←مقدمه
جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>') |
(←مقدمه) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
ابوجهم در دوره خلافت معاویه، بارها [[خدمت]] وی رفت<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۳.</ref> و از او [[صله]] و جایزه دریافت کرد<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۳-۱۸۲.</ref>. در این جلسات، یک بار معاویه از رابط نامناسب وی و ثقیف پرسید که وی اختلافهای خود را با آنان بیان داشت <ref>بکری، معجم، ج۴، ص۱۱۶۸؛ ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۳.</ref>، و محدود کردن [[قبایل]] رقیب و [[مخالف]] خود را تقاضا کرد که معاویه پذیرفت<ref>ابن حبیب، ص۳۲۱؛ ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۳.</ref>. بار دیگر چون [[ضحاک بن قیس فهری]]، شعری در ناپایداری [[دنیا]] و زوال [[پادشاهان]] خواند، ابوجهم که [[جسارت]] [[سخن گفتن]] داشت گفت: مرادش معاویه بوده است<ref>بلاذری، ج۵، ص۷۳.</ref>. | ابوجهم در دوره خلافت معاویه، بارها [[خدمت]] وی رفت<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۷۳.</ref> و از او [[صله]] و جایزه دریافت کرد<ref>ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۳-۱۸۲.</ref>. در این جلسات، یک بار معاویه از رابط نامناسب وی و ثقیف پرسید که وی اختلافهای خود را با آنان بیان داشت <ref>بکری، معجم، ج۴، ص۱۱۶۸؛ ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۳.</ref>، و محدود کردن [[قبایل]] رقیب و [[مخالف]] خود را تقاضا کرد که معاویه پذیرفت<ref>ابن حبیب، ص۳۲۱؛ ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۳.</ref>. بار دیگر چون [[ضحاک بن قیس فهری]]، شعری در ناپایداری [[دنیا]] و زوال [[پادشاهان]] خواند، ابوجهم که [[جسارت]] [[سخن گفتن]] داشت گفت: مرادش معاویه بوده است<ref>بلاذری، ج۵، ص۷۳.</ref>. | ||
روزی معاویه از سن او پرسید، ابوجهم گفت: [[عروسی]] [[مادر]] معاویه را پیش از [[ازدواج]] پدرش با او به یاد دارد<ref>بلاذری، ج۵، ص۶۱ و ج۱۰، ص۴۸۵.</ref>. [[معاویه]] که در این سخن طعنهای دید، او را از [[اقدام]] بر [[ضد]] [[سلطان]] پس از خود بر | روزی معاویه از سن او پرسید، ابوجهم گفت: [[عروسی]] [[مادر]] معاویه را پیش از [[ازدواج]] پدرش با او به یاد دارد<ref>بلاذری، ج۵، ص۶۱ و ج۱۰، ص۴۸۵.</ref>. [[معاویه]] که در این سخن طعنهای دید، او را از [[اقدام]] بر [[ضد]] [[سلطان]] پس از خود بر حذر داشت<ref>بلاذری، ج۵، ص۶۱؛ ج۱۰، ص۴۸۵.</ref> چون نزاعی [[خانوادگی]] میان [[خاندان]] ابوجهم به وقوع پیوست، معاویه از او [[دعوت]] کرد به [[شام]] برود تا بتواند میانشان [[صلح]] برقرار سازد. معاویه در این [[دیدار]] به او [[اموال]] و جوایزی داد<ref>ابن حبیب، ص۳۱۴.</ref>. ابوجهم و [[خانواده]] وی بر [[حکمرانان]] [[تندی]] میکردند و بر آنان سخت میگرفتند<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۵ و ۴۸۸.</ref> و حکمرانان در تنظیم مناسبات با ایشان در [[سختی]] و [[مشقت]] بودند<ref>ابن حبیب، ص۲۹۶.</ref>؛ چنان که گاه با آنان درگیر نیز میشدند<ref>ابن حبیب، ص۲۹۷.</ref>. | ||
ابوجهم با اینکه [[روابط]] حسنهای با معاویه داشت، ولی چون به وی [[پول]] اندکی داد، بر او تندی کرد و از [[خدا]] [[خواست مردم]] را از دست معاویه آسوده گرداند. معاویه بدو گفت: اگر [[بنی زهره]] [[خلافت]] را به عهده گیرد، نه فضلی داشته و نه بر این کار [[آگاهی]] دارند. اگر [[بنی مخزوم]] عهدهدار خلافت شوند، [[کبر]] و غرورشان به اندازهای است که شما را لایق صحبت نخواهند دانست. [[بنی هاشم]] نیز همه چیز را برای خود خواهند خواست. اما ما به کسانی که تقاضا کنند، کمک میکنیم و آنان را نیز که سخن نگویند (دارا باشند) بیبهره نمیگذاریم<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۶.