هدایت به امر الهی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۱۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
  • مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان به طور مفصل راجع به امامت و معنای هدایت به امر بحث کرده‌اند. ‌ایشان ذیل‌ آیه ﴿﴿ وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱] به مناسبت واژه امام در‌این‌ آیه بحث امامت را بسیار دقیق‌ آیه ﴿﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۲] بحث هدایت به امر را مطرح کرده‌اند و در‌این بحث اشاره‌ای دارند به مباحث مربوط به‌ آیه ۱۲۴ سوره بقره.
  • با عنایت به‌ آیات شریفه مذکور، نکاتی چند در‌ اینجا بیان می‌شود: بد نیست من در ابتدا برخی از عبارات‌ ایشان را برای تبیین بهتر بحث اشاره کنم: ذیل ﴿﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا می‌فرمایند که ضمیر در ﴿﴿جَعَلْنَاهُمْ بر می‌گردد به سه نفر: حضرت ابراهیم(ع) و دو فرزندشان حضرت اسحاق(ع) و حضرت یعقوب(ع) چون در‌ آیه قبل از‌این‌ آیه آمده است: ﴿﴿ وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلا جَعَلْنَا صَالِحِينَ [۳] پس ضمیر در ﴿﴿جَعَلْنَاهُمْ یعنی حضرت ابراهیم(ع) و دو فرزندش که قدر متیقن از ائمه(ع) هستند یعنی امامانی هستند که خدا می‌فرماید: ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا یعنی‌ اینها هدایت به امر می‌کنند. در‌این جا چون بحث ما بیشتر در مورد معنای هدایت به امر است آن را بیشتر توضیح خواهم داد.
  • علامه طباطبایی می‌فرماید: " و ظاهر قوله ﴿﴿أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾، ان الهدایه بالامر یجری مجری المفسر لمعنی الامامه ‏‏‏" عبارت ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا مفسر معنای امامت است و از‌این مطلب،‌ایشان نکته‌های زیادی استفاده کرده‌اند. خداوند می‌فرماید ما‌اینها را امام قرار دادیم و معنای امام و امامت‌ این است که ﴿﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا پس هدایت به امر همان معنای امامت است. بعد‌ایشان می‌فرمایند: " ان هذه الهدایه المجعوله من شئون الامامه لیست هی بمعنی ارائه الطریق ‏‏‏" در‌اینجا بحثی را مطرح می‌کنند که فرق نبوت با امامت چیست؟ می‌دانیم که حضرت ابراهیم(ع) نبی بود و به مقام نبوت او را به مقام امامت رساند پس باید فرقی بین نبوت و امامت باشد. علامه فرموده‌اند که نبوت به معنای ارائه طریق است و نبی کسی است که یتحمل النبأ یعنی خبر را از طریق فرشته وحی می‌گیرد و تلقی وحی می‌کند؛ پس نبی تلقی و تحمل نبأ را به عهده دارد: نبی یعنی متحمل نبأ و نبأ یعنی خبر. ولی امامت مقامی ‌است فوق نبوت و گرفتن نبأ و اعطا‌ این خبر به مردم! چون اعلام خبر به مردم به معنای ارائه طریق است، یعنی نبی کسی است که وحی را دریافت می‌کند و بعد به مردم ابلاغ می‌کند. نبی می‌گوید حلال و حرام خدا و صحیح و ناصحیح خدا همین‌هایی است که من در اختیار شما می‌گذارم و او فقط راه از چاه مشخص می‌کند. پس کار نبی صرفاً می‌شود ارائه طریق! ولی امام علاوه بر ارائه طریق، واسطه تکوینی برای اعطاء فیوضات الهی به قلوب انسانهاست. برای تبیین و تفهیم بهتر فرق بین معنای نبوت و امامت مثالی را ذکر می‌کنیم: چراغ و نورافکن برای رانندة اتومبیل فقط راه را نشان می‌دهد. چه چراغ اتومبیل باشد و چه چراغی که توی جاده و توی خیابان نصب شده باشد. ‌اینها راه را از چاه ممتاز می‌کنند، ولی خود چراغ جاذبه‌ای ندارد که اتومبیل را به سمت راه و نه چاه جذب کند. حالا شما فرض کنید چراغی را در جایی نصب کرده باشند که علاوه بر انرژی نورانی که دارد یک قوه مغناطیسی هم داشته باشد که اگر یک اتومبیل خواست از مسیر منحرف شود بتواند آن را جذبش کند یعنی آن را به داخل راه و جادة اصلی هل بدهد و نگذارد اتومبیل در چاه و چاله بیافتد! در‌این صورت‌ این چراغ دو کار می‌کند: هم ارائه طریق و هم جذب و جلوگیری از سقوط. با توجه به‌این مثال می‌گوئیم امام کسی است که از حیث مقام امامت عهده‌دار‌این کار دوم است، یعنی با قدرت ولایتی که دارد و از راه تصرفاتی که در جان و قلب و نفوس انسانها دارد، آنها را از انحراف و سقوط باز می‌دارد نه‌این که صرفاً ارائه طریق کند. بنابراین حاصل فرمایش علامه طباطبایی‌ این است که امامت فوق نبوت و فوق ارائه طریق است.
  • ایشان در بیان‌این که چرا هدایت به امر از شئون امامت است فرموده‌اند: " لان الله سبحانه جعل ابراهیم اماما بعد جعله نبیا‏‏‏" این هم بحثی دارد که در جلد یک المیزان بیشتر مطرح شده است. در آنجا ثابت می‌کنند که وقتی خداوند به حضرت ابراهیم(ع) می‌فرماید: ﴿﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا این در اواخر عمر‌ایشان بوده و حضرت ابراهیم(ع) مقام نبوت را دارا بوده‌اند و خود‌این مطلب چندین دلیل دارد: دلیل خیلی واضحش‌این است که چون‌این اعطا امامت بعد از ابتلائات و آزمایشات سختی بوده و سختترین ابتلا برای حضرت ابراهیم(ع) ذبح حضرت اسماعیل(ع) بود. و از طرف دیگر حضرت ابراهیم(ع) بنا به نقل قرآن می‌فرماید: ﴿﴿ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء[۴] پس معلوم می‌شود که آزمایش ذبح حضرت اسماعیل(ع) در دوران کهولت و اواخر عمر حضرت ابراهیم(ع) بوده است و چون مسأله ذبح حضرت اسماعیل(ع) بزرگترین آزمایش و ابتلا حضرت ابراهیم(ع) بود و‌ایشان در‌این امتحان موفق شد، خداوند بعد از طی‌ این مراحل او را به مقام نبوت بود.
  • دلیل دیگر بر فرق امامت با نبوت‌ این است که امامت اگر همان نبوت باشد، دیگر معنا ندارد حضرت ابراهیمی‌ که مقام امامت را دارا بوده است دوباره خداوند خطاب به‌ایشان بفرماید: ﴿﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا اگر امامت همان نبوت و به معنای ارائه طریق باشد،‌این تکرار، لغو و بی‌جاست بنابراین امامت غیر از نبوت است؛ نبوت صرفاً همان هدایت است به معنای ارائه طریق.*علامه می‌فرمایند: " و لا تنفک النبوه عن الهدایه بمعنی ارائه الطریق‏‏‏" هدایت به معنای ارائه طریق همان نبوت است و نبوت جدای از هدایت به معنای ارائه طریق نیست. سپس می‌فرمایند: " فلا یبقی للامامه الا الهدایه بمعنی الا یصال الی المطلوب‏‏‏" یعنی امامت یک نوع تحریک و‌ایصال مأموم است، یک نوع هل دادن انسانها به سمت فلاح و رستگاری است و‌ایصال الی المطلوب یعنی رساندن و واصل کردن " و هو نوع تصرف تکوینی فی النفوس‏‏‏" چون امام دارای ولایت است، نوعی تصرف در دلها می‌کند و آنها را به سمت مطلوب می‌برد.
  • علاوه بر مثال سابق، می‌توانیم امام را تشبیه کنیم به یک آهن ربایی که دارای میدان مغناطیسی است. اگر براده آهن توی‌ این میدان قرار گیرد،‌این آهن ربا، یک اثر تکوینی بر آن دارد و آن را به سمت خودش جذب می‌کند. می‌دانیم که تاثیر آهن ربا بر براده آهن یک تاثیر تکوینی است به اعتباری و جعلی توضیح‌این که وقتی مثلا" یک رئیس دستور می‌دهد به مرئوس و مرئوس می‌رود به دنبال اجرایی اوامر رئیس،‌این تحریک بر اساس یک امتیاز و قرار داد است که‌این رئیس است و دیگری مرئوس و لذاست که مرئوس باید دستورش را اطاعت کند. اما یک وقت رابطه، رابطه تکوینی است و امامت از‌این قبیل است. یعنی امام ولایتش برما ولایت اعتباری نیست، بلکه بک ولایت حقیقی مثل تاثیر آهن ربا بر براده آهن در میدان مغناطیسی است! علامه می‌فرمایند: امامت نوعی تصرف تکوینی در نفوس و در جانهای انسانها است، «و هی نوع تصرف تکوینی فی النفوس لتسییرها فی سیر الکمال و نقلها من موقف معنوی الی موقف آخر» تسییر از باب تفعیل به معنای راه بردن است. یعنی در مسیر سوق دادن و سیر دادن، البته به صورت تکوینی، مثل‌این که شما دست کسی را بگیرید و در راهی او را بکشید. امام هم نوعی کشش و جاذبه دارد که با آن افراد را در مسیر هدایت راه می‌برد. نکته مهم‌این که هدایت امام و سیر دادنش مکانی نیست بلکه از یک موقف معنوی است به یک موقف معنوی دیگر! یعنی امام به انسانها در مراتب معنوی سیر استکمالی میدهد. علامه می‌فرمایند «و اذ کانت تصرفاً تکویناً و عملاً و باطنییاً فالمراد بالامر الذی تکونوا بالهدایته لیس هو الامر التشریحی الا اعتباری» یعنی چون‌این ولایت، یک تصرف تکوینی و یک عمل باطنی است و امام در جان انسانها تکویناً‌این تاثیر را می‌گذارد، پس مراد از أمری هم که در‌ایه «و جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا» آمده‌ای امر تشریعی نیست. ‌این امریست که تفسیر آن در‌ایه دیگری است که می‌فرماید: «انمّا امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی به یدهی کل شی» (یس: 83) علامه از‌این‌ایه استفاده کرده‌اند که "امر" در «یهدون به امرنا» امر تکوینی است نه امر تشریعی که از طریق وحی ابلاغ می‌شود.

فرموده‌اند: «فالمراد بالامر الذی تکون بالهدایت لیس هو الامر تشریعی الاعتباری بل ما تسیره فی قوله: انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی» علامه از همین جا استفاده دیگری هم کرده‌اند و می‌فرمایند که در حقیقت امام به لحاظ مقام امامت کسی است که رابط و واسطه تکوینی است در هدایت انسان امام به منزله مجرای فیض خدا در هدایت تکوینی انسانهاست. همان طور که در جای خودش آمده که «به رزق الوری و به ثبتت الارض و السماء» یعنی «بندگان و مخلوقات به واسطه امام است که روزی می‌خورند و به واسطه وجود امام است که آسمان و زمین ثبوت و قرار دارند»، به لحاظ مقام امامت و ولایت، امام واسطه در هدایت تکوینیه انسان نیز می‌باشد. گر چه طبق قاعده امکان اشراف تمام مخلوقات از کانال فیض وجودی امام که حجت خدا در زمین است بهره‌مندند، اما انسان در امر هدایت و راهیابی از یک فیض ویژه برخوردار است و آن‌این است که با جاذبه امام (ع) در مسیر هدایت راه برده می‌شود. بر اساس همین نکته، علامه می‌فرمایند بنابراین امام باید کسی باشد که به ملکوت موجودات از جمله ملکوت انسان عالم باشد و در‌اینجا بحث جالبی دارند که «ملکوت کل شی» یعنی چه؟ و خلاصه‌اش‌این است که حیثیت ارتباط و تعلق هر موجودی با خدا، ملکوت آن شی‌ء است و همه موجودات‌این ملکوت را دارند چون قرآن از قول حضرت ابراهیم می‌فرماید: «رب ارنی ملکوت کل شی‌ء» یعنی «خدای حقیقت، کون و سر هر موجودی را به من نشان بده» خلاصه امام کسی است که به ملکوت موجودات و ملکوت انسانها آگاه است! چرا ، چون اگر بخواهد آدمی‌را تکویناً به سمت سعادت و فلاح و غایت کمال خودش هدایت بکند، نمی‌تواند از ملکوت انسان بی خبر باشد. هادی باید نسبت به مهدی عالم باشد و تمام جزئیات نیازهای او را بداند بر تمام ابعاد وجودی او واقف باشد. کسی که می‌خواهد هادی چنین موجود پر راز و رمزی باشد، باید تمام جزئیات وجودی او را بداند و الا هدایتش ناقص خواهد بود. و لذا علامه (ره) می‌فرمایند: امام کسی است که با تمام جزئیات وجودی و ابعاد هستی موجودات از جمله انسان عالم است و ملکوتشان را می‌داند. سپس می‌فرمایند در حقیقت امر تکوینی عبارت است از: «الفیوضات المعنویه و المقامات الباطنّیه التی یهتدی الیها المومنون باعمالهم الصالحه و یتلبسون بها رحمه من ربهم» مراد از امر همان فیض های معنوی و مدارج باطنی است که اهل‌ایمان با اعمال صالح خود به آنها می‌رسند و در پرتو رحمت پروردگار آنها را کسب می‌کنند. پس هر کسی به هر مقام معنوی و هر کمال حقیقی می‌رسد، از قِبل آن افاضه‌ای است که خداوند از طریق وجود امام اعطاء می‌کند. می‌فرمایند «و اذا کان الامام یهدی بالام. والباء للسببیه اوالاله فهو متلبس به اولاً» یعنی با توجه به‌این که "باء" که به سر کلمه "امر" آمده یا باء سببیت است و یا باء آلت و ابزار، پس خداوند می‌فرماید به سبب امر تکوینی ماست که ائمه هدایت می‌کنند و یا به واسطه‌این ابزار که امر تکوینی ماست آنها راهنما هستند. یعنی امام هدایت تکوینی انسانها را به عهده دارد و بعد علامه نتیجه‌گیری می‌کنند که چون امام واسطه‌این فیض هدایت است، نمی‌تواند هادی باشد مگر‌این که خود پیش از مهتدی از تمام کمالات که می‌خواهد مهتدی را به سمت آن کمالات به کشاند بهره‌مند باشد و از همین بحث، عصمت را نیز میتوان نتیجه گرفت. چون وقتی گفتیم خود امام باید متلبس به‌این فیوضات و مقامات معنوی باشد یعنی دارای مقام عصمت باشد. سپس می‌فرماید: «منه ینتشر فی الناس» یعنی فیوضات از وجود امام برای دیگران منتشر می‌شود و هر کس به حسب رتبه و ظرفیتش از وجود امام (ع) بهره‌مند می‌شود. از‌اینجا تعریف امامت از دیدگاه علامه به دست می‌آید: «فالامام هو الرابط بین الناس و بین ربهم فی اعطاء الفیوضات الباطنیه و اخذها» یعنی در‌این ارتباط که یک طرف خداست و طرف دیگر ما، ما فیض را اخذ می‌کنیم و خداوند اعطاء می‌کند و واسطه، امام است. مثل خورشید که نور می‌دهد و ما مستنیر هستیم. و در حقیقت خدا منیر است و واسطه در‌این اناره خورشید می‌باشد به طور کلی اعطاء هر کمال وجودی از ناحیه خداست، ولی واسطه‌های نیز در کارند که آن کمال را برساند. امام واسطه‌ای است که از طرفی فیض را از مبدا می‌گیرد و از طرفی اعطاء به مادون می‌کند. پس واسطه در اخذ فیوضات از جانب ما، امام است از طرف خدا نیز امام است ! و همه ‌اینها در محور تکوین است. و در ‌اینجا بحث وحی و امر و نهی تشریعی مطرح نیست. در اعطاء فیوضات وجودی امام واسطه در تکوین است، درست مثل خورشیدی که واسطه در نور دادن به موجودات است! البته نور خورشید، نور فیزیکی است ولی نورانیت و هدایت معنوی یک کمال حقیقی و معنوی است که از ناحیه خداوند اعطاء می‌شود و واسطه‌اش وجود امام(ع) است: «فا الامام هو الربط بین الناس و بین ربهم فی اعطاء الفیوضات (از جانب خدا) و اخذها ( از جانب ما) کما ان النبی رابط بین الناس و بین ربهم فی اخذ الفیوضات الظاهریه و هی الشرائع الالهیه تنزل بالوحی علی النبی» در‌اینجا بحث امر و نهی تشریعی مطرح می‌شود و سخن از وحی و جبرائیل در کار می‌آید. یعنی احکام را که خداوند می‌خواهد در اختیار انسانها قرار دهد، واسطه‌اش نبی است و به وسیله نبی‌این احکام منتشر می‌شود. پس تشریعی و ابلاغ احکام با نبوت تناسب دارد و هدایت در محور تکوین با امامت مناسب است یا به تعبیر ادقّ، امامت در محور تکوین و نبوت بر محور تشریع است! پس احکام خدا توسط نبی بین مردم منتشر می‌شود. «فالامام دلیل هاد للنفوس الی مقاماتها» یعنی امام واسطه است که انسانها و نفوس بشری به مقاماتی که باید برسند، نائل شوند. «کما ان النبی دلیل یهدی الناس الی الاعتقادات الحقه و الاعمال الصالحه» یعنی نبی اعتقادات درست را و به عباراتی‌اندیشه صحیح را در اختیار انسانها می‌گذارد، ولی امام فوق‌این کارها، جذب و انجذاب دارد و دلها را تسییر می‌کند یعنی سیر می‌دهد. نکته دیگر‌این که علامه می‌فرمایند: «و ربما تجتمع النبوه و الامامه کما فی ابراهیم و ابنیه» اگر سوال شود که امامت و نبوت حتماً باید در دو فرد باشند یا در یک فرد هم جمع می‌شوند؟ پاسخ‌ این است که‌این دو قابل اجتماع‌اند و یک فرد می‌تواند هم مقام نبوت را دارا باشد و هم مقام امامت را مثل خود حضرت ابراهیم و دو فرزندش اسماعیل و اسحق که هم مقام امامت را دارا بودند هم مقام نبوت را. در پایان‌ این بحث به طور اجمال و گذرا فهرست مطالب بیست‌گانه‌ای را که از بیان حضرت علامه(ره) در بحث «هدایت بامر» استفاده می‌شود، می‌آوردیم: 1. هدایت به امر تفسیر معنای امامت است؛ 2. هدایت به امر از شئون امامت است؛ 3. این هدایت به معنای ارائه طریق نیست و لذا امامت غیر از نبوت است؛ 4. دلیل‌ این که هدایت به معنای ارائه طریق نیست،‌ این است که مقام امامت بعد از جعل نبوت است و نبوت از ارائه طریق منفک نمی‌باشد پس امامت باید یک مقام دیگری باشد؛ 5. امامت ضرورتاً به معنای هدایت و‌ایصال به مطلوب است به صورت‌ایصال تکوینی؛ 6. هدایت به معنای‌ایصال الی المطلوب نوعی تصرف تکوینی در نفوس آدمیان و راه بردن آنها در سیر کمالی و سلوک در مراتب معنوی است؛ 7. چون هدایت به امر همان تصرف تکوینی و امر باطنی است، پس مراد از امر در"یهدون بامرنا" امر تشریعی نیست بلکه امر تکوینی است؛ 8. مراد از امر تکوینی همان فیوضات معنوی و مقامات باطنیه است که خدا عطا می‌فرماید یعنی اصل وجود کمال که برای کسی حاصل می‌شود به واسطه وجود امام است. مثلاً اگر کسی عالم می‌شود به واسطه ولایت اوست که‌این فیض از مبدأ به ‌این متعلم رسیده است؛ 9. امام پیش از دیگران خود به‌این فیوضات و مقامات متلبس است و از‌اینجا عصمت امام ثابت می‌شود آن هم عصمت مطلقه در جمیع جوانب؛ 10. این فیوضات معنوی جز از کانال وجودی امام به دیگران نمی‌رسد؛ یعنی هر کسی به هر کمال تکوینی برسد فقط از ‌این واسطه آن کمال را دریافت کرده است؛ 11. انسانها از حیث بهره‌مندی از امام و از‌این فیوضات دارای مراتب مختلف هستند و همه در یک سطح نیستند؛ 12. تعریف امام‌این گونه است: امام رابط بین مردم و خداوند در اعطاء فیوضات باطنی از جانب خداوند و اخذ آن از جانب مردم است؛ 13. تعریف نبی از‌این قرار است: نبی رابط مردم و خداوند در گرفتن و ابلاغ فیوضات ظاهریه یعنی شرایع و احکام الهی است؛ 14. امام هدایت کننده جانها به سوی مقامات معنوی است. نوعی ولایت بر مردم در اعمال و رفتارشان دارد. ولایت تکوینیه امام(ع) نسبت به عمل ماست ولی ولایت تکوینه امام(ع) نسبت به عمل ماست ولی ولایت تشریعیه در محور احکامی‌ است که باید اجرا کنیم. لذا هیچ عملی از مردم از علم امام مخفی نیست و امام سلطه و اشراف کامل بر تمام اعمال و رفتار موجودات از جمله انسان دارد. پس هیچ عملی از ما از دایره سلطه و ولایت تکوینی امام بیرون نیست و‌این است که پرونده اعمال ما در محضر امام عصر گشوده است و‌این که‌ایشان به اعمال ما عالمند به همین معناست؛ 15. نبی هدایت کننده‌اندیشه های ما به سمت اعتقادات درست و اعمال صالحه یعنی‌اندیشه ما را نبی راه می‌برد و اما دل ما را امام سیر می‌دهد؛ 16. اجتماع نبوت و امامت در یک شخص هم ممکن است و هم واقع شده است، کما‌اینکه در خود حضرت و ابراهیم و در فرزندش اسماعیل و اسحاق چنین بوده است؛ 17. امامت امری مجعول از جانب خداست که البته‌این جعل، جعل تکوینی است، یعنی امامت یک مقامی‌نیست که ما به آن رأی بدهیم؛ 18. امام دائماً موید من عندالله است چون قرآن می‌فرماید: "فجعلنا هم ائمه یهدون بامرنا" یعنی همیشه‌این امر تکوینی ماست که امام را مدد می‌کند و از ‌اینجا استفاده می‌شود که امام همیشه موید من عندالله است؛ 19. در هیچ عصری زمین خالی از اما نمی‌تواند باشد چرا؟ چون‌این "تسییر الانسان الی الکمال" در همه اعصار لازم است. پس واسطه در‌این تسییر هم همواره لازم است. ‌این واسطه در‌این تسییر هم همواره لازم است. ‌این نکته را حضرت علامه(ره) از‌ایه "یوم ندعو کل اناس بامامهم"(اسراء: (71استفاده کرده‌اند و می‌فرمایند که چون قرآن می‌فرماید "کل اناس" یعنی در قیامت همه انسانها را با امامان شان می‌خوانیم پس همه انسانها امام دارند و روایاتی هم در‌این زمینه داریم مثل "لولا الحجه لساخت الارض باهلها" که "اگر حجت خدا در روی زمین نباشد، زمین اهلش را هلاک می‌کند" و نیز در روایات داریم اگر دو انسان بر روی زمین باقی بمانند، حتماً یکی از آنها امام است!؛ 20. امام به جمیع مایحتاج انسان در راه سعادتِ و دنیا و آخرت آگاه است، چون او هادی انسان است و باید به تمام ابعاد و جزئیات وجودی انسان واقف باشد.

  1. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه: ۱۲۴.
  2. و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۳.
  3. و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم ‌؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۲.
  4. سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست؛ سوره ابراهیم، آیه: ۳۹.