رابطه علم معصوم با اسمای الهی چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۶:۳۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

محمد تقی شاکر

نشانگر بودن امام از اسماء الله الحسنی که در روایات دیگر به برخورداری از حروف اسم اعظم تعبیر شده بیانی کلی و تبیینی جامع از مقام امام است که برخی از این نشان‌ها و تحقق اسماء طبق روایات با ابزار و وسائط خاص خود تجلی می‌یابند. و اینکه ائمه اطهار خود را باب الله می‌دانند و جریان فیض الهی در جنبه‌های مختلف آنرا به خود منتسب می‌کنند با توجه به این روایات قابل ملاحظه هستند که خداوند، پیامبر(ص) و ائمه(ع) را تجلی‌گاه اسماء خود دانسته است، اسمائی که واسطه‌‏هایی برای ظهور اعیان موجودات و حدوث حوادث بی‌شمار در آنها هستند[۱]. اسماء الهی که تاثیرشان بخاطر حقایق‏شان است، نه به الفاظشان، و معنای این تاثیر آن است که خدای تعالی که پدید‌آورندهٔ هر چیزی است، هر چیزی را به یکی از صفات کریمه‌‏اش که مناسب آن چیز است و در قالب اسمی است، ایجاد می‌کند، نه اینکه لفظ خشک و خالی اسم و یا معنای مفهوم از آن و یا حقیقت دیگری غیر از ذات متعالی خدا چنین تاثیری داشته باشد. پس وقتی پیامبر(ص) و امام تجلّی اسم‌های الهی شدند الفاظ و دعای ایشان برای تحقق امری در عالم، بیانگر جلوهٔ تحقق آن اسماء برای خود یعنی عبودیت و سرسپردگی کامل به خدا می‌باشد، چرا که اتصال به حقیقت اسم که گفته شد اساس امر می‌باشد در روح و ضمیر معصوم توسط خود خداوند تجلی یافته است، و این تجلی و انعکاس طبق بیان روایات در پیامبر اکرم(ص) و در ائمه اطهار (ع) در نهایت حد و درجه خود بیان شده است. علامه طباطبایی دراین زمینه معتقد است: اینکه در روایت دارد "خداوند اسمی از اسماء خود و یا چیزی از اسم اعظم خود را به پیغمبری از پیغمبران آموخته" معنایش این است که راه انقطاع وی را بسوی خود به وی آموخته، و اینطور یاد داده که اسمی از اسماء خود را در دعا و مسئلت او به زبانش جاری ساخته است. پس اگر واقعا آن پیغمبر دعا و الفاظی داشته و الفاظش معنایی را می‏رسانده، باز هم تاثیر آن دعا از این باب است که الفاظ و معانی وسائل و اسبابی هستند که حقایق را به نحوی حفظ می‌کنند. ذکر این نکته نیز لازم است که از نظر علامه طباطبائی، تجلی بودن ائمه از اسماء الهی به آگاهی و علم ایشان وابسته است چرا که ایشان شناخت رابطهٔ میان اسم و آثار آن را از سویی و معرفت به انقطاع از غیر خدا را ازسوی دیگر سبب عدم مردود شدن خواستهٔ فرد آگاهِ از اسم اعظم می‌داند. وی در ذیل آیهٔ چهلم سورهٔ نمل که به داستان وصی سلیمان می‌پردازد و روایات و برخی مفسرین کار فوق العاده آصف را به علت آگاهی از اسم اعظم دانسته‌اند می‌نویسد: آن شخص علم و ارتباطی با خدا داشته، که هر وقت از پروردگارش چیزی می‏‌خواسته و حاجتش را به درگاه او می‏‌برده خدا از اجابتش تخلف نمی‌کرده است. و به عبارت دیگر، هر وقت چیزی را می‌‏خواسته خدا هم آن را می‌‏خواسته است. البته ایشان توضیح می‌دهند که علم مذکور از سنخ علوم فکری و اکتسابی و تعلم بردار نبوده است [۲][۳]. پس از منظر علامه آنچه باعث می‌شود شخصیتی مثل آصف تخت ملکهٔ بلقیس را در کمتر از چشم بهم زدنی در محضر سلیمان حاضر کند علم اوست، علمی که از نوعِ علوم اکتسابی و تعلیمی و آکادمیک نیست، بلکه شناختی است که از ناحیهٔ علام الغیوب بهرهٔ خواص از انسانها می‌شود ﴿﴿ وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا[۴] از این رو جاری ساختن اسم اعظم از هر زبانی تاثیری همانند عمل آصف را نخواهد داشت چرا که تحقق چنین امری بشرط نوعی از معرفت و شناخت ویژه به خدا است. به فرمایش صاحب المیزان، صرف اسم لفظی از نظر خصوص لفظ آن، چیزی جز مجموعه‏‌ای از صوت‌‏های شنیدنی نیست، و شنیدنی‌‏ها از کیفیات عرضیه‌‏ای هستند که اگر از جهت معنای متصورش اعتبار شود، صورتی است ذهنی که فی نفسه هیچ اثری در هیچ موجودی ندارند. و اینکه در روایت دارد " خداوند اسمی از اسماء خود و یا چیزی از اسم اعظم خود را به پیغمبری از پیغمبران آموخته" معنایش این است که راه انقطاع وی را بسوی خود به وی آموخته، و اینطور یاد داده که اسمی از اسماء خود را در دعا و مسئلت او به زبانش جاری ساخته است. پس اگر واقعا آن پیغمبر دعا و الفاظی داشته و الفاظش معنایی را می‌‏رسانده، باز هم تاثیر آن دعا از این باب است که الفاظ و معانی وسائل و اسبابی هستند که حقایق را به نحوی حفظ می‏‌کنند. بی شک علم عالم به "الکتاب" که قرآن او را در عصر پیامبر معرفی می‌کند و مصداق آنرا روایات نبوی و سایر روایات و کلمات، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) بیان می‌کنند اقیانوسی از حقایق و توانایی‌ها است که تعبیر هفتاد و دو حرف از هفتاد و سه حرف عظمت و وسعت آن دانش را و قرب چنین شخصیتی را به پروردگارِ معلّم این دانش، به نمایش می‌گذارد. به تعبیر دیگر روح و قلب امیرالمؤمنین(ع) مملو از دانایی و شناخت نسبت به صفات الهی است صفاتی که هر کدام ایجاد‌گر امور و اشیاء مرتبط با آن اسم و صفت هستند. تعبیر به «أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ عَرَفُوا الْأَشْيَاء» در رابطه با روح القدس که شناخت بوسیلهٔ آن محقق می‌شود، نشانگر آن است که این ارتباط ارتباط روحی و شناخت و معرفت نسبت به اشیاء و ارتباط آن با خداوند است. ملا صالح مازندرانی در ذیل این جمله «لَمْ يَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَيْرِ مُحَمَّد» از روایت روح القدس می‌نویسد: «لان کل من کان معه هذا الخلق کان عالما بجمیع الاشیاء و لم یکن غیر محمد(ص) من الانبیاء السابقین عالما بجمیعها» [۵][۶]. مرحوم علامه طباطبایی روایت علی بن ابی حمزه از ابراهیم بن عمر در کتاب شریف کافی را دلیل بر دیدگاه خود نسبت به اسم اعظم می‌داند [۷] و در موردِ روایات هفتاد و سه حرف بودن اسم اعظم معتقد است خود این روایات دلالت بر این دارند که مراد از اسم اعظم الفاظ نیست زیرا این روایات اسم را در عین اینکه یکی معرفی کرده می‌گوید خداوند حروف آن را تجزیه کرده و به هر پیغمبری چند حرف داده است، و اگر از قبیل اسماء لفظیه بود و مجموع حروفش یک معنا را می‏‌رساند دیگر معنا نداشت که چند حرف آن نافع و مفید به حال پیغمبری باشد. [۸] اگر یکی از ما از علم اسماء و علم روابطی که بین آنها و موجودات عالم است و اقتضائاتی که مفردات آن اسما و مؤلفات آنها دارد بهره‏‌ای داشته باشد سر از نظام خلقت و آنچه جاری شده و می‌‏شود، در خواهد آورد، و به قوانین کلی‏ای اطلاع پیدا خواهد کرد که بر جزئیاتی که یکی پس از دیگری واقع می‌شوند منطبق می‏‌گردد [۹][۱۰]. در دعای سمات که به مسئله اسماء الهی پرداخته در فقرات ابتدائی آن می خوانیم:«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ الَّذِي إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى مَغَالِقِ أَبْوَابِ السَّمَاءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ انْفَتَحَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى مَضَايِقِ أَبْوَابِ الْأَرْضِ لِلْفَرَجِ انْفَرَجَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى الْعُسْرِ لِلْيُسْرِ تَيَسَّرَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى الْأَمْوَاتِ لِلنُّشُورِ انْتَشَرَتْ وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى كَشْفِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ انْكَشَفَت‏» [۱۱][۱۲]. موضوع ارتباط اسم اعظم و تاثیر آن در حوادث عالم، آن هم در سطحی فراتر از امور جزئی دراین روایت به نمایش در آمده است، و با توجه به اینکه تمام این امور به امر الهی است مشخص می‌شود که مقصود اسامی تجلی‌گر این امورند که همهٔ آنها را با اسم اعظم می‌خوانیم[۱۳].

  1. منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
  2. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۵، ص: ۳۶۴.
  3. منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
  4. او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه ۶۵.
  5. شرح اصول الکافی، ج‏ ۶ ص۶۷.
  6. منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
  7. الکافی ج: ۱ ص: ۱۱۲ ح ۱.
  8. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۸، ص: ۳۶۷.
  9. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۶، ص: ۲۵۴ و ۲۵۵.
  10. منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
  11. مصباح‏ المتهجد ص۴۱۶، المصباح‏ للکفعمی ص ۴۲۳، جمال ‏الأسبوع ص ۵۳۳،البلدالأمین ص ۸۹.
  12. منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰
  13. منابع علم امام در قرآن و روایات؛ ص: ۳۰