پرش به محتوا

ابواسید بن ثابت انصاری مدنی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابواسید بن ثابت انصاری مدنی در تراجم و رجال]] - [[ابواسید بن ثابت انصاری مدنی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[ابواسید بن ثابت انصاری مدنی در تراجم و رجال]] - [[ابواسید بن ثابت انصاری مدنی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
نام او را عبدالله<ref>دارقطنی، ج۷، ص۳۳؛ ابن اثیر، ج۵، ص۱۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۴.</ref> و برخی نیز ثابت گفته‌اند<ref>ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۱۵.</ref>. وی به تیره [[بنی زریق]] [[خزرج]] [[نسب]] می‌برد<ref>مزی‌، ج۳۳، ص۴۰؛ ذهبی، ج۲، ص۴۰۸.</ref>. او از خدمتکاران [[رسول خدا]]{{صل}} بود<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۴.</ref> و در [[بدر]] شرکت کرد. وی می‌گوید: در بدر، [[شمشیر]] [[سیف بن عابد مخزومی]] که به مرزبان [[شهرت]] داشت، به دست من افتاد. چون رسول خدا{{صل}} [[دستور]] داده بود هر چه به دست آوردید در [[اموال]] [[غنایم]] بگذارید، آن را در بین غنایم انداختم. اما از آنجا که رسول خدا{{صل}} خواسته کسی را رد نمی‌کرد، [[ارقم بن ابی ارقم]] شمشیر را [[شناخت]] و آن را از آن [[حضرت]] مطالبه کرد و ایشان آن را به او بخشید<ref>احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۹۷؛ بخاری، ج۲، ص۴۶.</ref>. برخی این داستان را به [[ابواسید ساعدی]] و [[مالک بن ربیعه]] نسبت داده‌اند<ref>احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۹۷؛ طبری، ج۹، ص۲۳۱.</ref>؛ البته تصریح شده که داستان یاد شده، در مورد ابواسید ساعدی نیست<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۲، ص۱۲؛ همو، اصابه، ج۴، ص۱۴.</ref>.
نام او را عبدالله<ref>دارقطنی، ج۷، ص۳۳؛ ابن اثیر، ج۵، ص۱۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۴.</ref> و برخی نیز ثابت گفته‌اند<ref>ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۵۱۵.</ref>. وی به تیره [[بنی زریق]] [[خزرج]] [[نسب]] می‌برد<ref>مزی‌، ج۳۳، ص۴۰؛ ذهبی، ج۲، ص۴۰۸.</ref>. او از خدمتکاران [[رسول خدا]]{{صل}} بود<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۴.</ref> و در [[بدر]] شرکت کرد. وی می‌گوید: در بدر، [[شمشیر]] [[سیف بن عابد مخزومی]] که به مرزبان [[شهرت]] داشت، به دست من افتاد. چون رسول خدا{{صل}} [[دستور]] داده بود هر چه به دست آوردید در [[اموال]] [[غنایم]] بگذارید، آن را در بین غنایم انداختم. اما از آنجا که رسول خدا{{صل}} خواسته کسی را رد نمی‌کرد، [[ارقم بن ابی ارقم]] شمشیر را [[شناخت]] و آن را از آن [[حضرت]] مطالبه کرد و ایشان آن را به او بخشید<ref>احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۹۷؛ بخاری، ج۲، ص۴۶.</ref>. برخی این داستان را به [[ابواسید ساعدی]] و [[مالک بن ربیعه]] نسبت داده‌اند<ref>احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۹۷؛ طبری، ج۹، ص۲۳۱.</ref>؛ البته تصریح شده که داستان یاد شده، در مورد ابواسید ساعدی نیست<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۲، ص۱۲؛ همو، اصابه، ج۴، ص۱۴.</ref>.


ابواسید، از رسول خدا{{صل}} نقل کرده است که حضرت فرمود: "روغن زیتون بخورید و از آن روغن [[مالی]] کنید که آن از درخت بابرکت و مبارکی است"<ref>{{متن حدیث|كُلُوا اَلزَّيْتَ وَ اِدَّهِنُوا بِالزَّيْتِ فَإِنَّهُ «مِنْ شَجَرَةٍ مُبٰارَكَةٍ»}}؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۹۷؛ بخاری، ص۶؛ ابن اثیر، دانسته ج۳، ص۱۸۹.</ref>. [[مبارک بن اثیر]] <ref>مبارک بن اثیر، ج۵، ص:۱۵۳.</ref> این حدیث را از احادیث غریب دانسته و [[بخاری]] نیز آن را [[استوار]] و معتبر نمی‌داند - {{عربی|"لم يقم حديثه"}}- چنانکه عقیلی نیز او را در شمار [[ضعفا]] می‌آورد<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۷، ص۱۹۷.</ref>. ابواسید، روزی [[فرزندان]] خویش را جمع کرد و به آنان دستور داد سرهایشان را با روغن زیتون روغن مالی کنند – چرب کردن سر با روغن از وسایل آرایش در آن [[زمان]] بود، اما آنان [[امتناع]] کردند. پس به آنان گفت: آیا از مالیدن روغنی که مخصوص رسول خدا{{صل}} بود بر [[بدن]] خود [[امتناع]] می‌کنید؟ سپس عصای خود را برداشت و [[فرزندان]] خویش را زد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۲۷؛ بخاری، ص۶؛ ابن ماکولا، ج۱، ص۵۸؛ مزی، ج۳۳، ص۴۰.</ref>. این [[روایت]]، بیانگر برخی [[ویژگی‌های اخلاقی]] وی است.
ابواسید، از رسول خدا{{صل}} نقل کرده است که حضرت فرمود: "روغن زیتون بخورید و از آن روغن [[مالی]] کنید که آن از درخت بابرکت و مبارکی است"<ref>{{متن حدیث|كُلُوا اَلزَّيْتَ وَ اِدَّهِنُوا بِالزَّيْتِ فَإِنَّهُ «مِنْ شَجَرَةٍ مُبٰارَكَةٍ»}}؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۹۷؛ بخاری، ص۶؛ ابن اثیر، دانسته ج۳، ص۱۸۹.</ref>. [[مبارک بن اثیر]] <ref>مبارک بن اثیر، ج۵، ص:۱۵۳.</ref> این حدیث را از احادیث غریب دانسته و [[بخاری]] نیز آن را [[استوار]] و معتبر نمی‌داند - {{عربی|"لم يقم حديثه"}}- چنانکه عقیلی نیز او را در شمار [[ضعفا]] می‌آورد<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۷، ص۱۹۷.</ref>. ابواسید، روزی [[فرزندان]] خویش را جمع کرد و به آنان دستور داد سرهایشان را با روغن زیتون روغن مالی کنند – چرب کردن سر با روغن از وسایل آرایش در آن [[زمان]] بود، اما آنان [[امتناع]] کردند. پس به آنان گفت: آیا از مالیدن روغنی که مخصوص رسول خدا{{صل}} بود بر [[بدن]] خود [[امتناع]] می‌کنید؟ سپس عصای خود را برداشت و [[فرزندان]] خویش را زد<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۲۷؛ بخاری، ص۶؛ ابن ماکولا، ج۱، ص۵۸؛ مزی، ج۳۳، ص۴۰.</ref>. این [[روایت]]، بیانگر برخی [[ویژگی‌های اخلاقی]] وی است.
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش