تبلیغ در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۲۵: خط ۲۵:


===[[دعوت]] عمومی===
===[[دعوت]] عمومی===
پس از [[انذار]] [[نزدیکان]]، [[پیامبر]]{{صل}} بر بالای کوه [[صفا]] ایستاد و فریاد زد: {{متن حدیث| يَا صَبَاحَاه‌}}<ref>اعراب، در زمان بیان خبر بسیار مهم برای دیگران، از این واژه استفاده می‌کردند.</ref> (خبر مهم)؛ پس [[قریشیان]] در اطرافشان جمع شدند و گفتند: "چه شده است؟" فرمود: "اگر به شما خبر دهم که [[دشمنی]] امشب، یا فردا صبح به شما حمله می‌کند، مرا [[تصدیق]] می‌کنید؟"‌ گفتند: "بله"؛‌ فرمود: "من ترساننده شما از عذابی دردناک هستم"<ref>الطبقات الکبری، ص ۱۵۶؛ دلائل النبوه، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۲۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۶۰ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۱۹.</ref>. سپس ادامه داد و فرمود: "ای [[مردم]]! [[رهبر]] و پیشرو به اهلش [[دروغ]] نمی‌گوید؛ قسم به خدایی که هیچ پروردگاری جز او نیست! من، [[رسول خدا]]{{صل}} به سوی شما، به طور خاص و به سوی تمام [[مردم]]، به طور عام هستم. به [[خدا]] قسم! شما می‌میرید؛ چنانکه می‌خوابید؛ و پس از [[مرگ]] برانگیخته می‌شوید، چنانکه از [[خواب]] بیدار می‌شوید، و [[محاسبه]] می‌شوید، چنانکه عمل می‌کنید، و در مقابل [[کارهای نیک]] [[پاداش]] داده می‌شوید و در مقابل کارهای [[زشت]]، [[عذاب]] داده می‌شوید و [[بهشت]] و [[جهنم]]، ابدی هستند و شما اولین کسانی هستید که [[انذار]] شده‌اید"<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۴۶ – ۴۷.</ref>.<ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۳.</ref>
پس از [[انذار]] [[نزدیکان]]، [[پیامبر]]{{صل}} بر بالای کوه [[صفا]] ایستاد و فریاد زد: {{متن حدیث| يَا صَبَاحَاه‌}}<ref>اعراب، در زمان بیان خبر بسیار مهم برای دیگران، از این واژه استفاده می‌کردند.</ref> (خبر مهم)؛ پس [[قریشیان]] در اطرافشان جمع شدند و گفتند: "چه شده است؟" فرمود: "اگر به شما خبر دهم که [[دشمنی]] امشب، یا فردا صبح به شما حمله می‌کند، مرا [[تصدیق]] می‌کنید؟"‌ گفتند: "بله"؛‌ فرمود: "من ترساننده شما از عذابی دردناک هستم"<ref>الطبقات الکبری، ص ۱۵۶؛ دلائل النبوه، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۲۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۶۰ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۱۹.</ref>. سپس ادامه داد و فرمود: "ای [[مردم]]! [[رهبر]] و پیشرو به اهلش [[دروغ]] نمی‌گوید؛ قسم به خدایی که هیچ پروردگاری جز او نیست! من، [[رسول خدا]]{{صل}} به سوی شما، به طور خاص و به سوی تمام [[مردم]]، به طور عام هستم. به [[خدا]] قسم! شما می‌میرید؛ چنانکه می‌خوابید؛ و پس از [[مرگ]] برانگیخته می‌شوید، چنانکه از [[خواب]] بیدار می‌شوید، و [[محاسبه]] می‌شوید، چنانکه عمل می‌کنید، و در مقابل [[کارهای نیک]] [[پاداش]] داده می‌شوید و در مقابل کارهای [[زشت]]، [[عذاب]] داده می‌شوید و [[بهشت]] و [[جهنم]]، ابدی هستند و شما اولین کسانی هستید که [[انذار]] شده‌اید"<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۴۶ – ۴۷.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۳.</ref>


آشکار شدن [[اسلام]] در [[مکه]] و [[گرایش]] تعداد زیادی از [[جوانان]]، بردگان و [[زنان]] به [[اسلام]]، رؤسای [[قریش]] را به واکنش وادار کرد. آنان که احساس خطر می‌کردند، سخت‌گیری و [[آزار]] [[مسلمانان]] پرداختند.[[نقل]] شده است، هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعوت]] [[مردم]] به [[اسلام]] را شروع و [[امر الهی]] را آشکار کرد، قومش او را از خود طرد نکردند و به مقابله با او برنخاستند تا اینکه [[بت‌پرستی]] را [[عیب]] دانست [و نیاکانشان را [[مذمت]] کرد و خبر داد که آنان در آتش‌اند]. پس، [[مشرکان]] این کار را منکری بزرگ برای خویش برشمردند و به طور جمعی به [[مخالفت]] و [[دشمنی]] با او برخاستند<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۲۲؛ ماوردی، اعلام النبوه، ص ۲۳۷ و الکامل، ج ۲، ص ۶۳.</ref>. [[آشفتگی]] و [[اعتراض]] [[مردم]] [[مکه]] به این [[دلیل]] بود که فهمیده بودند معنای [[حقیقی]] [[ایمان]]، چیزی نیست جز نفی همه [[خدایان دروغین]] و [[ایمان]] به پروردگاری [[قادر]] و بی‌همتا؛ یعنی نفی آن بزرگی که به شیوه [[آیین]] [[جاهلی]] به دست آورده بودند؛ یعنی از دست دادن تمام اختیارات [[جاهلی]] و پذیرش فرمانبرداری کامل از [[خدا]] و رسولش؛ پس با تمام [[توان]] به [[آزار]] ایشان و دیگر [[مسلمانان]] پرداختند<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۵۶؛ انساب الاشراف، ص ۱۱۶؛ تاریخ الطبری، ص ۳۲۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۴ و السیرة النبویه، ص ۲۶۴ – ۲۶۹.</ref>. اما آن [[حضرت]] با وجود همه این مخالفت‌ها با [[نرمی]] و [[مدارا]] به طرح [[دعوت]] و [[تبلیغ]] [[اسلام]] می‌پرداختند<ref>تاریخ الطبری، ص ۳۲۳.</ref>.<ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۳-۶۰۴.</ref>
آشکار شدن [[اسلام]] در [[مکه]] و [[گرایش]] تعداد زیادی از [[جوانان]]، بردگان و [[زنان]] به [[اسلام]]، رؤسای [[قریش]] را به واکنش وادار کرد. آنان که احساس خطر می‌کردند، سخت‌گیری و [[آزار]] [[مسلمانان]] پرداختند.[[نقل]] شده است، هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعوت]] [[مردم]] به [[اسلام]] را شروع و [[امر الهی]] را آشکار کرد، قومش او را از خود طرد نکردند و به مقابله با او برنخاستند تا اینکه [[بت‌پرستی]] را [[عیب]] دانست [و نیاکانشان را [[مذمت]] کرد و خبر داد که آنان در آتش‌اند]. پس، [[مشرکان]] این کار را منکری بزرگ برای خویش برشمردند و به طور جمعی به [[مخالفت]] و [[دشمنی]] با او برخاستند<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۲۲؛ ماوردی، اعلام النبوه، ص ۲۳۷ و الکامل، ج ۲، ص ۶۳.</ref>. [[آشفتگی]] و [[اعتراض]] [[مردم]] [[مکه]] به این [[دلیل]] بود که فهمیده بودند معنای [[حقیقی]] [[ایمان]]، چیزی نیست جز نفی همه [[خدایان دروغین]] و [[ایمان]] به پروردگاری [[قادر]] و بی‌همتا؛ یعنی نفی آن بزرگی که به شیوه [[آیین]] [[جاهلی]] به دست آورده بودند؛ یعنی از دست دادن تمام اختیارات [[جاهلی]] و پذیرش فرمانبرداری کامل از [[خدا]] و رسولش؛ پس با تمام [[توان]] به [[آزار]] ایشان و دیگر [[مسلمانان]] پرداختند<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۵۶؛ انساب الاشراف، ص ۱۱۶؛ تاریخ الطبری، ص ۳۲۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۴ و السیرة النبویه، ص ۲۶۴ – ۲۶۹.</ref>. اما آن [[حضرت]] با وجود همه این مخالفت‌ها با [[نرمی]] و [[مدارا]] به طرح [[دعوت]] و [[تبلیغ]] [[اسلام]] می‌پرداختند<ref>تاریخ الطبری، ص ۳۲۳.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۳-۶۰۴.</ref>


سران [[کفر]] پس از ملاقات‌های بی‌نتیجه با [[ابو طالب]]، [[عموی پیامبر]]{{صل}}، تصمیم گرفتند به هر قیمتی از نفوذ [[آیین]] ایشان جلوگیری کنند؛ پس، در [[مخالفت]] با [[رسول خدا]]{{صل}} هم قسم شدند و تصمیم گرفتند که [[فرزندان]] و افراد [[قبیله]] خویش را از مسلمانی برگردانند<ref>تاریخ الطبری، ص۳۲۸ و السیرة النبویه، ص ۲۶۸ - ۲۶۹.</ref>. آنان افراد [[قبایل]] خود را مجبور کردند که در [[قبیله]] خود جستجو کنند و هر کس را که به [[دین اسلام]] در آمده بود، بیازارند<ref>السیرة النبویه، ص ۲۶۸ - ۲۶۹.</ref>. [[قریشیان]] عده‌ای از افراد [[جاهل]] و [[نادان]] و نیز اوباش [[مکه]] را تحریک کرده بودند تا به [[تکذیب]] و [[آزار]] [[پیامبر]]{{صل}} بپردازند <ref>السیرة النبویه، ص۲۸۹.</ref>. خود نیز او را به [[شاعری]]، [[جادو]] گری و دیوانگی متهم ساختند<ref>همان، تاریخ الطبری، ص ۳۳۲؛ الکامل، ص ۷۸؛ مقدسی، البدء والتاریخ، ج ۴، ص ۱۴۸ و المنتظم، ج ۲، ص ۳۷۸.</ref>. کاربر [[پیامبر]]{{صل}} و کسانی که [[ایمان]] آورده بودند، سخت شد<ref>السیرة النبویه، ص ۲۶۸ - ۲۶۹؛ الطبقات الکبری، ص ۱۵۹؛ البدایه و النهایه، ص ۴۷ و تاریخ الطبری، ص ۳۲۸.</ref> و چون [[مشرکان]] نمی‌توانستند مسلمانانی را که از حمایت [[عشیره]] خود برخوردار بودند، آزار دهند، به سخت‌ترین وجهی به [[آزار]] ضعفای [[مسلمانان]] پرداختند <ref>السیرة النبویه، ص ۳۱۷ و الکامل، ص ۶۶.</ref> و انواع شکنجه‌ها را بر آنان روا می‌داشتند؛ آنها برخی را کتک می‌زدند، ‌گروهی را با [[گرسنگی]] می‌آزردند و جمعی را برهنه، روی ریگ‌های داغ و تفتیده [[مکه]] می‌خواباندند <ref>الکامل، ص ۶۶ و ابوالربیع حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۱۹۴.</ref>. [[قریشیان]] با [[مرگ]] [[ابوطالب]] به این آزارها و شکنجه‌ها شدت بخشیدند، تا حدی که عده‌ای از [[مسلمانان]] مجبور شدند به [[حبشه]] [[هجرت]] کنند<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۳۵۰ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۴.</ref>.<ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۳-۶۰۴.</ref>
سران [[کفر]] پس از ملاقات‌های بی‌نتیجه با [[ابو طالب]]، [[عموی پیامبر]]{{صل}}، تصمیم گرفتند به هر قیمتی از نفوذ [[آیین]] ایشان جلوگیری کنند؛ پس، در [[مخالفت]] با [[رسول خدا]]{{صل}} هم قسم شدند و تصمیم گرفتند که [[فرزندان]] و افراد [[قبیله]] خویش را از مسلمانی برگردانند<ref>تاریخ الطبری، ص۳۲۸ و السیرة النبویه، ص ۲۶۸ - ۲۶۹.</ref>. آنان افراد [[قبایل]] خود را مجبور کردند که در [[قبیله]] خود جستجو کنند و هر کس را که به [[دین اسلام]] در آمده بود، بیازارند<ref>السیرة النبویه، ص ۲۶۸ - ۲۶۹.</ref>. [[قریشیان]] عده‌ای از افراد [[جاهل]] و [[نادان]] و نیز اوباش [[مکه]] را تحریک کرده بودند تا به [[تکذیب]] و [[آزار]] [[پیامبر]]{{صل}} بپردازند <ref>السیرة النبویه، ص۲۸۹.</ref>. خود نیز او را به [[شاعری]]، [[جادو]] گری و دیوانگی متهم ساختند<ref>همان، تاریخ الطبری، ص ۳۳۲؛ الکامل، ص ۷۸؛ مقدسی، البدء والتاریخ، ج ۴، ص ۱۴۸ و المنتظم، ج ۲، ص ۳۷۸.</ref>. کاربر [[پیامبر]]{{صل}} و کسانی که [[ایمان]] آورده بودند، سخت شد<ref>السیرة النبویه، ص ۲۶۸ - ۲۶۹؛ الطبقات الکبری، ص ۱۵۹؛ البدایه و النهایه، ص ۴۷ و تاریخ الطبری، ص ۳۲۸.</ref> و چون [[مشرکان]] نمی‌توانستند مسلمانانی را که از حمایت [[عشیره]] خود برخوردار بودند، آزار دهند، به سخت‌ترین وجهی به [[آزار]] ضعفای [[مسلمانان]] پرداختند <ref>السیرة النبویه، ص ۳۱۷ و الکامل، ص ۶۶.</ref> و انواع شکنجه‌ها را بر آنان روا می‌داشتند؛ آنها برخی را کتک می‌زدند، ‌گروهی را با [[گرسنگی]] می‌آزردند و جمعی را برهنه، روی ریگ‌های داغ و تفتیده [[مکه]] می‌خواباندند <ref>الکامل، ص ۶۶ و ابوالربیع حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۱۹۴.</ref>. [[قریشیان]] با [[مرگ]] [[ابوطالب]] به این آزارها و شکنجه‌ها شدت بخشیدند، تا حدی که عده‌ای از [[مسلمانان]] مجبور شدند به [[حبشه]] [[هجرت]] کنند<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۳۵۰ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۴.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۳-۶۰۴.</ref>


===سفر به [[طائف]]===
===سفر به [[طائف]]===
[[رسول خدا]]{{صل}} برای رهایی از اذیت‌های [[مشرکان]] و یافتن پایگاهی [[جدید]] برای [[تبلیغ]] و نیز پناهگاهی برای [[مسلمانان]]، در [[شوال]] [[سال دهم بعثت]] به تنهایی<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۴؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۱۹ و الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۴۶.</ref> یا همراه [[زید بن حارثه]]<ref>دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۷ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵.</ref> به سوی [[طائف]] در دوازده فرسخی [[شرق]] [[مکه]] عازم شد تا [[قبیله]] ثقیف را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۷؛ دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵.</ref>. ایشان پس از ورود به [[شهر]] [[طائف]] به خانه "[[عبد]] یالیل" و دو برادرش "مسعود" و "حبیب" که بزرگ و [[رئیس]] قبیلة "ثقیف" بودند، رفته، و [[هدف]] خود را از آمدن به [[طائف]] برای آنها شرح دادند و از آنها خواستند که وی را در پیشبرد هدفش [[یاری]] کنند<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۱۹؛ تاریخ الطبری، ص ۳۴۴؛ السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۴۹۸ - ۴۹۹ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶.</ref>؛ اما آنان حاضر نشدند [[آیین اسلام]] را بپذیرند<ref>تاریخ الطبری، ص ۳۴۴ - ۳۴۵؛ السیرة النبویة، ص ۴۱۹ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶ - ۶۷.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} را از نزد آنها برخاست و نا [[امید]] از [[هدایت]] [[قوم]] ثقیف، قصد بازگشت به [[مدینه]] را داشتند که عده‌ای از اهل ثقیف، اطفال، بردگان و دیوانگان را تحریک کردند تا به [[پیامبر]]{{صل}} [[ناسزا]] بگویند و به سویش سنگ [[طائف]] پرتاب کنند<ref>تاریخ الطبری، ص ۳۴۵؛ دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷؛ الطبقات الکبری، ص ۱۶۵ و السیرة النبویه، ص ۴۲۰.</ref>.<ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۴-۶۰۵.</ref>
[[رسول خدا]]{{صل}} برای رهایی از اذیت‌های [[مشرکان]] و یافتن پایگاهی [[جدید]] برای [[تبلیغ]] و نیز پناهگاهی برای [[مسلمانان]]، در [[شوال]] [[سال دهم بعثت]] به تنهایی<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۴؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۱۹ و الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۴۶.</ref> یا همراه [[زید بن حارثه]]<ref>دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۷ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵.</ref> به سوی [[طائف]] در دوازده فرسخی [[شرق]] [[مکه]] عازم شد تا [[قبیله]] ثقیف را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۷؛ دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵.</ref>. ایشان پس از ورود به [[شهر]] [[طائف]] به خانه "[[عبد]] یالیل" و دو برادرش "مسعود" و "حبیب" که بزرگ و [[رئیس]] قبیلة "ثقیف" بودند، رفته، و [[هدف]] خود را از آمدن به [[طائف]] برای آنها شرح دادند و از آنها خواستند که وی را در پیشبرد هدفش [[یاری]] کنند<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۱۹؛ تاریخ الطبری، ص ۳۴۴؛ السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۴۹۸ - ۴۹۹ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶.</ref>؛ اما آنان حاضر نشدند [[آیین اسلام]] را بپذیرند<ref>تاریخ الطبری، ص ۳۴۴ - ۳۴۵؛ السیرة النبویة، ص ۴۱۹ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶ - ۶۷.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} را از نزد آنها برخاست و نا [[امید]] از [[هدایت]] [[قوم]] ثقیف، قصد بازگشت به [[مدینه]] را داشتند که عده‌ای از اهل ثقیف، اطفال، بردگان و دیوانگان را تحریک کردند تا به [[پیامبر]]{{صل}} [[ناسزا]] بگویند و به سویش سنگ [[طائف]] پرتاب کنند<ref>تاریخ الطبری، ص ۳۴۵؛ دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷؛ الطبقات الکبری، ص ۱۶۵ و السیرة النبویه، ص ۴۲۰.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۴-۶۰۵.</ref>


فرومایگان [[طائف]] نیز [[پیامبر]]{{صل}} را احاطه کردند و [[حضرت]] از دست آنها به [[باغی]] که برای زیر "عتبه" و "شیبه" [[فرزندان]] "[[ربیعه]]" بود، پناهنده شد. [[رسول خدا]]{{صل}} برای استراحت زیر درخت انگوری نشست<ref>السیرة النبویه، ص ۴۲۰؛ دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷ و تاریخ الطبری، ص ۳۴۵.</ref>. عتبه و شیبه که این حال رادیدند، دلشان به حال آن بزرگوار سوخت؛ پس، به [[غلام]] نصرانی خود، "عداس" گفتند: "خوشه انگوری از این درخت بکن و در سبد بگذار و نزد این مرد ببر و به او تعارف کن!" <ref>عبدالرحمن سهیلی، الروض الانف، ج ۴، ص ۳۵؛ تاریخ الطبری، ص ۳۴۶ و السیرة النبویه، ص ۴۲۱.</ref> در پی گفت و گویی که بین عداس با [[رسول خدا]]{{صل}} صورت گرفت، عداس [[اسلام]] آورد<ref>ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۵۶؛ تاریخ الطبری، ص ۳۴۶ و السیرة النبویه، ص ۴۲۱.</ref>. [[اسلام آوردن]] عداس تنها نتیجه سفر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[طائف]] بود. [[رسول خدا]]{{صل}} پس از ده روز از سفر [[طائف]] به [[مکه]] برگشت<ref>الطبقات الکبری، ص ۱۶۵؛ امتاع الأسماع، ج ۸، ص ۳۰۵ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶.</ref> و در [[پناه]] یکی از بزرگان [[مکه]] به نام "مطعم بن عدی" به [[مکه]] وارد و پس از انجام [[طواف]] [[خانه خدا]] به سوی منزل روانه شد<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵؛ عیون الأثر، ج ۱، ص ۱۵۷ و المنتظم، ج ۳، ص ۱۳.</ref>.<ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۵-۶۰۶.</ref>
فرومایگان [[طائف]] نیز [[پیامبر]]{{صل}} را احاطه کردند و [[حضرت]] از دست آنها به [[باغی]] که برای زیر "عتبه" و "شیبه" [[فرزندان]] "[[ربیعه]]" بود، پناهنده شد. [[رسول خدا]]{{صل}} برای استراحت زیر درخت انگوری نشست<ref>السیرة النبویه، ص ۴۲۰؛ دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷ و تاریخ الطبری، ص ۳۴۵.</ref>. عتبه و شیبه که این حال رادیدند، دلشان به حال آن بزرگوار سوخت؛ پس، به [[غلام]] نصرانی خود، "عداس" گفتند: "خوشه انگوری از این درخت بکن و در سبد بگذار و نزد این مرد ببر و به او تعارف کن!" <ref>عبدالرحمن سهیلی، الروض الانف، ج ۴، ص ۳۵؛ تاریخ الطبری، ص ۳۴۶ و السیرة النبویه، ص ۴۲۱.</ref> در پی گفت و گویی که بین عداس با [[رسول خدا]]{{صل}} صورت گرفت، عداس [[اسلام]] آورد<ref>ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۵۶؛ تاریخ الطبری، ص ۳۴۶ و السیرة النبویه، ص ۴۲۱.</ref>. [[اسلام آوردن]] عداس تنها نتیجه سفر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[طائف]] بود. [[رسول خدا]]{{صل}} پس از ده روز از سفر [[طائف]] به [[مکه]] برگشت<ref>الطبقات الکبری، ص ۱۶۵؛ امتاع الأسماع، ج ۸، ص ۳۰۵ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶.</ref> و در [[پناه]] یکی از بزرگان [[مکه]] به نام "مطعم بن عدی" به [[مکه]] وارد و پس از انجام [[طواف]] [[خانه خدا]] به سوی منزل روانه شد<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵؛ عیون الأثر، ج ۱، ص ۱۵۷ و المنتظم، ج ۳، ص ۱۳.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۵-۶۰۶.</ref>


===[[دعوت]] از قبایل‌===
===[[دعوت]] از قبایل‌===
ایشان پس از بازگشت به [[مکه]]، با سرسختی بیشتر سران [[قریش]] روبرو شد. آن [[حضرت]] در سال‌های یازدهم تا چهاردهم [[بعثت]] با [[قبایل]] [[عربی]] که برای به جا آوردن مراسم [[حج]] به [[مکه]] می‌آمدند، [[ملاقات]] و آنان را به [[توحید]] و [[یکتاپرستی]] [[دعوت]] می‌کرد<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۱؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۵، الطبقات الکبری، ص ۱۶۹ و الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۶.</ref>. در سال یازدهم [[بعثت]] شش نفر از [[قبیله]] [[خزرج]] به [[مکه]] وارد شدند و پس از [[اسلام آوردن]]، به [[مدینه]] بازگشتند. این گروه در سفرهای بعدی، در سال‌های دوازدهم و سیزدهم [[بعثت]]، همراه جمع دیگری از اهالی [[مدینه]] به [[مکه]] آمدند و پس از [[دیدار]] با [[پیامبر]]{{صل}} بین آنها و [[پیامبر]] [[پیمان]] "[[عقبه]] دوم" بسته شد و آنها در آن، [[حمایت]] خود را از [[رسول خدا]]{{صل}} اعلام کردند<ref>السیرة النبویه، ص ۴۴۱ ۴۳۱ و الطبقات الکبری، ص ۱۷۱ - ۱۷۲.</ref>.<ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۶.</ref>
ایشان پس از بازگشت به [[مکه]]، با سرسختی بیشتر سران [[قریش]] روبرو شد. آن [[حضرت]] در سال‌های یازدهم تا چهاردهم [[بعثت]] با [[قبایل]] [[عربی]] که برای به جا آوردن مراسم [[حج]] به [[مکه]] می‌آمدند، [[ملاقات]] و آنان را به [[توحید]] و [[یکتاپرستی]] [[دعوت]] می‌کرد<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۱؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۵، الطبقات الکبری، ص ۱۶۹ و الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۶.</ref>. در سال یازدهم [[بعثت]] شش نفر از [[قبیله]] [[خزرج]] به [[مکه]] وارد شدند و پس از [[اسلام آوردن]]، به [[مدینه]] بازگشتند. این گروه در سفرهای بعدی، در سال‌های دوازدهم و سیزدهم [[بعثت]]، همراه جمع دیگری از اهالی [[مدینه]] به [[مکه]] آمدند و پس از [[دیدار]] با [[پیامبر]]{{صل}} بین آنها و [[پیامبر]] [[پیمان]] "[[عقبه]] دوم" بسته شد و آنها در آن، [[حمایت]] خود را از [[رسول خدا]]{{صل}} اعلام کردند<ref>السیرة النبویه، ص ۴۴۱ ۴۳۱ و الطبقات الکبری، ص ۱۷۱ - ۱۷۲.</ref><ref>[[علی محمد تاج‌الدین|تاج‌الدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۶.</ref>


===[[هجرت]] به [[مدینه]] و تشکیل [[دولت]] [[نبوی]]{{صل}}===
===[[هجرت]] به [[مدینه]] و تشکیل [[دولت]] [[نبوی]]{{صل}}===
خط ۶۹: خط ۶۹:
[[پیامبر]] به افرادی که با [[معارف اسلامی]] آشنا بودند و [[قدرت]] [[تبلیغ دین]] را داشتند، دستور داد به [[هجرت]] [[تبلیغی]] بروند: «برخیزید و پیک [[رسالت]] در نقاط دوردست شوید و ندای [[توحید]] را به گوش جهانیان برسانید»<ref>فروغ ابدیت، ج۲، ص۲۱۰.</ref> [[رسول الله]]{{صل}} به [[مبلغان دینی]] سفارش می‌کرد که حال مخاطبان را رعایت کنند: {{متن حدیث|لَيِّنُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَ‌}}؛ «با کسی که به او یاد می‌دهید، نرم و [[مدارا]] باشید»<ref>میزان الحکمه، ج۸، ص۳۹۷۶.</ref>.
[[پیامبر]] به افرادی که با [[معارف اسلامی]] آشنا بودند و [[قدرت]] [[تبلیغ دین]] را داشتند، دستور داد به [[هجرت]] [[تبلیغی]] بروند: «برخیزید و پیک [[رسالت]] در نقاط دوردست شوید و ندای [[توحید]] را به گوش جهانیان برسانید»<ref>فروغ ابدیت، ج۲، ص۲۱۰.</ref> [[رسول الله]]{{صل}} به [[مبلغان دینی]] سفارش می‌کرد که حال مخاطبان را رعایت کنند: {{متن حدیث|لَيِّنُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَ‌}}؛ «با کسی که به او یاد می‌دهید، نرم و [[مدارا]] باشید»<ref>میزان الحکمه، ج۸، ص۳۹۷۶.</ref>.


[[حضرت]] در سخنی دیگر می‌فرماید: {{متن حدیث|عَلَيْكَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى كُلِّ خَيْرٍ}}؛ «بر تو باد که به [[جوانان]] توجه کنی؛ زیرا آنها به هر خیر و صلاحی زودتر می‌گرایند»<ref>نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، نامه ۳۱، ص۹۱۲.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[رسول مهربانی (کتاب)|رسول مهربانی]] ص ۱۰۸.</ref>.
[[حضرت]] در سخنی دیگر می‌فرماید: {{متن حدیث|عَلَيْكَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى كُلِّ خَيْرٍ}}؛ «بر تو باد که به [[جوانان]] توجه کنی؛ زیرا آنها به هر خیر و صلاحی زودتر می‌گرایند»<ref>نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، نامه ۳۱، ص۹۱۲.</ref><ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[رسول مهربانی (کتاب)|رسول مهربانی]] ص ۱۰۸.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش