جریر بن اوس طائی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
وی [[جریر بن اوس بن حارثة بن لام طائی]]<ref>سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۶۷۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸.</ref> از [[قبیله طی]] است<ref>ابن حزم، جمهره، ص۳۹۹؛ ابن سلام، ابوعبید القاسم، کتاب النسب، ص۳۲۷.</ref>. جریر در حالی [[خدمت]] [[پیامبر]] رسید و [[اسلام]] آورد که [[حضرت]] از [[جنگ تبوک]] برمی‌گشت<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref>. برخی او را با برادرش [[خریم بن اوس طائی|خریم]] [[اشتباه]] گرفته‌اند، ولی ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref> آنان را [[برادر]] دانسته، می‌گوید: هر دو با هم خدمت پیامبر رسیدند و [[شعر]] [[عباس بن عبدالمطلب]] را که در [[مدح]] پیامبر بود برای حضرت خواندند. وی عموی [[عروة بن مضرس طائی]]<ref>صحابی و از بزرگان قبیلة طی بود.</ref> است<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸.</ref>.
وی [[جریر بن اوس بن حارثة بن لام طائی]]<ref>سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۶۷۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸.</ref> از [[قبیله طی]] است<ref>ابن حزم، جمهره، ص۳۹۹؛ ابن سلام، ابوعبید القاسم، کتاب النسب، ص۳۲۷.</ref>. جریر در حالی [[خدمت]] [[پیامبر]] رسید و [[اسلام]] آورد که [[حضرت]] از [[جنگ تبوک]] برمی‌گشت<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref>. برخی او را با برادرش [[خریم بن اوس طائی|خریم]] [[اشتباه]] گرفته‌اند، ولی ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref> آنان را [[برادر]] دانسته، می‌گوید: هر دو با هم خدمت پیامبر رسیدند و [[شعر]] [[عباس بن عبدالمطلب]] را که در [[مدح]] پیامبر بود برای حضرت خواندند. وی عموی [[عروة بن مضرس طائی]]<ref>صحابی و از بزرگان قبیلة طی بود.</ref> است<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۸.</ref>.


روزی [[معاویه]] به جریر گفت: «[[سید]]» نزد شما کیست؟ پاسخ داد: کسی که به نیازمند ما کمک کند و از [[جاهل]] ما [[چشم پوشی]] کند و از لغزش‌های ما بگذرد. معاویه او را [[تحسین]] کرد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref>. [[صحابی]] دیگری به همین نام وجود دارد که لقبش اسلمی است و [[روایت]] [[حرمت]] گوشت خرگوش به دلیل حیض شدنش، از طریق وی نقل شده است<ref>ابن حزم، المحلی، ج۷، ص۴۳۳.</ref> که با توجه به<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری ج۴، ص۱۸۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۴.</ref>. او خیلی زود [[مسلمان]] شد و در [[غزوه أحد]] شرکت کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۳۸.</ref>. [[اسامه]] از پدرش زید نقل کرده است که [[جعال بن سراقه]] در حالی که سخت [[غمگین]] بود و به [[سختی]] نفس می‌کشید، همراه [[رسول خدا]]{{صل}} عازم [[احد]] شد و در ابتدای حرکت، آهی کشید و به آن حضرت عرض کرد: یا [[رسول الله]]، به من گفته‌اند فردا شما (پیامبر) کشته می‌شوی! رسول خدا{{صل}} با [[محبت]] دست به سینه او گذاشت و فرمود: « آیا چنین نیست که همه [[روزگار]] را فردا تشکیل می‌دهد»<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری ج۴، ص۱۸۵.</ref>. گفته شده وی و [[ابو بردة بن نیار]]، آخرین نفری بودند که در احد پس از کشته شدن [[مسلمانان]] از [[کوه]] برگشتند و به مسلمانان پیوستند. واقدی به سند خود از [[عمر بن حکم]] می‌گوید: [[ابلیس]] در [[جنگ احد]] به شکل جعال بن سراقه درآمد و سه مرتبه فریاد کشید: [[محمد]] کشته شد، و [[مردم]] از هر سوی گریختند. [[عمر بن خطاب]] می‌گوید: به دلیل شنیدن این صدای مانند ماده بز کوهی به کوه گریختم<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۴۱.</ref>. اینکه ابلیس به شکل جعال درآمد، برای او [[گرفتاری]] درست شد و مسلمانان درصدد برآمدند او را بکشند. [[خوات بن جبیر]] و [[ابوبردة بن نیار]] [[گواهی]] دادند جعال در کنار آنان بر [[ضد]] [[مشرکان]] می‌جنگید و فریاد زننده غیر جعال بوده است<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>.
روزی [[معاویه]] به جریر گفت: «[[سید]]» نزد شما کیست؟ پاسخ داد: کسی که به نیازمند ما کمک کند و از [[جاهل]] ما [[چشم پوشی]] کند و از لغزش‌های ما بگذرد. معاویه او را [[تحسین]] کرد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۱۱.</ref>. [[صحابی]] دیگری به همین نام وجود دارد که لقبش اسلمی است و [[روایت]] [[حرمت]] گوشت خرگوش به دلیل حیض شدنش، از طریق وی نقل شده است<ref>ابن حزم، المحلی، ج۷، ص۴۳۳.</ref> که با توجه به [[لقب]] اینها، یعنی طانی و اسلمی، به نظر می‌رسد اینها دو نفرند. افزون بر آنکه هیچ کدام از صحابه‌نگاران از [[جریر بن اوس اسلمی]] یاد نکرده‌اند.<ref>[[عظیم ابوالقاسمی|ابوالقاسمی، عظیم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جریر بن اوس طائی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۸۴-۳۸۵.</ref>
 
 
 
 
 
 
<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری ج۴، ص۱۸۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۴.</ref>. او خیلی زود [[مسلمان]] شد و در [[غزوه أحد]] شرکت کرد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب ج۱، ص۳۳۸.</ref>. [[اسامه]] از پدرش زید نقل کرده است که [[جعال بن سراقه]] در حالی که سخت [[غمگین]] بود و به [[سختی]] نفس می‌کشید، همراه [[رسول خدا]]{{صل}} عازم [[احد]] شد و در ابتدای حرکت، آهی کشید و به آن حضرت عرض کرد: یا [[رسول الله]]، به من گفته‌اند فردا شما (پیامبر) کشته می‌شوی! رسول خدا{{صل}} با [[محبت]] دست به سینه او گذاشت و فرمود: « آیا چنین نیست که همه [[روزگار]] را فردا تشکیل می‌دهد»<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری ج۴، ص۱۸۵.</ref>. گفته شده وی و [[ابو بردة بن نیار]]، آخرین نفری بودند که در احد پس از کشته شدن [[مسلمانان]] از [[کوه]] برگشتند و به مسلمانان پیوستند. واقدی به سند خود از [[عمر بن حکم]] می‌گوید: [[ابلیس]] در [[جنگ احد]] به شکل جعال بن سراقه درآمد و سه مرتبه فریاد کشید: [[محمد]] کشته شد، و [[مردم]] از هر سوی گریختند. [[عمر بن خطاب]] می‌گوید: به دلیل شنیدن این صدای مانند ماده بز کوهی به کوه گریختم<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۴۱.</ref>. اینکه ابلیس به شکل جعال درآمد، برای او [[گرفتاری]] درست شد و مسلمانان درصدد برآمدند او را بکشند. [[خوات بن جبیر]] و [[ابوبردة بن نیار]] [[گواهی]] دادند جعال در کنار آنان بر [[ضد]] [[مشرکان]] می‌جنگید و فریاد زننده غیر جعال بوده است<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۲.</ref>.


در [[جنگ ذات الرقاع]] (سال چهارم) [[رسول خدا]]{{صل}}، جعیل بن سراقه را در [[مقام]] مژده رسان عازم [[مدینه]] کرد تا خبر [[سلامت]] ایشان و مسلمانان را به [[آگاهی]] [[مردم مدینه]] برساند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری ج۲، ص۴۷.</ref>. او در [[جنگ]] [[بنی قریظه]] (سال پنجم) یک چشمش را از دست داد<ref>ابن نعیم، ج۲، ص۶۲۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۶۱۶.</ref> و در [[روز]] [[احزاب]] همراه مسلمانان مشغول کندن [[خندق]] بود. در همان روز به دستور رسول خدا{{صل}}، همه [[اهل]] خندق را برای خوردن خرمایی که [[عمره]] برای پدرش رواحه آورده و به [[برکت]] دعای آن [[حضرت]] زیاد شده بود، [[دعوت]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۶.</ref>. در [[شعبان]] [[سال]] ششم، هنگام عزیمت رسول خدا{{صل}} به سوی [[بنی مصطلق]]، [[جانشین]] آن حضرت در مدینه شد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۷.</ref>، ولی [[موسی بن عقبه]]، او را حاضر در جنگ بنی مصطلق دانسته است. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۸.</ref> قول موسی بن عقبه را منافی با [[جانشینی]] وی در [[مدینه]]، و همین را [[شاهد]] بر دو نفر بودن جعیل و جعال می‌داند، در حالی که هیچ شاهدی برای مدعای [[ابن حجر]] وجود ندارد. جعال در [[شوال]] سال ششم در [[سریه کرز بن جابر]] به ناحیه ذی الجذر شرکت کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۱.</ref> و در [[جنگ خیبر]] نیز همراه آن [[حضرت]] بود و [[پیام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را مبنی بر کشته شدن مرحب و [[نزول آیات]] مربوط به [[ارث]] [[دختران]] را برای [[محمود بن مسلمة]] برد که به وسیله مرحب سنگ خورده بود و در آستانه [[شهادت]]، نگران ارث بردن دختران خود بود<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۸.</ref>.
در [[جنگ ذات الرقاع]] (سال چهارم) [[رسول خدا]]{{صل}}، جعیل بن سراقه را در [[مقام]] مژده رسان عازم [[مدینه]] کرد تا خبر [[سلامت]] ایشان و مسلمانان را به [[آگاهی]] [[مردم مدینه]] برساند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری ج۲، ص۴۷.</ref>. او در [[جنگ]] [[بنی قریظه]] (سال پنجم) یک چشمش را از دست داد<ref>ابن نعیم، ج۲، ص۶۲۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۶۱۶.</ref> و در [[روز]] [[احزاب]] همراه مسلمانان مشغول کندن [[خندق]] بود. در همان روز به دستور رسول خدا{{صل}}، همه [[اهل]] خندق را برای خوردن خرمایی که [[عمره]] برای پدرش رواحه آورده و به [[برکت]] دعای آن [[حضرت]] زیاد شده بود، [[دعوت]] کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۶.</ref>. در [[شعبان]] [[سال]] ششم، هنگام عزیمت رسول خدا{{صل}} به سوی [[بنی مصطلق]]، [[جانشین]] آن حضرت در مدینه شد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۳۷.</ref>، ولی [[موسی بن عقبه]]، او را حاضر در جنگ بنی مصطلق دانسته است. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۸.</ref> قول موسی بن عقبه را منافی با [[جانشینی]] وی در [[مدینه]]، و همین را [[شاهد]] بر دو نفر بودن جعیل و جعال می‌داند، در حالی که هیچ شاهدی برای مدعای [[ابن حجر]] وجود ندارد. جعال در [[شوال]] سال ششم در [[سریه کرز بن جابر]] به ناحیه ذی الجذر شرکت کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۱.</ref> و در [[جنگ خیبر]] نیز همراه آن [[حضرت]] بود و [[پیام]] [[رسول خدا]]{{صل}} را مبنی بر کشته شدن مرحب و [[نزول آیات]] مربوط به [[ارث]] [[دختران]] را برای [[محمود بن مسلمة]] برد که به وسیله مرحب سنگ خورده بود و در آستانه [[شهادت]]، نگران ارث بردن دختران خود بود<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۸.</ref>.


رسول خدا{{صل}} پس از [[پیروزی]] در جِعِرَّانِه، از [[غنایم]] [[حنین]] به کسانی که می‌خواست [[دل]] آنان را به دست آورد، فراوان عطا کرد. [[سعد بن ابی وقاص]] وقتی عطایای آن حضرت را به دیگران دید، گفت: ای رسول خدا{{صل}}! به [[عیینة بن حصین]] و [[أقرع بن حابس]] و عده‌ای دیگر صد شتر صد شتر بخشیدی، ولی [[جعیل بن سراقه]] را به حال خود رها کردی. حضرت فرمود: «[[سوگند]] به کسی که [[جان]] من در دست اوست، جعیل بن سراقه بسیار بهتر از جهانی آکنده از مانند عینه و [[اقرع]] است. من برای به دست آوردن دل آنان و [[مسلمان]] شدنشان به ایشان بخشیدم و جعیل را به اسلامش واگذاشتم»<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۱۳۹؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، شرح الأخبار، ج۱، ص۳۱۷؛ ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند، ج۲، ص۷۰.</ref>. در [[روایت]] [[ابوسالم جیشانی]] آمده است: رسول خدا از [[ابوذر]] پرسید: جعبل را چگونه بافتی؟ ابوذر گفت: [[فقیری]] مانند دیگر [[فقیران]]. سپس پرسید: فلانی را چگونه بافتی؟ ابوذر گفت: مهتر [[پیشوایان]]. حضرت فرمود: «جعیل بهتر از جهانی آکنده از آن آدم‌هاست». [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۹۶.</ref>، سند این روایت را صحیح دانسته است. وی پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} زنده بوده و گزارش شرکت جعال ([[جمیل]]) در [[جنگ تبوک]] نیز آمده است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۸.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جریر بن اوس طائی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۸۴-۳۸۵.</ref>
رسول خدا{{صل}} پس از [[پیروزی]] در جِعِرَّانِه، از [[غنایم]] [[حنین]] به کسانی که می‌خواست [[دل]] آنان را به دست آورد، فراوان عطا کرد. [[سعد بن ابی وقاص]] وقتی عطایای آن حضرت را به دیگران دید، گفت: ای رسول خدا{{صل}}! به [[عیینة بن حصین]] و [[أقرع بن حابس]] و عده‌ای دیگر صد شتر صد شتر بخشیدی، ولی [[جعیل بن سراقه]] را به حال خود رها کردی. حضرت فرمود: «[[سوگند]] به کسی که [[جان]] من در دست اوست، جعیل بن سراقه بسیار بهتر از جهانی آکنده از مانند عینه و [[اقرع]] است. من برای به دست آوردن دل آنان و [[مسلمان]] شدنشان به ایشان بخشیدم و جعیل را به اسلامش واگذاشتم»<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۱۳۹؛ قاضی نعمان، نعمان بن محمد، شرح الأخبار، ج۱، ص۳۱۷؛ ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند، ج۲، ص۷۰.</ref>. در [[روایت]] [[ابوسالم جیشانی]] آمده است: رسول خدا از [[ابوذر]] پرسید: جعبل را چگونه بافتی؟ ابوذر گفت: [[فقیری]] مانند دیگر [[فقیران]]. سپس پرسید: فلانی را چگونه بافتی؟ ابوذر گفت: مهتر [[پیشوایان]]. حضرت فرمود: «جعیل بهتر از جهانی آکنده از آن آدم‌هاست». [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۹۶.</ref>، سند این روایت را صحیح دانسته است. وی پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} زنده بوده و گزارش شرکت جعال ([[جمیل]]) در [[جنگ تبوک]] نیز آمده است<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۸۸.</ref>
 
.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «جریر بن اوس طائی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۳۸۴-۳۸۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش