تقیه در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ']]' به ' [['
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
جز (جایگزینی متن - ']]' به ' [[') |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==[[تقیه]] در لغت== | ==[[تقیه]] در لغت== | ||
[[تقیه]] در لغت عبارت است از نگاه داشتن، [[پرهیز]] کردن و پنهان نمودن و در اصطلاح [[شرع]]، صیانت خویش از صدمه دیگری با ابراز همسویی با او در گفتار یا [[رفتار]] [[مخالف]][[حق]]<ref>التقیة (شیخ انصاری)، ص۳۷؛ لسان العرب، واژه «وقی».</ref>؛ و به تعبیر برخی، پنهان کردن [[حق]] و پوشاندن [[اعتقاد]] به آن در برابر [[مخالفان]] به منظور [[تحفظ]] از زیان [[دینی]] و [[دنیایی]]<ref>تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص۱۳۷.</ref>. | [[تقیه]] در لغت عبارت است از نگاه داشتن، [[پرهیز]] کردن و پنهان نمودن و در اصطلاح [[شرع]]، صیانت خویش از صدمه دیگری با ابراز همسویی با او در گفتار یا [[رفتار]] [[مخالف]] [[حق]]<ref>التقیة (شیخ انصاری)، ص۳۷؛ لسان العرب، واژه «وقی».</ref>؛ و به تعبیر برخی، پنهان کردن [[حق]] و پوشاندن [[اعتقاد]] به آن در برابر [[مخالفان]] به منظور [[تحفظ]] از زیان [[دینی]] و [[دنیایی]]<ref>تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص۱۳۷.</ref>. | ||
در [[تقیه]] بر خلاف [[نفاق]] - که موضوع آن پنهان کردن [[شرک]] و [[باطل]] و [[تظاهر]] به [[حق]] است - [[مؤمن]] به [[دلیل]] [[بیم]] از رسیدن ضرر به او از اظهار [[حقیقت]] خودداری میکند. [[تقیه]] در [[حقیقت]] از یک سو، سپر [[دفاعی]] برای [[مؤمن]] جهت مصون ماندن از تعرض [[دشمن]] و [[تحفظ]] از خطرهایی همچون [[حبس]]، [[تبعید]]، [[قتل]] و [[محرومیت]] از [[حقوق]] قانونی است و از سوی دیگر، عامل [[حفظ وحدت]] و مانع پراکندگی [[مؤمنان]] است<ref>دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۸۹۲.</ref>. لفظ [[تقیه]] بدین صورت در [[قرآن]] به کار نرفته، اما آیاتی چند متعرض مفهوم آن شده است. در [[روایات]] نیز اصطلاح [[تقیه]] کاربرد رایجی داشته و مفهوم و شرایط و آثار آن مطرح شده است<ref>وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۰۳-۲۳۷.</ref>. | در [[تقیه]] بر خلاف [[نفاق]] - که موضوع آن پنهان کردن [[شرک]] و [[باطل]] و [[تظاهر]] به [[حق]] است - [[مؤمن]] به [[دلیل]] [[بیم]] از رسیدن ضرر به او از اظهار [[حقیقت]] خودداری میکند. [[تقیه]] در [[حقیقت]] از یک سو، سپر [[دفاعی]] برای [[مؤمن]] جهت مصون ماندن از تعرض [[دشمن]] و [[تحفظ]] از خطرهایی همچون [[حبس]]، [[تبعید]]، [[قتل]] و [[محرومیت]] از [[حقوق]] قانونی است و از سوی دیگر، عامل [[حفظ وحدت]] و مانع پراکندگی [[مؤمنان]] است<ref>دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۸۹۲.</ref>. لفظ [[تقیه]] بدین صورت در [[قرآن]] به کار نرفته، اما آیاتی چند متعرض مفهوم آن شده است. در [[روایات]] نیز اصطلاح [[تقیه]] کاربرد رایجی داشته و مفهوم و شرایط و آثار آن مطرح شده است<ref>وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۰۳-۲۳۷.</ref>. | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
==مصادیق [[تقیه]]== | ==مصادیق [[تقیه]]== | ||
در هر موردی که [[مؤمن]] برای [[حفظ جان]]، [[مال]] یا [[عِرض]] خود یا مؤمنی دیگر ناگزیر از پنهان داشتن [[حقیقت]] و اظهار گفتار یا [[رفتار]] [[مخالف]][[حق]] باشد، به اندازهای که دفع ضرر گردد [[تقیه]] [[واجب]] است. موارد زیر از این [[حکم]] استثنا شده است: | در هر موردی که [[مؤمن]] برای [[حفظ جان]]، [[مال]] یا [[عِرض]] خود یا مؤمنی دیگر ناگزیر از پنهان داشتن [[حقیقت]] و اظهار گفتار یا [[رفتار]] [[مخالف]] [[حق]] باشد، به اندازهای که دفع ضرر گردد [[تقیه]] [[واجب]] است. موارد زیر از این [[حکم]] استثنا شده است: | ||
# مورد [[افساد]] در [[دین]].[[تقیه]] در این مورد [[حرام]] است چنانکه گذشت. | # مورد [[افساد]] در [[دین]].[[تقیه]] در این مورد [[حرام]] است چنانکه گذشت. | ||
# کشتن [[مؤمن]] ([[خونریزی]]). در این مورد نیز [[تقیه]] جایز نیست<ref>القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۱۵-۴۱۹.</ref>. | # کشتن [[مؤمن]] ([[خونریزی]]). در این مورد نیز [[تقیه]] جایز نیست<ref>القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۱۵-۴۱۹.</ref>. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
[[تقیه]] یا در [[فتوا]] و بیان [[حکم]] است و یا در مقام [[امتثال]]. | [[تقیه]] یا در [[فتوا]] و بیان [[حکم]] است و یا در مقام [[امتثال]]. | ||
#'''در بیان [[حکم]]''': حکمی که از روی [[تقیه]] صادر شده است با احراز تقیهای بودن آن، عمل بدان جایز نیست و با عدم احراز، آیا پس از انکشاف خلاف، عمل انجام شده [[کفایت]] میکند یا نه؟ مسئله محل بحث است<ref>فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۲۵.</ref>. | #'''در بیان [[حکم]]''': حکمی که از روی [[تقیه]] صادر شده است با احراز تقیهای بودن آن، عمل بدان جایز نیست و با عدم احراز، آیا پس از انکشاف خلاف، عمل انجام شده [[کفایت]] میکند یا نه؟ مسئله محل بحث است<ref>فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۲۵.</ref>. | ||
#'''در مقام [[امتثال]]''':[[تقیه]] در [[مقام]] [[امتثال]] یا در ترک است و یا در فعل.[[تقیه]] در فعل یا به جهت [[اختلاف]] در [[حکم شرعی]] است، مانند مسح بر [[کفش]]، [[متعه حج]] و تکتف در [[نماز]] و یا [[اختلاف]] در موضوع [[حکم شرعی]]، مانند [[اختلاف]] در روز [[عید فطر]].[[تقیه]] در ترک [[واجب]] مثل [[نماز]]، موجب اعاده یا [[قضا]] نیست<ref>۴۲۶؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۶۹.</ref>. [[تقیه]] به جهت [[اختلاف]] در [[حکم]] یا در [[عمل]][[عبادی]] صورت گرفته است، مانند نمازی که با تکتف خوانده شده و یا در عمل غیر [[عبادی]]. در فرض اول آیا پس از برطرف شدن [[تقیه]]، اعاده یا قضای آن [[واجب]] است؟ [[فقها]] در این فرض عمل انجام شده را مجزی دانسته و اعاده یا [[قضا]] را لازم نمیدانند<ref>التقیة (شیخ انصاری)، ص۴۳؛ القواعد الفقهیة (بجنوردی)، ج۵، ص۵۵؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۵۰؛ فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۳۰.</ref>. نسبت به سایر آثار وضعیِ فعل تقیهای - خواه در [[عبادات]] باشد، مانند وضوی تقیهای یا در معاملات، مانند معاملهای که از روی [[تقیه]] صورت گرفته است - آیا از همه آثار صحت برخوردار است تا پس از رفع [[تقیه]]، [[حکم]] به بقای آن آثار گردد یا چنین نیست؟ مسئله اختلافی است<ref>مصباح الفقیه، ج۲، ص۴۴۹-۴۵۵؛ العروة الوثقی (و حواشی)، ج۱، ص۳۹۵.</ref>. | #'''در مقام [[امتثال]]''':[[تقیه]] در [[مقام]] [[امتثال]] یا در ترک است و یا در فعل.[[تقیه]] در فعل یا به جهت [[اختلاف]] در [[حکم شرعی]] است، مانند مسح بر [[کفش]]، [[متعه حج]] و تکتف در [[نماز]] و یا [[اختلاف]] در موضوع [[حکم شرعی]]، مانند [[اختلاف]] در روز [[عید فطر]].[[تقیه]] در ترک [[واجب]] مثل [[نماز]]، موجب اعاده یا [[قضا]] نیست<ref>۴۲۶؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۶۹.</ref>. [[تقیه]] به جهت [[اختلاف]] در [[حکم]] یا در [[عمل]] [[عبادی]] صورت گرفته است، مانند نمازی که با تکتف خوانده شده و یا در عمل غیر [[عبادی]]. در فرض اول آیا پس از برطرف شدن [[تقیه]]، اعاده یا قضای آن [[واجب]] است؟ [[فقها]] در این فرض عمل انجام شده را مجزی دانسته و اعاده یا [[قضا]] را لازم نمیدانند<ref>التقیة (شیخ انصاری)، ص۴۳؛ القواعد الفقهیة (بجنوردی)، ج۵، ص۵۵؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۵۰؛ فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۳۰.</ref>. نسبت به سایر آثار وضعیِ فعل تقیهای - خواه در [[عبادات]] باشد، مانند وضوی تقیهای یا در معاملات، مانند معاملهای که از روی [[تقیه]] صورت گرفته است - آیا از همه آثار صحت برخوردار است تا پس از رفع [[تقیه]]، [[حکم]] به بقای آن آثار گردد یا چنین نیست؟ مسئله اختلافی است<ref>مصباح الفقیه، ج۲، ص۴۴۹-۴۵۵؛ العروة الوثقی (و حواشی)، ج۱، ص۳۹۵.</ref>. | ||
#'''اعتبار مندوحه''': آیا صحت عمل تقیهای منوط به عدم مندوحه است؛ یعنی [[مکلف]] در هیچ شرایطی توان انجام دادن عمل به طور صحیح - مثل بهجا آوردن آن با [[حفظ]] شرایط در مکان یا زمانی دیگر - را نداشته باشد یا چنین قیدی شرط نیست؟ این مسئله نیز اختلافی است. بعضی عدم وجود مندوحه را مطلقاً شرط دانسته و بعضی مطلقا شرط ندانستهاند. برخی بین موارد وجود [[دلیل]] خاص بر [[تقیه]] و بین موارد عدم وجود [[دلیل]]، تفصیل داده، در اولی مندوحه را شرط ندانستهاند. بعضی دیگر بین مندوحه عَرْضی و طولی تفصیل داده و اولی را معتبر دانستهاند. مراد از مندوحه عرضی، [[توانایی]] انجام دادن عمل بهگونه صحیح در مکان و زمان [[تقیه]] است، مانند خواندن قرائت به طور آهسته برای کسی که در [[نماز جماعت]] [[مخالفان]] [[شرکت]] کرده است و مراد از طولی، [[توانایی]] انجام دادن عمل با شرایط در غیر مکان یا زمان [[تقیه]] است<ref>فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۳۶-۴۳۷؛ القواعد الفقهیة (بجنوردی)، ج۵، ص۶۶-۶۷؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۷۱-۴۷۲.</ref>. | #'''اعتبار مندوحه''': آیا صحت عمل تقیهای منوط به عدم مندوحه است؛ یعنی [[مکلف]] در هیچ شرایطی توان انجام دادن عمل به طور صحیح - مثل بهجا آوردن آن با [[حفظ]] شرایط در مکان یا زمانی دیگر - را نداشته باشد یا چنین قیدی شرط نیست؟ این مسئله نیز اختلافی است. بعضی عدم وجود مندوحه را مطلقاً شرط دانسته و بعضی مطلقا شرط ندانستهاند. برخی بین موارد وجود [[دلیل]] خاص بر [[تقیه]] و بین موارد عدم وجود [[دلیل]]، تفصیل داده، در اولی مندوحه را شرط ندانستهاند. بعضی دیگر بین مندوحه عَرْضی و طولی تفصیل داده و اولی را معتبر دانستهاند. مراد از مندوحه عرضی، [[توانایی]] انجام دادن عمل بهگونه صحیح در مکان و زمان [[تقیه]] است، مانند خواندن قرائت به طور آهسته برای کسی که در [[نماز جماعت]] [[مخالفان]] [[شرکت]] کرده است و مراد از طولی، [[توانایی]] انجام دادن عمل با شرایط در غیر مکان یا زمان [[تقیه]] است<ref>فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۳۶-۴۳۷؛ القواعد الفقهیة (بجنوردی)، ج۵، ص۶۶-۶۷؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۷۱-۴۷۲.</ref>. | ||
اگر [[تقیه]] به جهت [[اختلاف]] در موضوع [[حکم شرعی]] با [[وحدت]] نظر در [[حکم]] باشد، مانند [[اختلاف]] در اول [[شوال]] یا اول ذیحجه - که اولی در [[افطار]] و عدم [[افطار]] و دومی در برگزاری [[مناسک]][[حج]] تأثیرگذار است - آیا عمل به مقتضای [[تقیه]] مجزی است و پس از برطرف شدن موضوع [[تقیه]]، قضای آن [[واجب]] نیست؟ برخی به [[کفایت]] عمل انجام شده تصریح کردهاند<ref>جواهر الکلام، ج۱۹، ص۳۲؛ فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۲۷-۴۲۸؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۶۶.</ref>؛ لکن در خصوص [[افطار]] [[روزه]] روزی که به عنوان [[عید فطر]] معرفی شده از روی [[تقیه]]، [[فتوا]] به قضای آن داده شده است؛ زیرا ترک عمل از سوی [[مکلف]] موجب [[سقوط]] قضای آن نمیشود<ref>جواهر الکلام، ج۱۶، ص۲۵۸؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۶۶ – ۴۶۹.</ref>.<ref>مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی ، [[فرهنگ فقه فارسی (کتاب)|فرهنگ فقه فارسی]]، ج۲، ص۵۸۴-۵۸۸</ref> | اگر [[تقیه]] به جهت [[اختلاف]] در موضوع [[حکم شرعی]] با [[وحدت]] نظر در [[حکم]] باشد، مانند [[اختلاف]] در اول [[شوال]] یا اول ذیحجه - که اولی در [[افطار]] و عدم [[افطار]] و دومی در برگزاری [[مناسک]] [[حج]] تأثیرگذار است - آیا عمل به مقتضای [[تقیه]] مجزی است و پس از برطرف شدن موضوع [[تقیه]]، قضای آن [[واجب]] نیست؟ برخی به [[کفایت]] عمل انجام شده تصریح کردهاند<ref>جواهر الکلام، ج۱۹، ص۳۲؛ فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۲۷-۴۲۸؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۶۶.</ref>؛ لکن در خصوص [[افطار]] [[روزه]] روزی که به عنوان [[عید فطر]] معرفی شده از روی [[تقیه]]، [[فتوا]] به قضای آن داده شده است؛ زیرا ترک عمل از سوی [[مکلف]] موجب [[سقوط]] قضای آن نمیشود<ref>جواهر الکلام، ج۱۶، ص۲۵۸؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۶۶ – ۴۶۹.</ref>.<ref>مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی ، [[فرهنگ فقه فارسی (کتاب)|فرهنگ فقه فارسی]]، ج۲، ص۵۸۴-۵۸۸</ref> | ||
==[[تقیه]] در برابر غیر [[مخالف]]== | ==[[تقیه]] در برابر غیر [[مخالف]]== | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
#'''[[آیات قرآن]]''': غیر از [[آیات]] پیشگفته که هم پیشینه [[تقیه]] در میان [[اقوام]] و [[ملل]] گذشته را بازگو کرده، و هم بر [[مشروعیت]] آن دلالت میکنند، [[آیات]] دیگری هم وجود دارند که [[دلیل]] معتبری بر جواز تقیهاند. | #'''[[آیات قرآن]]''': غیر از [[آیات]] پیشگفته که هم پیشینه [[تقیه]] در میان [[اقوام]] و [[ملل]] گذشته را بازگو کرده، و هم بر [[مشروعیت]] آن دلالت میکنند، [[آیات]] دیگری هم وجود دارند که [[دلیل]] معتبری بر جواز تقیهاند. | ||
##'''[[آیه]] یکم''': {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطهای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا میدهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref>؛ این [[آیه]] بر [[مشروعیت]] [[تقیه]] دلالت دارد. [[مؤمنان]] نباید [[کفار]] و [[مشرکان]] را به [[ولایت]] و [[سرپرستی]] خود بپذیرند، به گونهای که به [[مؤمنان]] [[بیاعتنایی]] کنند، مگر از روی [[تقیه]] و ناچاری. [[بدیهی]] است که اگر در ظاهر هم [[سیطره]] [[کافر]] پذیرفته شود، به معنای [[پذیرش ولایت]] او که امری [[باطنی]] و [[قلبی]] است، پذیرفته نشده است. به همین جهت برخی از [[مفسران]] استثنای در [[آیه]] را "استثنای منقطع" دانستهاند، نه "استثنای متصل"<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۵۳.</ref>. روشن است که [[کافر]] و [[مشرک]] خصوصیتی ندارد. در نتیجه همانگونه که نباید [[ولایت کافر]] را پذیرفت، [[ولایت]] [[جائر]] را هم نباید پذیرفت، مگر در شرایط [[اضطراری]]. به ویژه اگر به روایاتی که "حاکم [[کافر]] عادل" را بر "حاکم [[مؤمن]] جائر" مقدم داشته، توجه کنیم؛ زیرا در [[فرهنگ اسلامی]] [[ظلم و ستم]] آنقدر [[زشت]] و زننده است که هرگز نباید به رسمیت شناخته شود، هرچند از [[حاکم]] [[مؤمن]] سر بزند و [[عدالت]] به قدری [[ارزش]] دارد که حتی از [[حاکم]] [[کافر]] هم پذیرفته میشود. پس [[حکم اولی]] آن است که [[ولایت]] از آنِ [[مؤمنان]] است و نباید [[ولایت کفار]] را پذیرفت، اما [[حکم ثانوی]] در شرایط [[تقیه]] و [[اضطرار]] "پذیرش [[ولایت]] کفار" است. برخی از [[مفسران]]، [[آیه شریفه]] را مانند شرایطی دانستهاند که [[عمار]] در آن شرایط قرار گرفت و برخلاف عقیدهاش، اظهار [[کفر]] کرد. همچنین مستضعفانی که [[قادر]] بر [[هجرت]] نبوده و برای [[حفظ جان]] خویش مجبور به [[کفرگویی]] میشوند، نیز مانند [[مسلمانان]] [[اندلس]] که برای [[نجات]] [[جان]] خود و [[هجرت]] به [[سرزمینهای اسلامی]] به [[اجبار]] [[مسیحیان]] تن داده و اظهار [[کفر]] نمودند<ref>ابنعاشور، التحریر والتنویر، ج ۳، ص۷۴-۷۵.</ref>. | ##'''[[آیه]] یکم''': {{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطهای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا میدهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref>؛ این [[آیه]] بر [[مشروعیت]] [[تقیه]] دلالت دارد. [[مؤمنان]] نباید [[کفار]] و [[مشرکان]] را به [[ولایت]] و [[سرپرستی]] خود بپذیرند، به گونهای که به [[مؤمنان]] [[بیاعتنایی]] کنند، مگر از روی [[تقیه]] و ناچاری. [[بدیهی]] است که اگر در ظاهر هم [[سیطره]] [[کافر]] پذیرفته شود، به معنای [[پذیرش ولایت]] او که امری [[باطنی]] و [[قلبی]] است، پذیرفته نشده است. به همین جهت برخی از [[مفسران]] استثنای در [[آیه]] را "استثنای منقطع" دانستهاند، نه "استثنای متصل"<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۵۳.</ref>. روشن است که [[کافر]] و [[مشرک]] خصوصیتی ندارد. در نتیجه همانگونه که نباید [[ولایت کافر]] را پذیرفت، [[ولایت]] [[جائر]] را هم نباید پذیرفت، مگر در شرایط [[اضطراری]]. به ویژه اگر به روایاتی که "حاکم [[کافر]] عادل" را بر "حاکم [[مؤمن]] جائر" مقدم داشته، توجه کنیم؛ زیرا در [[فرهنگ اسلامی]] [[ظلم و ستم]] آنقدر [[زشت]] و زننده است که هرگز نباید به رسمیت شناخته شود، هرچند از [[حاکم]] [[مؤمن]] سر بزند و [[عدالت]] به قدری [[ارزش]] دارد که حتی از [[حاکم]] [[کافر]] هم پذیرفته میشود. پس [[حکم اولی]] آن است که [[ولایت]] از آنِ [[مؤمنان]] است و نباید [[ولایت کفار]] را پذیرفت، اما [[حکم ثانوی]] در شرایط [[تقیه]] و [[اضطرار]] "پذیرش [[ولایت]] کفار" است. برخی از [[مفسران]]، [[آیه شریفه]] را مانند شرایطی دانستهاند که [[عمار]] در آن شرایط قرار گرفت و برخلاف عقیدهاش، اظهار [[کفر]] کرد. همچنین مستضعفانی که [[قادر]] بر [[هجرت]] نبوده و برای [[حفظ جان]] خویش مجبور به [[کفرگویی]] میشوند، نیز مانند [[مسلمانان]] [[اندلس]] که برای [[نجات]] [[جان]] خود و [[هجرت]] به [[سرزمینهای اسلامی]] به [[اجبار]] [[مسیحیان]] تن داده و اظهار [[کفر]] نمودند<ref>ابنعاشور، التحریر والتنویر، ج ۳، ص۷۴-۷۵.</ref>. | ||
##'''[[آیه]] دوم''': {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند -نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>. [[آیه]] درباره [[عمار]] و [[کفرگویی]] ظاهری او بود که [[پیامبر]] او را [[دلداری]] داده و [[تأیید]] کرد و فرمود: اگر باز هم تو را [[شکنجه]] کردند، همینگونه [[رفتار]] کن تا خود را برهانی. این [[آیه]] از آیاتی است که بالمطابقه بر جواز و [[مشروعیت]][[تقیه]] دلالت دارد. وقتی در شرایط [[اضطراری]] میتوان [[توحید]] را که اساسیترین اصل [[اسلامی]] است، [[انکار]] و به [[کفر]] [[اقرار]] کرد و در این اصل هم [[تقیه]] نمود، نسبت به اموری که اهمیت کمتری دارد، به طریق اولی [[تقیه]] جایز خواهد بود. میتوان در ظاهر [[حکومت جائر]] را پذیرفت، ولی در [[باطن]] به [[ولایت حاکم]] [[عادل]] [[ایمان]] داشت<ref>آیات دیگری که برای اثبات جواز و مشروعیت تقیه مورد استناد قرار گرفته، عبارتند از: {{متن قرآن|وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيرًا لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ}} [«شما را چه میشود که از آنچه (در ذبح) نام خداوند بر آن برده شده است نمیخورید در حالی که (خداوند) آنچه را بر شما حرام کرده -جز آنچه از (خوردن) آن، ناگزیر شده باشید- برایتان روشن ساخته است؛ و بیگمان بسیاری با هوا و هوسهایشان به نادانی (مردم را) گمراه میکنند و به راستی پروردگار تو خود به (حال) تجاوزکاران داناتر است» سوره انعام، آیه ۱۱۹] این آیه البته بر مشروعیت تقیه عملی در یکی از موارد خاص دلالت دارد؛ {{متن قرآن|وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}} [«و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵] بنابر این که آیه عام بوده و تنها به باب انفاق مربوط نباشد، از آنجا که تقیه نکردن در بسیاری از موارد مصداق «افکندن خویش در هلاکت» است، میتوان به این آیه استدلال کرده و حرمت ترک تقیه و در نتیجه جواز و مشروعیت تقیه را در اینگونه موارد استفاده کرد. نیاز به تذکر ندارد که در بسیاری از موارد تقیه نکردن جان، مال، آبرو و ایمان خود را به خطر انداختن و نوعی به هلاکت افکندن خویش است؛ همچنین آیات {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}} [«(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند؛ به رهنمودی برای مردم و برهانهایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در سفر نبود)، باید (تمام) آن را روزه بگیرد و اگر بیمار یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر (روزه بر او واجب است)؛ خداوند برای شما آسانی میخواهد و برایتان دشواری نمیخواهد و (میخواهد) تا شمار (روزهها) را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنماییتان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که سپاس گزارید» سوره بقره، آیه ۱۸۵]، {{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}} [«و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸]، {{متن قرآن|لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا}} [«توانگر باید از توانگری خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه خدا به وی داده است هزینه کند؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است تکلیف نمیکند؛ زودا که خداوند پس از سختی، آسانی برگمارد» سوره طلاق، آیه ۷]، برای اثبات مشروعیت تقیه مورد استناد قرار گرفتهاند.</ref>. | ##'''[[آیه]] دوم''': {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند -نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>. [[آیه]] درباره [[عمار]] و [[کفرگویی]] ظاهری او بود که [[پیامبر]] او را [[دلداری]] داده و [[تأیید]] کرد و فرمود: اگر باز هم تو را [[شکنجه]] کردند، همینگونه [[رفتار]] کن تا خود را برهانی. این [[آیه]] از آیاتی است که بالمطابقه بر جواز و [[مشروعیت]] [[تقیه]] دلالت دارد. وقتی در شرایط [[اضطراری]] میتوان [[توحید]] را که اساسیترین اصل [[اسلامی]] است، [[انکار]] و به [[کفر]] [[اقرار]] کرد و در این اصل هم [[تقیه]] نمود، نسبت به اموری که اهمیت کمتری دارد، به طریق اولی [[تقیه]] جایز خواهد بود. میتوان در ظاهر [[حکومت جائر]] را پذیرفت، ولی در [[باطن]] به [[ولایت حاکم]] [[عادل]] [[ایمان]] داشت<ref>آیات دیگری که برای اثبات جواز و مشروعیت تقیه مورد استناد قرار گرفته، عبارتند از: {{متن قرآن|وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيرًا لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ}} [«شما را چه میشود که از آنچه (در ذبح) نام خداوند بر آن برده شده است نمیخورید در حالی که (خداوند) آنچه را بر شما حرام کرده -جز آنچه از (خوردن) آن، ناگزیر شده باشید- برایتان روشن ساخته است؛ و بیگمان بسیاری با هوا و هوسهایشان به نادانی (مردم را) گمراه میکنند و به راستی پروردگار تو خود به (حال) تجاوزکاران داناتر است» سوره انعام، آیه ۱۱۹] این آیه البته بر مشروعیت تقیه عملی در یکی از موارد خاص دلالت دارد؛ {{متن قرآن|وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}} [«و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵] بنابر این که آیه عام بوده و تنها به باب انفاق مربوط نباشد، از آنجا که تقیه نکردن در بسیاری از موارد مصداق «افکندن خویش در هلاکت» است، میتوان به این آیه استدلال کرده و حرمت ترک تقیه و در نتیجه جواز و مشروعیت تقیه را در اینگونه موارد استفاده کرد. نیاز به تذکر ندارد که در بسیاری از موارد تقیه نکردن جان، مال، آبرو و ایمان خود را به خطر انداختن و نوعی به هلاکت افکندن خویش است؛ همچنین آیات {{متن قرآن|شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}} [«(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند؛ به رهنمودی برای مردم و برهانهایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در سفر نبود)، باید (تمام) آن را روزه بگیرد و اگر بیمار یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر (روزه بر او واجب است)؛ خداوند برای شما آسانی میخواهد و برایتان دشواری نمیخواهد و (میخواهد) تا شمار (روزهها) را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنماییتان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که سپاس گزارید» سوره بقره، آیه ۱۸۵]، {{متن قرآن|وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ}} [«و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸]، {{متن قرآن|لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا}} [«توانگر باید از توانگری خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه خدا به وی داده است هزینه کند؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است تکلیف نمیکند؛ زودا که خداوند پس از سختی، آسانی برگمارد» سوره طلاق، آیه ۷]، برای اثبات مشروعیت تقیه مورد استناد قرار گرفتهاند.</ref>. | ||
#'''[[روایات]]''': روایات [[تقیه]] از نظر اعتبار در حد [[تواتر]] است و تردیدی در صدور آنها از [[امامان معصوم]] وجود ندارد<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ذیل آیه ۲۸ آل عمران. به عنوان نمونه، به دو روایتی که کلینی در این زمینه نقل کرده، اشاره میشود: {{متن حدیث|عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَقُولُ: وَ سُئِلَ عَنْ إِيمَانِ مَنْ يَلْزَمُنَا حَقُّهُ وَ أُخُوَّتُهُ كَيْفَ هُوَ وَ بِمَا يَثْبُتُ وَ بِمَا يَبْطُلُ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ قَدْ يُتَّخَذُ عَلَى وَجْهَيْنِ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَهُوَ الَّذِي يَظْهَرُ لَكَ مِنْ صَاحِبِكَ فَإِذَا ظَهَرَ لَكَ مِنْهُ مِثْلُ الَّذِي تَقُولُ بِهِ أَنْتَ حَقَّتْ وَلَايَتُهُ وَ أُخُوَّتُهُ إِلَّا أَنْ يَجِيءَ مِنْهُ نَقْضٌ لِلَّذِي وَصَفَ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَظْهَرَهُ لَكَ فَإِنْ جَاءَ مِنْهُ مَا تَسْتَدِلُّ بِهِ عَلَى نَقْضِ الَّذِي أَظْهَرَ لَكَ خَرَجَ عِنْدَكَ مِمَّا وَصَفَ لَكَ وَ أَظْهَرَ وَ كَانَ لِمَا أَظْهَرَ لَكَ نَاقِضاً إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّهُ إِنَّمَا عَمِلَ ذَلِكَ تَقِيَّةً وَ مَعَ ذَلِكَ يُنْظَرُ فِيهِ فَإِنْ كَانَ لَيْسَ مِمَّا يُمْكِنُ أَنْ تَكُونَ التَّقِيَّةُ فِي مِثْلِهِ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ لِأَنَّ لِلتَّقِيَّةِ مَوَاضِعَ مَنْ أَزَالَهَا عَنْ مَوَاضِعِهَا لَمْ تَسْتَقِمْ لَهُ وَ تَفْسِيرُ مَا يُتَّقَى مِثْلُ أَنْ يَكُونَ قَوْمُ سَوْءٍ ظَاهِرُ حُكْمِهِمْ وَ فِعْلِهِمْ عَلَى غَيْرِ حُكْمِ الْحَقِّ وَ فِعْلِهِ فَكُلُّ شَيْءٍ يَعْمَلُ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ}} (کلینی، کافی، ج۲، ص ۱۶۸)؛ {{متن حدیث|ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُمَرَ الْأَعْجَمِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: يَا أَبَا عُمَرَ إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا فِي النَّبِيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ}} (کلینی، کافی، ج۲، ص ۲۱۷).</ref>. | #'''[[روایات]]''': روایات [[تقیه]] از نظر اعتبار در حد [[تواتر]] است و تردیدی در صدور آنها از [[امامان معصوم]] وجود ندارد<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ذیل آیه ۲۸ آل عمران. به عنوان نمونه، به دو روایتی که کلینی در این زمینه نقل کرده، اشاره میشود: {{متن حدیث|عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَقُولُ: وَ سُئِلَ عَنْ إِيمَانِ مَنْ يَلْزَمُنَا حَقُّهُ وَ أُخُوَّتُهُ كَيْفَ هُوَ وَ بِمَا يَثْبُتُ وَ بِمَا يَبْطُلُ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ قَدْ يُتَّخَذُ عَلَى وَجْهَيْنِ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَهُوَ الَّذِي يَظْهَرُ لَكَ مِنْ صَاحِبِكَ فَإِذَا ظَهَرَ لَكَ مِنْهُ مِثْلُ الَّذِي تَقُولُ بِهِ أَنْتَ حَقَّتْ وَلَايَتُهُ وَ أُخُوَّتُهُ إِلَّا أَنْ يَجِيءَ مِنْهُ نَقْضٌ لِلَّذِي وَصَفَ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَظْهَرَهُ لَكَ فَإِنْ جَاءَ مِنْهُ مَا تَسْتَدِلُّ بِهِ عَلَى نَقْضِ الَّذِي أَظْهَرَ لَكَ خَرَجَ عِنْدَكَ مِمَّا وَصَفَ لَكَ وَ أَظْهَرَ وَ كَانَ لِمَا أَظْهَرَ لَكَ نَاقِضاً إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّهُ إِنَّمَا عَمِلَ ذَلِكَ تَقِيَّةً وَ مَعَ ذَلِكَ يُنْظَرُ فِيهِ فَإِنْ كَانَ لَيْسَ مِمَّا يُمْكِنُ أَنْ تَكُونَ التَّقِيَّةُ فِي مِثْلِهِ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ لِأَنَّ لِلتَّقِيَّةِ مَوَاضِعَ مَنْ أَزَالَهَا عَنْ مَوَاضِعِهَا لَمْ تَسْتَقِمْ لَهُ وَ تَفْسِيرُ مَا يُتَّقَى مِثْلُ أَنْ يَكُونَ قَوْمُ سَوْءٍ ظَاهِرُ حُكْمِهِمْ وَ فِعْلِهِمْ عَلَى غَيْرِ حُكْمِ الْحَقِّ وَ فِعْلِهِ فَكُلُّ شَيْءٍ يَعْمَلُ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ}} (کلینی، کافی، ج۲، ص ۱۶۸)؛ {{متن حدیث|ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُمَرَ الْأَعْجَمِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: يَا أَبَا عُمَرَ إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا فِي النَّبِيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ}} (کلینی، کافی، ج۲، ص ۲۱۷).</ref>. | ||
#'''[[اجماع]] علمای [[اسلام]]''': اگر بنابر توجیه [[رفتار صحابه]] و [[تابعین]] باشد، دستکم از دیدگاه [[اهل سنت]]، همه [[صحابه]] در دوران [[حکومت امویان]] [[تقیه]] کردند. در ماجرای [[سب و لعن علی]]{{ع}}[[اکثریت]] [[اصحاب]] و [[تابعان]]، جز تعداد اندک که بدان [[اعتراض]] کرده و [[جان]] خود را [[فدا]] کردند، بقیه تنها به خاطر [[حفظ جان]] و [[مال]] و آبروی خود در برابر این [[بدعت]] [[سکوت]] کردند، معلوم میشود که [[تقیه]] جایز بود<ref> [[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص۱۱۰-۱۱۵.</ref>. | #'''[[اجماع]] علمای [[اسلام]]''': اگر بنابر توجیه [[رفتار صحابه]] و [[تابعین]] باشد، دستکم از دیدگاه [[اهل سنت]]، همه [[صحابه]] در دوران [[حکومت امویان]] [[تقیه]] کردند. در ماجرای [[سب و لعن علی]]{{ع}}[[اکثریت]] [[اصحاب]] و [[تابعان]]، جز تعداد اندک که بدان [[اعتراض]] کرده و [[جان]] خود را [[فدا]] کردند، بقیه تنها به خاطر [[حفظ جان]] و [[مال]] و آبروی خود در برابر این [[بدعت]] [[سکوت]] کردند، معلوم میشود که [[تقیه]] جایز بود<ref> [[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص۱۱۰-۱۱۵.</ref>. |