پرش به محتوا

عصمت امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۰۳: خط ۲۰۳:


'''رابعاً'''؛ [[عصمت]] مطلق از حیث مراتب [[علمی]] و عملی و از حیث حدود (از ابتدای [[عمر]] تا لحظه [[مرگ]]) مختص به [[امامان]] و [[انبیا]] [[الهی]] است و انسان‌های معمولی به آن دست پیدا نمی‌کنند، زیرا [[وحی]] مختص به [[انبیای الهی]] می‌باشد و [[الهامات]] [[غیبی]] در [[علوم]]، توسط فرشته‌ای به نام “روح القدس” که در [[روایات]] آمده و سابقاً ذکر شد، مربوط به امامان است، لذا انسان‌های معمولی از عصمت مطلق محروم‌اند، لکن در باب [[عصمت عملی]] و اجتناب از [[معاصی]] نه تنها دلیلی بر [[امتناع]] ذاتی برای غیر [[معصومین]] وجود ندارد، بلکه [[قرآن]]، روایات و [[عقل]]، راه آن را برای همه کسانی که طالب عصمت عملی باشند باز و میسور می‌داند<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۹۰-۹۴.</ref>.
'''رابعاً'''؛ [[عصمت]] مطلق از حیث مراتب [[علمی]] و عملی و از حیث حدود (از ابتدای [[عمر]] تا لحظه [[مرگ]]) مختص به [[امامان]] و [[انبیا]] [[الهی]] است و انسان‌های معمولی به آن دست پیدا نمی‌کنند، زیرا [[وحی]] مختص به [[انبیای الهی]] می‌باشد و [[الهامات]] [[غیبی]] در [[علوم]]، توسط فرشته‌ای به نام “روح القدس” که در [[روایات]] آمده و سابقاً ذکر شد، مربوط به امامان است، لذا انسان‌های معمولی از عصمت مطلق محروم‌اند، لکن در باب [[عصمت عملی]] و اجتناب از [[معاصی]] نه تنها دلیلی بر [[امتناع]] ذاتی برای غیر [[معصومین]] وجود ندارد، بلکه [[قرآن]]، روایات و [[عقل]]، راه آن را برای همه کسانی که طالب عصمت عملی باشند باز و میسور می‌داند<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۹۰-۹۴.</ref>.
==دیدگاه هشام بن حکم درباره عصمت امام==
به نظر می‌رسد [[شناخت]] دیدگاه هشام درباره جایگاه و نقش [[امام]] در [[جامعه]] [[مسلمانان]]، تأثیر بسزایی در رسیدن به نظریه [[حقیقی]] وی در باب [[عصمت امام]] دارد. از این رو، پیش از پرداختن به نظریه هشام در باب عصمت امام، دیدگاه وی را درباره [[جایگاه امام]] در [[جامعه اسلامی]] بر می‌رسیم.
===[[امام‌شناسی]] هشام===
اگرچه [[هشام بن حکم]] خود روایاتی را از [[امامان]] درباره مسئله [[امامت]] نقل کرده است، خود نیز در این باره نظریاتی دارد که با مراجعه به متون [[کلامی]] [[شیعه]] می‌توان به آنها دست یافت.
بیشتر نظریات هشام درباره جایگاه و نقش امام - یا همان امام‌شناسی وی ۔ ضمن مناظرات او با مخالفانش بیان شده است. نظریات هشام بن حکم را درباره نقش و جایگاه امام در جامعه می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:
#امام{{ع}}، مالک [[اموال]] [[مردم]] نیست، مگر آن دسته از اموالی که [[خداوند]] به وی اجازه داده باشد، مانند [[خمس]]، فیء و [[غنایم]]<ref>این نظر از اختلافی که میان ابن ابی عمیر و ابومالک حضرمی وجود داشت و اظهارنظر نهایی هشام بن حکم - در مقام داور - در این باره، به دست می‌آید: {{متن حدیث|أَنَّ أَبَا مَالِكٍ الْحَضْرَمِيَّ كَانَ أَحَدَ رِجَالِ هِشَامٍ وَ وَقَعَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ مُلَاحَاةٌ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْإِمَامَةِ قَالَ ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ الدُّنْيَا كُلُّهَا لِلْإِمَامِ{{ع}} عَلَى جِهَةِ الْمِلْكِ وَ إِنَّهُ أَوْلَى بِهَا مِنَ الَّذِينَ هِيَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ قَالَ أَبُو مَالِكٍ لَيْسَ كَذَلِكَ أَمْلَاكُ النَّاسِ لَهُمْ إِلَّا مَا حَكَمَ اللَّهُ بِهِ لِلْإِمَامِ مِنَ الْفَيْ‌ءِ وَ الْخُمُسِ وَ الْمَغْنَمِ فَذَلِكَ لَهُ وَ ذَلِكَ أَيْضاً قَدْ بَيَّنَ اللَّهُ لِلْإِمَامِ أَيْنَ يَضَعُهُ وَ كَيْفَ يَصْنَعُ بِهِ فَتَرَاضَيَا بِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ صَارَا إِلَيْهِ فَحَكَمَ هِشَامٌ لِأَبِي مَالِكٍ عَلَى ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ}}؛ (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۱۰).</ref>؛
#جایگاه امام{{ع}} در جامعه، مانند [[قلب]] [[آدمی]] است؛ همان‌گونه که [[وظیفه]] قلب رفع [[تحیر]] از دیگر اعضای [[بدن]] است<ref>به نظر می‌رسد مراد از قلب، در اینجا همان عقل باشد؛ همان‌گونه که هشام بن حکم ضمن روایتی از امام کاظم{{ع}} نقل می‌کند که ایشان در آیه {{متن قرآن|إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ}}، واژه قلب را به معنای عقل دانسته‌اند. (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۱).</ref>، [[وظیفه امام]] نیز رفع [[تحیر]] و [[سرگردانی]] و [[شک]] از [[مردم]] است<ref>این نظریه هشام، از مناظره وی با عمرو بن عبید، متکلم معروف معتزلی (ر.ک: سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، ص۱۰) به دست می‌آید (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۹؛ محمد بن عمر کشی، الرجال الکشی، ص۲۷۳؛ محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۳؛ همو، کمال الدین، ج۱، ص۲۰۷-۲۱۰؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۲۴۳؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۶۸؛ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، تحقیق محمدباقر بهبودی، ج۱، ص۲۷۰).</ref>؛
#وظیفه امام{{ع}}، [[رفع اختلافات]] میان مردم، پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است، و [[امام]] این کار را با [[علوم]] آسمانی که از اجداد خود به [[ارث]] برده است، انجام می‌دهد<ref>هشام بن حکم این نظریه را در حضور امام صادق{{ع}} و در مناظره با مردی شامی که منکر لزوم امام پس از پیامبر بود، مطرح کرد (ر.ک. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۱؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۷۳؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۷۷، ح۳۲۵۳۳).</ref>؛
#امر [[امامت]] مانند [[نبوت]]، آسمانی و به [[فرمان خداوند]] است. تنها فرق این دو، آن است که [[نصب امام]]، به [[امر خداوند]] است، ولی [[عقد]] آن در [[زمین]] به دست [[رسول خدا]] صورت می‌گیرد؛ در حالی که عقد نبوت به دست [[ملائکه]] انجام می‌شود<ref>هشام بن حکم این نظریه را در حضور هارون الرشید و در خانه یحیی بن خالد برمکی و در مناظره با ضرار بن عمرو، ابراز کرد (ر.ک: محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ و به طور خلاصه: محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۶۸).</ref>، و اساساً [[تکلیف]] به [[دین‌داری]] از جانب [[خداوند]] از یک سو و [[نصب]] نشدن [[امام]] از جانب وی از سوی دیگر، با [[عدل خداوند]] ناسازگار است. پس [[نصب امام]] از طرف خداوند امری لازم و در راستای [[عدالت]] اوست<ref>این نظریه هشام در همان مجلس یحیی بن خالد و در مناظره با ضرار بن عمرو است (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸).</ref>؛
#امام{{ع}}، صاحب [[حلال و حرام]] و [[عالم‌ترین]] [[مردم]] به حلال و حرام<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۶۲؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۲۷۴؛ محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۴۶، ح۲۴؛ عمادالدین طبری، بشارة المصطفی، ص۲۴۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۴.</ref> و نیز عالم به [[اخبار]] [[آسمان]] و [[زمین]] است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۳.</ref>؛
#امام{{ع}}، [[شجاع‌ترین]] و [[سخاوتمندترین]] مردم است<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ب ۳۴، ص۳۶۲-۳۶۶.</ref>؛
#امام{{ع}}، باید شناخته شده و دارای اصل و [[نسب]] معروفی باشد، و نیز [[رئیس]] [[دین]] اشاره‌ای به نام او کرده باشد<ref>{{متن حدیث|فَإِنَّهُ يَكُونُ مَعْرُوفَ الْجِنْسِ مَعْرُوفَ الْقَبِيلَةِ مَعْرُوفَ الْبَيْتِ وَ أَنْ يَكُونَ مِنْ صَاحِبِ الْمِلَّةِ وَ الدَّعْوَةِ إِلَيْهِ إِشَارَةٌ...}}؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ب ۳۴، ص۳۶۲).</ref>؛
#امام{{ع}}، نه تنها [[معصوم]] است، که [[عصمت]] شرط لازم [[امامت]] اوست<ref>این نظریه هشام از برخی برهان‌هایی که در آینده از وی در اثبات عصمت امام خواهیم آورد، به دست می‌آید.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|حسین فاریاب، محمد]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۱.</ref>
===ویژگی‌ها و مقومات [[عصمت امام]]===
بررسی کلمات به جای مانده از هشام که در واقع می‌تواند بازتاب نظریات [[متکلمان شیعه]] در [[قرن دوم]] نیز باشد، ما را به این نتیجه می‌رساند که وی نیز همچون [[امامان]] [[پاک]]{{عم}}، یکی از ویژگی‌های عصمت را [[الهی]] و موهبتی بودن آن می‌داند.
[[هشام بن حکم]] در پاسخ به [[پرسش]] فردی که در پی معنای [[عصمت]] از دیدگاه هشام است، به گفتار [[امام صادق]]{{ع}} [[متوسل]] می‌شود که فرمود: {{متن حدیث|الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و چگونه کفر می‌ورزید در حالی که آیات خداوند را برای شما می‌خوانند و پیامبر او در میان شماست و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.</ref>}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ح۲.</ref>.
بر اساس این گفتار که می‌توان آن را [[عقیده]] هشام نیز دانست، [[معصوم]] کسی است که با [[استعانت]] [[خداوند]] از همه [[گناهان]] بازداشته شده است. بنابراین از نظر هشام، عصمت، موهبتی [[الهی]] است که به معصوم داده می‌شود.
اگرچه از [[کلام]] پیش‌گفته هشام برمی‌آید که وی به الهی بودن عصمت [[معتقد]] است، در این باره نباید از گفت‌و‌گوی مهم وی با [[ابن ابی عمیر]] به [[سادگی]] عبور کنیم.
ابن ابی عمیر نقل می‌کند که در طول [[مصاحبت]] و [[همراهی]] با هشام، [[کلامی]] را به نیکویی و [[اتقان]] کلام او در تبیین معنای [[عصمت امام]] از وی نشنیده‌ام. هشام در این گفت‌وگوی مهم که ممکن است آن را برهانی [[عقلی]] بر عصمت امام نیز بدانیم، در تبیین و تحلیل چرایی و کیفیت عصمت امام بر این [[باور]] است که [[صدور گناه]] از [[امام]] یا هر شخص دیگری، معلول علت یا علت‌های ویژه‌ای است، و با انتفای آن علت یا علت‌ها، معلول نیز نمی‌تواند محقق شود.
به عقیده هشام منشأ همه گناهان چهار چیز است: [[حرص]]، [[حسد]]، [[غضب]] و [[شهوت]].
امام نمی‌تواند به این [[دنیا]] [[حریص]] باشد؛ زیرا دنیا تحت [[سلطه]] اوست، و در واقع او [[خازن]] [[مسلمانان]] است.
امام نمی‌تواند [[حسود]] باشد؛ زیرا [[انسان]] به بالاتر از خود حسد می‌ورزد؛ در حالی که کسی بالاتر از امام نیست.
امام بر امری [[غضبناک]] نمی‌شود، مگر اینکه غضب او برای خداوند باشد؛ زیرا خداوند بر او [[واجب]] کرده است که [[حدود الهی]] را جاری کند و در این راه رأفتی به [[خرج]] ندهد و تحت تأثیر ملامت دیگران قرار نگیرد.
[[امام]]، شهوتی به این [[دنیا]] ندارد؛ زیرا [[خداوند]] [[آخرت]] را [[محبوب]] او ساخته است.
با انتقای این عوامل چهارگانه [[گناه]]، [[صدور گناه]] مانند وقوع معلول بدون علت، امری محال است<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، باب معنی العصمة، ح۳؛ همو، الخصال، ج۱، احادیث چهارگانه، ح۳۶؛ همو، الامالی، م ۹۲، ح۵، ص۶۳۲ و ۶۳۳.</ref>.
ممکن است بر اساس این گفت‌و‌گو هشام را کسی بدانیم که [[عصمت امام]] را از [[تسدید]] و [[تأیید]] و [[استعانت]] [[الهی]] [[بی‌نیاز]] دانسته و در [[حقیقت]] نظریه معصومیت را به [[نظریه]] مصونیت تبدیل کرده است. در نتیجه نظریه او را با آنچه نخست تبیین کردیم، در [[تعارض]] بدانیم. همچنین بازگشتی دوباره به [[کلامی]] که [[ابوالحسن اشعری]] از [[هشام بن حکم]] نقل کرد و ضمن آن به این دلیل که [[ملائکه]] و [[وحی]] بر امام نازل نمی‌شوند، امام را [[معصوم]] دانست تا خطایش را اعلام کند<ref>{{عربی|و الائمة لا يوحى اليهم و لا تهبط الملائكة عليهم و هم معصومون فلا يجوز عليهم أن يسهو و لا يغلطوا و انجاز على الرسول العصيان و القائل بهذا القول هشام بن حكم...}}؛ (علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین، تصحیح هلموت ریتر، ص۴۸).</ref>، می‌تواند تبدیل نظریه معصومیت به مصونیت را تقویت کند و الهی بودن عصمت امام را کاهش دهد.
با وجود این، به نظر می‌رسد تعارضی میان دیدگاه‌های هشام نباشد؛ زیرا تحلیل و تبیین هشام از [[عصمت]] در گفت‌و‌گو با [[ابن ابی عمیر]]، در حقیقت یک تحلیل [[فلسفی]] و منطقی صرف و به نوعی ریشه‌یابی عوامل صدور گناه و [[نفی]] آنها در نفس امام است. البته چنین حقیقتی نافی آن نیست که منتفی بودن مناشی و عوامل صدور گناه در امام نیز خود می‌تواند به [[مدد الهی]] باشد؛ چنان که خود تصریح می‌کند که خداوند آخرت را [[محبوب]] [[امام]] ساخته است. از این رو، شهوتی به [[دنیا]] ندارد.
زیرا [[الهی]] بودن [[عصمت]]، منحصر به [[نزول]] [[فرشته]] نیست، و [[خداوند]] متعالی از راه‌های گوناگون می‌تواند ولی و [[خلیفه]] خود را [[تسدید]] و [[تأیید]] کند.
[[پذیرفتن]] صدور [[کلام]] نقل شده به وسیله [[اشعری]] نیز، الهی بودن عصمت را [[نفی]] نمی‌کند؛ به نظر می‌رسد حتی اگر سخن اشعری را بپذیریم، چنین سخنی به معنای [[انکار]] الهی بودن عصمت از سوی هشام نخواهد بود.<ref>[[محمد حسین فاریاب|حسین فاریاب، محمد]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۳.</ref>
===[[قلمرو عصمت]]===
با نگاهی کوتاه به [[امام‌شناسی]] [[هشام بن حکم]]، می‌توان قلمرو عصمت از دیدگاه وی را به دست آورد. امام‌شناسی هشام، حداقل نظریات ذیل را در بحث قلمرو عصمت در پی دارد:
#امام{{ع}}، دست‌کم از [[اشتباه]] و [[فراموشی]] در امور مربوط به [[تبیین دین]] [[معصوم]] است؛ زیرا وی [[وظیفه امام]] را رفع [[تحیر]] و [[سرگردانی]] از [[امت]] با استفاده از [[علوم الهی]] و [[خدادادی]] دانست؛
#امام{{ع}}، از ارتکاب همه [[گناهان]]، معصوم است. وی در این باره می‌گوید: {{متن حدیث|لَا يَسْهُو وَ لَا يَغْلَطُ وَ لَا يَحِيفُ مَعْصُومٍ مِنَ الذُّنُوبِ مُبَرَّإٍ مِنَ الْخَطَايَا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ... وَ أَنْ يَكُونَ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ كُلِّهَا}}<ref>محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۶.</ref>.
اطلاق عبارت فوق از هشام، ممکن است این مطلب را برساند که وی امام را از اشتباه و فراموشی به طور مطلق - اعم از اشتباه در تبیین دین و غیردین- معصوم دانسته است؛ ولی با توجه به فضای [[مناظره]] وی با [[ضرار]] بن [[عمرو]] که موضوع آن، تعیین [[وظیفه]] [[مردم]] پس از [[رسول خدا]]{{صل}} و [[لزوم]] [[رجوع]] آنها به امام برای دانستن [[تکالیف شرعی]] است<ref>{{متن حدیث|قَالَ هِشَامٌ لَا يَخْلُو الْكَلَامُ فِي هَذَا مِنْ أَحَدِ ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ إِمَّا أَنْ يَكُونَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَفَعَ التَّكْلِيفَ عَنِ الْخَلْقِ بَعْدَ الرَّسُولِ{{صل}} فَلَمْ يُكَلِّفْهُمْ وَ لَمْ يَأْمُرْهُمْ وَ لَمْ يَنْهَهُمْ فَصَارُوا بِمَنْزِلَةِ السِّبَاعِ وَ الْبَهَائِمِ الَّتِي لَا تَكْلِيفَ عَلَيْهَا أَ فَتَقُولُ هَذَا يَا ضِرَارُ إِنَّ التَّكْلِيفَ عَنِ النَّاسِ مَرْفُوعٌ بَعْدَ الرَّسُولِ{{صل}} قَالَ لَا أَقُولُ هَذَا قَالَ هِشَامٌ فَالْوَجْهُ الثَّانِي يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ النَّاسُ الْمُكَلَّفُونَ قَدِ اسْتَحَالُوا بَعْدَ الرَّسُولِ{{صل}} عُلَمَاءَ فِي مِثْلِ حَدِّ الرَّسُولِ فِي الْعِلْمِ حَتَّى لَا يَحْتَاجَ أَحَدٌ إِلَى أَحَدٍ فَيَكُونُوا كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَغْنَوْا بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَصَابُوا الْحَقَّ الَّذِي لَا اخْتِلَافَ فِيهِ أَ فَتَقُولُ هَذَا إِنَّ النَّاسَ اسْتَحَالُوا عُلَمَاءَ حَتَّى صَارُوا فِي مِثْلِ حَدِّ الرَّسُولِ فِي الْعِلْمِ بِالدِّينِ حَتَّى لَا يَحْتَاجَ أَحَدٌ إِلَى أَحَدٍ مُسْتَغْنِينَ بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ غَيْرِهِمْ فِي إِصَابَةِ الْحَقِّ قَالَ لَا أَقُولُ هَذَا وَ لَكِنَّهُمْ يَحْتَاجُونَ إِلَى غَيْرِهِمْ قَالَ فَبَقِيَ الْوَجْهُ الثَّالِثُ وَ هُوَ أَنَّهُ لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْ عَالِمٍ يُقِيمُهُ الرَّسُولُ لَهُمْ لَا يَسْهُو وَ لَا يَغْلَطُ وَ لَا يَحِيفُ مَعْصُومٌ مِنَ الذُّنُوبِ مُبَرَّءٌ مِنَ الْخَطَايَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ}}؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۵-۳۶۶).</ref>، می‌توان گفت که به دلیل تمام نبودن مقدمات [[حکمت]]، این ظهور منعقد نشده است. بنابراین [[مقام]] بحث وی، تنها [[اشتباه]] و [[سهو]] در امور مربوط به [[تبیین دین]] است.
البته توجه به این نکته لازم است که [[هشام بن حکم]] واژه «[[عصمت]]» و «[[معصوم]]» را تنها درباره [[گناهان]] به کار برده است؛ اما مبرا بودن از اشتباه و [[فراموشی]] در امور مربوط به [[دین]] نیز - با توجه به عبارت یادشده - از باورهای [[قطعی]] هشام است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|حسین فاریاب، محمد]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۹۶.</ref>


== پرسش مستقیم ==
== پرسش مستقیم ==
۷۳٬۳۴۳

ویرایش