امامت امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


==مقدمه==
==مقدمه==
*همه [[مسلمانان]] درباره [[امامت]] [[حضرت حسن بن علی]]{{عم}} هم‌نظر هستند؛ چرا که براساس "الخلافة بعدی ثلاثون سنة" و نیز بنا به مستندات [[تاریخی]] [[وصیت امام]] [[علی]]{{ع}} به ایشان، بر [[امامت]] ایشان دلالت دارد؛ اگرچه مبنای [[شیعه]] با [[اهل سنت]] تفاوت دارد و [[شیعیان]] آن [[حضرت]] را دومین [[جانشین]] به [[حق]] [[رسول خدا]]{{صل}} می‌دانند و [[امام دوم]] خود به شمار می‌آورند، و [[اهل سنت]] نیز آن [[حضرت]] را پنجمین [[خلیفه]] می‌دانند. در ادامه، به مطالبی خواهیم پرداخت که به نگرش [[شیعی]] به مسئله [[امامت امام حسن مجتبی]]{{ع}} اشاره دارد.
همه [[مسلمانان]] درباره [[امامت]] [[حضرت حسن بن علی]]{{عم}} هم‌نظر هستند؛ چرا که براساس "الخلافة بعدی ثلاثون سنة" و نیز بنا به مستندات [[تاریخی]] [[وصیت امام]] [[علی]]{{ع}} به ایشان، بر [[امامت]] ایشان دلالت دارد؛ اگرچه مبنای [[شیعه]] با [[اهل سنت]] تفاوت دارد و [[شیعیان]] آن حضرت را دومین [[جانشین]] به [[حق]] [[رسول خدا]]{{صل}} می‌دانند و [[امام دوم]] خود به شمار می‌آورند و [[اهل سنت]] نیز آن حضرت را پنجمین [[خلیفه]] می‌دانند.
*[[سلیم بن قیس]] گوید: "زمانی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به پسرش - [[امام حسن|حسن]]{{ع}} [[وصیت]] می‌فرمود، حاضر بودم؛ [[علی]]{{ع}} [[حسین]]{{ع}} و [[محمد بن حنفیه]] و سایر فرزندانش را با رؤساء [[شیعه]] و [[اهل بیت]]اش [[گواه]] گرفت، سپس کتاب و [[سلاح]] [[امامت]] را به او تحویل داد و فرمود: "پسر عزیزم! [[رسول خدا]]{{صل}} مرا امر فرمود که به تو [[وصیت]] کنم و کتاب و سلاحم را به تو سپارم، چنانکه [[پیامبر]]{{صل}} به من [[وصیت]] فرمود و کتاب و سلاحش را به من سپرد و باز به من امر کرد که به تو امر کنم، چون مرگت فرا رسید، آنها را به برادرت، [[حسین]]{{ع}} بسپاری"؛ سپس متوجه پسرش، [[حسین]]{{ع}} شد و فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} به تو امر فرموده که آنها را به این پسرت بسپاری"؛ سپس دست [[علی بن الحسین]]{{ع}} را گرفت و فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} به تو امر فرموده است که آنها را به پسرت، [[محمد بن علی]] بسپاری و از جانب [[پیامبر]]{{صل}} و من به او [[سلام]] رسانی""<ref>اصول کافی، کلینی (ترجمه: مصطفوی)، ج۱، ص۲۹۸؛ ج۲، ص۶۴.</ref>.
 
*در [[نقل]] دیگری آمده است: باز، متوجه پسرش [[امام حسن|حسن]]{{ع}} شد و فرمود: "پسر جانم، تو صاحب امر ([[امامت]]) و صاحب خونی؛ اگر ([[ابن ملجم]] را) ببخشی، [[حق]] داری و اگر بکشی، به جای یک ضربت فقط یک ضربت بزن و کار ناروا مکن!"<ref>اصول کافی، کلینی (ترجمه: مصطفوی)، ج۱، ص۲۹۹؛ ج۲، ص۶۶.</ref>.
[[سلیم بن قیس]] می‌گوید: "زمانی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به پسرش - [[امام حسن|حسن]]{{ع}} ـ [[وصیت]] می‌فرمود، حاضر بودم؛ [[علی]]{{ع}} [[حسین]]{{ع}} و [[محمد بن حنفیه]] و سایر فرزندانش را با رؤساء [[شیعه]] و [[اهل بیت]]اش [[گواه]] گرفت، سپس کتاب و [[سلاح]] [[امامت]] را به او تحویل داد و فرمود: "پسر عزیزم! [[رسول خدا]]{{صل}} مرا امر فرمود که به تو [[وصیت]] کنم و کتاب و سلاحم را به تو سپارم، چنانکه [[پیامبر]]{{صل}} به من [[وصیت]] فرمود و کتاب و سلاحش را به من سپرد و باز به من امر کرد که به تو امر کنم، چون مرگت فرا رسید، آنها را به برادرت، [[حسین]]{{ع}} بسپاری"؛ سپس متوجه پسرش، [[حسین]]{{ع}} شد و فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} به تو امر فرموده که آنها را به این پسرت بسپاری"؛ سپس دست [[علی بن الحسین]]{{ع}} را گرفت و فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} به تو امر فرموده است که آنها را به پسرت، [[محمد بن علی]] بسپاری و از جانب [[پیامبر]]{{صل}} و من به او [[سلام]] رسانی""<ref>اصول کافی، کلینی (ترجمه: مصطفوی)، ج۱، ص۲۹۸؛ ج۲، ص۶۴.</ref>.
*[[امام باقر]]{{ع}} فرموده است: "چون [[وفات]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرا رسید، به پسرش [[امام حسن|حسن]] فرمود: "نزدیک من بیا تا آن‌چه را [[رسول خدا]]{{صل}} به عنوان [[راز]] به من فرمود، به تو بگویم، و آن‌چه را به من سپرد، به تو سپارم". سپس همین کار را کرد. چون [[علی]]{{ع}} (از [[مدینه]]) به [[کوفه]] رفت، کتاب‌ها و وصیتش را به [[ام سلمه]] سپرد و چون [[امام حسن]]{{ع}} به [[مدینه]] بازگشت، آنها را به او تحویل داد"<ref>اصول کافی، کلینی (ترجمه: مصطفوی)، ج۱، ص۲۹۸؛ ج۲، ص۶۴.</ref>.
 
*[[امام حسن]]{{ع}} در روزی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[دنیا]] رفت، برای [[مردم]] [[خطبه]] خواندند و پس از [[ستایش پروردگار]] و [[درود]] به [[پیامبر]]{{صل}}، فرمودند: "دیشب مردی از [[دنیا]] رفت که در گذشته و [[آینده]] نظیری برای او نیست؛ او در [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} [[جهاد]] می‌کرد و [[جان]] خود را فدای آن جناب می‌کرد؛ [[پیامبر]]{{صل}} در [[غزوات]]، [[پرچم]] خود را به دست او می‌داد و]او را[روانه میدان [[جنگ]] می‌کرد و [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] از راست و چپ از وی [[حمایت]] می‌کردند تا آن‌گاه که بر [[دشمن]] [[غلبه]] می‌کرد. در این [[شب]]، [[عیسی بن مریم]]{{عم}} از [[دنیا]] رفت و [[یوشع بن نون]] هم در چنین شبی [[وفات]] کرده است.[[امیر المؤمنین]]{{ع}} از درهم و [[دینار]] جز هفتصد درهم که از [[حقوق]] [[بیت‌المال]] به او رسیده بود چیز دیگری از خود به جای نگذاشت و [[اراده]] داشت با این هفتصد درهم خآدمی برای [[اهل]] بیتش بخرد".
در [[نقل]] دیگری آمده است: باز، متوجه پسرش [[امام حسن|حسن]]{{ع}} شد و فرمود: "پسر جانم، تو صاحب امر ([[امامت]]) و صاحب خونی؛ اگر ([[ابن ملجم]] را) ببخشی، [[حق]] داری و اگر بکشی، به جای یک ضربت فقط یک ضربت بزن و کار ناروا مکن!"<ref>اصول کافی، کلینی (ترجمه: مصطفوی)، ج۱، ص۲۹۹؛ ج۲، ص۶۶.</ref>.
*[[امام مجتبی]]{{ع}} پس از این فرمایش، گریان شد و [[مردم]] هم گریستند. سپس، فرمود: "من [[فرزند]] کسی هستم که [[مردم]] را [[بشارت]] داد؛ منم [[فرزند]] کسی که [[مردم]] را [[بیم]] داد؛ منم، [[فرزند]] کسی که [[مردم]] را به طرف [[خداوند]] [[دعوت]] کرد؛ منم، [[فرزند]] کسی که مانند چراغی فروزنده بود؛ منم، [[فرزند]] کسی که [[خداوند]]، [[رجس]] و [[پلیدی]] را از میان آنها برداشته و آنان را [[پاکیزه]] قرار داده است. من از خاندانی هستم که [[خداوند]] [[دوستی]] آنها را بر [[مردم]] [[واجب]] گردانیده و [[اطاعت]] آنان را در [[قرآن]] [[واجب]] کرده است و در [[آیه شریفه]] فرموده: {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>؛ مقصود از {{متن قرآن|حَسَنَةً}} در [[آیه شریفه]] [[دوستی]] ما [[اهل بیت]] است".
 
