امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:
در [[جنگ صفین]]؛ [[عبیدالله بن عمر]] [[امام حسن]]{{ع}} را صدا زد و گفت: "می‌خواهم تو را [[نصیحت]] کنم". وقتی [[امام حسن]]{{ع}} به او توجه کرد، او گفت: "[[مردم]] [[بغض]] پدرت را داشتند و او را [[لعنت]] می‌کردند؛ زیرا در ریختن [[خون عثمان]] دخیل بود. آیا می‌توانی پدرت را برکنار کنی تا ما با تو [[بیعت]] کنیم؟" [[امام حسن]]{{ع}} در جوابش سخنی فرمود که ناراحت شد؛ [[معاویه]] گفت: "[[امام حسن|حسن]]، پسر پدرش است"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۹۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۹-۴۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۲۰-۳۲۳.</ref>
در [[جنگ صفین]]؛ [[عبیدالله بن عمر]] [[امام حسن]]{{ع}} را صدا زد و گفت: "می‌خواهم تو را [[نصیحت]] کنم". وقتی [[امام حسن]]{{ع}} به او توجه کرد، او گفت: "[[مردم]] [[بغض]] پدرت را داشتند و او را [[لعنت]] می‌کردند؛ زیرا در ریختن [[خون عثمان]] دخیل بود. آیا می‌توانی پدرت را برکنار کنی تا ما با تو [[بیعت]] کنیم؟" [[امام حسن]]{{ع}} در جوابش سخنی فرمود که ناراحت شد؛ [[معاویه]] گفت: "[[امام حسن|حسن]]، پسر پدرش است"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۲۹۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۹-۴۲ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۲۰-۳۲۳.</ref>


==[[جایگاه امام]] [[امام حسن|حسن]]{{ع}} نزد [[رسول خدا]]{{صل}}==
==جایگاه امام [[امام حسن|حسن]]{{ع}} نزد [[رسول خدا]]{{صل}}==
[[زید بن ارقم]] گوید: "من در [[مسجد]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} نشسته بودم که [[فاطمه زهرا]]{{س}} در حالی که [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]{{عم}} با وی بودند، از [[خانه]] خود به [[خانه رسول خدا]]{{صل}} رفتند؛ بعد از آن، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمد؛ آن‌گاه [[رسول خدا]]{{صل}} سر مبارکش را به سوی من بلند کرد و فرمود: "هر که این [[جماعت]] را [[دوست]] بدارد، پس مرا [[دوست]] داشته و هر که این [[جماعت]] را [[دشمن]] بدارد، مرا [[دشمن]] داشته است"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زواره‌ای)، ج۲، ص۹۶.</ref>.
[[زید بن ارقم]] گوید: "من در [[مسجد]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} نشسته بودم که [[فاطمه زهرا]]{{س}} در حالی که [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]{{عم}} با وی بودند، از [[خانه]] خود به [[خانه رسول خدا]]{{صل}} رفتند؛ بعد از آن، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمد؛ آن‌گاه [[رسول خدا]]{{صل}} سر مبارکش را به سوی من بلند کرد و فرمود: "هر که این [[جماعت]] را [[دوست]] بدارد، پس مرا [[دوست]] داشته و هر که این [[جماعت]] را [[دشمن]] بدارد، مرا [[دشمن]] داشته است"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زواره‌ای)، ج۲، ص۹۶.</ref>.


۱۱۲٬۵۳۹

ویرایش