جز
جایگزینی متن - 'رقت بار' به 'رقتبار'
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == == منابع ==' به '== منابع ==') |
جز (جایگزینی متن - 'رقت بار' به 'رقتبار') |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
«بلال» [[غلام]] «أمیة بن خلف» بود. وی از [[دشمنان]] سرسخت پیشوای بزرگ [[مسلمانان]] به شمار میرفت. چون [[عشیره]] [[رسول خدا]] [[دفاع]] از [[حضرت]] را برعهده گرفته بودند وی برای [[انتقام]]، غلام تازه [[مسلمان]] خود را در ملأعام شکنجه میداد و او را در گرمترین روزها با [[بدن]] برهنه روی ریگهای داغ میخوابانید و سنگ بسیار بزرگ و داغی را روی سینهاش مینهاد و او را با جمله زیر مخاطب میساخت: دست از تو برنمیدارم تا این که به همین حالت [[جان]] بسپاری و یا از [[اعتقاد]] به خدای محمد برگردی و [[لات]] و [[عزی]] را بپرستی! | «بلال» [[غلام]] «أمیة بن خلف» بود. وی از [[دشمنان]] سرسخت پیشوای بزرگ [[مسلمانان]] به شمار میرفت. چون [[عشیره]] [[رسول خدا]] [[دفاع]] از [[حضرت]] را برعهده گرفته بودند وی برای [[انتقام]]، غلام تازه [[مسلمان]] خود را در ملأعام شکنجه میداد و او را در گرمترین روزها با [[بدن]] برهنه روی ریگهای داغ میخوابانید و سنگ بسیار بزرگ و داغی را روی سینهاش مینهاد و او را با جمله زیر مخاطب میساخت: دست از تو برنمیدارم تا این که به همین حالت [[جان]] بسپاری و یا از [[اعتقاد]] به خدای محمد برگردی و [[لات]] و [[عزی]] را بپرستی! | ||
بلال در برابر آن همه شکنجه، گفتار او را با دو کلمه که روشنگر پایه [[استقامت]] او بود پاسخ داد و چنین گفت: [[أحد]]، أحد؛ خدا یکی است و هرگز به [[آیین]] [[شرک]] و [[بتپرستی]] برنمیگردم. استقامت این غلام سیاه که [[اسیر]] فرد [[سنگدلی]] بود، اعجاب دیگران را برانگیخت. حتی [[ورقه بن نوفل]] بر وضع | بلال در برابر آن همه شکنجه، گفتار او را با دو کلمه که روشنگر پایه [[استقامت]] او بود پاسخ داد و چنین گفت: [[أحد]]، أحد؛ خدا یکی است و هرگز به [[آیین]] [[شرک]] و [[بتپرستی]] برنمیگردم. استقامت این غلام سیاه که [[اسیر]] فرد [[سنگدلی]] بود، اعجاب دیگران را برانگیخت. حتی [[ورقه بن نوفل]] بر وضع رقتبار او گریست و به [[امیه]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر او را با این وضع بکشید، قبرش را [[زیارتگاه]] خواهم ساخت<ref>سیرة ابن هشام، ج۱، ص۳۱۸.</ref>. | ||
گاهی امیه [[شدت عمل]] بیشتری نشان میداد، ریسمانی به گردنش میافکند و به دست بچهها و دیوانگان میداد تا او را در کوچهها بگردانند و به او میگفت بگو: اللات، العزی، تا تو را رها کنیم، ولی [[بلال]] میگفت: [[احد]]، احد<ref>طبقات ابنسعد، ج۳، ص۲۳۳؛ فروغ ابدیت، ص۲۷۰.</ref>. | گاهی امیه [[شدت عمل]] بیشتری نشان میداد، ریسمانی به گردنش میافکند و به دست بچهها و دیوانگان میداد تا او را در کوچهها بگردانند و به او میگفت بگو: اللات، العزی، تا تو را رها کنیم، ولی [[بلال]] میگفت: [[احد]]، احد<ref>طبقات ابنسعد، ج۳، ص۲۳۳؛ فروغ ابدیت، ص۲۷۰.</ref>. |