جعفر بن علی الهادی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵
جز (جایگزینی متن - '== پانویس == {{پانویس}} {{امام مهدی}}' به '== پانویس == {{پانویس}} ') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
نکاتی درباره این [[روایت]]: | نکاتی درباره این [[روایت]]: | ||
#[[جعفر کذاب]]، خودش را برای [[امامت کبری]] و [[خلافت]] عظمی آماده کرده بود در حالی که فاقد جمیع قابلیتهای [[امامت]] بود و به [[مقام]] جنایات و فسوقش [[آگاه]] بود و این، نشانه عدم [[پرهیزکاری]] و بی مبالاتیاش نسبت به [[دین]] بود و اگر چنین نبود، باید خودش را از این [[مقام]] بلند، کنار میکشید و هنگامی که بعضی [[مردم]]، [[خلافت]] و [[امامت]] را به او تهنیت گفتند، او چیزی نگفت که نشانه این است که تهنیت [[مردم]] را قبول کرده است. | # [[جعفر کذاب]]، خودش را برای [[امامت کبری]] و [[خلافت]] عظمی آماده کرده بود در حالی که فاقد جمیع قابلیتهای [[امامت]] بود و به [[مقام]] جنایات و فسوقش [[آگاه]] بود و این، نشانه عدم [[پرهیزکاری]] و بی مبالاتیاش نسبت به [[دین]] بود و اگر چنین نبود، باید خودش را از این [[مقام]] بلند، کنار میکشید و هنگامی که بعضی [[مردم]]، [[خلافت]] و [[امامت]] را به او تهنیت گفتند، او چیزی نگفت که نشانه این است که تهنیت [[مردم]] را قبول کرده است. | ||
#بین [[شیعه]] مشهور است که بر [[امام]]، کسی جز [[امام]]، [[نماز]] نمیگذارد؛ چون [[نماز]] میت در واقع، دعایی از نمازگزار بر میت است؛ پس چه کسی جز [[امام]]، لیاقت خواندن این [[نماز]] را دارد؟ و هنگامی که جعفر برای [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} جلو رفت، [[خداوند]] خواست که پرده کنار رود و گروهی از مردم- که برای [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} جمع شده بودند- [[امام]] حقیقی را بشناسند که اتمام حجتی برای جعفر و [[امت اسلامی]] باشند. برای این بود که [[امام زمان]] {{ع}} خارج شد و ردای جعفر را گرفت که آماده [[تکبیر]] گفتن [[نماز]] بود، جملهای را ایراد فرمود که در والاترین درجات [[فصاحت]] و [[بلاغت]] است: "ای عمو! عقب برو که من به ادای [[نماز]] بر پدرم [[شایسته]] ترم!!" [[امام]]{{ع}} به او فرمود: "تاخر" پس برای ادای [[نماز]]، اجازه نداد و فرمود: "یا عمّ" و با این کلمه، [[امام]]{{ع}} خبر داد که جعفر، عموی اوست؛ پس [[امام]]، پسر برادر جعفر است. بیشک [[امام زمان]] {{ع}} با این جمله، [[شایستگی]] خود به [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} را ثابت میکند و میفرماید: "[[علی]] ابی"، این کلمه، هم اثبات [[نسب]] و هم اثبات [[امامت]] اوست، به سبب اینکه کسی جز [[امام]] بر [[امام]] [[نماز]] نمیگذارد برای اینکه او ولی و [[وارث]] میت است. به این صورت روشن شد که جعفر، هیچ حقی ندارد و جعفر از نزد جنازه باز میگردد و هیچ گونه مقاومتی در مقابل این کودک نمیتواند، انجام دهد و به چه شکلی قدرتش را از دست میدهد؟! چگونه میشود که چنین مردی با چنین ادعایی، این گونه از کودکی بترسد؟! آیا این چیزی جز [[قدرت]] و هیبت [[امام]] است؟ که ذرهای از آن نزد جعفر و امثال او پیدا نمیشود برای چه رنگ جعفر زرد میگردد؟! و برای چه خجالت و سستی را جلوی مردمی که به سبب [[امامت]] به او تهنیت میگفتند، [[تحمل]] میکند؟ و برای چه خودش را [[تکذیب]] میکند به وسیله کلمه "تاخر یا عم" که از آن کودک شنید؟! نگاه کن به [[حق]] که چگونه ظاهر میشود! و به [[باطل]] که چگونه رانده شد! بعضی از شیعههای اهل [[بصره]] از او پرسیدند:ای آقای من! کودک کیست؟ سائل از آن کودک میپرسد تا جعفر را وادار به اعتراف به [[امام زمان]] {{ع}} کند و او قسم به [[خدا]] یاد میکند که او را ندیدهام و نمیشناسم. ای جعفر! کار تو عجیب است!!چون [[احمد بن اسحاق قمی]]- که در [[قم]] زندگی میکرد- آن کودک را میشناخت؛ اما تو او را نمیشناسی؟! و بسیاری از شیعههای دور و نزدیک، [[امام زمان]] {{ع}} را در زمان پدرش [[امام عسکری]]{{ع}} دیدند. این در حالی است که اگر در قسم خوردن به [[خدای تعالی]] راست گفته باشی: ای کاش! جعفر به این [[جایگاه]] شرمگین و خجالت بار اکتفا میکرد وای کاش برمیگشت! ای کاش! حاضران و [[شاهدان]] در مجلس [[دفن]] [[امام عسکری]]{{ع}}، نظرشان را برمیگرداندند و [[حق]] را از [[باطل]] تشخیص میدادند! ولی [[مردم]] به دنبال اهداف پست خود بودند و قلبهایشان مریض بود. ای کاش! هنگامی که فرستادگان اهل [[قم]] به شهر سامراء رسیدند به سوی جعفر کشیده نمیشدند! ای کاش! ادعای [[امامت]] نمیکرد که خجالت را بر خجالت نمیافزود و رسوایی دیگری پیش نمیآمد؛ ولی قمیهای باهوش، عارف به نشانههای [[امامت]] بودند از او سؤالاتی پرسیدند تا اینکه آنها را از تمام آنچه همراهشان بوده، باخبر کند. تا صحت [[امامت]] دروغین جعفر، تأکید شود. در این جا جعفر، لب هایش را حرکت داد و گفت: از ما میخواهید که [[علم غیب]] بدانیم. ای کاش! فرق بین [[علم غیب]] و بین [[علم امام]]- که از سوی [[صاحب]] [[علم]] آموخته میشود- را میدانست! ای کاش! هزاران حدیثی را که از جدش [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} و از پدران پاکش {{عم}} درباره آینده و اتفاقات بزرگ آن [[روایت]] شده است را به یاد میآورد! ای کاش! [[کلام]] جدش [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} را میشناخت که در پاسخ یکی از یارانش که گفت:ای [[امام علی|امیرمومنان]]{{ع}}! آیا به شما [[علم غیب]]، عطا شده است؟ فرمود: "در سخنان من، [[علم غیب]] نیست و [[آموزش]] از سوی [[صاحب]] [[علم]] است و [[علم غیب]]، [[علم]] [[قیامت]] است و آنچه [[خداوند]]، آن را در [[قرآن]] برشمرده است: {{متن قرآن|إِنَ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير }}<ref> آگاهی از زمان قیامت، مخصوص خداست و اوست که باران را نازل میکند و میداند که در رحمها چیست و کسی نمیداند، فردا چه چیزی فراهم میآورد و نمیداند در چه سرزمینی میمیرد به راستی که خداوند دانا و آگاه است؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.</ref>. پس [[خداوند سبحان]] میداند در رحم چه است؛ پسر است یا دختر؛ زشت است یا زیبا؛ بدبخت است یا خوشبخت و چه کسی هیزم [[آتش]] است و چه کسی در [[بهشت]]، همراه [[پیامبران]] است؛ پس [[علم غیب]] است که آن را کسی جز [[خداوند]] نمیداند و غیر از آن، علمی است که [[خدا]] به پیامبرش یاد داد و او هم به من یاد داد در [[حق]] من [[دعا]] کرد تا اینکه سینهام، آن را [[درک]] و دلم، کانون این [[اسرار]] باشد"<ref>{{عربی|" لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ}} الآْيَةَ فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ لِلنَّارِ فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي "}}؛ نهج البلاغه؛ ص ۲۳۹، چاپ بیروت - شرح محمد عبده؛ سال ۱۳۸۲ و بحار؛ مجلسی؛ ج ۴۱، ص ۳۳۵.</ref>. جعفر، پیوسته [[مصر]] بر [[گمراهی]] و دشمنیاش بود؛ پس نزد [[معتمد]] رفت؛ او حاکمی بود که دیروز با سم، برادرش [[امام عسکری]]{{ع}} را [[مسموم]] و [[شهید]] کرده بود تا اینکه [[معتمد]] را از وجود [[امام زمان]] {{ع}} مطلع کند و گویی جعفر، جاسوسی به نفع [[معتمد]] و ضد [[اهل بیت]] {{عم}} بود؛ [[معتمد]] [[دستور]] داد، [[نرجس خاتون]] را بازداشت کنند. آنها [[دستور]] [[معتمد]] را انجام دادند و از [[نرجس خاتون]]، سراغ [[امام زمان]] {{ع}} را میگرفتند؛ ولی [[نرجس]] از روی [[تقیه]]، وجود [[امام مهدی]] {{ع}} را [[انکار]] کرد؛ [[خلیفه]]، [[انکار]] [[نرجس]] را قبول نکرد و [[دستور]] داد، [[نرجس]] را به [[قاضی]] [[سامرا]]، "[[ابن ابی شوارب]]" [[تسلیم]] کنند تا تحت نظر شدید باشد؛ ولی [[خداوند تعالی]]، او را بعد از مدت کمی [[نجات]] داد. [[خداوند]] لعنت کند، [[ریاست]] طلبانی که جنایتکارند در راه به دست آوردن مقاصد، [[دین]] و [[عقیده]] خود را نابود میکنند! و نفرین بر هر کسی که از هوای نفسش [[پیروی]] کند و هر چه که میخواهد، انجام میدهد و میگوید!. | #بین [[شیعه]] مشهور است که بر [[امام]]، کسی جز [[امام]]، [[نماز]] نمیگذارد؛ چون [[نماز]] میت در واقع، دعایی از نمازگزار بر میت است؛ پس چه کسی جز [[امام]]، لیاقت خواندن این [[نماز]] را دارد؟ و هنگامی که جعفر برای [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} جلو رفت، [[خداوند]] خواست که پرده کنار رود و گروهی از مردم- که برای [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} جمع شده بودند- [[امام]] حقیقی را بشناسند که اتمام حجتی برای جعفر و [[امت اسلامی]] باشند. برای این بود که [[امام زمان]] {{ع}} خارج شد و ردای جعفر را گرفت که آماده [[تکبیر]] گفتن [[نماز]] بود، جملهای را ایراد فرمود که در والاترین درجات [[فصاحت]] و [[بلاغت]] است: "ای عمو! عقب برو که من به ادای [[نماز]] بر پدرم [[شایسته]] ترم!!" [[امام]]{{ع}} به او فرمود: "تاخر" پس برای ادای [[نماز]]، اجازه نداد و فرمود: "یا عمّ" و با این کلمه، [[امام]]{{ع}} خبر داد که جعفر، عموی اوست؛ پس [[امام]]، پسر برادر جعفر است. بیشک [[امام زمان]] {{ع}} با این جمله، [[شایستگی]] خود به [[نماز]] بر [[امام عسکری]]{{ع}} را ثابت میکند و میفرماید: "[[علی]] ابی"، این کلمه، هم اثبات [[نسب]] و هم اثبات [[امامت]] اوست، به سبب اینکه کسی جز [[امام]] بر [[امام]] [[نماز]] نمیگذارد برای اینکه او ولی و [[وارث]] میت است. به این صورت روشن شد که جعفر، هیچ حقی ندارد و جعفر از نزد جنازه باز میگردد و هیچ گونه مقاومتی در مقابل این کودک نمیتواند، انجام دهد و به چه شکلی قدرتش را از دست میدهد؟! چگونه میشود که چنین مردی با چنین ادعایی، این گونه از کودکی بترسد؟! آیا این چیزی جز [[قدرت]] و هیبت [[امام]] است؟ که ذرهای از آن نزد جعفر و امثال او پیدا نمیشود برای چه رنگ جعفر زرد میگردد؟! و برای چه خجالت و سستی را جلوی مردمی که به سبب [[امامت]] به او تهنیت میگفتند، [[تحمل]] میکند؟ و برای چه خودش را [[تکذیب]] میکند به وسیله کلمه "تاخر یا عم" که از آن کودک شنید؟! نگاه کن به [[حق]] که چگونه ظاهر میشود! و به [[باطل]] که چگونه رانده شد! بعضی از شیعههای اهل [[بصره]] از او پرسیدند:ای آقای من! کودک کیست؟ سائل از آن کودک میپرسد تا جعفر را وادار به اعتراف به [[امام زمان]] {{ع}} کند و او قسم به [[خدا]] یاد میکند که او را ندیدهام و نمیشناسم. ای جعفر! کار تو عجیب است!!چون [[احمد بن اسحاق قمی]]- که در [[قم]] زندگی میکرد- آن کودک را میشناخت؛ اما تو او را نمیشناسی؟! و بسیاری از شیعههای دور و نزدیک، [[امام زمان]] {{ع}} را در زمان پدرش [[امام عسکری]]{{ع}} دیدند. این در حالی است که اگر در قسم خوردن به [[خدای تعالی]] راست گفته باشی: ای کاش! جعفر به این [[جایگاه]] شرمگین و خجالت بار اکتفا میکرد وای کاش برمیگشت! ای کاش! حاضران و [[شاهدان]] در مجلس [[دفن]] [[امام عسکری]]{{ع}}، نظرشان را برمیگرداندند و [[حق]] را از [[باطل]] تشخیص میدادند! ولی [[مردم]] به دنبال اهداف پست خود بودند و قلبهایشان مریض بود. ای کاش! هنگامی که فرستادگان اهل [[قم]] به شهر سامراء رسیدند به سوی جعفر کشیده نمیشدند! ای کاش! ادعای [[امامت]] نمیکرد که خجالت را بر خجالت نمیافزود و رسوایی دیگری پیش نمیآمد؛ ولی قمیهای باهوش، عارف به نشانههای [[امامت]] بودند از او سؤالاتی پرسیدند تا اینکه آنها را از تمام آنچه همراهشان بوده، باخبر کند. تا صحت [[امامت]] دروغین جعفر، تأکید شود. در این جا جعفر، لب هایش را حرکت داد و گفت: از ما میخواهید که [[علم غیب]] بدانیم. ای کاش! فرق بین [[علم غیب]] و بین [[علم امام]]- که از سوی [[صاحب]] [[علم]] آموخته میشود- را میدانست! ای کاش! هزاران حدیثی را که از جدش [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} و از پدران پاکش {{عم}} درباره آینده و اتفاقات بزرگ آن [[روایت]] شده است را به یاد میآورد! ای کاش! [[کلام]] جدش [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} را میشناخت که در پاسخ یکی از یارانش که گفت:ای [[امام علی|امیرمومنان]]{{ع}}! آیا به شما [[علم غیب]]، عطا شده است؟ فرمود: "در سخنان من، [[علم غیب]] نیست و [[آموزش]] از سوی [[صاحب]] [[علم]] است و [[علم غیب]]، [[علم]] [[قیامت]] است و آنچه [[خداوند]]، آن را در [[قرآن]] برشمرده است: {{متن قرآن|إِنَ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير }}<ref> آگاهی از زمان قیامت، مخصوص خداست و اوست که باران را نازل میکند و میداند که در رحمها چیست و کسی نمیداند، فردا چه چیزی فراهم میآورد و نمیداند در چه سرزمینی میمیرد به راستی که خداوند دانا و آگاه است؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.</ref>. پس [[خداوند سبحان]] میداند در رحم چه است؛ پسر است یا دختر؛ زشت است یا زیبا؛ بدبخت است یا خوشبخت و چه کسی هیزم [[آتش]] است و چه کسی در [[بهشت]]، همراه [[پیامبران]] است؛ پس [[علم غیب]] است که آن را کسی جز [[خداوند]] نمیداند و غیر از آن، علمی است که [[خدا]] به پیامبرش یاد داد و او هم به من یاد داد در [[حق]] من [[دعا]] کرد تا اینکه سینهام، آن را [[درک]] و دلم، کانون این [[اسرار]] باشد"<ref>{{عربی|" لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ}} الآْيَةَ فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ لِلنَّارِ فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي "}}؛ نهج البلاغه؛ ص ۲۳۹، چاپ بیروت - شرح محمد عبده؛ سال ۱۳۸۲ و بحار؛ مجلسی؛ ج ۴۱، ص ۳۳۵.</ref>. جعفر، پیوسته [[مصر]] بر [[گمراهی]] و دشمنیاش بود؛ پس نزد [[معتمد]] رفت؛ او حاکمی بود که دیروز با سم، برادرش [[امام عسکری]]{{ع}} را [[مسموم]] و [[شهید]] کرده بود تا اینکه [[معتمد]] را از وجود [[امام زمان]] {{ع}} مطلع کند و گویی جعفر، جاسوسی به نفع [[معتمد]] و ضد [[اهل بیت]] {{عم}} بود؛ [[معتمد]] [[دستور]] داد، [[نرجس خاتون]] را بازداشت کنند. آنها [[دستور]] [[معتمد]] را انجام دادند و از [[نرجس خاتون]]، سراغ [[امام زمان]] {{ع}} را میگرفتند؛ ولی [[نرجس]] از روی [[تقیه]]، وجود [[امام مهدی]] {{ع}} را [[انکار]] کرد؛ [[خلیفه]]، [[انکار]] [[نرجس]] را قبول نکرد و [[دستور]] داد، [[نرجس]] را به [[قاضی]] [[سامرا]]، "[[ابن ابی شوارب]]" [[تسلیم]] کنند تا تحت نظر شدید باشد؛ ولی [[خداوند تعالی]]، او را بعد از مدت کمی [[نجات]] داد. [[خداوند]] لعنت کند، [[ریاست]] طلبانی که جنایتکارند در راه به دست آوردن مقاصد، [[دین]] و [[عقیده]] خود را نابود میکنند! و نفرین بر هر کسی که از هوای نفسش [[پیروی]] کند و هر چه که میخواهد، انجام میدهد و میگوید!. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
#جعفر، [[اموال]] را از قمیها خواست در حالی که این [[ظلم]] و [[زور]] است، همچنین او مستحق دریافت آنها نبود و خودش نیز این را میدانست و این مطلب، نشان دهنده این است که جعفر از [[محرمات]] دوری نمیکرد و اگر [[اموال]] را از قمیها میگرفت در میخوارگی و [[گناه]] صرف میکرد. | #جعفر، [[اموال]] را از قمیها خواست در حالی که این [[ظلم]] و [[زور]] است، همچنین او مستحق دریافت آنها نبود و خودش نیز این را میدانست و این مطلب، نشان دهنده این است که جعفر از [[محرمات]] دوری نمیکرد و اگر [[اموال]] را از قمیها میگرفت در میخوارگی و [[گناه]] صرف میکرد. | ||
#کمک خواستن جعفر از آن [[حاکم]] [[ظالم]] و ضد [[شیعه]] و جواب [[حاکم]] که به قمیها [[دستور]] داد، [[اموال]] را به جعفر بدهند؛ به سبب محبتی که به جعفر داشت، بوده است یا این کار [[حاکم]]، اعتراف ضمنی به [[امامت]] جعفر بوده، که میخواست [[جمال]] و [[قداست]] [[امامت]] زشت شود و معنویات [[امامت]]، خُرد شود و مفهوم [[امامت]] بین [[شیعه]]ها تغییر کند؟ ای کاش! فضاحت این کار به این جا، تمام میشد وای کاش! جعفر به این مقدار اکتفا می کرد؛ ولی او نزد [[حاکم]] رفت تا به او بیست هزار [[دینار]] [[رشوه]] دهد تا اینکه به [[امامت]] جعفر اعتراف کند! به [[ناتوانی]] و [[ذلت]] این [[نادان]] نگاه کنید که چگونه به وسایلی سست و بی فایده چنگ زد تا مقامش را تثبیت و مکانش را تقویت کند؟! چگونه از [[گمراهان]] کمک میگرفت تا [[حق]] را از بین ببرد و چگونه وسایلش را آماده میکرد تا [[هدف]] شیطانیاش را محقق کند؟! من از جعفر و کارهایش تعجب نمیکنم؛ چون در زمان خودمان، امثال جعفر بسیار هستند که فاقد پایگاه مردمی و طرد شده از [[جامعه دینی]] میباشند و چگونه دست [[بیعت]] به [[حاکمان ظالم]] میدهند تا به امتیازی کوچک درباره آنها اعتراف کنند. | #کمک خواستن جعفر از آن [[حاکم]] [[ظالم]] و ضد [[شیعه]] و جواب [[حاکم]] که به قمیها [[دستور]] داد، [[اموال]] را به جعفر بدهند؛ به سبب محبتی که به جعفر داشت، بوده است یا این کار [[حاکم]]، اعتراف ضمنی به [[امامت]] جعفر بوده، که میخواست [[جمال]] و [[قداست]] [[امامت]] زشت شود و معنویات [[امامت]]، خُرد شود و مفهوم [[امامت]] بین [[شیعه]]ها تغییر کند؟ ای کاش! فضاحت این کار به این جا، تمام میشد وای کاش! جعفر به این مقدار اکتفا می کرد؛ ولی او نزد [[حاکم]] رفت تا به او بیست هزار [[دینار]] [[رشوه]] دهد تا اینکه به [[امامت]] جعفر اعتراف کند! به [[ناتوانی]] و [[ذلت]] این [[نادان]] نگاه کنید که چگونه به وسایلی سست و بی فایده چنگ زد تا مقامش را تثبیت و مکانش را تقویت کند؟! چگونه از [[گمراهان]] کمک میگرفت تا [[حق]] را از بین ببرد و چگونه وسایلش را آماده میکرد تا [[هدف]] شیطانیاش را محقق کند؟! من از جعفر و کارهایش تعجب نمیکنم؛ چون در زمان خودمان، امثال جعفر بسیار هستند که فاقد پایگاه مردمی و طرد شده از [[جامعه دینی]] میباشند و چگونه دست [[بیعت]] به [[حاکمان ظالم]] میدهند تا به امتیازی کوچک درباره آنها اعتراف کنند. | ||
#[[حاکم]] [[عباسی]] فهمید که همراهی او با جعفر، نفع و فایدهای برای آنها ندارد؛ چون اصول عقیدتی [[امامت]] (نزد [[شیعه]])، جوانب کامل دارد و از جمیع جهات مرتبط است و امکان بازی با آن نیست و امکان تغییر مفهومش نیز وجود ندارد؛ پس او را ببین که از نظر اولیهاش، تغییر جهت میدهد و [[حق]] را به مسافران قمی میدهد و میگوید: این عده، [[پیام]] رسان هستند و [[وظیفه]] [[پیام]] رسان، رساندن [[پیام]] است. با این جمله، راهها را به روی جعفر بست و باعث [[ناامید]] شدن او و قطع آرزوهایش گردید! پس قمیها از شر جعفر و اطرافیانش ترسیدند و از [[معتمد عباسی]] خواستند که آنها را با مراقبان امنیتی [[حمایت]] کند تا از شهر خارج شوند و [[حاکم]]، درخواستشان را قبول کرد و همراهشان سربازانی را فرستاد تا از شهر به [[سلامت]] خارج شوند. همچنین از سرگردانی و حیرتی که بر قمیها قبل از رسیدن به شهرشان، مسلط شده بود- که [[جانشین]] [[امام عسکری]]{{ع}} را نشناختهاند- مپرس! این جا بود که [[لطف خداوند]]، شامل آنها شد و از این سرگردانی، [[نجات]] پیدا کردند؛ غلامی از نزد [[امام زمان]] {{ع}} آمد بود و آنها را به اسم هایشان صدا زد و به مکان [[امام زمان]] {{ع}} [[هدایت]] کرد و با این جریان، مشکلشان حل شد و امر پنهان، آشکار گردید و [[حیرت]] از بین رفت. بعد از همه اینها... جعفر ادعا کرد، تنها [[وارث]] [[امام عسکری]]{{ع}} خودش است در حالی که منکر وجود [[امام زمان]] {{ع}} و منکر برادرش [[امام عسکری]]{{ع}} بود و خودش را مستحق بر تمام اموالی که از [[امام عسکری]]{{ع}} باقی مانده بود، میدانست و [[کلام]] [[امام حسین]]{{ع}} را درباره خودش محقق میدانست: "[[قائم]] این [[امت]]، نهمین نواده من و او [[صاحب]] [[غیبت]] و زنده است که [[میراث]] او را تقسیم میکنند"<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۱۴۵-۱۵۷.</ref>. | # [[حاکم]] [[عباسی]] فهمید که همراهی او با جعفر، نفع و فایدهای برای آنها ندارد؛ چون اصول عقیدتی [[امامت]] (نزد [[شیعه]])، جوانب کامل دارد و از جمیع جهات مرتبط است و امکان بازی با آن نیست و امکان تغییر مفهومش نیز وجود ندارد؛ پس او را ببین که از نظر اولیهاش، تغییر جهت میدهد و [[حق]] را به مسافران قمی میدهد و میگوید: این عده، [[پیام]] رسان هستند و [[وظیفه]] [[پیام]] رسان، رساندن [[پیام]] است. با این جمله، راهها را به روی جعفر بست و باعث [[ناامید]] شدن او و قطع آرزوهایش گردید! پس قمیها از شر جعفر و اطرافیانش ترسیدند و از [[معتمد عباسی]] خواستند که آنها را با مراقبان امنیتی [[حمایت]] کند تا از شهر خارج شوند و [[حاکم]]، درخواستشان را قبول کرد و همراهشان سربازانی را فرستاد تا از شهر به [[سلامت]] خارج شوند. همچنین از سرگردانی و حیرتی که بر قمیها قبل از رسیدن به شهرشان، مسلط شده بود- که [[جانشین]] [[امام عسکری]]{{ع}} را نشناختهاند- مپرس! این جا بود که [[لطف خداوند]]، شامل آنها شد و از این سرگردانی، [[نجات]] پیدا کردند؛ غلامی از نزد [[امام زمان]] {{ع}} آمد بود و آنها را به اسم هایشان صدا زد و به مکان [[امام زمان]] {{ع}} [[هدایت]] کرد و با این جریان، مشکلشان حل شد و امر پنهان، آشکار گردید و [[حیرت]] از بین رفت. بعد از همه اینها... جعفر ادعا کرد، تنها [[وارث]] [[امام عسکری]]{{ع}} خودش است در حالی که منکر وجود [[امام زمان]] {{ع}} و منکر برادرش [[امام عسکری]]{{ع}} بود و خودش را مستحق بر تمام اموالی که از [[امام عسکری]]{{ع}} باقی مانده بود، میدانست و [[کلام]] [[امام حسین]]{{ع}} را درباره خودش محقق میدانست: "[[قائم]] این [[امت]]، نهمین نواده من و او [[صاحب]] [[غیبت]] و زنده است که [[میراث]] او را تقسیم میکنند"<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۱۴۵-۱۵۷.</ref>. | ||
==پرسش مستقیم== | ==پرسش مستقیم== | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:134491.jpg|22px]] [[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگنامه مهدویت (کتاب)|'''فرهنگنامه مهدویت''']] | # [[پرونده:134491.jpg|22px]] [[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگنامه مهدویت (کتاب)|'''فرهنگنامه مهدویت''']] | ||
#[[پرونده:29873800.jpg|22px]] [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|'''موعودنامه''']] | # [[پرونده:29873800.jpg|22px]] [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|'''موعودنامه''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:مدخل موعودنامه]] | [[رده:مدخل موعودنامه]] | ||
[[رده:فرزندان امام هادی]] | [[رده:فرزندان امام هادی]] | ||
[[en:Ja'far b. ali al-Hadi]] | [[en:Ja'far b. ali al-Hadi]] |