ابرار
ابرار: نیکان و نیکوکاران، اهل مرتبه عالی ایمان، دارای منزلتی برتر از أولواالألباب* (خردمندان) و نازلتر از مقرّبان واژه «ابرار» به گفته راغب، جمع «بارّ» (اسم فاعل از بِرّ)[1] و به گفته برخی مفسّران[2] و بسیاری از لغویان،[3] جمع «بَرّ» (بر وزن صَعْب، صفت مشبهه از بِرّ) است؛ امّا بیشتر مفسّران، آن را جمع «بَرّ» و «بارّ» هر دو یاد کردهاند.[4]واژه «بِرّ»[5] با مشتقّاتش، در مجموع بیست بار در قرآن (ابرار شش بار، بَرّ سه بار، بِرّ هشت بار و بَرَرَة یک بار) به کار رفته است. بِرّ به «گستردگی خیر و معروف» معنا شده است.[6] برخی لغویان نیز این واژه را برگرفته از بَرّ یعنی بیابان (مقابل بَحْر) میدانند و چون در بَرّ وسعت لحاظ شده، بِرّ را نیز به «توسّع در کارنیک» معنامیکنند.[7] برخی این سخن را تکلّفآمیز دانسته و گفتهاند: بِرّ با بَرّ که کلمهایجامد و به معنای خشکی است، هیچ پیوندی ندارد؛ بلکه در حکمِ مشترک لفظی است.[8] برخی برآنند که مفهوم محوری واژه بِرّ «نیکوبودن کار در برابر غیر» است و این معنا، باتوجّه به اختلاف اشخاص، موضوعات و موارد، تفاوت دارد؛ چنان که بِرّ خدا درباره بندگان، لطف و احسان* به آنان و در گذشتن از لغزشهایشان است و بِرّ بنده در پیشگاه خدا، پیروی و عمل به وظایف بندگی است. بِرّ پدر* به فرزندان، تربیت و تأمین آنان و برآوردن نیازهایشان و بِرّ فرزند* به پدر؛ خدمت، خضوع و رحمت است، و بِرّ در سخن گفتن، راستگویی، و در عبادت، منطبق بودن آن با شرایط ویژه عبادت است. وی اطلاق «بَرّ» بر قطعههای زمین و «بُرّ» بر گندم را نیز از همین باب میداند.[9] برخی نیز جامعترین معنای بِرّ را خیر دانستهاند؛[10] با این که این دو واژه مترادف نیستند؛ زیرا بِرّ، خیری است که با «قصد» و «توجّه» توأم باشد؛ ولی در خیر، «قصد» شرط نیست؛ بلکه گاهی با «سهو» همراه است؛ از اینرو «خیر» معنایی عامدارد.[11] مفهوم بِرّ در فرهنگ قرآن، عامترین مفهوم در زمینه افعال اخلاقی و ویژه «افعال اختیاری» است.[12] مفهوم قرآنی بِرّ و به تعبیر دقیقتر، اَبرار در آیه 177 بقره /2 به تفصیل بیان شده است.اوصاف ابرار در این آیه، در بر دارنده مراتب سه گانه اعتقاد، اخلاق و عمل است.[13] بِرّ همان احسان، وتحقّق آن چنین است که آدمی کار خودرا نیکو کند و کار نیک را برای نیک بودن آن یا از این رو که خیر دیگران در آن است، انجامدهد، نه برای پاداش یا تشکر، ودر این راه، بر تلخی مخالفتِ با نفس، صبور باشد.[14] خدای سبحان، بِرّ را در کلام خود (بقره/ 2، 177) بهایمان و احسان در عبادتها و معاملهها تفسیرکرده است.[15]به گفته برخی، بِرّ حقیقی همانعمل صالح راستین است؛ امّا تظاهر بهنیکویی عمل و بَر خود بستن پاکی، ورع وپیروی از آنها و تظاهر به آنها بِرّ نیست.[16]بهگفته دیگر، طبق اجماع مفسّران، هرگونه اطاعتِ خدا بِرّ نامیده میشود[17] و به نظری، بِرّ، هر چیزی از خیر و احسان و کار مورد رضایت خدا است که عامل نزدیکی به خدا باشد.[18] در تفسیر بِرّ، در کلام دیگر مفسّران اموری ذکر شده که بیشتر از سنخ مصداق است؛ چون طاعت،[19] صدق،[20] ثواب یا بهشت،[21]صله رحم یا پیوند،[22] تقوا،[23] اعمال مقبول،[24]مهربانی، احسان[25] و صدقه.[26] با این که مفسّران در برخی موارد، بر اساس شأن نزولِ آیات، مقصود از بِرّ را مصادیقی خاص از «خیر» یا دیگر معانی بِرّ ذکر کردهاند، حمل این واژه را بر مفهوم عام و اصلی آن ترجیح دادهاند.[27]پیامبر(صلی الله علیه وآله)در پاسخ پرسشی درباره بِرّ، آیه 177 بقره/2 را که در بر دارنده برخی عقاید و اعمال واجب و مستحب است، تلاوت کرد.[28] مفسّران، در تفسیر ابرار، تعریفها یا تعبیرهای گوناگونی دارند؛ مانند: کسانی که طاعت خدا را به طور کامل به جای آرند و او را از خود خشنود سازند[29] و از گناهان بپرهیزند.[30] آنان که به خدا، پیامبر و روز بازپسین ایمانی از روی رشد و بصیرت دارند.[31] مؤمنانی که در ایمان خود صادقند.[32] نیکوکارانی که کار نیک را فقط برای رضای خدا انجام میدهند؛ بیآن که اغراض ناپسندی را در نظر داشته باشند.[33] برخی در تفسیر آیه 193 آلعمران/3 مقصود از ابرار را انبیا و اولیا دانستهاند.[34]
بِرّ و تقوا: در آیاتی از قرآن، بِرّ یا مشتقّات آن با مادّه «تقوا» با هم ذکر شده است. برخی مفسّران، این دو واژه را دارای مفهومی واحد میدانند.[35] برخی نیز مفهوم این دو واژه را متفاوت، امّا مکمّل یکدیگر میشمرند؛ بدین ترتیب که بِرّ را اموری ایجابی، مانند عمل صالح، طاعت، توسّع در کار نیک و انجام دادن اوامر الهی دانسته و تقوا را اموری سلبی، مانند دوری از گناهان و هوای نفس و پرهیز از عذاب الهی شمردهاند.[36] بِرّ و تقوا در مفهوم تفاوت دارند؛ امّا در مصداق متساوی و متّحدند؛ زیرا مصداق بِرّ، مصداق تقوا نیز هست و به عکس، وآیاتی مانند «ولکنّ البِرَّ مَنِاتَّقی» (بقره/2، 189)، «ولـکنَّ البرَّ مَن ءَامن باللّهِ و...و أُولـئِک همُ المُتّقونَ» (بقره/ 2، 177) نشانه وحدت مصداقی است، نه مفهومی.[37] شایان ذکر است که تقوا اگر به تنهایی به کار رود، همه مصادیق و موارد بِرّ را در بر میگیرد؛ ولی هر گاه در کنار واژه بِرّ باشد، بِرّ به جنبه ایجابی (انجام دادن کار خوب) و تقوا بر جنبه سلبی (ترک کار بد) دلالت میکند.[38]
واژههای مقابل بر
1. إثم (گناه) و یا عدوان (ستم و تجاوز به حقوق آدمیان یا تجاوز از حدود الهی): «تَعاوَنوا عَلیالبِرّ و التّقْوی وَ لاتَعاونوا عَلَی الإثمِ والعُدْون = در نیکوکاری و پرهیزگاری با یکدیگر همکاری کنید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید» (مائده/5، 2)، «یـأیها الّذین ءامَنوا إذا تَنـجَیتُم فلاتَتَنـجَوا بالإثمِ والعُدونِ... و تَنـجَوا بالبِرّ والتَّقوی.» (مجادله/58، 9) گفته شده: بِرّ در برابر إثم است.[39] به نظر دیگر، بِرّ در برابر عدوان، وتقوا در برابر اثم قرار دارد.[40] توجّه به معنای واژهها مؤید نظراوّل است؛ زیرا تقوا، خویشتنداری از تخلّف حدود و ثغور الهی، وعدوان، تجاوز و تعدّی به آن است، وبرّ، انجام کارهای نیکو و اثم، انجام کارهای ناروا به شمار میرود.
2. فجور: «کلاَّ إنّ کتبَ الفُجّارِ ... * کلاَّ إنّ کتبَ الأَبرارِ» (مطفّفین/83، 7و 18)، «إنّ الأبرارَ لَفی نَعیم * و إنّ الفُجّارَ لفی جحیم = نیکان به طور قطع در بهشتِ* پرنعمتند و همانا بدکاران و گنهپیشگان، در دوزخند.» (انفطار/82، 13 و14) فاجر، یعنی فاسق و کسی که از خیر و صلاح منحرف شود.[41]
3. جرم: در آیه 29 مطففین/83 مجرمان در برابر مؤمنان قرار گرفتهاند: «إِنَّ الَّذِین أجْرَموا کانوا مِن الَّذین ءَامنوا یضحَکونَ» و مقصود از مؤمنان در این آیه، به قرینه سیاق، «ابرار»ند.[42]
4. عُقوق: برخی مفسّران[43] و فرهنگنویسان،[44] عقوق (آزار رساندن به پدر و مادر* و نافرمانی و ترک احسان به آنان) را در برابر بِرّ به والدین* دانستهاند. در برخی آیات نیز بَرّ (نیکوکار) در برابر «جبّار شقی» یا «جبّار عصی» (زورگوی نافرمان) آمده؛ چنانکه به نقل از عیسای مسیح*(علیه السلام)میفرماید: مرا با مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است: «وبَرّاً بِولِدَتی و لمیجْعلنی جَبّاراً شقیاً». (مریم/19، 322) درباره حضرت یحیی*(علیه السلام)نیز میفرماید: با پدر و مادر خود نیک رفتار میکرد و زورگویی نافرمان نبود: «وبَرّاً بولدَیهِ و لمیکنْ جَبّاراً عَصیاً». (مریم/19، 14) «جبّار» انسان را به آنچه مناسب طبع او نیست وا میدارد و «عصی» همان گناه کارِ نافرمان است.[45]
مصادیق بِرّ: در عرف هر مجتمعی، آنچه خوب باشد، بِرّ شمرده میشود؛ بر این اساس، در عصر نزول وحی، مخاطبان قرآن، آداب و رسوم اجتماعی برخاسته از افسانهها و خرافهها را نیز بِرّ میدانستند. از نظر قرآن، بِرّ پایه عقلی و منطقی دارد و کارهای خرافی، گرچه در جامعهای مرسوم شده باشد، بِرّ نیست؛[46] از اینرو بِرّ را تعریف، ومصادیق آن را تبیین میکند و در برخی آیات نیز با پندار باطل جاهلی مبارزه و برّ بودن برخی رسوم باطل آنان را نفی میکند؛ مانند: 1. در جاهلیت* مرسوم بود که از دَرِ ورودی به خانههای خود وارد نمیشدند؛ بلکه از نَقْبی که در پشت خانهها میگشودند، وارد و خارج میشدند.[47] قرآن، این کار آنان را بیارتباط با برّ دانسته و دستور وارد شدن به خانهها از درهای آن را داده است: «لیس البرُّ بِأن تَأتُوا البُیوتَ مِن ظُهورِها و لکنَّ البِرَّ مَن اتَّقی و أتُوا البُیوتَ مِن ابوابِها». (بقره/2، 189) در سبب نزول آیه گفته شده: در جاهلیت، هنگامیکه کسی به خواسته خویش نمیرسید به سبب طیره و بدیمنی مرتکب چنین اعمالی میشد یا هنگامیکه مُحْرم بود، برای سختگیری بیش از حد برخود، چنین میکرد.[48] امر به وارد شدن در خانهها از درهای آن «وَأتُوا البُیوتَ مِن اَبْوابِها» در برخی روایات به پذیرش ولایت اهل بیت تأویل شده است.[49] حضرت علی(علیه السلام)در تفسیر آن فرمود: خانههایی که خدا فرمان داده از درهای آن وارد شوند، ما [=اهلبیت]هستیم؛ پس هر که با ما بیعت و بهولایت ما اقرار کند، به خانهها از درهایش واردشده و هرکس با ما مخالفت ورزد و غیر از ما را برتری دهد، از پشت خانهها به آنها درآمدهاست.[50] 2. هنگام تغییر قبله* مسلمانان از بیتالمقدس به کعبه، یهودیان و مسیحیان که میپنداشتند نماز، جز به سوی قبله آنان پذیرفته نیست و چنین نماز گزاردن بر دین پیامبران نیست، با مسلمانان به بحث و مشاجره پرداختند و خدای سبحان با ردّ پندار آنان فرمود: داشتن قبلهای ویژه و رویکردن به آن، هدف اصلی دین و عبادت* نیست؛ بلکه دستوری فرعی است و هدف اساسی و مسأله محوری دین، ایمان به خدا و... است[51]:«لیس البرَّ أن تُوَلّوا وُجوهَکم قِبَل المَشرقِ و المَغرب و لـکنّ البِرَّ مَن ءَامَن باللّهِ والیومِالأخرِ والمَلـئکةِ و الکتـبِ والنَبِیینَ و ءَاتَی المالَ عَلی حُبّهِ ذَوِی القُربی والیتـمی والمَسـکینَ و ابنَالسّبیلِ والسّائلینَ و فیالرِّقابِ و أقامَ الصّلوةَ و ءاتَی الزّکوةَ و الموفونَ بِعَهدِهِم إذا عهدوا والصّـبِرینَ فِیالبأساءِ والضَّرّاءِ و حینَالبأسِ أولـئِک الَّذین صَدقوا و أولـئِک همالمتّقونَ». (بقره/2، 177) سلب برّ از استقبال مشرق و مغرب بدین معنا نیست که رویکردن به جهات مزبور، در اصل از مصادیق برّ نیست؛ بلکهبدین معنا است که اینها بِرّ اصیل نیست ورویکردن به سمت خاص، امری فرعی بهشمارمیرود.[52] در این آیه، برخی مصادیق بِرّ در شؤون سهگانه آدمی، یعنی عقیده، خُلق و عمل تبیین شده است: 1. ایمان به خدا، معاد، فرشتگان، کتابهای آسمانی و پیامبران؛ 2. بخشیدن مال به خویشاوندان، یتیمان، بینوایان، در راه ماندگان، گدایان و در راهِ آزاد کردن بردگان؛ 3. برپا داشتن نماز؛ 4. پرداختن زکات؛ 5. وفا به عهد و پیمانها؛ 6. پایداری در سختیها و زیانها و هنگام جنگ؛ 7. صداقت؛ 8. پرهیزکاری و پرواپیشگی که در آیه 189 بقره/2 نیز بیان شده است. در آیات 14 (وَ بَراً بِولدیه وَ لم یکن جبّاراً عَصیاً) و 32 (وَ بَرّاً بِوالِدَتی وَ لَمْ یجْعلنی جَبّاراً شَقیاً) سوره مریم/19 رفتار شایسته دو پیامبر الهی، حضرت یحیی و عیسی(علیهما السلام)در برابر پدر و مادر و خودداری از زورگویی و نافرمانی آنان ستوده شده است؛ البتّه این مصادیق یکسان و در عرض هم نیستند؛ بلکه برخی از قبیل مقوّمند؛ به گونهای که بدون آنها، بِرّ تحقّق نمییابد و برخی دیگر از قبیل علایم و آثار آن به شمار میآیند. در روایات نیز مصادیق فراوانی برای بِرّ ذکر شده که برخی از آنها عبارت است از ایمان به خدا،[53] توحید،[54] سود رساندن به بندگان خدا،[55] فرو خوردن خشم، درگذشتن از لغزشهای بدکاران، ترحّم بر تهیدستان، وارسی حال همسایگان، اعتراف به برتری صاحبان فضل،[56] دوستی و دشمنی، وپیوند و جدایی، وخشم و خشنودی برای خدا، کار کردن برای خدا، دعوت به سوی خدا، خشوع برای خدا و احسان در راه او،[57] کشته شدن در راه خدا،[58]همرنگی و هماهنگی ظاهر و باطن آدمی و خلوت و جلوت او،[59] سلام کردن،[60] سخاوت، نیکو سخن گفتن، صبر بر آزار،[61] کتمان نیازمندی، کتمان صدقه، کتمان بیماری و مصیبت،[62]برپاداشتن فرایض و پرهیزاز محرّمات وصیانت خویشتن از غفلت در امور دینی.[63]
باورهای ابرار: برترین شأن هستی آدمی، عقاید و باورهای او است؛[64] از این رو قرآن هنگام شمارش اوصاف ابرار، پس از نفی مصادیق پنداری و نادرست بِرّ، از باورهای آنان آغاز کرده، میفرماید: نیکی [همه]آن نیست که روی خویش به سوی خاور و باختر فرا دارید؛ بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و... ایمان آورد: «لیس البِرَّ أن تُولّوا وجوهَکم قِبَل المشرقِ والمغربِ و لـکنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ باللّه...». (بقره/2، 177) قرآن در مقام تعریف بِرّ (نیکوکاری) از تعریف مزبور عدول کرده، به جای آن بَرّ (نیکوکار) را تعریف و وصف میکند و این بدان معنا است که مفهومِ خالی از مصداق و حقیقت، اثر و فضیلتی ندارد. قرآن، مقامها و حالتها را با تعریف صاحبان آنها روشن میسازد و به تبیین مفهوم صِرف بسنده نمیکند.[65] شاید بتوان گفت قرآن با روش یاد شده به این نکته اشاره میکند که نیکوکاری با جان نیکوکار آمیخته شده؛ به گونهای که عامل و عمل متّحد گردیدهاند. باورهای ابرار در قرآن چنین تبیین شده است:
1 و 2. ایمان به مبدأ و معاد: «ولـکنَّ البرَّ مَن ءامنَ باللّهِ والیومِ الأخرِ.» (بقره/2، 177) تعبیر «مَن ءامن باللّه» همه شناختهای مرتبط با معرفةاللّه مانند شناخت براهین اثبات واجب و صفات ثبوتی و سلبی او را در بر میگیرد.[66] خدای متعالی در تبیین صفات ابرار، از ایمان به خدا و روز بازپسین آغاز کرد؛ زیرا این ایمان، اساس هر بِرّ و مبدأ هر خیری است و ایمان، ریشه برّ نیست، مگر این که در نفس آدمی با برهان تثبیت شود و توأم با خضوع و اذعان باشد؛ پس کسی که در میان مردمی رشد یافته و نام خدا و جهان آخرت را در سوگندها و گفتوگوهایشان شنیده و از آنان پذیرفته، چنین ایمانی باعث نیکوکاری نخواهد شد.[67] قرآن در پایان آیه 177 بقره/2 از ابرار به پارسایان تعبیر میکند:«وأولـئک هُمالمتّقونَ»و در آغاز سوره بقره، از ایمان به غیب (مبدأ و...) و یقین پارسایان به جهان آخرت و روز بازپسین سخن به میان میآورد:«اَلّذِینَ یؤمِنونَ بِالغَیب... وَ بِالأخِرة هُم یوقِنون».
3. ایمانبه فرشتگان: «... والملـئکةِ» (بقره/2،177) از آنجا که انسان در مسیر رسیدن به کمال و عوالم تجرّد و نور و صفا قرار دارد، پس از ایمان و وابستگی به خداوند تعالی و روز آخرت، باید این منزل [=عالم فرشتگان]را در مسیر خود که بین او و عالم لاهوت و نور است، مورد توجّه قرار دهد؛[68] افزون بر این فرشتگان، واسطه فیض خداوند و تدبیر کننده امور به اذن اویند؛ بنابراین، شفاعت و ایمان به آنان از باب شکر واسطه نعمت لازم است؛ چنان که شکر خداوند در جایگاه مبدأ همه نعمتها قرار دارد.[69]
4. ایمان به رسالت و کتابهای آسمانی: «والکتـبَ و النَّبِیین» (بقره/2، 177) مقصود از ایمان به کتاب و نبیین، ایمان به رسالت همه پیامبران الهی و کتابهای آسمانی آنان، وایمان به آنان، مستلزم پیروی از هدایتشان است و سِرّ این که مؤمنان و پارسایان، به ویژه ابرار، به همه رسولان و همه کتابهای آسمانی ایمان دارند، این است که همه شرایع، در اصول و خطوط کلّی معارف (مبدأ، معاد، عمل صالح) یکسانند: «إنّ الدِّین عندَاللّهِ الإسلـمُ» (آلعمران/3، 19) از این رو پیامبران الهی، هر یک مُصدِّق رسولان پیشین و مبشّر پیامبران پس از خود بودهاند.[70] علاّمه طباطبایی میگوید: موارد پیش گفته، جامع همه معارف حقّی است که خدای سبحان، ایمان به آنها را از بندگانش خواسته و مقصود از ایمان، ایمان کاملی است که در قلب آدمی مستقر شود و شک، اعتراض و اضطراب بدان راه نیابد و در قلمرو اخلاق و رفتار نیز بیاثر نباشد. جمله «أولـئک الَّذین صَدقوا» در ذیل آیه 177 بقره/2 که پس از شمردن اوصاف ابرار قرار گرفته و در آن، صدق مطلق آمده و به اعمال قلبی یا جوارحی مقید نشده، نشانه ایمان صادقانه ابرار است...؛ بنابراین، ابرار دارای مرتبه عالی ایمانند؛ چنانکه قرآن میفرماید: «الَّذین ءامَنوا و لمیلبِسُوا إیمـنَهم بظُلم أولـئک لَهم الأمنُ و هم مُهتدون = کسانیکه ایمان آوردند و ایمان خود را به ستمی [=شرک]نیامیختند، ایشانند که ایمنی دارند و آنان راهیافتگانند». (انعام/6، 82)[71]
________________________________________ [1] مفردات، ص114، «برّ». [2] جامعالبیان، مج3، ج4، ص282؛ مجمعالبیان، ج2، ص908؛ قرطبی، ج19، ص81. [3] القاموس المحیط، ج1، ص498، «برّ»؛ الصحاح، ج2، ص588، «برر»؛ لسانالعرب، ج1، ص371، «برّ». [4] الکشّاف، ج1، ص455؛ التبیان، ج3، ص92؛ التفسیرالکبیر، ج9، ص146. [5] اخلاق در قرآن، ج 1، ص 69. [6] الکشّاف، ج1، ص133. [7] مفردات، ص114، «برّ». [8] اخلاق در قرآن، ج1، ص70. [9] التحقیق، ج1، ص249، «برّ». [10] لسانالعرب، ج1، ص370، «برّ». [11] الفروق اللغویه، ص95؛ مجمعالبیان، ج2، ص792. [12] اخلاق در قرآن، ج1، ص67. [13] المیزان، ج1، ص428. [14] همان، ج20، ص124. [15] همان، ج5، ص163. [16] التحقیق، ج1، ص250، «برّ». [17] جامعالبیان، مج1، ج1، ص367. [18] مواهبالرحمن، ج6، ص132. [19] آلاءالرحمن، ج1، ص285؛ روحالمعانی، مج1، ج1، ص393. [20] آلاءالرحمن، ج1، ص285. [21] مجمعالبیان، ج2، ص792؛ الکشّاف، ج1، ص384. [22] مجمعالبیان، ج9، ص408. [23] همان، ج2، ص792. [24] التفسیر الکبیر، ج9، ص146. [25] مجمعالبیان، ج2، ص473. [26] الکشّاف، ج1، ص133. [27] الکشّاف، ج1، ص133 و 217؛ مجمعالبیان، ج3، ص240؛ روحالمعانی، مج 1، ج1، ص393. [28] مفردات، ص114، «برّ». [29] جامعالبیان، مج3، ج4، ص282؛ التبیان، ج3، ص85؛ مجمعالبیان، ج2، ص908. [30] کشفالأسرار، ج10، ص406؛ جامعالبیان، مج14، ج29، ص257. [31] المیزان، ج20، ص124. [32] کشفالأسرار، ج10 ص318. [33] التبیان، ج10، ص302. [34] کشفالاسرار، ج2، ص388. [35] قرطبی، ج6، ص33. [36] مجمعالبیان، ج3، ص240. [37] اخلاق در قرآن، ج1، ص78 ـ 82. [38] همان. [39] اخلاق در قرآن، ج1، ص68. [40] المیزان، ج19، ص187. [41] التحقیق، ج1، ص250، «برّ». [42] المیزان، ج20، ص239. [43] مجمع البیان، ج2، ص792؛ مجمع البحرین، مج2، ج3، ص222، «عقق». [44] لسان العرب، ج1، ص371، «برّ»؛ الصحاح، ج2، ص588، «برر». [45] التحقیق، ج1، ص250، «برّ». [46] اخلاق در قرآن، ج1، ص70 و 71. [47] مجمعالبیان، ج 2، ص 508. [48] التفسیر الکبیر، ج5، ص136 و 137. [49] بحارالانوار، ج8، ص336؛ عیاشی، ج1، ص86؛ نورالثقلین، ج1، ص178. [50] نورالثقلین، ج1، ص177. [51] همان، ص475 و 476. [52] الفرقان، ج1 و 2، ص291. [53] بحارالانوار، ج74، ص137. [54] همان، ج24، ص303. [55] همان، ج74، ص137. [56] همان، ج24، ص303. [57] تحفالعقول، ص21. [58] بحارالانوار، ج74، ص62. [59] کنزالعمّال، ج3، ص24. [60] بحارالانوار، ج 73، ص 7. [61] همان، ج68، ص89، 311، 354. [62] تحفالعقول، ص295. [63] بحارالانوار، ج82، ص181. [64] قرآن در اسلام، ص10 و 11. [65] المیزان، ج1، ص428. [66] مجمعالبیان، ج2، ص476. [67] المنار، ج2، ص111. [68] تفسیر روشن، ج2، ص337. [69] مواهب الرحمن، ص2، ص335ـ336. [70] تسنیم، ج2، ص195. [71] المیزان، ج1، ص429 و 430.