</ref>. [[خانواده]] ابوجهم، یکی از خاندانهای معتبر شناخته میشد که حتی حکمرانان نیز خواهان پیوند با آنان بودند. [[مروان بن حکم]] از دختر ابوجهم برای برادرزادهاش [[خواستگاری]] کرد که مورد موافقت وی قرار نگرفت. [[عمرو بن سعید بن عاص]] که [[والی مدینه]] بود نیز برای پسرش [[امیه]] همان دختر را خواستگاری کرد که سرانجام با آن موافقت شد<ref>ابن حبیب، ص۳۱۹؛ ابن عساکر، ج۹، ص۳۰۵؛ ابن حجر، تعجیل المنفعه، ص۴۲.</ref>. پس از [[مرگ معاویه]]، ابوجهم [[خدمت]] [[یزید]] رفت و جوایز و هدایایی دریافت کرد<ref>ابن حبیب، ص۳۱۴؛ ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۴.</ref>. هنگامی که [[ابن مطیع]] از سوی [[والی مدینه]] به [[فرمان]] [[یزید]] به [[زندان]] افتاد، ابوجهم و فرزندانش توانستند او را از زندان بیرون آورند<ref>ابن حبیب، ص۳۱۵.</ref> و چون [[امویان]] با [[مرگ یزید]] از [[مدینه]] فرار کردند، ابوجهم و [[خانواده]] وی درصدد [[انتقام]] از آنان بر آمده، اقداماتی بر ضد آنان کردند و انتقام خود را از کشته شدن فرزندشان در [[قیام]] [[حره]] گرفتند<ref>محمد بن حبیب، ص۳۱۷.</ref>. ابوجهم که سعی در نزدیک شدن به [[حکمرانان]] داشت، [[خدمت]] [[ابن زبیر]] رفت و از عطایای وی نیز بهرهمند شد و چون مبلغ عطای وی، بیش از [[معاویه]] و یزید بود، برای بقا و استمرار حکومتش [[دعا]] کرد<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۶؛ ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۴.</ref>. | ابوجهم با اینکه [[روابط]] حسنهای با معاویه داشت، ولی چون به وی [[پول]] اندکی داد، بر او تندی کرد و از [[خدا]] [[خواست مردم]] را از دست معاویه آسوده گرداند. معاویه بدو گفت: اگر [[بنی زهره]] [[خلافت]] را به عهده گیرد، نه فضلی داشته و نه بر این کار [[آگاهی]] دارند. اگر [[بنی مخزوم]] عهدهدار خلافت شوند، [[کبر]] و غرورشان به اندازهای است که شما را لایق صحبت نخواهند دانست. [[بنی هاشم]] نیز همه چیز را برای خود خواهند خواست. اما ما به کسانی که تقاضا کنند، کمک میکنیم و آنان را نیز که سخن نگویند (دارا باشند) بیبهره نمیگذاریم<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۶.</ref>. [[خانواده]] ابوجهم، یکی از خاندانهای معتبر شناخته میشد که حتی حکمرانان نیز خواهان پیوند با آنان بودند. [[مروان بن حکم]] از دختر ابوجهم برای برادرزادهاش [[خواستگاری]] کرد که مورد موافقت وی قرار نگرفت. [[عمرو بن سعید بن عاص]] که [[والی مدینه]] بود نیز برای پسرش [[امیه]] همان دختر را خواستگاری کرد که سرانجام با آن موافقت شد<ref>ابن حبیب، ص۳۱۹؛ ابن عساکر، ج۹، ص۳۰۵؛ ابن حجر، تعجیل المنفعه، ص۴۲.</ref>. پس از [[مرگ معاویه]]، ابوجهم [[خدمت]] [[یزید]] رفت و جوایز و هدایایی دریافت کرد<ref>ابن حبیب، ص۳۱۴؛ ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۴.</ref>. هنگامی که [[ابن مطیع]] از سوی [[والی مدینه]] به [[فرمان]] [[یزید]] به [[زندان]] افتاد، ابوجهم و فرزندانش توانستند او را از زندان بیرون آورند<ref>ابن حبیب، ص۳۱۵.</ref> و چون [[امویان]] با [[مرگ یزید]] از [[مدینه]] فرار کردند، ابوجهم و [[خانواده]] وی درصدد [[انتقام]] از آنان بر آمده، اقداماتی بر ضد آنان کردند و انتقام خود را از کشته شدن فرزندشان در [[قیام]] [[حره]] گرفتند<ref>محمد بن حبیب، ص۳۱۷.</ref>. ابوجهم که سعی در نزدیک شدن به [[حکمرانان]] داشت، [[خدمت]] [[ابن زبیر]] رفت و از عطایای وی نیز بهرهمند شد و چون مبلغ عطای وی، بیش از [[معاویه]] و یزید بود، برای بقا و استمرار حکومتش [[دعا]] کرد<ref>بلاذری، ج۱۰، ص۴۸۶؛ ابن عساکر، ج۳۸، ص۱۸۴.</ref>. |