بحث:امامت
بخش اول: چیستی و حقیقت امامت لغت: در لسان العرب «إمام» و «أمام» هر دو از ریشه «أمّ یؤمّ» به معنای قصد کردن و پیشی گرفتن است . [ص 134 سعید مهر] [ص 45 امامت پژوهی] واژه امام در لغت به معانی زیر آمده است: الف) آنچه مورد اقتدا و تبعیت قرار گیرد. ب) مقدّم ج) قیّم و سرپرست د) طریق و راه هـ) ناحیه . [ص 45 امامت پژوهی] واژه امام در قرآن در غالب معانی لغوی آن به کار رفته است: 1- به معنای پیش رو: «و اجعلنا للمتقین اماما» یعنی قائداً فی الخیر. 2- به معنای نامه: «یوم ندعوا کل اُناس بأمامهم» 3- «لوح محفوظ»: «کل شیء أحصیناه فی امام مبین» 4- «تورات»: «و من قبله کتاب موسی اماماً» 5- به معنای راه روشن: «و انهما لبأمام مبین» غالباً معنای امام نزد عرب، امری است که مورد تبعیت باشد . [ص 45 و 46 امامت پژوهی] امام کسی یا چیزی است که مورد تبعیت باشد خواه بر صراط مستقیم باشند و یا بر طریق ضلالت. [ص 187 ربانی] [ص 46 امامت پژوهی] مؤلفههای حقیقت امامت الف) جانشینی پیامبر اکرم ب) ولایت و سرپرستی همه مکلفان: برخی از متکلمان مسأله ولایت بر امت و تصرف در امور آنها را هم در امور دینی و هم دنیوی آوردهاند امام برخی، خرق اجماع کردهاند و قائل شدند که ولایت بر امت فقط در امور دینی است نه دنیوی. در نقد این دیدگاه، ذکر چند نکته لازم است: اولاً، اخذ ولایت در امور دینی و دنیوی در تعریف امامت، امر مستحدثی نیست، بلکه اجماع متکلمان شیعه است. ثانیاً، انحصار دعوت انبیاء در امور دینی، قابل نقد است. برخی متکلمان در ذیل مفهوم ولایت، قید «دینی» را آوردهاند که فرق اساسی ولایت طاغوت با ولایت امام را میرساند. ج) واجب الاطاعه بودن: اطاعت از فرمان امام در حد اطاعت از فرمان پیامبر وجوب دارد زیرا امام جانشین پیامبر و ولی امت است و امت در امور دین و دنیا باید از او اطاعت کنند . [ص 48 و 50 امامت پژوهی] خلاصه امام کسی است که به جانشینی پیامبر اکرم عهدهدار ریاست عامه، در امور دین و دنیای مردم است . [ص 324 خسروپناه] بخش دوم: امامت در نگاه اهل سنت قاضی عبدالجبار معتزلی: امام، نامی برای صاحب ولایت بر امت است ک حق تصرف بر امور مردم را دارد به گونهای که قدرتی فوق آن نیست. ماوردی: امامت، به عنوان جانشینی پیامبر در حفاظت دین و سیاست دنیاست. در نگاه کلی اهل سنت، امامت، منصبی الهی نیست و از این رو، امام با آرای مردم یا نمایندگان و یا حتی با توسل به نیروی نظامی بر مسند قدرت مینشیند اما در نظر شیعه، امام باید تمام ویژگیهای پیامبر را، به جز نبوت، دارا باشد. [ص 325 خسروپناه] [ص 132 سعیدی مهر] مؤلفههای مشترک امامت نزد شیعه و اهل تسنن: 1- ولایت و ریاست، به معنای ریاست حکومتی و دنیایی امام نزد شیعه و اهل تسنن مشترک است لکن به معنای سرپرستی تکوینی و تشریعی و اجتماعی، مخصوص شیعه است. 2- خلافت و نیابت از رسول خدا: خلافت و امامت مفهوماً متفاوتند یعنی گاه شخصی امام هست اما خلیفه کسی نیست. خلافت از مشترکات شیعه و سنی است. 3- وجوب پیروی همه مردم از امام: فرقی بین شیعه و سنی در وجوب پیروی از امام معینی نیست بلکه اختلاف در دو نکته است: الف: آیا ولایت، تنها زمانداری است یا شامل ولایت تکوینی و تشریعی هم میگردد؟ ب: آیا امام به نیابت از مردم، عهده دار مقام امامت است یا امامت برایش اصالت دارد؟ 4- امامت، خلافت از صاحب شرع است (رهبری شرعی). 5- امام، شخص است، نه حزب و گروه و شورایی خاص. 6- قلمرو زعامت، امور دین و دنیاست . [ص 326 و 327 خسروپناه]
دیدگاه اهل سنت درباره مرجعیت دینی
به اعتقاد اهل سنت، پیامبر اکرم، همه آنچه را که لازم بود، بازگفته و با رفتن او بیان واقعی و عاری از خطا درباره دین، تمام شد همانند انقطاع وحی. به تدریج این اندیشه که صحابۀ پیامبر در تفسیر دین از صلاحیت برخوردارند، قوت گرفت اما تنها هم زمانی عدهای با پیامبر نمیتواند مبنای صلاحیت علمی و اخلاقی صحابه باشد. مجتهد دانستن صحابه و اینکه اگر رأیشان در امور اصابت کند، مأجورند و اگر خطا کنند، معذورند، تأثیرات بسیار عمیقی بر جامعه اسلامی نهاد. خلفای وقت در عین حال که در ظاهر، از اهل بیت احترام میکردند، در باطن تا میتوانستند در تضعیف موقعیت اجتماعی آنها میکوشیدند؛ از سوی دیگر، روز به روز بر احترام صحابه میافزودند و مردم در فراگرفتن حدیث از آنها تشویق میشدند. البته صحابه در شعاع کلمه «حسبنا کتاب الله» خود را از هر کتاب علمی مستغنی میدانستند. ولی نبودن روح تحقیق در عامه صحابه و قدغن نمودن از کتابت و پیدا شدن ظاهر الاسلام های اسرائیلی دست به دست داده و حدیث را از ارزش واقعی اندختند؛ زیرا: احادیث مجعول یا ضعیف، داخل معارف اسلامی گردید و ثانیاً، کمیت قابل توجهی از حدیث به دست فراموشی سپرده شد و از میان رفت. ثالثاً با این همه تظاهر که در صدر اسلام به دین میشده از هر صد صحابی چهار یا پنج حدیث بیشتر در دست نیست .
[ص 91 تا 95 معارف اسلامی]
رهبری اجتماعی در دیدگاه اهل سنت
اهل سنت بر این عقیدهاند که پیامبر اکرم لازم ندیدند بعد از خود کسی را بر منصب ریاست عامه بگمارند. خلیفه اول با بیعت پنج نفر از صحابه و خلیفه دوم نیز به دستور و صلاحدید خلیفه اول و خلیفه سوم بر مبنای شورای 6 نفرهای که خلیفه دوم تعیین کرد و خلیفه چهارم نیز با بیعت مردم حکومت را تصدی نمودند. نووی محدث اهل سنت گفته است: همه اهل سنت از فقها و محدثان و متکلمان بر این عقیدهاند که خلیفه و حاکم به دلیل فسق و ظلم و تعطیل احکام خدا، عزل و خلع نمیشود و خروج و قیام علیه او جایز نیست .
[ص 91 تا 95 معارف اسلامی]
جایگاه خلیفه در نگاه سنت
از نگاه اهل سنت، خلیفه از مقام و منزل قدسی برخوردار نیست و امامت جزء فروع دین قرار گرفته. اما وقتی خلافت و امامت را منصبی خدایی دانستیم، جایگاه آن در علم کلام خواهد بود .
[ص 96 معارف اسلامی]
اهل سنت و مسأله نصب امام یا خلیفه
از نظر اهل سنت، مسأله خلافت دارای اهمیت زیادی نبوده تا پیابر بیان فرماید: برخی نیز گفتهاند: پیامبر صلاح امت خود را بر مردم واگذارده تا مطابق مقتضیات زمان خود، تصمیم بگیرند. عمق روحیات قبیله گرایی و توطئههای دشمنان خارجی، ظهور مدعیان دروغین و...، نظریه اهمال امر امامت توسط پیامبر را به شدت تضعیف میکند. چگونه ممکن است در چنین شرایط حساسی، امر حکومت رها شود؟ تأملی در واقعیتهای تاریخی روشن میکند که شیوه انتخاب، معهود و معمول نبوده و نوعِ به حکومت رسیدن سه خلیفه اول، شاهد این کلام است .
[ص 97 معارف اسلامی]
واقعیت خلافت
مطابق نظر اهل سنت، کارکرد خلیفه بیرون از اجرای مقررات دینی نیست؛ اما عدم لحاظ عصمت، راه را برای اشتباهات بسیاری گشود مصلحت اندیشیهای صحابه، به تدریج باب عدول از سنت دینی پیامبر را باز میکرد. بنی امیه – که دشمنی آنان با پیامبر سابقهای روشن و طولانی داشت از همان ابتدا در مراکز قدرت، داخل شدند. البته همین گروه از بنی امیه نیز جزو صحابه محسوب میشدند. به تدریج حکومت اسلامی به امپراتوری تبدیل شد و دیگر مردم انگیزه و رغبتی برای مراجعه به اهل بیت پیامبر نداشتند .
[ص 98 و 99 معارف اسلامی]
بخش سوم: امامت در نگاه شیعه
مؤلفههای اختصاصی امامت شیعی:
1. ولایت مطلقه: أعم از ولایت تکوینی، تشریعی و زمامداری.
2. عصمت
3. ریاست اصالتی نه به نیابت از مردم: البته بیعت مردم، وجوب پیروی از امام را عملی میسازد نه اینکه مشارکتشان مشروعیت ساز باشد؛
شیخ طوسی دو ویژگی دیگر را برای امام بیان میکند: نخست، مقتدا و پیشوای مردم در اقوال و افعال دوم، زعامت و حاکمیت. به نظر شیخ طوسی، گوهر نبوت، دریافت وحی بدون واسطۀ بشری است و گوهر امامت، سیاست، رهبری و مدیریت جامعه است.
استاد شهید مطهری در تکمیل نظریه شیخ طوسی میفرمایند: نبوت، راهنمایی است و امامت، رهبری وظیفه راهنما، ارائه طریق است و کار رهبر، به فعلیت در آوردن استعدادهای اوست.
پیامبران اولوالعزم؛ چهار وظیفه داشتند: 1- تلقی و ابلاغ وحی 2- مرجعیت -3- ولایت تکوینی 4- زعامت سیاسی اجتماعی قضائی
امام نبوت تبلیغی تنها 3 وظیفه را داراست.
طبق نظر اهل سنت، امام، فقط در وظیفه چهارم، جانشین پیامبر است و نبابر نظر شیعه در وظیفه دوم، سوم و چهارم منحصر است .
[ص 328 تا 330 خسروپناه]
سه پرسش اساسی
سوال 1- اگر امام حقائق را مستقیم از پیامبر دریافت میکند، پس فرقش با راوی در دریافت حقایق چیست؟
جواب: فرق امام با راوی در 3 جهت است:
الف- امام از ولایت سیاسی و اجتماعی برخوردار است.
ب- راوی از طریق سمع و بصر، به طور محدود، حقایق دینی را از پیامبر دریافت می کند.
ج- در کار راویان، احتمال خطا وجود دارد.
خلاصه: کلام امام، عین دین است پس امام ولایت تشریعی دارد ولی کلام راوی و عالم دینی، تفسیر دین و معرفت دینی است.
امام به لحاظ کیفی به ابزار الهی، حقایق را به صورت دفعی از پیامبر دریافت میکند و به لحاظ کمی نیز تمام حقایق دینی را مییابد، به خلاف راویان حدیث که از هر دو حیث محرومند.
سوال 2- آیا پیامبر در تلقی و ابلاغ وحی کوتاهی کرده و همه حقایق دینی را به مردم بان نکرده است؟
پاسخ این است که امامت و خاتمیت دو روی کمال دین هستند. خدا همه حقایق را به پیغمبر ابلاغ کرده اما برای تحقق کمال دین، بخشی از حقایق دینی را
را در اختیار امام گذاشته لذا کمال دین به امامت است. پس تمام حقایق دینی در قرآن موجود است و تمام تفسیر و تبیین قرآن به امامان رسیده.
آموزههایی که از ائمه به دست ما رسیده به سه قسم است:
اول: تفسیر آیه یا شرح حدیث نبوی.
دوم: تطبیق کلی بر مصداق و کبری بر صغری، مثل کار مجتهدان ولی بدون خطا
سوم: ابداع ظاهری: بعضی از کلمات ائمه علی الظاهر، مطالب جدیدی هستند که نه تطبیق است و نه تفسیر، ولی در واقع همه آنها تبیین قرآن هستند.
دسته سوم آموزههای امامان، تشریع جدید نیستند و امام به مثابه رهبر و مجری، این بخش از برنامه را اجرا میکند. پس امامت، تکمیل کننده خاتمیت است .
[ص 331 تا 335 خسروپناه]
مرجعیت دینی امام، اثباتی است، یعنی آموزههای دینی در اختیار امام هست و در وقت مقتضی آن را بیان میکند. اما مرجعیت دینی پیغمبر، ثبوتی است به همین بیان، قال الباقر، همان قال النبی است.
سوال سوم: اینکه امام با واسطه به حقایق دینی میرسد با روایات نزول فرشتگان بر ائمه، جهت بیان برخی حقایق، چگونه قابل جمع است؟
وجه جمع این است که پیامبر حقایق دینی را به علی (ع) دادند تا به مقتضیات زمان آنها را به مردم برساند. ائمه بر طبق این حقایق دینی عمل میکردند و به جایی میرسیدند که محل نزول ملائکه میشدند و میتوانستند با فرشتهها ارتباط برقرار کنند و تنها حقایق غیر دینی را دریافت میکردند.
امامت، حقیقت مستقلی است که هم حقایق دینی را از طریق علم لدنی از پیامبر دریافت میکند و هم میتواند با ملائکه برای دریافت امور غیر دینی ارتباط برقرار کند .
[ص 336 و 337 خسروپناه]
قیود تفکیک منصب امامت از سایر مناسب دینی در نگاه برخی متکلمان:
1. نیابت از پیامبر گرامی اسلام، که امامت را از نبوت متمایز میکند.
2. ریاست عامه، که امامت را از دیگر منصبهای تحت ولایت امام مانند قضاوت و حکومت در ایالتهای مختلف متمایز میکند.
مراد از ریاست عامه این است که امامت، عالی ترین منصب در جامعۀ دینی پس از پیامبر گرامی اسلام است.
3. ریاست الهیه یا ریاست دینی
حاصل جمع تعریفهای یادشده:
امامت، پیشوایی و ریاست عامه دینی بر امت مسلمان در امور دینی و دنیوی آنهاست که به جانشینی پیامبر گرامی، حافظ شریعت و تداومگر هدایت الهی است.
تفاوت شیعه و سنی در تعریف امامت
اساس اختلاف دو گروه اهل تشیع و اهل تسنن در همه مسائل امامت (نحوه وجوب، نحوه نصب، عصمت و ویژگیهای امام ...) آشکار و بیّن است.
متکلمان شیعه و سنی در تعریف امامت دو اختلاف نظر دارند:
اولاً، کلامی بودن مسأله امامت نزد شیعه و فقهی و فرعی بودن آن نزد اهل سنت.
ثانیاً، نزد شیعه، وجوب نصب امام، بر خداست و نزد اهل سنت، بر امت و مکلفان.
دلیل وجوب نصب امام بر خدا نزد شیعه، لطف بودن امام است؛ همانگونه که مهمترین دلیل بر وجوب بعثت انبیاء بر خدا، لطف بودن نبی است.
لطف، آن است که خدا در حق مکلفان جهت تقرب آنها به انجام تکالیف، انجام میدهد. بنابراین، لطف بودن امام، هویت الهی او را نشان میدهد، هویتی که اگر متکلمان اهل سنت، آن را در تعریف امام اخذ میکردند، هرگز نمیتوانستند آن را منصوب ملت و یک مسئله فرعی فقهی تلقی کنند.
لطف بودن امام، بیانگر این است که: امامت، اولاً و بالذات، رابطۀ خدا با انسان است، در پی این رابطه، مسأله هدایت انسان به سوی خدا و تنظیم مناسبات بین انسانها میآید. به همین دلیل نصب آن بر خدا واجب است و نه بر مکلفان؛ درست مانند نبوت .
[ص 51 تا 55 امامت پژوهی]
اختلاف دیگر این است که شیعه و سنی دو مفهوم متخالف از جانشینی پیامبر را قصد میکنند؛ هر دو گروه برای پیامبر اکرم 3 مقام قائلند:
1- تلقی و ابلاغ وحی
2- تبیین وحی
3- اداره امور جامعه اسلامی
همچنین از نظر هر دو گروه، پس از وفات پیامبر اسلام وحی به معنای وحی نبوت، منقطع شده است. اما در خصوص دو مقام دیگر، پس از پیامبر، چه کسی عهدهدار آنهاست شیعه میگوید، عهدهدار این دو مقام، شخصی است که از طرف خدا تعیین میشود و اهل سنت با این پاسخ، مخالفند.
امامت در مفهوم سنی، تداوم نبوت نیست، اما در مفهوم شیعی، تداوم نبوت نبی خاتم است. لذا شیعه معتقد است که ائمه باید معصوم باشند.
به اعتقاد شیعه انسانها دو دستهاند:
1- هابط (سقوط یافته): انسانی که مورد خطاب «اهبطوا إلی الارض» قرار گرفته.
2- هادی: آمدن انسان هادی از مقوله فرستاده شدن و ماموریت الهی است.
همانگونه که انسان هابط نمیتواند پیامبر را انتخاب کند، نمیتواند وصی پیامبر را نیز انتخاب کند .
[ص 55 و 56 امامت پژوهی]
مرجعیت دینی امامان از دیدگاه شیعه امامت منزلتی است دینی و ادامۀ مناصب پیامبر، و گفتار و کردار او برای فهم دین منبع و سند است و امر تدبیر مردم به او واگذار شده است. شیعه بر این باور است که همانگونه که پیامبر معارف دینی را از منبعی خطا ناپذیر گرفته، در اختیار مردم میگذاشت بعد از او افرادی خاص دارای همین منزلت و منصبند. امام، از یک طریق رمزی و غیبی، اسلام شناس است. در مدت زمان پیامبری نبی مکرم، این ظرفیت نبود که همه احکام را ایشان برای مردم بیان کند و امکان هم ندارد که چنین دینی، ناقص بیان شده باشد. پس نیاز به امام و واضح است. این بیان، با نظریه ختم نبوت و دین کامل، منافات ندارد، زیرا آنچه پیغمبر، کامل بیان کرد، همه آنهایی نبود که به عموم مردم گفت، بلکه همه دستورات را به شاگرد خاص خودش گفت. سید مرتضی: نگهبان دین، یا باید مردم باشند یا امام. شق اول ممکن نیست بنابراین امامی لازم است. طبیعی است که نمیتوان با اجتهاد و استنباط، اموری را که تنها در حیطه علم خدا و پیامبر است و فراتر از گفتههای موجود در قرآن و سنت، دریافت و باز گفت. البته ما نمیتوانیم تفسیر کنیم که چه نوع ارتباط معنوی میان پیغمبر و علی بود که پیامبر حقایق را –کما هو حقه و بتمامه- به علی آموخت. لذا در حدیث ثقلین، امامان را به عنوان عدل و همتای قرآن معرفی میکند. منبع بسیاری از این نوع روایات، کتب حدیثی اهل سنت است . [ص 101 تا 104 معارف اسلامی] امام علی در مورد امامان: «مخزن علم پیامبرند و احکام شریعت او را بیانگر و دین را نگهبان... پس همچون قرآن، نیک حرمت آنان را در دل بدارید ... اگر ایستادند بایستید و اگر برخاستند برخیزید...» . [ص 105 معارف اسلامی]
بخش چهارم: جایگاه امامت نزد مذاهب اسلام (روایات شیعه) در پارهای از روایات تاکید شده که جهان هیچ گاه از رهبر الهی خالی نخوهد ماند: «ما زالت الارض الا و لله فیها الحجة، یعرف الحلال و الحرام و یدعوا الناس الی سبیل الله» در برخی نیز بر ضرورت شناسایی امام تاکید شده: «من مات لا یعرف امامه مات میتة جاهلیة» در برخی روایات هم به اوصافی بلدنی برای امام اشاره شده: «منزل امامت و شأن آن والاتر از این است که مردم با عقول و آرای خویش بدان راه یابند یا با انتخاب خود امامی برگزینند..... مایۀ انتظام مسلمانان و رستگاری دنیا و عزت مومنان است.... کمال نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و فراوانی غنیمت و صدقات و اجرای حدود و احکام و نگاهبانی مرکزها به وسیله امام است... امام همچون خورشید درخشان است... و خود چنان در افق بلند مرتبگی قرار دارد که دستها و دیدگان به او نرسد.... امام از گناهان پاک و از نقایص به دور است...» . [ص 139 و 140 سعیدی مهر] معرفت دینی، مجموعه باورهای پراکنده و بی ارتباط نیست، بلکه نظام منسجم و سامان یافتهای از باورها و اعتقادات دینی است، به گونهای که برخی از باورهای، اصل و برخی دیگر، فرع هستند. امامت در مکتب شیعه، جزء اصول دین است و از نظر لزوم اعتقاد، در ردیف توحید، نبوت و معاد قرار دارد. منصب امامت در این مکتب، امتداد وظایف رسالت پیامبر میباشد و امام، به تمام وظایفی که بر عهده پیامبر بود، قیام میکند و همه را انجام میدهد و همچنین نصب امامت مانند نبوت بر عهده خداست نه مردم. در مکتب اهل تسنن، مقام امامت، یک مقام فرعی و اجتماعی است. لزوم انتخاب آن، به خاطر اجرای احکام الهی است. آنان شیوه روی کار آمدن خلفای پیشین را ملاک و ضابطه انتخاب خلیفه قرار دادهاند. مقام امامت نزد اهل سنت، به طور کلی یک منزلت اجتماعی و منصب عادی و غیر الهی است که توده مردم، به ویژه اهل حل و عقد (مدیران و مسئولان)، این مقام را انتخاب میکنند. بر این مبنا، شرط مهم خلیفه، صرفاً برخورداری از شایستگی اداره کرده امور جامعه نه نه عدالت و پیراستگی از گناه و خطاست و برخی تصریح کردهاند که خلیفه میتواند فاسق یا جاهل باشد. وظایف امام از منظر علمای اهل سنت منحصر به مدیریت جامعه است که عمده ترینش: ا) تأمین عدالت اجتماعی 2) تأمین امنیت عمومی 3) پاسداری از مرزهای جامعه اسلامی 4) توسعه و گسترش اسلام در جهان و همچنین تأمین ارزاق عمومی، گسترش بهداشت و درمان، توسعه آموزشهای همگانی، نظارت بر داد و ستد و به طور کلی، ارتباطهای عمومی جامعه. لذا بر این اساس اما در بسیاری از شؤون وسائل دیگر از جمله آموزش و کسب معارف و احکام اسلامی، فاقد نقش میگردد. در نتیجه رابطۀ امت با امام در میان اهل سنت، چنین نیست که امت برای تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی، امام را به عنوان اسوه و نمونه عینی تخلق قرار دهند که عاری از هرگونه خطا و گناه است . [ص 61 تا 67 امامت پژوهی]
بخش چهارم: لزوم وجود دائمی امام
امام باقر: «اگر زمین، لحظهای از امام خالی بماند، اهل خود را فروخواهد برد چون دریایی که با موجش، اهلش را مضطرف و بی قرار سازد، در موج اضطراب افتند.» بنابراین تا هنگام رستاخیز، زمین از وجود حجت الهی خالی نخواهد بود .
[ص 89 تا 90 امامت پژوهی]
بخش پنجم: مراتب امامت
الف) ریاست عامه و زعامت جامعه: این مرتبه از امامت، مورد وفاق شیعه و اهل سنت است.
ب) امامت به معنای مرجعیت دینی: امامت در این مرتبه، نوعی کارشناسی است که خیلی بالاتر از حد یک مجتهد میباشد. یعنی افرادی که از یک طریق رمزی و غیبی، علوم اسلام را از پیامبر گرفتهاند. علم معصوم، عاری از خطاست.
اهل تسنن برای هیچ کس چنین مقامی قائل نیستند یعنی قائل به چنین امامت و وجود چنین امامی نیستند.
ج) مرتبه سوم امامت، به معنای ولایت است که مسأله انسان کامل و حجت زمان میباشد؛ امام نزد شیعه، انسان کاملی است که مقامات و درجات زیادی رای او قائلند. اهل سنت در این مرتبه نیز به امامت معتقد نیستند .
[ص 57 و 58 امامت پژوهی]
بخش ششم: نسبت بین نبوت و امامت:
سابقاً، روشن شد که امام در جهت با نبی مشترک است.
شیخ الطائفه: «نبی، پیام رسان از جانب خداوند متعال است، بدون واسطه بشری، چنین معنایی، مختص نبی است و لا غیر و ائمه و راویان حدیث، پیامرسان با واسطه هستند. از لفظ و واژه «امام» دو معنی قابل استفاده است: یک معنی مقتدا بودن امام در افعال و گفتارش است. معنای دیگر آن، کسی است که به تدبیر امت و سیاست آن قیام میکند؛ از حدیث معنای نخست، امام با نبی تفاوتی ندارد اما از حیث معنای دوم باید گفت: قیام به تدبیر و سیاست و به دست گرفتن امور حکومتی جامعه، بر هر نبیای واجب نیست.
از مفاد آیۀ 247 سوره بقره نیز مدعای ما استنباط میشود. جمع بین نبوت و حکومت، تنها در خصوص برخی از انبیاء مانند داوود و سلیمان و پیامبر گرامی اسلام بوده است.»
شیخ مفید، این دیدگاه را مطابق با نظر جمهور شیعه میداند.
در خصوص امامت، اجماع شیعه و اهل سنت بر این است که پرداختن به دین و دنیا و تصرف در امور مسلمانان، در تعریف امامت اخذ میشود اما امام با واسطه بشری است و با نبی که بلا واسطه بشری است تباین خواهد داشت .
[ص 58 تا 60 امامت پژوهی]
الف) اهمیت و ضرورت امامت در مکتب امامیه: مقدمه: از نظر امامیه، وجوب امامت «وجوب کلامی» است یعنی «وجوب علی الله» نه یک مسئله فقهی، یعنی «وجوب علی الناس». به عبارتی خداوند متعال به مقتضای صفات کمال و جمالش، نصب امام را بر خود واجب میکند: «إنّ علینا للهدی» [ص 191 ربانی] ادلۀ اینکه امامت، یک اصلی دینی است: + اولاً: اهداف و اغراضی که با نبوت حاصل میشد، با امامت حقه نیز به دست میآید پس همانطور که نبوت از اصول دین است، امامت هم چنین میباشد. + ثانیاً: با امامت، اساس شریعت، حفظ میشود و نظام اجتماعی، قوام مییابد. + ثالثاً: زندگی بدون معرفت، در واقع زندگی جاهلانه است و نه حیات طیبهای که ادیان، ارمغانآور آن هستند. حضرت رسول: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیة» . [ص 77 و 78 امامت پژوهی] اولین دلیل: امام و واسطه فیض هدف عالی انسان، نیل به کمالات ماورای طبیعت و اتصال به عالم غیب و تخلق به «اخلاق الله» است. طریق وصول به این کمال، همان «صراط مستقیم» است. کسی میتواند رهبر رهروان طریق مستقیم باشد که خود، این مسیر را پیموده و لازم است همواره در میان انسانها چنین فرد برگزیدهای وجود داشته باشد تا واسطه فیض میان عالم ربوبی و نوع انسانی گردد؛ چنین فرد برگزیدهای، در اصطلاح شرع، امام نامیده میشود. پس امام، مجرای فیوض الهی و واسطه بین انسان و عالم غیب است. فلاسفه بزرگ، همچون ابن سینا، در الهیات شفا و... خالی نماندن عالم را از وجود امام (که با مضمون احادث و استمرار فیض و قواعد عقلی دیگر، موافق است) با صراحت پذیرفتهاند . [ص 85 و 86 امامت پژوهی] دومین دلیل: جهان هستی، وابسته به وجود امام وابستگی هستی و بقای سایر ممکنات به وجود امام هم از طریق عقل، قابل اثبات است و هم از طریق نقل. دو دلیل عقلی: همه ممکنات، این استعداد را ندارند که بدون واسطه، تلقی فیض نمایند، قصور خودشان مانع از رسیدن فیض به طور مستقیم است لذا «امام» که در جنبه «یلی الربّی و یلی الخلقی» کامل است، واسطه ایصال برکات میباشد، همانطور که نبی اکرم در دریافت وحی واسطه است برای مردم. ادله نقلی: ابو حمزه ثمالی میگوید: به امام صادق عرض کردم: آیا ممکن است زمین، بدون امام بماند؟ فرمود: اگر زمین، بدون امام بماند، حتماً فرو میریزد.» نسبت به وابستگی جهان هستی به وجود امام، در زیارت جامعه کبیره چنین آمده: 1. بکم فتح الله و بکم ؟؟؟ 2. بکم ینزل الغیث 3. بکم یمسک السماء أن تقع علی الارض إلّا باذنه. بنابراین، تا هنگام رستاخیز، آسمان و زمین از برکت وجود آن بزرگواران که حجج الهی در روی زمین هستند، برپاست و به خاطر ایشان قوای جاذبه در آنها حکفرماست. سومین دلیل: امام، قطب امت امامت به عنون هسته مرکزی خلاقت و نگهدارنده، نظم دهنده و کنترل کننده حرکتهای انحرافی، نقش محوریت را در امت خواهد داشت. امام، قطب امت و قلب اجتماع است. امام علی در خطبه 118، در پاسخ به بهانهگیریهای عدهای که میگفتند: «امام باید شخصاً در جنگ شرکت کند» میفرمایند: «برای من در موقعیت امامت، هیچ شایسته نیست، شهر و بیت المال و مالیات و دستگاه قضایی را به حال خودش بگذارم و به دشمن حمله برم و رشته کارها را از دست بدهم. موقعیت من، همچون محور آهنین سنگ آسیاب است. من باید در جایگاه خود ثابت باشم که اگر از مرکزیت جامعه بیرون آمدم، حرکتها متوقف و بیهدف و دچار اضطراب و آشفتگی میگردد.» عدم حضور امام در مسائل جاری و دور بودنش از مجاری امور، موجب میشود که زمینه برای رشد حرکتهای انحرافی و عوامل فرصت طلب، آماده و گسیختگی و بینظمی و آشوبهای جبران ناپذیری دامنگیر امت میگردد . [ص 87 تا 92 امامت پژوهی] چهارمین دلیل: تجلی توحید در نظام امامت هدف اصلی از انگیختن پیامبران و فرود وحی، برپا داشتن دادگری در میان مردم سات. دادگری واقعی، وقتی است که حکومت از آن خدا باشد، نه انسان. خداوند، انسان کامل و شایسته را به عنوان پیامبر انتخاب میکند تا پیامبر حاکمیت خداوند را در زمین جاری سازد و پس از پیامبر، امام حاکم است. نظام امامت و ولایت باید از جانب خدا ؟؟؟؟ شود تا حکومت، شرعی و اطاعت از اوامرش، واجب باشد. در این نظام امامت است که عقیده توحید، و حکومت واحد جهانی و همیشه نو و مترقیِ اسلام، محقق میشود. نتیجه آنکه امامت هم مثل نبوت، به نصب و جعل الهی میباشد، در نظام امام است که عقیده توحید، متجلی و ظاهر میشود. پنجمین دلیل: بقای اسلام رسیدن انسان به کمال، اختیاری است پس لازم است که مسیر کمال را بشناسد اما قوای عقل و ادراک او محدود است لذا نیاز به وحی دارد و این وحی باید از تحریف، حراست گردد پس وجود امام برای حراست از وحی و حفظ اسلام ضروری است. به عبارت دیگر، به اتفاق جمیع فرق اسلامی، دین اسلام، جاودانی و همگانی است و دینی که دارای چنین ویژگیای باشد، نیازمند حافظی قابل اطمینان است تا آن را بیکم و کاست به اعصار بعدی منتقل کند. حافظ شرع، میتواند کتاب، سنت مقطوعه، اجماع، قیاس، خبر واحد و یا معصوم باشد. قرآن نیازمند به حافظ از تحریف است و تفاصیل شریعت در آن نیامده، سنت مقطوعه و اجماع هم تا شریعت را پوشش نمیدهند، خبر واحد و قیاس هم محل بحث و سوال است پس فقط شخص معصوم باقی میماند . [ص 144 امامت پژوهی] با تقسیم عقلی می توان مطلب پیشین را به صورت قطعی بیان کرد حافظ شرع یا: • قطعی نیست اگر غیر معتبر باشد مثل قیاس: «إن الظن لا یغضی من الحق شیئاً» اگر ظن معتبر باشد مثل خبر واحد محل سوال است. • قطعی است نیاز به بیان دارد مثل قرآن که گرچه قطعی الصدور است اما تفصیل شریعت در آن نیامده خودش مبیِّن است که یا: • مثل خبر متواتر و اجماع در همه مسائل وجود ندارد • یا مثل امام معصوم در همه جا قابل استفاده است که ثبت المطلوب. ششمین دلیل: امامت، نظام امت امیرالمومنین میفرماید: «خداوند، امامت را برای نظام اجتماع و امت، واجب کرده و اطاعت امام را به منظور بزرگداشت مقام امامت، فریضه قرار داده است.» امام علی دقیقاً معنای نظام را روشن میکند و میفرماید: زمامدار، رشتهای است که دانههای پراکنده یک جامعه را تحت نظام ویژهای در میآورد و آنها را به هم پیوند میدهد. وقتی که این نخ، پاره شود، دانهها پراکنده میشوند و هر یک به سویی میروند» هفتمین دلیل: امام تنها عامل تربیت معنوی امامت از نظر شیعه، مرتبه و شأن دیگری دارد که اوج مفهوم امامت است. پیشوایان اسلام، پیوسته اساس و ایده خویش را بر تربیت معنوی انسانها قرار میدهند. حقیقتِ جوهرِ والای انسانی چنان لطیف و دقیق است که جز به چشم روشن بین، نمیآید. در این جهت، رهبری لازم است که مصون از خطا و بر مقام بلند معنوی ایستاده باشد. این رهبری، پس از پیامبر اکرم از شؤون امامت و ولایت است . [ص 99 امامت پژوهی] هشتمین دلیل: قاعده لطف حضور امام منصوب از جانب خدا، زمینه را برای روی آوردن مردمان به اطاعت الهی آمادهتر میسازد و به حکم عقل چنین لطفی بر خداوند لازم است. [ص 127 سعیدی مهر] استدلال به قاعده لطف، توسط اشاعره و معتزله مورد مناقشه قرار گرفته است: اشکال اول؛ صاحب مواقف: بر فرض که لطف بر خداوند، لازم باشد، لطف، تنها با امام ظاهر و قاهر، حاصل میشود، در حالی که شیعه، نصب چنین امامی را واجب نمیدانند. علامه حلی در پاسخ اشکال میگوید: لطف بودن امامت، منوط به تمام بودن امور سه گانه زیر است: یک) خلق کردن اما و تجهیز وی به قدرت، علم و نص بر اسم و نصب آن. دو) قبول امامت و تحمل آن. س) نصرت امام و دفاع از حریم امامت و قبول اوامر و نواهی او. امر اول، بر خداوند لازم است که انجام شده است. امر دوم، بر امام واجب است و انجام شده، امر سوم بر امت واجب است که متأسفانه زیر بار مسئولیت آن نرفتهاند. بنابراین، عدم تمکن امام از اعمال امامت به خاطر تقصیر امت است . [ص 139 امامت پژوهی] ثانیاً، غیبت امام، به معنای محرومیت مردم از همه کمالات امام نیست . [ص 356 خسروپناه] اشکل دوم؛ لطف بودن امامت، مشتمل بر تسلسل، تسلسل محال است، اگر امامت، لطف باشد، از دو حال بیرون نیست: یا برای همه لطف است و یا برای بعضی. فرض دوم باطل است زیرا اگر امامت برای بعضی لطف باشد، مسلماً آن بعض، غیر معصوم هستند پس اگر برههای، همه مردم معصوم باشند، دیگر امام برای آنها لطف نیست پس احتمال دارد که بعضی زمانها از امام خالی باشد که بر خلاف رأی شیعه است. فرض اول هم صحیح نیست چون مشتمل بر تسلسل است زیرا امام هم یکی از مکلفان است پس باید امام داشته باشد و هلّم جرّاً... پاسخ این است که علت احتیاج به امام، احتمال خطا در مکلفان است، پس اگر امام مصون از خطا باشد نیاز به امام دیگر نخواهد داشت تا تسلسل لازم آید . [ص 145 تا 141 امامت پژوهی] اشکال سوم؛ برخی از امامیه، استدلال به قاعده لطف را کافی نمیدانند و میگویند: عقول آدمیان از ادراک غوامض الطاف الهی در حق بندگان، قاصر است. پاسخ: لطفی که در میان متکلمان، مطلح است، به معنای مقرِّب و مبعِّد بودن است و بیگمان، لطف به این معنا، هیچگونه سختی در ادراک ندارد. اشکال چهارم: حدالطف الهی تا کجاست؟ این اشکال، بر کبرای قاعده لطف است. جواب: اگر فعلی تمام شرایط لطف را دارا باشد صدورش بر خداوند متعال واجب است و اگر برخی از افعال الهی انجام نمیگیرد معلوم است که مصداق لطف نیست. اشکال پنجم: مصالح مترتب بر امامت، مصالح دنیوی، همچون عدالت است در حالی که قاعده لطف به مصالح دینی مربوط است. پاسخ: عدالت از مهمترین مصالح دنیوی و اخروی و دینی است که بدون وجود امام معصوم تحقق پذیر نیست. اشکال ششم: امامت برای همه افراد بشر لطف نیست و برخی مکلفان از ترس امام به تکالیف عمل میکنند. جواب: اولاً، این گونه اشکالها بر لطف بودن نبوت وارد میباشد. ثانیاً، نبوت و امامت، زمینهساز هدایت برای نوع انسان است. ثانیاً، عمل کرد مکلفان از باب ترس از امام، منافاتی با آخرت گرایی ندارد . [ص 353 و 354 خسروپناه] نهمین دلیل: قاعده امکان اشرف ملاصدرا در کتاب شرح اصول کافی چنین استدلال میآورد: در تمام مراتب وجود، لازم است، ممکن اشرف، مقدم بر ممکن اخس باشد. از این رو، هرگاه ممکن اخس، موجود شده باشد، باید مقدم بر آن، ممکن اشرف، وجود یافته باشد. نوع نبی و امام عالی و اشرف از سایر انواع انسانی است لذا از نظر رتبه وجودی مقدم بر سایر انواع خواهد بود. پس نوع نبی و امام، مقدم بر سایر انواع انسانی در رتبه وجودی است. مقدمه دوم، همان قاعده امکان اشرف است که ثابت شده است، اما مقدمه اول باید اثبات شود که آیا نوع نبی و امام، نوع عالی و شریف است یا نه؟ از نظر منشأ روحانی، انسانها تحت انواع مختلف قرار دارند و آیه شریفه «قل انّما أنا بشر مثلکم» ناظر به نشاة اولی است نه دوم. بنابراین نوع نبی و امام، اشرف از سایر انواع انسانی است. نقد: قاعده امکان اشرف، تنها در ابداعیات که وجودشان به ماده قابله و استعداد نیاز ندارد، جاری است، نه در وجودهای زمانی و مادی. پاسخ: حکم انواع و طبایع کلیه، ذاتاً همانند ابداعیات است چرا که نیاز نوع طبیعی به استعداد، ذاتی نیست بلکه عرضی است به دیگر سخن، نوعیت نوع، به ماده نیست هر چند که برای وجود در عالم مادی خارجی، نیاز به ماده دارد . [ص 141 تا 143 امامت پژوهی] دهمین دلیل: اتمام حجت یکی از اهداف بعثت پیامبران، اتمام حجت است از این رو خداوند با فرستادن پیامبران و کتب آسمانی، اتمام حجت میکند، تا مبادا در قیامت و هنگام حسابرسی بگویند: ما نمیدانستیم. همین اتمام حجت، که فرستادن پیامبران را ایجاب میکند، عیناً اقتضاء دارد که پس از گذشت پیامبر اکرم، کسی که در اوصاف کمال، مانند او باشد، به جای وی گماشته شود تا مردم، به او مراجعه نمایند و از نعمت وجود حجت بیبهره نشوند . [ص 147 امامت پژوهی] یازدهمین دلیل: نیاز شرع به مفسر مقدمه اول: نبی اکرم، خاتم پیامبران است و احکام ایشان، برای همیشه باقی است. مقدمه دوم: قرآن کریم، معجزه جاویدان پیامبر اسلام است و برای همیشه نشانگر طریق سعادت و کمال خواهد بود. مقدمه سوم: آیات قرآن کریم، نیازمند تبیین و توضیح است و یکی از وظایف رسول اکرم نیز همین بود. مقدمه چهارم: بدون تردید، در حیات رسول اکرم تبیین احکام و معارف اسلامی و تفسیر و توضیح آیات قرآنی، به گونهای که مردم را بینیاز کند، انجام نشد. حال در اینجا لازم است تا مرجعی باشد که بتواند احکام و دستورات نازل شده توسط خداوند به واسطه رسول اکرم را برای مردم تبیین کند زیرا تا وقتی که معارف آسمانی، برای مردم، ناشناخته باقی بماند، نمیتواند مورد استفاده آنها قرار گیرد و این با حکمت الهی سازگار نیست . [ص 147 تا 148 امامت پژوهی]
بخش ششم: فلسفه وظایف امامت
اساسیترین فلسفه امامت این است که زمینه هدایت و رستگاری افراد بشر به گونهای مطلوب فراهم گردد.
و هدف مزبور در گرو تبیین صحیح معارف و احکام اسلامی و تحقق حدود و مقررات شرعی است.
لذا امامت باید هم حیات دنیوی را آباد کند و هم حیات اخروی را.
اشکال: ابادی دنیا و دین با هم ممکن نیست زیرا با یکدیگر متضادند.
پاسخ: آنچه با دین در تعارض است، دنیا به معنای لذت گرایی و زیادهروی است نه دنیایی که قوام زندگی است.
خوجه نصیر الدین طوسی:
«باید امام و پیشوایی باشد که مکلفان را از ترک واجب و انجام محرم باز دارد.»
مصالح دنیوی و اخروی بشر، بدون وجود امامی از سوی شارع که مردم
در مشکلات دنیوی دینی، به او رجوع کنند، دست یافتنی نخواهد بود .
[ص 211 و 212 خسروپناه]
بخش سوم: افضلیت و برتری بر دیگران
کلیات نظر شیعه
بنا به نظر شیعه، خداوند، کسی را به امامت منصوب میکند که از سایر مسلمانان افضل باشد و مفضول حق امامت ندارد .
[ص 163 امامت پژوهی]
ملاک و گستره افضلیت
افضلیت به معنای کثرت ثواب، کثرت علم یا کثرت عمل است؟ آیا افضلیت در صفات، کمالات به کار میرود یا به معنای قرب به خداوند است؟
[ص 227 ربانی] [ص 163 امامت پژوهی]
از کلمات اشاعره و معتزله بر می آید که افضلیت را به معنای کثرت ثواب میدانند.
قاضی ایجی و قاضی عبدالجبار: افضل به معنای اکثر التواب است.
این چنین تفسیری از افضلیت، با آنچه شیعه میگوید، منافات ندارد، زیرا ثواب، مترتب نمیشود، مگر بر اعمال خیر و اخلاص و نصرت دین و هر کس که گوی سبقت را از دیگران در این میدان ربوده باشد، اکثر الثواب خواهد بود .
[ص 163 و 164 امامت پژوهی]
پس امام در رویکرد امامیه، کسی است که در همه ابعاد شخصی و شخصیتی چه دنیوی و ظاهری و چه اخروی و معنوی و اخلاقی بر تمام آحاد امت خویش، برتر باشد. [ص 398 خسروپناه] [ص 149 سعیدی مهر]
در واقع، چند نوع افضلیت نداریم، افضلیت، یک معنی دارد و آن، برتر بودن در هر چیزی است که باعث برتری میشود. پس بین علم، عمل و ثواب و... ملازمه است اما اشاعره و حتی بسیاری از معتزله، افضلیت در امام را نمیپذیرند و معتقدند که میشود امام و امیر، مفضول باشد .
[ص 164 امامت پژوهی]
وجوه تقدیم مفضول در نگاه اهل تسنن
1. علما اجماع دارند که امامت برای بعضی از افراد، منعقد شد، در حالی که افضل از آنها در بین مردم، موجود بود.
2. «عمر» امامت را بین شش نفر قرار داد، بدون اینکه افضل را تعیین کند، در حالی که عثمان و علی از دیگران افضل بودند.
3. افضلیت، امری مخفی است که اهل حل و عقد، به ندرت از آن مطلع میشوند.
4. استحقاق امامت، به عمل حاصل نمیگردد، پس ممکن است غیر امام با امام در فضل، برابر باشد.
5. چون عصمت در امام شرط نیست، لازم نیست که افضل اهل زمانش باشد.
6. چه بسا که مفضول، در قیام به مصالح دین ملک، اقدر باشد؛ بر خلاف نبی .
[ص 165 پژوهی]
ادله تقدیم افضل
الف) دلیل عقلی.
اول: اگر امام در امور معنوی برتر از آحاد امت نباشد، پس یا مساوی است و یا پائین تر: در حالت اول مستلزم ترجیح بلا مرجح است و در حالت دوم نیز عقل سلیم به قبح این عمل حکم میکند.
در برخی آیات به این قاعده عقلی اشاره شده:
«أفمن یهدی إلی الحق أحق أن تیبع أم من لا یهدی إلا أن یُهدی ....»
[ص 150 سعیدی مهر]
پس صدور قبیح از خدای تعالی ممتنع است.
اشکال:
در صورتی که بر نصب افضل، مفسدهای مترتب باشد، مقدم شدن مفضول، قبیح نخواهد بود.
پاسخ:
اولاً: این خلف است زیرا افضل آن است که در نصبش مفسدهای نباشد
ثانیاً: اگر منظور از مفسده، از ناحیه امت است، به افضلیت افضل ضرری .
[ص 165 و 166 امامت پژوهی]
دوم: افضلیت در صفات و کمالات، برای دست یافتن به اهداف امامت، از نظر عقل امری لازم است تا احتمال تبعیت مردم از او بیشتر گردد.
[ص 227 ربانی] [ص 166 امامت پژوهی]
سوم: افضلیت به معنای قرب به خداوند، هرگاه امام أقرب افراد به خداوند باشد، الگو بودن او کامل تر خواهد بود و نقش تربیتی بیشتری خواهد داشت. [ص 227 ربانی]
چهارم: علمای شیعه با توجه به دلایل عقلی عصمت و اعلمیت، افضلت امام را ثابت میکنند؛ زیرا چنانچه عصمت امام ثابت شود، یقین پیدا میشود بر اینکه امام از نظر ثواب از دیگران برتر است و همچنین، هر کس که از حیث علم و آگاهی، نسبت به دیگران برتر باشد، او افضل از دیگران خواهد بود.
پنچم: امام، لطف است، لذا امامی که میبایست در نزدیک کردن مردمان به طاعت و دور گرداندن آنها از گناه، تلاش کند، باید خود از هر نظر افضل از دیگران باشد تا بتواند دیگران را به سعادت سوق دهد .
[ص 400 و 401 خسروپناه]
ششم: چون صاحب امامت کبرا، براساس علم خطا ناپذیر، میتواند جامعه را به نحو احسن اداره نماید پس در واقع ممکن نیست که خداوند مفضول را بر افضل مقدم کند .
[ص 107 معارف اسلامی]
پس هرگاه از طریق عصمت، لزوم منصوص بودن امام ثابت شود، از آنجا که خداوند بهترین فعل را همیشه انجام میدهد پس بهترین فرد را امام قرار میدهد. [ص 227 ربانی]
افضلیت در صفاتی که مربوط به امامت نیست، لزومی ندارد، ولی هرگاه امامت به عنوان رهبری عمومی امت اسلامی در امور دینی و دنیوی پذیرفته شود، باید کمالات نفسانی را در تحقق یافتن اهداف امامت، لازم دانست که برتری در آنها، برتری در امور مربوط به امامت رهبری است. [ص 228 ربانی] هفتم: از آنجا که امام، جانشین پیغمبر است، باید مثل پیغمبر افضل مردم باشد. ب) دلیل نقلی آیه 35 سوره یونس، بیان میکند که کسی سزاوار رهبری و هدایت دیگران است که خود، هدایت شده باشد نه این که محتاج به هدایت دیگران باشد. افضل، احتیاج به هدایت دیگران ندارد و مفضول محتاج هدایت دیگران است حتی ابوبکر هم اعتراف کرد که مرا از حکومت عزل کنید! چون من بهترین شما نیستم، در حالی که علی در بین شماست . [ص 164 امامت پژوهی]