*در این هنگام، [[حسن بن علی]]{{ع}} نشست و [[عبدالله بن عباس]] برخاست و گفت: "ای [[مردم]]! این شخص، [[فرزند پیامبر]] شما و [[وصی]] [[امیرالمؤمنین]] [[امام]] شما است؛ اینک با وی [[بیعت]] کنید"؛ پس همه [[مردم]] آمدند و با آن [[حضرت]] [[بیعت]] کردند. بنابراین [[امام حسن]]{{ع}} ناگزیر مستحق [[امامت]] و [[شایسته]] [[خلافت]] بود؛ زیرا که [[پیامبر]]{{صل}} درباره آن [[حضرت]] فرمود: "این دو فرزندم ([[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]) [[امام]] هستند؛ اگرچه نشسته و یا برخاسته باشند". و نیز [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[حسنین]]، دو [[سید جوانان اهل بهشت]] هستند". [[قرآن]] هم به [[عصمت]] و [[طهارت]] [[حسنین]]{{عم}} [[شهادت]] داده است؛ همچون [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref><ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۰۱-۳۰۳.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} فرموده است: "چون [[وفات]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرا رسید، به پسرش [[امام حسن|حسن]] فرمود: "نزدیک من بیا تا آن‌چه را [[رسول خدا]]{{صل}} به عنوان [[راز]] به من فرمود، به تو بگویم، و آن‌چه را به من سپرد، به تو سپارم". سپس همین کار را کرد. چون [[علی]]{{ع}} (از [[مدینه]]) به [[کوفه]] رفت، کتاب‌ها و وصیتش را به [[ام سلمه]] سپرد و چون [[امام حسن]]{{ع}} به [[مدینه]] بازگشت، آنها را به او تحویل داد"<ref>اصول کافی، کلینی (ترجمه: مصطفوی)، ج۱، ص۲۹۸؛ ج۲، ص۶۴.</ref>.
*[[حبابه والبیه]] می‌گوید: "من در [[شرطة الخمیس]] [[خدمت]] [[علی]]{{ع}} رسیدم و همواره به دنبال آن [[حضرت]] حرکت می‌کردم تا آن‌گاه که در میدان مقابل [[مسجد]] نشستند؛ عرض کردم: یا [[امیرالمؤمنین]]، دلائل [[امامت]] و [[معرفت امام]] چیست؟
 
*فرمود: "آن سنگریزه را به من بدهید!" من آن را [[خدمت]] [[حضرت]] بردم و [[امام]]{{ع}} انگشتری خود را که در دست داشت، بر آن فرود آورد و اثر خاتم در او نمایان شد؛ پس از آن فرمود: "هرگاه کسی مدعی [[مقام امامت]] شد و توانست مانند من خاتمش را بر این سنگ فرود آورد، وی [[امام]] [[مفترض الطاعه]] است و [[امام]] هرچه [[اراده]] کند، در نزد او حاضر است".
[[امام حسن]]{{ع}} در روزی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[دنیا]] رفت، برای [[مردم]] [[خطبه]] خواندند و پس از [[ستایش پروردگار]] و [[درود]] به [[پیامبر]]{{صل}}، فرمودند: "دیشب مردی از [[دنیا]] رفت که در گذشته و [[آینده]] نظیری برای او نیست؛ او در [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} [[جهاد]] می‌کرد و [[جان]] خود را فدای آن جناب می‌کرد؛ [[پیامبر]]{{صل}} در [[غزوات]]، [[پرچم]] خود را به دست او می‌داد و]او را[روانه میدان [[جنگ]] می‌کرد و [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] از راست و چپ از وی [[حمایت]] می‌کردند تا آن‌گاه که بر [[دشمن]] [[غلبه]] می‌کرد. در این [[شب]]، [[عیسی بن مریم]]{{عم}} از [[دنیا]] رفت و [[یوشع بن نون]] هم در چنین شبی [[وفات]] کرده است.[[امیر المؤمنین]]{{ع}} از درهم و [[دینار]] جز هفتصد درهم که از [[حقوق]] [[بیت‌المال]] به او رسیده بود چیز دیگری از خود به جای نگذاشت و [[اراده]] داشت با این هفتصد درهم خآدمی برای [[اهل]] بیتش بخرد".
*[[حبابه والبیه]] گوید: پس از اینکه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[دنیا]] رفتند، من نزد [[حسن بن علی]]{{عم}} رفتم و او در جای پدرش نشسته بود و [[مردم]] از وی مسائلی را می‌پرسیدند؛ [[امام حسن]]{{ع}} فرمودند: "یا [[حبابه]]!"
 
*عرض کردم: بلی، ای مولای من!
[[امام مجتبی]]{{ع}} پس از این فرمایش، گریان شد و [[مردم]] هم گریستند. سپس، فرمود: "من [[فرزند]] کسی هستم که [[مردم]] را [[بشارت]] داد؛ منم [[فرزند]] کسی که [[مردم]] را [[بیم]] داد؛ منم، [[فرزند]] کسی که [[مردم]] را به طرف [[خداوند]] [[دعوت]] کرد؛ منم، [[فرزند]] کسی که مانند چراغی فروزنده بود؛ منم، [[فرزند]] کسی که [[خداوند]]، [[رجس]] و [[پلیدی]] را از میان آنها برداشته و آنان را [[پاکیزه]] قرار داده است. من از خاندانی هستم که [[خداوند]] [[دوستی]] آنها را بر [[مردم]] [[واجب]] گردانیده و [[اطاعت]] آنان را در [[قرآن]] [[واجب]] کرده است و در [[آیه شریفه]] فرموده: {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را و هر کس کاری نیک انجام دهد برای او در آن پاداشی نیک بیفزاییم» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>؛ مقصود از {{متن قرآن|حَسَنَةً}} در [[آیه شریفه]] [[دوستی]] ما [[اهل بیت]] است".
*فرمود: "آنچه را که با خود داری به من بده!" من سنگریزه را [[خدمت]] آن جناب دادم و او با خانم شریفش آن را منقش کرد"<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۰۱-۳۰۳.</ref>.
 
*[[نقل]] شده است، [[مردم]] در [[روز جمعه]]، بیست و یکم [[ماه مبارک رمضان]] [[سال]] چهل [[هجری]] پس از [[شهادت]] [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} با [[امام حسن]]{{ع}} [[بیعت]] کردند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۹؛ موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۴۳.</ref>. [[امام حسن]]{{ع}} نیز به شرط عمل طبق [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]]، [[بیعت]] ایشان را پذیرفت و با ایشان شرط کرد که همیشه [[فرمانبردار]] او باشند و فرمود: "با آن‌که می‌جنگم، بجنگید؛ و با کسی که [[مسالمت]] می‌کنم، [[مسالمت]] نمائید"<ref>الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۰، ص۲۴۱.</ref>.
در این هنگام، [[حسن بن علی]]{{ع}} نشست و [[عبدالله بن عباس]] برخاست و گفت: "ای [[مردم]]! این شخص، [[فرزند پیامبر]] شما و [[وصی]] [[امیرالمؤمنین]] [[امام]] شماست؛ اینک با وی [[بیعت]] کنید"؛ پس همه [[مردم]] آمدند و با آن حضرت [[بیعت]] کردند. بنابراین [[امام حسن]]{{ع}} ناگزیر مستحق [[امامت]] و [[شایسته]] [[خلافت]] بود؛ زیرا که [[پیامبر]]{{صل}} درباره آن حضرت فرمود: "این دو فرزندم ([[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]) [[امام]] هستند؛ اگرچه نشسته و یا برخاسته باشند" و نیز [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[حسنین]]، دو [[سید جوانان اهل بهشت]] هستند". [[قرآن]] هم به [[عصمت]] و [[طهارت]] [[حسنین]]{{عم}} [[شهادت]] داده است؛ همچون [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref><ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۰۱-۳۰۳.</ref>.
*آن [[حضرت]] [[والیان]] و [[کارگزاران]] خویش را به نقاط مختلف فرستاد و [[عبدالرحمن بن ملجم]] را به ترتیبی که [[امیرالمؤمنین]] فرموده بود، [[قصاص]] کرد. همچنین [[حضرت]] نامه‌ای به [[معاویه]] نوشت و او را به [[اطاعت]] از خود که [[مردم]] با او در [[مقام]] [[امیرالمؤمنین]] و [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} [[بیعت]] کرده بودند، فراخواند، ولی او با [[نامه]] گستاخانه‌ای پاسخ [[نامه]] [[حضرت]] را داد و از [[فرمانبرداری]] [[خلیفه]] [[راستین]] [[پیامبر]]{{صل}} سر باز زد و بی‌ادبانه آن [[حضرت]] را به [[اطاعت]] از خود [[دعوت]] کرد. [[حضرت]] [[نامه]] دیگری به او نوشت و [[اتمام حجت]] کرد و در این میان، سربازان او دو جاسوس [[معاویه]] را در [[کوفه]] و [[بصره]] شناسایی و دستگیر کردند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۴۳-۴۵۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۶۰-۶۴ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۴.</ref>
 
[[حبابه والبیه]] می‌گوید: "من در [[شرطة الخمیس]] خدمت [[علی]]{{ع}} رسیدم و همواره به دنبال آن حضرت حرکت می‌کردم تا آن‌گاه که در میدان مقابل [[مسجد]] نشستند؛ عرض کردم: یا [[امیرالمؤمنین]]، دلائل [[امامت]] و [[معرفت امام]] چیست؟ فرمود: "آن سنگریزه را به من بدهید!" من آن را خدمت حضرت بردم و [[امام]]{{ع}} انگشتری خود را که در دست داشت، بر آن فرود آورد و اثر خاتم در او نمایان شد؛ پس از آن فرمود: "هرگاه کسی مدعی [[مقام امامت]] شد و توانست مانند من خاتمش را بر این سنگ فرود آورد، وی [[امام]] [[مفترض الطاعه]] است و [[امام]] هرچه [[اراده]] کند، در نزد او حاضر است".
 
[[حبابه والبیه]] گوید: پس از اینکه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[دنیا]] رفتند، من نزد [[حسن بن علی]]{{عم}} رفتم و او در جای پدرش نشسته بود و [[مردم]] از وی مسائلی را می‌پرسیدند؛ [[امام حسن]]{{ع}} فرمودند: "یا [[حبابه]]!" عرض کردم: بلی، ای مولای من!
 
فرمود: "آنچه را که با خود داری به من بده!" من سنگریزه را [[خدمت]] آن جناب دادم و او با خاتم شریفش آن را منقش کرد"<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۰۱-۳۰۳.</ref>.
 
[[نقل]] شده است، [[مردم]] در [[روز جمعه]]، بیست و یکم [[ماه مبارک رمضان]] [[سال]] چهل [[هجری]] پس از [[شهادت]] [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} با [[امام حسن]]{{ع}} [[بیعت]] کردند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۹؛ موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۴۳.</ref>. [[امام حسن]]{{ع}} نیز به شرط عمل طبق [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]]، [[بیعت]] ایشان را پذیرفت و با ایشان شرط کرد که همیشه [[فرمانبردار]] او باشند و فرمود: "با آن‌که می‌جنگم، بجنگید؛ و با کسی که [[مسالمت]] می‌کنم، [[مسالمت]] نمائید"<ref>الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۰، ص۲۴۱.</ref>.
 
آن حضرت [[والیان]] و [[کارگزاران]] خویش را به نقاط مختلف فرستاد و [[عبدالرحمن بن ملجم]] را به ترتیبی که [[امیرالمؤمنین]] فرموده بود، [[قصاص]] کرد. همچنین حضرت نامه‌ای به [[معاویه]] نوشت و او را به [[اطاعت]] از خود که [[مردم]] با او در [[مقام]] [[امیرالمؤمنین]] و [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} [[بیعت]] کرده بودند، فراخواند، ولی او با [[نامه]] گستاخانه‌ای پاسخ [[نامه]] حضرت را داد و از [[فرمانبرداری]] [[خلیفه]] [[راستین]] [[پیامبر]]{{صل}} سر باز زد و بی‌ادبانه آن حضرت را به [[اطاعت]] از خود [[دعوت]] کرد. حضرت [[نامه]] دیگری به او نوشت و [[اتمام حجت]] کرد و در این میان، سربازان او دو جاسوس [[معاویه]] را در [[کوفه]] و [[بصره]] شناسایی و دستگیر کردند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۴۴۳-۴۵۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۶۰-۶۴ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش