ادریس بن عبدالله: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
(تغییرمسیر به ادریس بن عیسی اشعری قمی حذف شد) برچسبها: تغییرمسیر حذف شد پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
}} | }} | ||
== | ==ادریس بن عبدالله== | ||
پس از ماجرای فخ و [[شهادت حسین بن علی بن حسن]] و یارانش به دست [[سپاهیان]] [[هادی عباسی]] تعدای از [[اصحاب]] [[حسین بن علی]] باقی مانده و [[نجات]] یافتند که از آن جمله [[ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]] است که به شرح حال و کیفیت کشته شدن او به طور اختصار میپردازیم: | پس از ماجرای فخ و [[شهادت حسین بن علی بن حسن]] و یارانش به دست [[سپاهیان]] [[هادی عباسی]] تعدای از [[اصحاب]] [[حسین بن علی]] باقی مانده و [[نجات]] یافتند که از آن جمله [[ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]] است که به شرح حال و کیفیت کشته شدن او به طور اختصار میپردازیم: | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
#[[راز]] ما را مخفی بداری تا اینکه از این [[شهر]] بیرون [[رویم]]. | #[[راز]] ما را مخفی بداری تا اینکه از این [[شهر]] بیرون [[رویم]]. | ||
آن مرد گفت: من انجام میدهم. | آن مرد گفت: من انجام میدهم. | ||
راشد خود و ادریس بن عبدالله را به او معرفی کرد، آن مرد آن دو را پناه داد و امر آنها را مستور داشت. پس از آن کاروانی به سوی آفریقا آماده حرکت بود، راشد را با آن قافله که در مسیر و راه عمومی حرکت میکرد فرستاد و به او گفت: در این راه پایگاههایی وجود دارد و افرادی از طرف [[حکومت]] در آنجا هستند که با آنها گروهی میباشد که [[اخبار]] را میدانند و هر کس از آن راه میگذرد او را [[بازرسی]] میکنند و من [[بیم]] آن دارم که | راشد خود و ادریس بن عبدالله را به او معرفی کرد، آن مرد آن دو را پناه داد و امر آنها را مستور داشت. پس از آن کاروانی به سوی آفریقا آماده حرکت بود، راشد را با آن قافله که در مسیر و راه عمومی حرکت میکرد فرستاد و به او گفت: در این راه پایگاههایی وجود دارد و افرادی از طرف [[حکومت]] در آنجا هستند که با آنها گروهی میباشد که [[اخبار]] را میدانند و هر کس از آن راه میگذرد او را [[بازرسی]] میکنند و من [[بیم]] آن دارم که ادریس بن عبدالله را بشناسند، من او را با خود از غیر راه عمومی خواهم آورد و پس از سه [[روز]] او را به تو میرسانم که دیگر در آنجا افراد حکومت و پایگاههای آنها وجود ندارد. | ||
پس آن [[مرد]] [[راشد]] را با آن قافله روانه ساخت و خود ادریس بن عبدالله را بر داشت و او را از [[بیراهه]] به راشد رساند، پس هنگامی که به [[آفریقا]] رسیدند از قافله جدا شد و ادریس بن عبدالله با راشد وارد بلاد بربر در منطقهای که به آن فاس و طنجه گفته میشد داخل شدند و در آنجا اقامت گزیدند، و [[مردم]] آن دیار که [[قوم]] بربر بودند [[دعوت]] [[ادریس]] را [[اجابت]] کردند و بر [[اطاعت]] او سر [[تسلیم]] فرود آوردند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۸۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۴۸۱.</ref> | پس آن [[مرد]] [[راشد]] را با آن قافله روانه ساخت و خود ادریس بن عبدالله را بر داشت و او را از [[بیراهه]] به راشد رساند، پس هنگامی که به [[آفریقا]] رسیدند از قافله جدا شد و ادریس بن عبدالله با راشد وارد بلاد بربر در منطقهای که به آن فاس و طنجه گفته میشد داخل شدند و در آنجا اقامت گزیدند، و [[مردم]] آن دیار که [[قوم]] بربر بودند [[دعوت]] [[ادریس]] را [[اجابت]] کردند و بر [[اطاعت]] او سر [[تسلیم]] فرود آوردند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۸۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۴۸۱.</ref> | ||
==باخبر شدن [[هارون]]== | ==باخبر شدن [[هارون]]== | ||
این خبر که [[جماعت]] بربر در آفریقا دعوت ادریس بن عبدالله را پذیرفته و از او اطاعت میکنند هارون را [[اندوهگین]] کرد و به [[یحیی]] بن خالد [[شکایت]] کرد، یحیی بن خالد گفت: من امر او را برای تو کفایت میکنم؛ پس [[سلیمان بن جریر جزری]] را [[طلب]] کرد و او از [[متکلمان]] جماعت [[زیدیه]] و از رؤسای آنها بود و او را [[ترغیب]] کرد و از طرف [[خلیفه]] به او [[وعده]] داد به هر چیزی که بخواهد و از او خواست که درباره ادریس بن عبدالله [[حیله]] و چارهاندیشی کند تا اینکه او را به [[قتل]] برساند و به او [[عطر]] مسمومی داد. | این خبر که [[جماعت]] بربر در آفریقا دعوت ادریس بن عبدالله را پذیرفته و از او اطاعت میکنند هارون را [[اندوهگین]] کرد و به [[یحیی]] بن خالد [[شکایت]] کرد، یحیی بن خالد گفت: من امر او را برای تو کفایت میکنم؛ پس [[سلیمان بن جریر جزری]] را [[طلب]] کرد و او از [[متکلمان]] جماعت [[زیدیه]] و از رؤسای آنها بود و او را [[ترغیب]] کرد و از طرف [[خلیفه]] به او [[وعده]] داد به هر چیزی که بخواهد و از او خواست که درباره ادریس بن عبدالله [[حیله]] و چارهاندیشی کند تا اینکه او را به [[قتل]] برساند و به او [[عطر]] مسمومی داد. | ||
سلیمان پذیرفت و از نزد یحیی بن خالد بیرون آمد و کسی را همراه خود برداشت و با او حرکت کرد و از [[شهرها]] میگذشت تا اینکه نزد | سلیمان پذیرفت و از نزد یحیی بن خالد بیرون آمد و کسی را همراه خود برداشت و با او حرکت کرد و از [[شهرها]] میگذشت تا اینکه نزد ادریس بن عبدالله رفت و [[مذهب]] خود را برای او بیان کرد و گفت: [[سلطان]] به خاطر اینکه از مذهب من [[آگاه]] است مرا تحت تعقیب قرار داده و در جستجوی من است و من بدین جهت نزد تو آمدهام؛ پس با او انس گرفت و به خود نزدیک نمود، و [[سلیمان]] بن [[جریر]] خوش زبان و گفتار بود و در مجلس [[جماعت]] بربر مینشست و برای جماعت [[زیدیه]] [[احتجاج]] و به [[اهل بیت]] [[دعوت]] مینمود همانگونه که در گذشته این کار را انجام میداد، پس [[مکانت]] و [[منزلت]] او نزد ادریس بن عبدالله [[نیکو]] گردید. تا اینکه برای او فرصتی پیش آمد و کسی نزد ادریس بن عبدالله نبود، سلیمان بن جریر از این [[فرصت]] استفاده کرد و خواست نقشه خود را عملی سازد، پس به ادریس بن عبدالله گفت: فدایت شوم این عطری است که از [[عراق]] برای شما آوردهام که در این بلد از این [[عطر]] وجود ندارد. | ||
ادریس بن عبدالله آن عطر را پذیرفت و آن را به خود مالید و آن را بو کرد. | ادریس بن عبدالله آن عطر را پذیرفت و آن را به خود مالید و آن را بو کرد. | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
هنگامی که [[راشد]] به [[سلیمان]] رسید ضرباتی بر سر و صورتش زد و ضربتی هم بر انگشتان دستش وارد کرد که انگشتان او بعد از آن از کار افتاد. | هنگامی که [[راشد]] به [[سلیمان]] رسید ضرباتی بر سر و صورتش زد و ضربتی هم بر انگشتان دستش وارد کرد که انگشتان او بعد از آن از کار افتاد. | ||
این خبر را نوفلی نقل کرده است. | این خبر را نوفلی نقل کرده است. | ||
اما در [[روایت]] [[محمد بن موسی]] آمده است که: [[هارون]] الرشید [[شماخ]] که [[غلام]] [[مهدی]] پدرش و طبیب بود به سوی | اما در [[روایت]] [[محمد بن موسی]] آمده است که: [[هارون]] الرشید [[شماخ]] که [[غلام]] [[مهدی]] پدرش و طبیب بود به سوی ادریس بن عبدالله فرستاد، شماخ برای [[ادریس]] اظهار کرد که: من [[شیعه]] و طبیب هستم، و برای ادریس مسواکی آورد که در آن سم قرار داده بود، هنگامی که او [[مسواک]] کرد گوشتهای دهانش ریخت و شماخ فرار کرد تا اینکه وارد [[مصر]] شد. سپس ابن الاغلب جریان [[مسموم]] کردن ادریس بن عبدالله توسط شماخ برای هارون نوشت، هارون [[مسئولیت]] پیک مصر را به شماخ داد و او را جایزهای بخشید<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۸۸.</ref>. | ||
و در [[حدیث]] [[داود بن قاسم جعفری]] آمده است که: سلیمان بن جریر ماهی کباب شدهای را که مسموم بود به رسم [[هدیه]] برای ادریس بن عبدالله فرستاد و او را به [[قتل]] رسانید. | و در [[حدیث]] [[داود بن قاسم جعفری]] آمده است که: سلیمان بن جریر ماهی کباب شدهای را که مسموم بود به رسم [[هدیه]] برای ادریس بن عبدالله فرستاد و او را به [[قتل]] رسانید. | ||
پس راشد بازگشت به همان ناحیهای که ادریس در آنجا اقامت داشت و او را [[دفن]] کرد. و برای ادریس بن عبدالله [[فرزندی]] بود که همسرش به او حامله بود و راشد از آن [[زن]] [[مراقبت]] کرد تا فرزندش متولد شد، آن نوزاد پسر را به اسم پدرش ادریس نامید و خود راشد امر بربر را عهدهدار شد تا اینکه آن [[کودک]] بزرگ شد و [[ولایت]] بر بر را به عهده گرفت، و او مردی [[شجاع]] و [[بخشنده]] و شاعر بود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۸۹.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۴۸۲.</ref> | پس راشد بازگشت به همان ناحیهای که ادریس در آنجا اقامت داشت و او را [[دفن]] کرد. و برای ادریس بن عبدالله [[فرزندی]] بود که همسرش به او حامله بود و راشد از آن [[زن]] [[مراقبت]] کرد تا فرزندش متولد شد، آن نوزاد پسر را به اسم پدرش ادریس نامید و خود راشد امر بربر را عهدهدار شد تا اینکه آن [[کودک]] بزرگ شد و [[ولایت]] بر بر را به عهده گرفت، و او مردی [[شجاع]] و [[بخشنده]] و شاعر بود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۸۹.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۴۸۲.</ref> |