←جستارهای وابسته
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
[[نبرد]] با خوارج، هر چند توان نظامی و مادی چندانی نمیخواست، به لحاظ [[معنوی]] نیروی فراوانی میطلبید و از حساسترین [[جنگهای امام علی]]{{ع}} به شمار میرفت؛ زیرا این گروه غالباً از [[قاریان قرآن]] بودند و پیشانی پینه بسته آنان، حکایت از [[شبزندهداری]] آنان میکرد. امام علی{{ع}}، خود، در این باره میفرماید: | [[نبرد]] با خوارج، هر چند توان نظامی و مادی چندانی نمیخواست، به لحاظ [[معنوی]] نیروی فراوانی میطلبید و از حساسترین [[جنگهای امام علی]]{{ع}} به شمار میرفت؛ زیرا این گروه غالباً از [[قاریان قرآن]] بودند و پیشانی پینه بسته آنان، حکایت از [[شبزندهداری]] آنان میکرد. امام علی{{ع}}، خود، در این باره میفرماید: | ||
من [[فتنه]] را نشاندم و کسی جز من [[دلیری]] این کار را نداشت؛ از آن پس که موج [[تاریکی]] آن برخاسته بود، و گزند آن همه جا را فراگرفته<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۳، ص۸۵.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[امام علی و مخالفان (مقاله)| مقاله «امام علی و مخالفان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۱۹.</ref> | من [[فتنه]] را نشاندم و کسی جز من [[دلیری]] این کار را نداشت؛ از آن پس که موج [[تاریکی]] آن برخاسته بود، و گزند آن همه جا را فراگرفته<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۳، ص۸۵.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان]] و [[احمد حسین شریفی|شریفی]]، [[امام علی و مخالفان (مقاله)| مقاله «امام علی و مخالفان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۱۹.</ref> | ||
==[[امام علی]] با [[مارقین]]== | |||
پیدایش [[خوارج]] را میتوان جدا شدن طبیعی عدّهای از [[سپاهیان]] [[امام]]{{ع}} در نتیجه [[نبرد]] خونین [[جمل]] و [[صفین]] به شمار آورد، و [[انحراف]] آنان را نتیجه انحراف [[خلافت]]، از خط [[اهل بیت]]{{عم}} دانست. از مهمترین مشخّصههای خوارج تحجّرگرایی و [[پایبندی]] به [[ظواهر]] و [[تعصّب]] و [[خشونت]] و عدم تشخیص میان [[حق و باطل]] بود، آنان به سرعت تحت تأثیر [[شایعات]] قرار میگرفتند و در برخورد با اندک تردیدی، دچار [[شک و تردید]] میشدند. | |||
قابل ملاحظه است که [[رسول اکرم]]{{صل}} قبلا از صفات آنان خبر داده بود، چنانکه از آن بزرگوار [[روایت]] شده فرمود: | |||
در این [[امت]]- نفرمود از این امت- [[نماز خواندن]] شما را با خود [[تحقیر]] میکنند، [[قرآن]] [[تلاوت]] میکنند ولی از گلوی آنها [[تجاوز]] نمیکند، این افراد همانگونه که تیر از چله کمان خارج میشود، از [[دین خدا]] خارج میگردند<ref>به البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۲۱- ۳۳۷؛ صحیح بخاری، ج۹، ص۲۱- ۲۲، باب ترک جنگ با خوارج؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۷۷۴ حدیث ۱۰۶۴ و مسند احمد، ج۳، ص۵۶ مراجعه شود.</ref>. | |||
امام{{ع}} [[قادر]] بر زدودن [[بیماریها]] و [[انحرافات]] آنان نشد، در [[حقیقت]] [[جنگها]] و نافرمانیهای جمل و [[صفّین]] در مدتی بسیار کوتاه، به این بیماریها و انحرافات پایان داد که میتوان عوامل ذیل را در پیدایش خوارج مؤثر دانست: | |||
۱. [[شکست]] درونی و ناکامی از دست یافتن به [[پیروزی]]، با این ویژگی که نبردهای امام{{ع}} با خوارج به ظاهر [[مسلمان]] صورت میگرفت، ولی اینان قادر بر [[درک]] [[مبارزه امام]] با متمرّدان نبودند و نتیجه [[حکمیّت]] برای آنان قابل [[تحمّل]] نبود در صورتی که آنان خود، امام{{ع}} را به پذیرش حکمیّت مجبور ساخته ولی در پی [[اصلاح]] مواضع [[انحرافی]] خود برنمیآمدند و کوشیدند [[اشتباهات]] و بار سنگین آن امور را به دوش طرف دیگر که کسی جز امام علی{{ع}} نبود، بیفکنند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳- ۵۸.</ref>. | |||
۲. از [[آزادی]] اندیشهای که امام{{ع}} جهت افزایش [[آگاهی]] [[دینی]] [[مردم]] به وجود آورد، بهرهبرداری کردند. روایت شده: هنگامی که [[امام]]{{ع}} در حال ایراد [[خطبه]] بود [[خوارج]] با ادعای اینکه [[حکومت]] از آن خداست، آن [[حضرت]] را مورد [[اعتراض]] قرار دادند و امام تنها با این جمله بدانان پاسخ داد که: {{متن حدیث|كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ}} و به آنان فرمود: | |||
شما از سه ویژگی نزد ما برخوردارید، شما را از [[نماز خواندن]] در [[مساجد]] باز نمیداریم و تا زمانی که با ما [[اتحاد]] و [[همبستگی]] دارید سهمیه شما را از [[بیت المال]] خواهیم پرداخت و تا وقتی با ما نجنگید، آغازگر [[جنگ]] با شما نخواهیم بود<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۴؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۳۴؛ مستدرک وسائل الشیعه، ج۲، ص۲۵۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۳۰۱.</ref> | |||
==امام و عدم پذیرش نتیجه [[حکمیّت]]== | |||
زمانی که خبر ماجرای حکمیّت به امام{{ع}} رسید فوقالعاده متأثر شد و برای [[مردم]] به ایراد [[خطابه]] پرداخت و آنان را به [[اصلاح]] اشتباهی که در آن گرفتار آمدند، [[تشویق]] و [[ترغیب]] نمود و با یادآوری [[پند]] و [[اندرز]] خویش بدانان، چنین فرمود: | |||
[[مخالفت]] با دستور نصیحتکننده [[دلسوز]] و [[مهربان]] و [[دانا]] و با تجربه چیزی جز [[حسرت]] و [[پشیمانی]] در پی ندارد، من [[فرمان]] خود را در مورد حکمیّت به شما گفتم و نظر [[خالص]] خود را در [[اختیار]] شما نهادم، اگر از دستورم [[اطاعت]] میشد، کار چندان [[دشواری]] نبود، امّا شما بسان [[مخالفان]] [[جفا]] پیشه و [[نافرمانان]] [[پیمانشکن]]، [[امتناع]] ورزیدید، تا آنجا که گویی نصیحتگر در پند خویش به تردید افتاد و از پند و اندرز خودداری نمود، مثال من و شما همانند گفتار [[برادر]] «[[هوازن]]» ماست که گفت: من در [[سرزمین]] منعرج اللوی، دستور خود را دادم، ولی نتیجه این [[نصیحت]] تنها فردا ظهر آشکار گردید. | |||
به هوش باشید! این دو تن- [[ابو موسی اشعری]] و [[عمرو عاص]]- که شما آنان را به عنوان داور برگزیدید، دستور [[قرآن]] را پشت سر نهادند و آنچه را قرآن میرانده بود، زنده کردند و هریک بدون [[هدایت الهی]] به [[پیروی هوای نفس]] خود پرداختند، بیآن که دلیلی آشکار و یا سنّتی از گذشته در [[اختیار]] داشته باشند، [[حکم]] کردند و در حکم خویش دچار [[اختلاف]] گشته و هیچ یک [[راه راست]] را نپیمودند، [[خدا]] و [[رسول]] او و [[مؤمنان]] [[شایسته]] از آن دو [[بیزاری]] جستند، اکنون آماده و مهیای حرکت به [[شام]] گردید، که إن شاء [[الله]] به اردوگاه شما در خواهند آمد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۷.</ref>. | |||
[[امام]]{{ع}} در نامهای به [[عبد الله بن عباس]]، از او [[خواست مردم]] [[بصره]] را برای [[جنگ]] با [[معاویه]] [[بسیج]] نموده به امام{{ع}} بپیوندند. [[جمعیت]] بصره به جمع [[کوفیان]] پیوست ولی [[آشوب]] و بلوا و [[فساد]] و [[تباهی]] خوارجی که از بصره و [[کوفه]] گرد آمده و راهی [[نهروان]] بودند، [[یاران امام]] را نگران ساخت به گونهای که اگر متوجه شام گردند، حضور این افراد در این منطقه برای آنها دشوار خواهد بود. از این رو، از امام{{ع}} درخواست کردند که ابتدا به کار [[خوارج]] پایان دهد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۷ و ۵۸؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۸۶.</ref>. | |||
از جمله کارهای فتنهانگیزانه خوارج این بود که [[عبدالله بن خباب]] و همسرش را دستگیر و او را به [[قتل]] رساندند و سپس شکم همسرش را پاره نموده و نوزادش را بدون هیچ توجیهی، از میان بردند، همچنین [[حارث بن مره عبدی]] را که به عنوان فرستاده امام نزدشان آمده بود، کشتند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۱؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۸۶؛ فصول المهمه ابن صباغ، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۳۰۲.</ref> | |||
==[[نبرد]] با خوارج== | |||
قوای [[مارقین]] (از [[دین]] برگشتگان) در نزدیکی نهروان گرد آمدند و مجموعههایی از [[مردم بصره]] و دیگر جاها بدانان پیوستند. امام{{ع}} بارها کوشید تا آنان را از اندیشهای که در سر داشتند و [[نافرمانی]] و تلاش در جنگ افروزی، بازدارد، ولی جز فساد و [[جهل و نادانی]] و پافشاری آنها بر نبرد، چیزی عاید وی نشد. ازاینرو، [[حضرت]] [[سپاه]] خویش را بسیج نمود و چنانکه در هر [[جنگی]] شیوه آن بزرگوار بود با [[پند]] و [[اندرز]] بدانان یادآور شد که در چنان شرایط و اوضاعی با [[اخلاق اسلامی]] با [[مردم]] برخورد نمایند. وقتی [[امام]]{{ع}} به [[سپاه]] [[دشمن]] نزدیک شد پیکی نزد آنها فرستاد و از آنان خواست [[قاتلان]] [[عبدالله بن خباب]] و کشندگان فرستادهاش [[حارث بن مره]] را تحویل دهند، ولی آنان یک صدا اعلام داشتند: همه ما در کشتن آنها شرکت داشتهایم و ما همه، ریختن [[خون]] شما و آنان را جایز میدانیم. | |||
امام{{ع}} با اعزام [[قیس بن سعد]] و [[ابوایوب انصاری]] نزد [[خوارج]]، خواست آنان را [[پند]] و [[اندرز]] دهند به این [[امید]] که [[واقعیت]] رخدادها را [[درک]] کنند و از [[خونریزی]] بیشتر میان [[امت]]، [[پرهیز]] کنند، سپس [[حضرت]] خود، نزدشان آمد و آنها را مخاطب قرار داد و فرمود: | |||
ای گروهی که [[دشمنی]] و [[ریاکاری]] و [[لجاجت]]، آنان را به [[جنگ]] وا داشته است و [[هوای نفس]]، آنها را از درک [[حقیقت]] باز داشته و [[نادانی]] و [[سبکسری]]، آنان را به [[طمع]] وادار نموده و امروز در پیشآمدی ناگوار گرفتار آمدهاند، به شما هشدار میدهم، نکند بدون دلیلی از پروردگارتان جسدهای شما در کنار این نهر و این گودال بر [[خاک]] افتد. | |||
سپس عدم [[رضایت]] خود از [[حکمیت]] و [[مخالفت]] با آن را برایشان بیان و سبب مخالفت خویش را به روشنی برای آنها تشریح کرد، در صورتی که خود، امام{{ع}} را بر پذیرش [[حکمیّت]] مجبور ساخته بودند. از سویی داوران دو طرف بر مبنای [[قرآن]] و [[سنّت]] [[داوری]] نکرده بودند و اکنون امام{{ع}} برای بار دوم مهیای [[رویارویی]] با [[معاویه]] میشد و [[شورش]] [[مارقین]] نمیتوانست معنایی داشته باشد. آنان با شنیدن [[سخن امام]]{{ع}} نه تنها دست از کارهای [[ناشایست]] خود برنداشتند بلکه از آن [[شخصیت]] گرانمایه خواستند خویشتن را [[تکفیر]] و [[توبه]] خود را [[اعلان]] کند، امام{{ع}} به آنان فرمود: | |||
گردبادی از [[بلا]] شما را فرا گیرد و [[انسان پاک]] و شریفی از شما به یادگار نماند!... آیا پس از ایمانم به [[خدا]] و جهادم در رکاب [[پیامبر]]، به [[کفر]] خویش [[گواهی]] دهم؟ اگر چنین کنم [[گمراه]] شدهام و از [[هدایت]] یافتگان به شمار نخواهم آمد. | |||
این سخن را فرمود و از نزد آنان رفت و [[خوارج]] به قصد [[جنگ]] [[صفآرایی]] کردند... [[امام]]{{ع}} [[سپاه]] خویش را برای [[رویارویی]] با آنان [[بسیج]] کرد و در آخرین تلاش خود را به ابو [[ایّوب]] [[انصاری]] [[فرمان]] داد برای خوارج [[پرچم]] [[امان]] برافرازد و بدانها بگوید: | |||
هرکس زیر این پرچم درآید در امان است، کسانی که رهسپار [[کوفه]] و [[مدائن]] گردند، در اماناند، ما قصد هیچگونه تعرّضی به شما نداریم، تنها از شما خواستار تحویل دادن [[قاتلان]] برادرانمان هستیم. | |||
بدین ترتیب، مجموعههای فراوانی از خوارج منصرف شده و صحنه را ترک کردند و امام{{ع}} به [[یاران]] خود فرمود: دست نگهدارید، تا آنان جنگ را آغاز کنند. | |||
خوارج با فریاد: {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ... الرَّوَاحَ الرَّوَاحَ إِلَى الْجَنَّةِ}}؛ [[حکومت]] از آن خداست، پیش به سوی [[بهشت]]. [[هجوم]] خود را آغاز کردند، ساعتی به طول نینجامید که بیشتر آنها به [[هلاکت]] رسیدند و کمتر از ۱۰ تن [[جان]] سالم [[بدر]] بردند و از [[یاران امام]]{{ع}} تنها تعدادی کمتر از ۱۰ تن به [[فیض]] [[شهادت]] نائل شدند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۹، چاپ مؤسسه نشر اسلامی؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۵؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۱۹.</ref>. | |||
پس از فرو نشستن شعله جنگ، امام{{ع}} دستور داد به جستجوی «ذو الثدیه» یکی از سران خوارج بپردازند و بر انجام آن کار تأکید کرد زیرا یافتن [[جسد]] وی مصداق سفارشات [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[مبارزه]] با [[مارقین]] و از دینبرگشتگان بود که «ذو الثدیه» از جمع آنان به شمار میآمد<ref>صحیح مسلم، کتاب زکات، باب ذکر الخوارج و صفاتهم و التحریض علی قتالهم.</ref>، وقتی او را میان کشتگان یافتند، امام را در جریان قرار دادند، [[حضرت]] فرمود: | |||
[[الله اکبر]]! نه من [[دروغ]] گفتهام و نه [[رسول خدا]]{{صل}} به من دروغ گفته است، اگر این نبود که از تلاش دست بردارید، آنچه را [[خداوند]] بر زبان پیامبرش در مورد [[فضیلت]] مبارزانی که آگاهانه با [[خوارج]] بجنگند و آشنای به [[حق]] ما باشند، عنوان کرده، برایتان بیان میداشتم. | |||
و سپس [[حضرت]] در پیشگاه [[خدا]] [[سجده شکر]] به جای آورد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۶؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۶۶؛ البدایة و النهایة، ص۲۹۷.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۳۰۳.</ref> | |||
==[[اشغال مصر]]== | |||
پس از کشته شدن [[عثمان بن عفان]]، [[امیر المؤمنین]]{{ع}} [[قیس بن سعد بن عباده انصاری]] را به [[فرمانروایی]] [[مصر]] گمارد و سپس آنگونه که خود، [[مصلحت]] دید [[محمد بن ابی بکر]] را به [[جانشینی]] [[قیس بن سعد]] موظف ساخت؛ زیرا مصر به عنوان بخش دیگری از [[قلمرو حکومت اسلامی]] [[معاویه]] را مضطرب میساخت. پس از پایان [[جنگ]] و [[نبردها]] و نتایج به دست آمده، به مجرد اینکه تشویش و [[اضطراب]] و عدم [[همیاری]]، بر [[جامعه اسلامی]] حکمفرما شد، معاویه و [[عمرو عاص]] برای اشغال مصر دست به تلاش زدند؛ زیرا واگذاری این [[شهر]] [[بهایی]] بود که برای [[تخریب]] [[حکومت امام]] و نابود کردن [[دین]]، به عمرو عاص پرداخته میشد. [[امام]]{{ع}} وقتی شنید معاویه به سمت مصر پیشروی میکند، کوشید تا محمد بن ابی بکر را با تدارکات و نیرو تقویت کند، امّا دیری نپایید که خبر اشغال مصر و [[شهادت]] محمد بن ابی بکر به آن حضرت رسید و امام به جهت از دست دادن محمد فوقالعاده [[اندوهگین]] شد<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۶، ص۸۸.</ref> و پس از آن [[مالک اشتر]] را به فرمانروایی مصر گمارد و [[عهدنامه]] و (منشور) معروف خویش را در زمینه [[اداره حکومت]] و [[سیاست]] [[مردم]]، به وی نگاشت، ولی معاویه با ابزار [[شیطانی]] و [[فریبکاری]] خود، توانست به مالک اشتر زهر بخوراند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۷۲.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۳۰۷.</ref> | |||
==[[سقوط]] و [[فروپاشی]] [[امّت]]== | |||
آثار و نشانههای [[انحرافی]] که [[روز سقیفه]] به وجود آمد، در روزهای پایانی حکومت امام{{ع}} به روشنی پدیدار گشت؛ زیرا معاویه و پیروانش از درون [[اسلام]] به جنگ با اسلام و [[گسستن]] باقیمانده رشتههای [[همبستگی]] جامعه اسلامی و تخریب این [[جامعه]] پرداختند و در پی ساختن جامعهای دلخواه و سازگار با میل و رغبت خود، برآمدند وضعیت [[مسلمانان]] را پس از ورود [[امام]]{{ع}} در سه [[جنگ]] سرنوشتسازی که جهت ریشهکن ساختن [[فساد]] و [[تباهی]] صورت گرفت، میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد: | |||
۱. امام{{ع}} و امتش، در این [[نبردها]] برجستهترین [[یاران]] [[آگاه]] خود را که در [[جامعه]] و روند حرکت [[رسالت]] [[اسلامی]]، تأثیر بسزایی داشتند از دست داده بودند، یارانی که با حضور آنان و [[نظارت]] امام، امکان ساختن امّتی [[شایسته]] بر مبنای [[قرآن]] و [[سنّت]] وجود داشت و در این راستا [[حزن]] و [[اندوه]] درونی امام{{ع}} به پایهای رسیده بود که بیان آن در سوک یارانش ملاحظه میکنیم، آنجا که فرمود: | |||
به [[راستی]]، [[برادران]] ما که خونشان در [[صفین]] ریخته شد اگر امروز زنده نیستند، چه زیانی دیدهاند؟ خوشا به حالشان که نیستند تا از این لقمههای گلوگیر بخورند! و از این آبهای ناگوار بنوشند! به [[خدا]] [[سوگند]]! آنها به [[دیدار]] خدا رفتند و پاداششان را داد و آنان را پس از [[بیم]] و [[ترس]] در سرای [[أمن]] خویش جایگزین ساخت. کجایند برادرانم همانها که سواره به راه میافتادند و در راه [[حق]] گام برمیداشتند؟ [[عمار]] کجاست؟ [[ابن تیهان]] کجاست؟ [[ذو الشهادتین]] کجاست؟ و کجایند برادرانشان که نظیر و مانند آنان بودند و [[پیمان]] بر [[جانبازی]] بستند و سرهای آنها به دربار ستمپیشگان فرستاده شد. | |||
سپس دست بر [[محاسن شریف]] خود نهاد و مدتی بس طولانی گریست و آنگاه فرمود: | |||
{{متن حدیث|أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِيَ الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ}} <ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۹۹.</ref>؛ | |||
[[آه]] و [[افسوس]] بر برادرانم، همانها که قرآن را [[تلاوت]] میکردند و به کار میبستند، در [[فرائض]] و [[واجبات]] دقت میکردند و آنها را به پا میداشتند، سنّتها را زنده و [[بدعتها]] را میراندند، [[دعوت به جهاد]] را میپذیرفتند و به [[رهبر]] خود [[اطمینان]] داشتند و صمیمانه از او [[پیروی]] کردند. | |||
۲. [[نافرمانی]] و [[فروپاشی]] [[سپاهیان]] و پدیدار شدن [[ضعف]] و [[سستی]] و خستگی از [[جنگ]] در اثر کشته شدن عده زیادی از [[مردم]] [[عراق]] که ستون فقرات [[سپاه امام]]{{ع}} را تشکیل میدادند پدید آمد و با این که [[امام]]{{ع}} از [[قدرت]] بیان [[تحسین]] برانگیز و [[برهان]] [[قاطع]] برخوردار بود، نتوانست برای ادامه و استمرار جنگ، در [[پایگاه مردمی]] خود [[عزم]] و [[اراده]] ایجاد نماید. | |||
از جمله اموری که بر [[تفرقه]] و پراکندگی سپاهیان میافزود گفتوگوی [[معاویه]] با سران [[قبایل]] و عناصر [[دنیا]] [[طلب]] بود که در آن کوتاهی نمیکرد و یا [[اموال]] و [[دارایی]] و [[هدایا]] و [[پست]] و مقامهایی به آنها پیشکش میداد تا هرگونه میتوانند قدرت و توان امام و انبوه [[جمعیت]] [[هوادار]] او را به سستی و ضعف بکشانند و در این مورد کار به جایی رسید که امام{{ع}} پس از [[جنگ نهروان]] نتوانست در اردوگاه [[نخیله]] برای جنگ با معاویه نیرویی [[تدارک]] ببیند و اغلب سپاهیان [[حضرت]] پنهانی وارد [[کوفه]] شدند به گونهای که امام ناگزیر شد، اردوگاه خویش را به تعطیلی بکشاند و جنگ را به تأخیر اندازد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۷.</ref>. | |||
۳. اوضاع و شرایطی را که امام{{ع}} و [[مسلمانان]] پشت سر گذاشتند به معاویه [[فرصت]] داد تا در گوشه و کنار [[سرزمین اسلامی]] به حملاتی دست بزند. وی با این [[اعمال]]، دست به [[کشتار]] و [[اسارت]] و [[تهدید]] زد. نخست به اطراف عراق [[حمله]] کرد. [[نعمان بن بشیر انصاری]] را برای حمله به منطقه «[[عین التمر]]» و [[سفیان بن عوف]] را جهت [[یورش]] به منطقه «[[هیت]]» و سپس «[[انبار]] و [[مدائن]]» و [[معاویة بن ضحاک بن قیس فهری]]... را برای حمله به «واقصه» گسیل داشت هر بار امام{{ع}} میکوشید تا مردم را برای [[برابری]] با حملات معاویه فرا بخواند، ولی فورا پاسخ مثبت دریافت نمیکرد، از این رهگذر، معاویه به ضعف قدرت [[حکومت امام]]{{ع}} و افزایش قدرت و توان خویش پی برد<ref>غارات ثقفی، ص۴۷۶؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۲ و ۱۰۳.</ref>. | |||
[[معاویه]]، برای [[هجوم]] به [[حجاز]] و [[یمن]] [[بسر بن ارطاة]] را به آن دیار اعزام کرد و او در [[زمین]] به [[فساد]] و [[تباهی]] پرداخت و انسانهای بیگناه را از دم تیغ گذراند<ref>تاریخ ثقفی، ص۴۷۶؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۶، چاپ مؤسسه اعلمی.</ref>. درد و [[رنج]] [[امام]]{{ع}} از [[اعمال]] جنایتکارانه [[مجرمان]] و دست برداشتن [[مردم]] از [[یاری]] وی، به پایهای رسید که از رنج و آزردگی خود برای دست برداشتن مردم از یاریاش، به [[صراحت]] فرمود: | |||
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي}} <ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۵.</ref>؛ | |||
خدایا! از بس آنها را [[پند]] و [[اندرز]] دادم، آنها را ملول و آنان نیز مرا ملول ساختند. من آنان را ناراحت کردم و آنان نیز مرا خسته کردند، به جای آنها افرادی بهتر به من [[عنایت]] کن، و به جای من بدتر از من را بر آنان مسلّط گردان. | |||
امام{{ع}} از [[آینده]] تاریک و درد و رنجهای فراوانی که در اثر دست برداشتن از یاری [[حق]] بر [[امت اسلامی]] وارد میشد، به امت اسلامی هشدار داد و فرمود: | |||
به هوش باشید! به زودی [[خواری]] و [[ذلّت]] سراسر وجودتان را فرا خواهد گرفت و به شمشیری برّنده گرفتار خواهید شد، جمعیّت شما را پراکنده میسازند و چشمانتان را اشکبار خواهند نمود، [[فقر]] و [[تنگدستی]] وارد خانههایتان خواهد شد، دیری نمیپاید که [[آرزو]] میکنید کاش مرا میدیدید و یاریم میکردید، به زودی درخواهید یافت آنچه را به شما میگویم، [[حقیقت]] است<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۰؛ نهج البلاغه، سخن ۵۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۳۰۸.</ref> | |||
==آخرین تلاشهای امام{{ع}}== | |||
پس از آشفتگیهای متعدد اوضاع و موفقیّت معاویه در ایجاد فساد و انتشار [[رعب]] و [[وحشت]] در گوشه و کنار [[دولت اسلامی]]، امام{{ع}} [[تصمیم]] گرفت دست به [[حمله]] وسیعی بزند و [[امّت]] را به [[قیام]] وادارد. ازاینرو، با مخاطب قرار دادن مردم، آنها را مورد [[تهدید]] قرار داد و فرمود: | |||
مردم! از [[نکوهش]] و گفتوگوی با شما خسته شدم، موضع خود را برایم روشن نمایید که چه میخواهید بکنید، اگر برای [[رویارویی]] با دشمنانم مرا [[همراهی]] میکنید، که چه بهتر وگرنه [[تصمیم]] خود را برای من روشن کنید، به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر شما همگی برای [[مبارزه]] با دشمنانتان مرا همراهی نکنید که [[خداوند]] میان من و آنها [[داوری]] کند، که او بهترین داوران است، قطعا شما را [[نفرین]] خواهم کرد و اگر تنها ده تن [[یاور]] داشته باشم به [[جنگ]] [[دشمن]] خواهم رفت<ref>سیرة الائمة الاثنی عشر، ج۱، ص۴۵۱ به نقل از بلاذری در انساب الاشراف.</ref>. | |||
این [[تهدید]] قاطعانه، [[ضمیر]] و [[وجدان]] [[مردم]] را بیدار کرد و مطمئن شدند که [[امام]]{{ع}} خود و [[خانواده]] و [[یاران]] خاصش به جنگ [[معاویه]] خواهند رفت، هرچند مردم او را [[یاری]] نکنند و اگر چنین شود این لکه [[ننگ و عار]] و [[ذلّت]] تا [[قیامت]] بر تارک آنان باقی خواهد ماند. به همین سبب، از میان مردم، افراد سرشناس و بزرگان آنان برای رویارویی و جنگ با معاویه و پایان دادن به [[فساد]] و [[تباهی]]، مهیا شدند و به سمت اردوگاههای خود در منطقه «نخلیه» به حرکت درآمدند به نحوی که برخی از مجموعههای [[سپاه]] بر سایرین پیشی میگرفتند تا در کنار امام{{ع}} که در [[انتظار]] پایان [[ماه رمضان]] بسر میبرد، حضور داشته باشند.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۳۱۲.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |