جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>') |
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ') |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
منابع کهن و معتبری که [[فرزندان امام حسین]]{{ع}} را احصا کردهاند، دختری را به نام رُقیه برای ایشان، بیان نداشته و تنها دو دختر به نامهای [[فاطمه]] و سَکینه و برخی دختر سومی به نام [[زینب]]<ref>الإرشاد، ج۲، ص۱۳۵؛ مطالب السؤول، ص۷۳.</ref> را نام بردهاند. حتی [[علامه مجلسی]] در بحار الأنوار<ref>بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۲۹.</ref> و [[محدث]] بزرگ معاصر، [[شیخ عباس قمی]] در نوشتارهای خود، به نام رقیه به عنوان دختر امام{{ع}} اشاره نکردهاند. ابن [[طلحه]] (م ۶۵۴ق) در کتاب مطالب السؤول<ref>مطالب السؤول، ص۷۳.</ref>، فرزندان امام حسین{{ع}} را ده تن میشمارد: شش پسر و چهار دختر. وی در معرفی [[دختران]]، تنها نام سه تن را بازگو کرده است: فاطمه، سَکینه و زینب. همین مطلب را مؤلف [[کشف]] الغُمة<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۲۵۰.</ref> از مطالب السؤول، نقل کرده است. | منابع کهن و معتبری که [[فرزندان امام حسین]]{{ع}} را احصا کردهاند، دختری را به نام رُقیه برای ایشان، بیان نداشته و تنها دو دختر به نامهای [[فاطمه]] و سَکینه و برخی دختر سومی به نام [[زینب]]<ref>الإرشاد، ج۲، ص۱۳۵؛ مطالب السؤول، ص۷۳.</ref> را نام بردهاند. حتی [[علامه مجلسی]] در بحار الأنوار<ref>بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۲۹.</ref> و [[محدث]] بزرگ معاصر، [[شیخ عباس قمی]] در نوشتارهای خود، به نام رقیه به عنوان دختر امام{{ع}} اشاره نکردهاند. ابن [[طلحه]] (م ۶۵۴ق) در کتاب مطالب السؤول<ref>مطالب السؤول، ص۷۳.</ref>، فرزندان امام حسین{{ع}} را ده تن میشمارد: شش پسر و چهار دختر. وی در معرفی [[دختران]]، تنها نام سه تن را بازگو کرده است: فاطمه، سَکینه و زینب. همین مطلب را مؤلف [[کشف]] الغُمة<ref>کشف الغمة، ج۲، ص۲۵۰.</ref> از مطالب السؤول، نقل کرده است. | ||
تا آنجا که بررسیهای ما نشان میدهد، تنها کسی که برای امام حسین{{ع}} چهار دختر با آوردن نام آنها یاد میکند، نسبشناس معروف [[قرن ششم]]، ابن فُندُق [[بیهقی]] (م۵۶۵ق) است که در لباب الأنساب، [[فرزندان]] دختر امام{{ع}} را بدین ترتیب آورده است: ۱. فاطمه، که مادرش ام [[اسحاق]] دختر طلحه بود؛ ۲. سَکینه، که مادرش رَباب، دختر [[امرؤ القیس]] بن [[عدی]] بود؛ ۳. زینب، که در [[کودکی]] درگذشت و مادرش [[شهربانو]]، دختر [[یزدگرد]] بود؛ ۴. [[ام کلثوم]]، که در کودکی درگذشت و مادرش شهربانو دختر یزدگرد بود<ref>لباب الأنساب، ج۱، ص۳۵۰.</ref>. همانطور که ملاحظه میشود، وی نیز در تبیین فرزندان دختر امام حسین{{ع}}، با این که تعداد آنها را چهار نفر ذکر میکند، نامی از رقیه نمیبرد؛ | تا آنجا که بررسیهای ما نشان میدهد، تنها کسی که برای امام حسین{{ع}} چهار دختر با آوردن نام آنها یاد میکند، نسبشناس معروف [[قرن ششم]]، ابن فُندُق [[بیهقی]] (م۵۶۵ق) است که در لباب الأنساب، [[فرزندان]] دختر امام{{ع}} را بدین ترتیب آورده است: ۱. فاطمه، که مادرش ام [[اسحاق]] دختر طلحه بود؛ ۲. سَکینه، که مادرش رَباب، دختر [[امرؤ القیس]] بن [[عدی]] بود؛ ۳. زینب، که در [[کودکی]] درگذشت و مادرش [[شهربانو]]، دختر [[یزدگرد]] بود؛ ۴. [[ام کلثوم]]، که در کودکی درگذشت و مادرش شهربانو دختر یزدگرد بود<ref>لباب الأنساب، ج۱، ص۳۵۰.</ref>. همانطور که ملاحظه میشود، وی نیز در تبیین فرزندان دختر امام حسین{{ع}}، با این که تعداد آنها را چهار نفر ذکر میکند، نامی از رقیه نمیبرد؛ لکن در بیان فرزندانی که از [[نسل]] این امام{{ع}} باقی ماندهاند، مینویسد: از [[فرزندان امام حسین]]{{ع}}، جز [[زین العابدین]]{{ع}}، [[فاطمه]]، سَکینه و رُقیه، باقی نماند<ref>لباب الأنساب، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. ممکن است گفته شود که [[رقیه]]، همان اُم [[کلثوم]] است؛ لکن این احتمال با جمله {{متن حدیث|وَلَم يَبقَ مِن أولادِهِ}} هماهنگ نیست؛ زیرا این جمله، مُشعر به آن است که رقیه، مانند فاطمه و سَکینه، بعد از جریان [[کربلا]] و [[شام]]، سالیانی را [[زندگی]] کرده است، مگر اینکه گفته شود مراد او، باقی ماندگان از [[روز عاشورا]] بوده است. گزارش دیگری که به نام رقیه اشاره دارد، آن است که در برخی نسخههای کتاب الملهوف، آمده است که [[امام حسین]]{{ع}} در [[وداع]] با [[اهل بیت]] خود، فرمود: {{متن حدیث|يَا أُخْتَاهْ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ وَ أَنْتِ يَا زَيْنَبُ وَ أَنْتِ يَا فَاطِمَةُ وَ أَنْتِ يَا رَبَابُ انْظُرْنَ إِذَا أَنَا قُتِلْتُ فَلَا تَشْقُقْنَ عَلَيَّ جَيْباً وَ لَا تَخْمِشْنَ عَلَيَ وَجْهاً وَ لَا تَقُلْنَ هُجْراً}}<ref>الملهوف، ص۱۴۱.</ref>. | ||
خواهرم، ای [[ام کلثوم]]! و تو ای [[زینب]]! و تو ای رُقَیه! و تو ای فاطمه! و تو ای رَباب! توجه کنید که هرگاه من کشته شدم، برای من گریبان چاک مکنید و صورت، خراش ندهید و حرف نامربوط مگویید. | خواهرم، ای [[ام کلثوم]]! و تو ای [[زینب]]! و تو ای رُقَیه! و تو ای فاطمه! و تو ای رَباب! توجه کنید که هرگاه من کشته شدم، برای من گریبان چاک مکنید و صورت، خراش ندهید و حرف نامربوط مگویید. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
در نیمه اول [[قرن چهاردهم]]، شیخ [[محمد هاشم خراسانی]] (م ۱۳۵۲ق) در کتاب [[فارسی]] [[منتخب التواریخ (کتاب)|منتخب التواریخ]]<ref>تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۳۴۹ قمری است.</ref>، ضمن اینکه مزار را متعلق به [[رقیه بنت الحسین]]{{ع}} معرفی نموده، داستان آسیب دیدن قبر را با تفصیل بیشتری نقل میکند. متن گزارش او، چنین است: | در نیمه اول [[قرن چهاردهم]]، شیخ [[محمد هاشم خراسانی]] (م ۱۳۵۲ق) در کتاب [[فارسی]] [[منتخب التواریخ (کتاب)|منتخب التواریخ]]<ref>تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۳۴۹ قمری است.</ref>، ضمن اینکه مزار را متعلق به [[رقیه بنت الحسین]]{{ع}} معرفی نموده، داستان آسیب دیدن قبر را با تفصیل بیشتری نقل میکند. متن گزارش او، چنین است: | ||
و عالم [[جلیل]]، [[شیخ محمد علی شامی]] ـ که از جمله [[علما]] و محصلین [[نجف اشرف]] است ـ، به حقیر فرمود که جد اُمیِ بلاواسطه من، جناب آقا سید [[ابراهیم]] دمشقی که نسبش منتهی میشود به [[سید مرتضی علم الهدی]] و سن شریفش علاوه بر نود بود و بسیار [[شریف]] و محترم بود، سه دختر داشتند و [[اولاد]] ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در [[خواب]] دید جناب رقیه بنت الحسین{{ع}} را که فرمود: «به پدرت بگو به [[والی]] بگوید: آب افتاده میان قبر و لحد من و [[بدن]] من در [[اذیت]] است. بگو بیاید و [[قبر]] و لحد مرا تعمیر کند». دخترش به [[سید]]، عرض کرد. سید، از [[ترس]] حضرات [[اهل تسنن]]، به [[خواب]]، اثری مترتب ننمود. شب دوم، دختر وسطی سید، همین خواب را دید. باز به [[پدر]] گفت. ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر صغرای سید، همین خواب را دید و به پدر گفت. ایضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم، خود سید، مخدره [[رقیه]] را در خواب دید که به طریق [[عتاب]] فرمودند که: «چرا [[والی]] را خبردار نکردی؟». سید، بیدار شد. صبح رفت نزد [[والی شام]] و خوابش را به والی شام نقل کرد. والی، امر کرد [[علما]] و صلحای [[شام]] از [[سنی]] و [[شیعه]] بروند و [[غسل]] کنند و لباسهای نظیف در بر کنند. به دست هر کس قفل درب [[حرم]] مقدسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدسه او را نبش کند و [[جسد]] [[مطهره]] را بیرون بیاورد تا [[قبر مطهر]] را تعمیر کند. بزرگان و [[صلحا]] از شیعه و سنی، در کمال [[ادب]] غسل کردند و [[لباس]] نظیف در بر کردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد، مگر به دست مرحوم سید. بعد که مشرف میان حرم شدند، مِعوَل<ref>مِعوَل: کُلنگ.</ref> هیچ یک به [[زمین]] اثر نکرد، مگر معول سید [[ابراهیم]]. بعد، حرم را [[خلوت]] کردند و لحد را شکافتند. دیدند [[بدن]] نازنین مخدره، میان لحد و [[کفن]] آن مخدره مکرمه، صحیح و سالم است؛ | و عالم [[جلیل]]، [[شیخ محمد علی شامی]] ـ که از جمله [[علما]] و محصلین [[نجف اشرف]] است ـ، به حقیر فرمود که جد اُمیِ بلاواسطه من، جناب آقا سید [[ابراهیم]] دمشقی که نسبش منتهی میشود به [[سید مرتضی علم الهدی]] و سن شریفش علاوه بر نود بود و بسیار [[شریف]] و محترم بود، سه دختر داشتند و [[اولاد]] ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در [[خواب]] دید جناب رقیه بنت الحسین{{ع}} را که فرمود: «به پدرت بگو به [[والی]] بگوید: آب افتاده میان قبر و لحد من و [[بدن]] من در [[اذیت]] است. بگو بیاید و [[قبر]] و لحد مرا تعمیر کند». دخترش به [[سید]]، عرض کرد. سید، از [[ترس]] حضرات [[اهل تسنن]]، به [[خواب]]، اثری مترتب ننمود. شب دوم، دختر وسطی سید، همین خواب را دید. باز به [[پدر]] گفت. ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر صغرای سید، همین خواب را دید و به پدر گفت. ایضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم، خود سید، مخدره [[رقیه]] را در خواب دید که به طریق [[عتاب]] فرمودند که: «چرا [[والی]] را خبردار نکردی؟». سید، بیدار شد. صبح رفت نزد [[والی شام]] و خوابش را به والی شام نقل کرد. والی، امر کرد [[علما]] و صلحای [[شام]] از [[سنی]] و [[شیعه]] بروند و [[غسل]] کنند و لباسهای نظیف در بر کنند. به دست هر کس قفل درب [[حرم]] مقدسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدسه او را نبش کند و [[جسد]] [[مطهره]] را بیرون بیاورد تا [[قبر مطهر]] را تعمیر کند. بزرگان و [[صلحا]] از شیعه و سنی، در کمال [[ادب]] غسل کردند و [[لباس]] نظیف در بر کردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد، مگر به دست مرحوم سید. بعد که مشرف میان حرم شدند، مِعوَل<ref>مِعوَل: کُلنگ.</ref> هیچ یک به [[زمین]] اثر نکرد، مگر معول سید [[ابراهیم]]. بعد، حرم را [[خلوت]] کردند و لحد را شکافتند. دیدند [[بدن]] نازنین مخدره، میان لحد و [[کفن]] آن مخدره مکرمه، صحیح و سالم است؛ لکن آب زیادی میان لحد جمع شده. پس سید، بدن [[شریف]] مخدره را از میان لحد، بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه [[روز]] همین قِسم، بالای زانوی خود نگه داشت و متصل [[گریه]] میکرد تا آنکه لحد مخدره را از بنیاد، تعمیر کردند. اوقات [[نماز]] که میشد، سید، بدن مخدره را بر بالای شیء نظیفی میگذاشت. بعد از فراغ، باز بر میداشت و بر زانو مینهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد، فارغ شدند. سید، بدن مخدره را [[دفن]] کرد و از [[معجزه]] این مخدره در این سه [[روز]]، [[سید]]، نه محتاج به [[غذا]] شد و نه محتاج به آب و نه محتاج به [[تجدید]] [[وضو]]. بعد که خواست مخدره را دفن کند، سید [[دعا]] کرد [[خداوند]]، پسری به او [[مرحمت]] نماید. دعای سید، [[مستجاب]] شد و در این سن [[پیری]]، خداوند به او پسری مرحمت فرمود، مسما به سید [[مصطفی]]. بعد، [[والی]]، تفصیل را به [[سلطان]] [[عبد]] الحمید نوشت. او هم تولیت [[زینبیه]] و [[مرقد]] [[شریف]] [[رقیه]] و مرقد شریف اُم [[کلثوم]] و سَکینه را به او واگذار نمود و فعلاً هم آقای [[حاجی]] سید [[عباس]] پسر آقا سید مصطفی پسر آقا سید [[ابراهیم]] سابق الذکر، متصدی تولیت این اماکن شریفه است. انتهی. و گویا این قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد بوده است<ref>منتخب التواریخ، ص۳۸۸.</ref>. با توجه به آنچه در این گزارش آمده که «بزرگان و [[علمای شیعه]] و [[سنی]]، [[شاهد]] ماجرا بودهاند»، نکته قابل [[تأمل]]، این است، با آنکه [[انگیزه]] برای نقل و ثبت اینگونه حوادث، فراوان است، هیچ کس جز متولیان [[حرم]]، این حادثه مهم را نقل نکرده و شخصیتی مانند [[سید محسن امین]]، با اینکه در منطقه حضور داشته، در گزارش خود، اشارهای به این ماجرا ننموده و درباره این بارگاه، تنها نوشته است: رقیه، دختر [[حسین]]{{ع}}، قبری به او منسوب است و مشهدی که در محله العماره [[دمشق]]، [[زیارتگاه]] است. [[خدا]] به [[درستی]] آن، آگاهتر است. میرزا [[علی]] اصغرخان [اتابک، [[امین]] السلطان]، [[وزیر]] اعظم [[ایران]]، به سال ۱۳۲۳ ق، آن را بازسازی کرده و در بالای در، [[تاریخ]] بازسازی را حَک کردهاند که در آن، این اشعار آمده است: مرتبهای عالی است برای علی وزیر اعظمِ ایران که تجدیدکننده است. و من، تاریخ بازسازی آن را که میدرخشد [به ابجد] سرودم: {{عربی|بِقَبرِ رُقَيَّةٍ مِن آلِ أحمَد}}<ref>أعیان الشیعة، ج۷، ص۳۴.</ref>. | ||
بنا بر این، بر پایه اسناد [[روایی]] و [[تاریخی]] نمیتوان درباره موضوع این [[پژوهش]]، نظر قاطعی ارائه کرد؛ | بنا بر این، بر پایه اسناد [[روایی]] و [[تاریخی]] نمیتوان درباره موضوع این [[پژوهش]]، نظر قاطعی ارائه کرد؛ لکن کراماتی که از این [[مزار]] [[نورانی]] دیده شده و میشود، مؤید اعتبار [[معنوی]] آن است و در هر حال، بیتردید، گرامیداشت این مکان منتسب به [[اهل بیت]]{{عم}}، لازم است، هر چند با [[عنایت]] به اینکه جزئیات مربوط به [[وفات]] [[رقیه]]، در هیچ یک از منابع معتبر نیامده، ذکر [[مصائب]] او را باید به مصادری مستند نمود که به آنها اشارت رفت و [[صحت]] و سُقم مطالب را به عهده [[راوی]] نهاد<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۱۰۷.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |