"کوه ثور" بزرگتر و دورتر از "حراء" به مکه است. این کوه مشهور در جنوب مسجدالحرام قرار دارد [۱]. شهرت این کوه به سبب غاری است که پیامبر (ص) با آغاز هجرتش از مکه به مدینه در "لیلة المبیت"[۲] به آن پناه برد و برای رهایی از دست مشرکان، سه شبانه روز به صورت معجزهآسا آنجا اقامت کرد[۳]. * در سوره توبه، آیه ۴۰ از این غار نام برده شده است:﴿إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۴][۵].
کوه ثور از سه کوه متصل به هم، تشکیل شده است که سومین آنها به نام "اطحل"، غار ثور را در خود جای داده است. آوردهاند که "ثور بن عبدالمناة" از اشراف قریش، آنجا متولد شد[۶] و به همین علت، عدهای نام کوه را برگرفته از نام "ثور بن عبدالمناة" میدانند [۷].
در زمانهای قدیم از دو راه کوهستانی به ثور میرفتند: یک راه کوتاه و دشوار بود که از میان کوههای "خندقه" و "ابوقیس" میگذشت[۸] و دیگری آسان اما طولانی بود که از راه "مسفله" عبور میکرد[۹]. این غار دو ورودی یا شکاف دارد: ورودی غربی که تقریباً به کف غار چسبیده و عبور از آن خیلی دشوار است و راه ورودی شرقی که تا حدودی پهن است. گفتهاند که این شکاف پس از ورود پیامبر (ص) به غار به معجزه الهی ایجاد شد [۱۰].
به گفته "ابنجبیر"، دهانه غربی غار که پیامبر (ص) از آنجا وارد شد، دو تا سه وجب و ارتفاع طول آن یک ذراع بود؛ در حالی که ارتفاع دهانه شرقی آن پنج وجب است و مردم به راحتی از آن رفت و آمد میکنند [۱۱]. این کوه از زمان اقامت سه روزهپیامبر (ص) در آن، نزد مسلمانمبارک شمرده میشود و همواره مورد زیارتحاجیان است[۱۲][۱۳].
در این هنگام جوانانقریش که از هر خانواده یک نفر با شمشیر و تبر آمده بود از همه جلوتر به دهانه غار رسیدند و با دیدن دو کبوتر وحشی برگشتند، دیگران پرسیدند: "چرا به دهانه غار نزدیک نشدید؟" پاسخ دادند: "با وجود دو کبوتر وحشی هیچ کس نمیتواند در غار باشد"[۲۰]. پیامبر (ص) که این سخن را شنید، متوجه شد خداوند با آن دو کبوتر، بلا را از ایشان دفع فرموده است. رسول خدا (ص) و ابوبکر در غار آرمیده بودند و از شکاف ورودی آنجا، بیابان و صحرا را مینگریستند. "ابوکرز" هم تا دهانه غار رفت و چون دید ردپاها دیگر پیدا نیست، همانجا ایستاد و گفت: "محمد و رفیقش از اینجا نگذشتهاند و داخل غار هم نشدهاند؛ زیرا اگر به درون آن غار رفته بودند، این تارها پاره میشد و این تخم کبوترها میشکست. دیگر نمیدانم در اینجا به زمین فرو رفتهاند و یا به آسمان صعود کردهاند"[۲۱][۲۲].
هنگامی که مشرکان دوباره در بیابان پراکنده شدند و در اطراف غار به جستجوی پیامبر (ص) و ابوبکر پرداختند، ابوبکر ترسید و مضطرب شد، چنانچه خداوند در سوره توبه، آیه ۴۰ فرموده است: ﴿لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا﴾[۲۳][۲۴].
در پارهای از روایات آمده است ابوبکر با این حال مطمئن نشد. پیامبر (ص) به او فرمود: "بنگر". حضرت از طریق اعجاز، دریا و کشتی را به او نشان داد که در یک سوی غار است و به او فرمود: "اگر اینها داخل غار شدند، ما سوار بر کشتی شده، خواهیم رفت"[۲۵].
در همین زمان، مردی از مشرکان روبهروی غار نشست تا بول کند. پیغمبر به ابوبکر فرمود: "اگر اینها ما را میدیدند، این مرد اینگونه برابر غار برای بول کردن نمینشست"[۲۶][۲۷].
↑محمد بن احمد ابن جبیر، سفرنامه ابن جبیر، ص۱۵۵؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۸۶.
↑لیلة المبیت همان شبی است که حضرت علی (ع) در بستر پیامبر (ص) به اذن الهی خوابیدند.
↑ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ ابن کثیر، معجزات النبی، ج۲، ص۲۳۹؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۲۱۳.
↑«اگر او را یاری ندهید بیگمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش میگفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمیدیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۴۰.
↑شیخ مفید، مسارالشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۴۸؛ شیخ حسین دیاربکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۳۳۶؛ سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص۵۹۲.
↑«و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ میباختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ میباختند و خداوند تدبیر میکرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره انفال، آیه ۳۰.
↑شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۹؛ ابنشهرآشوب، المناقب فی آل ابی طالب، ج۱، ص۱۲۷.
↑شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۷؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۳۷.
↑ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ ابنشهرآشوب، المناقب فی آل ابی طالب، ج۱، ص۱۲۸؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۵، ص۳۷۰.
↑ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۵، ص۲۷۰.
↑ابنشهرآشوب، المناقب فی آل ابی طالب، ج۱، ص۱۲۸؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۴۸؛ قطب الدین راوندی، قصص الأنبیاء، ص۳۳۷.
↑ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۵۱؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۵، ص۲۷۱-۲۷۲؛ شیخ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۹.