بحث:دلیل عقلی علم تام امامان چیست؟ (پرسش)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۱۷، ساعت ۰۸:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

محمد صادق عظیمی

در پایان نامه سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی

ادله عقلي بر عموميت علم امام نجفي لاري، علاوه براستدلال به آيات و روايات، دو دليل عقلي نيز بر عموميت علم امام آورده است: دليل اول او مي‌گويد: اگر امام(ع) برخي از علوم و صنعت‌ها را نداند، لازم مي‌آيد که در آن علوم و صنعت‌ها محتاج ديگران باشد و احتياج نقص است و نقص در انساني که خودش کامل است و براي به کمال رساندن ديگران آفريده شده است، محال است، پس امام به همة علوم و صنعت‌ها آشنا است.(نجفی لاری، عبدالحسین، رسالة وجیزة فی کمیة علم الامام و کیفیته، چاپ شده در کتاب «علم امام» محمدحسن نادم، ص 103.)

دليل دوم وي مي‌نويسد: انسان کامل که مصداق اتم آن امام است، مظهر کامل اسماء و صفات باري تعالي و آيينه تمام‌نماي کمالات اوست و اصلاً آفريده شده است تا به وسيله او، خداوند متعال شناخته شود، پس بايد از هرگونه نقص و عيب، که بزرگ‌ترين آن جهل است، به دور باشد، زيرا نقص در سايه، نقص در صاحب سايه و نقص در مظهر، نقص در ظاهراست، و اين با غرض و هدف خداي حکيم از خلق انسان کامل منافات دارد. (همان، ص 104.)

شيخ محمدحسين مظفر (م1381) عموميت علم امام وي از طرفداران احاطة علمي امامان(ع) به همة معلومات است و در اين رابطه مي‌نويسد: «مراد از علم امام در اين مقام، آگاهي از موضوعات خارجي جزئي محض است، نه آگاهي از موضوعات احکام کلي، زيرا جهل امام به آنها موجب نقص در رتبه امامت و تنزّل از آن مقام مي‌باشد، افزون بر آنکه بيان آنها از ويژگي‌هاي امام و وظايف اوست. همچنين مراد از علم امام در اين بحث اطلاع وي از احکام نيست، زيرا علم امام به آنها بايد حضوري باشد، چرا که روا نيست حکمي ازاو بپرسند و امام آن را نداند که در اين صورت حجت بربندگان نبوده بلکه امامتش باطل مي‌شود.

علم امام شامل اطلاع از زمان رستاخيز و اجل‌ها و مرگ‌ها و ديگر اموري که به ظاهر اختصاص به خداوند متعال دارد، نيز مي‌گردد، حتي مواردي که آيه ذيل بيان کرده است «انّ الله عنده علم الساعة وينزل الغيث و يعلم ما في الارحام و ما تدري نفس ما ذا تکسب غدا و ما تدري نفس بأيّ ارض تموت»(لقمان34). زيرا روايات خاص، با صراحت بيان مي‌کنند که خداوند امامان ما را بر اموري از اين قبيل نيز آگاه کرده است، بلکه برخي از آيات شريفه قرآن نيز بر اين مطلب دلالت دارند، به طور نمونه آيات 26 و 27 سوره جن. ما با توجه به اين آيات و احاديث از ظاهرآن دسته از آيات و روايات که بر اختصاص اين علوم به خداوند دلالت دارند، دست برمي‌داريم و يا آنها را برعلم ذاتي حمل مي‌کنيم نه عرضي». (مظفر، محمدحسین، علم الامام، ص 12 - 13.شیروانی، علی، ترجمه این کتاب، ص 28 - 29. )

استدلال بر عموميت علم امام :

مرحوم مظفر بر احاطة علمي ائمه(ع) به همة امور و آگاهي آنان از جميع حوادث برهان عقلي زيبايي اقامه کرده است که خلاصة آن را در ذيل مي‌خوانيم: «از آن جايي که پيامبراکرم(ص) به سوي همة عالم و تمام انسان‌هاي روي زمين، مبعوث شده است، براي سامان دادن به امور و تساوي در حقوق و اجراي عدالت در ميان امت، نياز به علمي از ناحيه خداوند دارد که بر ريز و درشت و کوچک و بزرگ حوادثي که در سرزمين دور يا نزديک تحت حکومت او مي‌گذرد، احاطه داشته باشد تا جبران ستم‌ها و رفع ظلم و انتقام از تجاوزکاران در اولين زمان براي او ميسور باشد. و اگر اين علم محيط و توان بر اجرا نباشد، رسالت کمبود داشته و اصلاح امور و اجراي عدالت که از وظايف رسالت است، به خوبي تحقق پيدا نمي‌کند، پس آگاهي رسول به امور عالم و احاطه‌اش به آنچه در آن رخ مي‌دهد و توانش بر اصلاح عمومي نسبت به نزديک و دور، شهري و بياباني، از پايه‌هاي آن رسالت فراگير و اصول لازم براي عملي کردن آن آيين جهان‌شمول مي‌باشد. حال با توجه با آنکه زمان رسول هرچه هم طولاني باشد، سرانجام سپري مي‌شود، لازم است او را جانشيني باشد که همگان را زير پرچم يگانه‌اي گردآورد و نظام شريعت را اجرا کند و همان عدالت‌گستري و سامان‌دهي به امور مردم و ايجاد امنيت را که پيامبر اقدام به آن کرده بود، دنبال کند. پس خلافت وظيفه‌اي است که نيابت از رسالت کرده و بارگران آن را جز مقام نبوت و قانون‌گذاري، به دوش مي‌کشد لذا پس از سپري شدن دوره رسالت، اجراي آنچه رسول اکرم آشکارا بيان کرد، نيازبه انساني دارد که در هر وقت و زماني به آن احکام، همان‌گونه که نازل شده، آگاه باشد و آن نظام را همان‌گونه که رسول بيان کرده بود، بداند و نيز از آنچه در عالم مي‌گذرد، هم چون رسول اکرم، باخبر باشد. و آن فرد آگاه، همان امام است که هيچ زماني از او خالي نخواهد بود». وي همين برهان را با بيان ديگر در چکيدة بحث مطرح كرده مي‌نويسد: با توجه به نياز مبرم مردم به وجود هدايت‌گري که امور آنها را اصلاح کند و به عدالت در ميان آنها حکومت نمايد و به ديگر اموري که سعادت دنيا و آخرت‌شان را تأمين مي‌‌کند بپردازد، برهان عقلي دلالت مي‌کند بر اين که بر خداوند سبحان لازم است، از باب لطف به بندگانش، کسي را در ميان آنها قرار دهد – قرار هم داده – که آگاه به همة امور و مطلع از جميع علوم و فنون بوده، وبه همة آن کمالات آراسته باشد تا بارزترين فرد زمان خود بوده و صلاحيت قيام براي ارشاد و هدايت همة عالم را داشته باشد. چنان‌که ملاحظه شد ايشان بر اين عقيده است که احاطه علمي امام آن چنان گسترده است که حتي شامل علم الساعة و روز قيامت و... هم مي‌شود و بر اين احاطه علمي علاوه بر آيات و روايات دالّ بر عموميت، برهان عقلي نيز اقامه کرده است.

علامه طباطبايي عموميت علم امام علامه طباطبايي مفسر بزرگ قرآن کريم، در رابطه با علم امام و قلمرو آن نکات برجسته و اشارات راه‌گشايي دارد . وي در کتاب شريف الميزان اعتقاد خود را به علم غيب پيامبر و امام مطرح كرده و اشكالات منكران علم غيب پيامبر و امام را پاسخ داده است. و در تفسير آياتي که علم غيب را از غير خدا نفي مي‌کند، چنين گفته است: «خداوند ذاتاً از غيب آگاه است و هرکس جز او از غيب آگاه باشد به تعليم او خواهد بود و هرجا پيامبر آگاهي خود از غيب را انکار مي‌کند و مي‌گويد: علم غيب ندارم به اين معنا است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غيب نيستم و هرچه را مي‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است». ايشان نيز همچون نجفي لاري و مرحوم مظفر، بر اين باور است که شعاع علم امام تا آنجا امتداد دارد که حتي موارد پنج‌گانه که در آية کريمه «انّ الله عنده علم الساعة و...» علم آنها ويژه خداي متعال دانسته شده است را نيز دربر مي‌گيرد. وي در ذيل همين آيه، روايتي را نقل مي‌کند که نشان از اختصاص علم اين امور به خداي تعالي است، سپس مي‌گويد: «در عين حال، روايات فراواني از وجود مقدس پيامبر اکرم(ص) و ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين، رسيده که اين حضرات از آينده حال خود و از زمان مرگ‌شان و اين که در چه سرزميني از دنيا مي‌روند، خبر داده‌اند، و اين روايات بسيار، روايات بالا و نظاير آن را تقييد مي‌زند، و حاصل مجموع روايات اين مي‌شود، که علم اين پنچ امر، مخصوص خدا است و به کسي نداده، مگر آن کس که خود به وي تعليم نموده است. البته در بين روايات حصر، رواياتي هست که قابل تقييد نيست، اما به اين روايات نبايد اعتنا کرد، براي اين که روايات پيشگويي‌هاي ائمه و رسول خدا(ص)، آن قدرزياد است که نمي‌شود به خاطر يک روايت از همه آنها چشم پوشيد». (طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 240.) نزديك به اين مطلب را سيوطي در خصوص علم پيامبر(ص) از بعضي علماي اهل سنت نقل مي‌كند: «ذهب بعضهم الي انّه(ص) أوتي علم الخمس ايضًا و علم الساعة و الروح و انه امر بكتم ذلك»؛ برخي معتقدند كه علم به اين پنج موضوع [مراد پنج چيزي است كه در آخر سورة لقمان آمده است] نيز به پيامبر(ص) داده شده است وآن حضرت علم به قيامت و روح نيز دارد؛ ولي مأمور به كتمان آنها است.




صفحه 191تا197