←مقدمه
(←منابع) |
(←مقدمه) |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
#[[سید مرتضی]] گفته است: «[[طبرانی]]» از «[[ابوزکریای عجلانی]]» [[روایت]] میکند: پیش از [[وفات]] فاطمه{{س}} تابوتی برایش ساخته شد، آن را دید و فرمود: «مرا بپوشانید [[خداوند]] شما را بپوشاند». [[طبری]] افزوده است: نظر درست این است که برای [[زینب]] [[تابوت]] ساختند نه فاطمه{{س}}؛ زیرا وی شبانه [[دفن]] شد و تنها «عباس»، علی{{ع}}، «[[مقداد]]» و «[[زبیر]]» بر جنازهاش حاضر شدند<ref>شافی، ج۴، ص۱۱۴.</ref>. | #[[سید مرتضی]] گفته است: «[[طبرانی]]» از «[[ابوزکریای عجلانی]]» [[روایت]] میکند: پیش از [[وفات]] فاطمه{{س}} تابوتی برایش ساخته شد، آن را دید و فرمود: «مرا بپوشانید [[خداوند]] شما را بپوشاند». [[طبری]] افزوده است: نظر درست این است که برای [[زینب]] [[تابوت]] ساختند نه فاطمه{{س}}؛ زیرا وی شبانه [[دفن]] شد و تنها «عباس»، علی{{ع}}، «[[مقداد]]» و «[[زبیر]]» بر جنازهاش حاضر شدند<ref>شافی، ج۴، ص۱۱۴.</ref>. | ||
#«[[ابن اثیر جزری]]» گفته است: در [[اسلام]]، فاطمه{{س}} نخستین کسی بود که حجم جنازهاش را (با تابوت) پوشاندند، پس از ایشان، «زینب» دختر «[[جحش]]» را نیز چنین حمل کردند<ref>اسدالغابه، ج۷، ص۲۲۶.</ref>.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[فرهنگ شهادت معصومین ج۱ (کتاب)|فرهنگ شهادت معصومین]]، ج۱ ص ۴۹۵.</ref> | #«[[ابن اثیر جزری]]» گفته است: در [[اسلام]]، فاطمه{{س}} نخستین کسی بود که حجم جنازهاش را (با تابوت) پوشاندند، پس از ایشان، «زینب» دختر «[[جحش]]» را نیز چنین حمل کردند<ref>اسدالغابه، ج۷، ص۲۲۶.</ref>.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[فرهنگ شهادت معصومین ج۱ (کتاب)|فرهنگ شهادت معصومین]]، ج۱ ص ۴۹۵.</ref> | ||
==[[تشییع]] و [[نماز]] پنهانی== | |||
صدای [[گریه]] و [[شیون]] تمام مرد و [[زن]] [[مدینه]] را فرا گرفت. [[مردم]] مانند همان روزی که [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[دنیا]] رفته بود، حیران و سرگردان شدند و همه [[اهل]] مدینه یک صدا و به [[صیحه]] و ناله برخاستند. [[زنان]] در [[خانه]] [[حضرت صدیقه طاهره]]{{س}} جمع شدند و دیدند که وی در اتاق خویش رو به [[قبله]] خوابیده است. در اطراف او یتیمانش بر [[مادر]] خویش میگریند؛ [[مادری]] که در [[جوانی]] از دست داده بودند. زنان چنان فریاد بر میآوردند که نزدیک بود [[شهر مدینه]] از صدای فریاد آنان تکان بخورد و بلرزد. آنان فریاد میکردند: {{متن حدیث|يَا سَيِّدَتَاهْ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ}} [[عایشه]] آمد تا وارد خانه شود. [[اسماء]] به وی گفت: داخل نشو. عایشه شروع کرد با [[ابوبکر]] [[سخن گفتن]] و به وی گفت: اسماء بین ما و [[دخت رسول خدا]] حائل شده و برای [[فاطمه]]{{س}} هودج عروس ساخته است. ابوبکر آمد و کنار در ایستاد و گفت: ای اسماء چرا نمیگذاری [[زنان پیامبر]] وارد خانه [[دختر رسول خدا]] شوند؟ چرا برای فاطمه{{س}} هودج عروس درست کردهای؟ اسماء گفت: فاطمه{{س}} به من [[فرمان]] داد که هیچ کس در خانهاش وارد نشود. در ضمن آنچه را که شما هودج عروس مینامید، در [[زمان]] [[حیات]] او ساختم؛ به وی نشان نیز دادم و خود او فرمود که مانند آن را بسازم. ابوبکر گفت: آنچه فاطمه{{س}} به تو امر کرده انجام بده و بعد هم برگشت. [[شیخین]] به سراغ علی{{ع}} اتمام رفتند تا به وی [[تسلیت]] بگویند و در ضمن به ایشان گفتند: ای ابالحسن! در [[نماز خواندن]] بر جنازه دختر رسول خدا بر ما [[سبقت]] میگیری. | |||
[[حاکم نیشابوری]] از [[زهری]] نقل میکند: {{عربی|دفنت فاطمة بنت رسول الله لیلا، دفنها علی و لم یسمع بدفنها أبوبکر حتی دفنت و صلی علیها علی بن أبی طالب رضی الله عنه}}<ref>فضائل فاطمة الزهراء{{س}}، محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، ص۱۱۶.</ref>؛ «فاطمه{{س}} شبانه [[دفن]] شد؛ علی{{ع}} او را [[دفن]] کرد. [[ابوبکر]] از دفن [[فاطمه]]{{س}} باخبر نشد و علی{{ع}} بر او [[نماز]] خواند». | |||
[[عمر]] گفت: من [[تصمیم]] گرفتهام که [[قبر]] او را بشکافم و بر او نماز بخوانم! علی{{ع}} فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] ای پسر صهاک! اگر بخواهی چنین کاری کنی [[شمشیر]] میکشم و...، آن را در غلاف نمیکنم. عمر که وضع را خطرناک دید، [[سکوت]] کرد<ref>کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۲۲۶.</ref>. | |||
[[مردم]] [[منتظر]] بودند که جنازه از [[منزل]] بیرون آید، ولی علی{{ع}} به [[ابوذر]] فرمود تا به صدای بلند اعلام کند برگردید؛ چراکه [[تشییع جنازه]] [[دختر رسول خدا]] در این وقت شب به تعویق و تأخیر افتاده است. به این ترتیب مردم متفرق گردیدند؛ زیرا [[گمان]] میکردند که جنازه فردا [[صبح]] [[تشییع]] خواهد گردید؛ زیرا که [[حضرت صدیقه طاهره]]{{س}} بعد از [[نماز عصر]] و یا اوایل شب از [[دنیا]] رفته بود. مقداری از شب گذشته بود که علی{{ع}} به وصایای زهرا{{س}} پرداخت. آن [[بدن]] [[پاک]] را روی محل [[غسل]] قرار داد و همانگونه که [[حضرت]] [[صدیقه]]{{س}} خواسته بودند، [[لباس]] [[فاطمه زهرا]]{{س}} را از تن بیرون نیاورد؛ زیرا که نیازی نبود [[جامه]] را از آن بدنی که [[خدای متعال]] پاکش قرار داده بیرون کند؛ به ریختن آب بر روی بدن از روی جامه اکتفا فرمود؛ همانگونه که [[رسول]] گرامی را غسل داده بود. در این [[مراسم]] [[اسماء بنت عمیس]] همان بانوی باوفای پاک که در ابراز علاقه و [[محبت]] حسنهاش نسبت به [[اهل بیت]] [[رسول خدا]] [[وفادار]] و با [[استقامت]] باقی مانده بود نیز شرکت داشت. آب به دست علی{{ع}} میداد تا [[حضرت فاطمه]]{{س}} را شستشو دهد. پس از آنکه کار غسل دادن را به انجام رساند، او را برداشت و در درون کفنهایش جای داد. آنگاه وی را با پارچهای که رسول خدا را با آن خشک نموده بود، خشک نمود. سپس او را با [[حنوط]] بهشتی که [[پیامبر]] فرموده بود و از حنوط دنیا به طور کامل متمایز بود، [[حنوط]] فرمود. آنگاه وی را در کفنهایش پوشاند و در هفت قطعه پارچه [[کفن]] نمود. [[مراسم]] تکفین و حنوط کردن پایان یافت و هنگام [[نماز خواندن]] فرا رسید. در این باره شخصی از [[امام صادق]]{{ع}} پرسید [[حضرت امیرالمؤمنین]] بر [[بدن]] [[مطهر]] [[حضرت زهرا]]{{س}} چند [[تکبیر]] گفت. آن [[حضرت]] فرمود: [[امیرالمؤمنین]] تکبیر میگفت، [[جبرئیل]] و دیگر [[فرشتگان مقرب]] آن را تکرار میکردند تا اینکه حضرت پنج تکبیر را تکمیل کرد. آنگاه از ایشان پرسیدند در کجا [[نماز]] خوانده شد؟ فرمودند: در خانهاش؛ بعد او را بیرون برد<ref>بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۸۱، ص۳۹۰.</ref>. | |||
آنگاه [[زمان]] [[تدفین]] وی رسید. در مراسم نماز خواندن بر [[پیکر مطهر]] [[حضرت صدیقه طاهره]]{{س}} افرادی احضار شدند که قرار بود در مراسم [[تشییع جنازه]] شرکت داشته باشند. کسانی که به [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[ظلم]] نکرده بودند؛ مردمانی که در برابر حوادث تأثرآور [[حیات]] کوتاه حضرت [[صدیقه]]{{س}} پس از [[رسول اکرم]] ننشسته و موضعی خنثی نگرفته بودند. آنان در آن [[ساعت]] آخر شب، ترسان و با [[احتیاط]] حاضر شدند. اینان، همانهایی بودند که [[فاطمه]]{{س}} از علی{{ع}} به [[خدا]] و رسولش [[پیمان]] گرفت که جز [[ام سلمه]]، [[ام ایمن]]، [[فضه]]، [[حسنین]]{{عم}}، [[سلمان]]، [[عمار]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[حذیفه]] کسی بر جنازهاش حاضر نشود<ref>بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۷۸، ص۳۱۰.</ref> زیرا که قرار بود اجرای آن مراسم در شب و مخفیانه انجام پذیرد. باید که انجام نماز و تدفین هنگامی که شب به طور کامل پرده خود را بر [[جهان]] گسترده، با رعایت [[آرامش]] و [[سکوت]] کامل عملی گردد. تمام این مسائل به خاطر آن بود که [[وصیت]] حضرت صدیقه طاهره{{س}} انجام گیرد<ref>حضرت فاطمه{{س}} از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی، ترجمه: علی کرمی فریدونی، ص۶۰۰ - ۶۰۲.</ref>. | |||
آری باید که تشییع جنازه [[حبیبه]] رسول اکرم اینگونه غریبانه و مظلومانه در [[مدینه]] انجام پذیرد. آنچنان که گویی هیچ کس او را نمیشناسد. تنها صدای شوهر مظلومش بود کهای صدیقه تو را به کسی [[تسلیم]] کردم که از من به تو سزاوارتر و شایستهتر است و [[راضی]] شدم برای تو آنچه را که [[خدای تعالی]] برای تو راضی شد<ref>حضرت فاطمه{{س}} از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی، ترجمه: علی کرمی فریدونی، ص۶۰۵.</ref>. سپس [[آیه]] ۵۵ [[سوره طه]] را [[تلاوت]] فرمود: {{متن قرآن|مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى}}<ref>«شما را از آن آفریدیم و در آن باز میگردانیم و بار دیگر از همان برمیآوریم» سوره طه، آیه ۵۵.</ref>. بدینسان [[حضرت علی]]{{ع}} بر [[فاطمه]]{{س}} [[نماز]] گزارد<ref>مستدرک حاکم، محمد بن عبد الله حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۶۲.</ref> و [[پندار]] برخی که [[ابوبکر]] بر جنازه زهرا{{س}} حاضر و بر او نماز گزارد<ref>الإصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج۴، ص۴۷۹.</ref>، درست نیست. او نه بر زهرا{{س}} نماز گزارد و نه بر پیکر [[رسول خدا]]، که جنازه او سه [[روز]] روی [[زمین]] بود<ref>دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۴۶.</ref>. | |||
[[امیرالمؤمنین]] به [[وصیت]] فاطمه{{س}} عمل کرد و احدی را از [[مرگ]] او باخبر نکرد و در شب [[دفن]] دختر [[پیغمبر]]، در [[بقیع]] چهل [[قبر]] تازه کند. هنگامی که [[مسلمانان]] از [[رحلت]] و دفن فاطمه{{س}} با خبر شدند، برای [[تسلیت]] به نزد علی{{ع}} آمدند. به او گفتند: «ای [[برادر رسول خدا]] چه خوب میشد اگر به [[تجهیز]] جنازه فاطمه{{س}} و کندن قبر برای او دستور میفرمودی؟ علی{{ع}} گفت: فاطمه{{س}} دفن شد و به پدرش پیوست. گفتند: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> یگانه دختر پیغمبر ما محمد{{صل}}، بمیرد، ولی ما نتوانیم بر جنازهاش نماز بخوانیم؛ این برای ما ناگوار است. | |||
علی{{ع}} گفت: جنایتی که بر [[خدا]] و رسول خدا و [[خاندان]] او کردهاید، شما را بس است. به خدا قسم، نمیتوانستم از وصیت فاطمه{{س}} [[نافرمانی]] کنم چون سفارش کرد: احدی از شما بر او نماز نگذارد.... آنان لباسهایشان را تکاندند (به معنای اینکه این سخنان مورد قبول ما نیست) و گفتند: باید بردختر پیغمبرمان [[نماز]] بگزاریم و بیدرنگ به [[بقیع]] رفتند. آنان در بقیع چهل [[قبر]] تازه دیدند و قبر [[فاطمه]]{{س}} را در میان این همه قبر پیدا نکردند. [[مردم]] ناله کردند و همدیگر را [[شماتت]] کردند و گفتند: نه در [[وفات]] دختر پیغمبرتان حاضر بودید و نه در نماز براو و نه قبرش را میشناسید تا [[زیارت]] کنید! | |||
[[ابوبکر]] گفت: کسانی از معتمدان [[مسلمانان]] را بیاورید تا همه این قبرها را نبش کنند تا قبرش را پیدا کنید و بر او نماز گزاریم و زیارتش کنیم. این مطلب به گوش علی{{ع}} رسید؛ [[خشمگین]] و با چهرهای برافروخته و چشمانی برآمده و در حالی که قبای زردش را که جز در روزهای سخت نمیپوشید، در دست داشت و به شمشیرش [[ذوالفقار]] تکیه داده بود، بیرون آمد و خود را به بقیع رساند. پیش از او [[بیم]] دهندهای خود را به مردم رساند و گفت: این علی است که چنان که میبینید میآید و به [[خدا]] [[سوگند]] میخورد که اگر یک سنگ از این قبرها برداشته شود، شمشیرش را در میان [[امت]] خواهد گذاشت؛ مردم گروه گروه هراسان فرار کردند»<ref>{{متن حدیث|يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}! لَوْ أَمَرْتَ بِتَجْهِيزِهَا وَ حَفْرِ تُرْبَتِهَا. فَقَالَ{{ع}}: قَدْ وُرِّيَتْ وَ لَحِقَتْ بِأَبِيهَا{{صل}}. فَقَالُوا: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}، تَمُوتُ ابْنَةُ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ{{صل}} وَ لَمْ يُخَلِّفْ فِينَا وَلَداً غَيْرَهَا، وَ لَا نُصَلِّي عَلَيْهَا! إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَظِيمٌ. فَقَالَ{{ع}}: حَسْبُكُمْ مَا جَنَيْتُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ{{صل}} وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَمْ أَكُنْ- وَ اللَّهِ- لِأَعْصِيَهَا فِي وَصِيَّتِهَا الَّتِي أَوْصَتْ بِهَا فِي أَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا أَحَدٌ مِنْكُمْ، وَ لَا بَعُدَ الْعَهْدُ فَأُعْذَرَ، فَنَفَضَ الْقَوْمُ أَثْوَابَهُمْ، وَ قَالُوا: لَا بُدَّ لَنَا مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}، وَ مَضَوْا مِنْ فَوْرِهِمْ إِلَى الْبَقِيعِ فَوَجَدُوا فِيهِ أَرْبَعِينَ قَبْراً جُدُداً، فَاشْتَبَهَ عَلَيْهِمْ قَبْرُهَا عَلَيْهَا السَّلَامُ بَيْنَ تِلْكَ الْقُبُورِ فصح فَضَجَ النَّاسُ وَ لَامَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً، وَ قَالُوا: لَمْ تَحْضُرُوا وَفَاةَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ وَ لَا الصَّلَاةَ عَلَيْهَا وَ لَا تَعْرِفُونَ قَبْرَهَا فَتَزُورُونَهُ؟. فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: هَاتُوا مِنْ ثِقَاتِ الْمُسْلِمِينَ مَنْ يَنْبِشُ هَذِهِ الْقُبُورَ حَتَّى تَجِدُوا قَبْرَهَا فَنُصَلِّيَ عَلَيْهَا وَ نَزُورَهَا، فَبَلَغَ ذَلِكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}}، فَخَرَجَ مِنْ دَارِهِ مُغْضَباً وَ قَدِ احْمَرَّ وَجْهُهُ وَ قَامَتْ عَيْنَاهُ وَ دَرَّتْ أَوْدَاجُهُ، وَ عَلَى يَدِهِ قَبَاهُ الْأَصْفَرُ الَّذِي لَمْ يَكُنْ يَلْبَسُهُ إِلَّا فِي يَوْمٍ كَرِيهَةٍ- يَتَوَكَّأُ عَلَى سَيْفِهِ ذِي الْفَقَارِ حَتَّى وَرَدَ الْبَقِيعَ، فَسَبَقَ النَّاسَ النَّذِيرُ، فَقَالَ لَهُمْ: هَذَا عَلِيٌّ قَدْ أَقْبَلَ كَمَا تَرَوْنَ يُقْسِمُ بِاللَّهِ لَئِنْ بُحِثَ مِنْ هَذِهِ الْقُبُورِ حَجَرٌ وَاحِدٌ لَأَضَعَنَّ السَّيْفَ عَلَى غَائِرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَوَلَّى الْقَوْمُ هَارِبِينَ قِطَعاً قِطَعاً}}؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳۰، ص۳۴۹.</ref>. | |||
در همین رابطه از [[امام صادق]]{{ع}} نیز رسیده است: «هنگامی که مرگش فرا رسید، [[حضرت علی]]{{ع}} را خواست و به او گفت: یا تضمین میکنی یا به [[زبیر]] [[وصیت]] میکنم. علی{{ع}} گفت: دختر محمد! خودم وصیت تو را تضمین میکنم. [[فاطمه زهرا]]{{س}} گفت: تو را به [[حق]] [[رسول خدا]] میخوانم که وقتی از [[دنیا]] رفتم، آن دو بر جنازهام حاضر نشوند و بر من [[نماز]] نگزارند. علی{{ع}} گفت: این حق تو است»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ دَعَتْ عَلِيّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَقَالَتْ: إِمَّا تَضْمَنُ وَ إِلَّا أَوْصَيْتُ إِلَى ابْنِ الزُّبَيْرِ، فَقَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: أَنَا أَضْمَنُ وَصِيَّتَكِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، قَالَتْ: سَأَلْتُكَ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} إِذَا أَنَا مِتُّ أَنْ لَا يَشْهَدَانِي وَ لَا يُصَلِّيَا عَلَيَّ، قَالَ: فَلَكِ ذَلِكِ}}؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۲.</ref>. | |||
شبیه این [[روایت]] با اندکی تفاوت از خود [[امیرمؤمنان]] نقل شده است که میفرماید: «علی{{ع}} فرمود: هنگامی که [[وفات]] [[فاطمه]]{{س}} فرا رسید، مرا فراخواند و گفت: آیا به وصیت و عهدم عمل میکنی؟ گفتم: آری؛ به آن عمل میکنم؛ پس به من وصیت کرد و گفت زمانی که من از دنیا رفتم، مرا شبانه [[دفن]] کن و اجازه نده آن دو مردی را که به تو گفتم، بر جنازه من حاضر شوند»<ref>{{متن حدیث|عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ{{س}} الْوَفَاةُ دَعَتْنِي فَقَالَتْ أَ مُنَفِّذٌ أَنْتَ وَصِيَّتِي وَ عَهْدِي قَالَ قُلْتُ بَلَى أُنَفِّذُهَا فَأَوْصَتْ إِلَيَّ وَ قَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُّ فَادْفِنِّي لَيْلًا وَ لَا تُؤْذِنَنَّ رَجُلَيْنِ ذَكَرْتُهُمَا}}؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۳۵۵.</ref>. | |||
«پس هنگامی که [[رحلت]] کرد، علی{{ع}} او را شبانه در خانهاش [[دفن]] کرد. صبح، [[مردم مدینه]] و همین طور [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر آن شدند که در [[تشییع جنازه]] [[فاطمه]]{{س}} شرکت کنند. علی{{ع}} به سوی آن دو بیرون آمد. به او گفتند: یا ابالحسن! با دختر محمد چه کردی؟ آیا به [[تجهیز]] او [[اقدام]] کردهای؟ علی{{ع}} گفت: به [[خدا]] قسم که او را دفن کردم. گفتند: چه چیز تو را واداشت که او را دفن کنی و به ما اطلاع ندهی؟ گفت: او خودش [[فرمان]] داد که چنین کنم. عمر گفت: به خدا قسم که میخواهم [[نبش قبر]] کنم و بر او [[نماز]] بخوانم. علی{{ع}} گفت: به خدا قسم تا زمانی که قلبم در میان کالبدم میتپد و [[ذوالفقار]] در دستم است، تو به نبش قبر موفق نخواهی شد. خودت این را خوب میدانی. ابوبکر گفت: برو؛ او از ما به فاطمه{{س}} سزاوارتر است. [[مردم]] نیز پراکنده شدند»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا، دَفَنَهَا لَيْلًا فِي بَيْتِهَا، وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يُرِيدُونَ حُضُورَ جَنَازَتِهَا، وَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ كَذَلِكَ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا عَلِيٌّ{{ع}}، فَقَالا لَهُ: مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ؟! أَخَذْتَ فِي جَهَازِهَا يَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا، قَالا: فَمَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا؟ قَالَ: هِيَ أَمَرَتْنِي. فَقَالَ عُمَرُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَيْهَا، فَقَالَ عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِي بَيْنَ جَوَانِحِي وَ ذُو الْفَقَارِ فِي يَدِي فَإِنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَى نَبْشِهَا، فَأَنْتَ أَعْلَمُ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: اذْهَبْ، فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا، وَ انْصَرَفَ النَّاسُ}}؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۷۸۶.</ref> | |||
{{مظلومیت حضرت فاطمه}} | {{مظلومیت حضرت فاطمه}} |