پرش به محتوا

بنی‌ربیعه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۵۲۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۲
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۴: خط ۵۴:
[[بنی ربیعه]] و نام آوران [[عبدالقیس]] آن تا [[زمان]] [[خلافت]] [[عثمان بن عفان]] بیشتر سرگرم کشورگشائی و [[تسخیر]] شهرهای گوناگون بودند و چندان توجه جدی به امور داخلی [[خلافت اسلامی]] [[مدینه]] نداشتند. وقوع تحولات [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] نظیر فسادهای گسترده سیاسی و [[مالی]]، ایجاد شکاف‌های [[عظیم]] طبقاتی و [[تسلط]] [[روز]] افزون [[بنی امیه]] بر ارکان اجرائی و [[تصمیم‌گیری]] خلافت مدینه، توجه این [[قبیله]] را به سوی این دگرگونی‌ها جلب کرد. مردان عبدالقیس به [[رهبری]] [[حکیم بن جبله عبدی]]، [[درع بن عباد عبدی]] و [[سدوس بن عبس شنی]]<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۱۹۶.</ref> همزمان با [[اعتراض]] عناصر هم قبیله [[کوفی]] خود نظیر [[زید بن صوحان]]، تلاش زیادی برای دفع [[مفاسد]] و برگرداندن اوضاع [[جامعه]] به [[عصر نبوی]]{{صل}} از خود نشان داده و [[تبلیغات]] زیادی به راه انداختند و به همراه مشاهیر و سردارانی همچو [[مالک اشتر]]، [[عبدالله بن امم]]، [[زیاد بن نصر]] به سوی مدینه رهسپار شدند.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۲۶.</ref> [[خلیفه سوم]]، به جای رسیدگی به شکایت‌ها، دستور داد تا [[رهبران]] معترض عبدالقیس- صَعصَعه و زید بن صوحان- و همچنین [[کمیل بن زیاد نخعی]]، [[عامر بن قیس]]، [[عمرو بن حموح خُزاعی]] را به [[شام]] نزد [[معاویه]] [[تبعید]] کنند.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref> این سرشناسان دنیای [[اسلام]]، [[شجاعانه]]، بر [[سیاست‌ها]] و عملکردهای [[عثمان]] و [[کارگزاران]] او زبان به اعتراض گشودند. این امر موجب [[خشم]] معاویه گردید و دستور داد تا مالک اشتر و [[عمرو بن زراره عدسی]] را [[زندانی]] کنند. با اعتراض [[صعصعه بن صوحان]]، نسبت به این عمل،<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۳۸.</ref> معاویه از [[بیم]] بالا گرفتن [[فتنه]] و [[نارضایتی]] آنان را [[آزاد]] کرد و در طی نامه‌ای به عثمان، حضور این افراد را در شام مایه خطر دانست و پیشنهاد بازگشت آنان را داد. با ادامه سیاست‌های [[اشتباه]] عثمان و عدم توجه به [[اصلاح امور]]، [[حَکِیم بن جَبَله عبدی]] با دویست و پنچاه مرد از [[بصره]]، [[مالک اشتر]] با صد مرد از [[کوفه]]، [[سودان بن حمران مرادی]] با چهار صد مرد از [[مصر]] در [[مدینه]] گرد هم آمده و مصمم بودند که [[عثمان]] باید [[خلع]] یا کشته شود. <ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۰۵-۱۰۶؛ بهادر قیم، مسعود ولی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۱.</ref>
[[بنی ربیعه]] و نام آوران [[عبدالقیس]] آن تا [[زمان]] [[خلافت]] [[عثمان بن عفان]] بیشتر سرگرم کشورگشائی و [[تسخیر]] شهرهای گوناگون بودند و چندان توجه جدی به امور داخلی [[خلافت اسلامی]] [[مدینه]] نداشتند. وقوع تحولات [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] نظیر فسادهای گسترده سیاسی و [[مالی]]، ایجاد شکاف‌های [[عظیم]] طبقاتی و [[تسلط]] [[روز]] افزون [[بنی امیه]] بر ارکان اجرائی و [[تصمیم‌گیری]] خلافت مدینه، توجه این [[قبیله]] را به سوی این دگرگونی‌ها جلب کرد. مردان عبدالقیس به [[رهبری]] [[حکیم بن جبله عبدی]]، [[درع بن عباد عبدی]] و [[سدوس بن عبس شنی]]<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۱۹۶.</ref> همزمان با [[اعتراض]] عناصر هم قبیله [[کوفی]] خود نظیر [[زید بن صوحان]]، تلاش زیادی برای دفع [[مفاسد]] و برگرداندن اوضاع [[جامعه]] به [[عصر نبوی]]{{صل}} از خود نشان داده و [[تبلیغات]] زیادی به راه انداختند و به همراه مشاهیر و سردارانی همچو [[مالک اشتر]]، [[عبدالله بن امم]]، [[زیاد بن نصر]] به سوی مدینه رهسپار شدند.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۲۶.</ref> [[خلیفه سوم]]، به جای رسیدگی به شکایت‌ها، دستور داد تا [[رهبران]] معترض عبدالقیس- صَعصَعه و زید بن صوحان- و همچنین [[کمیل بن زیاد نخعی]]، [[عامر بن قیس]]، [[عمرو بن حموح خُزاعی]] را به [[شام]] نزد [[معاویه]] [[تبعید]] کنند.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref> این سرشناسان دنیای [[اسلام]]، [[شجاعانه]]، بر [[سیاست‌ها]] و عملکردهای [[عثمان]] و [[کارگزاران]] او زبان به اعتراض گشودند. این امر موجب [[خشم]] معاویه گردید و دستور داد تا مالک اشتر و [[عمرو بن زراره عدسی]] را [[زندانی]] کنند. با اعتراض [[صعصعه بن صوحان]]، نسبت به این عمل،<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۳۸.</ref> معاویه از [[بیم]] بالا گرفتن [[فتنه]] و [[نارضایتی]] آنان را [[آزاد]] کرد و در طی نامه‌ای به عثمان، حضور این افراد را در شام مایه خطر دانست و پیشنهاد بازگشت آنان را داد. با ادامه سیاست‌های [[اشتباه]] عثمان و عدم توجه به [[اصلاح امور]]، [[حَکِیم بن جَبَله عبدی]] با دویست و پنچاه مرد از [[بصره]]، [[مالک اشتر]] با صد مرد از [[کوفه]]، [[سودان بن حمران مرادی]] با چهار صد مرد از [[مصر]] در [[مدینه]] گرد هم آمده و مصمم بودند که [[عثمان]] باید [[خلع]] یا کشته شود. <ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۰۵-۱۰۶؛ بهادر قیم، مسعود ولی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۱.</ref>


=== بنی ربیعه و حکومت علی{{ع}} ===
=== [[بنی ربیعه]] و [[حکومت علی]]{{ع}} ===
پس از قتل خلیفه سوم، حُکیم بن جبله عبدی<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲.</ref> صعصعه و زید بن صوحان عبدی، همراه با اویس قرنی، سلیمان بن صرد خزاعی، عبدالله بن وال، حارث همدانی و رُشید هَجری در مدینه با امام علی{{ع}} بیعت کردند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۵۷-۵۹.</ref> دیری نگذشت که طلحه و زبیر همراه با عایشه و جمعی دیگر بیعت شکستند و رو سوی بصره آوردند. آنان پیش از ورود به بصره، جهت فراهم آوردن یاران بیشتر، به نامه نگاری با بزرگان و سران قبایل بصره -از جمله بزرگان ربیعه- پرداختند. در نامه طلحه و زبیر به منذر بن ربیعه، آنها منذر را به خونخواهی عثمان دعوت کردند اما او با این پاسخ که «عثمان تا زمانی که در میان شما بود خوار و زبون بود؛ شما از چه زمان به این آگاهی و دانش (مظلوم بودن عثمان و لزوم خونخواهی او) دست یافتید» از پذیرش دعوت آنان امتناع کرد.<ref>ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۸۰؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۰۵</ref> عایشه هم، در نامه‌هایی مشابه به زید بن صوحان<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۱۶.</ref> و صعصعة بن صوحان، از آنها خواست که به یاری شان برخیزند و اگر چنین نکردند لااقل مردم را از هواداری علی{{ع}} باز دارند. صعصعه در پاسخ به او، با یادآوری این که خداوند در قرآن، جهاد را بر مردان و خانه نشینی را بر زنان پیامبر{{صل}} واجب کرده و خواسته عایشه از او، خلاف آیات الهی است، از اجابت خواسته عایشه سرباز زد و به سپاه امیرالمؤمنین{{ع}} پیوست.<ref> قمی، محمد بن حسن؛ العقد النضید و الدر الفرید، ص۱۳۶.</ref> عایشه و طلحه و زبیر همچنین، با ارسال نامه ای به عثمان بن حنیف انصاری -والی بصره-، او را به اطاعت از خود فرا خواندند. عثمان، احنف بن قیس و حکیم بن جبله عبدی را به مشورت فرا خواند و آنان رأی به مقابله با ناکثین دادند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۲۲.</ref> موضوع به شور عمومی نیز گذاشته شد. در آن جلسه هم با سخنان برخی چهره‌های ربعی بصره، تصمیم به مبارزه با پیمان شکنان گرفته شد.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۵.</ref>-<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۸-۳۰.</ref> پس، با ورود بیعت شکنان به بصره، و قصدشان جهت تصرف دار الإماره، عثمان بن حنیف انصاری، به همراه قبایل وفادار به حضرت علی{{ع}} و در رأس شان حکیم بن جبله و قومش عبدالقیس به مقابله با مهاجمان پرداختند و توانستند آنان را تا "السبخه" عقب برانند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۸.</ref> نبرد در فردای آن روز به شدت ادامه یافت. در این جنگ شدید که دامنه آن از بصره خارج و به وادی "زابوقه"<ref> زابوقه نام مکانی در نزدیکی بصره که نبرد جمل در آن رخ داد و سکونتگاه بنو مسمع بن شهاب ازبنی ربیعه می‌‌باشد. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۰۵)</ref> رسید، غیر از شهدای سایر قبایل، پانصد تن از شیوخ عبدالقیس –از قبایل ربیعه- به شهادت رسیدند و تلفات بسیاری هم به جملیان وارد شد.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۰.</ref> با بالا گرفتن شعله‌های جنگ، با وساطت گروهی از زعما و شیوخ بصره، جنگ متوقف شد و دو طرف صلح کردند. برپایه این صلح، دو طرف موافقت کردند که دارالإماره، مسجد بزرگ و بیت المال در دست عثمان بماند و طلحه، زبیر و عایشه در هر کجای بصره که بخواهند بمانند تا امام علی)ع) شخصاً حضور یابد.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱.</ref> اما بیعت شکنان پس از ورود به شهر، عهد شکستند و در یک غافلگیری، به سوی بیت المال یورش بردند و با غارت آن، چهل نفر از سبابجه محافظ بیت المال را از دم تیغ گذراندند و عثمان بن حنیف انصاری را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس موهای سر و صورتش را کندند و از بصره اخراجش کردند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۵۹۸.</ref>-<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۲؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۰-۳۲</ref> حکیم بن جبله عبدی –از بزرگان عبدالقیس در بصره- با دریافت خبر نیرنگ بیعت شکنان، با هفتصد تن و به نقلی سه هزار تن از ربعی‌ها به مقابله با آنان برخاستند که به شهادت او و سه تن از برادرانش و نیز همه کسانی که با او بودند منجر گردید.<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۲۴۷.</ref> امام علی)ع) با شنیدن خبر شهادت حکیم بن جبله و مردان عبدالقیس، بر مرگ آنان بسیار افسوس خوردند و مردم را از عمل طلحه و زبیر آگاه کردند. حضرت ابتدا برای ممانعت از آغاز جنگی گسترده و فراگیر، عبدالله بن عباس و زید بن صوحان عبدی را به عنوان سفیر نزد عایشه فرستاد.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۲۳.</ref> اما چون این سفارت نتیجه ای در بر نداشت، امام علی{{ع}} برای دفع فتنه آنان، سپاهیان خود را به سوی بصره به حرکت درآورد. خبر چون به ربیعه و عبدالقیس رسید، تمامی مردان عبدالقیس- به جز یک نفر- به سرپرستی عمرو بن جَرموز عبدی بیرون رفته، در منزل خُرَیبَه، به سپاه امام {{ع}} پیوستند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۸.</ref> این کار آنان، ستایش علی{{ع}} را در پی داشت؛ پس در تقدیر و تمجید از ایشان عبد القیس را «خیر ربیعه» و فرد فرد مردم ربیعه را «خیر» برشمردند و اشعاری را در وصفشان زمزمه کردند.<ref>       یا لهف نفسی علی ربیعهْ   ربیعةُ السامعة المطیعهْ  
پس از [[قتل]] [[خلیفه سوم]]، [[حُکیم بن جبله عبدی]]<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲.</ref> [[صعصعه]] و [[زید بن صوحان عبدی]]، همراه با [[اویس قرنی]]، [[سلیمان بن صرد خزاعی]]، [[عبدالله بن وال]]، [[حارث همدانی]] و رُشید هَجری در [[مدینه]] با [[امام علی]]{{ع}} [[بیعت]] کردند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۵۷-۵۹.</ref> دیری نگذشت که [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه با [[عایشه]] و جمعی دیگر [[بیعت]] شکستند و رو سوی [[بصره]] آوردند. آنان پیش از ورود به بصره، جهت فراهم آوردن [[یاران]] بیشتر، به [[نامه نگاری]] با بزرگان و سران [[قبایل]] بصره -از جمله بزرگان [[ربیعه]]- پرداختند. در [[نامه]] طلحه و زبیر به منذر بن ربیعه، آنها منذر را به [[خونخواهی عثمان]] [[دعوت]] کردند اما او با این پاسخ که «[[عثمان]] تا زمانی که در میان شما بود [[خوار]] و [[زبون]] بود؛ شما از چه [[زمان]] به این [[آگاهی]] و [[دانش]] ([[مظلوم]] بودن عثمان و [[لزوم]] [[خونخواهی]] او) [[دست]] یافتید» از پذیرش دعوت آنان [[امتناع]] کرد.<ref>ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۸۰؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۰۵</ref> عایشه هم، در نامه‌هایی مشابه به [[زید بن صوحان]]<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۱۶.</ref> و [[صعصعة بن صوحان]]، از آنها خواست که به [[یاری]] شان برخیزند و اگر چنین نکردند لااقل [[مردم]] را از هواداری علی{{ع}} باز دارند. صعصعه در پاسخ به او، با یادآوری این که [[خداوند]] در [[قرآن]]، [[جهاد]] را بر مردان و [[خانه نشینی]] را بر [[زنان پیامبر]]{{صل}} [[واجب]] کرده و خواسته عایشه از او، خلاف [[آیات الهی]] است، از [[اجابت]] خواسته عایشه سرباز زد و به [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} پیوست.<ref> قمی، محمد بن حسن؛ العقد النضید و الدر الفرید، ص۱۳۶.</ref> عایشه و طلحه و زبیر همچنین، با ارسال نامه ای به [[عثمان بن حنیف انصاری]] -[[والی بصره]]-، او را به [[اطاعت]] از خود فرا خواندند. عثمان، [[احنف بن قیس]] و [[حکیم بن جبله عبدی]] را به [[مشورت]] فرا خواند و آنان [[رأی]] به مقابله با [[ناکثین]] دادند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۲۲.</ref> موضوع به [[شور]] عمومی نیز گذاشته شد. در آن جلسه هم با سخنان برخی چهره‌های [[ربعی]] [[بصره]]، [[تصمیم]] به [[مبارزه]] با [[پیمان شکنان]] گرفته شد.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۵.</ref>-<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۸-۳۰.</ref> پس، با ورود [[بیعت]] شکنان به بصره، و قصدشان جهت [[تصرف]] دار الإماره، [[عثمان بن حنیف انصاری]]، به همراه [[قبایل]] [[وفادار]] به [[حضرت علی]]{{ع}} و در رأس شان [[حکیم بن جبله]] و قومش [[عبدالقیس]] به مقابله با مهاجمان پرداختند و توانستند آنان را تا "السبخه" عقب برانند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۸.</ref> [[نبرد]] در فردای آن [[روز]] به شدت ادامه یافت. در این [[جنگ]] شدید که دامنه آن از بصره خارج و به وادی "زابوقه"<ref> زابوقه نام مکانی در نزدیکی بصره که نبرد جمل در آن رخ داد و سکونتگاه بنو مسمع بن شهاب ازبنی ربیعه می‌‌باشد. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۰۵)</ref> رسید، غیر از شهدای سایر قبایل، پانصد تن از شیوخ عبدالقیس –از قبایل [[ربیعه]]- به [[شهادت]] رسیدند و تلفات بسیاری هم به جملیان وارد شد.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۰.</ref> با بالا گرفتن شعله‌های جنگ، با وساطت گروهی از زعما و شیوخ بصره، [[جنگ]] متوقف شد و دو طرف [[صلح]] کردند. برپایه این صلح، دو طرف موافقت کردند که دارالإماره، [[مسجد]] بزرگ و [[بیت المال]] در دست [[عثمان]] بماند و [[طلحه]]، [[زبیر]] و [[عایشه]] در هر کجای بصره که بخواهند بمانند تا [[امام علی]])ع) شخصاً حضور یابد.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱.</ref> اما بیعت شکنان پس از ورود به [[شهر]]، [[عهد]] شکستند و در یک غافلگیری، به سوی بیت المال [[یورش]] بردند و با [[غارت]] آن، چهل نفر از سبابجه [[محافظ]] بیت المال را از دم تیغ گذراندند و عثمان بن حنیف انصاری را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس موهای سر و صورتش را کندند و از [[بصره]] اخراجش کردند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه، ج۱، ص۵۹۸.</ref>-<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۲؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۰-۳۲</ref> [[حکیم بن جبله عبدی]] –از بزرگان [[عبدالقیس]] در بصره- با دریافت خبر [[نیرنگ]] [[بیعت]] شکنان، با هفتصد تن و به [[نقلی]] سه هزار تن از ربعی‌ها به مقابله با آنان برخاستند که به [[شهادت]] او و سه تن از برادرانش و نیز همه کسانی که با او بودند منجر گردید.<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۲۴۷.</ref> [[امام علی]])ع) با شنیدن خبر شهادت [[حکیم بن جبله]] و مردان عبدالقیس، بر [[مرگ]] آنان بسیار [[افسوس]] خوردند و [[مردم]] را از [[عمل]] [[طلحه]] و [[زبیر]] [[آگاه]] کردند. [[حضرت]] ابتدا برای ممانعت از آغاز [[جنگی]] گسترده و فراگیر، [[عبدالله بن عباس]] و [[زید بن صوحان عبدی]] را به عنوان [[سفیر]] نزد [[عایشه]] فرستاد.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۲۳.</ref> اما چون این [[سفارت]] نتیجه ای در بر نداشت، امام علی{{ع}} برای دفع [[فتنه]] آنان، [[سپاهیان]] خود را به سوی بصره به حرکت درآورد. خبر چون به [[ربیعه]] و عبدالقیس رسید، تمامی مردان عبدالقیس- به جز یک نفر- به [[سرپرستی]] [[عمرو]] بن جَرموز [[عبدی]] بیرون رفته، در [[منزل]] خُرَیبَه، به [[سپاه امام]]{{ع}} پیوستند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۸.</ref> این کار آنان، [[ستایش]] علی{{ع}} را در پی داشت؛ پس در تقدیر و [[تمجید]] از ایشان [[عبد القیس]] را «خیر ربیعه» و فرد فرد مردم ربیعه را «خیر» برشمردند و اشعاری را در وصفشان زمزمه کردند.<ref> یا لهف نفسی علی ربیعهْ ربیعةُ السامعة المطیعهْ  
      قد سبقتنی فیهم الوقیعهْ   دعا علیٌّ دعوة سمیعهْ  
قد سبقتنی فیهم الوقیعهْ [[دعا]] علیٌّ [[دعوة]] سمیعهْ  
            حلُّوا بها المنزلة الرفیعهْ (طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۴۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۲۶.)</ref> پس دو<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۶۲.</ref> یا چهار هزار تن<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.</ref> از عبدی‌ها فراهم آمدند. و امام{{ع}} به سوی جملیان حرکت کردند. علی{{ع}} پس از حرکت از ذی قار، بار دیگر، صعصعه بن صوحان عبدی را با نامه ای نزد ناکثین فرستاد و آنان را نسبت به اعمالشان بیم داد و آنها را به اطاعت از خود دعوت کرد. صعصعه نزد طلحه و زبیر و عایشه رفت و پیغام حضرت را به آنها رسانید ولی آنها اطاعت نکردند و واقعه عظیم جنگ جمل را در سال ۳۶ هجری پدید آوردند.<ref> شیخ مفید، الجمل، ص۱۶۷.</ref> در روز جمل، با صف بندی دو سپاه در مقابل هم، علی{{ع}} برای قبایل ربعی در میدان -یعنی بکر و تغلب و ربیعه-، پرچم بست<ref>دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۶.</ref> و پس از گماشتن ربیعه بصره و ربیعه کوفه در میمنه سپاه، علباء بن هیثم سدوسی و به نقلی عبد الله بن جعفر را بر ایشان امیر کرد.<ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۰. دینوری، فرمانده ربعی‌ها را محدوج ذهلی عنوان کرده است. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۶.</ref> همچنین، زید بن صوحان که دست چپش را در جنگ جَلولاء از دست داده بود،<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۵۶.</ref> فرمانده سوارگان عبدالقیس کوفه، و حارث بن مُره عبدی، سرداری پیادگانشان و منذر بن جارود عبدی، امیر سواره نظام عبدالقیس بصره را بر عهده داشتند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref>-<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۸-۳۹.</ref> پیش از شروع جنگ، امام علی)ع(برای اتمام حجت؛ داوطلبی از میان ارتش خود خواست تا قرآن را بر گیرد و بیعت شکنان را به اجرای فرامین آن فرا بخواند. جوانی از عبدالقیس به نام مسلم، ندای امام{{ع}} را پاسخ گفت. اما جوان عبدالقیسی به امر سران جمل، به ضرب نیزه به شهادت رسید<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref> و بدین ترتیب، جنگ آغاز شد. در جنگ جمل، ربعی‌ها بیشترین شهدا را در قیاس با قبایل دیگر به خود اختصاص دادند.<ref> منتظر قائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت{{ع}}، ص۲۵۵.</ref> در این روز، آنان شجاعانی نظیر ابوعبیده عبدی،<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.</ref> سیحان و زید بن صوحان را از دست دادند و صعصعه نیز مجروح شد.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.</ref> در این جنگ که سه هزار تن از مردم ربیعه بصره، به یاری علی{{ع}} برخاسته بودند،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۰۶ و ۵۲۸.</ref> گروههایی از قبایل ربیعه نیز در طرف مقابل جنگ شرکت داشتند. <ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۰-۱۱۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۶۴.</ref> مسعودی اشعاری منسوب به امام علی{{ع}} را در تحسین و ستایش از جمعی از قبایل ربیعه که در کنار وی جنگیدند، نقل کرده است.<ref> مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۲۱و۱۲۶.</ref>  
حلُّوا بها المنزلة الرفیعهْ ([[طبری]]، [[تاریخ]] الأمم و الملوک، ج۴، ص۴۸۱؛ [[ابن اثیر]]، [[الکامل]] فی التاریخ، ج۳، ص۲۲۶.)</ref> پس دو<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۶۲.</ref> یا چهار هزار تن<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.</ref> از عبدی‌ها فراهم آمدند. و [[امام]]{{ع}} به سوی جملیان حرکت کردند. علی{{ع}} پس از حرکت از [[ذی قار]]، بار دیگر، [[صعصعه بن صوحان عبدی]] را با [[نامه]] ای نزد [[ناکثین]] فرستاد و آنان را نسبت به اعمالشان [[بیم]] داد و آنها را به [[اطاعت]] از خود [[دعوت]] کرد. [[صعصعه]] نزد [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] رفت و پیغام [[حضرت]] را به آنها رسانید ولی آنها اطاعت نکردند و واقعه [[عظیم]] [[جنگ جمل]] را در [[سال ۳۶ هجری]] پدید آوردند.<ref> شیخ مفید، الجمل، ص۱۶۷.</ref> در [[روز]] [[جمل]]، با صف بندی دو [[سپاه]] در مقابل هم، علی{{ع}} برای [[قبایل]] [[ربعی]] در میدان -یعنی بکر و [[تغلب]] و [[ربیعه]][[پرچم]] بست<ref>دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۶.</ref> و پس از گماشتن ربیعه [[بصره]] و ربیعه [[کوفه]] در [[میمنه]] سپاه، [[علباء بن هیثم سدوسی]] و به [[نقلی]] [[عبد الله بن جعفر]] را بر ایشان [[امیر]] کرد.<ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۰. دینوری، فرمانده ربعی‌ها را محدوج ذهلی عنوان کرده است. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۶.</ref> همچنین، [[زید بن صوحان]] که دست چپش را در [[جنگ]] جَلولاء از دست داده بود،<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۵۶.</ref> [[فرمانده]] سوارگان [[عبدالقیس]] کوفه، و [[حارث]] بن مُره [[عبدی]]، سرداری پیادگانشان و [[منذر بن جارود عبدی]]، امیر سواره [[نظام]] عبدالقیس بصره را بر عهده داشتند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref>-<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۸-۳۹.</ref> پیش از شروع جنگ، [[امام علی]])ع(برای [[اتمام حجت]]؛ داوطلبی از میان [[ارتش]] خود خواست تا [[قرآن]] را بر گیرد و [[بیعت]] شکنان را به اجرای [[فرامین]] آن فرا بخواند. [[جوانی]] از عبدالقیس به نام مسلم، ندای [[امام]]{{ع}} را پاسخ گفت. اما [[جوان]] عبدالقیسی به امر سران [[جمل]]، به ضرب نیزه به [[شهادت]] رسید<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref> و بدین ترتیب، [[جنگ]] آغاز شد. در [[جنگ جمل]]، ربعی‌ها بیشترین [[شهدا]] را در [[قیاس]] با [[قبایل]] دیگر به خود اختصاص دادند.<ref> منتظر قائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت{{ع}}، ص۲۵۵.</ref> در این [[روز]]، آنان شجاعانی نظیر [[ابوعبیده]] [[عبدی]]،<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.</ref> [[سیحان]] و [[زید بن صوحان]] را از دست دادند و [[صعصعه]] نیز مجروح شد.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.</ref> در این [[جنگ]] که سه هزار تن از [[مردم]] [[ربیعه]] [[بصره]]، به [[یاری]] علی{{ع}} برخاسته بودند،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۰۶ و ۵۲۸.</ref> گروههایی از قبایل ربیعه نیز در طرف مقابل جنگ شرکت داشتند. <ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۰-۱۱۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۶۴.</ref> [[مسعودی]] اشعاری منسوب به [[امام علی]]{{ع}} را در [[تحسین]] و [[ستایش]] از جمعی از قبایل ربیعه که در کنار وی جنگیدند، نقل کرده است.<ref> مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۲۱و۱۲۶.</ref>  
در صفین در سال ۳۷ هجری نیز مردان قبایل ربیعه حضوری پررنگ و فعال داشتند. در این جنگ، امام علی)ع(، جناح راست سپاه خویش را با اتکا به رزم آوران بنی ربیعه و بطونش -از جمله عبدالقیس- استوار ساخت و عبدالله بن عباس را فرمانده ایشان قرار داد و در رده‌های پایین‌تر فرماندهی این جناح، برخی از مردم این قوم را سمت فرماندهی داد. پس صعصة بن صوحان را بر ربیعه کوفه گماشت<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۲۸.</ref> و فرماندهی پیادگانِ جناح چپ را به حارث بن مره عبدی سپرد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ترجمه، ص۲۱۲.</ref> ایشان همچنین، ریاست ذهلی‌های کوفه یزید بن رویم شیبانی و بر ذهل بصره خالد بر معمر سدوسی سپرد<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵.</ref>و با پشتیبانی عبدالقیسی‌های کوفی به ریاست عبدالله بن طفیل و عبدالقیسی‌های بصری به رهبری عمر و بن حنظله لشکریان خویش را تقویت کرد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ترجمه، ص۲۱۳.</ref>حملات پی در پی قبایل ربیعه بر صفوف سپاه معاویه در صفین، عرصه را چنان بر شامیان تنگ کرد که عمروبن عاص به امید آنکه برخی از آنان را به خدمت معاویه در آورد، نزد آنان رفت. اما در گفتگو با عقیل بن نویره عبدی –نماینده عبدالقیس و ربیعه- پاسخ دردناکی دریافت کرد<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۰.</ref> و طحل بن اسود از بنی ربیعه و مردانی از بنی عنتره و بنی هضم هم عمرو بن عاص را با تندی جواب دادند.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۱-۶۲۲.</ref> در روز پنجم نبرد صفین و نیز روز نهم -که یکی از سخت‌ترین روزهای نبرد صفین بود-، قبایل ربیعه به فرماندهی عبدالله بن عباس بارها در برابر حملات شدید سپاه حمیریان شام به فرماندهی ذوالکلاع حمیری و عبیدالله بن عمر ایستادگی کردند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.</ref> مردان ربیعه پس از شهادت پرچمدارشان ابوعرفاء جبلة بن عطیة ذهلی به شدت بر صفوف اهل شام و حمیریان یورش آوردند؛ چندان که کشته‌های دو طرف فزونی گرفت و زیاد بن خصفه تیمی –از تیم اللات از بطون قبیله ربیعه- از نابودی قبیله ربیعه ترسید و به قومش ندا در داد که به کمک ایشان بشتابند و ذوالکلاع و عبیدالله را عقب برانند و گرنه ربیعه هلاک می‌‌شود. پس سواران عبدالقیس چونان ابری سیاه بر میمنه سپاه معاویه وذوالکلاع و یاران حمیری‌اش تاختند. جنگ بالا گرفت تا این که ذوالکلاع کشته شد.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۷؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.</ref>-<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۹-۴۰.</ref> و عبیدالله بن عمر به ضربت عبدالله بن سوار عبدی به قتل رسید.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۹۳.</ref> پیروزی سپاه امام{{ع}} در روز نهم به گونه‌ای بود که مذحج و همدان و ربیعه تا سراپرده معاویه پیش رفتند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۶.</ref> در این هنگام معاویه با عمرو بن عاص از بلایی که عراقی‌ها بر سر آنها آوردند، گفت و عرضه داشت که بی‌گمان در معرض خطری بزرگ افتاده است. عمرو بن عاص هم گفت: «اگر ربیعیان چنان ناقه ای که به گشن خود گراید پیرامون علی{{ع}} گرد آیند، ضربه ای واقعی و هجومی سخت از جانب آنها خواهی دید؛ چنان ضربتی که تا کنون هیچ زنی بر سوگ کشتگان آن ننشسته باشد». <ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۰۵.</ref> نقل است: در صبح روز دهم، ربیعه پیرامون علی{{ع}} چون سپیدی چشم بر گرد سیاهی آن حلقه زدند و خالد بن معمّر سدوسی –از بزرگان ربیعه- در قوم خود ندا در داد که کیست که دل از جان بشوید و جانش را با خدا معامله کند؟ پس هفت هزار تن با او بیعت کردند که تا به سراپرده معاویه نرسند، به عقب بر نگردند. پس غلاف شمشیر بشکستند و تاختند تا به سراپرده معاویه رسیدند. در روایتی دیگر آمده که چون علی{{ع}} به فوجها و پرچم‌های ربیعه رسید عتّاب بن لقیط، قوم خود را ندا در داد که: چون علی{{ع}} به پرچم‌های شما پناه آورد، اگر به ایشان آسیبی برسد (در نزد عرب) رسوا می‌‌شوید. شقیق بن ثور هم گفت: «اگر علی{{ع}} در میان شما آسیبی ببیند و یک تن از شما زنده بماند، شما را در پیشگاه عرب عذری نماند» و در ادامه شکر زندگی [و حیات آبرومندانه] را در گرو حمایت و دفاع از آن حضرت عنوان کرد. پس ربعی‌ها چنان نبردی کردند که تا پیش از آن سابقه نداشت. در هنگامه نبرد، آنان با هم پیمان بستند که به عقب بر نگردند تا به مقر فرماندهی معاویه برسند. چون معاویه در ایشان نگریست و دید که آنان همچنان می‌‌تازند گفت:
در [[صفین]] در [[سال ۳۷ هجری]] نیز مردان قبایل ربیعه حضوری پررنگ و فعال داشتند. در این جنگ، امام علی)ع(، جناح راست [[سپاه]] خویش را با اتکا به رزم آوران [[بنی ربیعه]] و بطونش -از جمله [[عبدالقیس]]- [[استوار]] ساخت و [[عبدالله بن عباس]] را [[فرمانده]] ایشان قرار داد و در رده‌های [[پایین‌تر]] [[فرماندهی]] این جناح، برخی از مردم این [[قوم]] را سمت فرماندهی داد. پس صعصة بن صوحان را بر ربیعه [[کوفه]] گماشت<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۲۸.</ref> و فرماندهی پیادگانِ [[جناح چپ]] را به [[حارث بن مره عبدی]] سپرد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ترجمه، ص۲۱۲.</ref> ایشان همچنین، [[ریاست]] ذهلی‌های کوفه [[یزید بن رویم شیبانی]] و بر [[ذهل]] بصره خالد بر [[معمر]] سدوسی سپرد<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵.</ref>و با [[پشتیبانی]] عبدالقیسی‌های [[کوفی]] به [[ریاست]] [[عبدالله بن طفیل]] و عبدالقیسی‌های [[بصری]] به [[رهبری]] [[عمر]] و بن [[حنظله]] [[لشکریان]] خویش را تقویت کرد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ترجمه، ص۲۱۳.</ref>حملات پی در پی [[قبایل]] [[ربیعه]] بر صفوف [[سپاه معاویه]] در [[صفین]]، عرصه را چنان بر [[شامیان]] تنگ کرد که عمروبن عاص به [[امید]] آنکه برخی از آنان را به [[خدمت]] [[معاویه]] در آورد، نزد آنان رفت. اما در [[گفتگو]] با [[عقیل]] بن نویره [[عبدی]] –نماینده [[عبدالقیس]] و ربیعه- پاسخ دردناکی دریافت کرد<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۰.</ref> و طحل بن [[اسود]] از [[بنی ربیعه]] و مردانی از بنی عنتره و بنی هضم هم [[عمرو بن عاص]] را با [[تندی]] جواب دادند.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۱-۶۲۲.</ref> در [[روز]] پنجم [[نبرد صفین]] و نیز روز نهم -که یکی از سخت‌ترین روزهای نبرد صفین بود-، قبایل ربیعه به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن عباس]] بارها در برابر حملات شدید [[سپاه]] [[حمیریان]] [[شام]] به فرماندهی [[ذوالکلاع حمیری]] و [[عبیدالله بن عمر]] [[ایستادگی]] کردند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.</ref> مردان ربیعه پس از [[شهادت]] پرچمدارشان [[ابوعرفاء جبلة بن عطیة ذهلی]] به شدت بر صفوف [[اهل شام]] و حمیریان [[یورش]] آوردند؛ چندان که کشته‌های دو طرف فزونی گرفت و [[زیاد بن خصفه تیمی]] –از [[تیم]] اللات از بطون [[قبیله ربیعه]]- از نابودی قبیله ربیعه ترسید و به قومش ندا در داد که به کمک ایشان بشتابند و [[ذوالکلاع]] و عبیدالله را عقب برانند و گرنه ربیعه هلاک می‌‌شود. پس سواران عبدالقیس چونان ابری سیاه بر [[میمنه]] سپاه معاویه وذوالکلاع و [[یاران]] حمیری‌اش تاختند. [[جنگ]] بالا گرفت تا این که ذوالکلاع کشته شد.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۷؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.</ref>-<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۹-۴۰.</ref> و عبیدالله بن عمر به ضربت عبدالله بن سوار عبدی به [[قتل]] رسید.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۹۳.</ref>[[پیروزی]] [[سپاه امام]]{{ع}} در روز نهم به گونه‌ای بود که [[مذحج]] و [[همدان]] و [[ربیعه]] تا سراپرده [[معاویه]] پیش رفتند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۳۰۶.</ref> در این هنگام معاویه با [[عمرو بن عاص]] از بلایی که [[عراقی‌ها]] بر سر آنها آوردند، گفت و عرضه داشت که بی‌گمان در معرض خطری بزرگ افتاده است. عمرو بن عاص هم گفت: «اگر ربیعیان چنان [[ناقه]] ای که به گشن خود گراید پیرامون علی{{ع}} گرد آیند، ضربه ای [[واقعی]] و هجومی سخت از جانب آنها خواهی دید؛ چنان ضربتی که تا کنون هیچ زنی بر سوگ کشتگان آن ننشسته باشد». <ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۰۵.</ref> نقل است: در صبح [[روز]] دهم، [[ربیعه]] پیرامون علی{{ع}} چون سپیدی چشم بر گرد سیاهی آن حلقه زدند و خالد بن معمّر سدوسی –از بزرگان ربیعه- در [[قوم]] خود ندا در داد که کیست که [[دل]] از [[جان]] بشوید و جانش را با [[خدا]] [[معامله]] کند؟ پس هفت هزار تن با او [[بیعت]] کردند که تا به سراپرده معاویه نرسند، به عقب بر نگردند. پس غلاف [[شمشیر]] بشکستند و تاختند تا به سراپرده معاویه رسیدند. در روایتی دیگر آمده که چون علی{{ع}} به فوجها و پرچم‌های ربیعه رسید عتّاب بن [[لقیط]]، قوم خود را ندا در داد که: چون علی{{ع}} به پرچم‌های شما [[پناه]] آورد، اگر به ایشان آسیبی برسد (در نزد [[عرب]]) [[رسوا]] می‌‌شوید. [[شقیق بن ثور]] هم گفت: «اگر علی{{ع}} در میان شما آسیبی ببیند و یک تن از شما زنده بماند، شما را در پیشگاه عرب عذری نماند» و در ادامه [[شکر]] [[زندگی]] [[حیات]] آبرومندانه] را در گرو [[حمایت]] و [[دفاع]] از آن [[حضرت]] عنوان کرد. پس ربعی‌ها چنان نبردی کردند که تا پیش از آن سابقه نداشت. در هنگامه [[نبرد]]، آنان با هم [[پیمان]] بستند که به عقب بر نگردند تا به مقر [[فرماندهی]] معاویه برسند. چون معاویه در ایشان نگریست و دید که آنان همچنان می‌‌تازند گفت:
        اذا قلت قد ولّت ربیعة اقبلت   کتائب منهم کالجبال تجالد  
اذا قلت قد ولّت [[ربیعة]] اقبلت کتائب منهم کالجبال تجالد  
«آن دم گفتم: ربیعه با فوجهایش بسان کوههایی که از جا بجنبد، رو به میدان نهاده‌اند». سپس فرار کرد و به یکی از پناهگاههای لشکر پناه جست و از آنجا به خالد بن معمر سدوسی –فرمانده ربعییان در صفین- پیغام داد که «به راستی امروز تو بر ما پیروز شدی ولی اگر این پیروزی را ناتمام بگذاری، فرمانروایی خراسان از آن تو باشد». خالد نیز به این وعده طمع بست و کار جنگ را که در شرف پیروزی بود، ناتمام گذاشت.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۰۶.</ref>
«آن دم گفتم: [[ربیعه]] با فوجهایش بسان کوههایی که از جا بجنبد، رو به میدان نهاده‌اند». سپس فرار کرد و به یکی از پناهگاههای [[لشکر]] [[پناه]] جست و از آنجا به [[خالد بن معمر سدوسی]] –فرمانده ربعییان در [[صفین]]- پیغام داد که «به [[راستی]] امروز تو بر ما [[پیروز]] شدی ولی اگر این [[پیروزی]] را ناتمام بگذاری، [[فرمانروایی]] [[خراسان]] از آن تو باشد». خالد نیز به این [[وعده]] [[طمع]] بست و کار [[جنگ]] را که در [[شرف]] پیروزی بود، ناتمام گذاشت.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۰۶.</ref>
مردم قبیله ربیعه -علی رغم برخی خیانت‌های صورت گرفته از سوی برخی از رؤسایشان،- در مجموع، در صفین، بسیار پر فروغ و تأثیرگذار ظاهر شدند و نقش آفرین بسیاری از حوادث و وقایع این جنگ شدند. از افتخارات قبیله ربیعه در این جنگ همین بس که علی{{ع}} از آنان به عنوان "زره و نیزه "خود یاد کردند<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۰۲.</ref> و اشعاری نیز در تمجید آنان نقل فرمودند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۸۹-۲۹۰؛ ابن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۷-۳۸</ref> بی‌تردید، با جانبازی و فداکاری چنین قبایلی بود که مالک اشتر تا نزدیکی‌های خیمه سرای معاویه و سران شام پیش رفت که اگر توطئه افراشتن قرآنها بر سر نیزه نبود، کار سپاه شام یکسره می‌‌شد اما نیرنگ عمروعاص کار ساز گردید و شکافی عظیم در سپاه عراق پدیدار شد و ماجرای حکمیت که در باب آن سخن‌ها رفته، به وقوع پیوست. وقوع این حادثه، دلهای سران ربیعه را به درد آورد. آنها پیرامون وجود امام علی{{ع}} گرد آمدند وبا به زبان راندن سخنانی، اطاعت و فرمانبرداری خویش را از آن حضرت ابراز داشتند.<ref> در باب این موضوع و سخنان ایشان ر. ک. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۲.</ref>  
[[مردم]] [[قبیله ربیعه]] -علی رغم برخی خیانت‌های صورت گرفته از سوی برخی از رؤسایشان،- در مجموع، در صفین، بسیار پر فروغ و تأثیرگذار ظاهر شدند و نقش آفرین بسیاری از حوادث و وقایع این جنگ شدند. از افتخارات قبیله ربیعه در این جنگ همین بس که علی{{ع}} از آنان به عنوان "[[زره]] و نیزه "خود یاد کردند<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۰۲.</ref> و اشعاری نیز در [[تمجید]] آنان نقل فرمودند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۸۹-۲۹۰؛ ابن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۷-۳۸</ref> بی‌تردید، با [[جانبازی]] و [[فداکاری]] چنین قبایلی بود که [[مالک اشتر]] تا نزدیکی‌های [[خیمه]] سرای [[معاویه]] و سران [[شام]] پیش رفت که اگر [[توطئه]] افراشتن قرآنها بر سر نیزه نبود، کار [[سپاه شام]] یکسره می‌‌شد اما [[نیرنگ]] [[عمروعاص]] کار ساز گردید و شکافی [[عظیم]] در [[سپاه عراق]] پدیدار شد و ماجرای [[حکمیت]] که در باب آن سخن‌ها رفته، به وقوع پیوست. وقوع این حادثه، دلهای سران [[ربیعه]] را به درد آورد. آنها پیرامون [[وجود امام]] علی{{ع}} گرد آمدند وبا به زبان راندن سخنانی، [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] خویش را از آن [[حضرت]] ابراز داشتند.<ref> در باب این موضوع و سخنان ایشان ر. ک. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۲.</ref>  
  از دیگر وقایع ایام حکومت علی{{ع}} که ربعی‌ها در آن نقشی فعال ایفا نمودند، فتنه عبدالله بن عامر حضرمی است. آغازگر این توطئه شوم، صُحار بن عباس از بزرگان قبیله عبدالقیس بود که با علی{{ع}} مخالف بود و با عشیره‌اش که از آن حضرت طرفداری می‌‌کردند مخالفت می‌‌کرد. او پس از جنگ صفین، نامه ای به معاویه نوشت و او را تشویق کرد تا در بصره دست به فعالیت بزند و او هم عبدالله بن حضرمی را به طرف بصره روانه کرد.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵-۳۸۶.</ref> در این طرح براندازی، معاویه قصد داشت با اعزام ابن حضرمی به بصره نظر قبایل شهر را به نفع خود جلب کند،<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵ به بعد.</ref> اما با پایمردی برخی از بزرگان بصره نظیر عمرو بن مرحوم عبدی<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۳-۳۸۵.</ref> و مثنی بن مخربه عبدی و البته نقش بی‌بدیل و بسیار تأثیر گذار جاریة بن قدامه -نمایندۀ امام علی{{ع}}-، از این نقشه شوم خود طرفی نبست.<ref> ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۸۴ و ۳۱۸.</ref> البته معاویه هم پیش از فرستادن عبدالله‌ بن عامر حضرمی به بصره، وی را از ربیعه برحذر داشته بود و با تشریح خطر آنان، به وی گوشزد کرده بود که: «آنان به دلیل آنکه همگی ترابیه‌ (شیعه)اند، از تو سرپیچی خواهند کرد».<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۴. </ref>  
  از دیگر وقایع ایام [[حکومت علی]]{{ع}} که ربعی‌ها در آن نقشی فعال ایفا نمودند، [[فتنه]] [[عبدالله بن عامر]] حضرمی است. آغازگر این [[توطئه]] شوم، صُحار بن عباس از بزرگان [[قبیله عبدالقیس]] بود که با علی{{ع}} مخالف بود و با عشیره‌اش که از آن [[حضرت]] طرفداری می‌‌کردند [[مخالفت]] می‌‌کرد. او پس از [[جنگ صفین]]، [[نامه]] ای به [[معاویه]] نوشت و او را [[تشویق]] کرد تا در [[بصره]] [[دست]] به فعالیت بزند و او هم عبدالله بن حضرمی را به طرف بصره روانه کرد.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵-۳۸۶.</ref> در این طرح [[براندازی]]، معاویه قصد داشت با اعزام ابن حضرمی به بصره نظر [[قبایل]] [[شهر]] را به نفع خود جلب کند،<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵ به بعد.</ref> اما با [[پایمردی]] برخی از بزرگان بصره نظیر [[عمرو بن مرحوم عبدی]]<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۳-۳۸۵.</ref> و [[مثنی]] بن [[مخربه عبدی]] و البته نقش بی‌بدیل و بسیار تأثیر گذار [[جاریة بن قدامه]] -نمایندۀ [[امام علی]]{{ع}}-، از این نقشه شوم خود طرفی نبست.<ref> ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۸۴ و ۳۱۸.</ref> البته معاویه هم پیش از فرستادن [[عبدالله‌]] بن [[عامر]] حضرمی به بصره، وی را از [[ربیعه]] برحذر داشته بود و با تشریح خطر آنان، به وی گوشزد کرده بود که: «آنان به دلیل آنکه همگی ترابیه‌ ([[شیعه]])اند، از تو [[سرپیچی]] خواهند کرد».<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۴. </ref>  
بنی‌ربیعه در ایام حکومت امیرالمؤمنین{{ع}} همواره نسبت به ایشان وفادار بودند و در نظر و مرآی حضرت نیز، هیچ قبیله‌ای بسان و همتای ربیعه ‌شمرده نمی‌شد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۲، ۱۷۸.</ref> پس از شهادت امام علی{{ع}} و در ایام خلافت امام حسن{{ع}} نیز، ربعی‌ها به همراه قبیلة «همدان‌» یارانی ویژه و پیروانی وفادار برای امام{{ع}} بودند. پس از شکل‌گیری خلافت امام حسن{{ع}}، آنان به حضرت اظهار وفاداری نمودند و جهت جنگ با معاویه، سپاه ایشان را تا ساباط همراهی کردند. در پی آشفتگی سپاه امام حسن{{ع}} در این منطقه و هجوم و سوءقصد خوارج به حضرت، گروهی از ربعیان به همراه قبیله همدان، امام{{ع}} را در پناه خود گرفتند و به محلی امن در مدائن بردند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۲.</ref> وفاداری ربعی‌ها به امام{{ع}} موجب شد تا پس از صلح امام حسن{{ع}}، معاویه والی خود در بصره را از ربیعه برحذر بدارد.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۷۷-۳۷۸.</ref>  
بنی‌ربیعه در ایام [[حکومت امیرالمؤمنین]]{{ع}} همواره نسبت به ایشان [[وفادار]] بودند و در نظر و مرآی حضرت نیز، هیچ قبیله‌ای بسان و همتای ربیعه ‌شمرده نمی‌شد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۲، ۱۷۸.</ref> [[پس از شهادت امام علی]]{{ع}} و در ایام [[خلافت امام حسن]]{{ع}} نیز، ربعی‌ها به همراه قبیلة «همدان‌» یارانی ویژه و پیروانی وفادار برای [[امام]]{{ع}} بودند. پس از شکل‌گیری خلافت امام حسن{{ع}}، آنان به حضرت اظهار [[وفاداری]] نمودند و جهت [[جنگ]] با معاویه، [[سپاه]] ایشان را تا [[ساباط]] [[همراهی]] کردند. در پی [[آشفتگی]] [[سپاه امام حسن]]{{ع}} در این منطقه و [[هجوم]] و سوءقصد [[خوارج]] به [[حضرت]]، گروهی از ربعیان به همراه [[قبیله همدان]]، [[امام]]{{ع}} را در [[پناه]] خود گرفتند و به محلی [[امن]] در [[مدائن]] بردند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۵؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۲.</ref> [[وفاداری]] ربعی‌ها به امام{{ع}} موجب شد تا پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}}، [[معاویه]] [[والی]] خود در [[بصره]] را از [[ربیعه]] برحذر بدارد.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۷۷-۳۷۸.</ref>  


بنی ربیعه و قیام‌های ضد اموی
== بنی ربیعه و قیام‌های ضد اموی ==
الف. قیام حجر بن عدی
الف. قیام حجر بن عدی
قیام حجر بن عدی در سال ۵۱ هجری در کوفه رخ داد اما این قیام به دلایلی آن چنان که بایسته و شایسته است مورد استقبال و حمایت قبایل و طوایف بنام کوفه از جمله بنی ربیعه و طوایف آن قرار نگرفت. از این رو قیام به سرعت به شکست انجامید و حجر و یاران اندکش از جمله صیفی بن فسیل شیبانی ربعی<ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۳۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۳. طبری او را از بنی عامر بن شهران از تیره قحافه شمرده است. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۷۱.</ref> به اسارت نیروهای زیاد بن ابیه –فرماندار اموی کوفه- در آمدند. زیاد بن ابیه با تنظیم شهادتنامه ای علیه حجر،کفر وی و خلع خلیفه را از موارد اتهامی حجر عنوان کرد و از بزرگان کوفه خواست تا زیر این شهادتنامه را امضا کنند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۸-۲۷۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۳.</ref> در این میان، افرادی از قبیله ربیعه و طوایف زیر مجموعه آن همانند عناق بن شرحبیل بن ابی رهم تیمی،<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۴. </ref> یزید بن رویم شیبانی،<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۵.</ref> محفّر بن ثعلبة بن عائذة قریش شیبانی،<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۵.</ref> مصقلة بن هبیره شیبانی،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹.</ref> قعقاع بن شور ذهلی<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹.</ref> و شداد بن منذر بن حارث بن وعله ذهلی<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹</ref> پای این شهادتنامه را امضا کردند. ابن زیاد، حجر و همراهانش را همراه با این شهادتنامه سوی معاویه فرستاد و بزرگانی از کوفه همچون مصقلة بن هبیره شیبانی را با آنها همراه کرد.<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۶.</ref> گفته شده که مردم ربیعه بر کسانی از این قبیله که علیه حجر شهادت دادند، غضب کردند و آنان را بواسطه شهادت دادن علیه دوستان و هم پیمانان خود سرزنش کردند. <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۷۰.</ref>  
قیام حجر بن عدی در سال ۵۱ هجری در کوفه رخ داد اما این قیام به دلایلی آن چنان که بایسته و شایسته است مورد استقبال و حمایت قبایل و طوایف بنام کوفه از جمله بنی ربیعه و طوایف آن قرار نگرفت. از این رو قیام به سرعت به شکست انجامید و حجر و یاران اندکش از جمله صیفی بن فسیل شیبانی ربعی<ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۳۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۳. طبری او را از بنی عامر بن شهران از تیره قحافه شمرده است. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۷۱.</ref> به اسارت نیروهای زیاد بن ابیه –فرماندار اموی کوفه- در آمدند. زیاد بن ابیه با تنظیم شهادتنامه ای علیه حجر،کفر وی و خلع خلیفه را از موارد اتهامی حجر عنوان کرد و از بزرگان کوفه خواست تا زیر این شهادتنامه را امضا کنند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۸-۲۷۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۳.</ref> در این میان، افرادی از قبیله ربیعه و طوایف زیر مجموعه آن همانند عناق بن شرحبیل بن ابی رهم تیمی،<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۴. </ref> یزید بن رویم شیبانی،<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۵.</ref> محفّر بن ثعلبة بن عائذة قریش شیبانی،<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۵.</ref> مصقلة بن هبیره شیبانی،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹.</ref> قعقاع بن شور ذهلی<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹.</ref> و شداد بن منذر بن حارث بن وعله ذهلی<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۶۹</ref> پای این شهادتنامه را امضا کردند. ابن زیاد، حجر و همراهانش را همراه با این شهادتنامه سوی معاویه فرستاد و بزرگانی از کوفه همچون مصقلة بن هبیره شیبانی را با آنها همراه کرد.<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۵، ص۲۵۶.</ref> گفته شده که مردم ربیعه بر کسانی از این قبیله که علیه حجر شهادت دادند، غضب کردند و آنان را بواسطه شهادت دادن علیه دوستان و هم پیمانان خود سرزنش کردند. <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۷۰.</ref>  
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش