۶۴٬۶۴۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>') |
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == ==' به '==') |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
*"طارق بن شهاب" [[کوفی]] کنیهاش ابوحیه و به قولی [[ابوعبدالله]] از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} است که به [[زیارت]] آن [[حضرت]] موفق شد؛ اما از آن [[حضرت]] [[حدیثی]] نشنیده است. وی در جنگهای بعد از [[پیامبر خدا]]{{صل}} یعنی در زمان [[ابوبکر]] و [[عمر]] شرکت داشت<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۴۸.</ref> و پس از [[قتل عثمان]] از [[شیعیان امیرالمؤمنین]]{{ع}} گردید و برای [[ملاقات]] [[حضرت]] از [[کوفه]] خارج شد که به استقبال [[امام]]{{ع}} برود، ولی در [[ربذه]] اطلاع یافت که [[امام]]{{ع}} در [[طلب]] و تعقیب [[عایشه]] و همراهانش میباشد لذا از بعضی افراد پرسید: چرا [[علی]]{{ع}} [[اقدام]] به این کار کرده است؟ کسی گفت: چون [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] [[پرچم]] [[مخالفت]] برداشته و [[پیمان]] شکسته و به [[بصره]] [[لشکرکشی]] کردهاند. طارق گوید: با خود گفتم، آنها برای [[جنگ]] رفتهاند، اکنون آیا به [[علی]]{{ع}} بپیوندم و با [[ام المؤمنین]] و [[یاران]] [[رسول خدا]]{{صل}} بجنگم، این کاری بس بزرگ و [[عظیم]] است، باز گفتم: پس آیا [[علی]]{{ع}} را رها کنم؟ و حال آنکه او اول کسی است که به [[پیامبر اسلام]] [[ایمان]] آورد و پسر عموی [[رسول خدا]] و [[وصی]] و [[جانشین]] اوست این کار هم اعظم و بزرگتر است، لذا با این [[فکر]] و [[اندیشه]] رفتم و خود را به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رساندم و [[سلام]] کردم و در محضرش نشستم و داستانم را برای او گفتم. [[امام]]{{ع}} جریان [[مخالفت]] [[طلحه]] و [[زبیر]] را برایم توضیح داد<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲.</ref>. از همان جا با [[اطمینان]] و [[آرامش]] به همراه [[امام]]{{ع}} شدم و در [[جمل]] شرکت کردم<ref>تهذیب التهذیب، ج۴، ص۹۴.</ref>. | *"طارق بن شهاب" [[کوفی]] کنیهاش ابوحیه و به قولی [[ابوعبدالله]] از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} است که به [[زیارت]] آن [[حضرت]] موفق شد؛ اما از آن [[حضرت]] [[حدیثی]] نشنیده است. وی در جنگهای بعد از [[پیامبر خدا]]{{صل}} یعنی در زمان [[ابوبکر]] و [[عمر]] شرکت داشت<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۴۸.</ref> و پس از [[قتل عثمان]] از [[شیعیان امیرالمؤمنین]]{{ع}} گردید و برای [[ملاقات]] [[حضرت]] از [[کوفه]] خارج شد که به استقبال [[امام]]{{ع}} برود، ولی در [[ربذه]] اطلاع یافت که [[امام]]{{ع}} در [[طلب]] و تعقیب [[عایشه]] و همراهانش میباشد لذا از بعضی افراد پرسید: چرا [[علی]]{{ع}} [[اقدام]] به این کار کرده است؟ کسی گفت: چون [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] [[پرچم]] [[مخالفت]] برداشته و [[پیمان]] شکسته و به [[بصره]] [[لشکرکشی]] کردهاند. طارق گوید: با خود گفتم، آنها برای [[جنگ]] رفتهاند، اکنون آیا به [[علی]]{{ع}} بپیوندم و با [[ام المؤمنین]] و [[یاران]] [[رسول خدا]]{{صل}} بجنگم، این کاری بس بزرگ و [[عظیم]] است، باز گفتم: پس آیا [[علی]]{{ع}} را رها کنم؟ و حال آنکه او اول کسی است که به [[پیامبر اسلام]] [[ایمان]] آورد و پسر عموی [[رسول خدا]] و [[وصی]] و [[جانشین]] اوست این کار هم اعظم و بزرگتر است، لذا با این [[فکر]] و [[اندیشه]] رفتم و خود را به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رساندم و [[سلام]] کردم و در محضرش نشستم و داستانم را برای او گفتم. [[امام]]{{ع}} جریان [[مخالفت]] [[طلحه]] و [[زبیر]] را برایم توضیح داد<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲.</ref>. از همان جا با [[اطمینان]] و [[آرامش]] به همراه [[امام]]{{ع}} شدم و در [[جمل]] شرکت کردم<ref>تهذیب التهذیب، ج۴، ص۹۴.</ref>. | ||
*وی در بین سال ۸۲ تا ۸۴ [[هجری]] از [[دنیا]] رفته است<ref>ر.ک: اسدالغابه، ج۳، ص۴۸؛ سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۹۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۷۷۷-۷۷۸.</ref> | *وی در بین سال ۸۲ تا ۸۴ [[هجری]] از [[دنیا]] رفته است<ref>ر.ک: اسدالغابه، ج۳، ص۴۸؛ سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۱۲؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۹۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۷۷۷-۷۷۸.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |