ابرار

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۴۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

ابرار: نیکان و نیکوکاران، اهل مرتبه عالی ایمان، دارای منزلتی برتر از أولواالألباب* (خردمندان) و نازل‌تر از مقرّبان واژه «ابرار» به گفته راغب، جمع «بارّ» (اسم فاعل از بِرّ)[۱] و به گفته برخی مفسّران[۲] و بسیاری از لغویان،[۳] جمع «بَرّ» (بر وزن صَعْب، صفت مشبهه از بِرّ) است؛ امّا بیش‌تر مفسّران، آن را جمع «بَرّ» و «بارّ» هر دو یاد کرده‌اند.[۴]واژه «بِرّ»[۵] با مشتقّاتش، در مجموع بیست بار در قرآن (ابرار شش بار، بَرّ سه بار، بِرّ هشت بار و بَرَرَة یک بار) به کار رفته است. بِرّ به «گستردگی خیر و معروف» معنا شده است.[۶] برخی لغویان نیز این واژه را برگرفته از بَرّ یعنی بیابان (مقابل بَحْر) می‌دانند و چون در بَرّ وسعت لحاظ شده، بِرّ را نیز به «توسّع در کار‌نیک» معنامی‌کنند.[۷] برخی این سخن را تکلّف‌آمیز دانسته و گفته‌اند: بِرّ با بَرّ که کلمه‌ای‌جامد و به معنای خشکی است، هیچ پیوندی ندارد؛ بلکه در حکمِ مشترک لفظی است.[۸] برخی برآنند که مفهوم محوری واژه بِرّ «نیکو‌بودن کار در برابر غیر» است و این معنا، با‌توجّه به اختلاف اشخاص، موضوعات و موارد، تفاوت دارد؛ چنان که بِرّ خدا درباره بندگان، لطف و احسان* به آنان و در گذشتن از لغزش‌هایشان است و بِرّ بنده در پیش‌گاه خدا، پیروی و عمل به وظایف بندگی است. بِرّ پدر* به فرزندان، تربیت و تأمین آنان و برآوردن نیازهایشان و بِرّ فرزند* به پدر؛ خدمت، خضوع و رحمت است، و بِرّ در سخن گفتن، راست‌گویی، و در عبادت، منطبق بودن آن با شرایط ویژه عبادت است. وی اطلاق «بَرّ» بر قطعه‌های زمین و «بُرّ» بر گندم را نیز از همین باب می‌داند.[۹] برخی نیز جامع‌ترین معنای بِرّ را خیر دانسته‌اند؛[۱۰] با این که این دو واژه مترادف نیستند؛ زیرا بِرّ، خیری است که با «قصد» و «توجّه» توأم باشد؛ ولی در خیر، «قصد» شرط نیست؛ بلکه گاهی با «سهو» همراه است؛ از این‌رو «خیر» معنایی عام‌دارد.[۱۱] مفهوم بِرّ در فرهنگ قرآن، عام‌ترین مفهوم در زمینه افعال اخلاقی و ویژه «افعال اختیاری» است.[۱۲] مفهوم قرآنی بِرّ و به تعبیر دقیق‌تر، اَبرار در آیه ۱۷۷ بقره /۲ به تفصیل بیان شده است.اوصاف ابرار در این آیه، در بر دارنده مراتب سه گانه اعتقاد، اخلاق و عمل است.[۱۳] بِرّ همان احسان، و‌تحقّق آن چنین است که آدمی کار خود‌را نیکو کند و کار نیک را برای نیک بودن آن یا از این رو که خیر دیگران در آن است، انجام‌دهد، نه برای پاداش یا تشکر، و‌در این راه، بر تلخی مخالفتِ با نفس، صبور باشد.[۱۴] خدای سبحان، بِرّ را در کلام خود (بقره/ ۲، ۱۷۷) به‌ایمان و احسان در عبادت‌ها و معامله‌ها تفسیر‌کرده است.[۱۵]به گفته برخی، بِرّ حقیقی همان‌عمل صالح راستین است؛ امّا تظاهر به‌نیکویی عمل و بَر خود بستن پاکی، ورع و‌پیروی از آن‌ها و تظاهر به آن‌ها بِرّ نیست.[۱۶]به‌گفته دیگر، طبق اجماع مفسّران، هرگونه اطاعتِ خدا بِرّ نامیده می‌شود[۱۷] و به نظری، بِرّ، هر چیزی از خیر و احسان و کار مورد رضایت خدا است که عامل نزدیکی به خدا باشد.[۱۸] در تفسیر بِرّ، در کلام دیگر مفسّران اموری ذکر شده که بیش‌تر از سنخ مصداق است؛ چون طاعت،[۱۹] صدق،[۲۰] ثواب یا بهشت،[۲۱]صله رحم یا پیوند،[۲۲] تقوا،[۲۳] اعمال مقبول،[۲۴]مهربانی، احسان[۲۵] و صدقه.[۲۶] با این که مفسّران در برخی موارد، بر اساس شأن نزولِ آیات، مقصود از بِرّ را مصادیقی خاص از «خیر» یا دیگر معانی بِرّ ذکر کرده‌اند، حمل این واژه را بر مفهوم عام و اصلی آن ترجیح داده‌اند.[۲۷]پیامبر(صلی الله علیه وآله)در پاسخ پرسشی درباره بِرّ، آیه ۱۷۷ بقره/۲ را که در بر دارنده برخی عقاید و اعمال واجب و مستحب است، تلاوت کرد.[۲۸] مفسّران، در تفسیر ابرار، تعریف‌ها یا تعبیرهای گوناگونی دارند؛ مانند: کسانی که طاعت خدا را به طور کامل به جای آرند و او را از خود خشنود سازند[۲۹] و از گناهان بپرهیزند.[۳۰] آنان که به خدا، پیامبر و روز بازپسین ایمانی از روی رشد و بصیرت دارند.[۳۱] مؤمنانی که در ایمان خود صادقند.[۳۲] نیکوکارانی که کار نیک را فقط برای رضای خدا انجام می‌دهند؛ بی‌آن که اغراض ناپسندی را در نظر داشته باشند.[۳۳] برخی در تفسیر آیه ۱۹۳ آل‌عمران/۳ مقصود از ابرار را انبیا و اولیا دانسته‌اند.[۳۴]

بِرّ و تقوا: در آیاتی از قرآن، بِرّ یا مشتقّات آن با مادّه «تقوا» با هم ذکر شده است. برخی مفسّران، این دو واژه را دارای مفهومی واحد می‌دانند.[۳۵] برخی نیز مفهوم این دو واژه را متفاوت، امّا مکمّل یک‌دیگر می‌شمرند؛ بدین ترتیب که بِرّ را اموری ایجابی، مانند عمل صالح، طاعت، توسّع در کار نیک و انجام دادن اوامر الهی دانسته و تقوا را اموری سلبی، مانند دوری از گناهان و هوای نفس و پرهیز از عذاب الهی شمرده‌اند.[۳۶] بِرّ و تقوا در مفهوم تفاوت دارند؛ امّا در مصداق متساوی و متّحدند؛ زیرا مصداق بِرّ، مصداق تقوا نیز هست و به عکس، و‌آیاتی مانند «و‌لکنّ البِرَّ مَنِ‌اتَّقی» (بقره/۲، ۱۸۹)، «و‌لـکنَّ البرَّ مَن ءَامن باللّهِ و...و أُولـئِک همُ المُتّقونَ» (بقره/ ۲، ۱۷۷) نشانه وحدت مصداقی است، نه مفهومی.[۳۷] شایان ذکر است که تقوا اگر به تنهایی به کار رود، همه مصادیق و موارد بِرّ را در بر می‌گیرد؛ ولی هر گاه در کنار واژه بِرّ باشد، بِرّ به جنبه ایجابی (انجام دادن کار خوب) و تقوا بر جنبه سلبی (ترک کار بد) دلالت می‌کند.[۳۸]

واژه‌های مقابل بر

۱. إثم (گناه) و یا عدوان (ستم و تجاوز به حقوق آدمیان یا تجاوز از حدود الهی): «تَعاوَنوا عَلی‌البِرّ و التّقْوی وَ لاتَعاونوا عَلَی الإثمِ والعُدْون = در نیکوکاری و پرهیزگاری با یک‌دیگر همکاری کنید و در گناه و تجاوز دست‌یار هم نشوید» (مائده/۵‌، ۲)، «یـأیها الّذین ءامَنوا إذا تَنـجَیتُم فلاتَتَنـجَوا بالإثمِ والعُدونِ... و تَنـجَوا بالبِرّ والتَّقوی.» (مجادله/۵۸‌، ۹) گفته شده: بِرّ در برابر إثم است.[۳۹] به نظر دیگر، بِرّ در برابر عدوان، و‌تقوا در برابر اثم قرار دارد.[۴۰] توجّه به معنای واژه‌ها مؤید نظراوّل است؛ زیرا تقوا، خویشتن‌داری از تخلّف حدود و ثغور الهی، و‌عدوان، تجاوز و تعدّی به آن است، و‌برّ، انجام کارهای نیکو و اثم، انجام کارهای ناروا به شمار می‌رود.

۲. فجور: «کلاَّ إنّ کتبَ الفُجّارِ ... * کلاَّ إنّ کتبَ الأَبرارِ» (مطفّفین/۸۳‌، ۷و ۱۸)، «إنّ الأبرارَ لَفی نَعیم * و إنّ الفُجّارَ لفی جحیم = نیکان به طور قطع در بهشتِ* پرنعمتند و همانا بدکاران و گنه‌پیشگان، در دوزخند.» (انفطار/۸۲‌، ۱۳ و۱۴) فاجر، یعنی فاسق و کسی که از خیر و صلاح منحرف شود.[۴۱]

۳. جرم: در آیه ۲۹ مطففین/۸۳ مجرمان در برابر مؤمنان قرار گرفته‌اند: «إِنَّ الَّذِین أجْرَموا کانوا مِن الَّذین ءَامنوا یضحَکونَ» و مقصود از مؤمنان در این آیه، به قرینه سیاق، «ابرار»ند.[۴۲]

۴. عُقوق: برخی مفسّران[۴۳] و فرهنگ‌نویسان،[۴۴] عقوق (آزار رساندن به پدر و مادر* و نافرمانی و ترک احسان به آنان) را در برابر بِرّ به والدین* دانسته‌اند. در برخی آیات نیز بَرّ (نیکوکار) در برابر «جبّار شقی» یا «جبّار عصی» (زورگوی نافرمان) آمده؛ چنان‌که به نقل از عیسای مسیح*(علیه السلام)می‌فرماید: مرا با مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است: «و‌بَرّاً بِولِدَتی و لم‌یجْعلنی جَبّاراً شقیاً». (مریم/۱۹، ۳۲۲) درباره حضرت یحیی*(علیه السلام)نیز می‌فرماید: با پدر و مادر خود نیک رفتار می‌کرد و زورگویی نافرمان نبود: «و‌بَرّاً بولدَیهِ و لم‌یکنْ جَبّاراً عَصیاً». (مریم/۱۹، ۱۴) «جبّار» انسان را به آن‌چه مناسب طبع او نیست وا می‌دارد و «عصی» همان گناه کارِ نافرمان است.[۴۵]

مصادیق بِرّ: در عرف هر مجتمعی، آن‌چه خوب باشد، بِرّ شمرده می‌شود؛ بر این اساس، در عصر نزول وحی، مخاطبان قرآن، آداب و رسوم اجتماعی برخاسته از افسانه‌ها و خرافه‌ها را نیز بِرّ می‌دانستند. از نظر قرآن، بِرّ پایه عقلی و منطقی دارد و کارهای خرافی، گرچه در جامعه‌ای مرسوم شده باشد، بِرّ نیست؛[۴۶] از این‌رو بِرّ را تعریف، و‌مصادیق آن را تبیین می‌کند و در برخی آیات نیز با پندار باطل جاهلی مبارزه و برّ بودن برخی رسوم باطل آنان را نفی می‌کند؛ مانند: ۱. در جاهلیت* مرسوم بود که از دَرِ ورودی به خانه‌های خود وارد نمی‌شدند؛ بلکه از نَقْبی که در پشت خانه‌ها می‌گشودند، وارد و خارج می‌شدند.[۴۷] قرآن، این کار آنان را بی‌ارتباط با برّ دانسته و دستور وارد شدن به خانه‌ها از درهای آن را داده است: «لیس البرُّ بِأن تَأتُوا البُیوتَ مِن ظُهورِها و لکنَّ البِرَّ مَن اتَّقی و أتُوا البُیوتَ مِن ابوابِها». (بقره/۲، ۱۸۹) در سبب نزول آیه گفته شده: در جاهلیت، هنگامی‌که کسی به خواسته خویش نمی‌رسید به سبب طیره و بدیمنی مرتکب چنین اعمالی می‌شد یا هنگامی‌که مُحْرم بود، برای سخت‌گیری بیش از حد برخود، چنین می‌کرد.[۴۸] امر به وارد شدن در خانه‌ها از درهای آن «وَ‌أتُوا البُیوتَ مِن اَبْوابِها» در برخی روایات به پذیرش ولایت اهل بیت تأویل شده است.[۴۹] حضرت علی(علیه السلام)در تفسیر آن فرمود: خانه‌هایی که خدا فرمان داده از درهای آن وارد شوند، ما [‌=‌اهل‌بیت]هستیم؛ پس هر که با ما بیعت و به‌ولایت ما اقرار کند، به خانه‌ها از درهایش وارد‌شده و هرکس با ما مخالفت ورزد و غیر از ما را برتری دهد، از پشت خانه‌ها به آن‌ها در‌آمده‌است.[۵۰] ۲. هنگام تغییر قبله* مسلمانان از بیت‌المقدس به کعبه، یهودیان و مسیحیان که می‌پنداشتند نماز، جز به سوی قبله آنان پذیرفته نیست و چنین نماز گزاردن بر دین پیامبران نیست، با مسلمانان به بحث و مشاجره پرداختند و خدای سبحان با ردّ پندار آنان فرمود: داشتن قبله‌ای ویژه و روی‌کردن به آن، هدف اصلی دین و عبادت* نیست؛ بلکه دستوری فرعی است و هدف اساسی و مسأله محوری دین، ایمان به خدا و... است[۵۱]:«لیس البرَّ أن تُوَلّوا وُجوهَکم قِبَل المَشرقِ و المَغرب و لـکنّ البِرَّ مَن ءَامَن باللّهِ والیومِ‌الأخرِ والمَلـئکةِ و الکتـبِ والنَبِیینَ و ءَاتَی المالَ عَلی حُبّهِ ذَوِی القُربی والیتـمی والمَسـکینَ و ابنَ‌السّبیلِ والسّائلینَ و فی‌الرِّقابِ و أقامَ الصّلوةَ و ءاتَی الزّکوةَ و الموفونَ بِعَهدِهِم إذا عهدوا والصّـبِرینَ فِی‌البأساءِ والضَّرّاءِ و حینَ‌البأسِ أولـئِک الَّذین صَدقوا و أولـئِک هم‌المتّقونَ». (بقره/۲، ۱۷۷) سلب برّ از استقبال مشرق و مغرب بدین معنا نیست که روی‌کردن به جهات مزبور، در اصل از مصادیق برّ نیست؛ بلکه‌بدین معنا است که این‌ها بِرّ اصیل نیست و‌روی‌کردن به سمت خاص، امری فرعی به‌شمار‌می‌رود.[۵۲] در این آیه، برخی مصادیق بِرّ در شؤون سه‌گانه آدمی، یعنی عقیده، خُلق و عمل تبیین شده است: ۱. ایمان به خدا، معاد، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی و پیامبران؛ ۲. بخشیدن مال به خویشاوندان، یتیمان، بینوایان، در راه ماندگان، گدایان و در راهِ آزاد کردن بردگان؛ ۳. برپا داشتن نماز؛ ۴. پرداختن زکات؛ ۵‌. وفا به عهد و پیمان‌ها؛ ۶‌. پایداری در سختی‌ها و زیان‌ها و هنگام جنگ؛ ۷. صداقت؛ ۸‌. پرهیزکاری و پرواپیشگی که در آیه ۱۸۹ بقره/۲ نیز بیان شده است. در آیات ۱۴ (وَ بَراً بِولدیه وَ لم یکن جبّاراً عَصیاً) و ۳۲ (وَ بَرّاً بِوالِدَتی وَ لَمْ یجْعلنی جَبّاراً شَقیاً) سوره مریم/‌۱۹ رفتار شایسته دو پیامبر الهی، حضرت یحیی و عیسی(علیهما السلام)در برابر پدر و مادر و خودداری از زورگویی و نافرمانی آنان ستوده شده است؛ البتّه این مصادیق یک‌سان و در عرض هم نیستند؛ بلکه برخی از قبیل مقوّمند؛ به گونه‌ای که بدون آن‌ها، بِرّ تحقّق نمی‌یابد و برخی دیگر از قبیل علایم و آثار آن به شمار می‌آیند. در روایات نیز مصادیق فراوانی برای بِرّ ذکر شده که برخی از آن‌ها عبارت است از ایمان به خدا،[۵۳] توحید،[۵۴] سود رساندن به بندگان خدا،[۵۵] فرو خوردن خشم، درگذشتن از لغزش‌های بدکاران، ترحّم بر تهی‌دستان، وارسی حال همسایگان، اعتراف به برتری صاحبان فضل،[۵۶] دوستی و دشمنی، و‌پیوند و جدایی، و‌خشم و خشنودی برای خدا، کار کردن برای خدا، دعوت به سوی خدا، خشوع برای خدا و احسان در راه او،[۵۷] کشته شدن در راه خدا،[۵۸]هم‌رنگی و هماهنگی ظاهر و باطن آدمی و خلوت و جلوت او،[۵۹] سلام کردن،[۶۰] سخاوت، نیکو سخن گفتن، صبر بر آزار،[۶۱] کتمان نیازمندی، کتمان صدقه، کتمان بیماری و مصیبت،[۶۲]برپاداشتن فرایض و پرهیزاز محرّمات وصیانت خویشتن از غفلت در امور دینی.[۶۳]

باورهای ابرار: برترین شأن هستی آدمی، عقاید و باورهای او است؛[۶۴] از این رو قرآن هنگام شمارش اوصاف ابرار، پس از نفی مصادیق پنداری و نادرست بِرّ، از باورهای آنان آغاز کرده، می‌فرماید: نیکی [همه]آن نیست که روی خویش به سوی خاور و باختر فرا دارید؛ بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و... ایمان آورد: «لیس البِرَّ أن تُولّوا وجوهَکم قِبَل المشرقِ والمغربِ و لـکنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ باللّه...». (بقره/۲، ۱۷۷) قرآن در مقام تعریف بِرّ (نیکوکاری) از تعریف مزبور عدول کرده، به جای آن بَرّ (نیکوکار) را تعریف و وصف می‌کند و این بدان معنا است که مفهومِ خالی از مصداق و حقیقت، اثر و فضیلتی ندارد. قرآن، مقام‌ها و حالت‌ها را با تعریف صاحبان آن‌ها روشن می‌سازد و به تبیین مفهوم صِرف بسنده نمی‌کند.[۶۵] شاید بتوان گفت قرآن با روش یاد شده به این نکته اشاره می‌کند که نیکوکاری با جان نیکوکار آمیخته شده؛ به گونه‌ای که عامل و عمل متّحد گردیده‌اند. باورهای ابرار در قرآن چنین تبیین شده است:

۱ و ۲. ایمان به مبدأ و معاد: «و‌لـکنَّ البرَّ مَن ءامنَ باللّهِ والیومِ الأخرِ.» (بقره/۲، ۱۷۷) تعبیر «مَن ءامن باللّه» همه شناخت‌های مرتبط با معرفة‌اللّه مانند شناخت براهین اثبات واجب و صفات ثبوتی و سلبی او را در بر می‌گیرد.[۶۶] خدای متعالی در تبیین صفات ابرار، از ایمان به خدا و روز بازپسین آغاز کرد؛ زیرا این ایمان، اساس هر بِرّ و مبدأ هر خیری است و ایمان، ریشه برّ نیست، مگر این که در نفس آدمی با برهان تثبیت شود و توأم با خضوع و اذعان باشد؛ پس کسی که در میان مردمی رشد یافته و نام خدا و جهان آخرت را در سوگندها و گفتوگوهایشان شنیده و از آنان پذیرفته، چنین ایمانی باعث نیکوکاری نخواهد شد.[۶۷] قرآن در پایان آیه ۱۷۷ بقره/۲ از ابرار به پارسایان تعبیر می‌کند:«و‌أولـئک هُم‌المتّقونَ»و در آغاز سوره بقره، از ایمان به غیب (مبدأ و...) و یقین پارسایان به جهان آخرت و روز بازپسین سخن به میان می‌آورد:«اَلّذِینَ یؤمِنونَ بِالغَیب... وَ بِالأخِرة هُم یوقِنون».

۳. ایمان‌به فرشتگان: «... والملـئکةِ» (بقره/۲،۱۷۷) از آن‌جا که انسان در مسیر رسیدن به کمال و عوالم تجرّد و نور و صفا قرار دارد، پس از ایمان و وابستگی به خداوند تعالی و روز آخرت، باید این منزل [=عالم فرشتگان]را در مسیر خود که بین او و عالم لاهوت و نور است، مورد توجّه قرار دهد؛[۶۸] افزون بر این فرشتگان، واسطه فیض خداوند و تدبیر کننده امور به اذن اویند؛ بنابراین، شفاعت و ایمان به آنان از باب شکر واسطه نعمت لازم است؛ چنان که شکر خداوند در جای‌گاه مبدأ همه نعمت‌ها قرار دارد.[۶۹]

۴. ایمان به رسالت و کتاب‌های آسمانی: «والکتـبَ و النَّبِیین» (بقره/۲، ۱۷۷) مقصود از ایمان به کتاب و نبیین، ایمان به رسالت همه پیامبران الهی و کتاب‌های آسمانی آنان، و‌ایمان به آنان، مستلزم پیروی از هدایتشان است و سِرّ این که مؤمنان و پارسایان، به ویژه ابرار، به همه رسولان و همه کتاب‌های آسمانی ایمان دارند، این است که همه شرایع، در اصول و خطوط کلّی معارف (مبدأ، معاد، عمل صالح) یک‌سانند: «إنّ الدِّین عندَاللّهِ الإسلـمُ» (آل‌عمران/۳، ۱۹) از این رو پیامبران الهی، هر یک مُصدِّق رسولان پیشین و مبشّر پیامبران پس از خود بوده‌اند.[۷۰] علاّمه طباطبایی می‌گوید: موارد پیش گفته، جامع همه معارف حقّی است که خدای سبحان، ایمان به آن‌ها را از بندگانش خواسته و مقصود از ایمان، ایمان کاملی است که در قلب آدمی مستقر شود و شک، اعتراض و اضطراب بدان راه نیابد و در قلمرو اخلاق و رفتار نیز بی‌اثر نباشد. جمله «أولـئک الَّذین صَدقوا» در ذیل آیه ۱۷۷ بقره/۲ که پس از شمردن اوصاف ابرار قرار گرفته و در آن، صدق مطلق آمده و به اعمال قلبی یا جوارحی مقید نشده، نشانه ایمان صادقانه ابرار است‌...؛ بنابراین، ابرار دارای مرتبه عالی ایمانند؛ چنان‌که قرآن می‌فرماید: «الَّذین ءامَنوا و لم‌یلبِسُوا إیمـنَهم بظُلم أولـئک لَهم الأمنُ و هم مُهتدون = کسانی‌که ایمان آوردند و ایمان خود را به ستمی [=شرک]نیامیختند، ایشانند که ایمنی دارند و آنان راه‌یافتگانند». (انعام/۶‌، ۸۲)[۷۱]

________________________________________ [۱] مفردات، ص‌۱۱۴، «برّ». [۲] جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۲۸۲؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۹۰۸؛ قرطبی، ج‌۱۹، ص‌۸۱‌. [۳] القاموس المحیط، ج‌۱، ص‌۴۹۸، «برّ»؛ الصحاح، ج۲، ص۵۸۸‌، «برر»؛ لسان‌العرب، ج‌۱، ص‌۳۷۱، «برّ». [۴] الکشّاف، ج۱، ص‌۴۵۵؛ التبیان، ج۳، ص۹۲؛ التفسیرالکبیر، ج۹، ص۱۴۶. [۵] اخلاق در قرآن، ج ۱، ص ۶۹. [۶] الکشّاف، ج‌۱، ص‌۱۳۳. [۷] مفردات، ص‌۱۱۴، «برّ». [۸] اخلاق در قرآن، ج‌۱، ص‌۷۰. [۹] التحقیق، ج‌۱، ص‌۲۴۹، «برّ». [۱۰] لسان‌العرب، ج‌۱، ص‌۳۷۰، «برّ». [۱۱] الفروق اللغویه، ص‌۹۵؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۹۲. [۱۲] اخلاق در قرآن، ج‌۱، ص‌۶۷‌. [۱۳] المیزان، ج‌۱، ص‌۴۲۸. [۱۴] همان، ج‌۲۰، ص‌۱۲۴. [۱۵] همان، ج‌۵‌، ص‌۱۶۳. [۱۶] التحقیق، ج‌۱، ص‌۲۵۰، «برّ». [۱۷] جامع‌البیان، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۳۶۷. [۱۸] مواهب‌الرحمن، ج‌۶‌، ص‌۱۳۲. [۱۹] آلاءالرحمن، ج‌۱، ص‌۲۸۵؛ روح‌المعانی، مج‌۱، ج‌۱، ص‌۳۹۳. [۲۰] آلاءالرحمن، ج‌۱، ص‌۲۸۵. [۲۱] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۹۲؛ الکشّاف، ج‌۱، ص‌۳۸۴. [۲۲] مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۴۰۸. [۲۳] همان، ج‌۲، ص‌۷۹۲. [۲۴] التفسیر الکبیر، ج‌۹، ص‌۱۴۶. [۲۵] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۴۷۳. [۲۶] الکشّاف، ج‌۱، ص‌۱۳۳. [۲۷] الکشّاف، ج‌۱، ص‌۱۳۳ و ۲۱۷؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۲۴۰؛ روح‌المعانی، مج ۱، ج‌۱، ص‌۳۹۳. [۲۸] مفردات، ص‌۱۱۴، «برّ». [۲۹] جامع‌البیان، مج‌۳، ج‌۴، ص‌۲۸۲؛ التبیان، ج‌۳، ص‌۸۵‌؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۹۰۸. [۳۰] کشف‌الأسرار، ج۱۰، ص‌۴۰۶؛ جامع‌البیان، مج۱۴، ج‌۲۹، ص‌۲۵۷. [۳۱] المیزان، ج‌۲۰، ص‌۱۲۴. [۳۲] کشف‌الأسرار، ج‌۱۰ ص‌۳۱۸. [۳۳] التبیان، ج‌۱۰، ص‌۳۰۲. [۳۴] کشف‌الاسرار، ج‌۲، ص‌۳۸۸. [۳۵] قرطبی، ج‌۶‌، ص‌۳۳. [۳۶] مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۲۴۰. [۳۷] اخلاق در قرآن، ج‌۱، ص‌۷۸ ـ ۸۲‌. [۳۸] همان. [۳۹] اخلاق در قرآن، ج‌۱، ص‌۶۸‌. [۴۰] المیزان، ج‌۱۹، ص‌۱۸۷. [۴۱] التحقیق، ج‌۱، ص‌۲۵۰، «برّ». [۴۲] المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۳۹. [۴۳] مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۹۲؛ مجمع البحرین، مج۲، ج۳، ص۲۲۲، «عقق». [۴۴] لسان العرب، ج‌۱، ص‌۳۷۱، «برّ»؛ الصحاح، ج‌۲، ص‌۵۸۸‌، «برر». [۴۵] التحقیق، ج‌۱، ص‌۲۵۰، «برّ». [۴۶] اخلاق در قرآن، ج‌۱، ص‌۷۰ و ۷۱. [۴۷] مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۵۰۸. [۴۸] التفسیر الکبیر، ج‌۵‌، ص‌۱۳۶ و ۱۳۷. [۴۹] بحارالانوار، ج‌۸‌، ص‌۳۳۶؛ عیاشی، ج‌۱، ص‌۸۶‌؛ نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۱۷۸. [۵۰] نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۱۷۷. [۵۱] همان، ص‌۴۷۵ و ۴۷۶. [۵۲] الفرقان، ج‌۱ و ۲، ص‌۲۹۱. [۵۳] بحارالانوار، ج‌۷۴، ص‌۱۳۷. [۵۴] همان، ج‌۲۴، ص‌۳۰۳. [۵۵] همان، ج‌۷۴، ص‌۱۳۷. [۵۶] همان، ج‌۲۴، ص‌۳۰۳. [۵۷] تحف‌العقول، ص‌۲۱. [۵۸] بحارالانوار، ج‌۷۴، ص‌۶۲‌. [۵۹] کنزالعمّال، ج‌۳، ص‌۲۴. [۶۰] بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۷. [۶۱] همان، ج‌۶۸‌، ص‌۸۹‌، ۳۱۱، ۳۵۴. [۶۲] تحف‌العقول، ص‌۲۹۵. [۶۳] بحارالانوار، ج‌۸۲‌، ص‌۱۸۱. [۶۴] قرآن در اسلام، ص‌۱۰ و ۱۱. [۶۵] المیزان، ج‌۱، ص‌۴۲۸. [۶۶] مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۴۷۶. [۶۷] المنار، ج‌۲، ص‌۱۱۱. [۶۸] تفسیر روشن، ج‌۲، ص‌۳۳۷. [۶۹] مواهب الرحمن، ص‌۲، ص‌۳۳۵‌ـ‌۳۳۶. [۷۰] تسنیم، ج‌۲، ص‌۱۹۵. [۷۱] المیزان، ج‌۱، ص‌۴۲۹ و ۴۳۰.