پرش به محتوا

حبة بن جوین عرنی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۳۸: خط ۳۸:
'''حَبَّة بن جُوَین عُرَنی'''<ref>نسب کامل حبه چنین نقل شده است: حبه بن جوین بن علی بن فهم (عبدنهم) بن مالک بن غانم بن مالک بن هوازن بن عرینه بن نذیر بن قسر (مالک) بن عبقر بن أنمار بن اراش بن عمر بن الغوث بن نبت بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأ. (تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰(و نیز ر.ک: اسدالغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۴۴۰؛ الإصابه، ابن حجر، ج۲، ص۱۴۱؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۵، ص۳۵۱؛ جمهره انساب العرب، ابن حزم، ص۳۸۸؛ طبقات خلیفه، خلیفه بن خیاط، ص۲۵۴؛ المسترشد فی الإمامة، طبری، ص۹۶. نام پدرش را اغلب، جوین نقل کردهاند. نیز ر.ک: رجال الطوسی، طوسی، ص۶۰؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۴۰۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۷۷؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۲، ص۴۱۹.</ref> از [[اصحاب امام علی]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، برقی، ص۶؛ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۹۸؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.</ref> و [[امام حسن]]<ref>رجال الطوسی، ص۹؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲.</ref>{{عم}} دانسته و [[کنیه]]‌اش، [[ابوقدامه]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، ص۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۴۰۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۵۹؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۹؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم الطوسی رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ لسان المیزان، ابن حجر، ص۱۹۳.</ref>، [[ابن حویه]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۷۶-۷۷؛ نقد الرجال، تفرشی، ج۱، ص۳۹۶ (پاورقی).</ref> یا [[ابن جویه]]<ref>معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲.</ref> [[نقل]] شده است. نام پدرش را به [[اختلاف]]، جویه<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داود، ص۹۸؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲؛ منهج المقال، استرآبادی، ج۳، ص۳۰۸؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۷۴. البته شوشتری در جای دیگری مینویسد: و قول شیخ که می‌گوید: و کنیه حبه ابوقدامه نیست؛ زیرا به روشنی بیان نمی‌کند که کنیه‌اش چیست؛ اگر میگفت: و کنیته ابوقدامه؛ کنیته زائد بود، ولی اگر میگفت: حبه بن جوین العرنی ابوقدامه، مراد را خوب میرساند و اما درباره این قولش: و قیل جویه العرنی که مصنف نقل کرده و این قولش: و قیل: ابن حویه العرنی که وسیط نقل کرده است؛ باید بگوییم، اگر نقل اول، صحیح باشد؛ معنایش این است که اسمش حبه و به نقلی جویه است و اگر نقل دوم، صحیح باشد؛ معنایش این است که کنیه‌اش ابوقدامه یا ابن حویه است.(ر.ک: قاموس الرجال، ج۳، ص۷۶-۷۷).</ref>، حویه<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ جامع الرواه، اردبیلی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>، حوبه<ref>المعیار و الموازنه، اسکافی، ص۱۳۶ (با عنوان حرمه بن حوبه العرنی آورده است).</ref>، جویر<ref>رجال الطوسی، ص۹۴، پاورق؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲.</ref> [[نقل]] کرده‌اند.
'''حَبَّة بن جُوَین عُرَنی'''<ref>نسب کامل حبه چنین نقل شده است: حبه بن جوین بن علی بن فهم (عبدنهم) بن مالک بن غانم بن مالک بن هوازن بن عرینه بن نذیر بن قسر (مالک) بن عبقر بن أنمار بن اراش بن عمر بن الغوث بن نبت بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأ. (تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰(و نیز ر.ک: اسدالغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۴۴۰؛ الإصابه، ابن حجر، ج۲، ص۱۴۱؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۵، ص۳۵۱؛ جمهره انساب العرب، ابن حزم، ص۳۸۸؛ طبقات خلیفه، خلیفه بن خیاط، ص۲۵۴؛ المسترشد فی الإمامة، طبری، ص۹۶. نام پدرش را اغلب، جوین نقل کردهاند. نیز ر.ک: رجال الطوسی، طوسی، ص۶۰؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۴۰۱؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۷۷؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج۲، ص۴۱۹.</ref> از [[اصحاب امام علی]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، برقی، ص۶؛ رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۹۸؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.</ref> و [[امام حسن]]<ref>رجال الطوسی، ص۹؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲.</ref>{{عم}} دانسته و [[کنیه]]‌اش، [[ابوقدامه]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال البرقی، ص۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۴۰۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۵۹؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۹؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم الطوسی رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ لسان المیزان، ابن حجر، ص۱۹۳.</ref>، [[ابن حویه]]<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۷۶-۷۷؛ نقد الرجال، تفرشی، ج۱، ص۳۹۶ (پاورقی).</ref> یا [[ابن جویه]]<ref>معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲.</ref> [[نقل]] شده است. نام پدرش را به [[اختلاف]]، جویه<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داود، ص۹۸؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲؛ منهج المقال، استرآبادی، ج۳، ص۳۰۸؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۷۴. البته شوشتری در جای دیگری مینویسد: و قول شیخ که می‌گوید: و کنیه حبه ابوقدامه نیست؛ زیرا به روشنی بیان نمی‌کند که کنیه‌اش چیست؛ اگر میگفت: و کنیته ابوقدامه؛ کنیته زائد بود، ولی اگر میگفت: حبه بن جوین العرنی ابوقدامه، مراد را خوب میرساند و اما درباره این قولش: و قیل جویه العرنی که مصنف نقل کرده و این قولش: و قیل: ابن حویه العرنی که وسیط نقل کرده است؛ باید بگوییم، اگر نقل اول، صحیح باشد؛ معنایش این است که اسمش حبه و به نقلی جویه است و اگر نقل دوم، صحیح باشد؛ معنایش این است که کنیه‌اش ابوقدامه یا ابن حویه است.(ر.ک: قاموس الرجال، ج۳، ص۷۶-۷۷).</ref>، حویه<ref>رجال الطوسی، ص۶۰؛ جامع الرواه، اردبیلی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>، حوبه<ref>المعیار و الموازنه، اسکافی، ص۱۳۶ (با عنوان حرمه بن حوبه العرنی آورده است).</ref>، جویر<ref>رجال الطوسی، ص۹۴، پاورق؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۵، ص۱۹۲.</ref> [[نقل]] کرده‌اند.


حبّه، به [[بجلی عرنی]]<ref>ابن داوود می‌نویسد: به عرینه بن عرین بن بدر بن قسر منسوب است. (رجال ابن داوود، ص۹۸). زبیدی نوشته است: عرینه مثل جهینه قبیله‌ای از عرب در بجیله است و ایشان همان عرینه بن نذیر بن قسر بن عبقر هستند و عرنیون مرتدی از ایشان هستند که شتر پیامبر را راندند و چشم ساربان را کور کردند و پیامبر چشمشان را کور کرد(تاج العروس، ج۱۸، ص۳۷۶). فیروزآبادی می‌نویسد: احتمال دارد عرنی به ضم عین، نسبت به عُرنه باشد؛ مثل هُمزه و جایی در عرفات است که جزو موقف نیست. (قاموس المحیط، ص۲۴۷(. همچنین وی به عرینه (تیرهای از قبیله بجیله(منسوب، و از این رو به غرنی و بجلی مشهور است. (رجال الطوسی، ص۶۰؛ الانساب، سمعانی، ج۴، ص۱۸۲؛ جمهره انساب العرب، ابن حزم، ص۳۸؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۱۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۳ ).</ref> [[کوفی]]<ref>وی اهل کوفه بوده و کوفی نیز لقب گرفته است ر.ک: رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داوود، ص۹۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۵۹؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۳.</ref> و حتی [[یمنی]]<ref>نیاکان و تبار حبه فرزند جوین از سرزمین یمن‌اند و بدین سبب، به او "یمنی" گفته می‌شود. (رجال البرقی، ص۶ (با عنوان و أصحابه من الیمن)، الخلاصة، حلی، ص۱۹۴؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ص۱۹۲(.</ref> معروف است<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۶۹-۲۷۰.</ref>.
حبّه، به [[بجلی عرنی]]<ref>ابن داوود می‌نویسد: به عرینه بن عرین بن بدر بن قسر منسوب است. (رجال ابن داوود، ص۹۸). زبیدی نوشته است: عرینه مثل جهینه قبیله‌ای از عرب در بجیله است و ایشان همان عرینه بن نذیر بن قسر بن عبقر هستند و عرنیون مرتدی از ایشان هستند که شتر پیامبر را راندند و چشم ساربان را کور کردند و پیامبر چشمشان را کور کرد(تاج العروس، ج۱۸، ص۳۷۶). فیروزآبادی می‌نویسد: احتمال دارد عرنی به ضم عین، نسبت به عُرنه باشد؛ مثل هُمزه و جایی در عرفات است که جزو موقف نیست. (قاموس المحیط، ص۲۴۷(. همچنین وی به عرینه (تیرهای از قبیله بجیله(منسوب، و از این رو به غرنی و بجلی مشهور است. (رجال الطوسی، ص۶۰؛ الانساب، سمعانی، ج۴، ص۱۸۲؛ جمهره انساب العرب، ابن حزم، ص۳۸؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۲۱۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ الجرح والتعدیل، ابن ابی حاتم رازی، ج۳، ص۲۵۳؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۳).</ref> [[کوفی]]<ref>وی اهل کوفه بوده و کوفی نیز لقب گرفته است ر.ک: رجال الطوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داوود، ص۹۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۸، ص۲۷۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۵۹؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۴؛ لسان المیزان، ابن حجر، ج۷، ص۱۹۳.</ref> و حتی [[یمنی]]<ref>نیاکان و تبار حبه فرزند جوین از سرزمین یمن‌اند و بدین سبب، به او "یمنی" گفته می‌شود. (رجال البرقی، ص۶ (با عنوان و أصحابه من الیمن)، الخلاصة، حلی، ص۱۹۴؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ص۱۹۲(.</ref> معروف است<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۶۹-۲۷۰.</ref>.


==حبّه [[صحابی]] یا [[تابعی]]؟==
==حبّه [[صحابی]] یا [[تابعی]]؟==
خط ۵۴: خط ۵۴:
از دیدگاه رجالیون [[شیعه]]، حبّه، محدثی والامقام و موجه بوده است. [[ابن داوود]] حلی به [[نقل]] از رجال [[شیخ طوسی]] و [[کشی]]، او را [[ممدوح]] دانسته است؛ هر چند در [[رجال]] کشی موجود، از وی ذکری نیامده است <ref>رجال ابن داوود، ص۹۸؛ مرحوم خویی می‌نویسد: نسخه کشی از ذکر و مدح حبه خالی است؛ یا سهوی اتفاق افتاده و یا در نسخهای با عنوان حبة عرنی موجود بوده است. (معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲(.</ref>. [[سید]] ابن طاوس در کتاب [[فلاح]] السائل پس از [[نقل]] ماجرای حبّه و [[نوف بکالی]]، می‌نویسد: این مسئله بر نزدیکی او به [[امام]]{{ع}} و [[عطوفت]] [[امام]] نسبت به او دلالت دارد<ref>فلاح السائل، ص۲۶۶.</ref>. [[علامه مجلسی]] هم ایشان را [[ممدوح]] دانسته است<ref>الوجیزه فی الرجال، ص۵۱؛ و نیز ر.ک: خاتمه المستدرک، میرزا حسین نوری، ج۱۷، ص۲۳۷؛ منهج المقال، استرآبادی، ج۳، ص۳۰۸؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۷، ص۳۲۶.</ref>.
از دیدگاه رجالیون [[شیعه]]، حبّه، محدثی والامقام و موجه بوده است. [[ابن داوود]] حلی به [[نقل]] از رجال [[شیخ طوسی]] و [[کشی]]، او را [[ممدوح]] دانسته است؛ هر چند در [[رجال]] کشی موجود، از وی ذکری نیامده است <ref>رجال ابن داوود، ص۹۸؛ مرحوم خویی می‌نویسد: نسخه کشی از ذکر و مدح حبه خالی است؛ یا سهوی اتفاق افتاده و یا در نسخهای با عنوان حبة عرنی موجود بوده است. (معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۱۹۲(.</ref>. [[سید]] ابن طاوس در کتاب [[فلاح]] السائل پس از [[نقل]] ماجرای حبّه و [[نوف بکالی]]، می‌نویسد: این مسئله بر نزدیکی او به [[امام]]{{ع}} و [[عطوفت]] [[امام]] نسبت به او دلالت دارد<ref>فلاح السائل، ص۲۶۶.</ref>. [[علامه مجلسی]] هم ایشان را [[ممدوح]] دانسته است<ref>الوجیزه فی الرجال، ص۵۱؛ و نیز ر.ک: خاتمه المستدرک، میرزا حسین نوری، ج۱۷، ص۲۳۷؛ منهج المقال، استرآبادی، ج۳، ص۳۰۸؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۷، ص۳۲۶.</ref>.


درباره غالی بودن حبّه و اینکه چرا علمای [[عامه]] حبّه را غالی گفته‌اند، در کتاب‌های [[اهل سنت]] چنین آمده است: از [[حبه بن جوین]] [[نقل]] شده است که: هشتاد نفر از کسانی که در [[غزوه بدر]] با [[علی]]{{ع}} شرکت داشتند، در [[جنگ صفین]] هم بودند. [[ذهبی]] پس از [[نقل]] این [[حدیث]]، آن را محال دانسته، به همین [[دلیل]] حبّه را از غلاه [[شیعه]] معرفی کرده است<ref>میزان الاعتدال فی نقدالرجال، ذهبی، ج۱، ص۴۵۰.</ref> و [[ابن حجر]] به [[نقل]] از [[ابن جوزی]] آورده که او به [[دلیل]] [[حدیث]] یاد شده حبّه را [[دروغگو]] پنداشته است<ref>تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. [[ابن حجر عسقلانی]] نیز همین [[روایت]] را عامل [[ضعف]] وی شمرده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۱۴۰.</ref>. [[ثقفی کوفی]] می‌نویسد: [[علمای رجال]] [[اهل سنت]] هم نام او را در کتاب‌های [[رجال]] آورده‌اند ولی به خاطر اینکه او [[فضائل علی]]{{ع}} را [[نقل]] می‌کرده است، طبق روش خود به او نسبت [[غلو]] داده‌اند و [[اخبار]] او را مردود اعلام کرده‌اند<ref>الغارات، ج۲، ص۷۹۵.</ref>. [[سید محسن امین عاملی]] نیز پس از [[نقل]] قول علمای [[اهل سنت]]، می‌نویسد: این [[مرد ]] (حبّه(گناهی جز [[شیعه]] بودن ندارد و برای [[علی]]{{ع}} نیز بلند مقامی نیست که گفته شود هشتاد بدری با او در [[صفین]] بوده‌اند؛ بلکه این [[حدیث]] [[مقام]] و مرتبه کسانی را بالا می‌برد که با [[علی]]{{ع}} در [[صفین]] بوده‌اند؛ زیرا [[علی]]{{ع}} بر [[حق]] است و [[حق]] با [[علی]]{{ع}} است و هر کجا [[علی]]{{ع}} باشد، [[حق]] هم با او در گردش خواهد بود و [[علی]]{{ع}} در [[فضائل]] و [[مناقب]] [[فقیر]] نیست تا با بودن [[بدریون]] در [[صفین]] فضیلتش زیاد شود؛ مگر [[غزوه بدر]] با حضور او به [[پیروزی]] نرسید<ref>اعیان الشیعه، ج۴، ص۳۸۷: {{عربی|و الرجل{{ع}} ذنب له الا تشیعه و علی{{ع}} یرتفع قدره بان یکون معه یوم صفین ثمانون بدریا بل یرتفع قدر من کان معه بکونه معه انی و هو مع الحق و الحق معه یدور معه کیفما دار و لیس فقیرا فی فضله و مناقبه حتی یضاف إلیها کثرة البدریین معه بصفین و هل کانت بدر الا له و به}}.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۷۱-۲۷۴.</ref>.
درباره غالی بودن حبّه و اینکه چرا علمای [[عامه]] حبّه را غالی گفته‌اند، در کتاب‌های [[اهل سنت]] چنین آمده است: از [[حبه بن جوین]] [[نقل]] شده است که: هشتاد نفر از کسانی که در [[غزوه بدر]] با [[علی]]{{ع}} شرکت داشتند، در [[جنگ صفین]] هم بودند. [[ذهبی]] پس از [[نقل]] این [[حدیث]]، آن را محال دانسته، به همین [[دلیل]] حبّه را از غلاه [[شیعه]] معرفی کرده است<ref>میزان الاعتدال فی نقدالرجال، ذهبی، ج۱، ص۴۵۰.</ref> و [[ابن حجر]] به [[نقل]] از [[ابن جوزی]] آورده که او به [[دلیل]] [[حدیث]] یاد شده حبّه را [[دروغگو]] پنداشته است<ref>تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. [[ابن حجر عسقلانی]] نیز همین [[روایت]] را عامل [[ضعف]] وی شمرده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۱۴۰.</ref>. [[ثقفی کوفی]] می‌نویسد: [[علمای رجال]] [[اهل سنت]] هم نام او را در کتاب‌های [[رجال]] آورده‌اند ولی به خاطر اینکه او [[فضائل علی]]{{ع}} را [[نقل]] می‌کرده است، طبق روش خود به او نسبت [[غلو]] داده‌اند و [[اخبار]] او را مردود اعلام کرده‌اند<ref>الغارات، ج۲، ص۷۹۵.</ref>. [[سید محسن امین عاملی]] نیز پس از [[نقل]] قول علمای [[اهل سنت]]، می‌نویسد: این [[مرد]] (حبّه(گناهی جز [[شیعه]] بودن ندارد و برای [[علی]]{{ع}} نیز بلند مقامی نیست که گفته شود هشتاد بدری با او در [[صفین]] بوده‌اند؛ بلکه این [[حدیث]] [[مقام]] و مرتبه کسانی را بالا می‌برد که با [[علی]]{{ع}} در [[صفین]] بوده‌اند؛ زیرا [[علی]]{{ع}} بر [[حق]] است و [[حق]] با [[علی]]{{ع}} است و هر کجا [[علی]]{{ع}} باشد، [[حق]] هم با او در گردش خواهد بود و [[علی]]{{ع}} در [[فضائل]] و [[مناقب]] [[فقیر]] نیست تا با بودن [[بدریون]] در [[صفین]] فضیلتش زیاد شود؛ مگر [[غزوه بدر]] با حضور او به [[پیروزی]] نرسید<ref>اعیان الشیعه، ج۴، ص۳۸۷: {{عربی|و الرجل{{ع}} ذنب له الا تشیعه و علی{{ع}} یرتفع قدره بان یکون معه یوم صفین ثمانون بدریا بل یرتفع قدر من کان معه بکونه معه انی و هو مع الحق و الحق معه یدور معه کیفما دار و لیس فقیرا فی فضله و مناقبه حتی یضاف إلیها کثرة البدریین معه بصفین و هل کانت بدر الا له و به}}.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۷۱-۲۷۴.</ref>.


==حبّه و [[نقل روایت]]==
==حبّه و [[نقل روایت]]==
خط ۶۶: خط ۶۶:


[[قندوزی]] هم می‌نویسد: [[حبة بن جوین]] [[بجلی]]، [[حذیفة بن اسید]]، [[عامر بن لیلی بن ضمرة]] و [[عبدالله بن یامیل]] [[نقل]] کرده‌اند: در روز [[غدیرخم]] [[پیامبر]]{{صل}} [[مردم]] را برای [[نماز]] جمع کرد و سپس دست [[علی]]{{ع}} را بالا برد تا آنجا که ما زیر بغل هر دو را دیدیم؛ سپس فرمود:{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}}<ref>ینابیع الموده، قندوزی، ج۱، ص۱۰۹.</ref>. [[سید ابن طاووس]] می‌نویسد: واقعه [[غدیرخم]] از آغاز وقوع آن، از قرنهای نخست تا عصر حاضر، پیوسته از اصول مسلم و حوادث تردید ناپذیر بوده است، به طوری که [[مخالف]] و موافق، بدون تردید و [[انکار]] آن را [[روایت]] کردهاند. طبق آنچه ما تحقیق کردیم، نخستین کسی که در این باره کتاب مستقل نوشته، [[حافظ ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی]]، معروف به [[ابن عقده]] است. طبق [[نقل]] [[ابن عقده]] [[اسامی]] کسانی که [[حدیث غدیر]] از آنها [[نقل]] شده، چنین است:
[[قندوزی]] هم می‌نویسد: [[حبة بن جوین]] [[بجلی]]، [[حذیفة بن اسید]]، [[عامر بن لیلی بن ضمرة]] و [[عبدالله بن یامیل]] [[نقل]] کرده‌اند: در روز [[غدیرخم]] [[پیامبر]]{{صل}} [[مردم]] را برای [[نماز]] جمع کرد و سپس دست [[علی]]{{ع}} را بالا برد تا آنجا که ما زیر بغل هر دو را دیدیم؛ سپس فرمود:{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}}<ref>ینابیع الموده، قندوزی، ج۱، ص۱۰۹.</ref>. [[سید ابن طاووس]] می‌نویسد: واقعه [[غدیرخم]] از آغاز وقوع آن، از قرنهای نخست تا عصر حاضر، پیوسته از اصول مسلم و حوادث تردید ناپذیر بوده است، به طوری که [[مخالف]] و موافق، بدون تردید و [[انکار]] آن را [[روایت]] کردهاند. طبق آنچه ما تحقیق کردیم، نخستین کسی که در این باره کتاب مستقل نوشته، [[حافظ ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی]]، معروف به [[ابن عقده]] است. طبق [[نقل]] [[ابن عقده]] [[اسامی]] کسانی که [[حدیث غدیر]] از آنها [[نقل]] شده، چنین است:
#[[ابوبکر بن ابی قحافه]]؛  
# [[ابوبکر بن ابی قحافه]]؛  
#[[عبدالله بن عثمان]]؛
# [[عبدالله بن عثمان]]؛
#[[عمر بن خطاب]]؛  
# [[عمر بن خطاب]]؛  
#[[علی بن ابی طالب]]{{ع}}
# [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}
#[[حبه بن جوین]]<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۴۱. وهذه أسماء من روی عنهم حدیث یوم الغدیر ونص النبی{{صل}} علی علی علیهما الصلاة والسلام والتحیة و الإکرام بالخلافة و إظهار ذلک عند الکافة و منهم من هنأة بذلک: [۱] أبوبکر عبدالله بن عثمان؛ [۲] عمر بن الخطاب؛ [۳] عثمان بن عفان؛ [۴] علی بن ابی‌طالب{{ع}}؛... [۸۰] حبة بن جوین العرنی. (الولایه، ابن عقده کوفی، ص۱۵۰- ۱۵۲).</ref>.
# [[حبه بن جوین]]<ref>الطرائف، سید بن طاووس، ص۱۴۱. وهذه أسماء من روی عنهم حدیث یوم الغدیر ونص النبی{{صل}} علی علی علیهما الصلاة والسلام والتحیة و الإکرام بالخلافة و إظهار ذلک عند الکافة و منهم من هنأة بذلک: [۱] أبوبکر عبدالله بن عثمان؛ [۲] عمر بن الخطاب؛ [۳] عثمان بن عفان؛ [۴] علی بن ابی‌طالب{{ع}}؛... [۸۰] حبة بن جوین العرنی. (الولایه، ابن عقده کوفی، ص۱۵۰- ۱۵۲).</ref>.


همچنین از حبّه [[روایت]] شده است که روزی [[علی]]{{ع}} [[مردم]] را درباره [[غدیر خم]] [[سوگند]] داد که [[دوازده نفر]] برخاستند و [[شهادت]] دادند که [[رسول خدا]] فرمود: "هر کس که من مولای او هستم، پس [[علی]]{{ع}} مولای او است"<ref>مناقب الإمام أمیر المؤمنین، کوفی، ج۲، ص۳۸۰؛ و نیز برای توضیح بیشتر، ر.ک: الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۱۶۸.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۷۶-۲۷۷.</ref>.
همچنین از حبّه [[روایت]] شده است که روزی [[علی]]{{ع}} [[مردم]] را درباره [[غدیر خم]] [[سوگند]] داد که [[دوازده نفر]] برخاستند و [[شهادت]] دادند که [[رسول خدا]] فرمود: "هر کس که من مولای او هستم، پس [[علی]]{{ع}} مولای او است"<ref>مناقب الإمام أمیر المؤمنین، کوفی، ج۲، ص۳۸۰؛ و نیز برای توضیح بیشتر، ر.ک: الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۱۶۸.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۷۶-۲۷۷.</ref>.
خط ۱۱۹: خط ۱۱۹:
حبّه [[روایت]] کرده است: چون [[علی]]{{ع}} در [[رقه]] فرود آمد، در جایی بر ساحل [[فرات]] که آن را بلیخ می‌خواندند، اردوگاه زد و در آنجا راهبی از دیر خویش پایین آمد و به [[علی]] گفت: "نزد ما نوشته‌ای است که از [[پدران]] خود به [[ارث]] برده‌ایم و آن را [[یاران]] [[عیسی بن مریم]]{{ع}} نوشته‌اند؛ آن را به تو عرضه می‌دارم"؛ [[علی]]{{ع}} فرمود: "بسیار خوب، در آن چه نوشته است؟"
حبّه [[روایت]] کرده است: چون [[علی]]{{ع}} در [[رقه]] فرود آمد، در جایی بر ساحل [[فرات]] که آن را بلیخ می‌خواندند، اردوگاه زد و در آنجا راهبی از دیر خویش پایین آمد و به [[علی]] گفت: "نزد ما نوشته‌ای است که از [[پدران]] خود به [[ارث]] برده‌ایم و آن را [[یاران]] [[عیسی بن مریم]]{{ع}} نوشته‌اند؛ آن را به تو عرضه می‌دارم"؛ [[علی]]{{ع}} فرمود: "بسیار خوب، در آن چه نوشته است؟"


[[راهب]] گفت: " به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]] که قضایش را چنین راند و بر) [[لوح]]) مسطور چنین رقم زد که در میان مردمی درس ناخوانده، [[پیامبری]] از خودشان بر می‌انگیزد که کتاب و [[حکمت]] را به ایشان می‌آموزد و آنان را به [[راه خدا]] [[راهنمایی]] می‌کند، ([[پیامبری]] (که [[درشتی]] نمی‌کند، و در بازارها عربده نمی‌کشد (و غوغا نمی‌کند(، و [[بدی]] را به [[بدی]] [[پاداش]] نمی‌دهد، ولی) در عوض) می‌بخشاید و درمی‌گذرد. [[امّت]] او [[خداوند]] را در هر حالی و در هر فراز و نشیبی می‌ستایند و زبانشان به [[تهلیل]] و [[تکبیر]] و [[تسبیح]] رام و هموار است. [[خداوند]] او را بر هر چه قصد کند، [[یاری]] می‌دهد، و چون [[خدا]] او را به سوی خود خواند، امّتش [[اختلاف]] می‌کنند و سپس [[متحد]] می‌شوند، و چنانکه [[خدا]] بخواهد؛ بر آن ([[همبستگی]]) بمانند تا اینکه (به [[حشر]] پراکنده شوند؛ پس مردی از [[امّت]] او بر ساحل این آب رود [[فرات]] بگذرد؛ او [[امر به معروف و نهی از منکر]] می‌کند، به [[حق]] [[داوری]] می‌راند و در [[حکمرانی]] [[رشوه]] نمی‌ستاند. [[دنیا]] به دیده او از ( مشتی) خاکستر (در معرض تندباد) به روزی طوفانی، پستتر و ناچیزتر است، و [[مرگ]] برای او از [[نوشیدن آب]] به هنگام [[تشنگی]] شدید آسان‌تر و گواراتر؛ در [[نهان]] از [[خدا]] می‌ترسد و در آشکار [[خیرخواه]] اوست؛ در [[راه خدا]] از [[سرزنش]] هیچ ملامت‌گری نمی‌هراسد؛ هر کس از [[مردم]] این [[سرزمین]] آن [[پیامبر]]{{صل}} را ببیند و به او [[ایمان]] آورد، [[خرسندی]] و [[بهشت]] من [[پاداش]] اوست، و هر کس این [[بنده]] [[صالح]] را دریابد باید او را [[یاری]] کند؛ زیرا کشته شدن در کنار او [[شهادت]] است". آن گاه [[راهب]] گفت: "پس من همراه تو هستم و از تو جدا نمیشوم تا آنچه تو میرسد، به من نیز رسد".
[[راهب]] گفت: " به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]] که قضایش را چنین راند و بر) [[لوح]]) مسطور چنین رقم زد که در میان مردمی درس ناخوانده، [[پیامبری]] از خودشان بر می‌انگیزد که کتاب و [[حکمت]] را به ایشان می‌آموزد و آنان را به [[راه خدا]] [[راهنمایی]] می‌کند، ([[پیامبری]] (که [[درشتی]] نمی‌کند، و در بازارها عربده نمی‌کشد (و غوغا نمی‌کند(، و [[بدی]] را به [[بدی]] [[پاداش]] نمی‌دهد، ولی) در عوض) می‌بخشاید و درمی‌گذرد. [[امّت]] او [[خداوند]] را در هر حالی و در هر فراز و نشیبی می‌ستایند و زبانشان به [[تهلیل]] و [[تکبیر]] و [[تسبیح]] رام و هموار است. [[خداوند]] او را بر هر چه قصد کند، [[یاری]] می‌دهد، و چون [[خدا]] او را به سوی خود خواند، امّتش [[اختلاف]] می‌کنند و سپس [[متحد]] می‌شوند، و چنانکه [[خدا]] بخواهد؛ بر آن ([[همبستگی]]) بمانند تا اینکه (به [[حشر]] پراکنده شوند؛ پس مردی از [[امّت]] او بر ساحل این آب رود [[فرات]] بگذرد؛ او [[امر به معروف و نهی از منکر]] می‌کند، به [[حق]] [[داوری]] می‌راند و در [[حکمرانی]] [[رشوه]] نمی‌ستاند. [[دنیا]] به دیده او از (مشتی) خاکستر (در معرض تندباد) به روزی طوفانی، پستتر و ناچیزتر است، و [[مرگ]] برای او از [[نوشیدن آب]] به هنگام [[تشنگی]] شدید آسان‌تر و گواراتر؛ در [[نهان]] از [[خدا]] می‌ترسد و در آشکار [[خیرخواه]] اوست؛ در [[راه خدا]] از [[سرزنش]] هیچ ملامت‌گری نمی‌هراسد؛ هر کس از [[مردم]] این [[سرزمین]] آن [[پیامبر]]{{صل}} را ببیند و به او [[ایمان]] آورد، [[خرسندی]] و [[بهشت]] من [[پاداش]] اوست، و هر کس این [[بنده]] [[صالح]] را دریابد باید او را [[یاری]] کند؛ زیرا کشته شدن در کنار او [[شهادت]] است". آن گاه [[راهب]] گفت: "پس من همراه تو هستم و از تو جدا نمیشوم تا آنچه تو میرسد، به من نیز رسد".


[[راوی]] گوید: پس [[علی]]{{ع}} گریست و سپس گفت: "[[سپاس]] خدایی را که مرا نزد خود فراموش شده نگذاشته و [[سپاس]] خدایی را که مرا جزو [[نیکان]] و [[صالحان]] نوشته و یاد کرده است". سپس [[راهب]] با آن [[حضرت]] همراه شد و روز و [[شب]] با [[علی]]{{ع}} به سر میبرد تا اینکه روز [[صفّین]] کشته شد. چون افراد به [[دفن]] کشتگان خود پرداختند، [[علی]]{{ع}} فرمود: "او را بجویید!" چون او را یافتند، بر او [[نماز]] خواند و او را به [[خاک]] سپرد و فرمود: "او این از ما و از [[اهل بیت]] ماست" و بارها برای او آمرزش طلبید<ref>واقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۴۷-۱۴۸؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۷- ۳۶۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۵؛ موسوعة التاریخ الإسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۹۴.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۴-۲۸۵.</ref>.
[[راوی]] گوید: پس [[علی]]{{ع}} گریست و سپس گفت: "[[سپاس]] خدایی را که مرا نزد خود فراموش شده نگذاشته و [[سپاس]] خدایی را که مرا جزو [[نیکان]] و [[صالحان]] نوشته و یاد کرده است". سپس [[راهب]] با آن [[حضرت]] همراه شد و روز و [[شب]] با [[علی]]{{ع}} به سر میبرد تا اینکه روز [[صفّین]] کشته شد. چون افراد به [[دفن]] کشتگان خود پرداختند، [[علی]]{{ع}} فرمود: "او را بجویید!" چون او را یافتند، بر او [[نماز]] خواند و او را به [[خاک]] سپرد و فرمود: "او این از ما و از [[اهل بیت]] ماست" و بارها برای او آمرزش طلبید<ref>واقعه صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۴۷-۱۴۸؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۷- ۳۶۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۵؛ موسوعة التاریخ الإسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۹۴.</ref><ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸۴-۲۸۵.</ref>.
خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:
حبة بن جوین عرنی گوید: "روزی من به [[حذیفه بن یمان]] ([[یار]] [[پیامبر]]{{صل}}) گفتم: برای ما [[حدیث]] بگو زیرا ما از [[فتنه]] و [[فساد]] می‌ترسیم (که [[مردم]] به [[فتنه]] و [[اختلاف]] دچار شوند)؛ [[حذیفه]] گفت: "شما به فرقه‌ای که [[ابن سمیه]] ([[عمار]] که مادرش [[سمیه]] نام داشت) در صف آن قرار گرفته است، بگروید؛ زیرا [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "گروه متجاوز [[ستمگر]] [[گمراه]] و [[منحرف]] از راه راست او را خواهند کشت و آخرین روزی او هم شیر آمیخته به آب خواهد بود".
حبة بن جوین عرنی گوید: "روزی من به [[حذیفه بن یمان]] ([[یار]] [[پیامبر]]{{صل}}) گفتم: برای ما [[حدیث]] بگو زیرا ما از [[فتنه]] و [[فساد]] می‌ترسیم (که [[مردم]] به [[فتنه]] و [[اختلاف]] دچار شوند)؛ [[حذیفه]] گفت: "شما به فرقه‌ای که [[ابن سمیه]] ([[عمار]] که مادرش [[سمیه]] نام داشت) در صف آن قرار گرفته است، بگروید؛ زیرا [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "گروه متجاوز [[ستمگر]] [[گمراه]] و [[منحرف]] از راه راست او را خواهند کشت و آخرین روزی او هم شیر آمیخته به آب خواهد بود".


حبّه گوید: من [[شاهد]] بودم که در همان روز که [[عمار]] کشته شد، گفت: "آخرین روزی مرا در این [[دنیا]] بیاورید". پس برای او یک قدح بزرگ شیر آوردند که آن قدح دسته سرخ فام داشت و [[حذیفه]] در [[نقل حدیث]] [[پیامبر]]{{صل}} به اندازه سر موئی [[خطا]] نکرد؛ آن گاه [[عمار]] (هنگام حمله) گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]] اگر آنها ما را بزنند تا به نخلستان [[هجر ]] برسیم، باز هم من [[معتقد]] هستم و خواهم بود که ما بر [[حق]] هستیم و آنها بر [[باطل]] هستند"؛ و بعد از آن کشته شد. [[قاتل]] او [[ابوالغازیه]] بود و کسی که سر او را برید، [[ابن حوی سکسکی]] بود و درباره [[قتل]] و [[قاتلان]] او چیزهای دیگری هم گفته شده است"<ref>الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۰؛ کشف الغمه فی معرفة الائمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۲۲؛ مناقب علی بن ابی طالب، ابن مردویه، ص۱۶۷؛ الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، سید علی خان مدنی شیرازی، ص۲۷۹.</ref>.
حبّه گوید: من [[شاهد]] بودم که در همان روز که [[عمار]] کشته شد، گفت: "آخرین روزی مرا در این [[دنیا]] بیاورید". پس برای او یک قدح بزرگ شیر آوردند که آن قدح دسته سرخ فام داشت و [[حذیفه]] در [[نقل حدیث]] [[پیامبر]]{{صل}} به اندازه سر موئی [[خطا]] نکرد؛ آن گاه [[عمار]] (هنگام حمله) گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]] اگر آنها ما را بزنند تا به نخلستان [[هجر]] برسیم، باز هم من [[معتقد]] هستم و خواهم بود که ما بر [[حق]] هستیم و آنها بر [[باطل]] هستند"؛ و بعد از آن کشته شد. [[قاتل]] او [[ابوالغازیه]] بود و کسی که سر او را برید، [[ابن حوی سکسکی]] بود و درباره [[قتل]] و [[قاتلان]] او چیزهای دیگری هم گفته شده است"<ref>الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۰؛ کشف الغمه فی معرفة الائمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۲۲؛ مناقب علی بن ابی طالب، ابن مردویه، ص۱۶۷؛ الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، سید علی خان مدنی شیرازی، ص۲۷۹.</ref>.


[[ابن عساکر]] نیز به [[نقل]] از [[حبه بن جوین]] می‌نویسد: هنگامی که [[عمار]] به [[شهادت]] رسید، منادی ندا داد: "کسانی که در [[جنگ]] با [[اهل شام]] [[شک]] داشتند، کجایند؟" [[عمار]] کشته شد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۴۳، ص۴۸۰.</ref>. او در جای دیگری می‌نویسد: [[حبه بن جوین]] به [[نقل]] از [[حذیفه]] می‌گوید: از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که به [[عمار]] فرمود: [[عمار]]! تو را گروه [[ظالم]] خواهد کشت<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۴۳، ص۴۲۸.</ref>.
[[ابن عساکر]] نیز به [[نقل]] از [[حبه بن جوین]] می‌نویسد: هنگامی که [[عمار]] به [[شهادت]] رسید، منادی ندا داد: "کسانی که در [[جنگ]] با [[اهل شام]] [[شک]] داشتند، کجایند؟" [[عمار]] کشته شد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۴۳، ص۴۸۰.</ref>. او در جای دیگری می‌نویسد: [[حبه بن جوین]] به [[نقل]] از [[حذیفه]] می‌گوید: از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که به [[عمار]] فرمود: [[عمار]]! تو را گروه [[ظالم]] خواهد کشت<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۴۳، ص۴۲۸.</ref>.
خط ۱۹۹: خط ۱۹۹:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:1100376.jpg|22px]] [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|'''اصحاب امام حسن مجتبی''']]
# [[پرونده:1100376.jpg|22px]] [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[حبه بن جوین (مقاله)|مقاله «حبه بن جوین»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|'''اصحاب امام حسن مجتبی''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۲۰۷: خط ۲۰۷:
{{یاران امام حسن}}
{{یاران امام حسن}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب امام حسن]]
[[رده:اصحاب امام حسن]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش