اثبات عصمت پیامبران: تفاوت میان نسخهها
←منابع
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۵۵: | خط ۱۵۵: | ||
زیرا وی باب [[سهو]]، [[نسیان]] و [[خطا]] را بر پیامبر{{صل}} بسته میبیند تا چه رسد به اینکه - نعوذ بالله - رسول خدا{{صل}} بخواهند [[مال]] [[مردم]] را به دروغ [[تصرف]] کند! | زیرا وی باب [[سهو]]، [[نسیان]] و [[خطا]] را بر پیامبر{{صل}} بسته میبیند تا چه رسد به اینکه - نعوذ بالله - رسول خدا{{صل}} بخواهند [[مال]] [[مردم]] را به دروغ [[تصرف]] کند! | ||
این واقعه [[گواهی]] است کلمه {{عربی|أجمع الصحابة على ذلك}} و همین [[صحابه]] نسبت به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مؤید [[استدلال]] به [[اجماع]] در مسأله [[عصمت]] است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۹۳.</ref> | این واقعه [[گواهی]] است کلمه {{عربی|أجمع الصحابة على ذلك}} و همین [[صحابه]] نسبت به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مؤید [[استدلال]] به [[اجماع]] در مسأله [[عصمت]] است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۹۳.</ref> | ||
==چند [[شبهه]] پیرامون [[عصمت]] أنبیاء== | |||
===شبهه یکم: منافات برخی [[آیات الاهی]] با [[عصمت پیامبران]]=== | |||
[[خداوند]] در [[قرآن کریم]]ش، داستانهایی از برخی [[انبیاء]] حکایت کرده است که دیر زمانی است بزرگان [[مکتب]] [[تشیّع]]، آنها را مورد بحث و بررسی قرار داده و به این [[پرسش]] پاسخ دادهاند که آیا آن حکایات با عصمت منافات دارد یا خیر؟ | |||
'''پاسخ یکم''': | |||
پاسخ کلی [[علماء]] [[شیعه]] به این پرسش، یکی از پاسخهایی است که آنان به این شبهه دادهاند. این پاسخ کلی در مباحث دیگری غیر از بحث عصمت نیز کاربرد دارد. مثلاً اگر [[دلیل قطعی]] بر [[عدم تحریف قرآن]] داشته باشیم، دیگر ناچاریم هر روایتی را که بر نقصان [[قرآن]] دلالت میکند [[تأویل]] کرده و یا کنار بگذاریم. | |||
در مورد [[جسم]] نبودن [[خداوند متعال]] دلیلها و برهانهای [[قطعی]] [[عقلی]] و [[نقلی]] وجود دارد. حال اگر آیهای از [[قرآن مجید]] به ظاهر بر جسمانیت [[پروردگار]] دلالت داشت؛ مانند: {{متن قرآن|يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ}}<ref>«دست خداوند بالای دستهای آنان است» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref>، {{متن قرآن|وَجَاءَ رَبُّكَ}}<ref>«و (امر) پروردگارت برسد» سوره فجر، آیه ۲۲.</ref> و {{متن قرآن|الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى}}<ref>«(خداوند) بخشنده بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا دارد» سوره طه، آیه ۵.</ref>، در این جا چون آیهای از قرآن مجید است، نمیتوانیم آن را کنار بگذاریم و تنها راه حل، تأویل آن [[آیه]] است تا با دلیلهای قطعی جمع شده و سازگاری پیدا کند. | |||
به عبارت دیگر، اگر دلیلی بر خلاف مقتضای دلیلهای قطعی وجود داشته باشد، یا باید آن را کنار گذاشت و یا باید تأویل کرد. پس اگر دلیل آیهای از قرآن مجید باشد که [[قطعی الصدور]] است، ناچار به تأویل هستیم. اما اگر [[روایت]] باشد، یا سندش معتبر نیست- چه روایت سند ندارد و یا سندش [[ضعیف]] است - که در این صورت آن را کنار میگذاریم، و یا سندش صحیح است، در این صورت روایت را تأویل میکنیم و اگر قابل تأویل نبود طرح و ردّ میشود. | |||
در [[احادیث]] آمده است: | |||
{{متن حدیث|مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ}}<ref>الکافی، ج۱، ص۶۹، ح۱؛ وسائلالشیعه، ج۲۷، ص۱۱۰؛ المصنف (صنعانی)، ج۶، ص۱۱۲، ح۱۰۱۶۲ و ۳۱۳، ح۱۹۲۱۲؛ تفسیر الطبری، ج۲، ص۴۲؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۴۷؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۰۶.</ref>؛ | |||
آن چه را مخالف [[قرآن]] بود واگذارید. | |||
در بسیاری از موارد، بین متنافیان جمع کرده و ظاهر را بر [[نص]] و یا بر اظهر حمل میکنیم. | |||
در [[فقه]] به خاطر نص (دلیل صریح) که در [[وجوب]] و یا جواز آمده است، دلیلی که بر عدم جواز [[ظهور]] دارد حمل بر [[کراهت]] میشود، و اگر دلیلی ظهور در وجوب دارد- به خاطر نص [[قائم]] بر عدم وجوب - حمل بر [[استحباب]] میشود. این موارد در فقه فراوان است و در [[علم اصول]] به تفصیل بیان شده است. | |||
'''پاسخ دوم''': | |||
اگر ترک أولا را بر [[انبیاء]] پیشین جایز بدانیم، تمام قضایائی را که در ظاهر بر خلاف [[عصمت]] دارند را بر ترک أولا حمل میکنیم. از سویی دیگر، اگر قائل به جواز صدور ترک أولا نشدیم، باید گفت هر آن چه از آنها واقع شده صحّت دارد؛ ولی ما [[مصلحت]] آن را [[درک]] نمیکنیم؛ چنانکه در داستان [[حضرت]] [[موسی و خضر]] مصلحت کارهایی همچون سوراخ کردن کشتی و اموری از این قبیل برای [[حضرت موسی]] روشن نبود و پاسخ [[حضرت خضر]] نیز همین بود که تو مصلحت این [[کارها]] را نمیدانی<refسوره کهف، [[آیه]] ۷۰- ۸۰.</ref>. | |||
[[صلح امام حسن مجتبی]]{{ع}} با [[معاویه]] نیز در زمره چنین اموری است. صلحی که مورد [[اعتراض]] برخی از [[اصحاب]] آن حضرت قرار میگیرد؛ اشخاصی که جاهلند و مصلحت را نمیدانند. [[معصوم]] هر کاری انجام دهد بر اساس مصحلت است، هر چند [[مردم]] مصلحت آن را ندانند. از اینرو [[امام مجتبی]]{{ع}} در پاسخ اعتراض آنها به داستان موسی و خضر{{ع}} [[استشهاد]] میکنند<ref>ر.ک: الإحتجاج، ج۲، ص۸ -۱۰؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۱۹، ح۳.</ref>. | |||
'''پاسخ سوم''': | |||
در هر داستانی از داستانهای انبیاء که [[قرآن مجید]] حکایت نموده است، ابتدا باید جزئیات داستان بررسی شود و پس از بررسی هر مسألهای، پاسخ در خور خود را دریافت کند. | |||
به عنوان مثال در جریان [[حضرت آدم]]، از کجا ثابت میشود که [[نهی]] از خوردن میوه درخت، نهی [[مولوی]] بوده است؟ در حالی که [[علماء]] میگویند: این نهی، نهی تنزیهی بوده است. | |||
به هر تقدیر، هر آنچه در [[قرآن]] نسبت به [[انبیاء گذشته]] آمده باشد، با این سه پاسخ به آن رسیدگی کرده و به حل و فصل آن میپردازیم. به عبارت دیگر همه این موارد قابل حمل و [[تأویل]] است و در نهایت اگر نتوانستیم، میگوییم این عمل مصلحتی دارد که ما از [[درک]] آن عاجزیم. | |||
'''پاسخ چهارم: [[عصمت انبیاء]] در قرآن''': [[حقیقت]] آن است که برخی [[آیات قرآن]] [[مجید]] بر عصمت انبیاء دلالت تام دارد و ما باید آیاتی که به ظاهر خلاف [[عصمت]] است را با این دسته از [[آیات]] جمع کرده و آنگاه بسنجیم. | |||
به [[نص]] [[قرآن مجید]]، آیات قرآن به [[محکمات]] و [[متشابهات]] تقسیم میشوند: | |||
{{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ}}<ref>«اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)اند، که بنیاد این کتاباند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه) اند» سوره آل عمران، آیه ۷.</ref>. | |||
[[آیات متشابه]] باید بر [[آیات محکم]] حمل شده و بر اساس آنها [[تفسیر]] شوند. علاوه بر آن قرآن مجید بیانکننده همه چیز است: | |||
{{متن قرآن|وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ}}<ref>«و بر تو این کتاب را فرو فرستادیم که بیانگر هر چیز است» سوره نحل، آیه ۸۹.</ref>. | |||
از اینرو [[علما]] به این مطلب اشاره کردهاند که قرآن خود [[مفسّر]] و [[مبیّن]] آیات دیگر است؛ به همین روی معروف است که میگویند: | |||
{{عربی|القرآن يفسر بعضه بعضاً}}؛ | |||
بعضی از آیات قرآن بعضی دیگر را تفسیر میکند. | |||
و به تبع همین قاعده گفتهاند: | |||
{{عربی|الحديث يفسر بعضه بعضاً}}؛ | |||
برخی از [[احادیث]] یکدیگر را تفسیر میکنند. | |||
با این بیان، این آیات متشابه است که باید با سنگ محک آیات محکم قرآن سنجیده شده و [[حقیقت]] آن به دست آید که در مباحث پیشین به بررسی آیاتی پرداخته شد که بیانگر [[عصمت انبیاء]] است؛ آیاتی همچون: | |||
آیاتی که به [[حقیقت عصمت]] دلالت دارند، آیاتی که بر اصطفای [[انبیاء]] دلالت میکنند، آیهای که بر [[وجوب اطاعت]] از [[رسولان]] دلالت میکند، [[آیات]] تأسّی به انبیاء، آیاتی که بر [[حجیّت]] [[پیامبران]] دلالت میکنند و آیاتی که بر [[هدایت]]، [[تعلیم و تزکیه]] انبیاء دلالت میکنند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۹۹.</ref> | |||
===[[شبهه]] دوم: [[سهو پیامبر]]=== | |||
در [[روایات شیعه]] و [[اهلسنّت]]<ref>الکافی، ج۳، ص۳۵۵ - ۳۵۶، ح۱؛ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹ ح۱۰۳۱؛ بحارالأنوار، ج۱۷، ص۱۰۴، ح۱۱.</ref> وارد شده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در نمازشان مرتکب [[سهو]] شده و پس از [[نماز]]، شخصی از [[صحابه]] به نام [[ذوالشمالین]] یا [[ذوالیدین]] به ایشان [[تذکر]] داده است. | |||
این [[روایت]] به روایت ذوالیدین یا ذوالشمالین معروف شده و در [[مسند احمد]] و [[صحیح بخاری]] از [[ابوهریره]] آمده است<ref>مسند احمد، ج۲، ص۲۷۱۲ و ۲۸۴؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۶۶ و ج۸، ص۱۳۲.</ref>. | |||
در کتابهای [[شیعه]] نیز روایتی وجود دارد که بر اساس آن، پیامبر اکرم{{صل}} برای [[نماز صبح]] بیدار نشدند و نمازشان [[قضا]] شد. این روایت هر چند سندش صحیح باشد، باید آن را [[تأویل]] کنیم و اگر قابل تأویل نیست، باید آن را طرح و لا أقل درباره آن [[سکوت]] کنیم؛ زیرا ۔ چنانکه گذشت - این قبیل [[روایات]] با [[ادله]] محکمی که به روشنی [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[اثبات]] میکنند در [[تعارض]] است و در [[مقام]] تعارض ظاهری میان دو دسته روایات، باید میان آنها را جمع نمود و یا [[ظهور]] روایت معارض را با [[نص]] روایات محکم تأویل کرد و اگر هیچ یک از این دو امر ممکن نبود، باید درباره روایت به ظاهر معارض سکوت کرد. این قاعدهای است که در طول [[تاریخ]] [[علماء]] شیعه به آن عمل کردهاند. البته باید بدانیم که حتی اگر [[فقهاء]] تصریحاتی بر ردّ و [[انکار]] چنین احادیثی نداشتند و یا ما از کلمات ایشان اطلاعی نداشتیم، باید بر اساس این قاعده عمل کنیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۰۴.</ref> | |||
====نظر برخی از [[عالمان]] درباره [[روایت]] «[[ذوالشمالین]]»==== | |||
[[شیخ طوسی]] در [[تهذیب]] مینویسد: | |||
{{عربی|مع أن في الحديثين الأولين ما يمنع من التعلق بهما و هو حديث ذي الشمالين و سهو النبي{{صل}} و هذا مما تمنع العقول منه}}<ref>تهذیب الأحکام، ج۲، ص۱۸۱، ح۲۷.</ref>؛ | |||
در دو [[حدیث]] نخست مطلبی است که [[التزام]] به آن ممنوع است و آن دو حدیث ذوالشمالین و [[سهو پیامبر]]{{صل}} است که [[عقول]] از پذیرش آن دو سرباز میزند. | |||
وی در کتاب [[استبصار]] نیز مینویسد: | |||
{{عربی|ذلك مما تمنع منه الأدلة القاطعة في أنه لا يجوز عليه السهو و الغلط}}<ref>الاستبصار، ج۱، ص۳۷۱، ح۱۴۱۱.</ref>؛ | |||
این [حدیث] از مواردی است که [[ادله]] [[قطعی]] که ارتکاب [[سهو]] و غلط را جایز نمیداند، آن را رد میکند. | |||
[[علامه حلی]] در [[تذکره]] مینویسد: | |||
{{عربی|خبر ذي اليدين عندنا باطل، لأن النبي{{صل}} لا يجوز عليه السهو}}<ref>تذکره الفقهاء، ج۳، ص۲۷۴ - ۲۷۵.</ref>؛ | |||
خبر [[ذوالیدین]] نزد [[شیعیان]] [[باطل]] است؛ چراکه [[پیامبر]] ممکن نیست مرتکب سهو شود. | |||
[[شهید]] اول نیز در ذکری میگوید: | |||
{{عربی|و هو متروك بين الإمامية، لقيام الدليل العقلي على عصمة النبي{{صل}} عن السهو}}<ref>ذکری الشیعه فی أحکام الشریعه، ج۴، ص۱۰.</ref>؛ | |||
[این روایت] بین شیعیان متروک است؛ چراکه شیعیان [[دلیل عقلی]] بر [[عصمت پیامبر]]{{صل}} از سهو اقامه کردهاند. | |||
[[صاحب جواهر]] به صورت مفصل و استدلالی به حدیث ذوالشمالین پرداخته، مینویسد: | |||
{{عربی|فالإنصاف أنه لا يجترئ على نسبته إليهم{{عم}} لما دلّ من الآيات و الأخبار. | |||
و أنهم تنام أعينهم و لا تنام قلوبهم، و أن حالهم في المنام كحالهم في اليقظة.... | |||
و أنهم علموا ما كان و ما يكون من أول الدهر إلى انقراضه، و أنهم جعلوا [[شهداء]] على [[الناس]] في أعمالهم، و أن ملائكة الليل و النهار كانوا يشهدون مع النبي{{صل}} [[صلاة]] الفجر. | |||
و أن الملائكة كانوا يأتون الأئمة{{عم}} عند وقت كل صلاة، و أنهم ما من يوم و لا [[ساعة]] و لا وقت صلاة إلا و هم ينبهونهم لها ليصلوا معهم، و أنهم كانوا مؤيدين بروح القدس يخبرهم و يسددهم}}<ref>جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۳، ص۷۲- ۷۶.</ref>؛ | |||
[[انصاف]] این است که جرأتی بر نسبت دادن [[سهو]] به آنها [[[رسول خدا]] و [[ائمه]]{{عم}} وجود ندارد؛ چراکه [[آیات قرآن]] و [[روایات]] [این اجازه را به ما نمیدهد]. | |||
همانا ایشان چشمانشان میخوابد، در حالی که قلبهایشان نمیخوابد. همانا حال ایشان در [[خواب]] مانند حال بیداریشان میماند.... | |||
و به [[درستی]] که ایشان [کسانی هستند] که به آن چه بوده و خواهد آمد از ابتدای عالم تا [[انقراض]] آن [[علم]] دارند و اینان [[شاهدان]] بر [[اعمال]] [[مردم]] هستند. و به [[حقیقت]] [[ملائکه]] شب و [[روز]] همیشه با [[پیامبر]]{{صل}} در [[نماز صبح]] حاضر میشوند. و همانا ملائکه، همیشه در هنگام هر نمازی به نزد ائمه{{عم}} میآیند و به درستی که آنها هیچ روز، [[ساعت]] و وقت نمازی نیست مگر اینکه ملائکه، ائمه را یادآور شوند تا اینکه با ایشان [[نماز]] بخوانند. ائمه{{عم}} به وسیله [[روحالقدس]] کمک میشوند و وی ایشان را با خبر میسازد و [[تحکیم]] مینماید. | |||
بر اساس [[روایات صحیح]]، به هنگام خواب [[چشم]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به خواب میرود، اما [[دل]] ایشان بیدار است. | |||
چگونه میشود حال [[معصومان]] در خواب به سان [[بیداری]] باشد؟ چطور میشود کسی خواب باشد و در عین حال بیدار باشد؟ | |||
[[عقل]] به جهت محدودیتش از [[درک]] بسیاری از حقایقی که در اطراف ما اتفاق میافتد و یا اتفاقاتی که [[اخبار]] میشود عاجز است. اینکه چگونه [[آتش]] به یک باره برای [[حضرت ابراهیم]] گلستان میشود؛ دریا برای [[قوم بنیاسرائیل]] شکافته شود؛ عصایی چوبین و جماد ناگهان اژدهایی زنده میگردد؛ مردهای زنده شود و مواردی از این قبیل از حیطه عقل ما و [[درک عقلانی]] [[انسانها]] خارج است. از اینرو کوته [[فکری]] است که بگوییم چون نمیفهمیم پس چنین چیزی نیست! | |||
به عبارت دیگر، عقل و سطح [[فهم]] ما از درک چنین حقایقی [[پایینتر]] است و اگر سطح فکرمان بالا رود، خواهیم فهمید که نیازی به پایین آوردن سطح آن مطالب فوقالعاده نخواهد بود. | |||
و به قول آن استاد که [[شاگردان]] تقاضای پایین آوردن سطح درس را از وی کرده بودند، گفت: باید [[شاگردان]] سطح [[فهم]] و [[درک]] خود را بالا میبرند نه استاد سطح [[علم]] را پایین بیاورد. | |||
این [[روایت]] علاوه بر مصادر [[شیعی]]<ref>ر.ک: الکافی، ج۳، ص۱۵۵، ح۱؛ الإستبصار، ج۱، ص۳۷۰ ح۴.</ref>، در مصادر [[سنّی]] نیز [[مشاهده]] میشود<ref>ر.ک: صحیح البخاری، ج۱، ص۴۴ و ۳۰۸ و ۴، ص۱۶۸؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۸۱؛ المستدرک، ج۲، ص۴۳۱؛ المصنّف (صنعانی)، ج۲، ص۴۰۵، ح۳۸۶۴ و منابع دیگر.</ref>. | |||
همچنین بر اساس [[تعالیم وحیانی]]، [[ملائکه]] برای [[اقامه نماز]] و [[اقتدا]] به [[پیامبر]] صبحگاهان نزد او میآیند. با این حال چطور ممکن است ملائکه برای اقتدا به وی [[خدمت]] پیامبر آمده و ایشان را [[خواب]] ببینند و [[نماز]] آن [[حضرت]] [[قضا]] شود؟! | |||
بنابراین هر چند سند اینگونه [[احادیث صحیح]] هم باشد، ولی ظاهر آن مورد قبول نیست و ما به [[صحت]] هیچ کتابی از ابتدا تا آخر آن [[معتقد]] نیستیم؛ مگر [[قرآن مجید]] که از ابتداء تا انتهای آن [[وحی]] مُنزَل است. | |||
این کلمات [[صاحب جواهر]] برداشتی از [[آیات]] و [[روایات]] [[قطعی]] است. همین باعث شد تا ایشان در ابتداء [[کلام]] بگوید کسی نمیتواند به خود [[جرأت]] دهد به [[معصومان]] نسبت [[سهو]] دهد. | |||
اما درباره روایات عامّه باید دانست، [[دروغ]] در کتابهای آنان حتی در [[صحاح]] ستّه فراوان است و ما در جای خود به تفصیل این موضوع را ثابت کردهایم. اما در مقابل، به سبب زحماتی که [[دانشمندان شیعه]] در طول [[تاریخ]] کشیدهاند، این قبیل روایات در مجامع [[حدیثی]] [[شیعه]] بسیار کم است. | |||
[[اهلسنّت]] از [[ابوهریره]] روایت میکنند که میگفت: به نزد پیامبر رفتم و عرض کردم: ای [[رسول خدا]]، [[احادیث]] شما بسیار است و من به خاطر فراوانی آنها بعضی را فراموش میکنم. رسول خدا به او توجّهی و عنایتی کردند و او پس از آن هرگز دچار [[فراموشی]] نشد و تمام آن چه را که از پیامبر میشنید [[حفظ]] میکرد<ref>ر.ک: صحیح البخاری، ج۴، ص۱۸۸؛ الإستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج۴، ص۱۷۷۱؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶۲ و ۴، ص۳۲۹؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۵۹۵.</ref>.- البته این هم [[دروغ]] است - عجیب این است که آنان از همین شخص احادیثی را نقل میکنند که بیانگر [[سهوالنبی]] است. حال جای این سؤال است که چگونه ممکن است کسی بر اثر توجه [[پیامبر]] دچار [[سهو]] و [[نسیان]] نشود؛ اما خود پیامبر از سهو و [[فراموشی]] در [[امان]] نباشد؟! | |||
حاصل آنکه بر اساس قاعده عمومی مذکور میتوانیم تمام آنچه را که به حسب ظاهر با [[قرآن]] و [[روایات]] منافات دارد، حل کنیم و اگر نتوانستیم [[سکوت]] میکنیم و یا میگوییم [[باطل]] است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۰۵.</ref> | |||
====مسأله سهو و [[غلو]] از دیدگاه [[شیخ صدوق]]==== | |||
مرحوم شیخ صدوق که [[مقام علمی]] بسیار والایی دارد و جایگاه ایشان بالاتر از این است که بخواهیم درباره [[شخصیت]] ایشان سخنی بگوییم، از استاد خود [[محمد بن حسن بن ولید]] اینگونه نقل میکند: {{عربی|أول درجة في الغلو، نفي السهو عن النبي{{صل}}}}<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰.</ref>؛ | |||
نخستین مرتبه غلو، [[اعتقاد]] به نبود سهو از پیامبر است. | |||
شیخ صدوق برای جواز سهوالنبی دو وجه ذکر کرده است: | |||
#روایاتی همچون [[روایت]] [[ذوالیدین]] که شیخ صدوق بنابر مبنای خود در [[احادیث]] آن روایت را قبول نموده است؛ | |||
# [[نفی]] سهو از [[نبیّ]] غلو است، و غلو نیز بالاجماع [[حرام]] و باطل است. | |||
پاسخ: این مطلب در منظر و دیدگاه [[علمی]] بزرگانی همچون [[شیخ مفید]]، [[شیخ طوسی]]، [[سید مرتضی]] و [[فقهاء]] دیگر بوده است و ما نظر ایشان را پیرامون روایاتی که شیخ صدوق بر اساس آن این [[رأی]] را قبول کرده است خواندیم و همه آن بزرگان، وقوع سهو را از پیامبر غیر ممکن دانسته و به بطلان این روایت نظر دادهاند. | |||
شیخ [[حرّ]] عاملی در این باره میفرماید: | |||
{{عربی|نسبة السهو إلى الصدوق أولى من نسبته إلى النبي}}<ref>ر.ک: التنبیه بالمعلوم من البرهان علی تنزیه المعصوم عن السهو والنسیان، ص۱۳.</ref>. | |||
اما اگر مقصود شیخ صدوق - چنانکه برخی به این مطلب اشاره کردهاند- این باشد که [[خداوند متعال]] میتواند [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را إسهاء کند؛ یعنی اگر [[مؤمنان]] برای [[نماز]] بیدار نشدند و یا در [[نماز]] [[سهوی]] برایشان پیش آمد کرد همدیگر را [[سرزنش]] نکنند، [[خداوند]] [[پیامبر]] را به [[سهو]] بیندازد و آن گاه که برای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چنین اتفاقی بیفتد، دیگر این حالت برای دیگران [[عیب]] و [[عار]] نخواهد بود. | |||
این نظریّه هر چند هرگز تحقق پیدا نکرده، اما از جهتی قابل قبول است؛ | |||
زیرا «سهو» غیر از «إسهاء» است. «سهو» از «[[شیطان]]» است و او بر پیامبر [[تسلط]] ندارد، همان طور که [[خداوند متعال]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ}}<ref>«چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش میدارند و بر کسانی که به او شرک میورزند» سوره نحل، آیه ۱۰۰.</ref>. | |||
بنابراین، اگر از بزرگانی همچون [[شیخ مفید]]، [[شیخ طوسی]]، [[محقق حلّی]]، [[علامه حلّی]]، [[شهید ثانی]] و [[صاحب جواهر]] که بزرگان [[فقه]]، اصول و کلامند بپرسیم که آیا در [[مقام ثبوت]] إسهاء [[نبی]] از جانب خداوند متعال جایز است یا نه؟ پاسخ ایشان مثبت خواهد بود مشروط بر اینکه با مبانی [[عقلانی]] [[عصمت]] منافاتی نداشته باشد. | |||
درباره [[غلو]] نیز باید گفت: تمامی [[علماء]] آن را [[حرام]] میدانند و هیچ اختلافی وجود ندارد. [[شیخ صدوق]]<ref>ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹- ۳۶۰.</ref>، شیخ طوسی و دیگر [[عالمان]] [[شیعی]] معتقدند که بالا بردن پیامبر به بیش از آن چه است حرام و [[کفر]] است. مثلاً قائل به [[ربوبیت]] و یا [[ازلی]] بودن پیامبر شوند. پس در کبرای قضیه که غلو کفر است اختلافی نیست و [[اختلاف]] و محل بحث در صغرای قضیه است. از سویی شیخ صدوق [[نفی]] سهو را غلو میداند و از سوی دیگر، دیگران غلو نمیدانند. این همان بحث صغروی است که چنین بحثی در موضوعات فراوان است. | |||
قول تحقیقی و صحیح آن است که نفی سهو از پیامبر غلو نمیباشد؛ بلکه دلیلهای [[قطعی]] بر عدم سهو نبی دلالت دارد. | |||
اکنون توجه به چند نکته ضروری است: | |||
#در [[مسائل اعتقادی]] مقلّد نیستیم؛ | |||
#به صِرف بزرگی اشخاص نباید موجب [[تبعیت]] از آنها شود،؛ چراکه [[اشتباه]] کوچک شخص بزرگ، بزرگ است؛ | |||
# [[اختلاف]] در مصادیق و جزئیّات طبیعی است. البته باید ضمن [[احترام]] و [[حفظ]] [[شأن]] بزرگان [[مکتب]]، برای دستیابی به [[حقیقت]] [[کوشش]] نموده و [[واقعیت]] را به [[اثبات]] برسانیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۰۹.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |