بحث:قلمرو علم غیب معصوم (نمایه)
وحید پاشایی
اندیشمندان شیعه دو نگرش اساسی درباره گستره علم غیب امامان شیعه(علیهم السلام) و پیامبر(صلی الله علیه و آله) مطرح کرده اند:
الف) علم غیب نامحدود و نامتناهی پیامبر و امامان(علیهم السلام): برپایه این دیدگاه پیامبر و امامان(علیهم السلام) بدون هیچ محدودیتی از علم غیب برخوردارند و هر آنچه خداوند کمّاَ و کیفاً از علوم غیبی آگاه است، ایشان نیز می دانند و تنها تفاوتی که علمشان با علم خداوند دارد، این است که علم خداوند ذاتی و بالاصاله است و علم پیامبر و امام غیرذاتی و بالعرض؛ زیرا خداوند واجب الوجود است و پیامبر و امام ممکن الوجودند. البته باورمندان به این نظر نمی خواهند بین خدا و خلق او وحدتی قایل شوند و شریکی برای خداوند قرار دهند؛ بلکه به جنبه وجوبی ذات حق و امکانی بودن ماسوای حق (حتی پیامبران و امامان) توجه داشته اند و ذات واجب را وجود محض می دانند. این دیدگاه به نقل از شیخ مفید مورد قبول نوبختیان (مفید، 1413ق، ص77)، فیلسوفان صدرایی، عارفان و متکلمان متأخر قرار گرفته است. مستندات این نگرش بدین قرارند:
1. برخی از آیات قرآن کریم که مُثبت غیب دانی بعضی افراد است و می توان از اطلاق آن، غیب دانی مطلق را برداشت کرد. برای نمونه خداوند در قرآن کریم می فرماید: ««عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَی غَیبِهِ أَحَدًا؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُکُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا» (جن: 26-27)؛
2. دسته ای از روایاتی که در مجامع روایی و در ابواب گوناگون، فراوان ذکر شده اند که در اینجا به مضامینی از آن روایات اشاره می کنیم: «إنّ الإمام خلیفه الله و مرجع النّاس فی کلّ الأمور» (صدوق، 1398ق، ص275، 421 و 423)؛ «الإمام وارث النّبی صلی الله علیه وآله وسلم و جمیع الأنبیاء و الائمه من قبله» (کلینی، 1405ق، ج1، ص221، 237، 255 و 256؛ صفار قمی، 1404ق، ج3، ص134)؛ «الإمام خزان علم الله و غیبه علمه» (کلینی، 1405ق، ج1، ص192-193؛ صفار قمی، 1404ق، ج2، ص152؛ نهج البلاغه، خ 2)؛ «الإمام عالم بالقرآن کلّه و سنّه نبیه» (کلینی، 1405ق، ج1، ص228؛ ج4، ص261؛ عطاردی قوچانی 1367، ج1، ص321)؛ «الإمام عالم بجمیع ما یحتاج الیه النّاس کلّه» (کلینی، 1405ق، ج1، ص199؛ مفید، 1339، ص303)؛ «الإمام عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن» (صدوق، 1398ق، ص305؛ کلینی، 1405ق، ج1، ص260-262)؛ «الإمام عالم لباقی السماوات والأرض وما فیهما من رطب و یابس» (کلینی، 1405ق، ج1، ص261؛ صدوق، 1404ق، ص 185؛ مجلسی، 1362، ج37، ص204) و... .
عده ای از علما نیز با رویکرد عرفانی و تبیین جایگاه انسان کامل، انسان را خلیفه و جانشین خداوند می دانند؛ خلیفه ای که مظهر تام و تمام همه اوصاف الهی است و همه صفات و اسمای ربوبی اعم از اسمای مستأثر و غیرمستأثر در او تجلی می یابند. از جمله آن صفات، علم خداوند است که نامحدود و نامتناهی است. (ر.ک: نادم، 1388، ص27-48). پیروان مکتب حکمت متعالیه نیز به علم امام همچون عرفا باورمندند و در این مسیر استدلالاتی عقلی نیز ارائه می کنند (ر.ک: همان). البته گفتنی است که در بین علمای متأخر، اعم از عقل گرایان، عارفان، نقل گرایان و محدثان این نگرش طرف داران بیشتری نسبت به نگرش دیگر دارد (ر.ک: مظفر، 1402ق).
ب) علم غیب محدود و متناهی پیامبر و امامان(علیهم السلام): شمار فراوانی از متکلمان امامیه به ویژه در قرون متقدم به محدود بودن علم غیب امامان(علیهم السلام) و پیامبر(صلی الله علیه و آله) معتقد شده اند. این دیدگاه مورد توجه متکلمانی مانند شیخ مفید (مفید، 1413ق، ص 77)، مرحوم کراجکی (کراجکی، 1985م، ج1، ص242)، سید مرتضی (شریف مرتضی، 1250ق، ص 180؛ همو، 1410ق، ج2، ص36 و40؛ مفید، 1396ق، ج1، ص74 و ج2، ص274-276)، شیخ طوسی (طوسی، 1362، ص813-817)، علامه حلّی (حلّی، 1401ق، ص 148؛ مجلسی، 1369، ج3، ص126؛ همو، 1362، ج42، ص259) و بسیاری از شاگردان آنها قرار گرفته است. مستندات این نگرش بدین قرارند:
1. آیاتی که علم غیب را ویژه خدا معرفی و از غیر او نفی می کنند، مانند «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلَّا هُوَ» (انعام: 59)؛ کلیدهای غیب نزد خداست که جز او کسی آنها را نمی داند. و «قُلْ لا یعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیبَ إِلَّا اللَّهُ» (نمل: 65)؛ بگو هیچ یک از کسانی که در آسمان ها و زمین هستند غیب را نمی دانند، جز خدا. همچنین درباره پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «قُلْ لا أَقُولُ لَکمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیبَ» (انعام: 50)؛ بگو من به شما نمی گویم خزاین خداوند نزد من است، و من غیب را نمی دانم، و در آیه دیگری می خوانیم: «وَ لَوْ کنْتُ أَعْلَمُ الْغَیبَ لَاسْتَکثَرْتُ مِنَ الْخَیرِ» (اعراف: 188)؛ اگر من غیب را می دانستم خیر فراوانی برای خود فراهم می کردم، و سرانجام در آیه 20 سوره یونس آمده است: «فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیبُ لِلَّهِ»؛ بگو غیب مخصوص خداست.
2. روایات پرشماری در محدودیت علم غیب ائمه وارد شده که ظواهر آنها مستمسک قایلان به این دیدگاه قرار گرفته است؛ از این جمله اند:
الف) روایاتی که ذیل آیات مربوط به اختصاصی بودن علم غیب به خداوند آمده اند (ر.ک: طبرسی، 1378، ج8، ص324؛ فیض کاشانی، بی تا، ج4، ص102)، مانند: «ان من العلم ما استاثر الله به ولم یطلع علیه أحد»؛ (صفار قمی، 1404ق، ج2، ص129)؛ «ان لله علمین علماً عاماً خاصاً لم یطلع علیه أحد» (همان)؛ «ان لله علم لم یقضیه إلی الملائکه وکان فی عالم القدر» (کلینی، 1405ق، ج1، ص256)؛
ب) روایات مربوط به تفاوت علمی انبیا و ائمه(علیهم السلام) مانند: «الائمه بعضهم أفضل من بعض إلاّ فی علم الحلال والحرام»؛ (مجلسی، 1362، ج89، ص95)؛ «إن الإمام أعلم من سلیمان» (کلینی، 1405ق، ج1، ص261؛ صدوق، 1404ق، ج1، ص233)؛ و «إن موسی أعلم من الخضر وإن الامام افضل منهما» (فیض کاشانی، بی تا، ج3، ص252؛ صفّار قمی، 1404ق، ج2، ص36)؛
ج) روایاتی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) از خود نفی غیب دانی می کنند (طوسی، 1348، ش292، 530، 532؛ کلینی، 1405ق، ج1، باب نادر من الغیب؛ نهج البلاغه، خ 128؛ مجلسی، 1369، ج1، ص186)؛
روایاتی که در ابواب فقهی آمده اند مبنی بر اینکه امام از بعضی مسائل فقهی آگاهی ندارد (طوسی، 1390ق، ج1، ص91؛ خوئی، 1388، ج2، ص433) و یا اینکه خودشان به عدم آگاهی خود اعتراف کرده اند؛ مانند جریان فرستاده شدن امام علی(علیه السلام) توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) به یمن و سخن امام که فرمود: «لیس لی علم بالقضاء» (مجلسی، 1362، ج21، ص160؛ طبرسی، 1380، ج2، ص278-279).