←ماجرای دفن پیکر مطهر امام حسن مجتبی{{ع}}
خط ۳۵۶: | خط ۳۵۶: | ||
چون خواستند که [[امام حسن]] را پیش [[پیامبر]]{{صل}} [[دفن]] کنند، [[عایشه]] اجازه نداد؛ پس او را در گورستان [[بقیع]] پیش جدهاش، [[فاطمه]] (بنت اسد) [[دفن]] کردند. سپس [[همسر]] [[امام حسن]]{{ع}} به [[امید]] وعدههای [[معاویه]] پیش او رفت؛ [[معاویه]] از او [[انتقام]] گرفت و گفت: "تو به چنان شوهری (که [[فرزند علی]] [[مرتضی]] و [[فاطمه]] [[زهرا]] و دخترزاده [[محمد مصطفی]] بود) [[وفا]] نکردی، چگونه به من [[وفادار]] خواهی بود؟"<ref>تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۰۰ (با اندکی تغییر).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۴-۱۱۹ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۷۳-۳۷۸؛ [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۴۹.</ref> | چون خواستند که [[امام حسن]] را پیش [[پیامبر]]{{صل}} [[دفن]] کنند، [[عایشه]] اجازه نداد؛ پس او را در گورستان [[بقیع]] پیش جدهاش، [[فاطمه]] (بنت اسد) [[دفن]] کردند. سپس [[همسر]] [[امام حسن]]{{ع}} به [[امید]] وعدههای [[معاویه]] پیش او رفت؛ [[معاویه]] از او [[انتقام]] گرفت و گفت: "تو به چنان شوهری (که [[فرزند علی]] [[مرتضی]] و [[فاطمه]] [[زهرا]] و دخترزاده [[محمد مصطفی]] بود) [[وفا]] نکردی، چگونه به من [[وفادار]] خواهی بود؟"<ref>تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۰۰ (با اندکی تغییر).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۴-۱۱۹ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۷۳-۳۷۸؛ [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۲۴۹.</ref> | ||
==ماجرای [[دفن]] | ==ماجرای [[دفن]] پیکر مطهر [[امام حسن مجتبی]]{{ع}}== | ||
چون [[امام حسن]]{{ع}} از [[دنیا]] رفت، [[امام حسین]]{{ع}} او را [[غسل]] داده و [[کفن]] کرد، و او را بر تابوتی نهاده برای [[دفن]]] برداشت. [[مروان]] با دستیارانش از [[بنیامیه]] به [[یقین]] پنداشتند که [[بنیهاشم]] میخواهند او را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} [[دفن]] کنند؛ پس جمع شدند و [[لباس]] [[جنگ]] به تن کردند. وقتی [[حسین]]{{ع}} جنازه او را به سوی [[قبر]] جدش، [[رسول خدا]]{{صل}} برد که دیداری با آن حضرت{{صل}} تازه کند، آنان با گروه خود رو به روی [[بنیهاشم]] آمدند و [[عایشه]] نیز که بر استری سوار بود، به ایشان پیوست و گفت: "مرا با شما چه کار! میخواهید کسی را که من [[دوست]] ندارم، به [[خانه]] من وارد کنید؟" و [[مروان]] فریاد زد: "چه بسا [[جنگی]] که بهتر از [[آسایش]] و غوطهور شدن در [[خوشی]] است! آیا [[عثمان]] در دورترین جای [[مدینه]] [[دفن]] شود و [[حسن]] با [[پیامبر]] به [[خاک]] سپرده شود؟ تا من [[شمشیر]] به دست دارم هرگز این کار نخواهد شد!" (و با این جریان) نزدیک بود [[فتنه]] [[جنگ]] میان [[بنیهاشم]] و [[بنیامیه]] به پا شود. | چون [[امام حسن]]{{ع}} از [[دنیا]] رفت، [[امام حسین]]{{ع}} او را [[غسل]] داده و [[کفن]] کرد، و او را بر تابوتی نهاده برای [[دفن]]] برداشت. [[مروان]] با دستیارانش از [[بنیامیه]] به [[یقین]] پنداشتند که [[بنیهاشم]] میخواهند او را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} [[دفن]] کنند؛ پس جمع شدند و [[لباس]] [[جنگ]] به تن کردند. وقتی [[حسین]]{{ع}} جنازه او را به سوی [[قبر]] جدش، [[رسول خدا]]{{صل}} برد که دیداری با آن حضرت{{صل}} تازه کند، آنان با گروه خود رو به روی [[بنیهاشم]] آمدند و [[عایشه]] نیز که بر استری سوار بود، به ایشان پیوست و گفت: "مرا با شما چه کار! میخواهید کسی را که من [[دوست]] ندارم، به [[خانه]] من وارد کنید؟" و [[مروان]] فریاد زد: "چه بسا [[جنگی]] که بهتر از [[آسایش]] و غوطهور شدن در [[خوشی]] است! آیا [[عثمان]] در دورترین جای [[مدینه]] [[دفن]] شود و [[حسن]] با [[پیامبر]] به [[خاک]] سپرده شود؟ تا من [[شمشیر]] به دست دارم هرگز این کار نخواهد شد!" (و با این جریان) نزدیک بود [[فتنه]] [[جنگ]] میان [[بنیهاشم]] و [[بنیامیه]] به پا شود. | ||