پرش به محتوا

عمران بن حصین خزاعی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - '== پرسش‌های وابسته == ==' به '==')
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = عمران بن حصین خزاعی
| موضوع مرتبط = عمران بن حصین خزاعی
خط ۴۱: خط ۴۰:
عمران گفت: "به یاد دارم".
عمران گفت: "به یاد دارم".


[[بریده]] گفت: "بیا پیش [[ابو بکر]] برویم و از او این ماجرا را بپرسیم؛ چه بسا بعد از این ماجرا عهدی از [[رسول خدا]]{{صل}} نزد اوست، یا آن [[حضرت]] به او [[دستوری]] داده است؛ ما از [[ابوبکر]] دروغی سراغ نداریم". حرکت کردیم و به نزد ابوبکر رفتیم و آن [[روز]] را به یاد او آوردیم و به او گفتیم: هیچ کس از [[مسلمانان]] به نزد رسول خدا{{صل}} وارد نشد و [[سلام]] نکرد مگر اینکه رسول خدا{{صل}} به او فرمود: بر [[امیرالمؤمنین علی ]][[سلام]] کن و آیا تو از کسانی نبودی که بر او به عنوان [[امیر المؤمنین]] سلام کردی؟
[[بریده]] گفت: "بیا پیش [[ابو بکر]] برویم و از او این ماجرا را بپرسیم؛ چه بسا بعد از این ماجرا عهدی از [[رسول خدا]]{{صل}} نزد اوست، یا آن [[حضرت]] به او [[دستوری]] داده است؛ ما از [[ابوبکر]] دروغی سراغ نداریم". حرکت کردیم و به نزد ابوبکر رفتیم و آن [[روز]] را به یاد او آوردیم و به او گفتیم: هیچ کس از [[مسلمانان]] به نزد رسول خدا{{صل}} وارد نشد و [[سلام]] نکرد مگر اینکه رسول خدا{{صل}} به او فرمود: بر [[امیرالمؤمنین علی]][[سلام]] کن و آیا تو از کسانی نبودی که بر او به عنوان [[امیر المؤمنین]] سلام کردی؟


ابوبکر گفت: "آن را به یاد آوردم". بریده به او گفت: "سزاوار نیست برای احدی از مسلمانان که بر امیرالمؤمنین علی [[حکومت]] کند. اگر در نزد تو عهدی از رسول خدا{{صل}} هست یا آن حضرت بعد از آن به تو امری کرده است به ما بگو، که تو نزد ما راست گویی".
ابوبکر گفت: "آن را به یاد آوردم". بریده به او گفت: "سزاوار نیست برای احدی از مسلمانان که بر امیرالمؤمنین علی [[حکومت]] کند. اگر در نزد تو عهدی از رسول خدا{{صل}} هست یا آن حضرت بعد از آن به تو امری کرده است به ما بگو، که تو نزد ما راست گویی".
خط ۱۰۳: خط ۱۰۲:


چند نمونه از احادیثی که او نقل کرده یا از او نقل کرده‌اند:
چند نمونه از احادیثی که او نقل کرده یا از او نقل کرده‌اند:
#[[عمران بن حصین]] گوید: روزی من و [[عمر بن خطاب]] در حضور [[رسول خدا]]{{صل}} نشسته بودیم و [[علی]]{{ع}} نیز کنار آن [[حضرت]] نشسته بود که رسول خدا این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ می‌دهد و بلا را (از او) می‌گرداند؟ و شما را جانشینان زمین می‌گرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند می‌پذیرید» سوره نمل، آیه ۶۲.</ref>. ناگهان علی{{ع}} مانند گنجشک به خود لرزید؛ [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "چه شد، نگران شدی؟" گفت: چرا نگران نباشم و حال آنکه [[خداوند]] می‌فرماید که ما را خلیفه‌های خود در [[زمین]] قرار خواهد داد!" پیامبر{{صل}} فرمود: "ناراحت و نگران مباش که به [[خدا]] [[سوگند]] تو را [[دوست]] ندارد، جز [[مؤمن]]، و [[دشمن]] ندارد مگر منافق"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۳۰۸-۳۰۷.</ref>.
# [[عمران بن حصین]] گوید: روزی من و [[عمر بن خطاب]] در حضور [[رسول خدا]]{{صل}} نشسته بودیم و [[علی]]{{ع}} نیز کنار آن [[حضرت]] نشسته بود که رسول خدا این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ}}<ref>«یا آن کسی که به درمانده، چون وی را بخواند، پاسخ می‌دهد و بلا را (از او) می‌گرداند؟ و شما را جانشینان زمین می‌گرداند؛ آیا با خداوند، خدایی (دیگر) هست؟ اندک پند می‌پذیرید» سوره نمل، آیه ۶۲.</ref>. ناگهان علی{{ع}} مانند گنجشک به خود لرزید؛ [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "چه شد، نگران شدی؟" گفت: چرا نگران نباشم و حال آنکه [[خداوند]] می‌فرماید که ما را خلیفه‌های خود در [[زمین]] قرار خواهد داد!" پیامبر{{صل}} فرمود: "ناراحت و نگران مباش که به [[خدا]] [[سوگند]] تو را [[دوست]] ندارد، جز [[مؤمن]]، و [[دشمن]] ندارد مگر منافق"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۳۰۸-۳۰۷.</ref>.
#عمران بن حصین و [[جابر بن سمره]] [[روایت]] کرده‌اند: روزی پیامبر{{صل}} به [[خانه]] دخترش [[فاطمه]]{{س}} رفت و فرمود: "دخترم! خود را در چه حالی می‌بینی؟" فاطمه{{س}} گفت: "علاوه بر اینکه [[بیمار]] هستم، غذایی هم برای خوردن ندارم". پیامبر{{صل}} فرمود: "دخترم! آیا همین که [[سرور زنان]] دو عالم باشی تو را [[راضی]] نمی‌کند؟" فاطمه{{س}} گفت: "ای [[پدر]]! پس [[حضرت مریم]] چه می‌شود؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "مریم [[سرور]] و بزرگ [[زنان]] عالم خود بوده است و تو بزرگ و سرور زنان [[زمان]] خویش هستی، و به خداوند سوگند! تو را به همسری آقا و سرور [[دنیا]] و [[آخرت]] در آوردم"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۰۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالر، ج۴، ص۱۸۹۵؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۳۴؛ االاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۰۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۹، ص۳۴۵-۴۶ و ج۳۷، ص۶۹.</ref>.
#عمران بن حصین و [[جابر بن سمره]] [[روایت]] کرده‌اند: روزی پیامبر{{صل}} به [[خانه]] دخترش [[فاطمه]]{{س}} رفت و فرمود: "دخترم! خود را در چه حالی می‌بینی؟" فاطمه{{س}} گفت: "علاوه بر اینکه [[بیمار]] هستم، غذایی هم برای خوردن ندارم". پیامبر{{صل}} فرمود: "دخترم! آیا همین که [[سرور زنان]] دو عالم باشی تو را [[راضی]] نمی‌کند؟" فاطمه{{س}} گفت: "ای [[پدر]]! پس [[حضرت مریم]] چه می‌شود؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "مریم [[سرور]] و بزرگ [[زنان]] عالم خود بوده است و تو بزرگ و سرور زنان [[زمان]] خویش هستی، و به خداوند سوگند! تو را به همسری آقا و سرور [[دنیا]] و [[آخرت]] در آوردم"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۰۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالر، ج۴، ص۱۸۹۵؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۳۴؛ االاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۱۰۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۹، ص۳۴۵-۴۶ و ج۳۷، ص۶۹.</ref>.
#[[عمران بن حصین]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] کرده است که فرمود: "[[علی]] از من است و من از علی هستم و او ولی هر مؤمنی است بعد از من"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي}}؛ الطرائف، سید بن طاووس، ص۶۵.</ref>.
# [[عمران بن حصین]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] کرده است که فرمود: "[[علی]] از من است و من از علی هستم و او ولی هر مؤمنی است بعد از من"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي}}؛ الطرائف، سید بن طاووس، ص۶۵.</ref>.
#از عمران بن حصین روایت کرده‌اند که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "کسی که [[امید]] خود را از [[خلق]] [[برید]]، و همه امیدش را به [[خدا]] بست، خدا تمام خواسته‌هایش را برآورده می‌کند، و از جایی که خود او احتمالش را هم ندهد روزی می‌دهد، و کسی که همه امیدش به [[دنیا]] باشد، خدا او را به همان دنیا واگذار می‌نماید<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۶، ص۲۳۳.</ref>.
#از عمران بن حصین روایت کرده‌اند که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "کسی که [[امید]] خود را از [[خلق]] [[برید]]، و همه امیدش را به [[خدا]] بست، خدا تمام خواسته‌هایش را برآورده می‌کند، و از جایی که خود او احتمالش را هم ندهد روزی می‌دهد، و کسی که همه امیدش به [[دنیا]] باشد، خدا او را به همان دنیا واگذار می‌نماید<ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۶، ص۲۳۳.</ref>.
#از عمران بن حصین روایت کرده‌اند که مردی به رسول خدا{{صل}} گفت: "یا [[رسول الله]] آیا به نظر شما آنچه امروز [[مردم]] انجام می‌دهند و درباره آن [[رنج]] می‌کشند چیزی است که فضای [[خدای تعالی]] است، و او آن را از پیش مقدر کرده؟ و همچنین نچه بعدا برای مردم پیش می‌آید و [[رفتاری]] که با پیامبر خود می‌کنند، و با همان [[رفتار]] [[حجت]] بر آنان تمام می‌شود، همه اینها از پیش مقدر شده؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "بله، سرنوشتی است که از پیش [[تعیین]] شده". آن مرد پرسید: "پس حال که وضع چنین است دیگر این همه تلاش برای چیست؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "خدای تعالی وقتی کسی را برای یکی از دو [[سرنوشت]] [[فجور]] و [[تقوا]] خلق کرده، [[راه]] رسیدن به آن را هم برایش فراهم می‌سازد و او را آماده می‌کند تا برای رسیدن به آن [[هدف]] عمل کند، و این معنا را [[قرآن کریم]] [[تأیید]] کرده، می‌فرماید: {{متن قرآن|وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.</ref><ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۶، ص۳۵۶. علامه طباطبایی می‌نویسد: اینکه سائل پرسید: "و همچنین آنچه بعدا برای مردم پیش می‌آید..."، معنایش این است که: وجوب صدور فعل، چه حسنه و چه سیئه از نظر قضاء و قدری که قبلا رانده شده، منافات ندارد؛ با اینکه از نظر صدورش از انسان، اختیاری و ممکن باشد. (تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۳۰۰).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عمران بن حصین (مقاله)|مقاله «عمران بن حصین»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص ۳۵۹-۳۶۲.</ref>
#از عمران بن حصین روایت کرده‌اند که مردی به رسول خدا{{صل}} گفت: "یا [[رسول الله]] آیا به نظر شما آنچه امروز [[مردم]] انجام می‌دهند و درباره آن [[رنج]] می‌کشند چیزی است که فضای [[خدای تعالی]] است، و او آن را از پیش مقدر کرده؟ و همچنین نچه بعدا برای مردم پیش می‌آید و [[رفتاری]] که با پیامبر خود می‌کنند، و با همان [[رفتار]] [[حجت]] بر آنان تمام می‌شود، همه اینها از پیش مقدر شده؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "بله، سرنوشتی است که از پیش [[تعیین]] شده". آن مرد پرسید: "پس حال که وضع چنین است دیگر این همه تلاش برای چیست؟" پیامبر{{صل}} فرمود: "خدای تعالی وقتی کسی را برای یکی از دو [[سرنوشت]] [[فجور]] و [[تقوا]] خلق کرده، [[راه]] رسیدن به آن را هم برایش فراهم می‌سازد و او را آماده می‌کند تا برای رسیدن به آن [[هدف]] عمل کند، و این معنا را [[قرآن کریم]] [[تأیید]] کرده، می‌فرماید: {{متن قرآن|وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.</ref><ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۶، ص۳۵۶. علامه طباطبایی می‌نویسد: اینکه سائل پرسید: "و همچنین آنچه بعدا برای مردم پیش می‌آید..."، معنایش این است که: وجوب صدور فعل، چه حسنه و چه سیئه از نظر قضاء و قدری که قبلا رانده شده، منافات ندارد؛ با اینکه از نظر صدورش از انسان، اختیاری و ممکن باشد. (تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۳۰۰).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عمران بن حصین (مقاله)|مقاله «عمران بن حصین»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص ۳۵۹-۳۶۲.</ref>
خط ۱۱۲: خط ۱۱۱:
وی در [[بصره]] به [[سال ۵۲ هجری]] در [[زمان]] [[خلافت]] [[معاویه]] از [[دنیا]] رفت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۲۰۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۷۷۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۵۸۵-۸۵۶.</ref>. و [[موی سر]] و صورتش سفید شده بود و اعقاب او در بصره ساکن بودند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۷۷۹.</ref>. به [[نقل]] دیگری وی در [[سال ۵۳ هجری]] از دنیا رفت<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۵۸۵-۸۵۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۸.</ref>. دختر [[عمران بن حصین]] نقل می‌کند: پدرم گفت: "چون من از دنیا رفتم مرا با [[عمامه]] ام به [[تابوت]] محکم ببندید و پس از آنکه از [[دفن]] من بازگشتید، شتری بکشید و [[مردم]] را [[اطعام]] کنید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۸.</ref>. [[محمد بن سیرین]] نقل می‌کند: سی سال بود شکم عمران آب آورده بود و همه ساله به او داغ کردن را پیشنهاد می‌کردند و او از آن کار خودداری می‌کرد. سرانجام دو سال پیش از [[مرگ]]، خود را داغ کرد. عمران بن حصین از داغ کردن [[نهی]] می‌کرد و خود [[بیمار]] و گرفتار شد و داغ کرد و فریاد می‌کشید و می‌گفت: "خود را با [[آتش]] داغ کردم؛ نه درد، بهبود یافت و نه [[بیماری]]، درمان شد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۸-۷.</ref>. خود او از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل می‌کند که آن [[حضرت]] از داغ کردن نهی کرد و کسانی که این کار را انجام دهند، [[رستگار]] نمی‌شوند و [[نجات]] نمی‌یابند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۷۷۹.</ref>.
وی در [[بصره]] به [[سال ۵۲ هجری]] در [[زمان]] [[خلافت]] [[معاویه]] از [[دنیا]] رفت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۲۰۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۷۷۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۵۸۵-۸۵۶.</ref>. و [[موی سر]] و صورتش سفید شده بود و اعقاب او در بصره ساکن بودند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۷۷۹.</ref>. به [[نقل]] دیگری وی در [[سال ۵۳ هجری]] از دنیا رفت<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۵۸۵-۸۵۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۸.</ref>. دختر [[عمران بن حصین]] نقل می‌کند: پدرم گفت: "چون من از دنیا رفتم مرا با [[عمامه]] ام به [[تابوت]] محکم ببندید و پس از آنکه از [[دفن]] من بازگشتید، شتری بکشید و [[مردم]] را [[اطعام]] کنید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۸.</ref>. [[محمد بن سیرین]] نقل می‌کند: سی سال بود شکم عمران آب آورده بود و همه ساله به او داغ کردن را پیشنهاد می‌کردند و او از آن کار خودداری می‌کرد. سرانجام دو سال پیش از [[مرگ]]، خود را داغ کرد. عمران بن حصین از داغ کردن [[نهی]] می‌کرد و خود [[بیمار]] و گرفتار شد و داغ کرد و فریاد می‌کشید و می‌گفت: "خود را با [[آتش]] داغ کردم؛ نه درد، بهبود یافت و نه [[بیماری]]، درمان شد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۸-۷.</ref>. خود او از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل می‌کند که آن [[حضرت]] از داغ کردن نهی کرد و کسانی که این کار را انجام دهند، [[رستگار]] نمی‌شوند و [[نجات]] نمی‌یابند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۷۷۹.</ref>.
[[عمران بن حصین]] [[وصیت]] کرد که چون درگذشتم و پیکرم را برداشتید و بیرون آوردید، شتابان ببرید و نرم و آهسته، آن چنانکه [[یهودیان]] و [[مسیحیان]] می‌برند، نبرید. از پی من نه چراغ بیاورید و نه هیاهو به [[راه]] اندازید و [[دستور]] داد قبرش را به صورت مربع ساخته و چهار انگشت یا در آن حدود، برجسته بسازند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۸.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عمران بن حصین (مقاله)|مقاله «عمران بن حصین»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص ۳۶۲-۳۶۳.</ref>
[[عمران بن حصین]] [[وصیت]] کرد که چون درگذشتم و پیکرم را برداشتید و بیرون آوردید، شتابان ببرید و نرم و آهسته، آن چنانکه [[یهودیان]] و [[مسیحیان]] می‌برند، نبرید. از پی من نه چراغ بیاورید و نه هیاهو به [[راه]] اندازید و [[دستور]] داد قبرش را به صورت مربع ساخته و چهار انگشت یا در آن حدود، برجسته بسازند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۸.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عمران بن حصین (مقاله)|مقاله «عمران بن حصین»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص ۳۶۲-۳۶۳.</ref>
== جستارهای وابسته ==


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش