پرش به محتوا

ولادت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = ولادت پیامبر خاتم
| موضوع مرتبط = ولادت پیامبر خاتم
خط ۱۴: خط ۱۳:
[[اکثریت]] قریب به اتفاق [[محدثان]] و مؤرخان بر این اعتقادند که [[تولد]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[ربیع‌الاول]] بوده است؛ ولی در روز [[تولد]] حضرت، [[اختلاف]] دارند<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.</ref>. [[شیعیان]]<ref>به غیر از مرحوم کلینی، ر.ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.</ref>، [[تولد]] وی را هفدهم ربیع‌الاول<ref>طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.</ref>، [[روز جمعه]] و [[اهل تسنن]] دوازدهم ربیع‌الاول<ref>ابن سعد. ج۱، ص۸۰.</ref>، روز [[دوشنبه]] می‌دانند<ref>منابع معتقد به هفده ربیع الاول: رضی الدین علی حلی، العدد القویه، ص۱۱۰؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲. منابع معتقد به دوازده ربیع الاول: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ۴۳۹.</ref>. هنگام [[تولد]]، مادرش [[آمنه]]، کسی را نزد [[عبدالمطلب]]، جد بزرگوارش فرستاد و گفت که [[خداوند]] به تو پسری داده است.  
[[اکثریت]] قریب به اتفاق [[محدثان]] و مؤرخان بر این اعتقادند که [[تولد]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[ربیع‌الاول]] بوده است؛ ولی در روز [[تولد]] حضرت، [[اختلاف]] دارند<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.</ref>. [[شیعیان]]<ref>به غیر از مرحوم کلینی، ر.ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.</ref>، [[تولد]] وی را هفدهم ربیع‌الاول<ref>طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.</ref>، [[روز جمعه]] و [[اهل تسنن]] دوازدهم ربیع‌الاول<ref>ابن سعد. ج۱، ص۸۰.</ref>، روز [[دوشنبه]] می‌دانند<ref>منابع معتقد به هفده ربیع الاول: رضی الدین علی حلی، العدد القویه، ص۱۱۰؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲. منابع معتقد به دوازده ربیع الاول: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ۴۳۹.</ref>. هنگام [[تولد]]، مادرش [[آمنه]]، کسی را نزد [[عبدالمطلب]]، جد بزرگوارش فرستاد و گفت که [[خداوند]] به تو پسری داده است.  


هنگامی که [[عبدالمطلب]] خبر ولادت رسول خدا{{صل}} را شنید، از داخل [[حجر اسماعیل]] که با فرزندان خود و مردانی از [[بنی هاشم]] در آنجا نشسته بود، بلند شد و نزد [[آمنه]] آمد و [[کودک]] را داخل کعبه برد و [[خدا]] را بر این [[نعمت]] چنین [[سپاس]] گفت: "[[حمد]] و سپاس [[خداوند]] را که پسر بچه‌ای [[پاک]] به من [[عطا]] فرمود. او در گهواره به بچه‌های دیگر [[سروری]] پیدا کرد. او را به خانه‌ای که دارای ارکان است [[پناه]] می‌دهم تا اینکه او را بالغ و [[استوار]] ببینم. او را از [[شر]] هر بدخواه [[کینه]] به [[دل]] و حسود ورز لگام گسیخته به [[خدا]] می‌سپارم"<ref>{{متن حدیث|الحمد لله الذی أعطانی هذا الغلام الطیب الآردان قد ساد فی المهد علی الغلمان اعیذ بالبیت ذی الأرکان حتی آرا بالغ البنیان أعیذه من شر ذی شنئان  من خاسد مضطرب العنان}}؛بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۳.</ref>. [[عبدالمطلب]] سپس عقیقه‌ای کُشت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[محمد]]{{صل}} قبل از اینکه چشم به [[جهان]] بگشاید پدر خویش [[عبدالله]] را از دست داده بود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۶؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>.
هنگامی که [[عبدالمطلب]] خبر ولادت رسول خدا{{صل}} را شنید، از داخل [[حجر اسماعیل]] که با فرزندان خود و مردانی از [[بنی هاشم]] در آنجا نشسته بود، بلند شد و نزد [[آمنه]] آمد و [[کودک]] را داخل کعبه برد و [[خدا]] را بر این [[نعمت]] چنین [[سپاس]] گفت: "[[حمد]] و سپاس [[خداوند]] را که پسر بچه‌ای [[پاک]] به من [[عطا]] فرمود. او در گهواره به بچه‌های دیگر [[سروری]] پیدا کرد. او را به خانه‌ای که دارای ارکان است [[پناه]] می‌دهم تا اینکه او را بالغ و [[استوار]] ببینم. او را از [[شر]] هر بدخواه [[کینه]] به [[دل]] و حسود ورز لگام گسیخته به [[خدا]] می‌سپارم"<ref>{{متن حدیث|الحمد لله الذی أعطانی هذا الغلام الطیب الآردان قد ساد فی المهد علی الغلمان اعیذ بالبیت ذی الأرکان حتی آرا بالغ البنیان أعیذه من شر ذی شنئان  من خاسد مضطرب العنان}}؛بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۳.</ref>. [[عبدالمطلب]] سپس عقیقه‌ای کُشت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[محمد]]{{صل}} قبل از اینکه چشم به [[جهان]] بگشاید پدر خویش [[عبدالله]] را از دست داده بود<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۶؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>.


گفته شده آن حضرت [[ختنه]] شده و ناف [[بریده]] به [[دنیا]] آمد و این مطلب، [[شگفتی]] عبدالمطلب را برانگیخت و ‌شأن و [[منزلت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در نظر او بالا برد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[انس بن مالک]] می‌گوید: رسول خدا{{صل}} فرمود: "از [[کرامت]] من این است که ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمدم و کسی عورت مرا ندید"<ref>ابن جوزی، الوفاء، ص۹۴.</ref> [[حاکم]]<ref>حاکم، ج۲، ص۶۰۷.</ref> در مورد [[حدیث]] مختون متولد شدن آن حضرت ادعای [[تواتر]] کرده است، اما عده‌ای<ref>طبرانی، الصغیر، ج۲، ص۵۹؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۴.</ref> افزون بر [[انکار]] تواتر و خدشه در [[سند حدیث]]، در اصل وجود چنین [[حدیثی]] تردید کرده‌اند. [[کمال بن عدیم عقیلی]] این حدیث را [[ضعیف]] دانسته و گفته است: ابداً چنین مطلبی [[ثابت]] نشده است. [[ابن قیم]] گفته است: ممکن است بسیاری از [[مردم]] نیز ختنه شده متولد شوند؛ از این‌رو نمی‌توان آن را از [[معجزات پیامبر]] شمرد<ref>ر.ک: قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۷۱.</ref>. افزون بر این، [[روایت]] بالا با روایتی که گفته است عبدالمطلب [[روز]] هفتم ولادت رسول خدا، او را ختنه کرده و محمد نامید<ref>بکری دمیاطی، ج۱، ص۲۰.</ref> و نیز با برخی از گزارش‌ها که [[ختنه]] شدن او را هنگام [[شق صدر]] ـ که مصدر خبری معتبری نیز ندارد ـ دانسته‌اند<ref>طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۱؛ هشمی، ج۸، ص۲۲۴؛ بکری دمیاطی، ج۱، ص۱۲.</ref> [[تعارض]] دارد<ref> [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>.
گفته شده آن حضرت [[ختنه]] شده و ناف [[بریده]] به [[دنیا]] آمد و این مطلب، [[شگفتی]] عبدالمطلب را برانگیخت و ‌شأن و [[منزلت]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در نظر او بالا برد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۸۲.</ref>. [[انس بن مالک]] می‌گوید: رسول خدا{{صل}} فرمود: "از [[کرامت]] من این است که ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمدم و کسی عورت مرا ندید"<ref>ابن جوزی، الوفاء، ص۹۴.</ref> [[حاکم]]<ref>حاکم، ج۲، ص۶۰۷.</ref> در مورد [[حدیث]] مختون متولد شدن آن حضرت ادعای [[تواتر]] کرده است، اما عده‌ای<ref>طبرانی، الصغیر، ج۲، ص۵۹؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۴.</ref> افزون بر [[انکار]] تواتر و خدشه در [[سند حدیث]]، در اصل وجود چنین [[حدیثی]] تردید کرده‌اند. [[کمال بن عدیم عقیلی]] این حدیث را [[ضعیف]] دانسته و گفته است: ابداً چنین مطلبی [[ثابت]] نشده است. [[ابن قیم]] گفته است: ممکن است بسیاری از [[مردم]] نیز ختنه شده متولد شوند؛ از این‌رو نمی‌توان آن را از [[معجزات پیامبر]] شمرد<ref>ر.ک: قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۷۱.</ref>. افزون بر این، [[روایت]] بالا با روایتی که گفته است عبدالمطلب [[روز]] هفتم ولادت رسول خدا، او را ختنه کرده و محمد نامید<ref>بکری دمیاطی، ج۱، ص۲۰.</ref> و نیز با برخی از گزارش‌ها که [[ختنه]] شدن او را هنگام [[شق صدر]] ـ که مصدر خبری معتبری نیز ندارد ـ دانسته‌اند<ref>طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۱؛ هشمی، ج۸، ص۲۲۴؛ بکری دمیاطی، ج۱، ص۱۲.</ref> [[تعارض]] دارد<ref> [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>.


*[[پیامبر]]{{صل}} بنا به قول مشهور در [[عام الفیل]]، چهل سال [[پیش از بعثت]] در [[مکّه]] به [[دنیا]] آمد<ref>بنگرید: سیره مغلطای، ص۶- ۷؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. مشهور [[شیعه]] و شماری از [[پیروان]] [[مکتب خلافت]]، آن است که در [[روز]] [[هفدهم ربیع الاول]] متولّد شد. در حالی که مشهور [[اهل]] [[سنّت]] و [[عقیده]] [[کلینی]]، روز دوازدهم همین ماه است<ref>الکافی، ج۱، ص۳۶۴.</ref>. مطابق تأکید [[طبرسی]] و کلینی آن [[حضرت]] [[روز جمعه]] به دنیا آمد، امّا دیگران روز [[دوشنبه]] را میلاد [[پیغمبر]] می‌دانند. گویند: مادرش در ایام تشریق، روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم [[ذی حجّه]] به او باردار شد<ref>الکافی، ج۱، ص۳۶۴؛ بنگرید: تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۹۶.</ref>. این گفته بی‌اشکال نیست؛ زیرا اگر در همان سال فرزندش را به دنیا آورده باشد، دوران بارداری او سه ماه و چند روز می‌شود و اگر در سال بعد وضع حمل کرده باشد، طول دوره بارداری به پانزده ماه می‌رسد. در حالی که حد اقل بارداری شش ماه و حد اکثر یک سال است. این دیدگاه مشهور شیعه است، مگر این که [[معتقد]] شویم چهار ماه بارداری، از اختصاصات آن حضرت بوده است.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۱۸۹.</ref>.
* [[پیامبر]]{{صل}} بنا به قول مشهور در [[عام الفیل]]، چهل سال [[پیش از بعثت]] در [[مکّه]] به [[دنیا]] آمد<ref>بنگرید: سیره مغلطای، ص۶- ۷؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. مشهور [[شیعه]] و شماری از [[پیروان]] [[مکتب خلافت]]، آن است که در [[روز]] [[هفدهم ربیع الاول]] متولّد شد. در حالی که مشهور [[اهل]] [[سنّت]] و [[عقیده]] [[کلینی]]، روز دوازدهم همین ماه است<ref>الکافی، ج۱، ص۳۶۴.</ref>. مطابق تأکید [[طبرسی]] و کلینی آن [[حضرت]] [[روز جمعه]] به دنیا آمد، امّا دیگران روز [[دوشنبه]] را میلاد [[پیغمبر]] می‌دانند. گویند: مادرش در ایام تشریق، روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم [[ذی حجّه]] به او باردار شد<ref>الکافی، ج۱، ص۳۶۴؛ بنگرید: تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۹۶.</ref>. این گفته بی‌اشکال نیست؛ زیرا اگر در همان سال فرزندش را به دنیا آورده باشد، دوران بارداری او سه ماه و چند روز می‌شود و اگر در سال بعد وضع حمل کرده باشد، طول دوره بارداری به پانزده ماه می‌رسد. در حالی که حد اقل بارداری شش ماه و حد اکثر یک سال است. این دیدگاه مشهور شیعه است، مگر این که [[معتقد]] شویم چهار ماه بارداری، از اختصاصات آن حضرت بوده است.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۱۸۹.</ref>.


==محل ولادت [[رسول خدا]]{{صل}}==
==محل ولادت [[رسول خدا]]{{صل}}==
*محل تولد رسول اکرم {{صل}}، ورودی [[شعب ابی طالب]] است که پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به یثرب، [[عقیل]] این [[خانه]] را [[تصرف]] کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها [[فرزندان]] عقیل آن را به [[محمد بن یوسف ثقفی]] فروختند<ref>طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. البته [[محل]] تولد آن [[حضرت]] در طول [[تاریخ]] مورد توجه [[مسلمانان]] بوده است. در [[قرن دوم هجری]]، خیزران، [[همسر]] [[هارون]]، آن محل را خرید و به [[مسجد]] تبدیل کرد. بعدها نیز محل تولد آن حضرت از سوی [[سلاطین]] [[عثمانی]]،  [[حاکمان]] [[یمن]]، [[مصر]] و [[عباسیان]] بازسازی شد. در پی روی کار آمدن [[دولت]] سعودی، با [[اصرار]] شیخ عباس قطان شهردار وقت [[مکه]] و درخواست وی از "ملک عبدالعزیز"، قرار بر آن شد تا در آنجا کتابخانه‌ای موسوم به "المکتبة مکة المکرمه" بنا کنند که تاکنون بر قرار است<ref>جعفریان، ص۱۵۴.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>
*محل تولد رسول اکرم {{صل}}، ورودی [[شعب ابی طالب]] است که پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به یثرب، [[عقیل]] این [[خانه]] را [[تصرف]] کرد و آن خانه به نام او مشهور شد. بعدها [[فرزندان]] عقیل آن را به [[محمد بن یوسف ثقفی]] فروختند<ref>طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.</ref>. البته [[محل]] تولد آن [[حضرت]] در طول [[تاریخ]] مورد توجه [[مسلمانان]] بوده است. در [[قرن دوم هجری]]، خیزران، [[همسر]] [[هارون]]، آن محل را خرید و به [[مسجد]] تبدیل کرد. بعدها نیز محل تولد آن حضرت از سوی [[سلاطین]] [[عثمانی]]،  [[حاکمان]] [[یمن]]، [[مصر]] و [[عباسیان]] بازسازی شد. در پی روی کار آمدن [[دولت]] سعودی، با [[اصرار]] شیخ عباس قطان شهردار وقت [[مکه]] و درخواست وی از "ملک عبدالعزیز"، قرار بر آن شد تا در آنجا کتابخانه‌ای موسوم به "المکتبة مکة المکرمه" بنا کنند که تاکنون بر قرار است<ref>جعفریان، ص۱۵۴.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>


*[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در شعب [[بنی هاشم]] یا شعب [[ابو طالب]] در خانه‌ای به دنیا آمد که [[محمد بن یوسف ثقفی]] آن را از [[ورثه]] [[عقیل بن ابی طالب]] به مبلغ یکصد هزار دینار خرید. سپس [[خیزران]] [[مادر]] [[هارون الرشید]] آنجا را خرید و [[مسجد]] کرد. [[مردم]] در آنجا [[نماز]] می‌خواندند<ref>الکافی، ج۱، ص۲۶۴. بنگرید: اخبار مکّه، ج۱، ص۴۳۳؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۵۷۱.</ref> و ضمن [[زیارت]]، بدان [[تبرک]] می‌کردند. همچنان بود تا این که «وهابی‌ها آنجا را منهدم کردند و مطابق [[عادت]] خود در جلوگیری از تبرک جستن به آثار [[پیامبران]] و [[صالحان]]، مردم را از زیارت آنجا بازداشتند و به اصطبل [[چارپایان]] تبدیل کردند»<ref>اعیان الشیعة، ج۲، ص۷.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۱۸۹.</ref>.
* [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در شعب [[بنی هاشم]] یا شعب [[ابو طالب]] در خانه‌ای به دنیا آمد که [[محمد بن یوسف ثقفی]] آن را از [[ورثه]] [[عقیل بن ابی طالب]] به مبلغ یکصد هزار دینار خرید. سپس [[خیزران]] [[مادر]] [[هارون الرشید]] آنجا را خرید و [[مسجد]] کرد. [[مردم]] در آنجا [[نماز]] می‌خواندند<ref>الکافی، ج۱، ص۲۶۴. بنگرید: اخبار مکّه، ج۱، ص۴۳۳؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۵۷۱.</ref> و ضمن [[زیارت]]، بدان [[تبرک]] می‌کردند. همچنان بود تا این که «وهابی‌ها آنجا را منهدم کردند و مطابق [[عادت]] خود در جلوگیری از تبرک جستن به آثار [[پیامبران]] و [[صالحان]]، مردم را از زیارت آنجا بازداشتند و به اصطبل [[چارپایان]] تبدیل کردند»<ref>اعیان الشیعة، ج۲، ص۷.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۱۸۹.</ref>.


==مراسم نام‌گذاری [[پیامبر]]{{صل}}==
==مراسم نام‌گذاری [[پیامبر]]{{صل}}==
[[عبدالمطلب]] برای عرض تشکر به پیشگاه [[خداوند]]، گوسفندی کشت و عده‌ای را [[دعوت]] کرد و در آن جشن باشکوه که از عموم [[قریش]] [[دعوت]] شده بودند، نام [[فرزند]] خود را [[محمد]] گذارد. از او پرسیدند: "چرا نام فرزند خود را [[محمد]] (ستوده) [[انتخاب]] کردید، در صورتی که این نام در میان [[اعراب]] کم‌سابقه است؟ گفت: خواستم که در [[آسمان]] و [[زمین]]، ستوده باشد"<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۱۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۲.</ref>. [[ابوطالب]] عموی آن [[حضرت]] در اشعار خود با اشاره به این رویداد چنین گفت: "خداوند نامی از خود را برای [[بزرگداشت]] او جدا ساخت؛ زیرا نام صاحب [[عرش]] [[محمود]] ([[پسندیده]]) و نام [[پیامبر]] [[محمد]] (ستوده) است"<ref>{{عربی|فشق له من اسمه لیجله  فذوا العرش محمود و هذا محمد}}؛ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۴۱.</ref>.
[[عبدالمطلب]] برای عرض تشکر به پیشگاه [[خداوند]]، گوسفندی کشت و عده‌ای را [[دعوت]] کرد و در آن جشن باشکوه که از عموم [[قریش]] [[دعوت]] شده بودند، نام [[فرزند]] خود را [[محمد]] گذارد. از او پرسیدند: "چرا نام فرزند خود را [[محمد]] (ستوده) [[انتخاب]] کردید، در صورتی که این نام در میان [[اعراب]] کم‌سابقه است؟ گفت: خواستم که در [[آسمان]] و [[زمین]]، ستوده باشد"<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۱۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۲.</ref>. [[ابوطالب]] عموی آن [[حضرت]] در اشعار خود با اشاره به این رویداد چنین گفت: "خداوند نامی از خود را برای [[بزرگداشت]] او جدا ساخت؛ زیرا نام صاحب [[عرش]] [[محمود]] ([[پسندیده]]) و نام [[پیامبر]] [[محمد]] (ستوده) است"<ref>{{عربی|فشق له من اسمه لیجله  فذوا العرش محمود و هذا محمد}}؛ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۴۱.</ref>.


تا آن روز، فقط شانزده نفر به این اسم نام‌گذاری شده بودند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۲۰.</ref>. [[قرآن مجید]] نیز از آن حضرت با نام‌های [[محمد]] و [[احمد]] یاد می‌کند. [[خداوند]] در سوره‌های [[آل عمران]]، [[محمّد]]، [[فتح]] و [[احزاب]]، او را با نام [[محمد]] و در [[سوره صف]] با نام [[احمد]] خوانده است. منشأ [[اختلاف]]، این است که [[مادر رسول خدا]]، پیش از جدش، نام او را احمد گزارده بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۱.</ref>، چنان که در [[تاریخ]] منعکس است<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۷.</ref>.
تا آن روز، فقط شانزده نفر به این اسم نام‌گذاری شده بودند<ref>ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۲۰.</ref>. [[قرآن مجید]] نیز از آن حضرت با نام‌های [[محمد]] و [[احمد]] یاد می‌کند. [[خداوند]] در سوره‌های [[آل عمران]]، [[محمّد]]، [[فتح]] و [[احزاب]]، او را با نام [[محمد]] و در [[سوره صف]] با نام [[احمد]] خوانده است. منشأ [[اختلاف]]، این است که [[مادر رسول خدا]]، پیش از جدش، نام او را احمد گزارده بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۱.</ref>، چنان که در [[تاریخ]] منعکس است<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۷.</ref>.


==رویدادهای هنگام ولادت==
==رویدادهای هنگام ولادت==
خط ۳۷: خط ۳۶:
#ستارگان فرو افتادند و [[قریش]] از دیدن آنها [[تعجب]] کردند و گفتند: این [[نشانه قیامت]] است؛
#ستارگان فرو افتادند و [[قریش]] از دیدن آنها [[تعجب]] کردند و گفتند: این [[نشانه قیامت]] است؛
#زلزله‌ای آمد و همه [[مردم]] را گرفت و کنیسه و صومعه‌ها و... ویران شد، و هر چیزی که [[پرستش]] می‌شد، [[کنده]] شد؛
#زلزله‌ای آمد و همه [[مردم]] را گرفت و کنیسه و صومعه‌ها و... ویران شد، و هر چیزی که [[پرستش]] می‌شد، [[کنده]] شد؛
#[[جادوگران]] و [[کاهنان]] در کار خود فرو ماندند و شیطان‌ها [[محبوس]] شدند؛
# [[جادوگران]] و [[کاهنان]] در کار خود فرو ماندند و شیطان‌ها [[محبوس]] شدند؛
#ستارگانی پدیدار شدند که دیده نشده بودند و این [[ستارگان]]، [[کاهنان]] [[یهود]] را گیج و سرگردان کردند؛
#ستارگانی پدیدار شدند که دیده نشده بودند و این [[ستارگان]]، [[کاهنان]] [[یهود]] را گیج و سرگردان کردند؛
#ایوان کسرا تکان خورد و سیزده [[کنگره]] آن فرو ریخت؛
#ایوان کسرا تکان خورد و سیزده [[کنگره]] آن فرو ریخت؛
#[[آتشکده فارس]] خاموش شد با اینکه هزار سال خاموش نشده بود<ref>شامی، ج۱، ص۳۵۸ گوید: بعد از خاموش شدن آتشکده‌ها، همان شب اقدام به روشن کردن آنها شد، ولی روشن نشدند.</ref>.
# [[آتشکده فارس]] خاموش شد با اینکه هزار سال خاموش نشده بود<ref>شامی، ج۱، ص۳۵۸ گوید: بعد از خاموش شدن آتشکده‌ها، همان شب اقدام به روشن کردن آنها شد، ولی روشن نشدند.</ref>.
#موبد موبدان در [[خواب]] دید شتران [[عربی]]، اسبان سخت کوشی را کشیدند تا از دجله گذشتند و در [[سرزمین]] آنها پراکنده شدند. [[عبد]] المسیح بن بغیله از طرف کسرا راهی [[دمشق]] شد و [[سطیح کاهن]] را در «[[جابیه]]"<ref>روستایی در نواحی جولان دمشق، ر.ک: یاقوت حموی، ج۲، ص۹۱.</ref> در حالی که مشرف به [[مرگ]] بود، [[دیدار]] کرد و بلند در گوش او گفت: ای گره‌گشای [[سختی‌ها]]! کری یا شنوا؟ بزرگ [[خاندان]] یزن گرفتار است و پیش تو آمده. سطیح در پاسخ عبدالمسیح به سجع، شعری خواند بدین مضمون: تو از طرف کسرا آمده‌ای تا درباره خرابی ایوان کسرا، [[خاموشی]] آتشکده‌ها و خواب موبد موبدان بپرسی. بعد این وقایع را چنین [[پیشگویی]] و [[تفسیر]] کرد که به عدد کنگره‌های [[شکست]] خورده، شاهان [[حکومت]] می‌کنند، [[دریاچه ساوه]] خشک می‌شود، [[تلاوت قرآن]] در تهامه آشکار می‌گردد و صاحب [[عصا]] ([[پیامبر خاتم]]{{صل}}) بیاید. سطیح پس از این پیشگویی از [[دنیا]] رفت <ref>یعقوبی، ج۲، ص۷. بخشی از اخبار مربوط به رویدادهای ولادت در منابع دیگر تکرار شده است، ر.ک: طبری، ج۲، ص۱۶۶؛ صدوق، کمال، ص۱۹۱؛ مسعودی، ج۴، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۱۲۸؛ زمخشری، ج۲، ص۱۸؛ ابن عساکر، ج۲۷، ص۳۶۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۲، ص۲۶۹؛ طبرسی، اعلام، ص۱۱.</ref>.
#موبد موبدان در [[خواب]] دید شتران [[عربی]]، اسبان سخت کوشی را کشیدند تا از دجله گذشتند و در [[سرزمین]] آنها پراکنده شدند. [[عبد]] المسیح بن بغیله از طرف کسرا راهی [[دمشق]] شد و [[سطیح کاهن]] را در «[[جابیه]]"<ref>روستایی در نواحی جولان دمشق، ر.ک: یاقوت حموی، ج۲، ص۹۱.</ref> در حالی که مشرف به [[مرگ]] بود، [[دیدار]] کرد و بلند در گوش او گفت: ای گره‌گشای [[سختی‌ها]]! کری یا شنوا؟ بزرگ [[خاندان]] یزن گرفتار است و پیش تو آمده. سطیح در پاسخ عبدالمسیح به سجع، شعری خواند بدین مضمون: تو از طرف کسرا آمده‌ای تا درباره خرابی ایوان کسرا، [[خاموشی]] آتشکده‌ها و خواب موبد موبدان بپرسی. بعد این وقایع را چنین [[پیشگویی]] و [[تفسیر]] کرد که به عدد کنگره‌های [[شکست]] خورده، شاهان [[حکومت]] می‌کنند، [[دریاچه ساوه]] خشک می‌شود، [[تلاوت قرآن]] در تهامه آشکار می‌گردد و صاحب [[عصا]] ([[پیامبر خاتم]]{{صل}}) بیاید. سطیح پس از این پیشگویی از [[دنیا]] رفت <ref>یعقوبی، ج۲، ص۷. بخشی از اخبار مربوط به رویدادهای ولادت در منابع دیگر تکرار شده است، ر.ک: طبری، ج۲، ص۱۶۶؛ صدوق، کمال، ص۱۹۱؛ مسعودی، ج۴، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۱۲۸؛ زمخشری، ج۲، ص۱۸؛ ابن عساکر، ج۲۷، ص۳۶۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۲، ص۲۶۹؛ طبرسی، اعلام، ص۱۱.</ref>.


خط ۶۰: خط ۵۹:
نخستین دایه [[رسول اکرم]]{{صل}} کنیزی بود به نام ثویبه که چهار [[ماه]] آن حضرت را شیر داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.</ref>. بعد از ثویبه، [[حلیمه سعدیه]] دایه حضرت شد. او با [[زنان]] "بنی‌سعد" به [[شهر]] [[مکه]] آمده بود تا هر کدام، [[کودکی]] از [[قریش]] بگیرند و او را شیر دهند و بزرگ کنند تا خود را از تنگنای [[زندگی]] [[نجات]] دهند و [[افتخار]] دایگی حضرت به حلیمه رسید<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>.
نخستین دایه [[رسول اکرم]]{{صل}} کنیزی بود به نام ثویبه که چهار [[ماه]] آن حضرت را شیر داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.</ref>. بعد از ثویبه، [[حلیمه سعدیه]] دایه حضرت شد. او با [[زنان]] "بنی‌سعد" به [[شهر]] [[مکه]] آمده بود تا هر کدام، [[کودکی]] از [[قریش]] بگیرند و او را شیر دهند و بزرگ کنند تا خود را از تنگنای [[زندگی]] [[نجات]] دهند و [[افتخار]] دایگی حضرت به حلیمه رسید<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>.


از [[برکت]] وجود [[پیامبر]]{{صل}} [[زندگی]] حلیمه و شوهرش متحول و پر [[برکت]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>. مدت ۵ سال تمام، [[رسول خدا]]{{صل}} در میان [[قبیله]] بنی‌سعد بود و [[رشد]] و نمو کافی کرد و در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه، او را پیش مادرش برد و آخرین بار، وی را به مادرش تحویل داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸.</ref>
از [[برکت]] وجود [[پیامبر]]{{صل}} [[زندگی]] حلیمه و شوهرش متحول و پر [[برکت]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.</ref>. مدت ۵ سال تمام، [[رسول خدا]]{{صل}} در میان [[قبیله]] بنی‌سعد بود و [[رشد]] و نمو کافی کرد و در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه، او را پیش مادرش برد و آخرین بار، وی را به مادرش تحویل داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸.</ref>


==[[وفات]] [[آمنه]] [[مادر پیامبر خاتم]]{{صل}}==
==[[وفات]] [[آمنه]] [[مادر پیامبر خاتم]]{{صل}}==
[[حلیمه سعدیه]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را نزد مادرش آورد و به او سپرد. از آن به بعد، [[محمد]]{{صل}} در کنار [[مادر]] و جد خویش [[عبدالمطلب]] [[زندگی]] می‌کرد تا اینکه ۶ سال از [[عمر]] شریفش [[گذشت]]. در آن هنگام، مادرش [[آمنه]]، او را برای [[دیدار]] دایی‌های پدری که آن حضرت در [[مدینه]] از [[قبیله]] "بنی‌النجار" داشت، با خود برداشت و به [[مدینه]] آورد. [[آمنه]] در مراجعت به [[مکه]]، در منزلی به نام "ابواء" [[بیمار]] شد و همانجا از [[دنیا]] رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸.</ref>
[[حلیمه سعدیه]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را نزد مادرش آورد و به او سپرد. از آن به بعد، [[محمد]]{{صل}} در کنار [[مادر]] و جد خویش [[عبدالمطلب]] [[زندگی]] می‌کرد تا اینکه ۶ سال از [[عمر]] شریفش [[گذشت]]. در آن هنگام، مادرش [[آمنه]]، او را برای [[دیدار]] دایی‌های پدری که آن حضرت در [[مدینه]] از [[قبیله]] "بنی‌النجار" داشت، با خود برداشت و به [[مدینه]] آورد. [[آمنه]] در مراجعت به [[مکه]]، در منزلی به نام "ابواء" [[بیمار]] شد و همانجا از [[دنیا]] رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸.</ref>


==[[سرپرستی]] [[عبدالمطلب]]==
==[[سرپرستی]] [[عبدالمطلب]]==
پس از [[مرگ]] [[آمنه]]، [[رسول خاتم]]{{صل}} تحت تکفل جدش [[عبدالمطلب]] قرار گرفت. رسم آن زمان چنان بود که هر روز در کنار [[کعبه]] برای [[عبدالمطلب]] فرش پهن می‌کردند و فرزندانش در اطراف آن فرش، روی [[زمین]] می‌نشستند تا [[عبدالمطلب]] می‌آمد و روی آن فرش می‌نشست و [[فرزندان]] همراه او روی فرش می‌نشستند. [[رسول اکرم]]{{صل}} گاهی روی آن فرش می‌رفت و عموهای آن حضرت، [[مانع]] وی می‌شدند؛ ولی [[عبدالمطلب]] به آنها می‌گفت که فرزندم را رها کنید که به [[خدا]] قسم! [[صاحب]] [[مقام]] بزرگی خواهد شد. سپس او را می‌گرفت و در کنار خود، روی فرش می‌نشاند<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸-۲۴۹.</ref>.
پس از [[مرگ]] [[آمنه]]، [[رسول خاتم]]{{صل}} تحت تکفل جدش [[عبدالمطلب]] قرار گرفت. رسم آن زمان چنان بود که هر روز در کنار [[کعبه]] برای [[عبدالمطلب]] فرش پهن می‌کردند و فرزندانش در اطراف آن فرش، روی [[زمین]] می‌نشستند تا [[عبدالمطلب]] می‌آمد و روی آن فرش می‌نشست و [[فرزندان]] همراه او روی فرش می‌نشستند. [[رسول اکرم]]{{صل}} گاهی روی آن فرش می‌رفت و عموهای آن حضرت، [[مانع]] وی می‌شدند؛ ولی [[عبدالمطلب]] به آنها می‌گفت که فرزندم را رها کنید که به [[خدا]] قسم! [[صاحب]] [[مقام]] بزرگی خواهد شد. سپس او را می‌گرفت و در کنار خود، روی فرش می‌نشاند<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۸-۲۴۹.</ref>.


==[[مرگ]] [[عبدالمطلب]] و کفالت [[ابوطالب]]==
==[[مرگ]] [[عبدالمطلب]] و کفالت [[ابوطالب]]==
هشت سال از [[زندگی]] [[شریف]] [[پیامبر]]{{صل}} گذشته بود که جد بزرگوارش، [[رحلت]] کرد. [[عبدالمطلب]] از میان پسرانش، [[ابوطالب]] را برای [[سرپرستی]] [[محمد]]{{صل}} برگزید و [[وصیت]] کرد همواره از او نگهداری کند. [[عبدالمطلب]] می‌دانست [[شفقت]] [[ابوطالب]] بر [[محمد]]{{صل}} زیاد است. [[ابوطالب]]، بی‌نهایت او را [[دوست]] می‌داشت و پیوسته مراقب وی بود و شب و روز، یک لحظه او را تنها نمی‌گذاشت و وی را از چشم [[بیگانگان]] محفوظ می‌داشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۶.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹.</ref>
هشت سال از [[زندگی]] [[شریف]] [[پیامبر]]{{صل}} گذشته بود که جد بزرگوارش، [[رحلت]] کرد. [[عبدالمطلب]] از میان پسرانش، [[ابوطالب]] را برای [[سرپرستی]] [[محمد]]{{صل}} برگزید و [[وصیت]] کرد همواره از او نگهداری کند. [[عبدالمطلب]] می‌دانست [[شفقت]] [[ابوطالب]] بر [[محمد]]{{صل}} زیاد است. [[ابوطالب]]، بی‌نهایت او را [[دوست]] می‌داشت و پیوسته مراقب وی بود و شب و روز، یک لحظه او را تنها نمی‌گذاشت و وی را از چشم [[بیگانگان]] محفوظ می‌داشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۶.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹.</ref>


==[[شبانی پیامبر]]{{صل}} در کودکی==
==[[شبانی پیامبر]]{{صل}} در کودکی==
گزارش [[شبانی پیامبر]]{{صل}} برای [[خویشاوندان]] خود و تمام مکیان، از خود آن حضرت نقل شده است. [[نبی]] [[اسلام]]{{صل}} ابتدا در "اجیاد" برای [[خویشاوندان]] خود و سپس در "قراریط" برای مکیان [[شبانی]] می‌کرد<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس التنفیس، ج۱، ص۲۵۹؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. [[عمر بن عمر بن فارس]] از [[زهری]]، از [[جابر بن عبدالله]] [[نقل]] می‌کند که از [[رسول اکرم]]{{صل}} پرسیدم: "شما هم گوسفند چرانی کرده‌اید؟ فرمود: آری و هیچ [[پیامبری]] نیست؛ مگر آنکه [[شبانی]] کرده است"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۰؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹.</ref>.
گزارش [[شبانی پیامبر]]{{صل}} برای [[خویشاوندان]] خود و تمام مکیان، از خود آن حضرت نقل شده است. [[نبی]] [[اسلام]]{{صل}} ابتدا در "اجیاد" برای [[خویشاوندان]] خود و سپس در "قراریط" برای مکیان [[شبانی]] می‌کرد<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس التنفیس، ج۱، ص۲۵۹؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.</ref>. [[عمر بن عمر بن فارس]] از [[زهری]]، از [[جابر بن عبدالله]] [[نقل]] می‌کند که از [[رسول اکرم]]{{صل}} پرسیدم: "شما هم گوسفند چرانی کرده‌اید؟ فرمود: آری و هیچ [[پیامبری]] نیست؛ مگر آنکه [[شبانی]] کرده است"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۰؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.</ref><ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹.</ref>.


==[[مسافرت به شام]]==
==[[مسافرت به شام]]==
خط ۸۳: خط ۸۲:
وقتی بحیرا [[پیامبر]]{{صل}} را دید، [[مشاهده]] کرد که ابری بر سر [[رسول خدا]]{{صل}}[[سایه]] افکنده است. از [[پیامبر]]{{صل}} سؤالاتی از احوال [[خواب]] و [[بیداری]] وی پرسید و حضرت به او پاسخ داد و همه را موافق صفاتی یافت که از وی خوانده بود. آن‌گاه میان دو کتف وی را نگاه کرد و خاتم [[نبوت]] را دید.
وقتی بحیرا [[پیامبر]]{{صل}} را دید، [[مشاهده]] کرد که ابری بر سر [[رسول خدا]]{{صل}}[[سایه]] افکنده است. از [[پیامبر]]{{صل}} سؤالاتی از احوال [[خواب]] و [[بیداری]] وی پرسید و حضرت به او پاسخ داد و همه را موافق صفاتی یافت که از وی خوانده بود. آن‌گاه میان دو کتف وی را نگاه کرد و خاتم [[نبوت]] را دید.


بحیرا از [[ابوطالب]] پرسید: "این پسر چه نسبتی با تو دارد؟ [[ابوطالب]] در جوابش فرمود: این، پسر من است. بحیرا پاسخ داد: پدر این پسر، زنده نیست. [[ابوطالب]] گفت: برادرزاده من است و پدرش، در حالی که مادرش باردار بود، درگذشت. بحیرا گفت: راست گفتی! او را به دیار خویش ببر و از [[یهودیان]] بر او بیمناک باش که به [[خدا]]! اگر او را ببینند و آنچه از او می‌دانم، بدانند، به او آسیب می‌رسانند که [[سرنوشت]] بزرگی دارد. [[ابوطالب]] او را با شتاب به [[مکه]] بازگرداند"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۲۷-۲۲۸؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۷-۳۸.</ref>. [[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} ۱۲ سال داشت که به این سفر رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۲.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹-۲۵۰.</ref>
بحیرا از [[ابوطالب]] پرسید: "این پسر چه نسبتی با تو دارد؟ [[ابوطالب]] در جوابش فرمود: این، پسر من است. بحیرا پاسخ داد: پدر این پسر، زنده نیست. [[ابوطالب]] گفت: برادرزاده من است و پدرش، در حالی که مادرش باردار بود، درگذشت. بحیرا گفت: راست گفتی! او را به دیار خویش ببر و از [[یهودیان]] بر او بیمناک باش که به [[خدا]]! اگر او را ببینند و آنچه از او می‌دانم، بدانند، به او آسیب می‌رسانند که [[سرنوشت]] بزرگی دارد. [[ابوطالب]] او را با شتاب به [[مکه]] بازگرداند"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۲۷-۲۲۸؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۷-۳۸.</ref>. [[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} ۱۲ سال داشت که به این سفر رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۲.</ref>.<ref>[[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۹-۲۵۰.</ref>


==[[تولد]] [[حضرت محمد]]{{صل}}==
==[[تولد]] [[حضرت محمد]]{{صل}}==
خط ۱۰۸: خط ۱۰۷:


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل‌ وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
* [[نام پیامبر خاتم]] ([[نام‌های پیامبر خاتم]])
* [[نام پیامبر خاتم]] ([[نام‌های پیامبر خاتم]])
* [[کنیه‌های پیامبر خاتم]]
* [[کنیه‌های پیامبر خاتم]]
خط ۲۳۰: خط ۲۲۹:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:42439.jpg|22px]] [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[ تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[تولد و کودکی پیامبر (مقاله)|تولد و کودکی پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']]
#[[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:1379758.jpg|22px]] [[حسن اردشیری لاجیمی|اردشیری لاجیمی، حسن]]، [[سیره نبوی از نگاه استاد مطهری (کتاب)|'''سیره نبوی از نگاه استاد مطهری''']]
# [[پرونده:1379758.jpg|22px]] [[حسن اردشیری لاجیمی|اردشیری لاجیمی، حسن]]، [[سیره نبوی از نگاه استاد مطهری (کتاب)|'''سیره نبوی از نگاه استاد مطهری''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}
خط ۲۳۸: خط ۲۳۷:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:تاریخ پیامبر خاتم]]
[[رده:تاریخ پیامبر خاتم]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش