جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۱) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
[[آیات]] یاد شده، حکایت سرگذشت بلعم باعور است. البته این گروه درباره [[نسب]]، زیستگاه <ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۵۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۸۷؛ قصص الانبیاء، ص ۲۰۹.</ref> و سبب [[گمراهی]] بلعم و [[تفسیر]] {{متن قرآن|آيَاتِنَا}} در تعبیر {{متن قرآن|آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا}} [[اختلاف]] دارند؛ برخی او را از بنیاسرائیل،<ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۵۹؛ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۸۷؛ تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۱۷۹.</ref> برخی دیگر از [[نوادگان]] [[لوط]] <ref> قصصالانبیاء، ص ۲۰۹؛ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۶۸.</ref> و نیز داماد وی <ref> المعارف، ص ۴۱؛ دائرةالمعارف الاسلامیه، ج ۴، ص ۸۶، «بلعم».</ref> میدانند، چنانکه بعضی هم ظاهراً به سبب اشتراک در نام [[پدر]]، او را با [[لقمان حکیم]] یکی پنداشتهاند که [[عرب جاهلی]]، با حکایتهای او آشنا بوده است، در حالی که نسب [[لقمان]] و تصویر [[قرآنی]] او {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و به راستی ما به لقمان فرزانگی دادهایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بینیازی ستوده است و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۲-۱۳.</ref>، {{متن قرآن|يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ }}<ref>«پسرکم! بیگمان اگر (کرداری) همسنگ دانه خردلی باشد در دل تخته سنگی یا در آسمانها یا در زمین، خداوند آن را میآورد که خداوند نازکبین داناییست. پسرکم! نماز را بپا دار و به کار شایسته فرمان ده و از کار ناشایست باز دار و در آنچه بر سرت آید شکیب کن؛ بیگمان این از کارهایی است که آهنگ آن میکنند. و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتنستایی را دوست نمیدارد. و در راه رفتنت میانهرو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگها بانگ درازگوشان است» سوره لقمان، آیه ۱۶-۱۹.</ref> با نسب و [[شخصیت]] بلعم و نیز آیات مورد بحث، کاملا تفاوت دارد.<ref> قصص الانبیا، ص ۲۰۹، ۳۱۲؛ فرهنگ اساطیر، ص ۱۲۸.</ref> اینکه مراد از {{متن قرآن|آيَاتِنَا}} چیست؟ برخی آن را "[[نبوت]]" پنداشتهاند که به سبب [[ناسازگاری]] با [[عصمت انبیا]]، از سوی [[دانشمندان شیعه]]<ref>التبیان، ج ۵، ص ۳۲؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۹.</ref> و شماری از [[مفسران اهل سنت]]،<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۵۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۲۷۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳.</ref> دچار چالش جدّی شده است. تفسیر آن به "[[اسم اعظم]]"<ref>جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۴؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۷۵.</ref> را نیز [[شیخ طوسی]] برنمیتابد.<ref>التبیان، ج ۵، ص ۳۲.</ref> [[استجابت دعا]]، برخورداری از [[معارف]] [[تورات]]، [[علم]] و حجج <ref>جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۵ - ۱۶۶؛ التبیان، ج ۵، ص ۳۱ ـ ۳۲.</ref> از موارد دیگری است که در [[تفسیر]] آن گفته شده است. [[سیاق آیات]] و تعابیر {{متن قرآن|فَانْسَلَخَ مِنْهَا}} و {{متن قرآن|لَرَفَعْنَاهُ بِهَا}} نشان میدهد که [[آیات]] یاد شده، از نوع "آیات [[نفسانی]]" و "کرامتهای خاص [[باطنی]]" بوده است و به گونهای راه شناخت [[خداوند]] را واضح و روشن به وی مینمایانده که هیچ [[شک]] و تردیدی در [[شناخت حق]] برایش نمیمانده است.<ref> المیزان، ج ۸، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۳.</ref> در مقابل، برخی چون [[عبداللّه بن عمر]]، [[نزول آیه]] را درباره [[امیة بن ابیصلت|امیّة بن ابی صَلْت]] میدانند که برخوردار از توان[[شعر]] و [[شاعری]] و آشنا با [[کتب آسمانی]]، [[انتظار]] داشته است که وی [[پیامبر]] [[موعود]] باشد، برای همین و از سر [[حسادت]]، به [[تکذیب]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پرداخت.<ref> جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۴؛ التبیان، ج ۵، ص ۳۱؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۸.</ref> این دیدگاه به احتمال زیاد برداشت ناصوابی از [[روایت]] منسوب به پیامبر اسلام{{صل}} است که در برخی [[منابع روایی اهل سنت]] نیز آمده است. بر اساس این روایت مرسل، بلعم بن باعورا در میان بنیاسرائیل همانند امیة بن ابیصلت در میان [[مسلمانان]] خوانده شده است.<ref>الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۵۳۵؛ فیض القدیر، ج ۵، ص ۶۶۰؛ کنزالعمال، ج ۳، ص ۵۷۷.</ref> دیدگاه سومی نیز آن را درباره [[ابوعامر بن نعمان بن نصرانی]]، بنیانگذار [[مسجد ضرار]] میداند؛<ref>تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳؛ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۹۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۵۴.</ref> اما معاصر بودن دو شخص یاد شده با پیامبر اسلام{{صل}} و دست کم آشنایی [[مردمان]] [[مکه]] و [[مدینه]] با سرگذشت آن دو، با تعبیر {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ}}. سازگار نیست، زیرا دیگر کاربردهای [[قرآنی]] این تعبیر نیز در [[ارتباط]] با حکایت قضایای [[تاریخی]] و مربوط به گذشته مانند داستان [[هابیل و قابیل]] {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ}}<ref>«و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانییی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت: بیگمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.</ref>، [[نوح]] {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ}}<ref>«و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کردهام بنابراین با شریکهایتان همداستان شوید به گونهای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام» سوره یونس، آیه ۷۱.</ref> و [[ابراهیم]] {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ}}<ref>«و برای آنان داستان ابراهیم را بخوان!» سوره شعراء، آیه ۶۹.</ref> است و سرانجام، برخی در دیدگاهی کاملاً متفاوت و با [[نفی]] هر گونه [[شأن]] نزولی خاص، [[آیه]] را در [[مقام]] [[تمثیل]] حال [[تکذیب]] کنندگان [[آیات الهی]] میدانند؛<ref>جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۷۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۵؛ تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۱۸۰.</ref> [[رشید رضا]] با تأکید بر این نظر، اساساً [[روایات]] وارد شده در این باره را از [[اسرائیلیات]] شمرده، مردود میداند.<ref>تفسیر المنار، ج ۹، ص ۴۰۵، ۴۱۶.</ref> این دیدگاه با ظاهر [[آیات]] که در مقام گزارش رخدادی خارجی است سازگار نیست.<ref>المیزان، ج ۸، ص ۳۳۲.</ref> چرایی و چگونگی [[انحراف]] بلعم موضوع دیگری است که روایات [[تاریخی]] و [[تفسیری]] در جزئیات آن به داستانپردازی و اختلاف گراییدهاند.<ref>ر. ک: الکامل، ج ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱؛ جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص۱۶۴، ۱۷۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۰، ص ۳۹۶، ۴۰۵.</ref> | [[آیات]] یاد شده، حکایت سرگذشت بلعم باعور است. البته این گروه درباره [[نسب]]، زیستگاه <ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۵۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۸۷؛ قصص الانبیاء، ص ۲۰۹.</ref> و سبب [[گمراهی]] بلعم و [[تفسیر]] {{متن قرآن|آيَاتِنَا}} در تعبیر {{متن قرآن|آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا}} [[اختلاف]] دارند؛ برخی او را از بنیاسرائیل،<ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۵۹؛ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۸۷؛ تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۱۷۹.</ref> برخی دیگر از [[نوادگان]] [[لوط]] <ref> قصصالانبیاء، ص ۲۰۹؛ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۶۸.</ref> و نیز داماد وی <ref> المعارف، ص ۴۱؛ دائرةالمعارف الاسلامیه، ج ۴، ص ۸۶، «بلعم».</ref> میدانند، چنانکه بعضی هم ظاهراً به سبب اشتراک در نام [[پدر]]، او را با [[لقمان حکیم]] یکی پنداشتهاند که [[عرب جاهلی]]، با حکایتهای او آشنا بوده است، در حالی که نسب [[لقمان]] و تصویر [[قرآنی]] او {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و به راستی ما به لقمان فرزانگی دادهایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بینیازی ستوده است و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۲-۱۳.</ref>، {{متن قرآن|يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ وَلا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِي الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ }}<ref>«پسرکم! بیگمان اگر (کرداری) همسنگ دانه خردلی باشد در دل تخته سنگی یا در آسمانها یا در زمین، خداوند آن را میآورد که خداوند نازکبین داناییست. پسرکم! نماز را بپا دار و به کار شایسته فرمان ده و از کار ناشایست باز دار و در آنچه بر سرت آید شکیب کن؛ بیگمان این از کارهایی است که آهنگ آن میکنند. و روی خود را از مردم مگردان و بر زمین خرامان گام برمدار که خداوند هیچ خود پسند خویشتنستایی را دوست نمیدارد. و در راه رفتنت میانهرو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگها بانگ درازگوشان است» سوره لقمان، آیه ۱۶-۱۹.</ref> با نسب و [[شخصیت]] بلعم و نیز آیات مورد بحث، کاملا تفاوت دارد.<ref> قصص الانبیا، ص ۲۰۹، ۳۱۲؛ فرهنگ اساطیر، ص ۱۲۸.</ref> اینکه مراد از {{متن قرآن|آيَاتِنَا}} چیست؟ برخی آن را "[[نبوت]]" پنداشتهاند که به سبب [[ناسازگاری]] با [[عصمت انبیا]]، از سوی [[دانشمندان شیعه]]<ref>التبیان، ج ۵، ص ۳۲؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۹.</ref> و شماری از [[مفسران اهل سنت]]،<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۵۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۲۷۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳.</ref> دچار چالش جدّی شده است. تفسیر آن به "[[اسم اعظم]]"<ref>جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۴؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۷۵.</ref> را نیز [[شیخ طوسی]] برنمیتابد.<ref>التبیان، ج ۵، ص ۳۲.</ref> [[استجابت دعا]]، برخورداری از [[معارف]] [[تورات]]، [[علم]] و حجج <ref>جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۵ - ۱۶۶؛ التبیان، ج ۵، ص ۳۱ ـ ۳۲.</ref> از موارد دیگری است که در [[تفسیر]] آن گفته شده است. [[سیاق آیات]] و تعابیر {{متن قرآن|فَانْسَلَخَ مِنْهَا}} و {{متن قرآن|لَرَفَعْنَاهُ بِهَا}} نشان میدهد که [[آیات]] یاد شده، از نوع "آیات [[نفسانی]]" و "کرامتهای خاص [[باطنی]]" بوده است و به گونهای راه شناخت [[خداوند]] را واضح و روشن به وی مینمایانده که هیچ [[شک]] و تردیدی در [[شناخت حق]] برایش نمیمانده است.<ref> المیزان، ج ۸، ص ۳۳۲ ـ ۳۳۳.</ref> در مقابل، برخی چون [[عبداللّه بن عمر]]، [[نزول آیه]] را درباره [[امیة بن ابیصلت|امیّة بن ابی صَلْت]] میدانند که برخوردار از توان[[شعر]] و [[شاعری]] و آشنا با [[کتب آسمانی]]، [[انتظار]] داشته است که وی [[پیامبر]] [[موعود]] باشد، برای همین و از سر [[حسادت]]، به [[تکذیب]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پرداخت.<ref> جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۴؛ التبیان، ج ۵، ص ۳۱؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۶۸.</ref> این دیدگاه به احتمال زیاد برداشت ناصوابی از [[روایت]] منسوب به پیامبر اسلام{{صل}} است که در برخی [[منابع روایی اهل سنت]] نیز آمده است. بر اساس این روایت مرسل، بلعم بن باعورا در میان بنیاسرائیل همانند امیة بن ابیصلت در میان [[مسلمانان]] خوانده شده است.<ref>الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۵۳۵؛ فیض القدیر، ج ۵، ص ۶۶۰؛ کنزالعمال، ج ۳، ص ۵۷۷.</ref> دیدگاه سومی نیز آن را درباره [[ابوعامر بن نعمان بن نصرانی]]، بنیانگذار [[مسجد ضرار]] میداند؛<ref>تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳؛ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۹۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۵۴.</ref> اما معاصر بودن دو شخص یاد شده با پیامبر اسلام{{صل}} و دست کم آشنایی [[مردمان]] [[مکه]] و [[مدینه]] با سرگذشت آن دو، با تعبیر {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ}}. سازگار نیست، زیرا دیگر کاربردهای [[قرآنی]] این تعبیر نیز در [[ارتباط]] با حکایت قضایای [[تاریخی]] و مربوط به گذشته مانند داستان [[هابیل و قابیل]] {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ}}<ref>«و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانییی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت: بیگمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.</ref>، [[نوح]] {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ}}<ref>«و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کردهام بنابراین با شریکهایتان همداستان شوید به گونهای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام» سوره یونس، آیه ۷۱.</ref> و [[ابراهیم]] {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ}}<ref>«و برای آنان داستان ابراهیم را بخوان!» سوره شعراء، آیه ۶۹.</ref> است و سرانجام، برخی در دیدگاهی کاملاً متفاوت و با [[نفی]] هر گونه [[شأن]] نزولی خاص، [[آیه]] را در [[مقام]] [[تمثیل]] حال [[تکذیب]] کنندگان [[آیات الهی]] میدانند؛<ref>جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۷۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۵؛ تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۱۸۰.</ref> [[رشید رضا]] با تأکید بر این نظر، اساساً [[روایات]] وارد شده در این باره را از [[اسرائیلیات]] شمرده، مردود میداند.<ref>تفسیر المنار، ج ۹، ص ۴۰۵، ۴۱۶.</ref> این دیدگاه با ظاهر [[آیات]] که در مقام گزارش رخدادی خارجی است سازگار نیست.<ref>المیزان، ج ۸، ص ۳۳۲.</ref> چرایی و چگونگی [[انحراف]] بلعم موضوع دیگری است که روایات [[تاریخی]] و [[تفسیری]] در جزئیات آن به داستانپردازی و اختلاف گراییدهاند.<ref>ر. ک: الکامل، ج ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱؛ جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص۱۶۴، ۱۷۲؛ تاریخ دمشق، ج ۱۰، ص ۳۹۶، ۴۰۵.</ref> | ||
[[روایت]] مشهور همان داستان [[نفرین]] بر بنیاسرائیل و به [[فساد]] و [[ارتداد]] کشاندن آنها به وسیله [[زنان]] مدیان است.<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۶، ۱۶۹؛ تاریخ دمشق، ج ۱۰، ص ۳۹۶، ۴۰۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳ ـ ۲۰۴.</ref> بر اساس روایت دوم، [[دنیاطلبی]] و [[حسادت]] بلعم به [[موسی]]{{ع}} زمینهساز [[گرایش]] وی به [[فرعون]] شد و فرعون از او خواست برای [[دستگیری]] موسی{{ع}} و بنیاسرائیل [[دعا]] کند.<ref> الکامل، ج ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۵۸.</ref> برخی گزارشها حاکی است که وی از علمای مشهور و [[مبلغان]] [[توانمند]] بنیاسرائیل بود که در پی وعدههای فرعون به او پیوست.<ref>تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳؛ نمونه، ج ۷، ص ۱۴.</ref> گرایش به [[آیین]] [[پادشاه]] مدیان در پی تقدیم [[هدایا]] از سوی او به بلعم که از جانب موسی{{ع}} برای [[دعوت]] پادشاه به [[آیین توحیدی]] رفته بود و نیز دست کشیدن از فراخوان [[مردم]] به [[توحید]] در پی [[رشوه]] دادن آنان، از روایتهای وارد شده دیگر در این زمینه است.<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۲۷۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳.</ref> موقعیت ممتاز [[علمی]]، [[دینی]] و صاحب [[کرامت]] بودن بلعم، [[گمراهی]] و [[انحطاط]] وی به سبب [[پیروی از هوای نفس]] و [[دنیاگرایی]]، [[ارتباط]] وی با بنیاسرائیل، داستان خودداری الاغ وی از حرکت، از موارد مشترکی است که در گزارش [[تورات]] و منابع [[تفسیری]]، [[تاریخی]]، [[روایی]] و داستانی [[مسلمانان]] با جزئیاتی متفاوت به چشم میخورد. در برخی [[احادیث]]، الاغ بلعم درکنار [[ناقه صالح]] و سگ [[اصحاب کهف]] یاد شده است که استثنائاً وارد [[بهشت]] میشوند<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۷۵؛ بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۹۵؛ ج ۱۴، ص ۴۲۳؛ سفینةالبحار، ج ۱، ص ۲۵۹.</ref> | [[روایت]] مشهور همان داستان [[نفرین]] بر بنیاسرائیل و به [[فساد]] و [[ارتداد]] کشاندن آنها به وسیله [[زنان]] مدیان است.<ref>جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۶، ۱۶۹؛ تاریخ دمشق، ج ۱۰، ص ۳۹۶، ۴۰۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳ ـ ۲۰۴.</ref> بر اساس روایت دوم، [[دنیاطلبی]] و [[حسادت]] بلعم به [[موسی]]{{ع}} زمینهساز [[گرایش]] وی به [[فرعون]] شد و فرعون از او خواست برای [[دستگیری]] موسی{{ع}} و بنیاسرائیل [[دعا]] کند.<ref> الکامل، ج ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۲۵۸.</ref> برخی گزارشها حاکی است که وی از علمای مشهور و [[مبلغان]] [[توانمند]] بنیاسرائیل بود که در پی وعدههای فرعون به او پیوست.<ref>تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳؛ نمونه، ج ۷، ص ۱۴.</ref> گرایش به [[آیین]] [[پادشاه]] مدیان در پی تقدیم [[هدایا]] از سوی او به بلعم که از جانب موسی{{ع}} برای [[دعوت]] پادشاه به [[آیین توحیدی]] رفته بود و نیز دست کشیدن از فراخوان [[مردم]] به [[توحید]] در پی [[رشوه]] دادن آنان، از روایتهای وارد شده دیگر در این زمینه است.<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۲۷۵؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۲۰۳.</ref> موقعیت ممتاز [[علمی]]، [[دینی]] و صاحب [[کرامت]] بودن بلعم، [[گمراهی]] و [[انحطاط]] وی به سبب [[پیروی از هوای نفس]] و [[دنیاگرایی]]، [[ارتباط]] وی با بنیاسرائیل، داستان خودداری الاغ وی از حرکت، از موارد مشترکی است که در گزارش [[تورات]] و منابع [[تفسیری]]، [[تاریخی]]، [[روایی]] و داستانی [[مسلمانان]] با جزئیاتی متفاوت به چشم میخورد. در برخی [[احادیث]]، الاغ بلعم درکنار [[ناقه صالح]] و سگ [[اصحاب کهف]] یاد شده است که استثنائاً وارد [[بهشت]] میشوند<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۷۵؛ بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۹۵؛ ج ۱۴، ص ۴۲۳؛ سفینةالبحار، ج ۱، ص ۲۵۹.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی]] و [[امیر مسعود صفری|صفری]]، [[بلعم باعورا - اسدی و صفری (مقاله)|مقاله «بلعم باعورا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |