حارث بن هشام مخزومی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '== پرسش‌های وابسته == ==' به '=='
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ')
جز (جایگزینی متن - '== پرسش‌های وابسته == ==' به '==')
خط ۱۳: خط ۱۳:


پس از [[نبرد]] احد، سپاه قریش به سوی [[مکه]] حرکت کرد؛ ولی با تحریک حارث، [[ابوسفیان]] و [[عمرو عاص]] [[تصمیم]] گرفتند بازگشته، [[کار]] [[مسلمانان]] را تمام کنند؛ اما چون شنیدند مسلمانان در تعقیب آنها تا منطقه حمراءالاسد آمده‌اند، مرعوب شده، به مکه بازگشتند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ الصافی، ج ۱، ۴۰۰؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۴۱۰.</ref> پس از [[صلح حدیبیه]] در [[سال ششم هجری]] [[خزاعه]] همپیمان پیامبر شد؛ ولی مدتی بعد برخی سران [[قریش]] با کمک به [[بنی‌بکر]] به [[خزاعه]] [[حمله]] کردند و [[نقض پیمان]] [[حدیبیه]] را موجب گشتند. [[سفر]] ابوسفیان به [[مدینه]] برای [[تجدید پیمان]] نیز ناکام ماند. در این ماجرا آیه {{متن قرآن|وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ}}<ref>«و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.</ref> نازل شد و [[مسلمانان]] را به [[نبرد]] با سران پیمانشکن و [[کافر]] [[قریش]] فراخواند. بنا به [[روایت]] [[ابن عباس]] مراد از [[ائمه کفر]] در این [[آیه شریفه]] [[عکرمة بن ابی جهل]] و [[سهیل بن عمرو]] و [[حارث بن هشام مخزومی]] است که [[عهد پیامبر]] را نقض کردند.<ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۹؛ اسباب النزول، ص ۲۴۶؛ مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۱۷؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۴۰.</ref> در [[فتح مکه]] به [[سال هشتم هجری]] حارث به همراه [[عبدالله ‌بن ابی ربیعه]] از [[ام‌هانی]]، [[خواهر]] [[حضرت علی]]{{ع}}، به مناسبت [[خویشی]] با شوهرش که از [[بنی مخزوم]] بود [[پناه]] خواست <ref> السیرة النبویه، ج ۴، ص ۸۶۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۷۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۵۹.</ref> و [[ام‌هانی]] او را پناه داد و از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای آنان [[امان]] گرفت.<ref> مسند احمد، ج ۶، ص ۳۴۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۲۳۳.</ref> به [[نقل]] از [[عمر بن خطاب]] گفته‌اند: به [[روز]] [[فتح]]، پیامبر اکرم{{صل}} حارث و [[ابوسفیان]] و [[صفوان بن امیه]] را به حضور‌ طلبید و به آنها گفت: مثَل من و مثَل شما همان است که [[یوسف]] به برادرانش گفت: {{متن قرآن|قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربان‌ترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.</ref>.<ref>الطبقات، ج ۲، ص ۱۴۱ - ۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۵.</ref> [[اذان]] گفتن [[غلام]] سیاهی به نام [[بلال]] بر بام [[کعبه]] بر [[اشراف قریش]] بسیار ناخوشایند بود و هر یک از خود واکنشی نشان دادند. حارث بن هشام این امر را [[بدبختی]] بزرگی دانست و [[آرزو]] کرد که پیش از این مرده بود و نعره‌های این الاغ را بر فراز کعبه نمی‌شنید. [[جبرئیل]] بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شد و [[گفتار]] همه را به اطلاع آن [[حضرت]] رسانید.<ref>انساب‌الاشراف، ج ۱، ص ۴۵۲؛ المغازی، ج ۲، ص ۸۴۶.</ref> به روایت دیگر، حارث بن هشام گفت: آیا [[محمد]] غیر از این کلاغ سیاه مؤذنی نیافت؟ پس چون [[رسول اکرم]]{{صل}} با [[وحی الهی]] از این سخنان [[آگاه]] شد آنان را به جهت [[تفاخر به نسب]] و [[مال]] [[سرزنش]] کرد. بر اساس یکی از گزارش‌ها در پی این ماجرا [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> نازل شد.<ref> اسباب النزول، ص ۴۱۱؛ کشف الاسرار، ج ۹، ص ۲۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۳۴۱.</ref> از گزارش‌ها برمی‌آید که [[پیامبر]] [[تمایل]] زیادی به [[اسلام]] [[حارث]] داشته است؛ ابن‌ حبیب از [[ابوذر غفاری]] [[نقل]] می‌کند که چون برای [[عمره]] وارد [[مکه]] شد و سراغ مهمان‌کنندگان مکه را گرفت گفتند: بسیارند و [[خانه]] حارث از همه نزدیک‌تر است و حارث او را سه [[روز]] مهمان کرد. [[ابوذر]] در بازگشت به [[مدینه]]، حکایت را به [[رسول خدا]] گفت و ایشان فرمودند: حارث سخاوتمندی سخاوتمندزاده است، [[دوست]] داشتم [[مسلمان]] می‌شد.<ref> المنمق، ص ۳۴۲.</ref> در گزارش دیگری از رخدادهای [[فتح مکه]] آمده که حارث که در برابر [[نیکی]]، [[مهربانی]] و [[گذشت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[رفتار]] پیشین خود از پیامبر شرمگین بود با ایشان روبه رو شد. پیامبر با روی گشاده به او گفت: خدای را [[سپاس]] که تو را به اسلام [[هدایت]] کرد. مانند تویی نباید نسبت به اسلام [[نادان]] می‌بود.<ref>تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۶.</ref> در پی فتح مکه، [[قریش]] همراه پیامبر به [[غزوه حنین]] رفت. [[حارث بن هشام]] در این [[غزوه]] [[حضور]] داشت؛ اما او نیز مانند بسیاری از [[اشراف قریش]] در انتهای [[سپاه]] [[ایستاده]] بود و وارد عرصه [[کارزار]] نشد تا ببیند گروه [[غالب]] کدام یک خواهد بود.<ref> المغازی، ج ۳، ص ۸۹۵؛ امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۲.</ref> پیامبر در این [[نبرد]] [[غنایم]] بسیاری به اشراف و بزرگان [[قریش]] بخشید تا دل‌هایشان را به اسلام متمایل سازد. این عده بعدها به "المؤلفة قلوبهم" [[شهرت]] یافتند و حارث بن هشام یکی از آنان بود و ۱۰۰ شتر از [[پیامبر]] دریافت کرد.<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۵۸؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۶۰۲.</ref> [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.</ref> درباره مولفة قلوبهم نازل شده است و [[حارث]] یکی از آنان بود که [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[غنایم]] و [[صدقات]] به آنان [[عطا]] می‌کرد.<ref>المغازی، ج ۳، ص ۹۴۶؛ جامع‌البیان، ج ۱۰، ص ۱۱۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۱۷۹.</ref> بنا به [[روایت]] [[ابن اسحاق]]، حارث بن هشام در [[سقیفه بنی‌ساعده]] [[حضور]] داشت و با استناد به روایت "[[امامان]] از قریش‌اند" گفت که اگر این روایت نبود [[قریش]] [[انصار]] را از [[خلافت]] کنار نمی‌زد.<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۶۹۹.</ref> همچنین [[واقدی]] از حضور او در [[نبرد]] یَمامَه در [[سال ۱۲ هجری]] (از نبردهای معروف به [[ارتداد]]) و رجزخوانی او یاد کرده است.<ref>الرده، ص ۸۶.</ref> او تا فراخوان [[ابوبکر]] به شرکت در نبرد با بیزانس در [[مکه]] ماند و به [[مدینه]] [[هجرت]] نکرد.<ref>الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۶.</ref> در دوره [[خلافت ابوبکر]] آن‌گاه که [[نامه]] [[خلیفه]] در فراخوانی [[مسلمانان]] برای حضور در سپاهی برای رویارویی با [[لشکر]] [[روم]] به مکه رسید حارث همراه [[عکرمة بن ابی جهل]] و [[سهیل بن عمرو]] به مدینه رفت و ابوبکر آنها را گرامی داشت. سپس حارث به همراه ۷۰ نفر از [[اهل]] خود <ref>الکامل، ج ۲، ص ۵۶۲.</ref> عازم [[شام]] شد و در [[جنگ]] فحل حضور یافت <ref>الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ اعلام القرآن، ص ۲۷۸.</ref> و پس از آن در اجنادین در جنگ با [[رومیان]] سردسته نگهبانان<ref> تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۳۷.</ref> و به قولی [[پرچمدار]] [[سپاه]]<ref>تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۳۰۱.</ref> بود. [[ابن عساکر]] [[اخبار]] زیادی از او در مهم‌ترین [[نبرد]] [[مسلمانان]] با بیزانس یعنی نبرد [[یرموک]] در [[سال ۱۳ هجری]] [[نقل]] کرده است.<ref> تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۱؛ ج ۲، ص ۹۵، ۱۶۰؛ ج ۲۴، ص ۳۹۱.</ref> او در [[طاعون]] [[سال ۱۸ هجری]] که پس از [[فتح دمشق]] روی داد و به طاعون عمواس [[شهرت]] یافت [[بیمار]] شد و از [[دنیا]] رفت.<ref> الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ انساب‌الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۳.</ref> در چگونگی [[مرگ]] [[حارث]] اقوال دیگری نیز وجود دارند؛ برخی گفته‌اند او در [[روز]] اجنادین در [[جنگ]] با [[روم]] به سال ۱۳ هجری کشته شد.<ref>فتوح البلدان، ج ۱، ص ۱۳۶؛ معجم‌البلدان، ج ۱، ص ۱۰۳.</ref> دیگری [[معتقد]] است در [[جنگ یرموک]] به [[سال ۱۵ هجری]] کشته شد.<ref>تاریخ خلیفه، ص ۸۹؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۵.</ref> در منابع آمده که چون در سال ۱۵ هجری [[عمر بن خطاب]] [[دیوان]] را تأسیس کرد،<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۰۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۵۴۴.</ref> بر اساس سوابق حارث در دوره [[اسلامی]] سهم کمتری به او داد؛ ولی وی با توجه به [[منزلت]] خود در میان [[قریش]] [[اعتراض]] کرد، هرچند اعتراض او نتیجه‌ای نداشت.<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۰۲.</ref> [[سخن]] برخی که گفته‌اند: حارث در [[زمان]] [[عمر]] راهی [[شام]] شد، این گزارش را [[تأیید]] می‌کند.<ref> تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۹.</ref> حارث از [[راویان]] [[پیامبر]] بود و [[روایت]] چگونگی [[نزول وحی]] از جمله [[روایات]] اوست. در این روایت آمده که پیامبر در [[پاسخ]] [[پرسش]] حارث از چگونگی [[وحی]] فرمود: گاهی فقط صدای وحی را می‌شنود و گاهی [[فرشته وحی]] را نیز می‌بیند و آنچه را به وی گفته می‌شود [[حفظ]] می‌کند.<ref> اسدالغابه، ج ۱، ۶۶۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۷، ص ۱۷۴؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۱۴.</ref> دختر حارث، [[ام‌حکیم]] [[همسر]] [[عکرمة بن ابی جهل]] بود.<ref>تاریخ طبری، ج ۳، ص ۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۵۶۰.</ref> [[پسران]] او یکی به نام [[ابوسعید]] بود <ref> الاصابه، ج ۷، ص ۱۶۷.</ref> که صاحب [[فرزندی]] نشد <ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵.</ref> و دیگری به نام [[ابراهیم]] <ref> المعارف، ص ۲۸۲.</ref> که در [[خانه]] [[عمر بن خطاب]] بزرگ شد و [[عمر]] نام او را به [[عبدالرحمان]] [[تغییر]] داد.<ref> الاستیعاب، ج ۲، ص ۸۲۷؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹.</ref> عبدالرحمان با دختر [[عثمان بن عفان]] [[ازدواج]] کرد و به [[دستور]] وی به همراه [[زید بن ثابت]] به [[جمع قرآن]] پرداخت <ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹؛ البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۲۴۳.</ref> و در محاصره [[عثمان]] جراحت برداشت.<ref> اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹.</ref> وی در [[جنگ جمل]] در رکاب [[عایشه]] و از نخستین فراریان بود.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵.</ref> از او پسران متعددی برجای ماندند؛ از جمله [[ابوبکر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام]]، که از فقهای هفت‌گانه [[مدینه]] و [[مشاور]] [[ولید بن عبدالملک]] [[حاکم]] [[اموی]] بود.<ref> اخبارالطوال، ص ۳۲۶؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۷.</ref> دیگر پسر حارث، عبدالله‌ بود که در [[زمان]] [[رسول اکرم]]{{صل}} به [[دنیا]] آمد<ref> الاصابه، ج ۵، ص ۹؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۸۸۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۴۰.</ref> و گویی در [[شام]] بود و از [[طاعون]] [[جان]] [[سالم]] به در برد<ref> الاصابه، ج ۵، ص ۹.</ref>.<ref>[[مهدی زیرکی|زیرکی، مهدی]]، [[حارث بن هشام مخزومی (مقاله)|مقاله «حارث بن هشام مخزومی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
پس از [[نبرد]] احد، سپاه قریش به سوی [[مکه]] حرکت کرد؛ ولی با تحریک حارث، [[ابوسفیان]] و [[عمرو عاص]] [[تصمیم]] گرفتند بازگشته، [[کار]] [[مسلمانان]] را تمام کنند؛ اما چون شنیدند مسلمانان در تعقیب آنها تا منطقه حمراءالاسد آمده‌اند، مرعوب شده، به مکه بازگشتند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۲۵؛ الصافی، ج ۱، ۴۰۰؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۴۱۰.</ref> پس از [[صلح حدیبیه]] در [[سال ششم هجری]] [[خزاعه]] همپیمان پیامبر شد؛ ولی مدتی بعد برخی سران [[قریش]] با کمک به [[بنی‌بکر]] به [[خزاعه]] [[حمله]] کردند و [[نقض پیمان]] [[حدیبیه]] را موجب گشتند. [[سفر]] ابوسفیان به [[مدینه]] برای [[تجدید پیمان]] نیز ناکام ماند. در این ماجرا آیه {{متن قرآن|وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ}}<ref>«و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.</ref> نازل شد و [[مسلمانان]] را به [[نبرد]] با سران پیمانشکن و [[کافر]] [[قریش]] فراخواند. بنا به [[روایت]] [[ابن عباس]] مراد از [[ائمه کفر]] در این [[آیه شریفه]] [[عکرمة بن ابی جهل]] و [[سهیل بن عمرو]] و [[حارث بن هشام مخزومی]] است که [[عهد پیامبر]] را نقض کردند.<ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۹؛ اسباب النزول، ص ۲۴۶؛ مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۱۷؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۴۰.</ref> در [[فتح مکه]] به [[سال هشتم هجری]] حارث به همراه [[عبدالله ‌بن ابی ربیعه]] از [[ام‌هانی]]، [[خواهر]] [[حضرت علی]]{{ع}}، به مناسبت [[خویشی]] با شوهرش که از [[بنی مخزوم]] بود [[پناه]] خواست <ref> السیرة النبویه، ج ۴، ص ۸۶۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۷۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۵۹.</ref> و [[ام‌هانی]] او را پناه داد و از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای آنان [[امان]] گرفت.<ref> مسند احمد، ج ۶، ص ۳۴۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۲۳۳.</ref> به [[نقل]] از [[عمر بن خطاب]] گفته‌اند: به [[روز]] [[فتح]]، پیامبر اکرم{{صل}} حارث و [[ابوسفیان]] و [[صفوان بن امیه]] را به حضور‌ طلبید و به آنها گفت: مثَل من و مثَل شما همان است که [[یوسف]] به برادرانش گفت: {{متن قرآن|قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربان‌ترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.</ref>.<ref>الطبقات، ج ۲، ص ۱۴۱ - ۱۴۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۵.</ref> [[اذان]] گفتن [[غلام]] سیاهی به نام [[بلال]] بر بام [[کعبه]] بر [[اشراف قریش]] بسیار ناخوشایند بود و هر یک از خود واکنشی نشان دادند. حارث بن هشام این امر را [[بدبختی]] بزرگی دانست و [[آرزو]] کرد که پیش از این مرده بود و نعره‌های این الاغ را بر فراز کعبه نمی‌شنید. [[جبرئیل]] بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شد و [[گفتار]] همه را به اطلاع آن [[حضرت]] رسانید.<ref>انساب‌الاشراف، ج ۱، ص ۴۵۲؛ المغازی، ج ۲، ص ۸۴۶.</ref> به روایت دیگر، حارث بن هشام گفت: آیا [[محمد]] غیر از این کلاغ سیاه مؤذنی نیافت؟ پس چون [[رسول اکرم]]{{صل}} با [[وحی الهی]] از این سخنان [[آگاه]] شد آنان را به جهت [[تفاخر به نسب]] و [[مال]] [[سرزنش]] کرد. بر اساس یکی از گزارش‌ها در پی این ماجرا [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> نازل شد.<ref> اسباب النزول، ص ۴۱۱؛ کشف الاسرار، ج ۹، ص ۲۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۳۴۱.</ref> از گزارش‌ها برمی‌آید که [[پیامبر]] [[تمایل]] زیادی به [[اسلام]] [[حارث]] داشته است؛ ابن‌ حبیب از [[ابوذر غفاری]] [[نقل]] می‌کند که چون برای [[عمره]] وارد [[مکه]] شد و سراغ مهمان‌کنندگان مکه را گرفت گفتند: بسیارند و [[خانه]] حارث از همه نزدیک‌تر است و حارث او را سه [[روز]] مهمان کرد. [[ابوذر]] در بازگشت به [[مدینه]]، حکایت را به [[رسول خدا]] گفت و ایشان فرمودند: حارث سخاوتمندی سخاوتمندزاده است، [[دوست]] داشتم [[مسلمان]] می‌شد.<ref> المنمق، ص ۳۴۲.</ref> در گزارش دیگری از رخدادهای [[فتح مکه]] آمده که حارث که در برابر [[نیکی]]، [[مهربانی]] و [[گذشت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[رفتار]] پیشین خود از پیامبر شرمگین بود با ایشان روبه رو شد. پیامبر با روی گشاده به او گفت: خدای را [[سپاس]] که تو را به اسلام [[هدایت]] کرد. مانند تویی نباید نسبت به اسلام [[نادان]] می‌بود.<ref>تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۶.</ref> در پی فتح مکه، [[قریش]] همراه پیامبر به [[غزوه حنین]] رفت. [[حارث بن هشام]] در این [[غزوه]] [[حضور]] داشت؛ اما او نیز مانند بسیاری از [[اشراف قریش]] در انتهای [[سپاه]] [[ایستاده]] بود و وارد عرصه [[کارزار]] نشد تا ببیند گروه [[غالب]] کدام یک خواهد بود.<ref> المغازی، ج ۳، ص ۸۹۵؛ امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۲.</ref> پیامبر در این [[نبرد]] [[غنایم]] بسیاری به اشراف و بزرگان [[قریش]] بخشید تا دل‌هایشان را به اسلام متمایل سازد. این عده بعدها به "المؤلفة قلوبهم" [[شهرت]] یافتند و حارث بن هشام یکی از آنان بود و ۱۰۰ شتر از [[پیامبر]] دریافت کرد.<ref> تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۳؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۵۸؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۶۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۶۰۲.</ref> [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.</ref> درباره مولفة قلوبهم نازل شده است و [[حارث]] یکی از آنان بود که [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[غنایم]] و [[صدقات]] به آنان [[عطا]] می‌کرد.<ref>المغازی، ج ۳، ص ۹۴۶؛ جامع‌البیان، ج ۱۰، ص ۱۱۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۱۷۹.</ref> بنا به [[روایت]] [[ابن اسحاق]]، حارث بن هشام در [[سقیفه بنی‌ساعده]] [[حضور]] داشت و با استناد به روایت "[[امامان]] از قریش‌اند" گفت که اگر این روایت نبود [[قریش]] [[انصار]] را از [[خلافت]] کنار نمی‌زد.<ref> الاصابه، ج ۱، ص ۶۹۹.</ref> همچنین [[واقدی]] از حضور او در [[نبرد]] یَمامَه در [[سال ۱۲ هجری]] (از نبردهای معروف به [[ارتداد]]) و رجزخوانی او یاد کرده است.<ref>الرده، ص ۸۶.</ref> او تا فراخوان [[ابوبکر]] به شرکت در نبرد با بیزانس در [[مکه]] ماند و به [[مدینه]] [[هجرت]] نکرد.<ref>الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۶.</ref> در دوره [[خلافت ابوبکر]] آن‌گاه که [[نامه]] [[خلیفه]] در فراخوانی [[مسلمانان]] برای حضور در سپاهی برای رویارویی با [[لشکر]] [[روم]] به مکه رسید حارث همراه [[عکرمة بن ابی جهل]] و [[سهیل بن عمرو]] به مدینه رفت و ابوبکر آنها را گرامی داشت. سپس حارث به همراه ۷۰ نفر از [[اهل]] خود <ref>الکامل، ج ۲، ص ۵۶۲.</ref> عازم [[شام]] شد و در [[جنگ]] فحل حضور یافت <ref>الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ اعلام القرآن، ص ۲۷۸.</ref> و پس از آن در اجنادین در جنگ با [[رومیان]] سردسته نگهبانان<ref> تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۳۷.</ref> و به قولی [[پرچمدار]] [[سپاه]]<ref>تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۳۰۱.</ref> بود. [[ابن عساکر]] [[اخبار]] زیادی از او در مهم‌ترین [[نبرد]] [[مسلمانان]] با بیزانس یعنی نبرد [[یرموک]] در [[سال ۱۳ هجری]] [[نقل]] کرده است.<ref> تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۱؛ ج ۲، ص ۹۵، ۱۶۰؛ ج ۲۴، ص ۳۹۱.</ref> او در [[طاعون]] [[سال ۱۸ هجری]] که پس از [[فتح دمشق]] روی داد و به طاعون عمواس [[شهرت]] یافت [[بیمار]] شد و از [[دنیا]] رفت.<ref> الطبقات، ج ۷، ص ۴۰۴؛ انساب‌الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۰۳.</ref> در چگونگی [[مرگ]] [[حارث]] اقوال دیگری نیز وجود دارند؛ برخی گفته‌اند او در [[روز]] اجنادین در [[جنگ]] با [[روم]] به سال ۱۳ هجری کشته شد.<ref>فتوح البلدان، ج ۱، ص ۱۳۶؛ معجم‌البلدان، ج ۱، ص ۱۰۳.</ref> دیگری [[معتقد]] است در [[جنگ یرموک]] به [[سال ۱۵ هجری]] کشته شد.<ref>تاریخ خلیفه، ص ۸۹؛ تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۲۹۵.</ref> در منابع آمده که چون در سال ۱۵ هجری [[عمر بن خطاب]] [[دیوان]] را تأسیس کرد،<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۰۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۵۴۴.</ref> بر اساس سوابق حارث در دوره [[اسلامی]] سهم کمتری به او داد؛ ولی وی با توجه به [[منزلت]] خود در میان [[قریش]] [[اعتراض]] کرد، هرچند اعتراض او نتیجه‌ای نداشت.<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۵۲؛ الکامل، ج ۲، ص ۵۰۲.</ref> [[سخن]] برخی که گفته‌اند: حارث در [[زمان]] [[عمر]] راهی [[شام]] شد، این گزارش را [[تأیید]] می‌کند.<ref> تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۹۹.</ref> حارث از [[راویان]] [[پیامبر]] بود و [[روایت]] چگونگی [[نزول وحی]] از جمله [[روایات]] اوست. در این روایت آمده که پیامبر در [[پاسخ]] [[پرسش]] حارث از چگونگی [[وحی]] فرمود: گاهی فقط صدای وحی را می‌شنود و گاهی [[فرشته وحی]] را نیز می‌بیند و آنچه را به وی گفته می‌شود [[حفظ]] می‌کند.<ref> اسدالغابه، ج ۱، ۶۶۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۷، ص ۱۷۴؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۱۴.</ref> دختر حارث، [[ام‌حکیم]] [[همسر]] [[عکرمة بن ابی جهل]] بود.<ref>تاریخ طبری، ج ۳، ص ۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۵۶۰.</ref> [[پسران]] او یکی به نام [[ابوسعید]] بود <ref> الاصابه، ج ۷، ص ۱۶۷.</ref> که صاحب [[فرزندی]] نشد <ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵.</ref> و دیگری به نام [[ابراهیم]] <ref> المعارف، ص ۲۸۲.</ref> که در [[خانه]] [[عمر بن خطاب]] بزرگ شد و [[عمر]] نام او را به [[عبدالرحمان]] [[تغییر]] داد.<ref> الاستیعاب، ج ۲، ص ۸۲۷؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹.</ref> عبدالرحمان با دختر [[عثمان بن عفان]] [[ازدواج]] کرد و به [[دستور]] وی به همراه [[زید بن ثابت]] به [[جمع قرآن]] پرداخت <ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹؛ البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۲۴۳.</ref> و در محاصره [[عثمان]] جراحت برداشت.<ref> اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۲۹.</ref> وی در [[جنگ جمل]] در رکاب [[عایشه]] و از نخستین فراریان بود.<ref> انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۱۷۵.</ref> از او پسران متعددی برجای ماندند؛ از جمله [[ابوبکر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام]]، که از فقهای هفت‌گانه [[مدینه]] و [[مشاور]] [[ولید بن عبدالملک]] [[حاکم]] [[اموی]] بود.<ref> اخبارالطوال، ص ۳۲۶؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۷.</ref> دیگر پسر حارث، عبدالله‌ بود که در [[زمان]] [[رسول اکرم]]{{صل}} به [[دنیا]] آمد<ref> الاصابه، ج ۵، ص ۹؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۸۸۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۴۰.</ref> و گویی در [[شام]] بود و از [[طاعون]] [[جان]] [[سالم]] به در برد<ref> الاصابه، ج ۵، ص ۹.</ref>.<ref>[[مهدی زیرکی|زیرکی، مهدی]]، [[حارث بن هشام مخزومی (مقاله)|مقاله «حارث بن هشام مخزومی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>
== پرسش‌های وابسته ==


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==