اهل التقوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۷:۲۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اهل التقوی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

اهل التقوی: کسی که سزوار است برای او شریک قرار داده نشود و از محرّمات وی پرهیز شود، از اسما و صفات الهی.

واژه‌شناسی لغوی

  • این واژه مرکب از دو کلمه "اهل" و "تقوا" است. اهل در لغت به معنای سزاوار و شایسته، نجیب، اصیل، خاندان، خویشاوندان، زن، مالک، مقیم و ساکن، قاری، مردم، امت و پیروان آمده است[۱]. جامع همه این معانی، تحقق اُنسی است که با اختصاص یا تعلق و وابستگی همراه باشد که نسبت به مضاف الیه و موارد کاربرد، معانی آن متفاوت می‌شود[۲]. تقوا نیز از ریشه "وقایه" به معنای دوری گزیدن[۳] و حفظ شئ از امور آسیب‌رسان است و گاه به معنای ترس نیز به کار رفته است[۴]، بنابراین اهل‌التقوی ترکیبی اضافی و به معنای کسی است که شایسته است از مقام او ترسیده و از مخالفت با وی پرهیز شود. تقوا در اصطلاح شرع نیز بر پاسداری و کمال مراقبت نفس در برابر گناه، از طریق انجام دادن واجبات و ترک محرمات بلکه ترک برخی مباحات اطلاق شده است[۵][۶].
  • اهل‌ التقوی به صورت اسم و وصف خداوند تنها یک بار در قرآن کریم آمده است: ﴿﴿ وَمَا يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ [۷] اهل‌ بیت(ع) نیز در دعاها و نیایشهای بسیاری خداوند را با این اسم خوانده‌اند[۸][۹].

تبیین اهل التقوی

  • بیشتر مفسران تقوا را در آیه یاد شده به معنای اسم مفعولی گرفته و در تفسیر ﴿﴿ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى گفته‌اند: خداوند شایسته آن است که از محرمات[۱۰]، کیفر و مجازات او[۱۱] و از قرار دادن شریک برای او پرهیز شود[۱۲]، زیرا ولایت مطلقه بر هر چیزی از آنِ وی و سعادت و شقاوت انسان به دست اوست[۱۳][۱۴].
  • بر اساس حدیث قدسی[۱۵]، همچنین روایت اَنَس از پیامبر(ص)[۱۶] و نیز به نقل ابو بصیر از امام‌ صادق(ع) در معنای ﴿﴿أَهْلُ التَّقْوَى در این آیه خداوند می‌فرماید: من شایسته آنم که از من پرهیز شود و بنده‌ام برای من شریک وانبازی قرار ندهد[۱۷]. برخی تقوا را به معنای اسم فاعلی گرفته که در آن صورت معنا چنین می‌شود: خدا اهل تقواست و پیوسته از هرگونه ظلم، قبیح و کارهای غیر حکیمانه می‌پرهیزد و در حقیقت، بالاترین جایگاه تقوا از آن خدا و تقوای بندگان پرتوی ضعیف از تقوای الهی است[۱۸]نمونه، ج‌۲۵، ص‌۲۶۷؛ نگرش وحی بر خداشناسی، ج‌۲، ص‌۳۱.</ref>[۱۹].

رابطه اهل التقوی با اهل المغفره

  • مقرون ساختن این دو اسم در یک آیه اشاره به این معناست که تقوا زمینه‌ساز بخشایش است؛ یعنی خداوند کسی را که تقوا ورزد می‌بخشد[۲۰]؛ به عبارت دیگر آن‌کس که از خدا پروا و از او اطاعت کند سزاوار آن است که خداوند در مقابل، گناهان او را ببخشاید[۲۱]. پیامبر‌ اکرم(ص) در پاسخ پرسشی درباره تفسیر این آیه فرمود: خداوند متعالی در این آیه می‌گوید: من اهل تقوا هستم. برای من شریکی قرار ندهید، پس هرکس تقوا پیشه کند و برای من شریکی قرار ندهد اهل آن هستم که گناهان دیگرِ او را بیامرزم[۲۲]. برخی آن دو اسم را اشاره به مقام خوف از عذاب و رجا به مغفرت الهی دانسته‌اند[۲۳]؛ همچنین از منظر علامه طباطبایی این دو اسم، شایستگی علّت قرار گرفتن برای دعوت خداوند در آیه قبل را دارد؛ آنجا که می‌فرماید: ﴿﴿ كَلاَّ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء ذَكَرَهُ[۲۴]؛ بدین معنا که چون خداوند اهل تقوا و مغفرت است، بندگان را به اندرزها و پندهای قرآن فراخوانده تا هرکس بخواهد از آن پند گیرد و نیز می‌تواند آن دو اسم علت برای صدر آیه باشد: ﴿﴿ وَمَا يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ [۲۵] که اشاره به آن است که اهل تقوا و مغفرت بودن خداوند وقتی تمام و کامل است که دارای اراده نافذ در همه تصمیمات و اَعمال خلق‌باشد[۲۶][۲۷].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. فرهنگ فارسی، ج‌۱، ص‌۴۰۹؛ الوجوه والنظائر، ج‌۱، ص‌۲۸، «اهل»؛ الموسوعة الذهبیه، ج‌۶‌، ص‌۲۱۱، «الاهل».
  2. التحقیق، ج‌۱، ص‌۱۶۹، «اهل».
  3. لسان العرب، ج‌۱۵، ص‌۳۷۸، «وقی».
  4. مفردات، ص‌۸۸۱‌؛ التحقیق، ج‌۱۳، ص‌۱۸۳، «وقی».
  5. مفردات، ص‌۸۸۱‌، «وقی».
  6. رضوی، سید عباس، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۵، ص: ۱۲۸ - ۱۳۰
  7. و پند نمی‌گیرند مگر که خداوند بخواهد که او سزیده پرهیختن و سزاوار آمرزیدن است؛ سوره مدثر، آیه:۵۶.
  8. الکافی، ج‌۲، ص‌۵۱۳‌؛ من لا یحضره الفقیه، ج‌۱، ص‌۲۷۷؛ تهذیب الاحکام، ج‌۳، ص‌۱۲۴.
  9. رضوی، سید عباس، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۵، ص: ۱۲۸ - ۱۳۰
  10. کشف الاسرار، ج‌۱۰، ص‌۲۹۲؛ مجمع‌البیان، ج‌۱۰، ص‌۵۹۳‌؛ روض الجنان، ج‌۲۰، ص‌۴۰.
  11. جامع‌البیان، مج‌۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۱۴؛ کنزالدقائق، ج‌۱۴، ص‌۳۲؛ الکشاف، ج‌۴، ص‌۶۵۷‌.
  12. تفسیر قرطبی، ج‌۱۹، ص‌۵۹‌؛ الدرالمنثور، ج‌۸‌، ص‌۳۴۰؛ الفرقان، ج‌۲۹، ص‌۲۶۹.
  13. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۰۱.
  14. رضوی، سید عباس، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۵، ص: ۱۲۸ - ۱۳۰
  15. تفسیر قرطبی، ج‌۱۹، ص‌۵۹‌؛ الدرالمنثور، ج‌۸‌، ص‌۳۴۰؛ الفرقان، ج‌۲۹، ص‌۲۶۹.
  16. روض الجنان، ج‌۲۰، ص‌۴۰.
  17. نورالثقلین، ج‌۵، ص ۴۶۰.
  18. البرهان، ج‌۵‌، ص‌۵۳۲‌.
  19. رضوی، سید عباس، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۵، ص: ۱۲۸ - ۱۳۰
  20. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۰۹.
  21. تفسیر بیضاوی، ج‌۴، ص‌۳۴۹.
  22. الدرالمنثور، ج‌۸‌، ص‌۳۴۰.
  23. نمونه، ج‌۲۵، ص‌۲۶۶.
  24. هرگز! بی‌گمان این یادکردی است.که هر کس خواهد از آن پند می‌گیرد؛ سوره مدثر، آیه: ۵۴ - ۵۵.
  25. و پند نمی‌گیرند مگر که خداوند بخواهد که او سزیده پرهیختن و سزاوار آمرزیدن است؛ سوره مدثر، آیه:۵۶.
  26. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۰۱.
  27. رضوی، سید عباس، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۵، ص: ۱۲۸ - ۱۳۰