پرش به محتوا

قیام شهید فخ در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = حسین شهید فخ | عنوان مدخل = قیام شهید فخ | مداخل مرتبط = قیام شهید فخ در تاریخ اسلامی | پرسش مرتبط = }} ==نهضت حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن{{ع}}== (قیام فخ) نهضت فخ<ref>فخ به تشدید خاء: چاهی است در نزدیکی مکه می‌باشد...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۶۷: خط ۱۶۷:
ای مردم! آثار رسول خدا{{صل}} را در سنگ و چوب جستجو و [[طلب]] می‌کنید و به آن [[تبرک]] می‌جویید و پاره تن او را ضایع می‌نمایید؟!
ای مردم! آثار رسول خدا{{صل}} را در سنگ و چوب جستجو و [[طلب]] می‌کنید و به آن [[تبرک]] می‌جویید و پاره تن او را ضایع می‌نمایید؟!
پس مردم به پا خاسته و با او [[بیعت]] کردند<ref>اعیان الشیعه، ج۹، ص۳۰۷.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۶۶.</ref>
پس مردم به پا خاسته و با او [[بیعت]] کردند<ref>اعیان الشیعه، ج۹، ص۳۰۷.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۶۶.</ref>
==[[بیعت مردم]]==
پس هنگامی که [[مردم]] برای [[بیعت]] نزد [[حسین بن علی صاحب فخ]] آمدند او گفت:
با شما بیعت می‌کنم بر [[کتاب خدا]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} و اینکه [[خدا]] [[اطاعت]] گردد و [[نافرمانی]] نشود، و من شما را [[دعوت]] می‌کنم به [[رضا]] از [[آل محمد]] و بر اینکه در میان شما عمل به کتاب خدا و [[سنت پیامبر]]{{صل}} نمایم، و در میان [[رعیت]] به [[عدل و داد]] [[رفتار]] کنم، و به طور مساوی تقسیم نمایم، و شما با ما بمانید و با [[دشمن]] ما [[مجاهده]] کنید، پس اگر ما برای شما [[وفا]] کردیم، وفا کنید برای ما؛ و اگر ما برای شما وفا نکردیم، بیعتی از ما بر شما نخواهد بود.
[[راوی]] گوید: من آهسته گفتم: این با خود چه کرد؟
در کنار من پیر زنی از [[اهل]] [[مدینه]] بود به من گفت: خاموش باش، وای بر تو، آیا نسبت به فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} چنین سخن می‌گویی؟
گفتم: من این را از جهت [[ترس]] بر او و [[محبت]] نسبت به او گفتم<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۴۹.</ref>.
پس آن شاهدانی را که [[عبدالعزیز عمری]] بر او [[گواه]] گرفته بود که [[حسن بن محمد]] را بیاورد، حاضر کرد و به آنان گفت: این حسن بن محمد است و من او را آورده‌ام، او را به [[جانشین]] [[امیر]] تحویل دهید، در غیر این صورت به خدا [[سوگند]] من از عهده قسمی که خورده بودم، بر آمدم و [[مخالفت]] نکردم.
از [[اولاد]] [[ابوطالب]] کسی از بیعت حسین بن علی صاحب فخ [[تخلف]] نکرد جز دو نفر: یکی [[حسن بن جعفر بن حسن بن حسن]] که از [[صاحب فخ]] خواست که او را معذور بدارد، حسین بن علی صاحب فخ هم او را مجبور نکرد و گفت: تو در این امر [[اختیار]] داری؛ و دیگری [[موسی بن جعفر بن محمد]]<ref>اعیان الشیعه، ج۹، ص۳۰۸.</ref>.
قصبانی گوید: من [[موسی بن جعفر]]{{ع}} را دیدم که بعد از [[نماز]] عشاء نزد حسین بن علی صاحب فخ آمد و [[احترام]] کرد و فرمود: دوست دارم که مرا [[آزاد]] بگذاری و من در وسعت باشم که با شما [[همراهی]] ننمایم.
[[حسین بن علی]] مدتی طولانی سر به زیر انداخت و سخن نگفت و جواب نمی‌داد، سپس سر برداشت و رو به سوی او کرد و گفت: شما در وسعت و آزاد هستید.
پیش از این [[حسین بن علی صاحب فخ]] از [[موسی بن جعفر]]{{ع}} خواسته بود که در [[قیام]] و [[نهضت]] با او [[همکاری]] نماید، موسی بن جعفر{{ع}} به او فرمود: شما کشته خواهی شد، پس خود را مهیا کن؛ به [[درستی]] که این گروه فاسقند و [[اظهار ایمان]] کنند و [[نفاق]] و [[کفر]] را پنهان نمایند، {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} و من [[مصیبت]] این [[خویشان]] را به حساب [[خدا]] می‌گذارم<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۴۷.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۶۶.</ref>
==آغاز [[مبارزه]]==
[[حماد]] بریدی که از طرف [[سلطان]] وقت در [[مدینه]] [[مسئول]] نیروهای [[حکومتی]] بود با سپاهیانش در کنار درب [[مسجد]] [[نبوی]] که به آن باب [[جبرئیل]] گفته می‌شود با حسین بن علی صاحب فخ و یارانش برخورد کردند؛ [[یحیی]] پیش رفته و با [[شمشیر]] بر او زد و او را به [[قتل]] رسانید و بر [[یاران]] او حمله‌ور شد و آنان را پراکنده کرد<ref>اعیان الشیعه، ج۹، ص۳۰۸.</ref>.
[[ابن اثیر]] نقل کرده است که: خالد بریدی با دویست نفر [[نیروی نظامی]] و عمری [[جانشین]] [[امیر مدینه]] و [[وزیر بن اسحاق ازرق]] و [[محمد بن واقد شروی]] و بسیاری از [[مردم]] آمدند، خالد به یاران حسین بن علی صاحب فخ نزدیک شد، یحیی و [[ادریس]] [[فرزندان]] [[عبدالله بن حسن]] برابر او قرار گرفتند؛ یحیی ضربتی به بینی خالد بریدی زد و بینی او را قطع کرد، و ادریس از پشت سر آمد و ضربتی بر او زد و او را به قتل رسانید؛ پس یاران خالد بریدی متفرق شدند و عمری داخل در سیاه‌پوشان (مسوده) از یاران [[بنی‌العباس]] شد؛ سپس [[اصحاب]] حسین بن علی صاحب فخ بر آنان [[حمله]] کرده و آنان را از [[مسجد]] پراکنده نمودند و [[بیت‌المال]] را به دست آوردند و در آن بیش از ده هزار دینار بود - و به [[نقلی]] هفتاد هزار دینار - و [[مردم]] متفرق شدند و [[اهل]] [[مدینه]] درب‌های خود را بستند.
فردای آن [[روز]] طرفداران [[بنی‌عباس]] گرد آمدند و با [[یاران]] [[حسین بن علی صاحب فخ]] درگیر شدند و هر دو [[سپاه]] جراحاتی برداشتند و تا ظهر به [[نبرد]] ادامه دادند، سپس متفرق شدند<ref>کامل ابن اثیر، ج۶، ص۹۱.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۶۸.</ref>
==[[مبارک ترکی]]==
او که برای انجام [[مناسک حج]] آمده بود، ابتدا به مدینه رفت و در آنجا جریان [[نهضت]] حسین بن علی صاحب فخ را شنید.
[[مورخان]] در باره او [[اختلاف]] کرده‌اند:
گفته شده است که: او نزد طرفداران [[بنی‌العباس]] آمد و با آنان بود و نبرد [[سختی]] با [[اصحاب]] حسین بن علی صاحب فخ نمود، سپس متفرق شدند و [[یاران حسین]] به [[مسجد پیامبر]]{{صل}} بازگشتند؛ [[مبارک]] به مردم [[وعده]] داد که فردا با آنان باشد و با یاران حسین بن علی صاحب فخ [[جنگ]] کند، پس هنگامی که از او [[غافل]] شدند او بر مرکب خود سوار شد و رفت. هنگامی که مردم آمدند او را نیافتند و تا [[مغرب]] با اصحاب حسین بن علی صاحب فخ جنگ کردند سپس متفرق شدند.
و گفته شده است: مبارک با حسین بن علی صاحب فخ جنگ نکرد بلکه شبانه نزد او فرستاد که: به [[خدا]] [[سوگند]] من [[دوست]] ندارم که تو به سبب من گرفتار شوی و یا من به سبب تو گرفتار شوم؛ به خدا سوگند اگر من از [[آسمان]] [[سقوط]] کنم و پرندگان مرا بربایند نزد من بهتر خواهد بود که خاری تو را آزرده کند و یا از سرت مویی کم شود، امشب تعدادی از یاران خود را - اگر چه ده نفر باشند - نزد من بفرست که در سپاه من باشند تا اینکه عقب‌نشینی و منهزم شوم؛ پس حسین ده نفر از اصحاب خود را نزد او فرستاد، هنگامی که به [[سپاه]] او نزدیک شدند فریاد کشیدند و [[تکبیر]] گفتند و خود و یارانش عقب‌نشینی نموده و منهزم شدند.
سپس کسی را [[طلب]] کرد که او را از غیر راه عمومی به [[مکه]] ببرد، بدین ترتیب راهی مکه گردید و نزد [[عباسیان]] رفت. [[هادی عباسی]] بر او [[غضب]] کرد و اموالش را از او گرفت و او را |از مسئولیتی که داشت برکنار کرد و [[مسئولیت]] نگهداری چهارپایان را به او سپرد<ref>اعیان الشیعه، ج۹، ص۳۰۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۶۹.</ref>
==حرکت به سوی مکه==
[[حسین بن علی صاحب فخ]] و یارانش یازده [[روز]] در [[مدینه]] ماندند و مجهز گردیدند سپس در شش روز مانده از ماه [[ذیقعده]] از مدینه بیرون آمدند؛ پس چون آنان از مدینه بیرون رفتند، [[مردم]] به [[مسجد]] بازگشتند<ref>کامل ابن اثیر، ج۶، ص۹۲.</ref>.
خبر [[قیام]] حسین بن علی صاحب فخ به [[موسی الهادی]] [[خلیفه]] وقت در [[بغداد]] رسید، و گروهی از [[خاندان]] او در آن سال برای [[حج]] آمده بودند از آن جمله [[سلیمان]] بن ابی‌جعفر منصور و [[محمد بن سلیمان]] بن علی و [[عباس بن محمد بن علی]] و [[موسی]] و اسماعیل [[فرزندان]] [[عیسی بن موسی]]<ref>کامل ابن اثیر، ج۶، ص۹۲.</ref> و [[مبارک]] هم با آنان بود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۴۹.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۰.</ref>
==سپاه عباسیان==
پس موسی الهادی محمد بن سلیمان را [[امیر]] بر [[جنگ]] کرد و آنان در «[[ذی طوی]]» استقرار پیدا کردند و آنجا را [[لشکرگاه]] خود قرار دادند<ref>کامل ابن اثیر، ج۶، ص۹۲.</ref>.
سپس آماده حرکت برای مقابله با حسین بن علی صاحب فخ شدند، پس راه را پیموده تا به بستان [[بنی‌عامر]] رسیدند. در آنجا [[موسی بن عیسی]] کسی را فرستاد تا سپاه حسین بن علی صاحب فخ را [[مشاهده]] کند؛ آن فرستاده آمد و بازگشت و به موسی بن عیسی گفت: من در آنها خلل و [[کاستی]] و یا گریختن از صحنه [[نبرد]] را ندیدم و آنان را ندیدم جز اینکه در حال [[نماز]] و یا در حال [[دعا]] و [[نیایش]] بودند و یا اینکه در [[قرآن]] نظر می‌کردند و با [[سلاح]] خود را آماده می‌نمودند.
[[موسی بن عیسی]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] آنان بهترین [[خلق]] خدا و سزاوارتر از ما هستند به آنچه ما در دست داریم، ولی [[ملک]] عقیم است و نازا می‌باشد، و اگر صاحب [[قبر]] (یعنی [[پیامبر]]{{صل}}) با ما در ملک و [[حکومت]] [[نزاع]] کند بینی او را با [[شمشیر]] خواهیم زد. آنگاه به سوی [[سپاه]] و [[یاران]] [[حسین بن علی صاحب فخ]] حرکت کرد و با آنان در فخ برخورد کردند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۵۲.</ref>.
موسی بن عیسی دستور داد به تنظیم سپاه بپردازند، پس [[محمد بن سلیمان]] به عنوان [[فرمانده]] سمت راست سپاه و موسی به عنوان فرمانده سمت چپ و [[سلیمان]] بن منصور و [[عباس بن محمد]] در [[قلب]] سپاه استقرار یافتند.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۰.</ref>
==[[روز ترویه]]==
[[روز]] هشتم ماه [[ذیحجه]] که آن را روز ترویه می‌نامند و [[حجاج]] در آن روز آب بر می‌دارند که به [[عرفات]] روند، دو سپاه هنگام [[نماز صبح]] با یکدیگر برخورد نمودند.
موسی [[حمله]] را آغاز کرد، پس یاران حسین بن علی صاحب فخ بر او حمله کردند؛ او سپاه [[حسین بن علی]] را به قسمت پایین دره کشاند و محمد بن سلیمان از پشت بر آنان حمله کرد و بیشتر [[باران]] حسین بن علی صاحب فخ را به [[قتل]] رساند.
[[عباسیان]] فریاد برآوردند: ای حسین! تو را [[امان]] دادیم؛ و او می‌گفت: امان را نمی‌خواهم؛ و [[یحیی]] بر آنان حمله می‌کرد.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۱.</ref>
==[[شهادت حسین صاحب فخ]]==
[[حماد]] [[ترکی]] از کسانی بود که در [[واقعه فخ]] شرکت داشتند، او - که از طرفداران عباسیان بود - گفت: حسین را به من نشان دهید؛ پس حسین بن علی را به او نشان دادند؛ تیری به سوی او پرتاب کرد و او را به قتل رساند.
محمد بن سلیمان به او یکصد هزار درهم و یکصد [[جامه]] داد<ref>اعیان الشیعة، ج۹، ص۳۰۹.</ref>. 
[[ابن اثیر]] گوید: [[یاران حسین]] منهزم و پراکنده شدند و تعدادی از آنان کشته و برخی مجروح گردیدند.
[[محمد بن سلیمان]] و کسانی که با او بودند به [[مکه]] بازگشتند و نمی‌دانستند که [[حسین بن علی صاحب فخ]] چه شده است، مردی از [[اهل]] [[خراسان]] به آنان رسید و گفت: [[بشارت]] و مژده! این [[سر حسین]] است؛ سر او را بیرون آورد و بر پیشانی او زخمی طولی بود و بر پشت سر او نیز زخمی دیگر بود<ref>کامل ابن اثیر، ج۶، ص۹۲.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۱.</ref>
==[[شهادت]] [[حسن بن محمد]]==
هنگامی که [[حسین بن علی]] به شهادت رسید، گروهی از [[اولاد امام حسن]]{{ع}} با او [[شهید]] شدند که از آن جمله [[سلیمان بن عبدالله بن الحسن]] و [[عبدالله بن اسحاق بن ابراهیم بن حسن]] بودند.
در هنگام [[جنگ]] و [[مقاتله]] تیری به چشم حسن بن محمد اصابت کرد و او آن تیر را به حال خود گذاشت و بیرون نیاورد و به [[جنگیدن]] ادامه داد.
محمد بن سلیمان که [[فرمانده سپاه]] بود فریاد زد: ای پسر دایی! درباره [[جان]] خود از [[خدا]] بترس و به تو [[امان]] می‌دهم.
حسن بن محمد گفت: به خدا [[سوگند]] برای شما امانی نیست، ولی من از شما قبول می‌کنم. آنگاه [[شمشیر]] [[هندی]] را که در دست داشت [[شکست]] و نزد [[عباسیان]] رفت.
[[عباس بن محمد]] به پسرش عبدالله فریاد زد: خدا تو را بکشد اگر او را به [[قتل]] نرسانی، آیا بعد از نُه جراحت باز هم [[انتظار]] می‌بری؟
[[موسی بن عیسی]] به او گفت: آری به خدا سوگند، درباره او [[تعجیل]] کنید.
پس عبدالله بر او [[حمله]] کرد و جراحتی بر او وارد نمود، آنگاه عباس بن محمد سر از بدنش جدا کرد.
جنگ و [[نزاع]] میان عباس بن محمد و محمد بن سلیمان واقع شد، و محمد بن سلیمان گفت: من فرزند دایی خود را امان دادم شما او را کشتند. آنان در پاسخ گفتند: ما مردی از [[عشیره]] خود را به تو می‌دهیم که در عوض او به قتل رسانی<ref>در حکومت عباسیان این‌گونه میثاق‌ها و پیمان‌ها نادیده گرفته می‌شد و ارزش‌ها پایمال و مطامع و امیال آنها بر ارزش‌ها و تعهدات غالب می‌گردید.</ref>.
برخی نقل کرده‌اند که [[موسی]] بن [[عیسی]] بود که سر از [[بدن]] [[حسن بن محمد]] جدا کرد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۵۱.</ref>.
[[ابن اثیر]] گوید: [[عباسیان]] فریاد [[امان]] سر دادند و به [[یاران حسین بن علی]] امان دادند. حسن بن [[محمد بن عبدالله]] آمد و پشت سر [[محمد بن سلیمان]] و [[عباس بن محمد]] ایستاد، موسی بن عیسی و [[عبدالله بن عباس بن محمد]] او را گرفتند و کشتند و محمد بن سلیمان به شدت [[غضب]] کرد<ref>کامل ابن اثیر، ج۶، ص۹۳.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۲.</ref>
==[[سرهای شهدا]]==
پس سرهای کشته‌ها یکصد و چند سر بود و در میان آنها سر [[حسن بن محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی]] بود.
باقی ماندگان از [[سپاه]] [[حسین بن علی]] رفتند و داخل [[حاجیان]] شدند، و از جمله کسانی که منهزم شدند [[ادریس بن عبد الله بن الحسن]] بود که گریخت و به سوی [[مصر]] رفت و از آنجا به [[زمین]] [[مغرب]] منتقل گردید و در آنجا [[دولت]] ادریسیان را تأسیس نمود<ref>اعیان الشیعة، ج۹، ص۳۰۹.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۳.</ref>
==[[سخن امام موسی بن جعفر]]{{ع}}==
سپاه عباسیان سرها را نزد موسی و عباس آوردند (که از بزرگان [[بنی‌العباس]] بودند) در حالی که گروهی از [[اولاد]] حسن و حسین{{عم}} نزد آنان بودند، و کسی از آنان سخنی نگفت جز [[موسی بن جعفر]]{{ع}} که موسی بن عیسی [[عباسی]] روی به او کرد و گفت: آیا این [[سر حسین]] است؟
فرمود: آری {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}، او از [[دنیا]] رفت و به [[خدا]] [[سوگند]] او [[مسلمانی]] [[صالح]]، [[روزه‌دار]]، شب زنده‌دار و امر کننده به معروف و [[نهی]] کننده از منکر بود و در میان [[اهل]] بیتش مثل و مانندی نداشت؛ و بعد از آن کسی پاسخ نداد.
پس [[اسیران]] را به [[بغداد]] نزد [[موسی الهادی]] ([[خلیفه عباسی]]) آوردند و در میان آنان عذافر صیرفی و علی بن سابق قلانسی و مردی از اولاد [[حاجب بن زاره]] بود که موسی الهادی دستور داد سر از بدنشان جدا کردند.
و در میان [[اسیران]] مردی ایستاده بود، او گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]! من [[غلام]] تو هستم.
[[موسی الهادی]] گفت: غلام من بر من خروج می‌کند؟ و در دست او کاردی بود پس گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] تو را با همین کارد پاره پاره می‌کنم.
آنگاه [[بیماری]] بر او [[غلبه]] کرد و ساعتی طولانی گذشت تا اینکه موسی الهادی از آن بیماری مُرد، و آن مرد از کشته شدن [[جان]] سالم به در برد و او را از نزد موسی الهادی بیرون بردند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۵۳.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۳.</ref>
==[[اجساد شهدا]]==
[[مسعودی]] گوید: حسین ([[صاحب فخ]]) با اکثر کسانی که با او بودند، کشته شد و سه [[روز]] گذشت و آنان را به [[خاک]] سپردند تا اینکه درندگان و پرندگان آنان را خوردند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۲۷؛ اعیان الشیعة، ج۹، ص۳۰۹.</ref>.
[[ابن اثیر]] گوید: هنگامی که سر [[حسین بن علی صاحب فخ]] را نزد موسی الهادی ([[خلیفه عباسی]]) نهادند، گفت: گویا شما سر طاغوتی از [[طاغوت‌ها]] را نزد من آوردید، به [[درستی]] که کمترین چیزی که [[پاداش]] و جزای شما باشد این است که به شما چیزی ندهم. پس چیزی به آنان نداد<ref>کامل ابن اثیر، ج۶، ص۹۴.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۴.</ref>
==پس از [[واقعه فخ]]==
هنگامی که [[حسین بن علی]] و یارانش در فخ کشته شدند، [[موسی بن عیسی]] در [[مدینه]] نشست و به [[مردم]] دستور داد [[خاندان]] [[ابوطالب]] را [[دشنام]] داده و [[ناسزا]] گویند؛ مردم نیز چنین کردند به طوری که کسی باقی نماند، موسی بن عیسی گفت: کسی از آنان نمانده است؟
به او گفته شد: [[موسی بن عبدالله بن الحسن بن الحسن]] است.
در این هنگام [[موسی بن عبدالله]] آمد و پیراهنی در تن داشت و در پای او کفشی از پوست شتر، و او ژولیده و غبارآلود بود، پس با مردم نشست و بر موسی بن عیسی [[سلام]] نکرد؛ در کنار او [[سری بن عبدالله]] از [[اولاد]] [[عباس بن عبدالمطلب]] بود. او به موسی بن عیسی گفت: بگذار تا درون او را ظاهر کنم و او را معرفی نمایم.
[[موسی بن عیسی]] گفت: من بر تو از او می‌ترسم. گفت: مرا بگذار.
پس موسی بن عیسی او را [[اذن]] داد؛ آن مرد روی به [[موسی بن عبدالله]] از [[فرزندان امام حسن]]{{ع}} کرد و گفت: به تو بشنوانم؟ گفت: بگو. گفت: چگونه دیدی کشته شدن گمراهانتان را که [[حکومت]] را برای پسران عموی خود که بر شما انعام کردند - رها نمی‌کنید؟
موسی بن عبدالله گفت: من در این باره می‌گویم:
{{عربی|بَنِی عَمِّنا رُدُّوا فُضُولَ دِمَائِنا یَنَمْ لَیْلُکُمْ اَوْ لَا یَلُمْنَا اللَّوائِمُ
فَانَّا وَ إِیَّاکُمْ وَ مَا کانَ بَیْنَنَا کَذِی الدِّیْنِ یَقْضِی دَیْنَهُ وَ هُوَ راغِمُ}} <ref>«ای عمو زاده‌های ما! زیادی خون‌های ما را برگردانید؛ تا شب بخوابید و ملامت کنندگان ما را ملامت نکنند؛ زیرا ما و شما و آنچه میان ما و شما اتفاق افتاد، مانند بدهکاری باشد که بدهی خود را می‌دهد و هیچ چاره دیگری ندارد».</ref>
سری گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] [[بغی]] و [[ستم]] جز [[ذلت]] و [[خواری]] بر شما نیافزاید، و اگر شما همانند پسر عموی خود بودید (یعنی [[موسی بن جعفر]]) سالم می‌ماندید؛ او [[حق فرزندان]] عموی خود را [[شناخت]] و فضل آنان را بر خود دانست، و او [[طلب]] نمی‌کند چیزی که برای او نیست.
موسی بن عبدالله گفت:
{{عربی|ن الأولی تثنی علیهم تعیبنی اُولاک بنو [[عمی]] و عمهم أبی
فانک إن تمدحهم بمدیحة [[تصدق]] و إن تمدح اباک تکذب}}<ref>«تو اشراف را ستایش می‌کنی و مرا عیب می‌گویی؛ در حالی که آنان فرزندان عموی من و عموی آنان پدر من است. پس اگر آنان را به مدحی بستایی؛ راست گفتی، و اگر پدرت را مدح کنی، دروغگو خواهی بود».</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۵.</ref>
==[[اموال]] [[شهدای فخ]]==
پس هنگامی که [[حسین بن علی صاحب فخ]] و یارانش کشته شدند و این خبر به [[مدینه]] رسید، [[عبدالعزیز]] عمری در مدینه بود و دستور داد [[خانه]] [[حسین بن علی]] و خانه‌های [[خاندان]] و [[اهل]] او را سوزانده و اموال و درختان خرمای آنان را گرفتند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۵۴.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۶.</ref>
==[[عاقبت]] [[محمد بن سلیمان]]==
او [[فرماندهی سپاه]] [[عباسیان]] را در [[جنگ]] با [[حسین بن علی صاحب فخ]] به عهده داشت.
گروهی از [[غلامان]] او نقل کرده‌اند: هنگام مرگش که فرا رسید به او تلقین می‌کردند که {{متن قرآن|لَا إِلَهَ إِلَّا الله}}<ref>«هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.</ref> بگوید، اما او می‌گفت:
{{عربی|ألا لیت أمی لم تلدنی و لم أکن لقیت حسینا یوم فخ و لا الحسن}}<ref>«ای کاش مادرم مرا نزاییده بود؛ و من حسین و حسن را در روز فخ ملاقات نکرده بودم».</ref>.
و همچنان این را تکرار می‌کرد تا اینکه مرد<ref>اعیان الشیعة، ج۹، ص۳۱۰.</ref>.
[[ابوالفرج]] گفته است: هرگاه محمد برادرش جعفر را می‌دید ناله‌ای می‌کرد و می‌گفت:
{{عربی|ألا لیت أمی لم تلدنی و لم أشهد حسینا یوم فخ}}<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۵۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۶.</ref>
==[[خواب]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}}==
پس از کشته شدن حسین بن علی صاحب فخ، سر او و [[اسیران]] از [[یاران]] او نزد [[موسی بن مهدی]] ([[خلیفه عباسی]]) فرستاده شد.
[[موسی الهادی]] امر کرد یکی از اسیران را آوردند، او را [[توبیخ]] کرد سپس به [[قتل]] رساند؛ او همچنان با گروهی از [[اولاد]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} همین‌گونه عمل کرد و آنان را به قتل رساند و [[خاندان]] [[ابوطالب]] را مورد [[اهانت]] قرار داد تا اینکه موسی بن جعفر را یاد کرد و به آن [[حضرت]] توهین نمود و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] [[صاحب فخ]] [[قیام]] نکرد مگر با دستور و [[فرمان]] او؛ زیرا او [[صاحب وصیت]] در [[اهل بیت]] و این خاندان است، خدا مرا بکشد اگر او را باقی بگذارم؛ و اگر از مهدی نشنیده بودم خبری را که پدرش منصور به او داده بود از فضل و [[برتری]] جعفر{{ع}} از [[اهل]] خودش در [[دین]] و [[علم]] و فضلی که داشت، و آنچه از [[سفاح]] درباره او به من رسیده که جعفر{{ع}} را [[احترام]] می‌کرد و او را برتری می‌داد، من [[قبر]] او را نبش کرده و او را به [[آتش]] می‌سوزاندم.
[[ابویوسف یعقوب بن ابراهیم]] - [[قاضی]] که [[جرأت]] [[پاسخ‌گویی]] او را داشت - گفت: [[مذهب]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} و هیچ یک از فرزندانش این نیست، و سزاوار نیست که او از آنان باشد. سپس این سخن خود را با [[سوگندها]] تأکید کرد و با [[مدارا]] با او سخن گفت تا اینکه [[غضب]] [[موسی الهادی]] فروکش کرد.
پس [[علی بن یقطین]] نامه‌ای به موسی بن جعفر{{ع}} نوشت و این جریان را برای آن [[حضرت]] گزارش کرد.
هنگامی که [[نامه]] علی بن یقطین به موسی بن جعفر{{ع}} رسید آن حضرت [[اهل بیت]] و [[شیعیان]] خود را جمع کرد و آنان را از آن گزارش باخبر نمود و به آنان فرمود: چه پیشنهادی در این باره دارید؟
گفتند: ما پیشنهاد می‌کنیم که از این شخص [[جبار]] ([[خلیفه عباسی]]) خود را دور کرده. و مخفی سازید که از [[شر]] و [[تجاوز]] و [[خیانت]] او در [[امان]] نیستید به خصوص که شما و ما را [[تهدید]] کرده است.
[[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} [[تبسم]] کرد و به این [[شعر]] [[تمثل]] جست:
{{متن حدیث|زَعَمَتْ سَخِينَةُ أَنْ سَتَغْلِبُ رَبَّهَا فَلَيُغْلَبَنَّ مُغَالِبُ الْغَلَّابِ‌}}<ref>«سخینه (قریش) گمان کرد که بر پروردگارش چیره خواهد شد؛ که البته بسیار پیروزمندها مغلوب می‌شوند».</ref>
سپس روی به [[دوستان]] و اهل بیت خود کرد و فرمود: این [[خوف]] و [[ترس]] شما برطرف می‌شود، اولین نامه‌ای که از [[عراق]] به شما خواهد رسید مشتمل بر چیزی نخواهد بود جز خبر [[مرگ]] [[موسی بن مهدی]] (خلیفه عباسی) و [[هلاکت]] او.
سپس فرمود: به [[حرمت]] این [[قبر]] ([[قبر رسول خدا]]{{صل}}) موسی بن مهدی همین امروز از [[دنیا]] رفت، و این مطلب [[حق]] است مانند اینکه شما سخن می‌گویید و من خبر آن را برای شما بیان می‌کنم که من در مصلای خود بعد از فارغ شدن از دعاهایم و تعقیبات نشسته بودم که خوابم برد، ناگهان جدم [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[خواب]] دیدم و به او از موسی بن مهدی [[شکایت]] کردم و آنچه از او نسبت به [[اهل]] بیتش رسیده یادآور شدم و گفتم که من از [[جور]] و ستم‌های او نگران و ترسانم.
[[رسول خدا]]{{صل}} به من فرمود: ای [[موسی]]! خیالت راحت باشد، [[خدا]] برای موسی ([[خلیفه عباسی]]) بر تو راهی قرار نداده است.
و در آن وقت که رسول خدا{{صل}} با من سخن می‌گفت دستم را گرفت و به من فرمود: هم اکنون [[خداوند]] [[دشمن]] تو را هلاک کرد، پس [[سپاسگزاری]] تو از خدا باید که [[نیکو]] باشد.
[[راوی]] گوید: [[حضرت]] [[ابوالحسن موسی بن جعفر]]{{ع}} روی به [[قبله]] کرد و دست خود را به سوی [[آسمان]] بلند کرد و [[دعا]] نمود، و ما شنیدیم که آن حضرت در دعای خود می‌گفت: {{متن حدیث|شُكْراً لِلَّهِ جَلَّتْ عَظَمَتُهُ‌}}، [[سپاس]] خدای را که [[عظمت]] او بزرگ است.
آنگاه مولای ما ابوالحسن{{ع}} روی به ما کرد و فرمود: از پدرم [[جعفر بن محمد]] شنیدم که او از پدرش [[علی بن الحسین]] و او از پدرش از جدش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[حدیث]] کرد که آن حضرت از رسول خدا{{صل}} شنید که می‌فرمود: به [[نعمت خدا]] عزوجل اعتراف کنید و از همه گناهانتان به سوی او [[توبه]] نمایید که خداوند سپاسگزاران از بندگانش را [[دوست]] دارد.
راوی گوید: ما برای [[نماز]] برخاستیم و آن [[جماعت]] که در آنجا بودند متفرق شدند، پس دیگر [[اجتماع]] نکردیم مگر برای خواندن نامه‌ای که در آن [[مرگ]] [[موسی بن مهدی]] (خلیفه عباسی) و [[بیعت]] با [[هارون]] الرشید ذکر شده بود<ref>بحارالأنوار، ج۴۸، ص۱۵۰.</ref>.
[[اسحاق بن قطان]] گوید: از [[حسین بن علی]] و [[یحیی بن عبدالله]] شنیدم که می‌گفتند: ما خروج نکردیم مگر اینکه با [[اهل بیت]] خودمان [[مشورت]] کردیم و نیز با موسی بن جعفر{{ع}} مشورت نمودیم که او ما را به [[قیام]] و خروج دستور داد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۵۷.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۷.</ref>
==[[عاقبت]] [[موسی الهادی]] ([[خلیفه عباسی]])==
او پسر [[مهدی عباسی]] و همان کسی است که سپاهی را به [[فرماندهی]] [[محمد بن سلیمان]] برای [[نبرد]] با [[حسین بن علی صاحب فخ]] فرستاد.
[[نهضت]] [[حسین بن علی]] در ماه [[ذیحجه]] [[سال]] ۱۶۹ به وقوع پیوست، و موسی الهادی در نیمه ماه [[ربیع الاول]] سال ۱۷۰ یعنی پس از گذشت سه ماه از ماجرای فخ در سنین [[جوانی]] درگذشت و از [[عمر]] او تنها بیست و سه و یا بیست و شش سال گذشته بود<ref>کامل ابن اثیر، ج۶، ص۱۰۱.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۹.</ref>
==[[نصر خفاف]]==
او گوید: من در [[سپاه]] حسین بن علی صاحب فخ بودم و در آن واقعه ضربتی به من اصابت کرد و من از آن زخم شب را فریاد می‌زدم و می‌ترسیدم صدایم را بشنوند و مرا دستگیر کنند و ببرند.
پس [[خواب]] بر من [[غلبه]] کرد و [[پیامبر]]{{صل}} را در خواب دیدم که آمد و استخوانی را گرفت و بر بازویم نهاد، پس شب را به [[روز]] آوردم و دیگر هیچ دردی را [[احساس]] نکردم<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۵۷.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۷۹.</ref>
==[[مراثی]]==
برای حسین بن علی شهبد فخ و دیگر [[شهیدان]] این واقعه جانگداز، شعرا اشعار زیادی سروده‌اند از آن جمله [[عیسی]] بن عبدالله در رثای [[حسین صاحب فخ]] گوید:
{{عربی|فلأبكين على الحسين‌ بعولة و على الحسن‌
و علي ابن عاتكة الذي‌ أتوه ليس بذي كفن‌
تركوا بفخ غدوة في غير منزلة الوطن‌
كانوا كراما فانقضوا لا طائشين و لا جبن‌
غسلوا المذلة عنهم‌ [[غسل]] الثياب من الدرن‌
هدي العباد بجدهم‌ فلهم على [[الناس]] المنن‌}}<ref>«پس البته گریه خواهم کرد بر حسین؛ با شیون و ناله بر حسن. و بر فرزند عاتکه آن کسی که؛ روی زمین بدون کفن انداختند. آنها را در فخ روزی رها کردند؛ که آنجا وطن آنها نبود. آنان افراد کریمی بودند که کشته شدند؛ نه سبک مغز و نه ترسو بودند. خواری و ذلت را از خود پاک کردند؛ مانند پاک کردن چرک از جامه. بندگان خدا توسط جدشان هدایت شدند؛ پس آنان صاحب منت هستند بر مردم».</ref>.
شخصی گوید: من در خواب مردی را دیدم از من خواست که این اشعار را بخوانم، پس به من گفت: این را به آن اضافه کن:
{{عربی|قوم کرام ساده منهم و من هم ثم من}}<ref>«گروه کریمانی که سید و بزرگواران؛ از ایشان و ایشان کیانند سپس کیانند».</ref><ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۵۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۸۰.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۳۶۶

ویرایش