بحث:پیامبر

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۲۱:۳۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

محمد تقی مصباح یزدی

پیامبران اولوالعزم

  • در قرآن کریم، گروهى از پیامبران خدا بعنوان «اولوالعزم» معرفى شده اند (پانویس: ر. ک: سوره احقاف: آیه 35) ولى ویژگیهاى آنان مشخص نشده است. و به حسب آنچه از روایات اهل بیت (علیهم الصلوة و السلام) بدست مى‌آید پیامبران اولوالعزم پنج نفر بوده‌اند به این ترتیب: حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسى، حضرت عیسى و حضرت محمد بن عبدالله (علیهم الصلاة و السلام) (پانویس: ر. ک: بحارالانوار، ج 11، ص 33-34، و معلم النبوة: ص 113). و ویژگى ایشان علاوه بر صبر و استقامت ممتاز که در قرآن کریم نیز به آن، اشاره شده این بوده که هر کدام از ایشان کتاب و شریعت مستقلى داشته‌اند و پیامبران معاصر یا متأخر، از شریعت آنان تبعیّت مى‌کرده‌اند تا هنگامى که یکى دیگر از پیامبران اولوالعزم، مبعوث به رسالت مى‌شد و کتاب و شریعت جدیدى مى‌آورد.
  • ضمناً روشن شد که اجتماع دو پیامبر در زمان واحد، ممکن است چنانکه حضرت لوط، معاصر حضرت ابراهیم (علیهما السلام) بود و حضرت هارون با حضرت موسى (علیهما السلام) به پیامبرى رسید و حضرت یحیى در زمان حضرت عیسى (علیهما السلام) مى‌زیست.

چند نکته

  • پیامبران خدا یکدیگر را تصدیق مى‌کرده‌اند و به آمدن پیامبرى بشارت مى‌داده اند (پانویس: ر. ک: سوره آل عمران، آیه 81). بنابراین، اگر کسى ادعاى نبوت کرد و پیامبران پیشین یا معاصر را تکذیب نمود دروغگو خواهد بود.
  • پیامبران خدا اجر و مزدى بر انجام وظایف پیامبرى، از مردم نمى‌خواستند (پانویس: ر. ک: سوره انعام: آیه 90، سوره یس: آیه 21، سوره طور: آیه 40، سوره قلم: آیه 46، سوره یونس: آیه 72، سوره هود: آیه 29، 51، سوره فرقان: آیه 57، سوره شعراء: آیه 109، 127، 145، 164، 180، سوره یوسف: آیه 104) و تنها پیامبر اسلام (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) مودّت اهل بیتش را بعنوان اجر رسالت، به امت خویش توصیه فرمود (پانویس: ر. ک: سوره شورى، آیه 23) تا تأکیدى بر پیروى از آنان باشد و در حقیقت، نفع آن به خود امت، باز مى‌گردد (پانویس: ر. ک: سوره سبأ: آیه 47).
  • بعضى از پیامبران خدا مناصب الهى دیگرى مانند قضاوت و حکومت داشته‌اند که در میان پیامبران پیشین مى‌توان بعنوان نمونه از حضرت داود و حضرت سلیمان (علیهما السلام) یاد کرد. و از آیه (64) از سوره نساء، که اطاعت هر رسولى را بطور مطلق، واجب فرموده است مى‌توان استفاده کرد که همه رسولان داراى چنین مقامهایى بوده اند.
  • جنیان که نوعى از مخلوقات مختار و مکلف هستند و در حال عادى، مورد رؤیت انسانها قرار نمى‌گیرند از دعوت بعضى از انبیاء الهى آگاه مى‌شده‌اند و افراد صالح و پرهیزگارشان به آنان ایمان مى‌آوردند و در میان ایشان پیروان حضرت موسى (علیه السلام) و پیروان حضرت محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) وجود دارند (پانویس: ر. ک: سوره احقاف: 29-32)؛ چنانکه برخى دیگر به تبعیت از ابلیس، به پیامبران خدا کفر ورزیده‌اند (پانویس: ر. ک: سوره جن: آیه 1-14).

رابطه مردم با پیامبران

  • قرآن کریم هنگامى که از پیامبران پیشین یاد مى‌کند و گوشه هایى از زندگى درخشان و پربرکت ایشان را شرح مى‌دهد و زنگار تحریفات عمدى و غیرعمدى را از صفحات نورانى تاریخ ایشان مى‌زداید اهتمام فراوانى به بیان واکنش هاى امتها در برابر انبیاء (علیهم السلام) مبذول مى‌دارد: از یک سوى، به بیان موضع گیریهاى مردم در برابر پیامبران خدا و علل و عوامل مخالفتهاى ایشان مى‌پردازد؛ و از سوى دیگر به روشهاى هدایت و تربیت انبیاء و مبارزه آنان بر ضدّ عوامل کفر و شرک و انحراف، اشاره مى‌کند و نیز سنتهاى الهى را در تدبیر جوامع، به ویژه از نظر ارتباط متقابل مردم با انبیاء یادآور مى‌شود که حاوى نکاتى بس آموزنده و روشنگر است.
  • این مباحث هر چند ارتباط مستقیم با مسائل اعتقادى و کلامى ندارد ولى هم به جهت خصلت روشنگرانه‌اى که پیرامون مسائل نبوت دارد و بسیارى از ابهامها را در این زمینه مى‌زداید و هم از نظر اهمیتى که در آموزندگى و سازندگى انسانها و پند و عبرت گرفتن از حوادث مهم تاریخى دارد از اهمیت فوق العاده‌اى برخوردار مى‌باشد. از اینروى، در این درس به مهمترین آنها اشاره مى‌کنیم.

واکنش مردم در برابر پیامبران

  • هنگامى که پیامبران الهى بپا مى‌خاستند و مردم را به پرستش خداى یگانه (پانویس: ر. ک: سوره نحل: آیه 36، سوره انبیاء: آیه 25، سوره فصّلت: آیه 14 و سوره احقاف: آیه 21) و اطاعت از دستورات او، بیزارى از بتها و معبودهاى باطل و پرهیز از شیاطین و طاغوتها و ترک ظلم و افساد و گناهان و کارهاى زشت، دعوت مى‌کردند عموماً با انکار و مخالفت مردم مواجه مى‌شدند (پانویس: ر. ک: سوره ابراهیم: آیه 9، سوره مؤمنون: آیه 44) و مخصوصاً فرمانروایان و ثروتمندان جامعه که سرمست عیش و نوش (پانویس: ر. ک: سوره سبأ: آیه 34) و مغرور به مال و مکنت یا علم و دانش خودشان (پانویس: ر. ک: سوره غافر: آیه 83، سوره قصص: آیه 78، سوره زمر: آیه 49) بودند، سرسختانه کمر مبارزه با ایشان را مى‌بستند و بسیارى از قشرهاى دیگر را به دنبال خودشان مى‌کشاندند و از پیروى راه حق بازمى داشتند (پانویس: ر. ک: سوره احزاب: آیه 67، سوره سبأ: آیه 31-33). و تدریجاً گروه اندکى که غالباً از محرومان جامعه بودند به انبیاء الهى ایمان مى‌آوردند (پانویس: ر. ک: سوره هود: آیه 40، و آیات 27-31) و کمتر اتفاق مى‌افتاد که جامعه‌اى بر پایه عقاید صحیح و موازین عدل و قسط و مطیع فرمان خدا و پیامبران، تشکیل گردد آنچنانکه فى المثل در زمان حضرت سلیمان (علیه السلام) تشکیل شد. هر چند بخشهایى از تعالیم انبیاء تدریجاً در فرهنگ جوامع، نفوذ مى‌کرد و از جامعه‌اى به جامعه دیگر، انتقال مى‌یافت و مورد اقتباس، قرار مى‌گرفت و احیاناً بعنوان ابتکارات سردمداران کفر، ارائه مى‌شد چنانکه بسیارى از نظامهاى حقوقى جهان، از شرایع آسمانى اقتباس کرده‌اند و بدون ذکر منبع و مآخذ، و بنام افکار و آراء خودشان عرضه داشته و مى‌دارند.

علل و انگیزه هاى مخالفت با انبیاء

  • مخالفت با انبیاء (علیهم السلام) علاوه بر انگیزه کلى «میل به بى بند و بارى و پیروى از هواهاى نفسانى» (پانویس: ر. ک: سوره مائده: آیه 70) علل و انگیزه هاى دیگرى نیز داشته است. از جمله خودخواهى و غرور و خود برتربینى (استکبار) بود که بیشتر در میان اشراف و نخبگان و ثروتمندان، بروز مى‌کرد (پانویس: ر. ک: سوره غافر: آیه 56، سوره اعراف: آیه 76).
  • دیگرى تعصبات و پایبندى به سنتهاى پیشینیان و نیاکان و ارزشهاى غلطى بود که در میان جوامع مختلف، رواج داشت (پانویس: ر. ک: سوره بقره: آیه 170، سوره مائده: آیه 104، سوره اعراف: آیه 28، سوره یونس: آیه 78، سوره انبیاء: آیه 53، سوره شعراء: آیه 74، سوره لقمان: آیه 21، سوره لقمان: آیه 21، سوره زخرف: آیه 22-23).
  • همچنین حفظ منابع اقتصادى و موقعیتهاى اجتماعى، انگیزه نیرومندى براى ثروتمندان و حکمرانان و دانشمندان بود (پانویس: ر. ک: سوره هود: آیه 84-86، سوره قصص: آیه 76-79، سوره توبه: آیه 34)، و از سوى دیگر، جهل و ناآگاهى توده هاى مردم، عامل بزرگى براى فریب خوردن از سردمداران کفر، و پیروى از بزرگان و اکثریت جامعه بود و موجب این مى‌شد که به اوهام و پندارهاى خودشان دل، خوش کنند و از ایمان به آیینى که جز افراد معدودى آنرا نپذیرفته بودند سرباز زنند آن هم افرادى که غالباً از موقعیت اجتماعى چشمگیرى بهره‌مند نبودند و از طرف بزرگان قوم و اکثریت جامعه، طرد مى‌شدند. ضمناً فشار قشر حاکم و زورگویان را نباید از نظر دور داشت (پانویس: ر. ک: سوره ابراهیم: آیه 21، سوره فاطر: آیه 47، سوره هود: آیه 27، سوره شعراء: آیه 111).

شیوه هاى برخورد با انبیاء

  • مخالفان انبیاء براى جلوگیرى از پیشرفت کار ایشان با شیوه هاى گوناگون به مبارزه مى‌پرداختند:
  1. تحقیر و استهزاء نخست گروهى مى‌کوشیدند که شخصیت پیام آوران الهى را بوسیله تحقیر و استهزاء و توهین و مسخره کردن بکوبند (پانویس: ر. ک: سوره حجر: آیه 11، سوره یس: آیه 30، سوره زخرف: آیه 7، سوره مُطفّفین: آیه 29-32) تا توده هاى مردم نسبت به ایشان بى اعتناء شوند.
  2. افتراء و نسبتهاى ناروا سپس دست به دروغ و افتراء مى‌زدند و نسبتهاى ناروا به ایشان مى‌دادند و از جمله آنان را «سفیه» و «مجنون» مى‌خواندند (پانویس: ر. ک: سوره اعراف: آیه 66، سوره بقره: آیه 13، سوره مؤمنون: آیه 25) و هنگامى که معجزه‌اى را اظهار مى‌کردند تهمت سحر و افسون به ایشان مى‌زدند (پانویس: ر. ک: سوره الذاریات: آیه 39، 52، 53، سوهر انبیاء: آیه 3، سوره قمر: آیه 2) و افسانه ها مى‌نامیدند (پانویس: ر. ک: سوره انعام: آیه 25، سوره انفال: آیه 24، سوره مؤمنون: آیه 83، سوره فرقان: آیه 5، سوره نمل: آیه 68، سوره احقاف: آیه 17، سوره قلم: آیه 15، سوره مُطفّفین: آیه 13).
  3. مجادله و مغالطه هنگامى که فرستادگان خدا با لسان حکمت و استدلال برهانى سخن مى‌گفتند یا با شیوه «جدال احسن» به بحث و گفتگو مى‌پرداختند یا مردم را موعظه و نصیحت مى‌کردند و نسبت به پیامدهاى کفر و شرک و طغیان، هشدار مى‌دادند و نتایج سودمند و خوش فرجام خداپرستى را بازگو مى‌نمودند و مژده سعادت دنیا و آخرت به مؤمنان و صالحان مى‌دادند و در چنین موقعى سردمداران کفر مردم را از گوش دادن به سخنان ایشان منع مى‌کردند و سپس با منطقى ضعیف و ابلهانه به ایشان پاسخ مى‌دادند و مى‌کوشیدند توده هاى مردم را با سخنان آراسته بفریبند (پانویس: ر. ک: سوره نوح: آیه 7، سوره فصلت: آیه 26، سوره انعام: آیه 112، 121، سوره غافر: آیه 5، 35، سوره اعراف: آیه 70، 71، سوره کهف: آیه 56) و از پیروى انبیاء (علیهم السلام) باز دارند و غالباً به روش و منش پیشینیان و نیاکان، استناد مى‌کردند (پانویس: ر. ک: سوره بقره: آیه 170، سوره مائده: آیه 104، سوره اعراف: آیه 28، سوره انبیاء: آیه 53، سوره یونس: آیه 78، سوره لقمان: آیه 21) و مال و ثروت و پیشرفتهاى مادى خودشان را به رخ آنان مى‌کشیدند و ضعف و عقب ماندگیهاى مادى پیروان انبیاء را دلیل نادرستى، عقاید و رفتارشان قلمداد مى‌کردند (پانویس: ر. ک: سوره یونس: آیه 88، سوره سباء: آیه 35، سوره قلم: آیه 14، سوره مریم: آیه 77، سوره مدثّر: آیه 12، سوره مزمل: آیه 11، سوره احقاف: آیه 11). و بهانه هایى را دستاویز خودشان قرار مى‌دادند از این قبیل که چرا خدا رسولان و سفیران خود را از میان فرشتگان، انتخاب نکرده است؟ یا چرا فرشته‌اى را به همراه آنان نفرستاده است؟ یا چرا ایشان را از مزایاى مالى و اقتصادى چشمگیرى بهره‌مند نساخته است؟ (پانویس: ر. ک: سوره انعام: آیات 7-9، سوره اسراء: آیات 90-95، سوره فرقان: آیات 4-8) و گهگاه لجاجت را بدان جا مى‌رساندند که مى‌گفتند: ما در صورتى ایمان مى‌آوریم که به خودمان وحى شود یا خدا را ببینیم و سخنانش را بىواسطه بشنویم! (پانویس: ر. ک: سوره بقره: آیه 118، سوره انعام: آیه 124، سوره نساء: آیه 153)
  4. تهدید و تطمیع شیوه دیگرى که در قرآن کریم از بسیارى از امتها نقل شده این است که پیامبران خدا و پیروانشان را تهدید به انواع شکنجه و اخراج از شهر و وطن و سنگسار کردن و کشتن مى‌کردند (پانویس: ر. ک: سوره ابراهیم: آیه 13، سوره هود: آیه 91، سوره مریم: آیه 46، سوره یس: آیه 18، سوره غافر: آیه 26). و از سوى دیگر ابزار تطمیع را بکار مى‌گرفتند و مخصوصاً با صرف اموال هنگفتى مردم را از پیروى انبیاء باز مى‌داشتند (پانویس: ر. ک: انفال: آیه 36).
  5. خشونت و قتل و سرانجام با دیدن صبر و استقامت و صلابت و متانت انبیاء (علیهم السلام) (پانویس: ر. ک: سوره ابراهیم: آیه 12) و جدّیت و پایمردى پیروان راستینشان، و با نومیدى از تأثیر تبلیغات سوء و حربه هایى که بکار مى‌گرفتند اقدام به عملى کردن تهدیداتشان مى‌کردند و دست به اعمال خشونت آمیز مى‌زدند چنانکه بسیارى از پیامبران خدا را به قتل رساندند (پانویس: ر. ک: سوره بقره: آیات 61، 87، 91، سوره آل عمران:آیات 21، 112، 181، سوره مائده: آیه 70، سوره نساء:آیه 155) و جامعه انسانى را از بزرگترین نعمتها و مواهب الهى و شایسته ترین مصلحان و رهبران اجتماعى، محروم ساختند.

برخى از سنتهاى الهى در تدبیر جامعه

  • هر چند هدف اصلى از بعثت انیاء (علیهم السلام) این بود که مردم به شناختهاى لازم براى تحصیل سعادت دنیا و آخرتشان دست یابند و نارسایى عقل و تجاربشان بوسیله وحى، جبران شود و به دیگر سخن: حجت بر ایشان تمام گردد (پانویس: ر. ک: سوره نساء: آیه 65، سوره طه: آیه 134). اما خداى متعال از فرط رحمت خودش هنگام ظهور پیامبران، با تدابیرات حکیمانه‌اش زمینه هاى روانى خاصى براى پذیرفتن دعوت ایشان فراهم مى‌کرد تا کمکى براى حرکت تکاملى مردم باشد. و چون بزرگترین عامل کفر و روگردانى از خدا و پیامبران، احساس بى نیازى (پانویس: ر. ک: سوره علق: آیه 6)، و غفلت از نیازمندیهاى فراگیر و همه جانبه خلق بود پروردگار حکیم، شرایطى فراهم مى‌کرد که مردم، توجه به نیازمندى خودشان پیدا کنند و از مرکب غفلت و غرور و نخوت، فرود آیند و از اینروى، سختیها و گرفتاریهایى پیش مى‌آورد خواه ناخواه به ناتوانى خودشان پى ببرند و رو بسوى خدا آورند (پانویس: ر. ک: سوره انعام: آیه 42، سوره اعراف: 94).
  • اما این عامل هم تأثیر کلى و همگانى نداشت و بسیارى از مردم، به ویژه کسانى که از امکانات مادّى بیشترى برخوردار بودند و سالیان درازى با ظلم و ستم بر دیگران، وسایل عیش و نوش زیادى براى خودشان فراهم کرده بودند و به تعبیر قرآن کریم دلهاى ایشان سخت همانند سنگ شده بود، بخود نمى‌آمدند (پانویس: ر. ک: سوره انعام: آیه 43، سوره مؤمنون: آیه 76). و همچنان در خواب غفلت، فرو مى‌ماندند و به راه باطلشان ادامه مى‌دادند. چنانکه مواعظ و اندرزها و هشدارهاى پیامبران هم تأثیرى در ایشان نمى‌بخشید. و هنگامى که خداى متعال بلاها و گرفتاریها را رفع مى‌فرمود و بار دیگر نعمتهاى خود را بر مردم، ارزانى مى‌داشت مى‌گفتند: این گونه دگرگونیها و نوسانات و جابجا شدن سختى و آسایش و غم و شادى، لازمه زندگى است و براى پیشینیان هم رخ داده است (پانویس: ر. ک: سوره اعراف: آیه 183، 95). و مجدداً به ستمگرى و اندوختن ثروت و توسعه نیروها مى‌پرداختند غافل از اینکه همین افزایش امکانات، دامى است الهى براى شقاوت دنیا و آخرت ایشان (پانویس: ر. ک: سوره اعراف: آیه 183، 182، سوره آل عمران: آیه 178، سوره توبه: آیه 55، 85، سوره مؤمنون: آیه 54، 56).
  • به هرحال، در صورتى که پیروان انبیاء از نظر شما و توان بحدى مى‌رسیدند که بتوانند جامعه مستقلى تشکیل دهند و از خودشان دفاع کنند و با دشمنان خدا به مبارزه برخیزند مأمور به جهاد مى‌شدند (پانویس: ر. ک: سوره آل عمران: آیه 146). و به دست ایشان عذاب الهى بر سر کافران و ستمگران فرود مى‌آمد (پانویس: ر. ک: سوره آل عمران: آیه 146) و در غیر این صورت، مؤمنان به دستور پیامبران، از کافران کناره مى‌گرفتند و سپس عذاب الهى از مجارى دیگرى بر جامعه‌اى که امید خیر و بازگشتى درباره آن نمى‌رفت نازل مى‌شد (پانویس: ر. ک: سوره عنکبوت: آیه 41، و بسیارى از موارد دیگر). و این است سنت تغییرناپذیر الهى در تدبیر جوامع بشرى (پانویس: ر. ک: سوره فاطر: آیه 43، سوره غافر: آیه 85، سوره اسراء: آیه 77).

محمد بیابانی اسکوئی

واژه‌شناسی لغوی

  • نبى اگر از ماده «نبأ» مشتق شود معمولاً در معنى پیام آوران الاهى استعمال مى‌شود، هرچند مفهوم آن شامل همه پیام آوران است ولى رسول، هم از جهت استعمال و هم از جهت معنا عمومیّت دارد.
  • اگر از نبى و رسول معناى خاصّ آن دو، یعنى فرستاده خداى متعال، مورد نظر باشد این پرسش پیش مى‌آید که نبى و رسول چه فرقى با هم دارند و میان آنان چه نسبتى است؟
  • در روایاتى که از سوى امامان اهل بیت : در بیان این موضوع رسیده، این دو مقام از هم تفکیک شده و نسبت میان آن دو مانند نسبت ایمان و اسلام بیان شده است که هر یک معنایى جداگانه دارند ولى در مورد استعمال ممکن است هر دو در شخصى جمع شود و ممکن است شخصى مقام نبوّت را حایز گردد ولى به مقام رسالت نرسد ولى امکان ندارد مقام رسالت را داشته باشد و مقام نبوّت را نه.
  • در روایتى از پیامبر گرامى اسلام ۹ از عدد انبیا و رسولان سؤال شد، حضرت انبیا را صد و بیست و چهار هزار و مرسلان (= رسولان) آن‌ها را سیصد و سیزده نفر بیان کرد : یَا رَسُولَ اللَّهِ کَمِ النَّبِیُّونَ؟ قَالَ: مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِیٍّ. قُلْتُ : کَمِ الْمـُرْسَلُونَ مِنْهُمْ؟ قَالَ: ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَر. (اى رسول خدا، انبیا چند نفرهستند؟ فرمود: صد و بیست و چهار هزار نفر. گفتم: رسولان از آن‌ها چند نفر هستند؟ فرمود: سیصد و سیزده نفر). از این روایت استفاده مى‌شود که انبیاى الهى صد و بیست و چهار هزار نفرند و از میان آن‌ها سیصد و سیزده نفر علاوه بر مقام نبوّت، مقام رسالت نیز دارند.
  • بنابر این همه رسولان الهى نبى هم هستند ولى چنین نیست که همه انبیاى الهى رسول هم باشند بلکه فقط برخى از آن‌ها رسول هستند. در این روایت فرق میان نبى و رسول تنها از جهت تعداد و به اجمال بیان شده است ولى در روایات دیگر توضیح بیشترى در این باره آمده است؛ و آن این که نبى فرشته وحى را در خواب مى‌بیند و صدایش را مى‌شنود امّا او را مشاهده نمى‌کند و رسول صداى فرشته وحى را مى‌شنود و در خواب هم مى‌بیند و مشاهده نیز مى‌کند. امام باقر ۷ مى‌فرماید : النَّبِیُّ الَّذِی یَرَى فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُ الْمـَلَکُ وَ الرَّسُولُ الَّذِی یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یَرَى فِی الْمـَنَامِ وَ یُعَایِنُ الْمـَلَک. (نبى شخصى است که در خواب مى‌بیند و صدا را مى‌شوند و فرشته را مشاهده نمى‌کند و رسول شخصى است که صدا را مى‌شنود و در خواب مى‌بیند و فرشته را مشاهده کند).
  • امام باقر و امام صادق ۸ مى‌فرمایند : الرَّسُولُ الَّذِی یَظْهَرُ لَهُ الْمـَلَکُ فَیُکَلِّمُهُ وَ النَّبِیُّ هُوَ الَّذِی یَرَى فِی مَنَامِهِ وَ رُبَّمَا اجْتَمَعَتِ النُّبُوَّةُ وَ الرِّسَالَةُ لِوَاحِد. (رسول شخصى است که فرشته بر او ظاهر مى‌شود و با او سخن مى‌گوید و نبى آن کسى است که در خواب ]فرشته را[ مى‌بیند و گاهى نبوّت و رسالت در یک شخص جمع مى‌شود).
  • در برخى از روایات در تفاوت رسول و نبى آمده که رسول جبرئیل را مى‌بیند و کلامش را مى‌شنود و بر او وحى مى‌شود و در خواب نیز او را مى‌بیند چنانچه حضرت ابراهیم در خواب مى‌دید.
  • نبى گاهى کلام فرشته وحى را مى‌شنود و بسا خود او را هم مشاهده مى‌کند ولى صدایش را نمى‌شنود. امام رضا ۷ مى‌فرماید : الْفَرْقُ بَیْنَ الرَّسُولِ وَ النَّبِیِّ وَ الْإِمَامِ أَنَّ الرَّسُولَ الَّذِی یُنْزَلُ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فَیَرَاهُ وَ یَسْمَعُ کَلَامَهُ وَ یُنْزَلُ عَلَیْهِ الْوَحْیُ وَ رُبَّمَا رَأَى فِی مَنَامِهِ نَحْوَ رُوْیَا إِبْرَاهِیمَ ۷ وَ النَّبِیُّ رُبَّمَا سَمِعَ الْکَلَامَ وَ رُبَّمَا رَأَى الشَّخْصَ وَ لَمْ یَسْمَع. (فرق بین رسول و نبى و امام این است که رسول شخصى است که جبرئیل بر او نازل مى‌شود و رسول او را مى‌بیند و کلامش را مى‌شنود و وحى بر او نازل مى‌شود و بسا در خواب هم مى‌بیند مانند رؤیاى ابراهیم ۷٫ و نبى بسا کلام را مى‌شنود و بسا شخص را مى‌بیند و نمى‌شنود).
  • فرق این روایت با روایات دیگر که در آن‌ها رؤیت و مشاهده فرشته وحى از نبى نفى شده است در این است که در این روایت براى نبى نیز همانند رسول مشاهده شخص فرشته اثبات شده ولى این مشاهده همراه با نشنیدن کلام اوست پس ممکن است مراد دیدن فرشته در غیر حال وحى باشد. و روایات دیگر به دیدن در حال وحى نظر داشته باشند.
  • در برخى از روایات این باب به فرق میان امام و محدّث هم اشاره رفته است، در ادامه روایت بالا بیان شده که امام کلام فرشته را مى‌شنود ولى خود او را نمى‌بیند. والإمامُ هُوَ الّذی یَسْمَعُ الکَلاَمَ وَلا یَرى الشَّخصَ.
  • محدَّث به کسى گفته شده است که صدا را مى‌شنود ولى او را مشاهده نمى‌کند و در خواب هم نمى‌بیند. وَ أَمَّا الُْمحَدَّثُ فَهُوَ الَّذِی یُحَدَّثُ فَیَسْمَعُ وَ لَا یُعَایِنُ وَ لَا یَرَى فِی مَنَامِهِ.
  • حال که با معناى لغوى و اصطلاحى نبى و رسول آشنا شدیم و معلوم گردید که از نظر روایات مأمور به تبلیغ بودن در معناى نبى و رسول لحاظ نشده است، اگر چه رسول از نظر لغوى این جهت را نیز در بر دارد. در اینجا به نکته‌اى در این زمینه اشاره مى‌کنیم و آن اینکه در استعمال قرآن و روایات معصومان : نبى و رسول هر دو متعلّق «بعث» و «ارسال» قرار گرفته‌اند، خداى تعالى مى‌فرماید : هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِییِن رَسُولاً. (خدا اوست که در میان امّى‌ها رسولى فرستاد). وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ. (رسول و نبیّى پیش از تو نفرستادیم). کانَ آلنّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ آلنَّبِـیِّینَ. (امّت یک دست بود پس خدا انبیاء را مبعوث کرد).
  • از این امر استفاده مى‌شود که نبى و رسول هر دو در مواردى از سوى خداى تعالى براى ابلاغ امورى به مردم مأموریّت مى‌یابند ولى این نکته دلالت نمى‌کند که این معنا در خود معناى نبى و رسول لحاظ شده باشد پس با وجود این امر هم، نبى و رسول در همان معناى اصطلاحى خاصّ خود باقى است و این امرى جدا از معناى آن دو است که به واسطه فعل «بَعَثَ» و «اَرْسَلَ» از آن حکایت شده است.