌ وَ بِنِهَايَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ عَلَماً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى بِمَآيِلِ الْأُمُورِ وَ إِحَاطَةً بِحَوَادِثِ الدُّهُورِ وَ مَعْرِفَةً بِمَوَاقِعِ الْأُمُورِ}}</ref>.
#"[[پیامبر]] را [[مبعوث]] نمود تا فرمانش را تکمیل و حکمش را [[اجرا]] نماید، و مقدّرات حتمی‌اش را عملی سازد، آن‌گاه که پیامبرش به [[رسالت]] مبعوث شد، [[شاهد]] پراکنده بودن [[مذاهب]] [[امت‌ها]] بود، گروهی گرد [[آتش]] [[طواف]] می‌کردند و جمعی در برابر [[بت‌ها]] سر [[تعظیم]] فرود می‌آوردند و با اینکه با [[دل]]، [[خدا]] را شناخته بودند، به [[انکار]] آن می‌پرداختند"<ref>{{متن حدیث|ابْتَعَثَهُ اللَّهُ إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ وَ عَزِيمَةً عَلَى إِمْضَاءِ حُكْمِهِ وَ إِنْفَاذاً لِمَقَادِيرِ رَحْمَتِهِ فَرَأَى الْأُمَمَ فِرَقاً فِي أَدْيَانِهَا عُكَّفاً عَلَى نِيرَانِهَا عَابِدَةً لِأَوْثَانِهَا مُنْكِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفَانِهَا}}</ref>.
#"[[خدای متعال]] با [[نور]] [[پدر]] بزرگوارم محمد{{صل}} تاریکی‌های [[جهل و نادانی]] را روشن و پرده‌های تیره و ظلمانی را از [[دل‌ها]] کنار زد و ابرهای تیره و تار را از برابر دیدگان [[مردم]] برطرف ساخت. پدرم [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[هدایت مردم]] [[قیام]] کرد و آنان را از [[گمراهی]] [[رهایی]] بخشید، دیدگانشان را [[بینا]] ساخت و به [[آیین]] [[استوار]] خلل‌ناپذیر [[اسلام]] رهنمون گشت و به [[راه راست]] دعوتشان نمود"<ref>{{متن حدیث|فَأَنَارَ اللَّهُ بِأَبِي مُحَمَّدٍ{{صل}} ظُلَمَهَا وَ كَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَهَا وَ جَلَى عَنِ الْأَبْصَارِ غُمَمَهَا وَ قَامَ فِي النَّاسِ بِالْهِدَايَةِ فَأَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغَوَايَةِ وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعَمَايَةِ وَ هَدَاهُمْ إِلَى الدِّينِ الْقَوِيمِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى الطَّرِيقِ الْمُسْتَقِيمِ}}</ref>.
#"آنگاه [[خداوند]] وی را با نهایت [[محبّت]] و [[اختیار]] خود و از سر میل و رغبت و [[ایثار]]، به پیشگاه خود فراخواند، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[رنج]] و [[غم]] این [[جهان]] آسوده شد و در جمع [[فرشتگان]] و [[خشنودی پروردگار]] بسیار [[بخشنده]] و در جوار خدای [[جبّار]] قرار گرفت، [[درود]] و [[سلام]] و [[رحمت]] و [[برکات]] خدا بر پدرم پیام‌آور و [[امین وحی]] و [[برگزیده]] [[آفریدگان]] [[الهی]] باد"<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيَارٍ وَ رَغْبَةٍ وَ إِيْثَارٍ فَمُحَمَّدٌ{{صل}} مِنْ تَعَبِ هَذِهِ الدَّارِ فِي رَاحَةٍ قَدْ حُفَّ بِالْمَلَائِكَةِ الْأَبْرَارِ وَ رِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ وَ مُجَاوَرَةِ الْمَلِكِ الْجَبَّارِ صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَبِي نَبِيِّهِ وَ أَمِينِهِ وَ خِيَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِيِّهِ وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ}}</ref>.
#"[[بندگان خدا]]! شما [[مسئولان]] [[امر و نهی]] [[الهی]] و حاملان [[دین]] و [[وحی]] او و [[نمایندگان]] [[خدا]] بر خویشتن و مبلّغان او به سوی مردمید، پاسدار [[حق الهی]] و [[حافظ]] [[پیمان]] [[خداوند]]، میان شماست. آن‌چه را از [[رسول خدا]]{{صل}} پس از خود میان شما به یادگار نهاده، کتاب [[ناطق]] خدا و [[قرآن]] صادق و [[نور]] آشکار و [[روشنایی]] پرفروغ اوست. کتابی که دلایلش روشن، باطنش آشکار، ظواهرش پر نور و پیروانش پر افتخارند. این کتاب [[پیروان]] خود را به [[بهشت]] رهنمون می‌شود و مستمعان خود را به [[نجات]] و [[رهایی]] رهنمون می‌گردد. از طریق آن می‌توان به [[دلایل]] روشن الهی رسید و [[تفسیر]] [[واجبات]] او را دریافت، به [[محرّمات]] [[نهی]] شده‌اش آشنا گردید و [[براهین]] روشن و کافی او را بررسی کرده و به [[فضائل]] [[پسندیده]] و [[مستحبات]] عطا شده و [[دستورات]] نوشته شده در آن، پی برد"<ref>{{متن حدیث|أَنْتُمْ عِبَادَ اللَّهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ حَمَلَةُ دِينِهِ وَ وَحْيِهِ وَ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ بُلَغَاؤُهُ إِلَى الْأُمَمِ زَعِيمُ حَقٍّ لَهُ فِيكُمْ وَ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَيْكُمْ وَ بَقِيَّةٌ اسْتَخْلَفَهَا عَلَيْكُمْ كِتَابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْآنُ الصَّادِقُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّيَاءُ اللَّامِعُ بَيِّنَةٌ بَصَائِرُهُ مُنْكَشِفَةٌ سَرَائِرُهُ مُنْجَلِيَةٌ ظَوَاهِرُهُ مُغْتَبِطَةٌ بِهِ أَشْيَاعُهُ قَائِداً [قَائِدٌ] إِلَى الرِّضْوَانِ أَتْبَاعُهُ مُؤَدٍّ إِلَى النَّجَاةِ اسْتِمَاعُهُ بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ وَ عَزَائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ وَ مَحَارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ وَ بَيِّنَاتُهُ الْجَالِيَةُ وَ بَرَاهِينُهُ الْكَافِيَةُ وَ فَضَائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ وَ شَرَائِعُهُ الْمَكْتُوبَةُ}}</ref>.
#"خداوند، [[ایمان]] را سبب [[پیراستگی]] شما از [[شرک]]، [[نماز]] را وسیله [[پاکی]] از [[تکبّر]] و [[غرور]]، [[زکات]] را موجب [[تزکیه نفس]] و فزونی روزی قرار داد. [[روزه]] را عامل پابرجایی إخلاص، [[حجّ]] را وسیله تقویت [[آیین اسلام]]، [[عدالت]] را مایه [[هماهنگی]] [[دل‌ها]]، [[اطاعت]] ما را باعث سامان یافتن [[ملت]] [[اسلام]] مقرّر داشت. [[امامت]] ما را سبب مصونیّت از [[تفرقه]] و پراکندگی، [[جهاد]] را موجب [[سربلندی]] اسلام، [[صبر]] و [[شکیبایی]] را وسیله جلب [[پاداش]] [[حق]]، [[امر به معروف]] را وسیله [[اصلاح]] [[توده]] [[مردم]]، [[نیکی به پدر و مادر]] را موجب [[پیش‌گیری]] از [[خشم خدا]] قرار داد. [[صله رحم]] را وسیله افزایش [[جمعیت]] و [[قدرت]]، [[قصاص]] را موجب [[حفظ]] [[نفوس]]، وفاء به [[نذر]] را سبب [[آمرزش]]، جلوگیری از [[کم‌فروشی]] را وسیله [[مبارزه]] با کمبودها، [[نهی]] از شرابخواری را سبب [[پیراستگی]] از [[پلیدی‌ها]]، [[پرهیز]] از [[تهمت]] و نسبت‌های ناروا را حجابی در برابر [[لعنت]] [[پروردگار]]، ترک دزدی را برای حفظ [[عفّت]] و [[پاکدامنی]]، [[تحریم]] شرک را سبب [[اخلاص]] [[بندگی]] و [[ربوبیّت]] حق مقرّر داشت"<ref>{{متن حدیث|فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ وَ نَمَاءً فِي الرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ تَثْبِيتاً لِلْإِخْلَاصِ وَ الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ وَ الْعَدْلَ: تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَةِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اسْتِيجَابِ الْأَجْرِ وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ وَ بِرَّ الْوَالِدَيْنِ وِقَايَةً مِنَ السُّخْطِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ مَنْسَأَةً فِي الْعُمُرِ وَ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ الْوَفَاءَ بِالنَّذْرِ تَعْرِيضاً لِلْمَغْفِرَةِ وَ تَوْفِيَةَ الْمَكَايِيلِ وَ الْمَوَازِينِ تَغْيِيراً لِلْبَخْسِ وَ النَّهْيَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِيهاً عَنِ الرِّجْسِ وَ اجْتِنَابَ الْقَذْفِ حِجَاباً عَنِ اللَّعْنَةِ وَ تَرْكَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْكَ إِخْلَاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ}}</ref>.
سپس رو به حاضران کرد و فرمود:
#"بنابراین، از [[خدا]] آن‌گونه که [[شایسته]] است [[پروا]] داشته باشید و بکوشید [[مسلمان]] از [[دنیا]] بروید، خدا را در آن‌چه امر یا نهی فرموده اطاعت نمایید ـ [[علم]] و [[دانش]] بیاموزید ـ زیرا تنها [[اندیشمندان]] و آگاهان از خدا بیمناک کند"<ref>{{متن حدیث|فَ{{متن قرآن|اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}} وَ أَطِيعُوا اللَّهَ فِيمَا أَمَرَكُمْ بِهِ وَ نَهَاكُمْ عَنْهُ فَإِنَّهُ {{متن قرآن|إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ}}}}</ref>.
#"سپس فرمود: [[مردم]]! بدانید! من [[فاطمه]] و پدرم محمد{{صل}} است، آغاز و انجام سخنانم یکی است و در آن [[اشتباه]] راه ندارد و در کارهایم راه [[خطا]] نمی‌پویم. [[پیامبری]] از میان شما برخاست و به سویتان آمد که از رنج‌های شما نگران می‌شد و به هدایتتان علاقه فراوان و نسبت به [[مؤمنان]] [[مهربان]] و [[دلسوز]] بود"<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ قَالَتْ أَيُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنِّي فَاطِمَةُ وَ أَبِي مُحَمَّدٌ صأَقُولُ عَوْداً وَ بَدْواً وَ لَا أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً وَ لَا أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً- {{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}}}</ref>.
#"اگر در پی [[شناخت]] [[نسب]] او برآیید، ملاحظه می‌کنید که او [[پدر]] من بوده است، نه پدر [[زنان]] شما! [[برادر]] پسر عموی من بوده، نه برادر مردان شما! وه! چه نسبی با [[افتخار]]؛ وی رسالتش را به خوبی انجام داد و مردم را به روشنی و وضوح، از [[عذاب]] [[خدا]] [[بیم]] داد، از [[راه و رسم]] [[مشرکان]] سر برتافت و بر گردن آنها [[شمشیر]] نهاد و گلویشان را فشرد تا از [[شرک]]، دست بردارند. او همواره با دلیل و [[برهان]] و [[اندرز]] سودمند، [[مردم]] را به راه [[پروردگار]] خویش فرا می‌خواند، [[بت‌ها]] را درهم می‌شکست و مغزهای [[پلید]] [[بت‌پرستان]] را به سنگ می‌کوبید و متلاشی می‌ساخت، بدین‌ترتیب، تاریکی‌ها برطرف و سپیده‌دم برآمد و [[حق]]، آشکار گشت. [[نماینده]] [[دین]] به سخن درآمد و زمزمه‌های [[شیاطین]] به خاموشی‌گرایید، نفاق‌افکنان به [[هلاکت]] رسیدند و گره‌های [[کفر]] و [[نفاق]] باز شد و زبان به کلمه [[اخلاص]] [{{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ}}] گشودید در صورتی که گروهی اندک و [[تهیدست]] و در لب پرتگاهی از [[آتش دوزخ]] قرار داشتید و به جهت نفرات اندک خود، چونان جرعه آبی برای تشنه‌کام و یا لقمه‌ای برای گرسنه و یا شعله آتشی برای کسی که شتابان در پی [[آتش]] است، می‌ماندید و لگدکوب گام‌ها بودید و پیوسته از دستبرد [[دشمنان]] پیرامون خود بیمناک بودید!" <ref>{{متن حدیث|فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِي دُونَ نِسَائِكُمْ- وَ أَخَا ابْنِ عَمِّي دُونَ رِجَالِكُمْ وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِيُّ إِلَيْهِ{{صل}} فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعاً بِالنِّذَارَةِ مَائِلًا عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكِينَ ضَارِباً ثَبَجَهُمْ آخِذاً بِأَكْظَامِهِمْ دَاعِياً إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ {{متن قرآن|بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}} يجف [يَجُذُّ] الْأَصْنَامَ وَ يَنْكُثُ الْهَامَ حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ حَتَّى تَفَرَّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ نَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ الشَّيَاطِينِ وَ طَاحَ وَشِيظُ النِّفَاقِ وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشِّقَاقِ وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْإِخْلَاصِ‌فِي نَفَرٍ مِنَ الْبِيضِ الْخِمَاصِ {{متن قرآن|وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ}} مَذْقَةَ الشَّارِبِ وَ نَهْزَةَ الطَّامِعِ وَ قَبْسَةَ الْعَجْلَانِ وَ مَوْطِئَ الْأَقْدَامِ تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ وَ تَقْتَاتُونَ الْقِدَّ أَذِلَّةً خَاسِئِينَ {{متن قرآن|تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ}} مِنْ حَوْلِكُمْ}}</ref>.
#"امّا [[خدای تبارک و تعالی]] به [[برکت]] وجود [[مقدس]] [[پیامبر اکرم]] [[حضرت محمد]]{{صل}} شما را از آن همه [[خواری]] و [[ذلّت]] و [[ناتوانی]] [[رهایی]] بخشید، وی با [[دلاور]] مردان درگیر و با گرگ‌های [[عرب]] و گردنکشان [[یهود]] و [[نصارا]]، پنجه درافکند. هرگاه آتش [[جنگ]] را دامن می‌زدند، آن را خاموش ساخت و هرگاه شاخ [[شیطان]] نمودار شد و فتنه‌های [[مشرکان]] [[دهان]] می‌گشود، پدرم [[برادر]] خویش [علی{{ع}}‌] را به کام آنها می‌افکند و به دست توانای او، آنها را [[سرکوب]] می‌نمود [علی{{ع}}‌] تا سرهای [[پلید]] [[دشمنان]] را پایمال و بینی آنها را به [[خاک]] نمی‌مالید، از این [[مأموریت]] بس خطرناک بازنمی‌گشت. او این همه [[رنج]] و [[دشواری]] را، در [[راه خدا]] [[تحمّل]] می‌کرد و در اجرای فرمانش می‌کوشید، به [[رسول خدا]]{{صل}} نزدیک بود و به سالاری [[اولیای خدا]] درآمد، وی آستین [[همّت]] بالا زد و پر تلاش و کوشا پیش رفت و در راه خدا از [[نکوهش]] هیچ نکوهشگری [[پروا]] به خود راه نداد، ولی شما همواره در [[رفاه]] و [[آسایش]] به سر بردید و در [[آرامش]] و [[امنیّت]] با یکدیگر گفت و شنود داشتید و در [[انتظار]] روزی بودید که [[روزگار]] بر ضدّ ما به گردش درآید، گوش به زنگ خبرها بودید، هنگام [[نبرد]]، عقب می‌نشستید و از عرصه [[کارزار]] می‌گریختید"<ref>{{متن حدیث|فَأَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمُحَمَّدٍ{{صل}} بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي وَ بَعْدَ أَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ وَ ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ وَ مَرَدَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ {{متن قرآن|كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ}} أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطَانِ أَوْ فَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَذَفَ أَخَاهُ فِي لَهَوَاتِهَا فَلَا يَنْكَفِئُ حَتَّى يَطَأَ جَنَاحَهَا بِأَخْمَصِهِ وَ يُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَيْفِهِ مَكْدُوداً فِي ذَاتِ اللَّهِ مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللَّهِ قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ سَيِّداً فِي أَوْلِيَاءِ اللَّهِ مُشَمِّراً نَاصِحاً مُجِدّاً كَادِحاً لَا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَ أَنْتُمْ فِي رَفَاهِيَةٍ مِنَ الْعَيْشِ وَادِعُونَ فَاكِهُونَ آمِنُونَ تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ وَ تَتَوَكَّفُونَ الْأَخْبَارَ وَ تَنْكِصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتَالِ}}</ref>.
# "آن‌گاه که [[خداوند]] سرای [[پیامبران]] خویش را برای [[رسول]] خود برگزید و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او مقرّر داشت، ناگهان [[آثار نفاق]] و [[دورویی]] میانتان پدیدار و پرده [[دین]] به کناری رفت، هیاهو و جنجال [[گمراهان]] بلند شد و گمنامان فراموش شده سر برآوردند، نعره‌های باطل‌گرایان برخاست و در عرصه [[جامعه]] شما به جولان درآمدند"<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ{{صل}} دَارَ أَنْبِيَائِهِ وَ مَأْوَى أَصْفِيَائِهِ ظَهَرَ فِيكُمْ حَسَكَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ نَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِينَ وَ نَبَغَ خَامِلُ الْأَقَلِّينَ وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبْطِلِينَ فَخَطَر فِي عَرَصَاتِكُمْ‌}}</ref>.
#"[[شیطان]] سر از نهانگاه خود بیرون آورد و شما را به سوی خود فراخواند و شما را آماده پذیرش [[دعوت]] و در [[انتظار]] [[فریب]] خویش یافت! آن‌گاه شما را به [[قیام]] دعوت کرد و برای حرکت، افرادی سبکبار دید، [[آتش]] [[خشم]] و [[انتقام]] را در دل‌های شما شعله‌ور ساخت و آثار خشم در وجودتان نمودار گشت. این‌کار سبب شد که بر غیر شتر خود علامت نهید و در غیر آبشخور خود وارد شوید و به سراغ چیزی که از آن شما نبود و در آن هیچ‌گونه حقی نداشتید، رفتید و سرانجام به [[غصب]] [[حکومت]] پرداختید در صورتی که هنوز از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} چندی نگذشته بود و زخم‌های [[مصیبت]] جانکاه ما گسترده بود و جراحات دلمان التیام نیافته بلکه هنوز پیکر [[پاک]] [[پیامبر خدا]] به [[خاک]] سپرده نشده بود. به بهانه اینکه می‌ترسیم [[فتنه]] و [[آشوب]] به‌پا شود، دست به چنین کاری زدید [[آگاه]] باشید! به چه فتنه بزرگی دچار آمدید و به [[راستی]] [[دوزخ]] بر [[کافران]] احاطه دارد"<ref>{{متن حدیث|فَخَطَر فِي عَرَصَاتِكُمْ وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِكُمْ فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِينَ وَ لِلْعِزَّةِ فِيهِ مُلَاحِظِينَ ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً وَ أَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ إِبِلِكُمْ وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرْ ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ {{متن قرآن|أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ}}}}</ref>.
#"شما را با فتنه خواباندن چکار؟ به راستی چه می‌کنید و چه [[دروغ‌ها]] می‌بافید، با این که [[کتاب خدا]] میان شماست و دستوراتش پر [[نور]] و احکامش درخشنده، نشانه‌هایش آشکار، نواهی‌اش ظاهر و اوامرش واضح و روشن است، ولی شما آن را پشت سر افکنده‌اید! آیا واقعاً از آن رخ برتافته‌اید؟ یا به غیر آن [[حکم]] می‌کنید؟ ستم‌پیشگان چه جایگزین [[بدی]] برای [[قرآن]] برگزیدند. هرکس آیینی غیر از [[اسلام]] برگزیند، از او پذیرفته نخواهد شد و در [[آخرت]] زیانکار به‌شمار خواهد آمد"<ref>{{متن حدیث|فَهَيْهَاتَ مِنْكُمْ وَ كَيْفَ بِكُمْ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ؟- أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ وَ أَحْكَامُهُ زَاهِرَةٌ وَ أَعْلَامُهُ بَاهِرَةٌ وَ زَوَاجِرُهُ لَائِحَةٌ وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَةٌ وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ أَ رَغْبَةً عَنْهُ تُرِيدُونَ أَمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ {{متن قرآن|بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا}}، {{متن قرآن|وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}}}</ref>.
#"آن‌چنان شتاب‌زده شتر [[خلافت]] را در [[اختیار]] گرفتید که حتی درنگ نکردید رام گردد و [[تسلیم]] شما شود، ناگهان [[آتش]] [[فتنه‌ها]] را دامن زده و آنها را شعله‌ور ساختید و [[ندای شیطان]] گمراهگر را پذیرا شدید و [[انوار]] تابان [[آیین خدا]] را خاموش و به از میان بردن سنّت‌های [[پیامبر]] [[پاک]] [[الهی]]{{صل}} [[همّت]] گماردید. به بهانه گرفتن کف از روی شیر، آن را به طور کامل و مخفیانه نوشیدید، برای [[منزوی]] ساختن [[خاندان رسول خدا]]{{صل}} و [[فرزندان]] او به کمین نشستید، ما نیز چونان کسی که خنجر بر گلو و نوک نیزه بر دلش نشسته باشد چاره‌ای جز [[صبر]] و [[شکیبایی]] نداریم. شگفتا! شما هم‌اکنون مدعی هستید که ما از پیامبر چیزی به [[ارث]] نمی‌بریم، آیا از [[حکم جاهلیّت]] [[پیروی]] می‌کنید؟ برای آنان که [[اهل]] یقین‌اند، حکم چه کسی از [[حکم خدا]] بهتر است؟ آیا شما با این واقعیّت‌ها آشنا نیستید؟ آری، شما به خوبی می‌دانید و چون [[آفتاب]] برایتان روشن است که من دختر همان پیامبرم، [[مسلمانان]]! آیا باید [[ارث]] پدرم از من به [[زور]] گرفته شود؟"<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا إِلَّا رَيْثَ أَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُهَا وَ يُسْلَسَ قِيَادُهَا ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَهَا وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَهَا وَ تَسْتَجِيبُونَ لِهُتَافِ الشَّيْطَانِ الْغَوِيِّ وَ إِطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّينِ الْجَلِيِّ وَ إِهْمَالِ سُنَنِ النَّبِيِّ الصَّفِيِّ تَشْرَبُونَ حَسْواً فِي ارْتِغَاءٍ وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِي الْخَمْرَةِ وَ الضَّرَاءِ وَ يَصِيرُ مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ حَزِّ الْمُدَى وَ وَخْزِ السِّنَانِ فِي الْحَشَا وَ أَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ: أَنْ لَا إِرْثَ لَنَا {{متن قرآن|أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}} أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ بَلَى قَدْ تَجَلَّى لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِيَةِ أَنِّي ابْنَتُهُ أَيُّهَا الْمُسْلِمُونَ أَ أُغْلَبُ عَلَى إِرْثِي؟}}</ref>.
#"ای [[فرزند ابوقحافه]]! بگو ببینم، آیا در [[قرآن]] آیه‌ای آمده است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارثی نبرم؟ چه سخن ناروایی؟! آیا [[کتاب خدا]] را عمدا ترک گفته و پشت سر افکندید؟ در صورتی‌که قرآن می‌فرماید: [[سلیمان]] از پدرش [[داود]]، ارث برد و در ماجرای [[یحیی بن زکریا]] می‌فرماید: خدایا! [[فرزندی]] نصیبم گردان که از من و از [[خاندان]] [[یعقوب]] ارث ببرد نیز می‌فرماید: [[خویشاوندان]] در ارث بردن از یکدیگر، از [[بیگانگان]] سزاوارترند در جایی دیگر فرموده است: [[خدا]] درباره فرزندانتان به شما سفارش می‌کند که سهم پسران دو برابر سهم [[دختران]] است و نیز فرموده: اگر کسی پس از [[مرگ]]، [[مالی]] از خود به جای نهد برای [[پدر]] و [[مادر]] و بستگانش به گونه‌ای [[شایسته]] [[وصیّت]] کند و این‌کار بر همه [[پرهیزکاران]] [[حق]] است"<ref>{{متن حدیث|يَا ابْنَ أَبِي قُحَافَةَ أَ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَرِثُ أَبَاكَ وَ لَا أَرِثُ أَبِي لَقَدْ جِئْتَ {{متن قرآن|شَيْئًا فَرِيًّا}} أَ فَعَلَى عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتَابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ إِذْ يَقُولُ: {{متن قرآن|وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ}} وَ قَالَ فِيمَا اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا إِذْ قَالَ- {{متن قرآن|فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ}} وَ قَالَ {{متن قرآن|وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ}} وَ قَالَ {{متن قرآن|يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ}} وَ قَالَ {{متن قرآن|إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}}}</ref>.
#"مدعی شدید که من بهره و ارثی از پدر بزرگوارم ندارم؟ و هیچ‌گونه نسبت [[خویشاوندی]] میان من و پدرم نیست؟! آیا [[خداوند]] آیه‌ای ویژه شما فروفرستاده که پدرم را از آن خارج ساخته و استثناء کرده است؟ یا می‌گویید: [[پیروان]] [[دو مذهب]] از یکدیگر [[ارث]] نمی‌برند، آیا من و پدرم یک [[مذهب]] نداریم؟! و یا شما به [[عام و خاص]] [[قرآن]] از پدر و پسر عمویم آگاه‌ترید؟!"<ref>{{متن حدیث|وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لَا حُظْوَةَ لِي وَ لَا أَرِثَ مِنْ أَبِي وَ لَا رَحِمَ بَيْنَنَا أَ فَخَصَّكُمُ اللَّهُ بِآيَةٍ أَخْرَجَ أَبِي مِنْهَا أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَيْنِ لَا يَتَوَارَثَانِ أَ وَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِي مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِي وَ ابْنِ عَمِّي}}</ref>.
#"اکنون که چنین است، پس ارث مرا چون مرکبی آماده بستان و بر آن سوار شو، ولی در [[قیامت]] تو را [[دیدار]] خواهد کرد. در آن [[روز]] [[بهترین]] داور، خدا و مدّعی تو محمد{{صل}}، و [[زمان]] [[داوری]] [[رستخیز]] است. در آن [[روز]] باطل‌گرایان زیان خواهند دید، ولی [[پشیمانی]] به حالتان سودی نخواهد داشت: هر چیزی جایگاه و قرارگاهی دارد، به زودی پی خواهید برد که [[عذاب]] خوارکننده، به سراغ چه کسی می‌آید و [[کیفر]] جاودان، دامان چه کسی رای می‌گیرد"<ref>{{متن حدیث|فَدُونَكَهَا مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقَاكَ يَوْمَ حَشْرِكَ فَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الزَّعِيمُ مُحَمَّدٌ وَ الْمَوْعِدُ الْقِيَامَةُ وَ عِنْدَ السَّاعَةِ {{متن قرآن|يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ}} وَ لَا يَنْفَعُكُمْ إِذْ تَنْدَمُونَ {{متن قرآن|لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ}}... {{متن قرآن|مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ}}}}</ref>.
#"ای جوانمردان! ای بازوان ستبر [[ملت]]، ای [[یاوران]] [[اسلام]]! چرا [[حق]] مرا نادیده می‌گیرید؟ در برابر ستمی که بر من روا داشته شده، این چه غفلتی است که از خود نشان می‌دهید؟ آیا [[پدر]] بزرگوارم [[رسول خدا]]{{صل}} نمی‌فرمود: [[احترام]] هر کسی را در مورد [[فرزندان]] او باید نگاه داشت؟ چه زود اوضاع را دگرگون و به سرعت به [[بیراهه]] گام نهادید، با اینکه بر باز پس‌گیری حق من [[قادر]] و بر آن‌چه می‌گویم [[قدرت]] و توان داشتید"<ref>{{متن حدیث|يَا مَعْشَرَ النَّقِيبَةِ وَ أَعْضَادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْإِسْلَامِ مَا هَذِهِ الْغَمِيزَةُ فِي حَقِّي‌وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِي؟ أَ مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} أَبِي يَقُولُ الْمَرْءُ يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ سَرْعَانَ مَا أَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلَانَ ذَا إِهَالَةٍ وَ لَكُمْ طَاقَةٌ بِمَا أُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَى مَا أَطْلُبُ وَ أُزَاوِلُ}}</ref>.
#"آیا می‌خواهید بگویید: با [[رحلت]] محمد{{صل}} همه چیز تمام شد؟ [[مصیبت]] جانسوز [[پیامبر]]، ضربه دردناکی به [[جهان اسلام]] تلقی می‌شد، غبار [[غم]] و [[اندوه]] بر سر همه فروریخت و شکاف آن، هر روز آشکارتر و گسستگی‌اش دامنه‌دارتر و وسعتش بیشتر می‌گردد، [[زمین]] از [[غیبت]] و فقدان پدرم تاریک و [[ستارگان]] در مصیبتش بی‌فروغ و [[امیدها]] به [[یأس]] و [[نومیدی]] مبدّل گشت، کوه‌ها [[متزلزل]] گردید، احترام افراد زیر پا نهاده شد و با [[مرگ]] آن بزرگوار، حرمتی برای کسی باقی نماند"<ref>{{متن حدیث|أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ{{صل}} فَخَطْبٌ جَلِيلٌ اسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ وَ أَظْلَمَتِ الْأَرْضُ لِغَيْبَتِهِ وَ كَسَفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصِيبَتِهِ وَ أَكْدَتِ الْآمَالُ وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ وَ أُضِيعَ الْحَرِيمُ وَ أُزِيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ}}</ref>.
#"به [[خدا]] [[سوگند]]! فقدان پدرم، حادثه‌ای بس بزرگ و مصیبتی جانسوز بود که هیچ اندوهی به پایه آن نمی‌رسید و [[کتاب خدا]] از آن خبر داده بود، همان [[قرآنی]] که همواره در خانه‌های شماست و [[صبح و شام]] آن را با صدای بلند و یا آهسته و با لحن‌های گوناگون [[تلاوت]] می‌کنید، [[پیامبران پیشین]] نیز قبل از او با این [[واقعیت]] روبرو شده بودند،؛ چراکه [[مرگ]]، [[فرمان]] حتمی و تخلّف‌ناپذیر [[الهی]] است، آنجا که فرمود: محمد{{صل}} فقط، [[فرستاده خدا]] بود و پیش از او فرستادگان دیگری نیز آمدند و رفتند، آیا اگر او از [[دنیا]] برود و یا کشته شود، شما واپسگرا می‌شوید، هرکس واپسگرا شود، به [[خداوند]] زیانی نمی‌رساند و خدا سپاسگزاران را [[پاداش]] خواهد داد"<ref>{{متن حدیث|فَتِلْكَ وَ اللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرَى وَ الْمُصِيبَةُ الْعُظْمَى لَا مِثْلُهَا نَازِلَةٌ وَ لَا بَائِقَةٌ عَاجِلَةٌ أَعْلَنَ بِهَا كِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فِي أَفْنِيَتِكُمْ وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ وَ رُسُلَهُ حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ {{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ}}}}</ref>.
سپس آن مخدره رو به [[انصار]] کرد و آنان را مخاطب ساخت و فرمود:
#"شگفتا! ای [[فرزندان]] قیله<ref>نام یکی از زنان برجسته و شرافتمندی بوده که نسب قبایل انصار اعمّ از أوس و خزرج، به وی می‌رسید.</ref>! آیا رواست که [[ارث]] من پایمال گردد و شما آشکارا ببینید و بشنوید و در محافل و مجالس خود از آن سخن به میان آورید و اخبارش به خوبی به شما برسد و شما دم برنیاورید؟ با اینکه از نیروی کافی و تجهیزات و [[قدرت]] گسترده و [[سلاح]] و سپر برخوردارید. دعوتم را می‌شنوید و پاسخم را نمی‌دهید؟ فریادم میانتان طنین‌انداز است و به فریاد نمی‌رسید؟ با اینکه در [[شجاعت]] و [[دلاوری]] سرآمد و در [[امور خیر]] و نکوکاری معروفید و نیک‌مردان [[اقوام]] و قبایلی هستید که برای ما [[اهل بیت]]، [[برگزیده]] شده‌اید"<ref>{{متن حدیث|إِيهاً بَنِي قَيْلَةَ أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِي- وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًى مِنِّي وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدًى وَ مَجْمَعٍ تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخِبْرَةُ وَ أَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْأَدَاةِ وَ الْقُوَّةِ وَ عِنْدَكُمُ السِّلَاحُ وَ الْجُنَّةُ تُوَافِيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِيبُونَ وَ تَأْتِيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِيثُونَ وَ أَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفَاحِ مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ وَ الصَّلَاحِ وَ النُّخْبَةُ الَّتِي انْتُخِبَتْ وَ الْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتِيرَتْ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ}}</ref>.
#"با [[مشرکان]] [[عرب]] جنگیدید و [[رنج]] و محنت‌ها [[تحمل]] کردید، شاخ‌های گردنکشان را درهم شکستید و با جنگاوران بزرگ، پنجه درانداختید، شما همواره با ما حرکت می‌کردید، [[دستورات]] ما را گردن می‌نهادید و سر به [[فرمان]] و اطاعتمان داشتید، تا آسیای [[اسلام]] بر محور وجود [[خاندان]] ما به گردش درآمد و شیر در سینه [[مادر]] [[روزگار]] فزونی یافت، نعره‌های [[شرک‌آلود]] در گلو خفه شد و شعله‌های [[دروغ]] فرونشست، [[آتش]] [[کفر]] خاموش گشت و [[دعوت]] بر [[تفرقه]] و جدایی متوقف شد و [[نظام]] و [[ارکان دین]]، [[استوار]] گردید. بنابراین، چرا پس از بیان [[قرآن]] و [[پیامبر]]، امروز حیران و سرگردانید؟ چرا [[حقایق]] را پس از آشکار شدن، [[نهان]] می‌دارید و [[پیمان‌شکنی]] کرده و بعد از [[ایمان]]، راه [[شرک]] در پیش گرفته‌اید؟"<ref>{{متن حدیث|قَاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ وَ نَاطَحْتُمُ الْأُمَمَ وَ كَافَحْتُمُ الْبُهَمَ لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ حَتَّى إِذَا دَارَتْ بِنَا رَحَى الْإِسْلَامِ وَ دَرَّ حَلَبُ الْأَيَّامِ وَ خَضَعَتْ ثَغْرَةُ الشِّرْكِ وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْإِفْكِ وَ خَمَدَتْ نِيرَانُ الْكُفْرِ وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ وَ اسْتَوْسَقَ نِظَامُ الدِّينِ فَأَنَّى حُزْتُمْ بَعْدَ الْبَيَانِ وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْإِعْلَانِ وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْإِقْدَامِ وَ أَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْإِيمَانِ؟}}</ref>.
#"تیره‌بخت‌اند مردمی که [[پیمان‌شکنی]] کردند، آیا با پیمان‌شکنانی که [[تصمیم]] بر بیرون راندن [[پیامبر]] گرفتند به [[پیکار]] برنمی‌خیزید؟ در صورتی‌که آنان، آغازگر بودند، مگر از آنان [[هراس]] دارید؟ اگر [[اهل]] ایمانید، بهتر است از [[خدا]] [[بیم]] داشته باشید. به هوش باشید! شما را می‌بینم به سمت [[رفاه]] و [[آسایش]] رفته و [[عافیت]] [[طلب]] شده‌اید، کسی را که برای [[سرپرستی]] و [[اداره امور مسلمانان]] از همه شایسته‌تر بود، از صحنه دور کردید و خود در گوشه [[خلوت]]، به [[تن‌پروری]] و آسایش رو آوردید و از فشار و تنگنای [[مسئولیت‌ها]] به وسعت [[بی‌تفاوتی]] [[متوسل]] شدید، [[ایمان]] و [[آگاهی]] که در درون داشتید، بیرون افکندید و آب گوارایی را که نوشیده بودید به [[دشواری]] از گلو برآوردید! [[خدای متعال]] فرمود: اگر شما و تمام [[مردم]] روی [[زمین]] [[کافر]] شوند به خدا زیانی نمی‌رسانند؛ زیرا [[خداوند]] از همه [[بی‌نیاز]] و غنیّ و حمید است‌"<ref>{{متن حدیث|بُؤْساً لِقَوْمٍ {{متن قرآن|نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}} أَلَا وَ قَدْ أَرَى أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ وَ نَجَوْتُمْ بِالضِّيقِ مِنَ السَّعَةِ فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَيْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذِي تَسَوَّغْتُمْ فَ {{متن قرآن|إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ}}}}</ref>.
#"به هوش باشید! گفتنی‌ها را به شما گفتم، هرچند می‌دانم ترک [[یاری]] [[حق]] با گوشت و پوست شما درآمیخته و [[پیمان‌شکنی]]، قلبتان را فراگرفته است، ولی اندکی از غم‌های [[دل]] پر اندوهم بیرون ریخت، تا با شما [[اتمام حجت]] کرده باشم، و عذری برای کسی باقی نماند. اکنون، این مرکب [[خلافت]] و آن هم [[فدک]]، همه از آن شما، آن را بگیرید و رها مسازید، امّا پشت این مرکب زخم و کف پایش شکافته است و با آن نمی‌توانید خود را به سرمنزل مقصود برسانید! داغ [[ننگ و عار]] بر آن خورده و علامتش [[خشم]] خداست، [[رسوایی]] [[ابدی]] را همراه دارد و سرانجام به [[آتش]] برافروخته [[خشم الهی]] که از [[دل‌ها]] سر برمی‌کشد، خواهد پیوست! آن‌چه انجام می‌دهید در محضر خداست. و [[ستمگران]] به زودی پی خواهند برد به چه سرنوشتی گرفتار می‌شوندمن دخت [[پیامبری]] هستم که شما را از [[عذاب شدید الهی]] [[بیم]] داد، اکنون آن چه از دستتان برمی‌آید انجام دهید، ما نیز به [[وظیفه الهی]] خود عمل خواهیم کرد، شما [[منتظر]] باشید و ما نیز در [[انتظار]] خواهیم بود!"<ref>{{متن حدیث|أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ مَا قُلْتُ هَذَا عَلَى مَعْرِفَةٍ مِنِّي بِالْجِذْلَةِ الَّتِي خَامَرَتْكُمْ وَ الْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْهَا قُلُوبُكُمْ وَ لَكِنَّهَا فَيْضَةُ النَّفْسِ وَ نَفْثَةُ الْغَيْظِ وَ خَوَرُ الْقَنَاةِ وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ فَدُونَكُمُوهَا فَاحْتَقِبُوهَا دَبِرَةَ الظَّهْرِ نَقِبَةَ الْخُفِ بَاقِيَةَ الْعَارِ مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنَارِ الْأَبَدِ مَوْصُولَةً بِنَارِ {{متن قرآن|نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ}}. فَبِعَيْنِ اللَّهِ مَا تَفْعَلُونَ {{متن قرآن|وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}} وَ أَنَا ابْنَةُ نَذِيرٍ {{متن قرآن|لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ}} فَاعْمَلُوا {{متن قرآن|إِنَّا عَامِلُونَ * وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ}}‌}}</ref>.
با پایان یافتن سخنان زهرای [[مرضیه]]{{س}}، [[ابوبکر]] با [[توسّل]] به [[فریبکاری]] و استفاده از [[غفلت]] [[مردم]] کوشید تا وضعیت را به حالت عادی بازگرداند و به [[فاطمه]]{{س}} عرضه داشت: ای دخت [[رسول اکرم]]{{صل}}! پدرت نسبت به [[مؤمنان]] [[دلسوز]] و [[مهربان]] و بر [[کافران]] عذابی دردناک به‌شمار می‌آمد، اگر نسبتش را بسنجیم، او پدر تو بود نه پدر دیگران، [[برادر]] پسر عمو و شوهرت علی بود، نه برادر دیگر مردان، [[پیامبر]]{{صل}}، وی را بر دیگر [[خویشان]] و [[نزدیکان]]، [[برگزیده]] و [[برتر]] می‌دانست و او نیز در هر کار بزرگ و مهمّی، پدرت را [[یاری]] می‌نمود، سعادتمندان، [[دوستدار]] شما و تیره‌بختان، [[دشمنان]] شمایند. شما [[عترت]] [[پاک]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[برگزیدگان]] نجیب و [[راهنمایان]] خیر و [[نیکی]] و رهنمون‌گران ما به [[بهشت]] جاودانید.
ای [[برترین]] بانو! و ای دخت برترین [[پیامبران]]! راست و صادقانه سخن گفتی و در [[عقل]] و [[خرد]]، گوی [[سبقت]] از دیگران ربودی، کسی تو را از حقّت بازنداشت و بر تو [[تهمت]] [[دروغ]] نبستند. به [[خدا]] [[سوگند]]! من بر خلاف نظر رسول خدا{{صل}} عمل نمی‌کنم و جز با اجازه‌اش کاری انجام نخواهم داد، پیشرو [[قبیله]] هیچ‌گاه به مردم قبیله‌اش دروغ نمی‌گوید، خدا را [[گواه]] می‌گیرم! و هم او بر گواهی‌ام بسنده است که خود از رسول خدا شنیدم می‌فرمود: ما پیامبران درهم و دینار و [[خانه]] و مزرعه‌ای به [[میراث]] نمی‌نهیم، آنچه از ما می‌ماند کتاب و [[حکمت]] و [[دانش]] و [[نبوّت]] است و هرچه [[دارایی]] داریم مربوط به [[ولیّ أمر]] پس از ماست که هرگونه خواست در آن [[حکم]] کند.
ای [[دخت پیامبر]]! آنچه را تو اکنون در پی دست‌یابی به آن هستی ما در راستای خرید اسب و [[اسلحه]]، هزینه کرده‌ایم تا [[مسلمانان]] بدین وسیله به [[کارزار]] بپردازند و با [[کفّار]] بجنگند و [[نابکاران]] گستاخ و گردنکش را درهم بشکنند. از سویی، من به [[تنهایی]] مرتکب این عمل نشدم بلکه مسلمانان در این زمینه با یکدیگر همدست شدند، من در این قضیه خودسرانه عمل نخواهم کرد. این حال من و این [[مال]] و دارائیم همه از آن تو و در [[اختیار]] توست، تو از آن [[محروم]] نمی‌شوی و آن را از تو دریغ نمی‌دارم، تو [[بانوی بانوان]] [[امت]] پدرت و شجره [[پاک]] فرزندانت هستی، [[انکار]] فضایلی که مجموعه آن ویژه توست، صورت نخواهد گرفت و از شاخه و ساقه‌ات، کسی نمی‌تواند فرونهد، فرمانت در آن چه در اختیار دارم نافذ است، آیا خود می‌پسندی که من در این موضوع بر خلاف گفته پدرت [[رفتار]] کنم؟
[[فاطمه زهرا]]{{س}} پاسخ داد:
سبحان [[الله]]! [[پدر]] بزرگوارم [[رسول خدا]]{{صل}} از [[کتاب الهی]] رو نگرداند و مخالف [[احکام]] آن نبود بلکه همواره از آن [[پیروی]] می‌کرد و [[سوره‌ها]] و آیاتش را پی می‌گرفت، آیا به قصد [[توطئه]] همدست شده‌اید و با [[نیرنگ]] می‌خواهید بر [[پیامبر]] [[دروغ]] ببندید؟ چنین کاری پس از [[وفات]] آن بزرگوار، بسان فتنه‌هایی است که در [[زمان]] حیاتش برای نابودی وی [[تدارک]] می‌دیدید، اکنون! این [[کتاب خدا]] بین من و شما [[داوری]] [[عادل]] و گوینده و جداکننده [[حق و باطل]] است که می‌فرماید: [[زکریا]] عرضه داشت خدایا! [[فرزندی]] به من عطا کن که از من و از [[خاندان]] [[یعقوب]] [[ارث]] ببرد و نیز فرمود: [[سلیمان]] از [پدرش‌][[داود]] ارث برد.
[[خداوند]] تقسیم سهمیه را بیان و [[واجبات]] و سهم ارث هریک از افراد را مشخص نموده است ارثیه دختر و پسر را به گونه‌ای توضیح داده که بهانه‌های باطل‌گرایان را از میان برداشت و [[فرصت]] [[شک و تردید]] را تا [[قیامت]] برای کسی باقی نگذاشت، هرگز! مسأله آن‌گونه که شما مدعی هستید، نیست، بلکه نفس‌های امّاره شما کار ناپسندی را برایتان [[نیک]] جلوه داده است، بنابراین من چاره‌ای جز [[صبر]] و [[بردباری]] [[نیکو]] ندارم و بر آن‌چه شما توصیف می‌کنید از [[خدا]] [[یاری]] می‌خواهم<ref>{{متن حدیث|سُبْحَانَ اللَّهِ مَا كَانَ أَبِي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} عَنْ كِتَابِ اللَّهِ صَادِفاً وَ لَا لِأَحْكَامِهِ مُخَالِفاً بَلْ كَانَ يَتْبَعُ أَثَرَهُ وَ يَقْفُو سُوَرَهُ أَ فَتَجْمَعُونَ إِلَى الْغَدْرِ اعْتِلَالًا عَلَيْهِ بِالزُّورِ وَ هَذَا بَعْدَ وَفَاتِهِ شَبِيهٌ بِمَا بُغِيَ لَهُ مِنَ الْغَوَائِلِ فِي حَيَاتِهِ هَذَا كِتَابُ اللَّهِ حَكَماً عَدْلًا وَ نَاطِقاً فَصْلًا يَقُولُ {{متن قرآن|يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ}} وَ يَقُولُ {{متن قرآن|وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ}} وَ بَيَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا وَزَّعَ مِنَ الْأَقْسَاطِ وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرَائِضِ وَ الْمِيرَاثِ- وَ أَبَاحَ مِنْ حَظِّ الذُّكْرَانِ وَ الْإِنَاثِ مَا أَزَاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلِينَ وَ أَزَالَ التَّظَنِّيَ وَ الشُّبُهَاتِ فِي الْغَابِرِينَ كَلَّا {{متن قرآن|بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ}}}}</ref>.
[[ابوبکر]] در پاسخ زهرا{{س}} گفت: خدا و [[رسول]]، جز به [[راستی]] سخن نگفته‌اند و دخت [[رسول اکرم]]{{صل}} نیز صادقانه سخن گفت [[[فاطمه]]!] تو کانون [[حکمت]] و خاستگاه [[هدایت]] و رحمتی و رکن [[دین]] و سرچشمه [[حجت]] هستی، سخن به‌جا و مناسب تو را به دور نمی‌افکنم و آنها را [[انکار]] نمی‌کنم، اینک [[مسلمانان]] قلاده [[خلافت]] را به گردنم افکندند، آنچه را گرفته‌ام با [[هماهنگی]] آنان بوده است، با کسی سر [[ستیز]] ندارم و خودسری نکرده و چیزی را به خود اختصاص نداده‌ام و اینان همه [[شاهد]] و گواهند.
این نخستین تلاش ابوبکر بود که طی آن توانست با [[فریب]] و [[تظاهر]] به خیر و [[صلاح]] و [[پیروی]] از [[سنّت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[عواطف]] و [[احساسات مردم]] را فروبنشاند و دیدگاه آنان را از [[اندیشه]] [[یاری رساندن]] فاطمه [[زهرا]] [[منحرف]] سازد.
سپس زهرای [[مرضیه]] متوجّه [[مردم]] شد و فرمود:
[[مسلمانان]]! شما برای سخنان [[بیهوده]]، شتابانید و [[کردار زشت]] و [[ناپسند]] را نادیده می‌انگارید، آیا در [[قرآن]] به دقّت نمی‌نگرید؟ یا بر دل‌هایتان مهر نهاده شده است؟ چنین نیست، بلکه تیره‌گی [[اعمال]] ناپسندی که مرتکب شده‌اید، بر دل‌هایتان پرده زده و کر و کورتان ساخته است. چه [[نکوهیده]] است آنجا که به [[تأویل قرآن]] پرداختید و پیشنهاد نامناسبی دادید و [[معامله]] ناپسندی به انجام رساندید، به [[خدا]] [[سوگند]]! [[تحمّل]] این‌بار برایتان سنگین و فرجامش پر از [[رنج]] و [[گرفتاری]] است، آن‌گاه که پرده‌ها کنار رود و نهان‌ها پدیدار شود و آن‌چه را به حساب نمی‌آوردید، آشکار گردد، مشخص خواهد شد که [[باطل]] گرایان زیان می‌بینند<ref>{{متن حدیث|مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِيلِ الْبَاطِلِ الْمُغْضِيَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِيحِ الْخَاسِرِ {{متن قرآن|أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا}}، {{متن قرآن|كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ}} مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ- فَأَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ أَبْصَارِكُمْ وَ لَبِئْسَ مَا تَأَوَّلْتُمْ وَ سَاءَ مَا بِهِ أَشَرْتُمْ وَ شَرُّ مَا مِنْهُ اغْتَصَبْتُمْ لَتَجِدُنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقِيلًا وَ غِبَّهُ وَبِيلًا إِذَا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطَاءُ وَ بَانَ بإورائه [بِإِدْرَائِهِ‌] الضَّرَّاءُ وَ بَدَا لَكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ {{متن قرآن|وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ}}}}</ref>.
سخن زهرا{{س}} بدین‌جا که رسید رو به سمت [[قبر مطهّر]] [[پدر]] برتافت و عرضه داشت:
پدر! پس از تو خبرها شد و حوادثی رخ داد که اگر زنده بودی، ما دست به گریبان این [[غم]] و [[اندوه]] نمی‌شدیم، با از کف دادن وجود مقدست، [[قوم]] تو چنان گرفتار آمدند و سامان کارشان از هم گسسته شد که گویی سرزمینی [[محروم]] از باران‌اند، غیر از ما هر خاندانی که در پیشگاه [[خدا]] منزلتی داشت، نزد [[بیگانگان]] نیز از [[احترام]] برخوردار بود، [[پدر]]! به مجرّد اینکه از [[دنیا]] رفتی و چهره مبارکت در [[خاک]] [[نهان]] شد، عدّه‌ای از [[امت]] تو، [[راز]] و [[اسرار]] سینه‌های خود را پدیدار ساخته و ما را به [[خواری]] و [[ذلّت]] کشاندند. آن‌گاه که از دست رفتی، همه [[زمین]] چپاول شد و به یغما رفت، پدر [[عزیز]]! تو ماه شب چهارده و مشعل فروزانی بودی که از جانب [[پروردگار]] بر تو [[قرآن]] نازل می‌شد، [[جبرئیل]] با آیاتی که از ناحیه خدا می‌آورد، همواره مونس و همدم ما بود، ولی آن‌گاه که از دیده‌ها غایب و پنهان شدی، تمام خیر و [[برکات]] از ما رخت بربست، کاش پیش از تو مرده بودیم و هنگام [[رحلت]] جانسوزت که پرده‌ها میان ما فاصله انداخت، زنده نبودیم<ref>{{متن حدیث|قَدْ كَانَ بَعْدَكَ أَنْبَاءٌ وَ هَنْبَثَةٌ لَوْ كُنْتَ شَاهِدَهَا لَمْ تَكْثُرِ الْخَطْبُ‌
إِنَّا فَقَدْنَاكَ فَقْدَ الْأَرْضِ وَابِلَهَا وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لَا تَغِبْ‌
وَ كُلُّ أَهْلٍ لَهُ قُرْبَى وَ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ الْإِلَهِ عَلَى الْأَدْنَيْنَ مُقْتَرِبٌ‌
أَبْدَتْ رِجَالٌ لَنَا نَجْوَى صُدُورِهِمْ‌ لَمَّا مَضَيْتَ وَ حَالَتْ دُونَكَ التُّرْبُ‌
تَجَهَّمَتْنَا رِجَالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنَا لَمَّا فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْأَرْضِ مُغْتَصَبٌ‌
وَ كُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً يُسْتَضَاءُ بِهِ‌ عَلَيْكَ يَنْزِلُ مِنْ ذِي الْعِزَّةِ الْكُتُبُ‌
وَ كَانَ جَبْرَئِيلُ بِالْآيَاتِ يُؤْنِسُنَا فَقَدْ فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَبٌ‌
فَلَيْتَ قَبْلَكَ كَانَ الْمَوْتُ صَادَفَنَا لَمَّا مَضَيْتَ وَ حَالَتْ دُونَكَ الْكُثُبُ‌}}</ref>.<ref>احتجاج، ج۱، ص۲۵۳- ۲۷۹.</ref>
حضرت سخنان خود را به پایان برد و به روشن‌ترین شکل ممکن [[حقیقت]] را در آن آشکار ساخت و از [[خلیفه]] پاسخ خواست و با [[دلایل]] و [[براهین]] دندان‌شکن و [[استوار]]، طرح‌های خلیفه را فاش و نقش بر آب ساخت و به بیان [[فضایل]] و [[کمالات]] [[شایسته]] خلیفه [[واقعی]] [[اسلام]] پرداخت و بدین‌سان، فضا متشنّج شد و [[افکار عمومی]] به [[سود]] [[فاطمه]] و به سمت و سوی آن بانو متوجه شد و [[ابوبکر]] را در تنگنا و بن‌بستی بسیار دشوار قرار داد.
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: از ابن فارقی، مدرّس مدرسه الغربیه [[بغداد]] پرسیدم: مگر فاطمه در سخنانش [[راستگو]] نبود؟ پاسخ داد: چرا، قطعا راستگو بود، گفتم: اگر این‌گونه است پس چرا ابوبکر حقش را به وی برنگرداند، او لبخندی زد و با سخنی دلپذیر و [[پسندیده]] گفت: اگر خلیفه به مجرد ادعای زهرا، [[فدک]] را امروز به او می‌داد [[بیم]] داشت فردا [[خلافت]] را برای همسرش [[امیر المؤمنین]] مطالبه کند و خلیفه را از [[مسند]] خلافت به زیر بکشد؛ زیرا [[خلیفه]] [[اعتقاد]] [[راسخ]] داشت که زهرا{{س}} در هرچه ادعا کند، صادقانه سخن می‌گوید و نیازی به [[گواه]] و [[شاهد]] ندارد، بنابراین، [[عذر]] خلیفه پذیرفتنی نبود<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۸۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۱۷۷.</ref>


==دفاع امّ سلمه‌==
==دفاع امّ سلمه‌==
پس از پایان [[خطبه فدکیه حضرت زهرا]]{{س}} در [[مسجد]] و سخنان اهانت‌آمیز ابوبکر، وقتی خبر به [[امّ سلمه]] رسید، اظهار داشت: آیا در مورد [[شخصیت]] والایی چون [[فاطمه]] دخت [[نبیّ اکرم]]{{صل}} چنین سخنانی گفته می‌شود؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! فاطمه حوریه‌ای میان [[انسان‌ها]] و نفسی برای جان‌هاست، وی پرورش یافته دامان [[انسان‌های پاک]] و برجسته است، در دستان [[فرشتگان]] دست به دست گشته و در دامان زنانی پاکدامن نشو و نما کرده است و به [[بهترین]] وجهی [[بالندگی]] یافته و [[تربیت]] شده است. آیا مدّعی هستید که رسول خدا{{صل}} او را از [[میراث]] خویش [[محروم]] ساخته ولی به او [[اعلان]] نکرده است؟ در صورتی‌که [[خداوند]] فرموده است و [[خویشان]] نزدیک خود رای از [[عذاب]] خدا [[بیم]] ده آیا رسول خدا{{صل}} او را [[بیم]] داده و وی، با [[فرمان]] [[رسول خدا]] [[مخالفت]] ورزیده‌ است؟ با اینکه او [[بانوی بانوان]]، و مام پرفضیلت دو [[سالار جوانان]] [[بهشت]] و همتای [[حضرت مریم]] است. رسالت‌های [[پروردگار]]، به وجود نازنین [[پدر]] بزرگوارش پایان پذیرفت. به [[خدا]] [[سوگند]]! [[رسول اکرم]]{{صل}} او را از سرما و [[گرما]] [[مراقبت]] می‌کرد، دست راستش را زیر سر [[فاطمه]] و دست چپ خود را [[پوشش]] او می‌ساخت، هان! آهسته‌تر! رسول خدا{{صل}} در برابر دیدگان شما قرار دارد، شما بر [[خداوند]] وارد خواهید شد، وای بر شما، به زودی پی خواهید برد، زیان کار کیست؟.
پس از پایان [[خطبه فدکیه حضرت زهرا]]{{س}} در [[مسجد]] و سخنان اهانت‌آمیز ابوبکر، وقتی خبر به [[امّ سلمه]] رسید، اظهار داشت: آیا در مورد [[شخصیت]] والایی چون [[فاطمه]] دخت [[نبیّ اکرم]]{{صل}} چنین سخنانی گفته می‌شود؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! فاطمه حوریه‌ای میان [[انسان‌ها]] و نفسی برای جان‌هاست، وی پرورش یافته دامان [[انسان‌های پاک]] و برجسته است، در دستان [[فرشتگان]] دست به دست گشته و در دامان زنانی پاکدامن نشو و نما کرده است و به [[بهترین]] وجهی [[بالندگی]] یافته و [[تربیت]] شده است. آیا مدّعی هستید که رسول خدا{{صل}} او را از [[میراث]] خویش [[محروم]] ساخته ولی به او [[اعلان]] نکرده است؟ در صورتی‌که [[خداوند]] فرموده است و [[خویشان]] نزدیک خود رای از [[عذاب]] خدا [[بیم]] ده آیا رسول خدا{{صل}} او را [[بیم]] داده و وی، با [[فرمان]] [[رسول خدا]] [[مخالفت]] ورزیده‌ است؟ با اینکه او [[بانوی بانوان]] و مام پرفضیلت دو [[سالار جوانان]] [[بهشت]] و همتای [[حضرت مریم]] است. رسالت‌های [[پروردگار]]، به وجود نازنین [[پدر]] بزرگوارش پایان پذیرفت. به [[خدا]] [[سوگند]]! [[رسول اکرم]]{{صل}} او را از سرما و [[گرما]] [[مراقبت]] می‌کرد، دست راستش را زیر سر [[فاطمه]] و دست چپ خود را [[پوشش]] او می‌ساخت، هان! آهسته‌تر! رسول خدا{{صل}} در برابر دیدگان شما قرار دارد، شما بر [[خداوند]] وارد خواهید شد، وای بر شما، به زودی پی خواهید برد، زیان کار کیست؟.
نقل شده: امّ [[سلمه]] به‌جهت این حقگویی آن سال از دریافتی [[حقوق]] خود از [[بیت المال]] [[محروم]] شد<ref>دلائل الامامه طبری، ص۳۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۰۵.</ref>.
 
==[[شکایت]] به علی‌==
نقل شده: امّ [[سلمه]] به‌جهت این حقگویی آن سال از دریافتی [[حقوق]] خود از [[بیت المال]] [[محروم]] شد<ref>دلائل الامامه طبری، ص۳۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۰۵.</ref>
[[فاطمه زهرا]]{{س}} پس از پایان دادن سخنانش با [[مردم]]، نزد [[قبر مطهّر]] رسول خدا{{صل}} آمد و آن‌قدر گریست که لباسش از [[اشک]] دیدگان،‌تر شد و سپس به [[خانه]] بازگشت و امیرالمؤمنین علی{{ع}} در [[انتظار]] ورود و [[طلوع]] [[خورشید]] وجودش بسر می‌برد، پس از آن‌که آرامشی یافت خطاب به [[امیر مؤمنان]] عرضه داشت:
 
==[[شکایت]] به علی {{ع}}‌==
[[فاطمه زهرا]]{{س}} پس از پایان دادن سخنانش با [[مردم]]، نزد [[قبر مطهّر]] رسول خدا{{صل}} آمد و آن‌قدر گریست که لباسش از [[اشک]] دیدگان، ‌تر شد و سپس به [[خانه]] بازگشت و امیرالمؤمنین علی{{ع}} در [[انتظار]] ورود و [[طلوع]] [[خورشید]] وجودش بسر می‌برد، پس از آنکه آرامشی یافت خطاب به [[امیر مؤمنان]] عرضه داشت:
 
ای پسر [[ابوطالب]]! مانند جنینی پرده‌نشین، پرده به خود پیچیده‌ای و بسان متّهمان، [[خانه‌نشین]] گشته‌ای. تو همان [[قهرمانی]] بودی که پیش از این، در میدان‌های [[نبرد]]، دلاوران و جنگاوران را به کام [[مرگ]] می‌فرستادی، چه شد که مرغ پر شکسته و از کار افتاده‌ای که [[قدرت]] پرواز نداشت، به تو چنین [[خیانت]] ورزید. اکنون [[پسر ابوقحافه]]، [[هدیه]] پدرم را از کفم ربوده و [[ذخیره]] کودکانم را از من گرفته است و آشکارا به ستیزه‌ام‌ برخاسته است او را در [[کلام]] با من، [[دشمنی]] سرسخت یافتم تا آنجا که [[فرزندان]] قیله ([[انصار]]) دست از یاریم برداشتند و [[مهاجران]]، پیوند خویشاوندی‌ام را بریدند. مردم از من روی برتافتند و اکنون کسی نیست او را از این‌کار باز دارد و از من [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] کند، با [[خشم]] و [[غضب]] از خانه بیرون رفتم و با [[خواری]] و [[ذلّت]] بازگشتم تو نیز خود را در تنگنای [[خواری]] انداخته و نیروی خویش را به کار نمی‌بری، [[دشمنان]] گرگ [[سیرت]] را از هم می‌دریدی ولی اینک زمین‌گیر و [[خانه‌نشین]] شده‌ای، من از گفتن فرونگذاردم و از در [[باطل]] بیرون نرفتم ولی توان اجرای [[حکم]] [[حق]] را نداشتم.
ای پسر [[ابوطالب]]! مانند جنینی پرده‌نشین، پرده به خود پیچیده‌ای و بسان متّهمان، [[خانه‌نشین]] گشته‌ای. تو همان [[قهرمانی]] بودی که پیش از این، در میدان‌های [[نبرد]]، دلاوران و جنگاوران را به کام [[مرگ]] می‌فرستادی، چه شد که مرغ پر شکسته و از کار افتاده‌ای که [[قدرت]] پرواز نداشت، به تو چنین [[خیانت]] ورزید. اکنون [[پسر ابوقحافه]]، [[هدیه]] پدرم را از کفم ربوده و [[ذخیره]] کودکانم را از من گرفته است و آشکارا به ستیزه‌ام‌ برخاسته است او را در [[کلام]] با من، [[دشمنی]] سرسخت یافتم تا آنجا که [[فرزندان]] قیله ([[انصار]]) دست از یاریم برداشتند و [[مهاجران]]، پیوند خویشاوندی‌ام را بریدند. مردم از من روی برتافتند و اکنون کسی نیست او را از این‌کار باز دارد و از من [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] کند، با [[خشم]] و [[غضب]] از خانه بیرون رفتم و با [[خواری]] و [[ذلّت]] بازگشتم تو نیز خود را در تنگنای [[خواری]] انداخته و نیروی خویش را به کار نمی‌بری، [[دشمنان]] گرگ [[سیرت]] را از هم می‌دریدی ولی اینک زمین‌گیر و [[خانه‌نشین]] شده‌ای، من از گفتن فرونگذاردم و از در [[باطل]] بیرون نرفتم ولی توان اجرای [[حکم]] [[حق]] را نداشتم.


کاش پیش از این مرده بودم و [[شاهد]] این خواری و [[ذلّت]] نبودم اینک عذرخواه من از تو، خدای من است چه در حق من کوتاهی کنی و یا حامی و پشتیبانم باشی.
کاش پیش از این مرده بودم و [[شاهد]] این خواری و [[ذلّت]] نبودم اینک عذرخواه من از تو، خدای من است چه در حق من کوتاهی کنی و یا حامی و پشتیبانم باشی. [[آه]]! که در هر طلوعی شیونی دارم تکیه‌گاهم از [[دنیا]] رخت بربست و بازوهایم در [[مصیبت]] او، [[سست]] شد. [[شکایت]] خویش را به پدرم و دادخواهی‌ام را به [[پروردگار]] خود وامی‌گذارم. خدایا [[قدرت]] تو از همه فراتر و [[شمشیر]] [[عذاب]] و کیفرت برنده‌تر است.
[[آه]]! که در هر طلوعی شیونی دارم تکیه‌گاهم از [[دنیا]] رخت بربست و بازوهایم در [[مصیبت]] او، [[سست]] شد. [[شکایت]] خویش را به پدرم و دادخواهی‌ام را به [[پروردگار]] خود وامی‌گذارم. خدایا [[قدرت]] تو از همه فراتر و [[شمشیر]] [[عذاب]] و کیفرت برنده‌تر است.


آن‌گاه [[امیر المؤمنین]]{{ع}} لب به سخن گشود و فرمود:
آن‌گاه [[امیر المؤمنین]]{{ع}} لب به سخن گشود و فرمود:
[[فاطمه]] [[جان]]! ویل و وای بر تو مباد، و ویژه دشمنانت باد، ای دخت [[برگزیده]] موجودات و ای یادگار [[نبوّت]]! بر من [[خشم]] مگیر. من در امور دینم [[سستی]] و کوتاهی نکردم و از مرز توانائیم پا فراتر ننهادم، اگر نظر به [[رزق و روزی]] و گذران [[زندگی]] داری، [[خداوند]] ضامن روزی تو و کفیل بر تو و پاینده است. و آن‌چه برایت مهیا شده [[برتر]] از چیزی است که از آن [[محروم]] گشته‌ای، بنابراین در [[راه خدا]] [[صبر]] و [[شکیبایی]] پیشه کن.
[[فاطمه]] [[جان]]! ویل و وای بر تو مباد و ویژه دشمنانت باد، ای دخت [[برگزیده]] موجودات و ای یادگار [[نبوّت]]! بر من [[خشم]] مگیر. من در امور دینم [[سستی]] و کوتاهی نکردم و از مرز توانائیم پا فراتر ننهادم، اگر نظر به [[رزق و روزی]] و گذران [[زندگی]] داری، [[خداوند]] ضامن روزی تو و کفیل بر تو و پاینده است. و آن‌چه برایت مهیا شده [[برتر]] از چیزی است که از آن [[محروم]] گشته‌ای، بنابراین در [[راه خدا]] [[صبر]] و [[شکیبایی]] پیشه کن.
و زهرا{{س}} فرمود: {{متن حدیث|حَسْبِيَ اللَّهُ‌}}؛ [[خدا]] مرا کفایت می‌کند و [[سکوت]] کرد و [[آرامش]] یافت.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۰۶.</ref>.
 
و زهرا{{س}} فرمود: {{متن حدیث|حَسْبِيَ اللَّهُ‌}}؛ [[خدا]] مرا کفایت می‌کند و [[سکوت]] کرد و [[آرامش]] یافت<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۰۶.</ref>.
 
==عکس‌العمل خلیفه‌==
==عکس‌العمل خلیفه‌==
با آشفته شدن مجلس، [[مردم]] پراکنده شدند و صدای ناله و فریاد بلند شد و [[خطبه]] [[حضرت زهرا]]{{س}} سخن [[روز]] مردم شد، از این‌رو، [[ابوبکر]] به [[تهدید]] و [[شکنجه]] [[متوسل]] شد.
با آشفته شدن مجلس، [[مردم]] پراکنده شدند و صدای ناله و فریاد بلند شد و [[خطبه]] [[حضرت زهرا]]{{س}} سخن [[روز]] مردم شد، از این‌رو، [[ابوبکر]] به [[تهدید]] و [[شکنجه]] [[متوسل]] شد. [[روایت]] شده: ابوبکر، با [[مشاهده]] تأثیر [[خطابه]] حضرت زهرا{{س}} بر مردم، به [[عمر]] گفت: [[مرگ]] بر تو، چه می‌شد دست از سر من برمی‌داشتی، شاید [[کارها]] سر و سامان یافته و اوضاع آرام می‌گرفت، آیا این‌کار بهتر نبود؟
[[روایت]] شده: ابوبکر، با [[مشاهده]] تأثیر [[خطابه]] حضرت زهرا{{س}} بر مردم، به [[عمر]] گفت: [[مرگ]] بر تو، چه می‌شد دست از سر من برمی‌داشتی، شاید [[کارها]] سر و سامان یافته و اوضاع آرام می‌گرفت، آیا این‌کار بهتر نبود؟


عمر گفت: اگر این‌کار را انجام داده بودی [[قدرت]] خود را [[تضعیف]] کرده و به اطرافیانت [[اهانت]] روا داشته بودی و من تنها دلم در [[حق]] تو سوخت.
عمر گفت: اگر این‌کار را انجام داده بودی [[قدرت]] خود را [[تضعیف]] کرده و به اطرافیانت [[اهانت]] روا داشته بودی و من تنها دلم در [[حق]] تو سوخت.
ابوبکر گفت: وای بر تو! با سخنان [[دخت پیامبر]] چه کنیم؟ مردم منظورش را از سخنان وی می‌فهمند و به خیانت‌های ما پی می‌برند؟
 
عمر گفت: نترس، این موج به گونه‌ای فرو می‌نشیند و می‌گذرد که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده، ابوبکر با دست خود به شانه عمر زد و گفت: تو چه گره‌های [[سختی]] را می‌گشایی و سپس [[نماز]] همگانی [[اعلان]] کرد و مردم گرد آمدند و بر فراز [[منبر]] رفت و گفت: مردم! این هیاهو چیست که به هر سخنی گوش می‌سپارید؟ این [[آمال]] و [[آرزوها]] کجا در [[زمان رسول خدا]] مطرح بود؟ هر کس شنیده بگوید و هرکس دیده [[گواهی]] دهد! او به روباهی می‌ماند که شاهدش دم اوست و کانون همه فتنه‌هاست، او می‌خواهد [[فتنه]] و [[درگیری‌ها]] را پس از فرسودگی و کهنگی از سر بگیرد، و از این و آن کمک می‌خواهد و [[زنان]] را به [[یاری]] می‌طلبد، وی به امّ طحال می‌ماند که از دید او محبوب‌ترین کسانش، [[پلیدی]] و [[آلودگی]] است. اگر بخواهم سخن می‌گویم و [[اسرار]] را فاش می‌کنم، ولی تا زمانی‌که با من کاری نداشته باشند، [[سکوت]] خواهم کرد.
ابوبکر گفت: وای بر تو! با سخنان [[دخت پیامبر]] چه کنیم؟ مردم منظورش را از سخنان وی می‌فهمند و به خیانت‌های ما پی می‌برند؟ عمر گفت: نترس، این موج به گونه‌ای فرو می‌نشیند و می‌گذرد که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده، ابوبکر با دست خود به شانه عمر زد و گفت: تو چه گره‌های [[سختی]] را می‌گشایی و سپس [[نماز]] همگانی [[اعلان]] کرد و مردم گرد آمدند و بر فراز [[منبر]] رفت و گفت: مردم! این هیاهو چیست که به هر سخنی گوش می‌سپارید؟ این [[آمال]] و [[آرزوها]] کجا در زمان [[رسول خدا]] {{صل}} مطرح بود؟ هر کس شنیده بگوید و هرکس دیده [[گواهی]] دهد! او به روباهی می‌ماند که شاهدش دم اوست و کانون همه فتنه‌هاست، او می‌خواهد [[فتنه]] و [[درگیری‌ها]] را پس از فرسودگی و کهنگی از سر بگیرد، و از این و آن کمک می‌خواهد و [[زنان]] را به [[یاری]] می‌طلبد، وی به امّ طحال می‌ماند که از دید او محبوب‌ترین کسانش، [[پلیدی]] و [[آلودگی]] است. اگر بخواهم سخن می‌گویم و [[اسرار]] را فاش می‌کنم، ولی تا زمانی‌که با من کاری نداشته باشند، [[سکوت]] خواهم کرد.


آن‌گاه رو به [[انصار]] کرد و گفت: ای [[جماعت]] انصار! سخنان برخی کم‌خردان و ابلهانتان را شنیده‌ام، در صورتی‌که شما بیش از هرکس باید پایبند [[پیمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} باشید، شما همان کسانی هستید که [[پیامبر]] به شهرتان آمد و به او [[پناه]] دادید و یاریش کردید، به هوش باشید! من کسی نیستم که دست و زبانم را به زیان افرادی که درخور [[نکوهش]] نباشند، بگشایم. با گفتن این‌ سخنان از [[منبر]] فرود آمد<ref>دلائل الامامه طبری، ص۳۹.</ref>.
آن‌گاه رو به [[انصار]] کرد و گفت: ای [[جماعت]] انصار! سخنان برخی کم‌خردان و ابلهانتان را شنیده‌ام، در صورتی‌که شما بیش از هرکس باید پایبند [[پیمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} باشید، شما همان کسانی هستید که [[پیامبر]] به شهرتان آمد و به او [[پناه]] دادید و یاریش کردید، به هوش باشید! من کسی نیستم که دست و زبانم را به زیان افرادی که درخور [[نکوهش]] نباشند، بگشایم. با گفتن این‌ سخنان از [[منبر]] فرود آمد<ref>دلائل الامامه طبری، ص۳۹.</ref>.


[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: سخنان [[ابوبکر]] را نزد [[نقیب ابویحیی بن ابی زید بصری]]، بازگو کردم و از او پرسیدم: سخنان کنایه‌آمیز ابوبکر به چه کسی [[ارتباط]] داشت؟ وی خندید و گفت: بگو به چه کسی تصریح داشت؟ گفتم: اگر تصریح کرده بود که از شما نمی‌پرسیدم: لبخندی زد و گفت: منظورش [[علی بن ابی طالب]] بوده. گفتم: مگر انصار در این رابطه چه موضعی اتّخاذ کردند؟ گفت:
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: سخنان [[ابوبکر]] را نزد [[نقیب ابویحیی بن ابی زید بصری]]، بازگو کردم و از او پرسیدم: سخنان کنایه‌آمیز ابوبکر به چه کسی [[ارتباط]] داشت؟ وی خندید و گفت: بگو به چه کسی تصریح داشت؟ گفتم: اگر تصریح کرده بود که از شما نمی‌پرسیدم: لبخندی زد و گفت: منظورش [[علی بن ابی طالب]] بوده. گفتم: مگر انصار در این رابطه چه موضعی اتّخاذ کردند؟ گفت: آنان به [[سود]] علی [[شعار]] دادند و ابوبکر چون در اثر [[آشفتگی]] اوضاع [[جان]] خود را در خطر دید، با این سخنان آنها را از هرگونه واکنشی بازداشت<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۱۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۰۳.</ref>
آنان به [[سود]] علی [[شعار]] دادند و ابوبکر چون در اثر [[آشفتگی]] اوضاع [[جان]] خود را در خطر دید، با این سخنان آنها را از هرگونه واکنشی بازداشت<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۱۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۰۳.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۳۴: خط ۱۱۴:
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:151917.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۳''']]
# [[پرونده:151917.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۳''']]
# [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:فدک]]
[[رده:فدک]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل]]
{{حضرت زهرا}}
{{حضرت زهرا}}
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش