←مقدمه
جز (جایگزینی متن - 'رده:صحابه' به 'رده:صحابه پیامبر') |
(←مقدمه) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
او با [[کنیه]] مشهور است<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۵۶۹.</ref> و در مورد نام وی و نام پدرش [[اختلاف]] زیادی وجود دارد. نامهای وی از این قرار است: | او با [[کنیه]] مشهور است<ref>ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۵۶۹.</ref> و در مورد نام وی و نام پدرش [[اختلاف]] زیادی وجود دارد. نامهای وی از این قرار است: «جُرهُم»<ref>بخاری، التاریخ الصغیر، ج۱، ص۱۲۳.</ref>، «جرثوم بن ناشب»، «جرثوم بن لاشب»<ref>بخاری، التاریخ الصغیر، ج۱، ص۱۲۳؛ او «لاشب» را خطا دانسته است.</ref> «جرهم بن ناش»<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۹۱.</ref> «جرثومه بن عبدالکریم»<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۹۱؛ مزی، ج۳۳، ص۱۷۱.</ref>، «جرهم بن باسم»<ref>دولابی، ج۱، ص۱۱۶.</ref>، «جرثوم»، «بن ناشر»، «عمرو بن جرثوم»، «لاشِر بن جرهم»، «لاشر بن حمیر»، «أسود بن جرهم» و «اسود بن جرثومه»<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۱۵۵.</ref>. [[ابن حجر]] هم به نقل از مسلم، نام وی را «لاشر بن جرثومه» دانسته است<ref>ابن حجر، ج۵، ص۴۹۸.</ref>. | ||
[[ابن عساکر]] میگوید: نام وی در یک نسخه قدیمی به خط [[ابوعمرو بن حیویه]]، | [[ابن عساکر]] میگوید: نام وی در یک نسخه قدیمی به خط [[ابوعمرو بن حیویه]]، «جرهم بن باشم» [[رؤیت]] گردید. او در عین حال، به ذکر اختلاف در نامها میپردازد و این نامها، یعنی «جرذوم بن ناشر»، «لاشومة بن جرثوم»، «لاش بن جلهم»، «عرنوف بن ناشم» یا ناشر، «ناشب بن عمرو»، «خریم بن ناشب» و «جرهم بن ناشم»<ref>سمعانی، ج۲، ص۴۲۴.</ref> را بر آنها میافزاید و ناشم را صواب میشمارد<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۸۵، ۸۸، ۹۵، ۹۶ و ۹۸.</ref>. ابن کلبی <ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۴۸.</ref> ابوثعلبه را «أشر بن جرهم بن هُنی بن عامر بن مُشرِق بن حارثة بن عمرو بن مُرّ بن وائل» معرفی میکند. ابن ماکولا<ref>ابن ماکولا، ج۲، ص۴۶۷.</ref> نیز به نقل از ابن کلبی، «أشِق بن جرهم» آورده است. [[تاریخ]] نگاران گاهی این اسامی را از علمای پیشین یا از فردی از اهالی روستای خشنیها در [[دمشق]]، و زمانی به [[شاگردان]] و روایتگران [[احادیث]] ابوثعلبه و در بسیاری از موارد، به صورت مجهول و مرسل نقل میکنند. به نظر میرسد قطعاً میان جرثوم، جرثومه، جرذوم، جلهم، جرهم، خریم، و نیز میان ناش، ناشب، ناشر، الاشب، لاشر، أشر، لاش و باشم تصحیف صورت پذیرفته است و از نظر تعداد و تکرار نام جرهم، آن اسامی باید تصحیف جرهم باشند. | ||
نام [[برادر]] وی [[عمرو بن جرهم]] بود<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۴۹.</ref> که همراه [[هیئت]] خشنی [[اسلام]] آورد و این دو از تیره لَبوان (لَیوان و لبواق) بن مر بن خشین بودند<ref>ابن ماکولا، ج۲، ص۴۶۷.</ref>. ابن کلبی<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۴۸.</ref> ایشان را تیره [[عمرو بن مر بن خُشین]] میداند. | نام [[برادر]] وی [[عمرو بن جرهم]] بود<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۴۹.</ref> که همراه [[هیئت]] خشنی [[اسلام]] آورد و این دو از تیره لَبوان (لَیوان و لبواق) بن مر بن خشین بودند<ref>ابن ماکولا، ج۲، ص۴۶۷.</ref>. ابن کلبی<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۴۸.</ref> ایشان را تیره [[عمرو بن مر بن خُشین]] میداند. | ||
در انتساب وی به بنوخُشَین اختلافی نیست<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۴۳.</ref>. [[سمعانی]]<ref>سمعانی، ج۲، ص۴۲۵- ۴۲۴.</ref> با ذکر [[اختلاف]] در نام ابوثعلبه، شرح حال وی را ذیل سه نام | در انتساب وی به بنوخُشَین اختلافی نیست<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۴۳.</ref>. [[سمعانی]]<ref>سمعانی، ج۲، ص۴۲۵- ۴۲۴.</ref> با ذکر [[اختلاف]] در نام ابوثعلبه، شرح حال وی را ذیل سه نام «ابوثعلبه خشنی»، «ابوثعلبه جرثوم بن عمرو خشنی» و برادرش «عمرو بن جرهم خشنی» آورده است. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۵۰.</ref> احتمال یکی بودن [[ابوثعلبه حنفی]] را با خشنی بعید نمیداند. | ||
برخی ابوثعلبه را پسر عموی [[کَردَم بن قَیس]] شمردهاند. استناد ایشان، روایتی از کردم بن قیس است که میگوید: من و پسر عمویم ابوثعلبه، در [[روز]] گرمی حرکت میکردیم، در حالی که من [[کفش]] داشتم و او نداشت. وی از من کفشی درخواست کرد، گفتم: مشروط به آنکه دخترت را به [[نکاح]] من درآوردی! و او پذیرفت. در پایان مسیر، ابوثعلبه کفشم را پس داد و دخترش را نداد. کردم نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفت و قصه را بازگو کرد. [[پیامبر]] آن قول و قرار را [[باطل]] دانست و فرمود: | برخی ابوثعلبه را پسر عموی [[کَردَم بن قَیس]] شمردهاند. استناد ایشان، روایتی از کردم بن قیس است که میگوید: من و پسر عمویم ابوثعلبه، در [[روز]] گرمی حرکت میکردیم، در حالی که من [[کفش]] داشتم و او نداشت. وی از من کفشی درخواست کرد، گفتم: مشروط به آنکه دخترت را به [[نکاح]] من درآوردی! و او پذیرفت. در پایان مسیر، ابوثعلبه کفشم را پس داد و دخترش را نداد. کردم نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفت و قصه را بازگو کرد. [[پیامبر]] آن قول و قرار را [[باطل]] دانست و فرمود: «رهایش کن برای تو خیری در آن نیست»<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۴۶؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۳-۱۸۲؛ ابن اثیر، ج۶، ص۴۳؛ ر.ک: کردم بن قیس.</ref>. در گزارش فوق، ابوثعلبه مطلق آمده است و تنها به دلیل روشن بودن [[نسب]] کردم بن قیس، وی خشنی معرفی شده است. نسب کردم بن قیس چنین است: «قیس بن أبی سائب بن عمران بن ثعلبه خشنی»<ref>ابن حجر، ج۵، ص۴۳۳</ref>. در این صورت، جد ابوثعلبه، عمران و از تیره بنوخشین، «وائل بن نَمِر بن وَبَرة» از [[قبیله]] [[قضاعه]] است<ref>ابن حجر، ج۷، ص۵۱.</ref>. | ||
باید توجه داشت این [[سلسله]] نسب با آنچه ابن کلبی گزارش کرده، مغایرت دارد<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۴۸.</ref>. گزارشهای مشابهی برای ابوثعلبه خشنی و ابوثعلبه ثقفی، و نیز برای کردم بن قیس خشنی و کردم بن سفیان ثقفی نقل شده که احتمال مشترک بودن آن [[اخبار]] و نیز یکی بودن کردم خشنی و ثقفی، و همچنین یکی بودن ابوثعلبه خشنی و ثقفی وجود دارد<ref>ر.ک: ابوثعلبه ثقفی، کردم بن قیس خشنی و کردم بن سفیان ثقفی.</ref>. | باید توجه داشت این [[سلسله]] نسب با آنچه ابن کلبی گزارش کرده، مغایرت دارد<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۴۸.</ref>. گزارشهای مشابهی برای ابوثعلبه خشنی و ابوثعلبه ثقفی، و نیز برای کردم بن قیس خشنی و کردم بن سفیان ثقفی نقل شده که احتمال مشترک بودن آن [[اخبار]] و نیز یکی بودن کردم خشنی و ثقفی، و همچنین یکی بودن ابوثعلبه خشنی و ثقفی وجود دارد<ref>ر.ک: ابوثعلبه ثقفی، کردم بن قیس خشنی و کردم بن سفیان ثقفی.</ref>. | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
با توجه به سه [[شاهد]] فوق؛ [[تشرف]] ابوثعلبه پیش از [[خیبر]]، حضور در [[غزوه خیبر]] و [[پیشی گرفتن]] وی در [[مسلمانی]] بر [[ابوهریره]]، [[زمان]] [[پذیرفتن]] اسلامش را در [[سال هفتم هجری]] صحیح میدانیم، اما با گزارشهای مربوط به حضور وی در [[بیعت رضوان]]، [[تعارض]] جدی دارد و به ناچار به سلب این [[فضیلت]] از وی خواهد انجامید. | با توجه به سه [[شاهد]] فوق؛ [[تشرف]] ابوثعلبه پیش از [[خیبر]]، حضور در [[غزوه خیبر]] و [[پیشی گرفتن]] وی در [[مسلمانی]] بر [[ابوهریره]]، [[زمان]] [[پذیرفتن]] اسلامش را در [[سال هفتم هجری]] صحیح میدانیم، اما با گزارشهای مربوط به حضور وی در [[بیعت رضوان]]، [[تعارض]] جدی دارد و به ناچار به سلب این [[فضیلت]] از وی خواهد انجامید. | ||
در مورد شرح حال وی از زمان حضورش در [[جنگ خیبر]] در سال هفتم هجری تا زمان ورود هیئت بنوخشین نزد [[پیامبر]]، گزارشی در دست نیست؛ جز اینکه او به سوی قومش عزیمت کرد و تنی چند دعوتش را پذیرفتند و [[هیئت]] هفت، ده یا چند نفرهای از تیره بنوخشین نزد پیامبر آمدند، [[مسلمان]] شدند، [[بیعت]] کردند و بازگشتند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۸۱.</ref>. مکان ورود آن هیئت و [[ملاقات]] آنان را با پیامبر، [[شهر]] [[مکه]] گفتهاند<ref> سمعانی، ج۲، ص۴۲۵.</ref> که در این صورت، باید در سال هشتم ([[فتح مکه]]) یا دهم [[هجری]] ([[حجة الوداع]]) باشد. اما از ظاهر عبارت {{عربی| | در مورد شرح حال وی از زمان حضورش در [[جنگ خیبر]] در سال هفتم هجری تا زمان ورود هیئت بنوخشین نزد [[پیامبر]]، گزارشی در دست نیست؛ جز اینکه او به سوی قومش عزیمت کرد و تنی چند دعوتش را پذیرفتند و [[هیئت]] هفت، ده یا چند نفرهای از تیره بنوخشین نزد پیامبر آمدند، [[مسلمان]] شدند، [[بیعت]] کردند و بازگشتند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۸۱.</ref>. مکان ورود آن هیئت و [[ملاقات]] آنان را با پیامبر، [[شهر]] [[مکه]] گفتهاند<ref> سمعانی، ج۲، ص۴۲۵.</ref> که در این صورت، باید در سال هشتم ([[فتح مکه]]) یا دهم [[هجری]] ([[حجة الوداع]]) باشد. اما از ظاهر عبارت {{عربی|«ثم قدم بعد ذلك سبعةُ نفرٍ من خشين فنزلوا على ابي ثعلبه فأسلموا وبایعوا ورجعوا الى قومهم»}}<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۴۹.</ref> این گونه فهمیده میشود که [[وفد]] هفت نفره خشین در مدت زمانی نه چندان طولانی از زمان مسلمان شدن ابی ثعلبه، (بعد از خیبر تا پیش از فتح مکه) در [[مدینه]] به حضور پیامبر رسیدند؛ زیرا آنان در [[منزل]] أبوثعلبه اقامت داشتند و سپس به [[سرزمین]] خویش بازگشتند. افزون بر آنچه گفته شد، از ورود وفد یا وفودی در مکه گزارشی نشده است. | ||
در مورد شرح حال وی از [[منابع تاریخی]]، آگاهیهای زیادی جز گزارشهای پراکندهای در [[فتوحات]] به دست نمیآید. او در [[فتح]] [[حمص]] در سال پانزده شرکت داشت و نخستین [[نماز جماعت]] [[مسلمانان]] در آنجا، به [[امامت]] وی در کنیسه | در مورد شرح حال وی از [[منابع تاریخی]]، آگاهیهای زیادی جز گزارشهای پراکندهای در [[فتوحات]] به دست نمیآید. او در [[فتح]] [[حمص]] در سال پانزده شرکت داشت و نخستین [[نماز جماعت]] [[مسلمانان]] در آنجا، به [[امامت]] وی در کنیسه «[[یوحنا]]» برگزار گردید<ref>باجی، ج۱، ص۴۷۰.</ref>. بر اساس گزارشهای [[تاریخی]]، او در زمره [[حزب]] [[قاعدین]] به شمار میرود؛ زیرا در هیچ یک از جنگهای [[دوران خلافت امام علی]]{{ع}}، نه به نفع و نه به ضرر [[امام]] شرکت نکرد<ref>باجی، ج۱، ص۴۷۰.</ref>. همچنین وی از آن اوضاع به [[فتنه]] [[علی]]{{ع}}، و احتمالا از [[جنگ جمل]] به نخستین فتنه تعبیر کرده است<ref>مزی، ج۳۳، ص۱۷۴.</ref>. یکی از اسناد معتبر بر عضویت وی در [[حزب]] [[قاعدین]]، شاید نقل این [[روایتها]] از طریق او از [[پیامبر]] باشد که فرمود: {{متن حدیث| إِذَا رَأَيْتَ شُحّاً مُطَاعاً وَ هَوًى مُتَّبَعاً وَ إِعْجَابَ كُلِّ ذِي رَأْيٍ بِرَأْيِهِ فَعَلَيْكَ بِنَفْسِكَ وَ دَعْ أَمْرَ اَلْعَامَّةِ }}<ref>مزی، ج۲۱، ص۵۶۳.</ref>؛ همچنین [[روایت]] دیگری از پیامبر که فرمود: {{متن حدیث|إنَّ مِنْ ورائِكُمْ أيامَ الصبرِ الصبرُ فيهِنَّ كَقَبْضٍ علَى الجمْرِ}}<ref>بخاری، التاریخ الکبیر، ج۸، ص۴۲۶.</ref>؛ واگذاری امور [[مردم]] به خودشان و [[شکیبایی]] پیشه کردن، نشانه اعتزال اوست. | ||
[[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۵۱.</ref> وی را ساکن [[شام]] دانسته و بنا بر قولی میگوید: وی را ساکن [[حمص]] دانستهاند. وی در جریان [[فتوحات]] به حمص رفت و مدتی آنجا مقیم بود. سپس از آنجا کوچید<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۹۰.</ref> و مدتی نیز در داریّا - هشت کیلومتری جنوب غربی [[دمشق]] -[[سکونت]] گزید و این با استناد به [[حدیث مشهور]] [[جابر بن عمیر عنسی]] پذیرفته شده است. جابر میگوید: ما در [[مسجد]] داریا بودیم و ابوثعلبه همراه شاگردانش از اهالی داریا که از وی روایت میکردند آنجا بودند. [[ابن عساکر]] میافزاید: گفته شده است وی در روستای بلاط اقامت داشت و [[نسل]] او تاکنون <ref>[[زمان]] [[وفات]] ابن عساکر ۵۷۱.</ref> آنجا مقیم هستند <ref>قاضی عبدالجبار، تاریخ داریا، ص۵۸؛ ابن عساکر، ج۶۶، ص۸۵.</ref>. ابوثعلبه همراه [[یزید بن معاویه]] در [[جنگ]] [[قسطنطنیه]] در سال ۵۵ شرکت داشت<ref>بخاری، التاریخ الصغیر، ج۱، ص۱۲۳؛ ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۰۴.</ref>. | [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۷، ص۵۱.</ref> وی را ساکن [[شام]] دانسته و بنا بر قولی میگوید: وی را ساکن [[حمص]] دانستهاند. وی در جریان [[فتوحات]] به حمص رفت و مدتی آنجا مقیم بود. سپس از آنجا کوچید<ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۹۰.</ref> و مدتی نیز در داریّا - هشت کیلومتری جنوب غربی [[دمشق]] -[[سکونت]] گزید و این با استناد به [[حدیث مشهور]] [[جابر بن عمیر عنسی]] پذیرفته شده است. جابر میگوید: ما در [[مسجد]] داریا بودیم و ابوثعلبه همراه شاگردانش از اهالی داریا که از وی روایت میکردند آنجا بودند. [[ابن عساکر]] میافزاید: گفته شده است وی در روستای بلاط اقامت داشت و [[نسل]] او تاکنون <ref>[[زمان]] [[وفات]] ابن عساکر ۵۷۱.</ref> آنجا مقیم هستند <ref>قاضی عبدالجبار، تاریخ داریا، ص۵۸؛ ابن عساکر، ج۶۶، ص۸۵.</ref>. ابوثعلبه همراه [[یزید بن معاویه]] در [[جنگ]] [[قسطنطنیه]] در سال ۵۵ شرکت داشت<ref>بخاری، التاریخ الصغیر، ج۱، ص۱۲۳؛ ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۰۴.</ref>. | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
وی از [[راویان احادیث]] پیامبر است و از [[معاذ بن جبل]] و [[ابوعبیده بن جراح]] نیز روایت کرده است. روایاتش نزد [[شامیان]] است<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۴۲۴.</ref> و بسیاری از [[اهل]] داریا از وی روایت کردهاند. [[راویان]] زیادی برای وی نام بردهاند؛ از آن جملهاند: [[ابوادریس خولانی]]، [[جبیر بن نفیر حضرمی]]، [[سعید بن مسیب]]، [[ابورجاء عطاردی]]، [[عطاء بن یزید لیثی]]، [[مکحول شامی]]<ref>ابن عساکر، ج۴۶، ص۳۳۲ و ۴۹۶ و ج۶۶، ص۸۴.</ref>، [[ابوقلابه جرمی]]<ref>دارقطنی، ج۶، ص۳۴۳-۳۲۱.</ref>، [[عبدالله بن عمرو بن عاص]]<ref>مزی، ج۳۳، ص۱۶۸-۱۶۷.</ref> و [[ابوعبیدالله مسلم بن مشکم خزاعی]]<ref>خطیب بغدادی، ج۷، ص۴۴۶.</ref>. | وی از [[راویان احادیث]] پیامبر است و از [[معاذ بن جبل]] و [[ابوعبیده بن جراح]] نیز روایت کرده است. روایاتش نزد [[شامیان]] است<ref>ابن ماکولا، ج۷، ص۴۲۴.</ref> و بسیاری از [[اهل]] داریا از وی روایت کردهاند. [[راویان]] زیادی برای وی نام بردهاند؛ از آن جملهاند: [[ابوادریس خولانی]]، [[جبیر بن نفیر حضرمی]]، [[سعید بن مسیب]]، [[ابورجاء عطاردی]]، [[عطاء بن یزید لیثی]]، [[مکحول شامی]]<ref>ابن عساکر، ج۴۶، ص۳۳۲ و ۴۹۶ و ج۶۶، ص۸۴.</ref>، [[ابوقلابه جرمی]]<ref>دارقطنی، ج۶، ص۳۴۳-۳۲۱.</ref>، [[عبدالله بن عمرو بن عاص]]<ref>مزی، ج۳۳، ص۱۶۸-۱۶۷.</ref> و [[ابوعبیدالله مسلم بن مشکم خزاعی]]<ref>خطیب بغدادی، ج۷، ص۴۴۶.</ref>. | ||
او [[محسود زهری]] بود. زهری با [[حسرت]] به وی گفت: ای کاش این [[روایت]] را که [[پیامبر]] به تو گفت، به من میگفت و این برایم بهتر از فلان و بهمان بود<ref>دارقطنی، ج۶، ص۳۲۴.</ref>. [[روایات]] زیادی در موضوعات مختلف از وی گزارش شده است. در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! خویش را دریابید! چون رهیاب شده باشید آن کس که گمراه است به شما زیان نمیرساند؛ همگان بازگشتتان به سوی خداوند است آنگاه شما را از آنچه میکردهاید آگاه میگرداند» سوره مائده، آیه ۱۰۵؛ ابن عساکر، ج۶۴، ص۴۰.</ref>. روایتی دارد که [[آیه]] یاد شده، [[نفی]] [[أمر به معروف و نهی از منکر]] نمیکند <ref>ابوداود، ج۲، ص۳۲۴.</ref>. او روایاتی در [[سیره نبوی]] دارد؛ مثل اینکه [[عقبة بن یریم دمشقی]] میگوید: از ابوثعلبه شنیدم که گفت: هرگاه پیامبر از [[غزوه]] یا مسافرتی باز میگشت، به [[مسجد]] میرفت و دو رکعت [[نماز]] میگزارد<ref>عقیلی، ج۳، ص۳۵۱.</ref>. ابوثعلبه روایاتی درباره [[فرایض]]، [[محرمات]]، [[حدود الهی]]<ref>دولابی، ج۱، ص۳۹؛ دارقطنی، ج۶، ص۳۲۴.</ref>، و نیز روایتی در مورد [[شب نیمه شعبان]] نقل کرده که پیامبر فرمود: | او [[محسود زهری]] بود. زهری با [[حسرت]] به وی گفت: ای کاش این [[روایت]] را که [[پیامبر]] به تو گفت، به من میگفت و این برایم بهتر از فلان و بهمان بود<ref>دارقطنی، ج۶، ص۳۲۴.</ref>. [[روایات]] زیادی در موضوعات مختلف از وی گزارش شده است. در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! خویش را دریابید! چون رهیاب شده باشید آن کس که گمراه است به شما زیان نمیرساند؛ همگان بازگشتتان به سوی خداوند است آنگاه شما را از آنچه میکردهاید آگاه میگرداند» سوره مائده، آیه ۱۰۵؛ ابن عساکر، ج۶۴، ص۴۰.</ref>. روایتی دارد که [[آیه]] یاد شده، [[نفی]] [[أمر به معروف و نهی از منکر]] نمیکند <ref>ابوداود، ج۲، ص۳۲۴.</ref>. او روایاتی در [[سیره نبوی]] دارد؛ مثل اینکه [[عقبة بن یریم دمشقی]] میگوید: از ابوثعلبه شنیدم که گفت: هرگاه پیامبر از [[غزوه]] یا مسافرتی باز میگشت، به [[مسجد]] میرفت و دو رکعت [[نماز]] میگزارد<ref>عقیلی، ج۳، ص۳۵۱.</ref>. ابوثعلبه روایاتی درباره [[فرایض]]، [[محرمات]]، [[حدود الهی]]<ref>دولابی، ج۱، ص۳۹؛ دارقطنی، ج۶، ص۳۲۴.</ref>، و نیز روایتی در مورد [[شب نیمه شعبان]] نقل کرده که پیامبر فرمود: «[[خداوند]] در شب نیمه شعبان به [[بندگان]] نظر میکند تا [[مؤمنان]] را ببخشاید و [[کافران]] را مهلت دهد و [[اهل حق]] را به حال خود را میگذارد تا دست به [[دعا]] بردارند»<ref>دارقطنی، ج۶، ص۳۲۳.</ref>. او همچنین روایاتی درباره [[احکام]] خاص [[زنان]] نقل کرده است<ref>دولابی، ج۱، ص۴۰.</ref>. | ||
وی نزد پیامبر رفت و درخواست کرد [[فرمان]] واگذاری زمینهایی را برایش مرقوم فرماید. [[حضرت]] فرمود: | وی نزد پیامبر رفت و درخواست کرد [[فرمان]] واگذاری زمینهایی را برایش مرقوم فرماید. [[حضرت]] فرمود: «از [[سرزمین]] [[شام]] برایت مینویسم». او با بهت زدگی گفت: [[سوگند]] به آنکه تو را به [[راستی]] و [[حقیقت]] فرستاد، آیا آنچه زیر پای [[شامیان]] است به من وامیگذاری! [[پیامبر]] از [[تعجب]] کردن وی به شگفت آمد و با اعجاب به دیگر [[اصحاب]] نگریست که او چه میگوید! آنگاه [[فرمان]] [[نامه]] را نوشت. ابوقلابه افزوده [[گمان]] برده میشود هنگامی که [[مسلمانان]] به [[شام]] [[راه]] یافتند، ابوثعلبه نامه پیامبر را نشان داد و زمینهایی به وی داده شد. در همین گزارش آمده است ابوثعلبه به [[رسول خدا]]{{صل}} میگوید: [[مادر]] سرزمینی هستیم که در آن به صید و شکار مشغولاند، چه چیزهایی بر ما [[حلال]] و چه [[حرام]] است؟ ما در کنار [[اهل کتاب]] [[زندگی]] میکنیم و به ظرف و ظروف آنان نیازمندیم، چه کنیم؟ [[حضرت]] پاسخش را داد و فرمود مادامی که چارهای دارید، از آن فاصله بگیرید و اگر چیزی نیافتید و آنها مورد نیاز بود، با آب [[تطهیر]] و سپس استفاده کنید<ref>دارقطنی، ج۶، ص۳۲۴-۳۱۴؛ ابن عساکر، ج۶۶، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref>. [[دارقطنی]] روایاتی را از وی در موضوعات [[حلیت]] صید با سگ شکاری و [[نهی]] پیامبر از خوردن گوشت الاغ اهلی و حیوانات چنگالدار آورده است<ref>دولابی، ج۱، ص۳۹؛ دارقطنی، ج۶، ص۳۲۴-۳۱۴.</ref>. ابوثعلبه از [[ابوعبیده جراح]] از پیامبر [[روایت]] کرد: {{متن حدیث| لا يَزالُ هَذَا الْأَمْرِ قائِماً بِالْقِسْطِ حَتَّى يَكُونُ أَوَّلُ مَنْ يَثْلِمُهُ رَجُلُ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ }}<ref>ابن عساکر، ج۶۳، ص۳۳۵، این نظام بر عدالت و برابری استوار است تا مردی از بنی امیه آن را در هم میدرد.</ref>؛ | ||
[[ناشرةُ بن سمی یزنی]] در شرح ویژگیهای [[عبادی]] و [[اخلاقی]] وی میگوید: ابوثعلبه همواره شبها از [[خانه]] خارج میشد و به [[آسمان]] نگاه میکرد و در آن میاندیشید و باز میگشت و [[سجده]] میگزارد<ref>مزی، ج۳۳، ص۱۷۴.</ref>. | [[ناشرةُ بن سمی یزنی]] در شرح ویژگیهای [[عبادی]] و [[اخلاقی]] وی میگوید: ابوثعلبه همواره شبها از [[خانه]] خارج میشد و به [[آسمان]] نگاه میکرد و در آن میاندیشید و باز میگشت و [[سجده]] میگزارد<ref>مزی، ج۳۳، ص۱۷۴.</ref>. |