مقام تبیین دین به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
مقام تبیین دین به چه معناست؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۱۰
، ۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۸←پاسخ نخست
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
::::::چنانکه گذشت، پیامبران میآیند تا دین خدا را بر مردم عرضه کرده، راه سعادت را بشناسانند که در این صورت مردم بر خداوند متعال حجتی نخواهند داشت. این آموزه در روایات نیز تبیین شده است؛ چنانکه ابوبصير نقل میکند که شخصی از [[امام صادق]]{{ع}} پرسید: به چه دلیل خداوند پیامبران و رسولان را به سوی مردم فرستاده است؟ امام{{ع}} فرمود: "تا پس از آن، برای مردم حجتی بر خداوند نباشد و تا نگویند که بشیر و نذیری به سوی ما نیامد".<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ص۱۲۰ و ۱۲۱. گفتنی است دراینباره دستکم پنج روایت دیگر نیز وجود دارد. ازاینرو، این روایت مستفيض است (همان).</ref> در روایت صحیح دیگری، [[امام باقر]]{{ع}} از نقش هدایتی امام و حجت خدا از دوران [[حضرت آدم]]{{ع}} سخن به میان آورده، میفرماید: "به خدا سوگند، زمین از زمانی که خداوند، جان آدم را گرفت، رها نشده است؛ مگر آنکه در آن، امامی بوده که مردم به وسیله او به سوی خدا هدایت شدهاند و او حجت خدا بر مردم است...".<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۵؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸ و ۱۷۹؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۲۰۵؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸.</ref> لزوم وجود حجت میان بندگان، چنان مسلّم است که در روایات پرشماری آمده که اگر تنها دو نفر در عالم هستی وجود داشته باشند، باید یکی از آن دو امام باشد تا دیگری نتواند در قیامت عليه خداوند احتجاج کند. ازاینروست که آخرین نفری که از دنیا میرود، امام است.<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۶؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۴۰. گفتنی است دراینباره چهار روایت دیگر نیز وجود دارد که برخی از آنها معتبر به شمار میآیند (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹ و ۱۸۰).</ref> همچنین داود رقّی در روایتی صحیح از [[امام کاظم]]{{ع}} سخنی به همین مضمون نقل میکند.<ref>{{عربی|اندازه=155%|"إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى يُعْرَفَ"}}؛ همو، الکافی، ج۱، ص۱۷۷. نظیر این روایت را حسن بن على وشاء در روایتی صحیح از امام رضا{{ع}} نیز نقل میکند (همان).</ref> | ::::::چنانکه گذشت، پیامبران میآیند تا دین خدا را بر مردم عرضه کرده، راه سعادت را بشناسانند که در این صورت مردم بر خداوند متعال حجتی نخواهند داشت. این آموزه در روایات نیز تبیین شده است؛ چنانکه ابوبصير نقل میکند که شخصی از [[امام صادق]]{{ع}} پرسید: به چه دلیل خداوند پیامبران و رسولان را به سوی مردم فرستاده است؟ امام{{ع}} فرمود: "تا پس از آن، برای مردم حجتی بر خداوند نباشد و تا نگویند که بشیر و نذیری به سوی ما نیامد".<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ص۱۲۰ و ۱۲۱. گفتنی است دراینباره دستکم پنج روایت دیگر نیز وجود دارد. ازاینرو، این روایت مستفيض است (همان).</ref> در روایت صحیح دیگری، [[امام باقر]]{{ع}} از نقش هدایتی امام و حجت خدا از دوران [[حضرت آدم]]{{ع}} سخن به میان آورده، میفرماید: "به خدا سوگند، زمین از زمانی که خداوند، جان آدم را گرفت، رها نشده است؛ مگر آنکه در آن، امامی بوده که مردم به وسیله او به سوی خدا هدایت شدهاند و او حجت خدا بر مردم است...".<ref>محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۸۵؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸ و ۱۷۹؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۲۰۵؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸.</ref> لزوم وجود حجت میان بندگان، چنان مسلّم است که در روایات پرشماری آمده که اگر تنها دو نفر در عالم هستی وجود داشته باشند، باید یکی از آن دو امام باشد تا دیگری نتواند در قیامت عليه خداوند احتجاج کند. ازاینروست که آخرین نفری که از دنیا میرود، امام است.<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۶؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۴۰. گفتنی است دراینباره چهار روایت دیگر نیز وجود دارد که برخی از آنها معتبر به شمار میآیند (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹ و ۱۸۰).</ref> همچنین داود رقّی در روایتی صحیح از [[امام کاظم]]{{ع}} سخنی به همین مضمون نقل میکند.<ref>{{عربی|اندازه=155%|"إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى يُعْرَفَ"}}؛ همو، الکافی، ج۱، ص۱۷۷. نظیر این روایت را حسن بن على وشاء در روایتی صحیح از امام رضا{{ع}} نیز نقل میکند (همان).</ref> | ||
::::::'''تبیین معارف:''' چنانکه گفته شد، دین مجموعهای از عقاید و قوانین و مقررات مربوط به رفتار انسان است. نگاهی کلی به مجموعه روایات موجود در متون حدیثی نشان از این واقعیت دارد که پیشوایان حقیقی دین اسلام سخنان فراوانی درباره هر دو قسمت (عقاید و مقررات) داشتهاند. چنانکه محدثان شیعی بهطور ویژه نیز به ضبط روایات اعتقادی، فقهی و اخلاقی امامان معصوم{{عم}} پرداختهاند. برای نمونه کتاب التوحيد شیخ صدوق دربردارنده روایات اعتقادی در باب توحید است. کتابهایی همچون فروع کافی، من لا يحضره الفقیه، تهذیب و استبصار همگی درباره روایات فقهی است و کتابهایی همچون الزهد، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، الخصال و مکارم الاخلاق بهطور عمده دربردارنده روایات اخلاقی است. افزون بر آن، [[ائمه]] اطهار{{عم}} نیز گاه به نقش خود در این سه بُعد، به ویژه در احکام فقهی تأکید کردهاند. برای نمونه، در روایات متعددی از پاسخگویی امام نسبت به حلال و حرام مردم سخن به میان آمده است. چنانکه عبدالله بن سليمان عامری از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند که فرمود: "همواره زمین بهگونهای است که برای خداوند در آن حجتی است که حلال و حرام را شناسانده، مردم را به سوی راه خدا دعوت میکند".<ref>همان، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸. گفتنی است تمام راویان این حدیث، ثقهاند و تنها سخن در عبدالله بن سليمان عامری است که مرحوم خویی او را توثیق کرده است (ر.ک: سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۲۰۱). افزون بر آن، روایات دیگری نیز به همین مضمون وجود دارد (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ص۲۲۳).</ref> دراینباره روایات مستفيض دیگری نیز وجود دارد.<ref>برای نمونه، ر.ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۳۴؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۳.</ref> نکته مهمی که نباید از آن غفلت کرد آن است که امامان{{عم}} بارها تأكيد كردند که اگرچه علم به حلال و حرام نزد آنهاست، چنان نیست که همواره موظف به پاسخگویی به پرسشهای فقهی مردم باشند. چنانکه صفوان بن یحیی در روایتی صحیح از [[امام کاظم]]{{ع}} میپرسد که آیا ممکن است از امام{{ع}} چیزی درباره حلال و حرام پرسیده شود و پاسخ آن نزد امام نباشد؟ امام{{ع}} فرمودند: "نه، اما گاهی نزد او پاسخ وجود دارد و جواب نمیدهد".<ref>{{عربی|اندازه=155%|"قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ{{ع}} يَكُونُ الْإِمَامُ فِي حَالٍ يُسْأَلُ عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الَّذِي يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ فَلَا يَكُونُ عِنْدَهُ شَيْءٌ. قَالَ: لَا، وَ لَكِنْ قَدْ يَكُونُ عِنْدَهُ وَ لَا يُجِيبُ"}} (همو، بصائر الدرجات، ص۴۴).</ref> تحلیل چرایی این پاسخ، چندان دشوار نیست و به احتمال فراوان میتوان گفت دلیل این امر میتواند مربوط به شرایط آن روز جامعه و لزوم تقیه از سوی امامان باشد یا آنکه خود پرسشگر به لحاظ فکری، توانایی پذیرش پاسخ حقیقی را نداشته باشد. | ::::::'''[[تبیین معارف]]:''' چنانکه گفته شد، دین مجموعهای از عقاید و قوانین و مقررات مربوط به رفتار انسان است. نگاهی کلی به مجموعه روایات موجود در متون حدیثی نشان از این واقعیت دارد که پیشوایان حقیقی دین اسلام سخنان فراوانی درباره هر دو قسمت (عقاید و مقررات) داشتهاند. چنانکه محدثان شیعی بهطور ویژه نیز به ضبط روایات اعتقادی، فقهی و اخلاقی امامان معصوم{{عم}} پرداختهاند. برای نمونه کتاب التوحيد شیخ صدوق دربردارنده روایات اعتقادی در باب توحید است. کتابهایی همچون فروع کافی، من لا يحضره الفقیه، تهذیب و استبصار همگی درباره روایات فقهی است و کتابهایی همچون الزهد، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، الخصال و مکارم الاخلاق بهطور عمده دربردارنده روایات اخلاقی است. افزون بر آن، [[ائمه]] اطهار{{عم}} نیز گاه به نقش خود در این سه بُعد، به ویژه در احکام فقهی تأکید کردهاند. برای نمونه، در روایات متعددی از پاسخگویی امام نسبت به حلال و حرام مردم سخن به میان آمده است. چنانکه عبدالله بن سليمان عامری از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند که فرمود: "همواره زمین بهگونهای است که برای خداوند در آن حجتی است که حلال و حرام را شناسانده، مردم را به سوی راه خدا دعوت میکند".<ref>همان، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸. گفتنی است تمام راویان این حدیث، ثقهاند و تنها سخن در عبدالله بن سليمان عامری است که مرحوم خویی او را توثیق کرده است (ر.ک: سید ابوالقاسم موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۰، ص۲۰۱). افزون بر آن، روایات دیگری نیز به همین مضمون وجود دارد (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ص۲۲۳).</ref> دراینباره روایات مستفيض دیگری نیز وجود دارد.<ref>برای نمونه، ر.ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۳۴؛ محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۴۳.</ref> نکته مهمی که نباید از آن غفلت کرد آن است که امامان{{عم}} بارها تأكيد كردند که اگرچه علم به حلال و حرام نزد آنهاست، چنان نیست که همواره موظف به پاسخگویی به پرسشهای فقهی مردم باشند. چنانکه صفوان بن یحیی در روایتی صحیح از [[امام کاظم]]{{ع}} میپرسد که آیا ممکن است از امام{{ع}} چیزی درباره حلال و حرام پرسیده شود و پاسخ آن نزد امام نباشد؟ امام{{ع}} فرمودند: "نه، اما گاهی نزد او پاسخ وجود دارد و جواب نمیدهد".<ref>{{عربی|اندازه=155%|"قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ{{ع}} يَكُونُ الْإِمَامُ فِي حَالٍ يُسْأَلُ عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الَّذِي يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ فَلَا يَكُونُ عِنْدَهُ شَيْءٌ. قَالَ: لَا، وَ لَكِنْ قَدْ يَكُونُ عِنْدَهُ وَ لَا يُجِيبُ"}} (همو، بصائر الدرجات، ص۴۴).</ref> تحلیل چرایی این پاسخ، چندان دشوار نیست و به احتمال فراوان میتوان گفت دلیل این امر میتواند مربوط به شرایط آن روز جامعه و لزوم تقیه از سوی امامان باشد یا آنکه خود پرسشگر به لحاظ فکری، توانایی پذیرش پاسخ حقیقی را نداشته باشد. | ||
::::::'''جلوگیری از انحراف در دین و رفع اختلافات:''' در روایاتی تصریح میشود که امام{{ع}} وظیفه دارد بر دین نظارت داشته باشد تا اگر کسانی چیزی بر آن افزوده یا از آن کاستند، دین را به حالت نخست خود برگرداند. دراینباره در روایتی صحیح از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است که فرمودند: "همانا زمین خالی نمیشود، مگر آنکه در آن امامی است تا هرگاه مؤمنان چیزی به دین افزودند، آن را برگرداند و اگر از آن چیزی کاستند، آن را تمام کند".<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸. این روایت در دیگر متون حدیثی نیز با اندکی تفاوت نقل شده است (ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۳۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۹؛ همو، کمال الدین، ج۱، ص۲۰۴ و ۲۰۵).</ref> در برخی روایات، رفع اختلافهای مردم در تفسیر دین، از جمله وظایف امام شمرده شده است؛ چنانکه این مدعا در مناظره هشام بن حکم با عمرو بن عبید که برای [[امام صادق]]{{ع}} تقریر شد، آمده است. هشام در این مناظره با تشبیه وظیفه قلب نسبت به اعضای بدن با وظیفه امام نسبت به مردم چنین بیان میکند که خداوند، اعضای بدن را رها نکرد و برای آنها امامی قرار داد تا صحیح را بیان، و نسبت به آنچه در آن تردید وجود دارد، یقین ایجاد کند. حال آیا ممکن است مردم را در حیرت و تردید و اختلافشان رها کند و برای آنها امامی قرار ندهد؟<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۹ و ۱۷۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۵۸۹ و ۵۹۰؛ همو، کمال الدین، ج۱، ص۲۰۷ و ۲۰۸. گفتنی است سند کلینی به دلیل وجود «حسن بن ابراهیم» - که مهمل یا مجهول است - معتبر نیست؛ اما سند شیخ صدوق صحیح است.</ref> گاه نیز جریانی انحرافی در جامعه شیوع پیدا میکند. در اینجاست که امام{{ع}} احساس وظیفه، و روشنگری را آغاز میکند؛ چنانکه در عصر [[امام سجاد]]{{ع}} تفکرات تشبیهی و تجسیمی رواج ویژهای یافت.<ref>دراینباره ر.ک: سید محمد رضا حسینی جلالی، جهاد الامام السجاد{{ع}}، ص۹۱ و ۹۲.</ref> بنابر گزارشهای تاریخی، امام{{ع}} که مجال چندانی برای تبیین علنی معارف حقیقی اسلام نداشت، نزد قبر پیامبر اکرم{{صل}} در مسجد نبوی رفته، چنین فریاد زد: «خدایا، قدرت تو آشکار شده و هیئت جلال تو پدیدار نگشته؛ پس تو را نشناخته و... بدانچه نیستی، تشبیه کنند و خدایا، من از کسانی که تو را با تشبیه میخوانند بیزارم. چیزی مانند تو نیست... . تو را با آفریدههایت مساوی دانسته؛ ازاینرو تو را نشناخته و بعضی نشانههای تو را پروردگار خود دانسته و تو را بِدان توصیف کردند. پس ای خدایا، تو برتر از آن چیزی هستی که تشبیهکنندگان، تو را بِدان توصیف میکنند.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۳؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۸۹.</ref> در دوران [[امام صادق]]{{ع}} جریان تصوف از سوی زهدفروشان، شیوع نسبی یافته بود. دراینباره جابر بن یزید جعفی به [[امام باقر]]{{ع}} عرض کرد که فرقهای پیدا شده است که هرگاه قرآن تلاوت میشود، یکی از ایشان غش میکند و چنان غش میکند که اگر دست و پای او را ببرند، نمیفهمد. امام باقر{{ع}} فرمودند: "سبحان الله، این کار شیطان است و [متقین] به چنین چیزی توصیف نشدهاند. همانا تأثر از قرآن با نرم شدن دل، رقت قلب، اشک ریختن و ترس است".<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۱۷. گفتنی است سخن امام را میتوان برگرفته از آیات قرآن کریم دانست؛ مانند {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ}}﴾}} (زمر، ۲۳). ممکن است ظاهر این روایت با برخی دیگر از روایات بیانگر غش کردن شنونده صدای تلاوت قرآن امام سجاد{{ع}} یا غش کردن همّام پس از شنیدن خطبه متقين منافات داشته باشد. محققان دراینباره وجوه جمعی بیان کردهاند که به دلیل رعایت اختصار، خوانندگان را به آثار ایشان ارجاع میدهیم (ر.ک: محمد تقی مجلسی، روضة المتقین، ج۱۳، ص۱۳۳؛ ملا صالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۱۱، ص۴۴). برای تفصیل بیشتر درباره جریان تصوف در عصر امام صادق{{ع}} و چگونگی مقابله آن امام با این جریان، ر.ک: سید سعید حسینی، برخی از انحرافات فکری عصر امام صادق{{ع}} و موضع حضرت (پایاننامه)، ص۹۷-۱۲۳.</ref>»<ref>ر. ک. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]] صفحه ۲۲۲ تا ۲۳۵.</ref>. | ::::::'''[[جلوگیری از انحراف در دین]] و [[رفع اختلافات]]:''' در روایاتی تصریح میشود که امام{{ع}} وظیفه دارد بر دین نظارت داشته باشد تا اگر کسانی چیزی بر آن افزوده یا از آن کاستند، دین را به حالت نخست خود برگرداند. دراینباره در روایتی صحیح از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است که فرمودند: "همانا زمین خالی نمیشود، مگر آنکه در آن امامی است تا هرگاه مؤمنان چیزی به دین افزودند، آن را برگرداند و اگر از آن چیزی کاستند، آن را تمام کند".<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ محمد بن ابراهيم نعمانی، الغيبة، ص۱۳۸. این روایت در دیگر متون حدیثی نیز با اندکی تفاوت نقل شده است (ر.ک: محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۳۳۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۹؛ همو، کمال الدین، ج۱، ص۲۰۴ و ۲۰۵).</ref> در برخی روایات، رفع اختلافهای مردم در تفسیر دین، از جمله وظایف امام شمرده شده است؛ چنانکه این مدعا در مناظره هشام بن حکم با عمرو بن عبید که برای [[امام صادق]]{{ع}} تقریر شد، آمده است. هشام در این مناظره با تشبیه وظیفه قلب نسبت به اعضای بدن با وظیفه امام نسبت به مردم چنین بیان میکند که خداوند، اعضای بدن را رها نکرد و برای آنها امامی قرار داد تا صحیح را بیان، و نسبت به آنچه در آن تردید وجود دارد، یقین ایجاد کند. حال آیا ممکن است مردم را در حیرت و تردید و اختلافشان رها کند و برای آنها امامی قرار ندهد؟<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۹ و ۱۷۰؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الامالی، ص۵۸۹ و ۵۹۰؛ همو، کمال الدین، ج۱، ص۲۰۷ و ۲۰۸. گفتنی است سند کلینی به دلیل وجود «حسن بن ابراهیم» - که مهمل یا مجهول است - معتبر نیست؛ اما سند شیخ صدوق صحیح است.</ref> گاه نیز جریانی انحرافی در جامعه شیوع پیدا میکند. در اینجاست که امام{{ع}} احساس وظیفه، و روشنگری را آغاز میکند؛ چنانکه در عصر [[امام سجاد]]{{ع}} تفکرات تشبیهی و تجسیمی رواج ویژهای یافت.<ref>دراینباره ر.ک: سید محمد رضا حسینی جلالی، جهاد الامام السجاد{{ع}}، ص۹۱ و ۹۲.</ref> بنابر گزارشهای تاریخی، امام{{ع}} که مجال چندانی برای تبیین علنی معارف حقیقی اسلام نداشت، نزد قبر پیامبر اکرم{{صل}} در مسجد نبوی رفته، چنین فریاد زد: «خدایا، قدرت تو آشکار شده و هیئت جلال تو پدیدار نگشته؛ پس تو را نشناخته و... بدانچه نیستی، تشبیه کنند و خدایا، من از کسانی که تو را با تشبیه میخوانند بیزارم. چیزی مانند تو نیست... . تو را با آفریدههایت مساوی دانسته؛ ازاینرو تو را نشناخته و بعضی نشانههای تو را پروردگار خود دانسته و تو را بِدان توصیف کردند. پس ای خدایا، تو برتر از آن چیزی هستی که تشبیهکنندگان، تو را بِدان توصیف میکنند.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۵۳؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۸۹.</ref> در دوران [[امام صادق]]{{ع}} جریان تصوف از سوی زهدفروشان، شیوع نسبی یافته بود. دراینباره جابر بن یزید جعفی به [[امام باقر]]{{ع}} عرض کرد که فرقهای پیدا شده است که هرگاه قرآن تلاوت میشود، یکی از ایشان غش میکند و چنان غش میکند که اگر دست و پای او را ببرند، نمیفهمد. امام باقر{{ع}} فرمودند: "سبحان الله، این کار شیطان است و [متقین] به چنین چیزی توصیف نشدهاند. همانا تأثر از قرآن با نرم شدن دل، رقت قلب، اشک ریختن و ترس است".<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۱۷. گفتنی است سخن امام را میتوان برگرفته از آیات قرآن کریم دانست؛ مانند {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ}}﴾}} (زمر، ۲۳). ممکن است ظاهر این روایت با برخی دیگر از روایات بیانگر غش کردن شنونده صدای تلاوت قرآن امام سجاد{{ع}} یا غش کردن همّام پس از شنیدن خطبه متقين منافات داشته باشد. محققان دراینباره وجوه جمعی بیان کردهاند که به دلیل رعایت اختصار، خوانندگان را به آثار ایشان ارجاع میدهیم (ر.ک: محمد تقی مجلسی، روضة المتقین، ج۱۳، ص۱۳۳؛ ملا صالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۱۱، ص۴۴). برای تفصیل بیشتر درباره جریان تصوف در عصر امام صادق{{ع}} و چگونگی مقابله آن امام با این جریان، ر.ک: سید سعید حسینی، برخی از انحرافات فکری عصر امام صادق{{ع}} و موضع حضرت (پایاننامه)، ص۹۷-۱۲۳.</ref>»<ref>ر. ک. [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]] صفحه ۲۲۲ تا ۲۳۵.</ref>. | ||
==پرسشهای وابسته== | ==پرسشهای وابسته== |