تسبیح

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۱۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تسبیح : تنزیه خداوند از شرک و عجز و نقص تسبیح از ریشه «س ـ ب ـ ح» و سبْح در لغت به معنای گذر سریع در آب و در هواست و برای مرور ستارگان در فلک (انبیاء/21،33) و نیز دویدن اسب (نازعات/79،3) و سرعت گرفتن در انجام کاری (مزمّل/73،7) به استعاره گرفته شده است.[1] تسبیح نیز اصل آن مرور سریع در عبادت است، اعم از اینکه عبادت، قول یا فعل یا نیت (اعتقاد) باشد.[2] و به معنای تنزیه خداوند از هرگونه عیب و نقص است.[3] واژه تسبیح و مشتقات آن‌92 بار در 88 آیه از 499 سوره قرآن به شکل مصدر، اسم، ماضی، مضارع و اَشکال گوناگون صرفی آمده[4] و در همان مفاهیم لغوی و برخی مفاهیم‌دینی و شرعی مانند صلوة[5] به کار گرفته شده است. دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 512 «سُبْحان» نیز که در اصل مانند غُفْران مصدر است[6]، اسم خداوند و به معنای تنزیه وی از هر نقص و عیبی بوده، بدون تنوین به کار می‌رود و برحسب قانون نحوی مفعول مطلق است و هرجا استعمال شود، پیش از آن فعلی (ماضی،‌مضارع یا امر) در تقدیر است و در قرآن 41 بار به طریق مضاف، با مضاف‌الیه «الذی» (اسراء/17،1)،«ربّ» (زخرف/43،82)، «الله» (یوسف/12،108)، «ک» (اعراف/7،143) و «ه» (بقره/2،116)[7] در مواردی مانند تنزیه خدا از آنچه او را بدان وصف می‌کنند (انبیاء/21، 22) یا درباره او می‌گویند (اسراء/17، 43)، از شرک مشرکان[8] (قصص/28،68) و از فرزند داشتن (یونس/10،68) به کار رفته است. «سبّوح قدّوس» نیز از اسمای خداوند است و وزن «فُعوّل» جز آن دو در کلام عرب وجود ندارد.[9] همچنین در آیاتی ذکر خداوند (اعراف/7، 205؛ احزاب/33، 41؛ عنکبوت/29،‌45)[10]،0 کلمه طیبه (ابراهیم/14،‌24)[11]، باقیات صالحات (کهف/18، 46؛ مریم/19، 76)[12] و صلوة (طه/20، 132)[13] به تسبیح تفسیر شده‌است. در قرآن‌کریم 6 سوره جمعه/62؛ تغابن/64؛ صفّ/61؛ حدید/57؛ حشر /59 و اعلی/87 با «سَبَّحَ» یا «یسَبِّحُ» آغاز می‌شود که آنها را «مُسَبَحّات سِتّ» یعنی 6 سوره آغاز شده با تسبیح می‌گویند[14] و رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله) هر شب آنها را تلاوت می‌کردند.[15] برخی سوره اسراء/17 را نیز که با تسبیح شروع و در بسیاری از بخشهای آن تسبیح حق ذکر شده[16]، از سور مسبحّات دانسته‌اند.[17]

حقیقت تسبیح و تفاوت آن با تقدیس: تسبیح و تقدیس هر دو به یک معنا و آن دور دانستن خدا از هرگونه بدی است و از همین رو تقدیس به تسبیح تفسیر شده است[18]؛ ولی برخی بین آن دو چنین فرق گذارده‌اند که تسبیح تنزیه از شرک، عجز و نقص، و تقدیس* تنزیه از آنها و نیز از تعلق به جسم، قبول انفعال، شوائب امکان و قوّه، و تعدد (تکثر) در ذات و صفات است، بنابراین تقدیس از تسبیح اعم است.[19] در نظری دیگر تسبیح منزه دانستن خدا از دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 513 نقایص امکانی و تقدیس منزه دانستن وی از نقص یا کمال نسبی محدود دانسته شده و بر این اساس تقدیس از تسبیح اخص است.[20] برخی تسبیح را منزه دانستن خدا در مرتبه جمع و تقدیس را منزه دانستن وی در مرتبه جمع و تفصیل[21] و بعضی تسبیح را تنزیه ذات و تقدیس را تنزیه صفات[22] یا تسبیح را تنزیه حق به اعتبار مقام واحدیت و تقدیس را تنزیه وی به اعتبار مقام احدیت دانسته‌اند.[23] برخی دیگر تسبیح را منزه دانستن خداوند از تشبیه، و تقدیس را منزه دانستن او از تشبیه و تنزیه معرفی کرده‌اند.[24] تفاوتهای دیگری نیز بین آن دو ذکر شده است؛ مانند اینکه تسبیح نفی امور ناسازگار با خدایی، و تقدیس اثبات اوصاف مناسب خداست[25] یا اینکه تقدیس ویژه خداوند سبحان نیست و درباره انسانها و حتی غیر انسانها (مائده/5،21) نیز به کار می‌رود؛ ولی تسبیح به خداوند اختصاص دارد.[26] (=> تقدیس) در برخی آیات تسبیح همراه با حمد آمده؛ مانند «نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدک». (بقره/2، 30 و نیز رعد/13،‌13) قرین شدن تسبیح به حمد برای جبران نقص حمد حامدان است؛ زیرا شناخت انسانها از کنه اسما و صفات خدا ناقص است، از این رو حمد آنان نیز ناقص خواهد بود.[27] به گفته برخی تسبیح با تحمید، تهلیل و تکبیر گرچه اختلاف مفهومی دارد؛ ولی از وحدت مصداقی برخوردار است، زیرا حمد تنها در برابر منعم بودن خدا نیست، بلکه همه اسما و صفات و کلمات تکوینی و تدوینی او را نیز شامل می‌شود؛ خواه اثر و مقتضای آن اوصاف به غیر برسد یا نرسد و بازگشت این مطلب به آن است که حمد تنها در برابر جمال خدا نیست، بلکه شامل جلال او نیز می‌شود، از این رو در قرآن‌کریم می‌فرماید: ستایش از آن خدایی است که از فرزند، شریک و مددکار منزه و مبرّاست:«و‌قُلِ الحَمدُ لِلّهِ الَّذی لَم یتَّخِذ ولَدًا ولَم یکن لَهُ شَریک فِی المُلک ولَم یکن لَهُ ولِی مِنَ الذُّلِّ و کبِّرهُ تَکبیرا»(اسراء/17،111)؛ به بیان دیگر افزون بر آنکه کمال و جمال خدای سبحان قابل ستایش است، مقدس و منزه بودن او نیز جای حمد دارد. تحمید نه تنها از چنین گستره‌ای برخوردار است، بلکه همه مصادیق تسبیح، تهلیل، و تکبیر را نیز شامل می‌شود، پس تسبیح، تهلیل و تکبیر خدای سبحان همه از مصادیق تحمید و ستایش اوست، چنان که در مقابل، تحمید، تهلیل و تکبیر همه از مصادیق تسبیح ذات اقدس خداوند است. یکی از شواهد وحدت مصداقی آن است که به مجموع دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 514 اینها در اذکار نماز «تسبیحات اربعه» گویند. شاهد دیگر اقتران حمد و تسبیح در قرآن‌کریم است: «و اِن مِن شَیء اِلاّ یسَبِّحُ بِحَمدِه»(اسراء/17،44) و سومین شاهد روایاتی است که در تبیین «الله‌اکبر» آن را به تسبیح باز گردانده‌اند.[28] در برخی جوامع روایی نیز بابی به فضل تهلیل و تسبیح و دعا اختصاص داده شده‌است.[29]

صور گوناگون تسبیح و تسبیح کنندگان: تسبیح خداوند و تسبیح اسم وی در قرآن به ملائکه، پیامبران، حیوانات (پرندگان)، مؤمنان و تمام موجودات نسبت داده شده است. موارد مربوط به ملائکه عبارت‌اند از: 1. تسبیح ملائکه حامل عرش و پیرامون آن: «اَلَّذینَ یحمِلونَ العَرشَ ومَن حَولَهُ یسَبِّحون...».(غافر/40،7 و نیز زمر/39،75) 2. دعوی تسبیح از سوی فرشتگان صف کشیده: «و اِنّا لَنَحنُ الصّافّون * و اِنّا لَنَحنُ المُسَبِّحون».(صافّات/37،166) 3. دعوی تسبیح از سوی ملائکه در جریان جعل خلافت برای آدم(علیه السلام) در زمین: «و‌نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِک ونُقَدِّسُ لَک».(بقره/2،30) 4. تسبیح دائمی فرشتگان بدون خستگی: «یسَبِّحونَ لَهُ بِالَّیلِ والنَّهَارِ و هُم لا یسـَمون».(فصّلت/41،38) 5.تسبیح فرشتگان بدون عارض شدن کسالت و سستی بر آنان: «یسَبِّحونَ الَّیلَ والنَّهارَ لا یفتُرون».(انبیاء/21،20) 6.تسبیح ملائکه همراه با سجده: «و یسَبِّحونَهُ ولَهُ یسجُدون». (اعراف/7،206) 7. تسبیح ایشان در حالی که مقرون به تسبیح رعد است: «و یسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمدِهِ والمَلـئِکةُ مِن خیفَتِه».(رعد/13،13) بر اساس روایتی مراد از رعد، فرشته‌ای است موکل بر ابر که با تازیانه‌ای (برق) که در دست دارد آن را می‌راند.[30] در روایت مزبور حال فرشته و ابر به راندن چارپایان تشبیه شده است. رانده شدن ابر از سوی فرشته با رانده شدن آن به وسیله باد: «یرسِلُ الرّیـحَ فَتُثیرُ سَحابـًا»(روم/30،48) منافاتی ندارد، زیرا هیچ‌یک از اسباب طبیعی، علت نیستند، بلکه وسیله یا آماده کننده کارند و علت اصلی که تدبیر به دست اوست فرشتگانی هستند که موکل بر همه چیزند، از این رو در آیه‌13‌رعد/13 ملائکه بر رعد عطف شده است.[31] مواردی نیز مربوط به پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) است که عبارت‌اند از: 1. فرمان به تسبیح همراه با حمد پروردگار: «فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک».(حجر/15،98) در برخی آیات نیز بعد از آن به استغفار امر شده: «فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّک واستَغفِره»(نصر/110،‌3) و آن دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 515 اشاره‌ای است به تقدیم اشتغال به خالق با تسبیح و تحمید وی، بر مشغول شدن به خویش با استغفار که حالتی آمیخته از توجه به خالق و خلق است[32] و با آن دو قوام امر دین کامل می‌شود که عبارت است از جمع بین طاعت و دوری جستن از معصیت[33]، بنابراین تقدیم تسبیح و حمد بر استغفار فرود آمدن از ملاحظه جلال خالق به سوی مخلوق است.[34] 2. دستور به تسبیح با حمد پروردگار در دو طرف روز: «و سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک بِالعَشی والاِبکـر».(غافر/40،55).[35] به‌گفته برخی مفسّران در این دو هنگام تدبیر و تنزّه پروردگار مشهودتر[36] و نیز هنگام نشاط نفس و شدت شوق آن به اصل خویش است، برخلاف دل شب و وسط روز که هنگام خستگی نفس و سستی قواست.[37] 3. امر به تسبیح در دل شبهای دیجور و خلوت[38]: «و سَبِّحهُ لَیلاً طَویلا».(انسان/76،26) 4. ابتدای روز و انتهای شب: «و سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک حینَ تَقوم * و مِنَ الَّیلِ فَسَبِّحهُ واِدبـرَ النُّجوم».(طور/52،49)[39] 5.قبل از طلوع و غروب خورشید: «و سَبِّح بِحَمدِ رَبِّک قَبلَ طُـلوعِ الشَّمسِ و قَبلَ غُروبِها».(طه/20،130)[40] 6. ساعتهایی از شب و اطراف روز: «و مِن ءانای الَّیلِ فَسَبِّح واَطرافَ النَّهارِ لَعَلَّک تَرضی».(طه/20،130) [41] 7. فرمان به تسبیح با اسم پروردگار بزرگ[42]: «فَسَبِّح بِاسمِ رَبِّک العَظیم».(واقعه/56،74) 8. دستور به تسبیح اسم پروردگار برتر[43]: «سَبِّحِ اسمَ رَبِّک الاَعلی».(اعلی/87،1) 9. امر به تنزیه در زمینه تأکید بر دعوت به سوی خدا بر اساس توحید خالص: «قُل هـذِهِ سَبیلی ... و سُبحـنَ اللّهِ و ما اَنا مِنَ المُشرِکین».(یوسف/12،108)[44] چند مورد هم به سایر پیامبران نسبت داده شده که عبارت‌اند از: 1. تسبیح حضرت موسی(علیه السلام) در جریان تجلی حق بر کوه طور در پی درخواست دیدن وی و مندک شدن (با خاک یکسان شدن) کوه و مدهوش افتادن موسی بر زمین، هنگامی که به خود آمد: «قالَ رَبِّ اَرِنی اَنظُر اِلَیک ... فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 516 لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکـًّا وخَرَّ موسی صَعِقـًا فَلَمّا اَفاقَ قالَ سُبحـنَک‌...»(اعراف/7،143) و نیز تعلیل درخواست وزارت هارون برای خویش به اینکه خدا را فراوان تسبیح گویند و بسیار به یاد او باشند: «واجعَل‌لی وزیرًا مِن اَهلی * هـرونَ اَخی * ... کی نُسَبِّحَک کثیرا * و نَذکرَک کثیرا».(طه/20،/20،29‌ـ‌34) 2. تسبیح حضرت عیسی(علیه السلام) در پاسخ پرسش خداوند از وی که آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را به جای خدا بپرستید: «و اِذ قالَ اللّهُ یـعیسَی ابنَ مَریمَ ءَاَنتَ قُلتَ لِلنّاسِ اتَّخِذونی واُمِّی اِلـهَینِ مِن دونِ اللّهِ قالَ سُبحـنَک...».(مائده/5،116) 3. دستور تسبیح به زکریا در شبانگاه و بامدادان در جریان ولادت یحیی(علیه السلام): «قالَ رَبِّ اجعَل لی ءایةً... و سَبِّح بِالعَشِی والاِبکـر».(آل‌عمران/3،41) 4. وصیت وی به قوم خویش مبنی بر تسبیح پروردگار در روز و شب یا در همه اوقات، زیرا دو لفظ «بکرة و عشیاً»در آن نیز به کار می‌رود.[45]: «فَاَوحی اِلَیهِم اَن سَبِّحوا بُکرَةً و عَشیـّا».(مریم/19،11) 5. همراهی کوهها و پرندگان با داود در تسبیح: «اِنّا‌سَخَّرنَا الجِبالَ مَعَهُ یسَبِّحنَ بِالعَشی والاِشراق * والطَّیرَ مَحشورَةً کلٌّ لَهُ اَوّاب»(ص/38،18 ـ 19)؛ «یـجِبالُ اَوِّبی مَعَهُ والطَّیر».(سبأ/34، 10) از ابن‌عباس نقل شده که «یـجِبالُ اَوِّبی مَعَه»یعنی تسبیح کنید با او هنگامی که تسبیح می‌کند.[46] 6. نجات یونس از تاریکیهای دریا و شکم ماهی به برکت تسبیح: «فَلَولا اَنَّهُ کانَ مِنَ المُسَبِّحین * لَلَبِثَ‌فی بَطنِهِ اِلی یومِ یبعَثون».(صافّات/37،143‌ـ‌144) در کتاب مقدس نیز در حالات «پولُس» و «سیلاس» (از مبلّغان نخستین مسیحیت) در زندان آمده که ایشان نیمه شب در نیایش خود به تسبیح پرداخته، زندانیان به آن دو گوش فرا می‌دادند که ناگهان زلزله‌ای شدید رخ داد و پایه‌های زندان به حرکت درآمد و همزمان درهای آن بر روی زندانیان گشوده شد و همه آنان آزاد شدند.[47] مواردی از تسبیح نیز در مورد مؤمنان ویژه مطرح شده و آن درباره فرمان جمع بین ذکر کثیر و تسبیح در آغاز و پایان روز به ایشان: «یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنُوا اذکرُوا اللّهَ ذِکرًا کثیرا ً * و سَبِّحوهُ بُکرَةً واَصیلا»(احزاب/33،41 ـ 42) و ثنای حق بر گروهی که هنگام یادآوری آیات خداوند به ایشان، به سجده و تسبیح برای وی مبادرت میورزند: «خَرّوا سُجَّدًا و سَبَّحوا بِحَمدِ رَبِّهِم»(سجده/32،15) و نیز درباره کسانی است که به رفت و آمد در مساجد پرداخته، بر تسبیح و ذکر دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 517 مواظبت می‌کنند: «فی بُیوت اَذِنَ اللّهُ اَن تُرفَعَ ویذکرَ فیهَا اسمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فیها بِالغُدُوِّ والاصال * رِجال‌...»(نور/24،36 ـ 37)، چنان که در‌آیه‌10 یونس/10 نیایش بهشتیان در بهشت: «سُبحـنَک اللّهُمَّ» بیان شده است: «دَعوهُم فیها سُبحـنَک اللّهُم‌...».در آیاتی نیز به تسبیح عمومی موجودات تصریح شده؛ مانند «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّمـوتِ والاَرض...»(حدید/57،1)؛ «سَبَّحَ لِلّهِ ما فِی السَّمـوتِ و ما فِی‌الاَرض...»(حشر/59،1 و نیز صفّ/61،1؛ جمعه/62،1؛ تغابن/64،1)، چنان که در آیه‌ای تسبیح معبودهای بت‌پرستان در روز حشر بیان شده؛ هنگامی که از آنها پرسیده می‌شود: آیا شما این بندگان مرا به بیراهه کشاندید یا خود گمراه شدند: «و‌یومَ یحشُرُهُم و ما یعبُدونَ مِن دونِ‌اللّهِ فَیقولُ‌ءَاَنتُم اَضلَلتُم عِبادی هـؤُلاءِ اَم هُم ضَلُّوا السَّبیل * قالوا سُبحـنَک»(فرقان/25،17 ـ 18) و در آیه‌ای نیز آمده که برخی از اصحاب نسیان یکدیگر را از جهت کوتاهی در تسبیح حق سرزنش کردند:«اَلَم اَقُل لَکم لَولا تُسَبِّحون».(قلم/68،‌28)[48] همچنین از آیات مربوط به تسبیح عمومی موجودات: «و اِن مِن شَیء اِلاّ یسَبِّحُ بِحَمدِهِ و لـکن لا تَفقَهونَ تَسبیحَهُم»(اسراء/17، 44) و تسبیح صفوف پرندگان در هوا (نور/24،41)[49]، تسبیح جمادات و حیوانات استفاده می‌شود. در بعضی از روایات تسبیحات خاصی برای حاملان عرش، جبرئیل با روحانیون، رضوان، مالک (خازن آتش دوزخ)، عزرائیل با دستیارانش، آدم، نوح، ابراهیم، یعقوب، یوسف، موسی، عیسی(علیهم السلام)پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله)و مؤمنان بیان شده است.[50] گفتنی است که تسبیحات حضرت زهرا(علیهما السلام)بهترین تعقیب نماز است که پیامبر آن را به وی آموخت و روایات فراوانی از فضیلت آن سخن می‌گویند.[51]

تسبیح عمومی موجودات: در آیه 44 اسراء/17 از تسبیح و حمد همه موجودات جهان سخن به میان آمده است: «و اِن مِن شَیء اِلاّ یسَبِّحُ بِحَمدِه». درباره حقیقت این حمد و تسبیح دو تفسیر وجود دارد: 1. تمامی ذرات این عالم اعم از جاندار و بی‌جان، عاقل و غیر عاقل، همه دارای نوعی درک و شعورند و در عالم خود خدا را همراه با حمد، تسبیح می‌گویند. هرچند ما به ادراک آن قادر نیستیم. 2. مجموعه نظام هستی و اسرار شگفت‌انگیز نهفته در هر یک از موجودات با زبان بی‌زبانی البته با صراحت از قدرت و عظمت خالق خود و علم و حکمت بی‌انتهای او سخن می‌گویند، آن‌گونه که یک تابلو نفیس نقاشی یا یک قطعه شعر زیبا و نغز با زبان حال از یک سو صفات برجسته ابداع کننده دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 518 خود را بیان می‌دارد (حمد) و ا زسوی دیگر عیب و نقص را از او نفی می‌کند (تسبیح)؛ مثلا اینکه در آیه 41 نور/24 در کنار یادآوری تسبیح همه موجودات، بر تسبیح پرندگان بال گشوده در فضا تکیه شده از این‌روست که این پرندگان سنگین برخلاف قانون جاذبه بر فراز آسمانها به ویژه هنگامی که بالهای خود را صاف نگه داشته و بر امواج هوا سوارند، بی‌آنکه فشاری به خود بیاورند با سرعت زیاد به هر سو که بخواهند می‌گردند و پیش می‌روند.[52] تفسیر دوم در حدّ خود مطلبی صحیح است؛ ولی با توجه به ذیل آیه 44 سوره اسراء/17: «و‌لـکن لا‌تَفقَهونَ تَسبیحَهُم» که به صراحت آگاهی از تسبیح موجودات را از انسانها نفی می‌کند، نمی‌تواند مقصود از آیه باشد، زیرا تفسیر مذکور برای ما فهمیدنی است[53]، افزون بر این به کار بردن کلماتی مانند ضمیر جمع عقلا (هُمْ) در آیه یاد شده[54] یا واژه «مَنْ» در آیه «یسَبِّحُ لَهُ مَن فِی‌السَّمـوتِ والاَرض»[55](نور/24،41)، تأییدی بر تفسیر نخست است که تسبیح موجودات آگاهانه و اختیاری است[56]: «کلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ و تَسبیحَه»(نور/24،41)‌چنان که شعور و ادراک همه موجودات، در جای خود مبرهن و نیز مؤید به کشف و شهود عرفانی‌است[57]، از همین رو برخی عارفان نفس ناطقه را مخصوص انسان ندانسته، آن را برای دیگر حیوانات و نیز جمادات ثابت دانسته‌اند.[58] بنابراین نباید مانند متکلمان حمد و تسبیح موجودات را بر این معنا حمل کرد که آنان با حدوث یا امکانشان بر وجود مؤثر دلالت می‌کنند، بلکه باید آن را بر حقیقت حمد و تسبیح و نطق به تنزیه[59] حمل کرد: «قالوا اَنطَقَنَا اللّهُ الَّذی اَنطَقَ کلَّ شَیء»(فصّلت/41،21)؛ با این توضیح که وجود اشیاء همان‌گونه که وجود آنهاست، ـ به مثابه ـ کلمات و خطاباتی هستند که از سوی خداوند به ماهیات آنها تعلق یافته و افزون بر اینکه سبب ظهور و بروز آنها می‌گردند به شرح و کشف جمال و جلال الهی نیز می‌پردازند[60]، چنان‌که فرشتگان مقرب با تجرد از ماده، نزدیکی به پروردگار، قهر و غلبه بر مادون و تأثیر در غیر و فعلیت کمالاتشان و ملائکه سماوی و ارضی با بساطت ذات و افعال خاص و کمالاتشان تسبیح کننده خداوندند[61] و اینها برخی از مراتب حقیقت تسبیح است[62]؛ اما عدم آگاهی ما از تسبیح موجودات به جهت دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 519 غوطهور شدن در تاریکیها و فرو رفتن در عالم ماده و اجسام است[63] و گرنه شخصیتی چون پیامبر(صلی الله علیه وآله) که در آیه «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَن فِی‌السَّمـوتِ والاَرضِ والطَّیرُ صـفّـت»(نور/24،41) به صیغه خطاب مفرد مخاطب است تسبیح و حمد همه موجودات را مشاهده (شهود) می‌فرماید[64]، از این رو آن حضرت هرگاه صدای رعد را می‌شنید، می‌گفت:«ویسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمدِهِ»[65](رعد/13،13)، چنان‌که سنگریزه نیز در دست مبارک وی تسبیح می‌گفت و حتی دیگران به برکت حضور وی آن را می‌شنیدند.[66] امام صادق(علیه السلام) نیز در پاسخِ پرسشی از تفسیر آیه 44 اسراء /17 فرمود: هر چیزی تسبیح و حمد خدا می‌گوید، حتی صدایی که از شکافتن دیوار به گوش می‌رسد نیز تسبیح است.[67] امام باقر(علیه السلام)هم از قول پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل می‌فرماید: علامت داغ بر چهره حیوانات نگذارید و به صورت آنها تازیانه نزنید، زیرا آنها حمد و ثنای خدا می‌گویند. [68] گفتنی است که بر اساس قرائت «لا یفقهون»در آیه 44 اسراء/17 معنای آن این است که موجودات به علم ترکیبی تسبیح خود را نمی‌دانند، گرچه به علم بسیط آن را درمی‌یابند، زیرا تنزیه مستلزم آگاهی از تسبیح شونده است؛ توضیح آنکه علم مانند جهل به بسیط و مرکب تقسیم می‌گردد؛ علم بسیط شناخت چیزی با غفلت از آن شناخت؛ و علم مرکب شناخت توأم با توجه به آن شناخت، و خود بر دوگونه است: یا مبتنی بر کشف و شهود یا مبتنی بر علم استدلالی است و علم بسیط به حق برای هر موجودی حاصل‌است.[69]

تسبیح اسم پروردگار: در آیه 1 اعلی/87: «سَبِّحِ اسمَ رَبِّک الاَعلی» به تسبیح اسم پروردگار امر شده است برخی گفته‌اند: مراد از اسم حق اسم لفظی خداست و مقصود از امر به تسبیح آن این است که با ذکر او چیزی که منزه از اوست ذکر نشود؛ مانند: ذکر آلهه و شرکا و شفعا و نسبت دادن ربوبیت به آنها و نیز مانند ذکر بعضی از افعالی که لایق ساحت قدس وی نیستند؛ نظیر عجز و جهل و ظلم و غفلت.[70] برخی هم احتمال داده‌اند مراد از اسم در آیه یاد شده معلول اول باشد که فرشته‌ای مقدس و روحانی است، زیرا حقیقت اسم حق از جنس اصوات نیست و مقصود از امر به تسبیحِ آن هم این باور است که فعل ربانی و اسم الهی، موجودی روحانی و منزه از اجسام و جسمانیات و مجرد از حیز و مکانیات است و مؤید این معنا آیه 78 الرحمن/55 است که در آن اسم پروردگار به «ذی‌الجلال والاکرام»وصف دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 520 شده‌است، زیرا وصف مذکور دلیل عاقل بودن اسم است: «تبارک اسم ربّک ذی الجلال والاکرام».[71]

منابع اسماء و صفات الهی در قرآن، محمدباقر محقق، تهران، انتشارات اسلامی، 1372‌ش؛ بحارالانوار، المجلسی (م.‌1110‌ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403‌ق؛ بصائر ذوی التمییز، الفیروز آبادی (م.‌817‌ق.)، به کوشش محمدعلی النجار، بیروت، المکتبة العلمیه؛ بیان السعاده، الجنابذی (م.‌1327‌ق.)، بیروت، اعلمی، 1408‌ق؛ البیان فی عد آی القرآن، ابو عمرو الدانی (م.‌444‌ق.)، به کوشش غانم قدوری، کویت، مرکز المخطوطات و التراث والوثاق، 1414‌ق؛ پرتوی از قرآن، طالقانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1350‌ش؛ التبیان، الطوسی (م.‌460‌ق.)، به کوشش احمد حبیب‌العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تحفة الاحوذی، المبارک فوری (م.1353‌ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410‌ق؛ التحقیق، المصطفوی، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تسنیم، جوادی آملی، قم، اسراء، 1378‌ش؛ تفسیر جوامع الجامع، الطبرسی (م.‌548‌ق.)، بیروت، دارالاضواء، 1405ق؛ تفسیر شریف لاهیجی،بهاء الدین شریف لاهیجی (م.‌1088‌ق.)، به کوشش حسینی و آیتی، انتشارات علمی، 1363ش؛ تفسیر العیاشی، العیاشی (م.‌320‌ق.)، به کوشش رسولی محلاّتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه؛ تفسیر القرآن الکریم، صدرالمتألهین (م.‌1050‌ق.)، به کوشش خواجوی، قم، بیدار، 1366‌ش؛ تفسیر القمی، القمی (م.‌307‌ق.)، به کوشش الجزایری، لبنان، دارالسرور، 1411‌ق؛ التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م.‌606‌ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413‌ق؛ تفسیر موضوعی قرآن‌کریم، جوادی آملی، تهران، اسراء، 1373‌ش؛ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1375‌ش؛ تفسیر نورالثقلین، العروسی الحویزی (م.‌1112‌ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، 1373ش؛ تهذیب الاحکام، الطوسی (م.‌460‌ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365‌ش؛ جامع البیان، الطبری (م.‌310‌ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، 1415‌ق؛ الجامع لاحکام القرآن، القرطبی (م.‌671‌ق.)، به کوشش احمد عبدالعلیم، بیروت، احیاءالتراث العربی، 1405‌ق؛ الحکمة المتعالیة (الاسفار)، صدرالمتألهین (م.‌1050‌ق.)، بیروت، احیاءالتراث العربی، 1987 م؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م.‌554‌ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375‌ش؛ زادالمسیر، جمال‌الدین الجوزی (م.‌597‌ق.)، به کوشش محمد عبدالله، بیروت، دارالفکر، 1407‌ق؛ السنن الکبری، البیهقی (م.‌458‌ق.)، بیروت، دارالفکر، 1416‌ق؛ شرح الاسماء اَو شرح دعاء الجوشن الکبیر، هادی السبزواری (م.‌1289‌ق.)، به کوشش حبیبی، تهران، دانشگاه تهران، 1375‌ش؛ شرح اصول کافی، محمد صالح مازندرانی (م.‌1081‌ق.)، به کوشش سید علی عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1421‌ق؛ شرح فصوص الحکم، قیصری (م.‌751‌ق.)، به کوشش آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، 1375‌ش؛ شرح المصطلحات الکلامیه، به کوشش مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد، آستانه رضویه، 1415‌ق؛ شرح منظومة السبزواری، به کوشش حسن‌زاده آملی، تهران، ناب، 1417‌ق؛ صحیح مسلم با شرح سنوسی، مسلم (م.‌261‌ق.)، به کوشش محمد سالم، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415‌ق؛ عون المعبود، العظیم آبادی (م.‌1329‌ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415‌ق؛ فتح القدیر، الشوکانی (م.‌1250‌ق.)، بیروت، دارالمعرفه؛ الکافی، الکلینی (م.‌329‌ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1375‌ش؛ کتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانی، ویلیام گلبن، هنری مرتن، تهران، اساطیر، 1380‌ش؛ الکشاف، الزمخشری (م.‌538‌ق.)، قم، بلاغت، 1415‌ق؛ کشف الاسرار، میبدی (م.‌520‌ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، 1361‌ش؛ کشف الحقایق، محمد کریم العلوی الحسینی، ترجمه: صادق نوبری، تهران، موسوی، 1339‌ش؛ لسان دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 521 العرب، ابن منظور (م.‌711‌ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408‌ق؛ مجمع البیان، الطبرسی (م.‌548‌ق.)، بیروت، دارالمعرفة، 1406‌ق؛ مخزن العرفان، سیده نصرت امین (م.‌1362‌ش.)، اصفهان، انجمن حمایت از خانواده‌های بی‌سرپرست؛ معجم الفروق اللغویه، ابوهلال العسکری (م.‌395‌ق.)، قم، انتشارات اسلامی، 1412‌ق؛ مفردات، الراغب (م.‌425‌ق.)، به کوشش صفوان داوودی، دمشق، دارالقلم، 1412‌ق؛ ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، محی الدین بن عربی (م.‌638‌ق.)، شرح: حسن زاده آملی، تهران، وزارت ارشاد، 1378‌ش؛ الموسوعة الذهبیه، فاطمه محجوب، قاهرة، دارالغد العربی؛ المیزان، الطباطبایی (م.‌1402‌ق.)، بیروت، اعلمی، 1393‌ق؛ نثر طوبی، الشعرانی (م.‌1393‌ق.)، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1398‌ق؛ النهایه، ابن‌اثیر مبارک بن محمد الجزری (م.‌606‌ق.)، به کوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعیلیان، 1367‌ش؛ الوجوه والنظائر، الدامغانی (م.‌478‌ق.)، به کوشش ابوالعزم الزفیتی، قاهرة، وزارت اوقاف، 1412‌ق. سید رضا اسحاق نیا تربتی


________________________________________ [1]. مفردات، ص‌392؛ التحقیق، ج‌5، ص‌20، «سبح». [2]. مفردات، ص‌392، «سبح». [3]. التحقیق، ج‌5، ص‌19 ـ 22، «سبح». [4]. اسماء و صفات الهی، ج‌1، ص‌647. [5]. التفسیرالکبیر،ج3، ص216؛ الوجوه والنظایر، ج1،ص446. [6]. مفردات، ص‌393، «سبح». [7]. النهایه، ج2، ص331؛ لسان‌العرب، ج6، ص144، «سبح»؛ اسماء و صفات الهی، ج‌1، ص‌647. [8]. المیزان، ج‌16، ص‌69. [9]. مفردات، ص‌393، «سبح». [10]. مجمع البیان، ج‌4، ص‌792؛ ج‌8، ص‌447، 568؛ زادالمسیر، ج‌6، ص‌204. [11]. المیزان، ج‌12، ص‌51. [12]. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌51؛ التبیان، ج‌7، ص‌146. [13]. تفسیر قرطبی، ج‌1، ص‌169. [14]. عون‌المعبود، ج4، ص193؛ السنن‌الکبری، ج‌6، ص‌179؛ تفسیر موضوعی، ج‌9، ص‌64. [15]. بحارالانوار، ج‌89، ص‌312. [16]. المیزان، ج‌13، ص‌5؛ شرح اصول کافی، ج‌11، ص‌58. [17]. البیان فی عدّ آی القرآن، ص‌133؛ تحفة الاحوذی، ج‌8، ص‌192. [18]. تفسیر صدر المتألهین، ج‌2، ص‌314؛ الکشاف، ج‌1، ص‌125؛ فتح القدیر، ج‌1، ص‌64. [19]. الفروق اللغویة، ص‌124. [20]. الکشاف، ج‌1، ص‌125؛ شرح فصوص الحکم، ص‌368، 541. [21]. المصطلحات الکلامیه، ص‌78. [22]. ممد الهمم، ص‌26. [23]. بیان السعاده، ج‌1، ص‌74. [24]. شرح فصوص الحکم، ص‌368، 541. [25]. المصطلحات الکلامیه، ص‌78. [26]. الفروق اللغویه، ص‌125. [27]. المیزان، ج‌1، ص‌20. [28]. تسنیم، ج‌1، ص‌338 ـ 339. [29]. صحیح مسلم، ج‌9، ص‌92. [30]. روض‌الجنان، ج‌11، ص‌200؛ نثرطوبی، ج‌1، ص‌310. [31]. نثر طوبی، ج‌1، ص‌310. [32]. التفسیر الکبیر، ج‌32، ص‌158. [33]. الکشاف، ج‌4، ص‌811. [34]. تفسیر لاهیجی، ج‌4، ص‌882. [35]. مجمع البیان، ج‌8، ص‌821؛ المیزان، ج‌17، ص‌341. [36]. پرتوی از قرآن، ج‌3، ص‌126. [37]. بیان السعاده، ج‌1، ص‌261. [38]. الموسوعة الذهبیه، ج‌9، ص‌323. [39]. مجمع‌البیان، ج‌9، ص‌49؛ المیزان، ج‌19، ص‌24. [40]. التبیان، ج‌7، ص‌222؛ جوامع الجامع، ج‌2، ص‌47؛ المیزان، ج‌14، ص‌235. [41]. التبیان، ج‌7، ص‌222؛ جوامع الجامع، ج‌2، ص‌47؛ المیزان، ج‌14، ص‌235. [42]. المیزان، ج‌19، ص‌136. [43]. همان، ج‌20، ص‌264. [44]. همان، ج‌11، ص‌277. [45]. بیان السعاده، ج‌3، ص‌2. [46]. جامع البیان، ج‌22، ص‌80. [47]. کتاب مقدس، اعمال رسولان، 16 : 25 ـ 27. [48]. الموسوعة الذهبیه، ج‌9، ص‌323 ـ 325. [49]. مخزن‌العرفان، ج9، ص127؛ کشف‌الحقایق، ج2، ص227. [50]. بصائر ذوی التمییز، ج‌3، ص‌174 ـ 176. [51]. الکافی، ج‌3، ص‌343؛ تهذیب الاحکام، ج‌2، ص‌105. [52]. نمونه، ج‌14، ص‌497 ـ 499. [53]. المیزان، ج‌13، ص‌111 ـ 112. [54]. شرح الاسماء، ص‌410. [55]. نمونه، ج‌14، ص‌498. [56]. مفردات، ص‌393، «سبح». [57]. تفسیر صدرالمتألهین، ج‌6، ص‌148. [58]. شرح فصوص الحکم، ص‌79 ـ 80. [59]. المیزان، ج‌19، ص‌144. [60]. شرح منظومه، ج‌3، ص‌644 ـ 645؛ شرح فصوص الحکم، ص‌507 ـ 510. [61]. الفروق اللغویه، ص‌125. [62]. تفسیر صدرالمتألهین، ج‌7، ص‌148 ـ 149. [63]. شرح الاسماء، ص‌410. [64]. تفسیر صدرالمتألهین، ج‌6، ص‌147. [65]. جامع البیان، ج‌13، ص‌134 ـ 163. [66]. کشف الاسرار، ج‌5، ص‌560. [67]. تفسیر عیاشی، ج‌2، ص‌294؛ نورالثقلین، ج‌3، ص‌168. [68]. تفسیر عیاشی، ج‌2، ص‌294؛ نورالثقلین، ج‌3، ص‌168. [69]. شرح الاسماء، ص‌410 ـ 411؛ اسفار، ج‌1، ص‌116 ـ 118. [70]. المیزان، ج‌20، ص‌264. [71]. تفسیر صدرالمتألهین، ج‌7، ص‌364 و 365.