ارطاة بن سهیه مری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱۱: خط ۱۱:
در زمان خلافت [[عبدالملک]]<ref>عبدالملک، ص۸۶-۶۷.</ref> روزی بر او وارد شد. عبدالملک از او پرسید: از شعرهای خود چه به یاد داری؟ گفت: ای [[امیر مؤمنان]]! من شراب نمی‌نوشم و کار طرب‌آور انجام نمی‌دهم و بر چیزی [[خشم]] نمی‌گیرم و غضبناک نمی‌گردم، حال آنکه شعر با یکی از این حالات پدید می‌آید، با این حال چنین می‌گویم. سپس اشعاری سرود که معنای آن چنین است: [[مردم]] را چنان می‌بینم که شب‌ها آنان را بسان خوردن [[خاک]]، آهن را به پوسیدن آهن در خاک. می‌خورد و فانی می‌گرداند. وقتی هنگام [[اجل]] و [[مرگ]] [[اولاد آدم]] فرا رسد، همه چیز را نابود می‌کند و چیزی از او فروگذار نیست، و من نیز می‌‌دانم که مرگ چندان خود را نشان می‌دهد تا اجل به من برسد و مرگ [[نذر]] خود را درباره ابوولید [[وفا]] کند<ref>ابن ابی الدنیا، ص۲۶۴؛ مفید، ص۱۴۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۵۵.</ref>.
در زمان خلافت [[عبدالملک]]<ref>عبدالملک، ص۸۶-۶۷.</ref> روزی بر او وارد شد. عبدالملک از او پرسید: از شعرهای خود چه به یاد داری؟ گفت: ای [[امیر مؤمنان]]! من شراب نمی‌نوشم و کار طرب‌آور انجام نمی‌دهم و بر چیزی [[خشم]] نمی‌گیرم و غضبناک نمی‌گردم، حال آنکه شعر با یکی از این حالات پدید می‌آید، با این حال چنین می‌گویم. سپس اشعاری سرود که معنای آن چنین است: [[مردم]] را چنان می‌بینم که شب‌ها آنان را بسان خوردن [[خاک]]، آهن را به پوسیدن آهن در خاک. می‌خورد و فانی می‌گرداند. وقتی هنگام [[اجل]] و [[مرگ]] [[اولاد آدم]] فرا رسد، همه چیز را نابود می‌کند و چیزی از او فروگذار نیست، و من نیز می‌‌دانم که مرگ چندان خود را نشان می‌دهد تا اجل به من برسد و مرگ [[نذر]] خود را درباره ابوولید [[وفا]] کند<ref>ابن ابی الدنیا، ص۲۶۴؛ مفید، ص۱۴۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۵۵.</ref>.


[[عبدالملک]] با شنیدن [[بیت]] آخر به [[وحشت]] افتاد؛ زیرا [[کنیه]] او نیز ابوولید بود. [[ارطاة]] گفت: نگران نشو که خودم مقصود هستم که کنیه من نیز ابوولید است<ref>مفید، ص۱۴۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. [[شبیب بن برصاء]]، ارطاة را [[سرزنش]] می‌کرد و می‌‌گفت: او مانند [[خاندان]] خودش در [[دوران پیری]] [[کور]] نمی‌شود. از [[قضا]] پس از مدتی ارطاة کور شد، اما شبیب مُرد و [[کوری]] او را ندید. از این رو، ارطاة [[آرزو]] می‌کرد کاش شبیب زنده می‌ماند و کوری مرا می‌‌دید<ref>ابن قتیبه دینوری، ص۳۲۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «ارطاة بن حارث»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۲۶.</ref>
[[عبدالملک]] با شنیدن [[بیت]] آخر به [[وحشت]] افتاد؛ زیرا [[کنیه]] او نیز ابوولید بود. [[ارطاة]] گفت: نگران نشو که خودم مقصود هستم که کنیه من نیز ابوولید است<ref>مفید، ص۱۴۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. [[شبیب بن برصاء]]، ارطاة را [[سرزنش]] می‌کرد و می‌‌گفت: او مانند [[خاندان]] خودش در [[دوران پیری]] [[کور]] نمی‌شود. از [[قضا]] پس از مدتی ارطاة کور شد، اما شبیب مُرد و [[کوری]] او را ندید. از این رو، ارطاة [[آرزو]] می‌کرد کاش شبیب زنده می‌ماند و کوری مرا می‌‌دید<ref>ابن قتیبه دینوری، ص۳۲۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۳۳۴.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «ارطاة بن حارث»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۲۶.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش