بحث:آشنایی با همه زبان‌ها در حدیث

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۵۰ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث علم اهل بیت و مرتبط با مدخل علم معصوم است. "آشنایی با همه زبان‌ها در حدیث" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل آشنایی با همه زبان‌ها در حدیث (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

آشنایی با همه زبان‌ها در حدیث

  • المناقب، ابن شهرآشوب ـ در احوال امام على عليه السلام ـ :روايت شده است كه امام عليه السلام از دختر يزدگرد پرسيد : «نامت چيست؟». گفت : جهان بانويه . امام عليه السلام به فارسى فرمود : «بلكه شهربانويه».[۱]
  • الاختصاص ـ به نقل از سماعة بن مهران، از يكى از مشايخ شيعه ـ :آمديم تا خدمت امام باقر عليه السلام برسيم . چون به دالان رسيديم ، خواندنى با صداى خوب و غمگين به زبان سريانى شنيديم. ايشان چيزى را مى خواند و مى گريست، تا جايى كه برخى از ما نيز گريستند.[۲]
  • المناقب، ابن شهرآشوب ـ به نقل از موسى بن اَكيل نُمَيرى ـ :به درِ خانه امام باقر عليه السلام آمديم تا اجازه ورود بگيريم . در اين هنگام ، صداى حزينى را شنيديم كه به عبرانى مى خواند . پس بر ايشان وارد شديم و از صاحب اين صدا پرسش كرديم . فرمود : «مناجات ايليا را به ياد آوردم و از آن به گريه افتادم».[۳]
  • الخرائج و الجرائح ـ به نقل از احمد بن قابوس، از پدرش ـ :گروهى از مردم خراسان بر امام عليه السلام صادق وارد شدند . پيش از اين كه آنها چيزى بپرسند ، ايشان فرمود : «هر كه مالى جمع كند و آن را نگه دارد ، خداوند به همان مقدار كيفرش مى كند» . آنها به فارسى گفتند : ما عربى نمى فهميم . امام عليه السلام به زبان فارسى فرمود : «هر كه دِرَم اندوزد ، جزايش دوزخ باشد».[۴]
  • الكافى ـ به نقل از ابو بصير ـ :به امام كاظم عليه السلام گفتم : فدايت گردم! امام چگونه شناخته مى شود؟ فرمود : «با ويژگى هايى . نخستين آنها، اين است كه پيش تر در موردى، از پدر او اشاره اى به او شده تا همين اشاره بر مردم حجّت باشد . از او مى پرسند و او پاسخ مى دهد و اگر در موردى خاموشى ورزند ، او سخن آغاز مى كند (پاسخ سؤالى را كه در ذهن دارند ، مى دهد) و خبر از فردا مى دهد و با مردم با هر زبانى سخن مى گويد» . سپس به من فرمود : «اى ابو محمّد! پيش از آن كه بلند شَوى ، نشانه اى را به آگاهى تو مى رسانم» . طولى نكشيد كه مردى از اهالى خراسان بر ما وارد شد . او با امام عليه السلام با زبان عربى سخن گفت و امام عليه السلام به فارسى پاسخ او را داد . مرد خراسانى به امام گفت : قربانت گردم! به خدا سوگند ، آنچه مانع از اين شد كه با تو به زبان خراسانى سخن بگويم ، اين بود كه گمان مى كردم تو زبان خراسانى را نيكو نمى دانى . امام عليه السلام فرمود : «سبحان اللّه ! اگر من نمى توانستم به خوبى پاسخ تو را بدهم ، ديگر فضل من بر تو در چه بود؟» . سپس به من فرمود : «اى ابو محمّد! سخن هيچ يك از مردم يا پرنده يا چرنده و نه هيچ جاندارى بر امام، پوشيده نيست . هر كه اين ويژگى ها را نداشته باشد ، امام نيست».[۵]
  • عيون أخبار الرضا عليه السلام ـ به نقل از ابو صلت هروى ـ :امام رضا عليه السلام به زبان هاى مختلف مردم، سخن مى گفت . به خدا سوگند ، در هر زبان و گويشى، فصيح ترين و داناترينِ مردم بود . روزى به ايشان گفتم : اى پسر پيامبر خدا! من از آشنايى شما با اين زبان هاى گونه گون، تعجّب مى كنم . امام عليه السلام فرمود : «اى ابو صلت! من حجّت خدا بر خلق اويم و خداوند ، حجّتى را بر مردم نمى گيرد كه زبان هاى ايشان را نداند . آيا اين سخن امير مؤمنان عليه السلام به تو نرسيده كه : به ما سخن انجامين و فصل الخطاب داده شده است ؟ و آيا فصل الخطاب ، چيزى جز دانستن زبان هاست؟!.[۶]
  • اِعلام الورى ـ به نقل از ابو هاشم جعفرى ـ :هنگامى كه بُغا در جستجوى باديه نشينان ، در روزگار واثق از مدينه عبور كرد ، من در مدينه بودم . امام ابو الحسن [هادى] عليه السلام فرمود : «برويم تا آرايش جنگى اين تُرك را ببينيم» . پس رفتيم و به نظاره ايستاديم و لشكرِ او از جلوى ما رژه رفت . در اين هنگام ، تركى از جلوى ما گذشت و ابو الحسن عليه السلام با زبان تركى با او سخن گفت . او از اسبش فرود آمد و سُم مركب امام عليه السلام را بوسيد . من آن تُرك را سوگند دادم و به او گفتم : اين مرد به تو چه گفت؟ او پاسخ داد : آيا اين مرد ، پيامبر است؟ گفتم : نه ، او پيامبر نيست . او گفت : اين مرد، مرا به اسمى خواند كه در كودكى در سرزمين تُركان (توران) با آن اسم مرا مى خواندند و تا اين ساعت ، هيچ كس از آن آگاهى نداشت.[۷]
  • بصائر الدرجات ـ به نقل از على بن مهزيار، در يادكرد امام هادى عليه السلام ـ :بر امام عليه السلام وارد شدم و ايشان بدون مقدّمه سخن آغاز كرد و به زبان فارسى با من سخن گفت.[۸]
  • الاختصاص ـ به نقل از على بن مهزيار ـ :غلامم را كه از اسلاوها بود ، به سوى امام هادى عليه السلام فرستادم . غلام با تعجّب به سوى من باز گشت . به او گفتم : فرزندم! چه شده است؟ گفت : چگونه تعجّب نكنم؟! او چنان به اسلاوى با من سخن مى گفت كه گويى يكى از ماست و من گمان بردم كه ايشان با سخن گفتن به اين زبان مى خواسته است بعضى از غلامان ، گفتگوى آنان را نفهمند.[۹]
  • الكافى ـ به نقل از ابو حمزه نصير، خادم امام عسكرى عليه السلام ـ :بارها شنيدم كه امام عسكرى عليه السلام با غلام هاى خود به زبان هاى ايشان اعم از تركى ، رومى و اسلاوى سخن مى گويد . من شگفت زده شدم و گفتم : اين مرد در مدينه زاده شده است و تا رحلت امام هادى عليه السلام خود را ننموده است و هيچ كس او را نديده است. چگونه چنين چيزى ممكن است؟ با خود، سخن مى گفتم كه ايشان به سوى من آمد و فرمود : «خداوند ـ تبارك و تعالى ـ حجّت خود را با همه چيز ، از ديگر خلايقش متمايز كرده و آشنايى به زبان هاى گوناگون و نَسَب ها و لحظات وفات و رويدادها را بدو بخشيده است و اگر چنين نمى بود ، ميان حجّت و كسى كه حجّت براى او تعيين شده است ، تفاوتى نبود».[۱۰][۱۱]

منابع

پانویس

  1. "المناقب لابن شهرآشوب ـ في أحوالِ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام ـ :رُوِيَ أ نَّهُ قالَ عليه السلام لِابنَةِ يَزدَجِردَ : مَا اسمُكِ ؟ قالَت : جَهان بانويَه . فَقالَ : بَل شَهرَبانويَه ، وأجابَها بِالعَجَمِيَّةِ". المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 56 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 171 ح 54.
  2. "الاختصاص عن سماعة بن مهران عن شيخ من أصحابنا عن أبي جعفر عليه السلام ، قال : جِئنا نُريدُ الدُّخولَ عَلَيهِ ، فَلَمّا صِرنا فِي الدِّهليزِ سَمِعنا قِراءَةً سُريانِيَّةً بِصَوتٍ حَسَنٍ ، يَقرَأُ ويَبكي حَتّى أبكى بَعضَنا". الاختصاص : ص 291 ، بصائر الدرجات : ص 340 ح 1 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 195 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 286 ح 19 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 357 نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 180 ح 1.
  3. "المناقب لابن شهرآشوب عن موسى بن أكيل النّميريّ : جِئنا إلى بابِ دارِ أبي جَعفَرٍ عليه السلام نَستَأذِنُ عَلَيهِ ، فَسَمِعنا صَوتا حَزينا يَقرَأُ بِالعِبرانِيَّةِ ، فَدَخَلنا عَلَيهِ وسَأَلنا عَن قارِئِهِ فَقالَ : ذَكَرتُ مُناجاةَ إيلِيا فَبَكَيتُ مِن ذلِكَ". المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 195 ، بصائر الدرجات : ص 341 ح 3 عن موسى التميري نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 180 ح 3.
  4. "الخرائج والجرائح عن أحمد بن قابوس عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال : دَخَلَ عَلَيهِ قَومٌ مِن أهلِ خُراسانَ ، فَقالَ ـ ابتِداءً قَبلَ أن يُسأَلَ ـ : مَن جَمَعَ مالاً يَحرُسُهُ عَذَّبَهُ اللّهُ عَلى مِقدارِهِ ، فَقالوا لَهُ ـ بِالفارِسِيَّةِ ـ : لا نَفهَمُ بِالعَرَبِيَّةِ ، فَقالَ لَهُم : «هر كه درم اندوزد جزايش دوزخ باشد» ". الخرائج والجرائح : ج 2 ص 753 ح 70 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 119 ح 162.
  5. "الكافي عن أبي بصير : قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ ، بِمَ يُعرَفُ الإِمامُ ؟ فَقالَ : بِخِصالٍ : أمّا أوَّلُها فَإِنَّهُ بِشَيءٍ قَد تَقَدَّمَ مِن أبيهِ فيهِ بِإِشارَةٍ إلَيهِ لِتَكونَ عَلَيهِم حُجَّةً ، ويُسأَلُ فَيُجيبُ ، وإن سُكِتَ عَنهُ ابتَدَأَ ، ويُخبِرُ بِما في غَدٍ ، ويُكَلِّمُ النّاسَ بِكُلِّ لِسانٍ . ثُمَّ قالَ لي : يا أبا مُحَمَّدٍ ، اُعطيكَ عَلامَةً قَبلَ أن تَقومَ ، فَلَم ألبَث أن دَخَلَ عَلَينا رَجُلٌ من أهِل خُراسانَ ، فَكَلَّمَهُ الخُراسانِيُّ بِالعَرَبِيَّةِ ، فَأَجابَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام بِالفارِسيَّةِ ، فَقالَ لَهُ الخُراسانِيُّ : وَاللّهِ ، جُعِلتُ فِداكَ ما مَنَعَني أن اُكَلِّمَكَ بِالخُراسانِيَّةِ غَيرُ أنّي ظَنَنتُ أنَّكَ لاتُحسِنُها ! فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ ! إذا كُنتُ لا اُحسِنُ اُجيبُكَ فَما فَضلي عَلَيكَ ؟! ثُمَّ قالَ لي : يا أبا مُحَمَّدٍ ، إنَّ الإِمامَ لا يَخفى عَلَيهِ كَلامُ أحَدٍ مِنَ النّاسِ ولا طَيرٍ ولا بَهيمَةٍ ولا شَيءٍ فيهِ الرّوحُ ، فَمَن لَم يَكُن هذِهِ الخِصالُ فيهِ فَلَيسَ هُوَ بِإِمامٍ". الكافي : ج 1 ص 285 ح 7 ، الإرشاد : ج 2 ص 224 ، دلائل الإمامة : ص 337 ح 294 ، قرب الإسناد : ص 339 ح 1244 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 333 ح 24 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 48 ص 47 ح 33.
  6. "عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي الصّلت الهرويّ : كانَ الرِّضا عليه السلام يُكَلِّمُ النّاسَ بِلُغاتِهِم ، وكانَ وَاللّهِ أفصَحَ النّاسِ وأعلَمَهُم بِكُلِّ لِسانٍ ولُغَةٍ ، فَقُلتُ لَهُ يَوما : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّي لَأَعجَبُ مِن مَعرِفَتِكَ بِهذِهِ اللُّغاتِ عَلَى اختِلافِها ! فَقالَ : يا أبَا الصَّلتِ ، أنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، وما كانَ اللّهُ لِيَتَّخِذَ حُجَّةً عَلى قَومٍ وهُوَ لا يَعرِفُ لُغاتِهِم ، أوَما بَلَغَكَ قَولُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : اُوتينا فَصلَ الخِطابِ ؟! فَهَل فَصلُ الخِطابِ إلّا مَعرِفَةُ اللُّغاتِ ؟ !". عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 228 ح 3 ، إعلام الورى : ج 2 ص 70 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 119 ، مشارق أنوار اليقين : ص 83 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 333 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 190 ح 1 .
  7. "إعلام الورى عن أبي هاشم الجعفريّ : كُنتُ بِالمَدينَةِ حينَ مَرَّ بِها بُغاءٌ أيّامَ الواثِقِ في طَلَبِ الأَعرابِ ، فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام : اُخرجوا بِنا حَتّى نَنظُرَ إلى تَعبِيَةِ[عبّيت الجيش تعبيةً وتعبئة وتعبيئًا ، إذا هيّأته في مواضعه (الصحاح : ج 6 ص 2418 «عبى»)] هذَا التُّركِيِّ ، فَخَرَجنا فَوَقَفنا ، فَمَرَّت بِنا تَعبِيَتُهُ ، فَمَرَّ بِنا تُركِيٌّ فَكَلَّمَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام بِالتُّركِيَّةِ ، فَنَزَلَ عَن فَرَسِهِ فَقَبَّلَ حافِرَ دابَّتِهِ. قالَ: فَحَلَّفتُ التُّركِيَّ وقُلتُ لَهُ: ما قالَ لَكَ الرَّجُلُ؟ قالَ: هذا نَبِيٌّ ؟ قُلتُ: لَيسَ هذا بِنَبِيٍّ، قالَ: دَعاني بِاسمٍ سُمّيتُ بِهِ في صِغَري في بِلادِ التُّركِ ما عَلِمَهُ أحَدٌ إلَى السّاعَةِ !". إعلام الورى : ج 2 ص 117 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 674 ح 4 ، الثاقب في المناقب : ص 538 ح 478 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 187 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 408 نحوه ، بحار الأنوار : ج 50 ص 124 ح 1.
  8. "بصائر الدرجات عن عليّ بن مهزيار ـ في ذِكرِ الإِمامِ الهادي عليه السلام ـ :دَخَلتُ عَلَيهِ فَابتَدَأَني وكَلَّمَني بِالفارِسِيَّةِ". بصائر الدرجات : ص 333 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 130 ح 10 ، وراجع : بصائر الدرجات : ص 338 ح 2 والخرائج والجرائح : ج 2 ص 760 ح 79.
  9. "الاختصاص عن عليّ بن مهزيار : أرسَلتُ إلى أبِي الحَسَنِ الثّالِثِ عليه السلام غُلامي ـ وكانَ صِقلابِيّا ـ[الصقالبة : جِيْلٌ حُمر الألوان ، صُهب الشعور ، يُتاخِمُون الخزر وبعض جبال الروم، وقيل للرجل الأحمر : صِقلاب تشبيهًا بهم (لسان العرب : ج 1 ص 526 «صقلب»)] فَرَجَعَ الغُلامُ إلَيَّ مُتَعَجِّبا ، فَقُلتُ لَهُ : ما لَكَ يا بُنَيَّ ؟ قالَ : وكَيفَ لا أتَعَجَّبُ ؟! ما زالَ يُكَلِّمُني بِالصِّقلابِيَّةِ كَأَنَّهُ واحِدٌ مِنّا ، فَظَنَنتُ أنَّهُ إنَّما أرادَ بِهذَا اللِّسانِ كي لا يَسمَعَ بَعضُ الغِلمانِ ما دارَ بَينَهُم". الاختصاص : ص 289 ، بصائر الدرجات : ص 333 ح 3 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 408 كلاهما نحوه ، كشف الغمّة : ج 3 ص 179 وفيه صدره إلى «كأنه واحد منّا» ، بحار الأنوار : ج 26 ص 191 ح 3.
  10. "الكافي عن أبي حمزة نصير الخادم : سَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ [العَسكَرِيَّ عليه السلام ] غَيرَ مَرَّةٍ يُكَلِّمُ غِلمانَهُ بِلُغاتِهِم : تُركٍ ورومٍ وصَقالِبَةَ ، فَتَعَجَّبتُ مِن ذلِكَ وقُلتُ : هذا وُلِدَ بِالمَدينَةِ ولَم يَظهَر لِأَحَدٍ حَتّى مَضى أبُو الحَسَنِ عليه السلام ولا رَآهُ أحَدٌ ، فَكَيفَ هذا ؟ اُحَدِّثُ نَفسي بِذلِكَ ، فَأَقبَلَ عَلَيَّ فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَيَّنَ حُجَّتَهُ مِن سائِرِ خَلقِهِ بِكُلِّ شَيءٍ ، ويُعطيهِ اللُّغاتِ ومَعرِفَةَ الأَنسابِ والآجالِ وَالحَوادِثِ ، ولَولا ذلِكَ لَم يَكُن بَينَ الحُجَّةِ وَالَمحجوجِ فَرقٌ". الكافي : ج 1 ص 509 ح 11 ، الإرشاد : ج2 ص330 ، روضة الواعظين : ص273 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 428 نحوه ، كشف الغمّة : ج 3 ص 202 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 268 ح 28.
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه قرآن و حدیث ج۱۰، ص۵۱-۴۳.